(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


شنبه 23 شهریور 1392 - شماره 20590

تاج زاده:اگر فضا را به هم نزنیم باخته‌ایم
رجايي چه شد؟
   


Research@kayhan.ir
حجم بالاى حقايقى كه در دادگاه چهارم برملا گرديد، بى‌شك ايادى داخلى و خارجى فتنه سبز را به هراس انداخت و بسرعت رسانه های آنان براى كاستن آثار اين اعترافات در اذهان عمومى فعال شدند. حزب مشاركت در اوّلين گام در سايت رسمى خود (نوروز) - كه با توجه به حضور سران حزب در زندان مشخص نشد توسط چه كسانى اداره مى‌شد!- بعدازظهر روز تشكيل دادگاه به انتقاد از روند برگزارى دادگاهها پرداخت.
در بيانيه حزب مشاركت در واكنش به اظهارات برخى سرانش آمده است: «وقتى زندانيان پس از مدتها، بى‌خبرى از رخدادهاى پس از انتخابات و فشارهاى روانى بسيار براى پذيرش تحليلهاى القايى و به عبارتى شكنجه سپيد، يك راست از زندان به دادگاه آورده شوند از آنها نبايد انتظار ارائه تحليلهاى واقع‌بينانه داشت».463
اين بيانيه به جاى اين كه تلاش نمايد حقايق و سخنانى كه در قالب كيفرخواست و اعترافات دادگاه ايراد گرديده را مورد نقد و بررسى قرار دهد، با زير سؤال بردن كيفرخواست مدعى شد: «كيفرخواست قرائت شده نه عليه متهمان حاضر در دادگاه كه عليه احزاب و گروههايى بود كه سالهاست موى دماغ قدرتند. راست و دروغهاى كنار هم چيده شده، همگى پاسخهاى درخور دارند و اگر حاكمان اقتدارگرا صداقت دارند، اجازه دهند نه در پى دو ماه انفرادى و اعمال انواع فشارها و تضييقات و با وكيل تحميلى بلكه در فضايى برابر و رسانه‌اى در برابر اتهامات عقيدتى و سياسى كه جاى طرح آنها نه در كيفرخواست بلكه در فضاى رسانه‌اى است، پاسخ خود را دريافت كنند».464
فرافكنى و فرار رو به جلو توسط رسانه‌ها و شخصيتهاى ديگر اين حزب ادامه داشت و اين در حالى بود كه سازمانهاى رسمى جاسوسى غرب يكى پس از ديگرى مقدار كمكهاى مالى خود به سران فتنه سبز و احزاب دوم خردادى را اعلام مى‌كردند!
ميرحسين موسوى (كانديداى شكست‌خورده حزب مشاركت) در ديدار با برخى از اعضاى اين حزب با ادعاى اين كه اين حمايتها ربطى به وى ندارد، حمايت بيگانگان از خود و حاميانش را يك اتهام عنوان كرد كه از طرف حكومت به آنها وارد شده است! ميرحسين با دفاع از حزب مشاركت كه سالها پيش تا مرز خروج از حاكميت، ترويج لزوم تغيير قانون اساسى، مخالفت با اصول خط امام و همراهى با مطامع بيگانگان در كشور پيش رفت، اظهار داشت: «مخالفان به اتهامات و برچسب زدن‌ها تلاش كردند، سران و متفكران جنبش و از جمله اعضاى حزب مشاركت را به جاهايى بچسبانند كه مردم نمى‌پسندند. البته حزب مشاركت در معرض بيشترين فشارها بوده و نسبتهاى نادرست و ناروا به آنها وارد شده است».465
