(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


سه شنبه 26 شهریور 1392 - شماره 20592

منافقين در بن بست روزهاي آخر حيات بدون حمایت آمریکا و اسرائیل
مرگ تدريجي يک رويـا
اين سه مولفه بزرگ (خشت اول)
هواي تازه
ساعت 25
بوی بارون
ويتامينه
اس ام اس
   


داستان اين جماعت گرگ شده وطن فروش که بدون هيچ نظرسنجي ، نفرت انگيزترين دشمنان نظام محسوب مي​شوند و مردم سالهاست آنها را از حافظه شان پاک کرده​اند و به زباله دان تاريخ ريخته​اند، داستان همان خشت اول و کج شدن بنا تا ثرياست. گروهکي که روزي خود را مسلمان و دستگير مستضعفان عالم مي​دانست و عنوان «مجاهد» را براي خود انتخاب کرده بود، حالا بازوي تروريستي اسرائيل و امريکاست و دقيقا عليه مسلمانان عمليات تروريستي انجام مي​دهد! از کجا به کجا رسيده​اند! دست بر قضا نيروي خود را از هم نسلان ما در ابتداي انقلاب انتخاب کردند و با فريب و دروغ و هزاران وعده پوشالي آنها را به مقر خود در عراق بردند و در حصري متفاوت آنها را اسير کردند؛ اگرچه در سالهاي گذشته ميزان جداشدگان از اين گروهک تروريستي آن قدر بوده که سران سازمان به فکر حذف فيزيکي برخي نيروهاي رده بالاي خود بيفتند. امروز چند پرده بيشتر با اين گروهکي که حالا نفس​هاي آخرش را مي​کشد و به لطف حضرت حق رو به نابودي کامل است، آشنا مي​شويم. تحريريه نسل سوم
اول، تولد شوم يک موجود ناقص
چهل و هشت سال پيش یکی از نحس ترین گروهک های تروریستی جهان متولد شد، گروهک ملعون منافقین كه در ابتدا خود را به نام مجاهدين در ميان مردم جا زد! گروهکی که علاوه بر خيانت به وطن و هموطنان كشورمان، همچنين انجام عمليات تروريستي به وسیله ترور فيزيكي افراد مختلف و بمب گذاری های فراوان و همکاری با صدام در هشت سال دفاع مقدس، به مردم سایر نقاط جهان به خصوص شرق آسیا از جمله مردم مظلوم عراق، سوریه و سایر کشورهای درگیر با جریان سلطه، آسیب‌های فراوانی زده است تا ضمن حفظ ماهيت كثيف خود، حيات خود را در ترور و سركوب مردم ديده و اين گونه آلت دست اربابان خود در امريكا و اسرائيل شده باشد. گروهکی که این روزها فقط طبلی توخالی است که آن هم تنها از دور صدا دارد...صدایی ناهنجار و دلخراش...واکنون در داخل شکم آمریکا و اسراییل نفس های آخرش را می کشد...همچون بچه ای است که قبل از زایمان در داخل شکم مادرش می​میرد و مادرش (آمریکا و اسرائیل) را هم به دام مرگ می‌کشاند؛ مرگی قابل پیش​بینی که هر روز نشانه‌هایش قوی​تر می‌شود.
اين گروهک در ابتدا خود را مسلمان و حامي مظلومان معرفي کرد و در جريان انقلاب با خيلي ها همراه شد و موج انقلابي برداشت اما پس از انقلاب که اصولا عيار آدم​ها و حزب‌ها مشخص مي​شود معلوم شد که اين گروهک از ابتدا به دنبال سهم​خواهي از نظام جديد بوده و حالا که چيزي به او نرسيده به فکر براندازي مي​افتد و زود رنگ عوض مي​کند. اسلام را به مارکسيسم تبديل مي‌کند و از هموطن کشي شروع مي‌کند و به ترور اصلي​ترين مردان انقلاب رو مي‌آورد که شايد به اين بهانه انقلاب را تضعيف کند و خود بر راس حکومت بنشيند! پايان نافرجام اين گروهک شوم حالا نزديک است و اين مرگ دير هنگام که در پس مرگ مغزي سالها قبل رخ مي​دهد نشانه‌هاي فراواني دارد؛ نشانه هایی که زياد دور از دسترس نيست؛ نشانه‌هایي واضح و ملموس که می توان به سادگی به آنها اشاره کرد؛ همچون افزایش جداشدگان از این گروهك منحوس و بالارفتن تصاعدی آمار اين نفرت و تغيير ذائقه، افرادی که بعد از جدایی هم آرام نمی نشینند و با توجه به کینه  عمیقی که در طي سالها از این گروهك خونخوار وطن فروش تروريست بر دل دارند دست به اقداماتی اساسی عليه آن می زنند.
از سوي ديگر از دست دادن پایگاه‌های غصبی‌شان در گوشه و کنار دنیا و عدم توانایی آمریکا و اسراییل در حمایت از حفظ این پایگاه ها، نشانه‌اي ديگر از مرگ تدريجي روياي منافقين كه بازگشت به ايران و حكمراني را در خواب مي‌ديده‌اند، است.
