سرویس ورزشی- اظهارات تند و شدیداللحن علی دایی و امیر قلعهنویی پس از بازی
تیمهایشان مقابل نمایندگان اصفهان علیه تلویزیون و به ویژه یک برنامه تلویزیونی و
مجری آن طی روزهای گذشته سوژه اصلی رسانههاو علاقهمندان به ورزش بوده است.
موضوعی که البته تازگی ندارد و آنهایی که در فضای فوتبال ما زندگی و تنفس میکنند و
مسائل فوتبال را تعقیب میکنند، میدانند مدتی است و از زمانی که آقای قلعهنویی
سرمربی تیم ملی شده به این سو و شاید حتی دیرتر و دورتر از آن و زمانی که ایشان
برای نخستین بار مربی استقلال شد و تغییراتی را در چهره خود پدید آورد و از سوی
همین مجری به خرافاتی بودن متهم شد که از آن ماجرا 7 یا 8 سال میگذرد، این اختلاف
و درگیریهای لفظی میان این مربی و آن برنامه دیده شده است. همان طور که عرض شد این
مباحث برای اهالی ورزش تازگی ندارد. در بحث اخیر ما میبینیم که آقای قلعهنویی
بسیاری از مشکلات نه تیم استقلال بلکه مشکلات فوتبال را به این برنامه و مجری و
دستاندرکاران این برنامه منتسب میکند و حتی از واژه خیانت استفاده میکند و معتقد
است بعدا مشخص میشود که این برنامه چه خیانتهایی به فوتبال ایران کرده است. چند
روزی این مساله موضوع بحث روزنامهها و رسانهها بود و عدهای از این طرف و عدهای
از آن طرف ماجرا را دیدند و ما نیز اینجا نمیخواهیم وارد بحث این دو فرد بشویم: به
هر حال ما حرفهایی بسیار در این زمینه داریم که بسیاری از آنها پیش از این گفته
شده و خوانندگان کیهان و اهالی ورزش با آنها آشنا هستند. بخشی از آن ناگفتهها باقی
مانده که در فرصت مناسبی اگر عمری باقی باشد آن را بیان خواهیم کرد. اینجا
میخواهیم قضیه را جور دیگری ببینیم. واقعیت امر اینکه کلیتر به ماجرا نگاه کنیم و
فراتر از دعواهای شخصی و فردی و اظهارنظرهایی که این فرد علیه آن فرد انجام میدهد
و باقی ماجرا... واقعیت قضیه این است که فکر میکنیم اگر کسی خودش را به خواب نزده
باشد و کسی الکی خوش نباشد، اصولا رسانهها خصوصا رسانه ملی در حوزه ورزش کار خودش
را به درستی انجام نمیدهد. همه به این قضیه معترف هستند و همه در این باره گلایه،
حرفها و انتقاداتی دارند. همه که میگوییم اهالی ورزش و خود رسانهها هستند.
تذکر و نهیب رهبری در این باره ماحتی با تذکر و نهیب رهبری مواجه هستیم. ایشان
در آخرین دیدار خود با ورزشکاران به طور مشخص و صریح فرمودند که رسانهها در ورزش
حاشیهسازی میکنند و حاشیه مخرب دارند و اینها باید کنترل شود. البته اینها نقل به
مضمون است. آثار عملی و عینی ماجرا را هم که تماشا میکنیم میبینیم ورزش ما از نظر
اخلاقی، فرهنگی و بالطبع فنی دچار مشکل است و این را همه بدان معترف هستیم.
میدانیم که فرهنگ ورزش ما و اخلاقیات و فضای حاکم بر آن، فضا و شرایط خوبی نیست.
یکی از جاهایی که روی فرهنگ تاثیرگذار بوده و فرهنگساز است، رسانه است. به خصوص در
دوره جدید و عصر معاصر. تا زمانی هم که فرهنگ درست نشود، فوتبال که هیچ، هیچی درست
نمیشود. این نتیجه یافتهها و پژوهشهای علمی است و حرف من درآوردی و اینکه از
خودمان گفته باشیم نیست- من این گفتهها را گر بود ناثواب، بسوزان به آتش بشوران به
آب- این حرف ما فقط نیست بلکه حرفی است بدیهی که در تمام دنیا به عنوان یک یافته،
داده و پژوهش علمی پذیرفته شده است. در همین ورزش خودمان شما میبینید از بعد فنی
ورزشهایی که به آنها کمتر پرداخته شده و کمتر مورد توجه رسانهها هستند در میادین
جهانی و المپیکی موفقتر هستند. تکواندو، وزنهبرداری و حتی کشتی نسبت به رشتهای
چون فوتبال کمتر مورد توجه هستند اما میبینید که اکثر موفقیتهای جهانی و المپیکی
ما را این رشتهها به دست میآورند. آن وقت فوتبال که شب و روز به آن میپردازیم و
این همه نشریه به عشق فوتبال و به خاطر فوتبال منتشر میشود، چیزی عایدمان نمیکند
و از بعد فنی خروجی قابل توجهی ندارد. از بعد فرهنگی آن طور و از بعد فنی اینطور.