اين مهره آلت دست آمريكا، برخلاف نظر صريح حضرت امام(ره) كه فرمودند: آن روزى كه آمريكا از كسى تعريف كند، روز عزاى اوست، مدعى شد: «ما نبايد در مقابل اين تهمتها و بى‌اخلاقى‌ها حالت انفعالى بگيريم. بنده اين را مطرح كردم كه گروهى مى‌گفتند مشروطه باعث خوشحالى انگليس بوده و از قول مرحوم آخوند خراسانى گفتم كه هر كارى ما بكنيم ممكن است روسها يا انگليسها اظهار خوشحالى بكنند و اگر اين‌طور باشد پس ما نبايد كارى بكنيم؟ نه ما نبايد براساس خوشحالى و بدحالى بقيه كارها و برنامه‌هاى خود را تنظيم كنيم»!466 موسوى در اين ديدار با بيان اين كه سال آينده سال صبر و استقامت است و زندان ديگر خاصيت و اثر خود را در مقابله با جنبش از دست داده اظهار داشت: «اگر روزنامه‌ها را نبسته بودند، اگر محدوديت ايجاد نكرده بودند و فضا را كمى باز گذاشته بودند، مردم خيابانها را خالى نمى‌كردند»!467
در شهريور 1389 سايت نوروز (ارگان حزب مشاركت) ـ كه از خارج از كشور روزآمد مى‌شود ـ مجموعه اظهار نظرهايى از اصحاب فتنه را منتشر كرد. اين اظهار نظرها كه عموماً مربوط به روزهاى پيش از انتخابات و هفته اوّل پس از انتخابات دهم رياست جمهورى بود، به گونه‌اى شفاف طراحى فتنه‌گران و على‌الخصوص برخى اعضاى حزب مشاركت را مشخص كرد. در ادامه به برخى از اين اظهارات اعضاى حزب مشاركت اشاره مى‌كنيم :
مصطفى تاج‌زاده (عضو شوراى مركزى حزب مشاركت): «به نظر من انقلاب اسلامى مى‌تواند نظامى بدتر از رژيم شاه را در ايران مستقر كند. من استبداد دينى را هم براى اسلام و هم براى ايران بدتر از استبداد لائيك مى‌دانم. اگر حواسمان نباشد، تمام ارزشهاى اسلامى و انقلاب مثل دوران رضا شاه زير سؤال مى‌رود. من فكر مى‌كنم هنوز جايى براى اصلاح داريم.»468
محسن ميردامادى (عضو شوراى مركزى حزب مشاركت) در تاريخ 3/9/:1387 «براى آقاى خامنه‌اى كابوسى بالاتر از انتخاب خاتمى وجود ندارد و در اين زمينه هيچ فروگذارى نمى‌كنند كه ايشان رأى نياورد.»469
رجبعلى مزروعى (عضو دفتر سياسى جبهه مشاركت) در مرداد :1387 «تسخير جامعه مدنى در ايران از گرفتن دولت نيست و به هم گره خورده و اين دولت عين غول روى همه چيز دست انداخته و تا دست اين غول را يك مقدار بالا نياوريد امكان تسخير جامعه مدنى وجود ندارد.»470
تاج‌زاده در گفت وگو با ابطحى (عضو مجمع روحانيون مبارز) پيش از انتخابات:«اگر هيچ‌كدام (كروبى و موسوى) قبول نكردند كه به نفع ديگرى كنار بروند، مهم نيست. ما فقط اگر بتوانيم احمدى‌نژاد را از صحنه خارج كنيم كار خوبى كرده‌ايم. تنها كار مهم اين است كه ما بايد احمدى‌نژاد را از سر راه خود برداريم.»471
تاج‌زاده در تاريخ 11/1/:1388«اگر امروز انتخابات برگزار شود موسوى باخته است. ما اگر نتوانيم فضا را به هم بزنيم باخته‌ايم و اگر بنا را بر اين بگذاريم كه يك اصلاح‌طلب پيروز شود به جايى نمى‌رسيم مگر اين‌كه شعارمان تغيير احمدى‌نژاد باشد. بايد از موسوى با هدف تغيير احمدى‌نژاد حمايت كنيم.»472
محسن امين‌زاده (عضو شوراى مركزى حزب مشاركت): موضوع سهم‌خواهى بيشتر از قدرت نبوده است بلكه تلاش براى حضور بيشتر در قدرت است و هميشه تأكيد كرده‌ام راه حضور بيشتر در قدرت همراهى با جامعه در حوزه سياسى است.»473
______________________________
463- وبگاه رسمى حزب مشاركت (نوروز)، به تاريخ 3/6/1388.
464- همان.
465- روزنامه كيهان، به تاريخ 26/12/1388.
466- همان.
467- همان.