فرار مسعود و مریم از عراق و پنهان شدن مسعود که همیشه دم از مبارزه می زد...روی آوردن به روشهای عبث و حربه های رو شده و قدیمی مانند ترور و ایجاد تفرقه...استفاده غير طبيعي و ساختگی از رسانه ها و فضای مجازی برای گل آلود كردن آب و تحت تاثیرقرار دادن فضای عمومی افکار مردم در جهان...ایجاد رسانه مستقل در صورتي كه با اساس نامه سازمان مغایرت دارد...پناه بردن به کشورهای حامی تروریست و ابزار ترور شدن آن كشورها آن هم بی‌چون و چرا در ازاي آنکه بتوانند پناهگاهی داشته باشند... و هزاران نمونه بارز دیگر...که همه و همه خبر از نابودی زود هنگام این گروهک را می دهد...گروهکی که دیگر در فضای امروز جهان زندگی طبیعی ندارد و به وسیله دستگاه زنده است!
این روزها، قطار شكست‌های منافقين به ايستگاه آخر رسيده و نوار قلبي و مغزي آنها دارد به خط ممتد نزديك مي‌شود؛ پایانی که آمریکا و اسراییل به عنوان حاميان اصلي، بر آن واقفند و تنها جرات بیانش را ندارند.
دوم، جداشده​ها از اسرار مگو مي​گويند
ابراهيم خدابنده، از جداشدگان گروهک منافقين چندي پيش در يک نشست خبري اظهارات جالبي از درون اين سازمان ارائه کرد. «وقتی جوانان با شعار ضد امپرياليستي جذب می‌شدند، دیگر متدولوژی و روش آنها عوض می‌شد و اهداف کنار می‌رفت و یک‌سری مکانیزم‌های روانی فرد را حفظ می‌کند. این مسئله به‌گونه‌ای است که سازمان افتخار می‌کند در جلساتش درنده‌ترین جناح‌های امپریالیستی نیز شرکت می‌کنند. زمانی را به یاد دارم که یاسر عرفات به ایران آمد و مسعود رجوی به وی یک سلاح داد و گفت: «تنها راه شما مبارزه با اسرائیل است و ما حاضریم نیروهای خود را به شما بدهیم». ولی همه این حرف‌ها یک ژست تبلیغاتی خوبی بود و الآن دیگر موضع ضداسرائیلی را نیز در تبلیغات خود نشان نمی‌دهند...ما در منچستر بودیم که کنسولگری ایران را بمب گذاشتند و ما تصورمان این بود که آمریکا این کار را انجام داده، ولی بعد از اینکه آمریکا سازمان مجاهدین را در لیست تروریست‌ها گذاشت، واکنش رجوی این بود که زمانی که ما هفت تیر و هشت شهریور را به وجود آوردیم در لیست ترورها قرار نگرفتیم و زمانی که ترورهای سال‌های 60 انجام شد، ما در لیست ترور قرار گرفتیم... امروز فعالیت‌های سازمان مجاهدین مخاطب ملت ایران نیست و آنها دنبال پایگاه اجتماعی نیستند و بیشتر جلب نظر اسرائیل و آمریکا را دنبال می‌کنند...خیلی از کسانی که در اشرف جذب شده بودند، می‌گفتند: ما حتی اسم سازمان مجاهدین را نشنیده بودیم، و برای کار به ترکیه رفته بودند و بعد به آنها گفته بودند: رفتن شما به اروپا غیرقانونی است و باید به عراق بروید. بر همین اساس پس از مدتی از قرارگاه اشرف سردرآوردند... آنها با هزینه‌های گزافی افراد را شناسایی می‌کنند و آنها را در دانشگاه‌های اروپایی جذب می‌کنند و سپس به آنها آموزش جاسوسی می‌دهند که جامعه باید برای این مسائل آگاه شود. البته در مواردی ممکن بود به‌صورت خانوادگی جذب کند ولی می‌خواستند سوءاستفاده کنند یا کمک مالی بگیرند. مهم این بود که وقتی جذب شدند، دیگر نباید با خانواده خود ارتباط داشته باشند. اصلی مبنی بر اینکه به‌صورت خانوادگی در سازمان مجاهدین جذب شوند، وجود نداشت. ولی این اصل وجود داشت که اعضا نمی‌توانند با خانواده خود ارتباط داشته باشند و البته این اصل یک اصل فرقه‌ای است و هر فرقه‌ای سعی می‌کند از ارتباط اعضای خود با گذشته و خانواده آنها جلوگیری کند...آنها سعی دارند از این طریق نگذارند ارتباط عاطفی به وجود بیاید زیرا رابطه عاطفی ضدمغزشویی است و ارتباط با خانواده باعث ایجاد ارتباط عاطفی می‌شود. ولی در بعضی موارد که امکان جذب نیرو یا امکان جذب مالی را پیش‌بینی می‌کردند این اجازه را به اعضا می‌دادند. مریم رجوی جمله معروفی دارد، می‌گوید: خانواده لانه فساد است و اصلی‌ترین دشمن به شمار می‌آید.