این یک اصل کلی است که همه ما باید آن را بپذیریم و برایش یک فکر اساسی کنیم. کسانی
که به هر حال صاحب قلم و رسانه هستند و مسئولیت رسانهای و در واقع مسئولیت سنگین
فرهنگی دارند باید به آن بپردازند. فرهنگ امالمسائل و کلید مسائل است و کلید
بسیاری از معضلات و مشکلات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ورزشی را باید در مسائل فرهنگی
بویژه در بعد اخلاقی و انسانی فرهنگ جست وجو کرد. فرهنگ مؤلفههای گوناگونی دارد و
بحث عامی است و جنبههای مادی و معنوی دارد. بحث بیشتر ما از فرهنگ جنبه اخلاقی،
معنوی و انسانی قضیه است. این در هر جامعه درست نشود آن جامعه کمیتش لنگ است. یکی
از جاهایی که وظیفه درست کردن، اصلاح، تقویت فرهنگ و آموزههای فرهنگی وارد رسانه
است. رسانههای اعم تصویری،صوتی، نوشتاری و... وظیفهشان را انجام نمیدهند. ما در
عرصه ورزش صحبت میکنیم و در این عرصه این عدم انجام وظیفه به بیان و زبان است که
همگان به آن اذعان دارند و از طرفی شواهد علمی و عملی نشان میدهد که ما درحال
کمکاری هستیم. آن از وضعیت اخلاقی و رفتاری و فرهنگی و نابهنجاریهایی که حاکم است
بر ورزش و ورزشگاههای ما که بسیاری از تناقضات را ایجاد کرده و این هم ازنظر فنی و
تکنیکی که مثال زدیم. نگاه به ماجرا از زاویهای دیگر بنابراین وقتی این گونه
مسائل و مشکلات پیش میآید نمیشود بگوییم آن کسی که انتقاد میکند یکسره فرافکنی
میکند. مثلا یک بازی را باخته و حالا دارد تقصیر را گردن این و آن میاندازد و
مشکلات خودش را گردن این و آن میاندازد. میشود اینگونه گفت و رد شد کمااینکه
اینگونه گفتند و رد شدند. هفته گذشته هم دیدیم که عدهای در همین سطح با قضیه
برخورد کردند. آیا در آن بازی ما این جوری بودیم؟ آیا در آن بازی شما این جوری
بودید یا آیا در آن بازی مجری این گونه بود؟ قضیه را در سطح دعوای بین آقای X و
آقای Y محدودش کردهاند. ما هم اینجا میتوانیم در این مجالی که داریم همینگونه
برخورد کنیم و طرف یکی از دو طرف را بگیریم و به بهانه این حرفها، حرفهای خودمان
را بزنیم و حسابهای خودمان را بکنیم و مسائل شخصی خودمان را مطرح کنیم یا اینکه
اصلا بیاییم نقش بهتری را که بعضیها یاد گرفتهاند و خیلی هم خوب است و نه سیخ
میسوزد و نه کباب و نقش ریش سفیدها را ایفا کنیم و نصیحت و پند و اندرز و اینکه
شما کوتاه بیا و شما صلوات بفرست و... اما ما همان طورکه گفتیم میخواهیم قضیه را
از زاویه دیگری نگاه کنیم. به نظر ما ماجرا از اینکه ما طرف کسی باشیم و به نفع کسی
و علیه کسی باشیم، گذشته و دردی هم دوا نمیکند جز آنکه خودمان را تسکین دهیم و
حرفهایی که مانند بغض در گلو مانده بگوییم و در واقع خودمان را خالی کنیم. این
مشکلی را از مشکل ورزش حل نمیکند. حتی از مرحله پند و نصیحت هم این ماجرا گذشته و
این حرفهایی که شما کوتاه بیایید و صورت یکدیگر را ببوسید و... اثری ندارد. اینها
خوب است ولی به طور ریشهای مسأله را مطرح نمیکند و تحلیل درستی به خواننده محترم
و مخاطب ارائه نمیدهد. مقداری صریحتر به این موضوع نگاه میکنیم و درحد توان خود
به شکل ریشهایتر موضوع را بررسی میکنیم و به آن فکر میکنیم چون ممکن است ما هم
اشتباه کرده باشیم. بیایید از زاویه دیگری به این مسأله نگاه کنیم و فراتر از این
بحثها و درگیریهای فردی و شخصی به موضوع بنگریم و از بالا ببینیم این دعوا
میتواند از کجا شکل بگیرد و خاستگاه، آبشخور و نقطه عزیمت این بحث کجا است.
سراغ علتها برویم در واقع به جای پرداختن به معلولها برویم به سراغ علتها.