468- تكيه‌گاه، ص 598.
469- تكيه‌گاه، ص 600.
470- تكيه‌گاه، ص 603.
471- تكيه‌گاه، ص 404.
472- همان.
473- همان.
پاورقی

 


پروین مقدم
سبكبال‌
محمدعلي بعد از پوشيدن لباس رفت و خودش را در آينه نگاه كرد و مثل هميشه احساس رضايت كرد، كت‌وشلوار قهوه‌اي و پيراهن تميز، جوراب‌هاي سفيد، كفش‌هاي قهوه‌اي كه با واكس‌، رنگ رفته‌اش را پوشانده بود، همان ظاهر هميشگي كه در دو دست كت‌وشلوار براي همه سال جلوه مي‌كرد.
پاي چشم‌هايش سايه افتاده بود، چشماني كه انگار هميشه خيس بود. شب‌هاي زيادي بود كه به كم‌خوابي گذشته بود. از اتاق خواب زده كه بيرون زد، در اتاق نشيمن آرامش دوباره گم شد، دو ساعتي بيشتر نخوابيده بود و چيزي عذابش مي‌داد. شايد يك قرار، يك تلفن‌، يك جلسه‌؟ سري به دفتر روي ميز زد، صفحات تقويم را يكي‌يكي ورق زد.
رفت سراغ پنجره‌، لاي پنجره را باز كرد، باد سردي آمد تو و ناگهان شليك چند گلوله از خيابان پيچيد زير سقف اتاق‌!
پوران با شنيدن صدا به اتاق آمد، با ديدن محمدعلي نفس راحتي كشيد و دستپاچه و بي‌اختيار دستش به طرف كتابي رفت كه روي ميز بود، كتاب را گرفت و رها كرد، دست سر خورد و رسيد به مداد كوچكي كه به آخر رسيده بود، مداد را بين انگشت‌هايش گرفت و گفت‌:
«آقا! دم پنجره نرين‌! امام فرمودن شما تكليف دارين كه مواظب خودتون باشين‌، ديگه وضع مثل گذشته نيس‌! حالا شما رئيس جمهور اين مردم هستين‌.»
محمدعلي نگاهي به پوران كرد و در حالي كه پرده را مي‌كشيد، گفت‌:
«ترور! معلوم نيس اين دفعه منافقين سراغ كي رفتن‌!»
پوران گفت‌:
- معلومه سراغ كيا مي‌رن‌! سراغ خوبان‌!
و به محمدعلي نگاه كرد. قاصدك سرگشته‌اي را مي‌مانست كه در نسيم مي‌رفت و بركاكل هيچ گياه و برگي نمي‌نشست‌، روحش زنده‌تر و بزرگ تر از قفس تنش بود انگار! نرم و سبك بي‌هيچ بندي به دنيا!
***
خواسته امام‌
پوران تسبيح را گذاشت زمين و سجاده را پيچيد توي بقچه و كناري گذاشت‌. بعد نگاهي به مختصر اسباب و اثاثيه گوشه حياط كرد. صبح محمدعلي تلفن زده بود و بريده بريده گفته بود:
«وسايلتون رو جمع كنين بياين اينجا، اينجا زندگي مي‌كنيم‌، فعلاً!»
و روي اين كلمه آخر مكث كرده بود، «فعلاً!» لحنش غمگين بود، دلش راضي نبود اما امام اين‌طور خواسته بود، براي امنيت بيشتر.
كينه‌، كينه محمدعلي در دل خيلي‌ها مانده بود، از خيلي وقت پيش و خيلي وقت بعد. از وقتي به زندان افتاده بود و توي زندان رودرروي افكار تازه مجاهدين ايستاده بود، از وقتي نخست‌وزير شده بود و مقابل خودسري‌هاي بني‌صدر ايستاده بود، از وقتي پشت ميز مذاكره از آمريكايي‌ها تعهد گرفته بود ـ چقدر گران تمام شده بود گروگان‌گيري براي آمريكايي‌ها ـ كه در امور ايران دخالت نكنند، هر چند روشن بود كه آمريكا به تعهدش پايبند نمي‌ماند و نمانده بود، اما تعهد خودش يك شكست بود براي افسانه شكست‌ناپذيري آمريكا! و حالا هم كه محمدعلي رئيس جمهور شده بود، آخرين پايگاه منافقين هم از دست رفته بود.