سوم، ناموسي که راحت از بين رفت
حالا ديگر ماهي به دم رسيده و منافقين بعد از سالها حرکت در کوچه بن بست روبه روي ديوار ايستاده‌اند و با صداي بلند فرياد مي‌زنند و تنها خودشان فرياد خودشان را مي‌شنوند. حالا ديگر آمريکاييها هم حال و حوصله پشتيباني از کثيف‌ترين گروهک تروريستي معاصر را ندارند. حالا ديگر بايد تقويمها بعد از 11 سپتامبر، 12 سپتامبر را هم ثبت کنند؛ اولي براي گمراهي افکار عمومي و آغاز جنگ‌طلبيهاي آمريکا و دومي پاياني بر يک تولد شوم؛ تولدي که حالا ديگر با دستگاه زنده است و آن دستگاه هم مديون اسرائيل است! حالا ديگر تنها مريم رجوي مانده و حتي خبري از مسعود نيست تا حتي آنها که براي تقليد صدايش اجير شده اند هم پيامي بدهند و اشرف نشينان را تسلي بدهند...«اشرف» مرد و منافقين آواره‌تر از گذشته به روزها و شب‌هايي نگاه مي​کنند که از عمرشان تباه شد!
پرونده پادگان نظامی اشرف، محل استقرار گروهگ تروریستی منافقین با اخراج آخرین گروه از تروریست‌های افراطی این سازمان، به بایگانی تاریخ گروه‌های تروریستی پیوست. در آخرین مرحله از خروج اعضای گروهک تروریستی منافقین از پادگان اشرف در استان دیالی عراق که تحت نظارت ناظران سازمان ملل متحد صورت گرفت، این پادگان نظامی و زمین های کشاورزی اطراف آن به ارتش و ملت عراق بازگردانده شد. پایان رسمی فعالیت اعضای گروهک تروریستی منافقین در پادگان اشرف و تخلیه کامل آنها به فاصله چند روز پس از درگیری این افراد با مردم معترض عراق در دهم شهریور صورت گرفته است. يعني 12 روز از حمله مردم معترض تا پاکسازي کامل. اين يعني قدرت پوشالي منافقين تا دندان مسلح تنها در ميتينگ​ها و سخنراني‌ها خودنمايي مي​کند.
آنها خودشان هم فهميده​اند که ديگر حنايي وجود ندارد که رنگ هم داشته باشد! وقتي گروهي از لحاظ اعتقادي و ايدئولوژيک به بن بست رسيد حتي با سلاح شيميايي هم در برابر کوچک ترين طوفاني تسليم مي​شود. اشرف نشينان اميدوار بودند روزي جشن همبستگي را در اين مقر برگزار کنند غافل از اينکه روزگار مرگ تدريجي روياي بزرگ منافقين را رقم زد و حالا اشرف بدون کوچک ترين مقاومتي پاکسازي شد و هيچ اتفاقي هم نيفتاد.
سرکردگان منافقین در نشست‌های خود همیشه شعار می‌دادند که «کوه اگر بجنبد، اشرف زجا نجنبد!» حالا هم کوه نجنبيده و هم اشرف از کره خاکي محو شده! اين همان قدرت اصلي منافقين است که از آن دم مي زدند! از قديم گفته اند سگي که زياد پارس مي کند، گاز نمي‌گيرد و تنها با نشستن و و دست بردن به يک سنگ (حالت زدن) فرار مي‌کند! اين حکايت گروهک منحل و شکست خورده منافقين است...بايد ديد که ايا مريم قجر براي استيفاي حق(!) خود به دنبال پادگاني به نام مريم به روند گداييهاي خود از کشورهاي اروپايي و امريکايي ادامه مي دهد و يا تنها به استمداد از اسرائيلي ها براي حضور در سرزمين​هاي اشغالي بسنده مي کند؟!
بد نيست بدانيم...
پادگان نظامی اشرف سالها به عنوان مقر اصلی سازمان تروریستی منافقین برای انجام فعالیت های تروریستی علیه ملت های ایران و عراق بود که در سال 1365 توسط صدام دیکتاتور معدوم عراق در اختیار مسعود رجوی سرکرده این گروهک قرار گرفته بود. این پادگان مخوف که سرکردگان سازمان منافقین آن را شهر اشرف می‌نامند، از سوی مسعود رجوی به نام اشرف ربیعی همسر اول وی که در درگیری های سال 1360 در ایران به همراه موسی خیابانی نفر دوم سازمان منافقین کشته شده بود، نامگذاری شد. این اردوگاه در سال 1365 شمسی و پس از انتقال مرکز اصلی سازمان تروریستی منافقین به عراق و با حمایت مستقیم صدام حسین و حزب بعث تأسیس شده بود. این پادگان در حقیقت بخشی از زمین‌های کشاورزی مردم استان دیالی بود که توسط نیروهای صدام به زور غصب شده و به پاس همکاری مسعود رجوی در جنگ ایران علیه عراق و همچنین سرکوب شیعیان مخالف صدام به تشکیلات تروریستی منافقین اهدا شد. سازمان تروریستی منافقین در همه سالهای حضور خود در کشور عراق به عنوان بازوی نظامی و امنیتی حزب بعث در سرکوب مخالفان عمل می کرد به نحوی که به گواه اسناد و مدارک تاریخی نقش پررنگی در سرکوب انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و هم چنین کردکشی گسترده در شمال عراق ایفا کرد.
چهارم، داستان يک عدد مسعود و مريم
گروهك ملعون منافقین كه
داعيه دار حمايت از حقوق زنان و شعارهای اخلاق مدار انسانی است و ادعاي اين را دارد كه به زن جايگاه و اعتباري ارزشمند داده است و براي مثالش هم زنان را در بالاترين جايگاه گروهك نشانده و به آنها سمت هايي در ظاهر ارزشمند داده و «شورای رهبری» را به نام زنان زده است اما در واقعیت چیز دیگری را عملیاتی کرده.به عبارتی در عمل قصه چيز ديگري است و در پشت نقاب حمايت از زن در گروهک، زن‌ها ابزاري هستند در دستان مسعود كه روح تمامیت خواه و تنوع طلب و شاید هم تمايلات ناپاك جنسي اش را با آن رفع كند، تمايلاتي كه چون چاه درك، انتهايي ندارد و اصول اصلي و ايدئولوژيك گروهک را تشكيل مي دهد، آن قدر اين تمايلات قوي است و اين بيماري آن قدر حاد است كه به صورت فرمان طلاق ظاهر مي شود، فرماني كه در آن همه زن‌هاي گروهک به مردها حرام اند جز مسعود!
مسعود كه نشان داده صاحب ولع و اشتهايي تمام نشدني است...اين بيماري جنسي مسعود آن قدر وخيم است كه به صورت هايي بسيار شنيع نمايان مي شود و قصد دارد در لباس ايدئولوژي و تفكري سازمانی خودش را تطهير كند بي خبر از آنكه اين لباس همان پادشاه است كه چيزي به جز عرياني نيست... به نام ايدئولوژي و معراج، زنان سازمان را به بند جنسي خود كشيده و براي ذهن آلوده و بيمارگونه اش آنها را به مسلخ مي كشاند؛ رقص برهنگي برگزار مي كند و جايگاه معراج را تختخواب خودش مي داند و بي‌خبرانند زنانی كه اين تخت، تخت غسالخانه مسعود بيشتر نيست.
اما مریم قجر. که به قول يکي از جداشدگان از منافقين، مترسک سر جالیزی است که روی شانه‌هاش کلاغ ها رژه می روند و رقص رهایی! و همنوایی می کنند، داعیه دار صفتی است که هیچ بهره ای از آن نبرده است، نامادری که دختر سه ساله اش را به پایگاه اشرف کشاند و بعد از آنکه خود به دنبال تفریح و تنوع به پاریس رفته طفلکش را رها کرده در بند، ادعای مادری گروهک را دارد! او که پاره تنش را پاره پاره کرده چگونه می تواند غیر هم خونش را دوست داشته باشد و حفظ کند، زنک نارسیس گرفته پاریس رفته با خیالات بورژوایی قصد رهبری جماعتی را دارد که حالا آواره تر از گذشته لحظه های پایان حیات را تجربه می کنند.
عقده لقب شازده گدا که در ایران بچه های منافق به او و برادرش محمود می گفتند آن قدر در دلش ماند و باد کرد که حالا در سر پیری به بیماری تجمل گرایی مبتلا شده و دارایی این ناشگون گروهک را دارد به عیش و طرب می بلعد، هر روز یک دست لباس بر تن می‌کند و از فرق سر تا نوک پایش را ست
می کند و جز مارک هم به تن نمی‌کند و عادت به تکراری پوشیدن هم که ندارد، 200 نفر کادر اداری دارد و از آشپز مخصوص تا بادی گارد را به خدمت گرفته است و وسایل دفترش جز مارک‌های فرانسوی نیست چون بالاخره فرماندهی لاید به «مارک» است نه به «مغز» و گروهک داری هم حتما به «چشم» است و نه به «عقل»...
حالا چطور می خواهد مادری کند و نمی داند که از شروط مادری از دهان خود گرفتن و در دهان فرزند خود قرار دادن است، با
بی عاطفگی مگر می شود مادری کرد، کسی که بودجه اش در سازمان همیشه باز است و هرزمان که بخواهد چمدان‌های دلار از تل آویو و واشنگتن و لندن می رسد...نمی دانم چرا مسعود نامسعود! به زن سومش نمی گوید که: قجری جان دست ازین ریخت و پاش بردار  که کفگیر مال و حال و آبرو به ته دیگ خورده!