ماه هزار تكه‌
ضبط صوت بزرگ روي ميز مقابل محمدعلي بود، دبير جلسه‌، مسعود كشميري ضبط صوت را آنجا گذاشته بود، جلسه هفتگي شوراي امنيت با نخست‌وزير بود، از هفته بعد قرار بود محمد باهنر رئيس جلسه باشد، حالا او نخست‌وزير بود.
ساعت ديواري 45/14 را نشان داد، محمدعلي گفت‌:
«آقاي باهنر! خواهش مي‌كنم شما رياست جلسه رو به عهده بگيرين تا من به كارهاي ديگه برسم‌.»
باهنر با فروتني جواب داد:
«خواهش مي‌كنم آقاي رئيس جمهور، به‌عنوان آخرين بار در اين جلسه حضور داشته باشين‌...»
وحيد دستجردي‌، رئيس شهرباني كل كشور كه حرف‌هايش شروع شد، كشميري از جايش بلند شد و به طرف فلاسك چاي گوشه سالن رفت و براي لحظاتي همان جا ماند. رفتنش عادي بود، هر كسي چاي مي‌خواست خودش مي‌رفت سر وقت فلاسك‌، هميشه همين طور بود، محمدعلي هيچ نوع تشريفاتي را دوست نداشت‌. صحبت‌هاي دستجردي درباره شهادت سرگرد همتي فرمانده يگان مالك اشتر بود. محمدعلي از جزئيات پرسيد. عقربه‌هاي ساعت از 3 بعدازظهر كمي گذشته بود، 13 يا 14 دقيقه‌! محمدعلي گفت‌:
«براي سلامتي امام زمان‌(عج‌) و...»
صداي انفجار آمد. ضبط صوت منفجر شد، بمب آتش‌زا بود، كمتر از چند دقيقه طبقه اول ساختمان نخست‌وزيري طعمه حريق شد.
***
پيرزن مي‌دويد، مي‌لنگيد و مي‌دويد با كفش‌هايي كه زيره نداشت‌. پيرمرد عصايش را توي جمعيت گم كرده بود، قطره‌هاي اشك به روي گونه‌هاي استخواني‌اش مانده بود و در باد مي‌لرزيد، آمبولانس‌ها يك نفس آژير مي‌كشيدند، زرد و پي‌درپي‌، جمعيت مي‌ريخت به دل خيابان‌، بهت زده و منگ‌، هيچ كس جرأت نداشت بپرسد:
«رجايي چه شد؟»
اگر مي‌پرسيد هم كسي خبر نداشت‌، 15 دقيقه بود كه ساختمان بي‌وقفه مي‌سوخت‌، شعله‌هاي سركش آتش از پنجره‌ها زبانه مي‌كشيدند و ساختمان پشت دود سياه و خاكستر محو شده بود. آدم‌ها; گيج و گنگ‌، مات‌، شكسته‌، دل آشوب‌، پرحسرت‌.
ساعتي بعد آتش بلاخره فروكش كرد، اجساد و مجروحين به بيمارستان منتقل شدند، كسي رجايي و باهنر را نديد.
***
شب از راه رسيد، عكس ماه افتاده بود توي حوض‌، ماه هزار تكه بود، شام غريبان بود، انگار هنوز كسي جرأت نداشت سؤال كند بر سر رجايي چه آمد؟ ترسي از جوابي تلخ‌، باز اگر نمي‌دانستند باريكه اميدي بود كه مي‌شد به آن دلخوش بود، مي‌شد هميشه چشم به راه ماند، حتي اگر هيچوقت نيايد.
شب كند و طولاني گذشت‌، مقابل بيمارستان جمعيت جابه جا روي زمين انتظار مي‌كشيدند، انتظاري طولاني‌، انتظار طلوع روز پنجاه هزارمين سال‌، صبح شد، شهر بيدار بود، با دلواپسي و بعد خبر رسيد، جمعيت فرياد زد با اشك‌، با درد، با ناله‌:
«رجايي و باهنر را كشتند!»
و شهر گريست‌!
پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10