 


نظام جمهورى اسلامى با آن سابقه‌ بسيار معجزآسا - كه در ميان تندباد حوادث به‌وجود آمد، بعد هم در طول سالهاى متمادى، در مقابل معارضه‌ها ايستاد و نه فقط ضعيف نشد و شعارهاى او كمرنگ نشد، بلكه روزبه‌روز از لحاظ واقعى قوى‌تر شد؛ كه جمهورى اسلامىِ امروز با جمهورى اسلامىِ سى‌سال قبل و بيست و پنج سال قبل، از لحاظ اقتدار و توسعه‌ نفوذ و توانايى‌هاى درونى، تفاوت از زمين تا آسمان دارد؛ و شعارهاى او هم شعارهاى مستحكمى است - و با نگاه به نقشه‌ دشمن در اين منطقه، بايد بداند كه چه بايد انجام بدهد؛ آنچه ما تصوّر مي​كنيم كه وظيفه‌ ما است، وظيفه‌ مجموعه‌ مسئولان كشور است، وظيفه‌ دولت جمهورى اسلامى است، اين است كه اين سه مؤلّفه‌ بزرگ را براى همه‌ تصميم‌گيرى‌ها و همه‌ اقدام‌ها در نظر داشته باشد.
مؤلّفه‌ اوّل عبارت است از آرمان​ها و اهداف نظام جمهورى اسلامى؛ كه اين اهداف و آرمانها مطلقاً نبايستى از نظر دور بشود؛ كه آرمان نظام جمهورى اسلامى را مي​شود در جمله‌ كوتاهِ «ايجاد تمدّن اسلامى» خلاصه كرد. تمدّن اسلامى يعنى آن فضايى كه انسان در آن فضا از لحاظ معنوى و از لحاظ مادّى مي​تواند رشد كند و به غايات مطلوبى كه خداى متعال او را براى آن غايات خلق كرده است برسد؛ زندگى خوبى داشته باشد، زندگى عزّتمندى داشته باشد، انسان عزيز، انسان داراى قدرت، داراى اراده، داراى ابتكار، داراى سازندگىِ جهان طبيعت؛ تمدّن اسلامى يعنى اين؛ هدف نظام جمهورى اسلامى و آرمان نظام جمهورى اسلامى اين است.
مؤلّفه‌ دوّم عبارت است از راه‌هايى كه ما را به اين اهداف مي​رساند؛ راهبردهاى عمومى و كلّى؛ اين راهبردها را بايستى شناخت، تكيه‌ بر اسلاميّت، ملاحظه‌ ظالم نبودن و مظلوم نشدن در تعاملات گوناگون؛ اينكه فرمود: كُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً... اين يك وظيفه است، اين يك راهبرد كلّى است. راهبرد تكيه‌ به آراء مردم و آنچه كه مردم‌سالارى را تشكيل مي​دهد و راهبردهايى از اين قبيل؛ اينها سياست​هاى كلان و اساسى و راهبردهاى اصلى نظام جمهورى اسلامى است براى رسيدن به آن آرمان​ها؛ كار عمومى، تلاش عمومى، ابتكار عمومى، وحدت ملّى، و از اين قبيل چيزهايى كه وجود دارد.
سوم؛ واقعيّات، واقعيّات را هم بايد ديد؛ آنچه ما لازم داريم، آرمان‌گرايى با نگاه به واقعيّت​ها است. واقعيّت​ها را هم بايد درست فهميد، آنچه كه از واقعيّت‌ها موجب اقتدار است، آنها را بايد شناخت؛ آنچه از واقعيّت​ها كه كمبود و نقص است، آنها را هم بايد شناخت؛ آنچه كه مانع حركت است، اينها را بايد شناخت؛ واقعيّت​ها را بايد درست فهميد. من تعدادى از واقعيّت‌ها را اسم بردم در آنجا كه اينها واقعيّتهاى شيرين موجود ما است، همه‌اش نبايد نقصها را ديد يا ضعف​ها را ديد. وجود فكرهاى برجسته، وجود عناصر فعّال و مبتكر، رواج معرفت دينى و معنويّت در بين بخش وسيعى از نسل جوان، بقاء شعارهاى دينى و اسلامى، نفوذ روزافزون نظام جمهورى اسلامى در منطقه و در عالم؛ اينها واقعيّت​هايى است كه وجود دارد؛ اين واقعيّت​ها را هم بايد ديد. البتّه واقعيّت​هاى تلخى هم در كنار اين، مثل همه‌ زندگى انسان كه مخلوطى از شيرينى و تلخى است، وجود دارد؛ با تكيه‌ به آن واقعيّت‌هاى شيرين و تقويت آنها، بايستى كوشش كرد براى اينكه واقعيّت‌هاى تلخ و نامطلوب زدوده بشوند يا كم بشوند.
*
اين سه عنصر را بايد در نظر داشت؛ يعنى آرمان​ها را از نظر دور نداشت، راهبردها را نبايستى از نظر دور داشت، البتّه واقعيّتها را هم بايد ديد. اگر چنانچه واقعيّت​ها را نبينيم، راه را درست نخواهيم رفت؛ امّا وجود واقعيّت​ها هم نبايستى ما را از راه‌هايمان منصرف بكند. اگر چنانچه وجود يك صخره‌اى در راه موجب بشود ما از راه برگرديم، خطا كرديم؛ اگر وجود اين صخره نديده گرفته بشود و بى‌محابا انسان برود، باز هم خطا كرده؛ امّا اگر چنانچه نگاه كنيم ببينيم در اطراف اين صخره چه راه‌هايى را مي​توان ايجاد كرد، يا خود اين صخره را چگونه مي​توان برداشت، يا در او منفذى ايجاد كرد، يا راه موازى‌اى براى آن پيدا كرد، آن‌وقت اين نگاه صحيح به واقعيّت​ها است، اين همان كارى است كه امام بزرگوار ما در فصل اوّل اين انقلاب يعنى در آن ده سالِ تعيين‌كننده و بسيار حسّاس انجام دادند.
امام بزرگوار، در مقابل واقعيّت​ها چشم خود را نبست، امّا كوتاه هم نيامد، راهبرد را فراموش نكرد. ببينيد وضعيّت امام را، زندگى امام را، شعارهاى امام را؛ امام بزرگوار همان كسى است كه در مورد مسئله رژيم صهيونيستى از هيچ كس تقيّه نكرد؛ اينكه رژيم صهيونيستى يك غدّه‌ سرطانى است و بايد از بين برود، اين حرف امام است. در قبال شرارت​هاى قدرت مستكبر و مداخله‌گر آمريكا هيچ تقيّه‌اى و ملاحظه‌اى نكرد؛ اينكه آمريكا شيطان بزرگ است، اين حرف امام است. اينكه حمله‌ جوانان مسلمان و دانشجويان مسلمان به سفارت آمريكا و تصرّف ابزارها و مدارك جاسوسى آنها را امام انقلاب دوّمى دانست كه شايد از انقلاب اوّل مهم‌تر است، اين حرف امام است؛ اينها حرفهاى امام است، اينها روش​هاى امام است. در قضيّه جنگ، اينكه فرمود: جنگ تا رفع فتنه، اين حرف امام است؛ ديگران مي گفتند جنگ جنگ تا پيروزى، امام فرمود جنگ تا رفع فتنه. اين ايستادگيها بود كه پايه‌ى اين نظام را مستحكم كرد.
آن كسانى كه اين راه را نشناختند و در كشورهاى خودشان جور ديگرى عمل كردند، براى اينكه دل مستكبرين را به‌دست بياورند از اصول خودشان گذشتند و شعارهاى اساسى خودشان را فراموش كردند، ملاحظه مي​كنيد كه به چه روزى افتادند؛ آنها كسانى هستند كه اگر چنانچه در مصر شعار مبارزه‌ى با اسرائيل وجود مي داشت، اگر در مقابل وعده‌هاى آمريكا و عوامل آمريكا كوتاه نمى‌آمدند، اين‌جور معلوم نبود بشود، يعنى قطعاً اين‌جور نمي شد كه ديكتاتور سى ساله‌ ذليل‌كننده‌ ملّت مصر از زندان آزاد بشود و آن كسانى كه با رأى مردم انتخاب شده بودند، احتمال محكوميّت به اعدام درباره‌ آنان برود؛ اصلاً چنين چيزى ممكن نبود پيش بيايد. آن كسانى كه در ميدان ايستادند در مقابل همين منتخبين - ساده‌دلان - شعار دادند، اگر آن مواضع اصولى مي بود، نصف آنها يا بيشتر آنها به طرف اينها مى‌آمدند، يعنى كسانى نبودند كه مقابله كنند، معارضه كنند. از مواضع اصولى وقتى انسان عقب‌نشينى كرد، اين‌جور خواهد شد.
اينها چيزهايى است كه به‌هرحال بايد رعايت كرد...

 



یکی از مهم ترین نوع اعتماد به نفس‌ها، اعتماد به نفس روحی و معنوی است. این نوع اعتماد به نفس همان ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. ایمان به اینکه زندگی، هدف و نتيجه​اي مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی اینجا هستید و زندگی‌تان بر روی این کره خاکی هدفی را دنبال می‌کند. به عبارتي اين اعتماد به نفس مي​تواند فردي و يا اجتماعي باشد و فرد و يا جامعه​اي را از شکست نجات دهد و به فتح و ظفر برساند اگر درست درک شود.
علائم و نشانه‌های کمبود اعتماد به نفس معنوی را مي​توان اينگونه دسته بندي کرد:
-     سعی می‌کنید در زندگی همه چیز را کنترل کنید. باید همه‌چیز در زندگی تحت کنترل شما باشد چون به خداوند و خلقت او اعتماد ندارید که بتواند به خودی خود سمت و سویی مثبت را طی کند و نتیجه غایی درست برسد. این بی‌اعتمادی، شما را از اینکه دست به عملی بزنید باز می‌دارد و در نتیجه درست زمانی که باید روابطتان را رها و اعتماد کنید از این کار سرباز می‌زنید. اغلب به همين خاطر از قبول مسئوليت و تعهد انجام کاري، فرار مي​کنيد. اين يعني ايستادن و خاموشي به خاطر ترس از آنچه پيش روي ماست.
-   به سختی می‌توانید ماجراجو باشید و ریسک کنید. زمانی که به دنیا اعتماد ندارید و فکر نمی‌کنید که هدفمند و منظم می‌چرخد، احساس امنیت نمی‌کنید. به همین جهت خیلی با احتیاط رفتار می‌کنید و زندگی محدودتر و دربسته‌تر و خالی از شور را تجربه می‌کنید . اين نکته هم باعث مي​شود شما تصميمات خود را عملي نکنيد و هرگز وارد مرحله اجرا نشويد و هميشه در ايستگاه فکر و خيال باقي بمانيد.
-  به لحاظ روحی و عاطفی احساس بی‌قراری می‌کنید. هیچ چیز شما را ژرف و عمیق و آن طور که باید خوشحال نمی‌کند. هیچ چیز خلأهای درونی‌تان را پر نمی‌کند. چراکه منتظر هستید «زندگی» شما را ارزیابی کند و برایتان ارزش و اعتبار قائل شود. منتظر هستید زندگی به شما دلیلی برای زنده بودن و زندگی کردن ارائه دهد. بنابراین از نکته اصلی غافل می‌مانید؛ اینکه شما اینجا و به خودی خود یک معجزه هستید. شما دوست داشتنی هستید و همین طور که هستید کفایت می‌کند. در نتيجه شما هرگز از ماحصل کار خود هم رضايت نخواهيد داشت و صدالبته ترس از اين نارضايتي شما را به پله اول و دوم پرتاب مي​کند و کاري انجام نمي​دهيد...اين همان نکته​اي است که بايد مراقب بود در درون ما نهادينه نشود چرا که قرن​هاست کشورهاي سلطه​جو و قدرتمند با همين تفکر بر ساير کشورها حکمراني کرده​اند چون شعار «ما نمي​توانيم» ملکه ذهن شده است و با توجه به هجمه رواني «عظمت صعود» و ضعف دروني، اتفاق خاصي رخ نمي​دهد. معصومه برزگرفر

 


یادمان باشد که...
* او که زیر سایه دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد.
* آنچه درد می آورد، زخم نیست؛ عفونت است.
* لبخندم را توى آیینه جا نگذارم.
* محبتی که به دیگری می‌کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد .
* سهم هیچ کس را هیچ کجا نگذاشته اند، هرکسی سهم خودش را می آفریند .
* آنچه امروز برایم مهم است، فردا نخواهد بود .
* من «از این به بعد» هستم، نه « تا به حال ».
* همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است .
* امید، خوشبختانه از دست دادنی نیست .
* گاهي از گم کردن سکه هامون می​ترسیم از سکه یه پول کردن دیگران نمی​ترسیم!
* از شکستن لیوان می​ترسیم از شکستن دل آدما نمی​ترسیم!
* از لکه دار شدن لباسای سفید می​ترسیم از کثیف شدن سفیدی روحمون نمی​ترسیم!
* از وقت کم آوردن می​ترسیم از هدر رفتن وقتی که داریم نمی​ترسیم !
* از اینکه بهمون خیانت کنند می​ترسیم از خیانت کردن به خودمون نمی​ترسیم !
* از اینکه دلمون بشکنه می​ترسیم از درب و داغون کردن دل آدما نمی​ترسیم!
* از اینکه یه روز تموم بشیم می​ترسیم از اینکه تموم نشده بی مصرف شیم نمی​ترسیم!
* از اینکه آدما فراموشمون کنند می​ترسیم از اینکه خدا از یادمون بره نمی​ترسیم.
سید جواد موسوی

 


انگار روی عرش خدا پرسه می​زند
روحم که در حریم شما پرسه می​زند
این بی​نوا به سلسله مویتان قسم
تنها به عشق دام بلا پرسه می​زند
مثل دلم شکسته و صد تکه می​شود
وقتی که زیر آینه​ها پرسه می​زند
انگار می​دهند نشان ابروی تو را
تا در حیاط قبله نما پرسه می​زند
آهوی من نیامده تا ضامنش شوید
در حسرت کمند شما پرسه می​زند
عیسی که مردگان به دَمش زنده می​شوند
در محضرت برای بقا پرسه می​زند
این بیت آخر است ولی روح من هنوز
انگار روی عرش خدا پرسه می​زند

ناصر بقالي

 


مطالعه تاريخ، يعني تسلط بر آنچه بر کشور رفته و مراقبت از آنچه که احتمال است دوباره بر سر کشور بيايد؛ به عبارتي تاريخ خواني به ويژه تاريخ معاصر يک ملت آن هم با تقويم رنگارنگ پر فراز و نشيبي همچون انقلاب اسلامي، يک دوره فشرده بصيرت است. حالا حساب کنيد اين تاريخ خواندن به موريانه​ها برسد و برود سراغ وطن فروشاني که روزگاري خود را انقلابي جا زده بودند... کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» با موضوع واکاوی تشکیل گروهک تروريستي منافقين که خود را سازمان مجاهدين خلق جا زده بودند؛ از سال 1344 تا جریان شکست آنها در عملیات مرصاد از همين نوع کتاب‌هاست. کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» نوشته محمدعلی صدر‌شیرازی، تازه‌ترین کتاب منتشر شده از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی با موضوع بازشناسی هویت سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از بدو تاسیس تا سال‌های اخیر است که در آن مولف سعی کرده ضمن بازخوانی تاریخی فعالیت این سازمان ریشه‌های فعالیت‌های تروریستی این سازمان در 40 سال گذشته را واکاوی کند. این کتاب در بخش نخست خود سراغ تاریخچه تشکیل و بنیانگذاری این سازمان در سال 1344 رفته و در گام نخست زمینه‌های سیاسی پیدایش این سازمان را مورد واکاوی قرار داده است که در آن تاثیر رخدادهایی مانند واقعه پانزدهم خردادماه بر تشکیل این سازمان مورد توجه و بررسی قرار گرفته است.
بررسی بیوگرافی موسسان این سازمان و انگیزه‌ها و اهداف تاسیس سازمان از جمله انتقادات اعضای اولیه سازمان به ایدئولوژی حاکم دینی در جامعه و انتقادات تاکتیکی و استراتژیک سازمان از وضعیت موجود در جامعه در دهه 50 که منجر به تالیف مانیفست تشکیل سازمان شد نیز در ادامه این کتاب مورد بررسی‌ قرار گرفته است.
همچنین منابع مطالعاتی و آثار منتشر شده از سازمان نیز بخش دیگری از این کتاب است که با مطالبی درباره تشریح وضعیت ایدئولوژیکی سازمان در مقطع سال‌های پیش از 1350 در این اثر درج شده است.
این کتاب در ادامه به موضوع ضربه شهریور 1350 ساواک به سازمان و تحولات ایجاد شده در کادر رهبری سازمان پس از آن که منجر به آغاز فعالیت‌های نظامی در سازمان و نیز شروع عملیات مارکسیست کردن اعضای آن پرداخته و در ادامه چگونگی صدور بیانیه پایان اعتقاد رسمی سازمان به اسلام را تشریح کرده است.
صدر‌شیرازی در بخش دوم این کتاب به بررسی وضعیت سازمان در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌پ‍‌ردازد که در آن سیر قدرت گرفتن مسعود رجوی و سهم‌خواهی سازمان از نظام اسلامی و فعالیت‌های آنها در دوران ریاست جمهوری بنی‌صدر مورد توجه وی قرار گرفته و در ادامه ورود سازمان به فاز مبارزه نظامی با جمهوری اسلامی واکاوی شده است که در آن واقعه انفجار بمب در مسجد ابوذر، حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری به صورت مجزا مورد بررسی قرار گرفته است.
منافقين پس از عملیات مرصاد نیز موضوع بخش دیگری از این کتاب را در بر می‌گیرد که در آن نویسنده به چرایی ریزش نیروها در سال 1370، ماجرای طلاق اجباری در سازمان، سفرهای تبلیغاتی سران سازمان به غرب توجه نشان داده است و در ادامه در فصل ویژه‌ای نیز به بررسی جایگاه زن در تفکر سازمان تحت امر رجوی اختصاص یافته است.
واکاوی چرایی شکل‌گیری عملیات مرصاد، موضوع بخش دوم این کتاب است که در آن نویسنده ابتدا به بررسی بسترهای شکل‌گیری این عملیات پرداخته و از نوع ارتباط میان رژیم عراق و منافقین پرده‌برداری می‌کند. بررسی مقدمات لازم برای این حمله، گونه‌شناسی نیروهای نظامی، ساختار فرماندهی، اهداف و زمانبندی و دستور‌العمل‌های عملیات و در ادامه چگونگی سازماندهی مقابله با این عملیات و شیوه درگیری نیروهای ایرانی با منافقین درعملیات مرصاد مورد توجه قرار گرفته است.
بخش خواندنی این کتاب نیز به مرور خاطرات برخی چهره‌ها از عملیات مرصاد اختصاص دارد و در پایان نیز با مرور دستاوردها و پیامدهای آن همراه می‌شود.
در بخشی از این خاطرات ابراهیم حاتمی‌کیا در مرور خاطره خود از حضورش در عملیات مرصاد برای فیلمبرداری می‌نویسد: برای تهیه فیلم از عملیات مرصاد که رفته بودم، چندین بار من را به عنوان منافق گرفتند و گذاشتند گوشه دیوار؛ در حد اعدام! ماشین ما رزمی نبود. یک مرتبه ماشین را نگه می‌داشتند و به روی ما اسلحه می‌کشیدند. یکی دوبار اصلا قبل از اینکه حرف بزنیم، ما را پیاده کردند. گلنگدن‌ها را کشیدند که ما را به رگبار ببندند و ما هی داد زدیم که به خدا از گروه «روایت فتح» هستیم. بعد از آن مجبور شدیم در و دیوار ماشین‌مان را پر کنیم از اسامی گروه روایت فتح که لااقل از دور ما را نزنند.
فرهاد کاوه

 


اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را فتح می کنیم، مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند...
*
 کاش یکی بود تو اینترنت چایی پخش می​کرد
دیگه از پاي کامپیوترم بلند نمی​شدیم!
*
یه قانون نانوشته می​گه : اگه یه هفته ام وقت داشته باشی
باید کل کتاب رو، شب امتحان بخونی !
*
اینقده بدم میاد وقتی دارم روی آهنگ می​خونم
خوانندهه اشتباه می​خونه!

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10