متأسفانه بارها گفتهایم که یکی از مشکلات ورزش ما و اینکه مسائلش لاینحل باقی
میماند و حل نمیشود این است که در برخورد پدیدهها و مسائل مختلف، وقتی میخواهیم
تحلیل داشته باشیم در این تحلیلها بیشتر معلولها مورد توجه قرار میگیرند نه
علتها. در این بحث هم ما به زعم خودمان میخواهیم به سراغ علتها برویم. میخواهیم
عرض بکنیم که گیریم یک مجری اصلا از قیافه یک مربی و یا رنگ پیراهن یک تیم خوشش
نمیآید و سلیقهها و علایق و روش و شیوههایی برای اجرا دارد. این حق طبیعی هر
انسانی است اگر مجری نباشد، اما اگر مجری باشد به ویژه مجری یک برنامه تلویزیونی
عمومی و عام در سطح یک کشور، باید سؤال کنیم که یک فرد مجری با این دیدگاهها و
سلایق هرچقدر هم خوب، حوزه اظهارات و اعمال سلیقه وی تا کجا و چقدر است؟ آیا ایشان
حق دارد هرچیزی که به زعم خودش درست یا غلط است همان را در برنامه اعمال و به عنوان
برنامه آن را به بیننده القا کند؟ آیا او حق دارد به طور مطلق طبق خوشایند و بدآیند
خودش عمل کند؟ یا اینکه نه به هرحال خطوط، چهارچوبها و سیاستهایی است که ایشان
باید یک جاهایی تابع آن سیاستها و خطوط باشد. اگر پاسخ سؤال ما درست باشد که ایشان
حق دارد طبق سلایق و نظرات خودش عمل بکند، دیگر تقصیری متوجه این فرد است چون این
اجازه از طرف کسانی دیگری به وی داده میشود و براساس آن چیزی که صحیح میداند و یا
بد میداند عمل میکند و اگر اینجا انتقادی هست نباید دیگر یقه این فرد را گرفت و
باید یقه کسانی دیگر را گرفت و از آنها پرسید که براساس کدام صلاحیت و پشتوانه
فکری-ورزشی و یا معرفتی و ایدئولوژیک این قدر آزادی به این فرد دادهاید که هر کاری
که میخواهد بکند و با هر کسی که میخواهد دوستی یا دشمنی کند و قس علیهذا و اگر
آن دومی است و چهارچوب و سیاستگذاریهایی وجود دارد و آن فرد باید در چهارچوب آن
سیاستها و روشها و خطوط حرکت کند، باز اگر مشکلی به وجود میآید باید یقه آن
کسانی را گرفت که این خطوط، روشها و سیاستگذاریها را تعیین، تبیین و ابلاغ
کردهاند و این آقایان هم به عنوان افرادی که زیرمجموعه آن کسان هستند، اجراکننده
منویات و سیاستهای آقایان هستند. اینجاست که پای این «کسان» به میان میآید. اگر
از هر دو سو به این قضیه نگاه کنیم، چه آن مجری آزاد باشد که هرچه دلش میخواهد
بگوید و هر کاری که میخواهد انجام دهد و هر روشی که بخواهد اعمال کند و چه نه، در
هر چهارچوب و سیاستی این کارها را میکند، چون موضوع مسئله برانگیز است و رسانه که
بحث ما در اینجا تلویزیون است، نتوانسته انتظارات را برآورده کند و به زعم خیلیها
حالت تخریبی و تحقیری به خودش گرفته، باز هم پای «کسان» به میان میآید و اگر قرار
باشد صحبت و مسئلهای در اینجا مطرح شود و کسی پاسخگو باشد، باید ببینیم این «کسان»
چه کسانی هستند. این کسانی که معمولا در دعواهای ورزش ما غایب هستند. بارها این
مثال تلخ را عنوان کردهایم. مدیرعامل یک باشگاه با بازیکنش که جای فرزند او را
دارد، درگیر میشود. آن بازیکن که جای فرزند مدیرعامل است بالاخره در دعوای سوم و
چهارم مشت را حواله میکند. عدهای میگویند مقصر مدیرعامل است که حقوق نمیدهد و
عدهای دیگر میگویند مقصر بازیکن است که حرمت نگه نداشته است اما کمتر کسی میگوید
آن کسانی که این مدیرعامل را تعیین کردهاند تا برود فلان باشگاه را اداره کند،
بودجه و حمایت لازم و به موقع را اعمال نمیکنند تا کار به این حرمتشکنی کشیده
شود. این «کسان» در ورزش ما خیلیجاها با زیرکی یا هماهنگی مخفی میشوند و کسانی که
تحلیلگر مسائل هستند اینها را نادیده میگیرند. در حالی که ریشه بسیاری از مشکلات و
بحثهای رادیو و تلویزیونی و این مباحث که اکنون شاهد آن هستیم، زیر سرهمین افراد
است. یعنی مشکل را ما نباید نه در نحوه عملکرد یک برنامه یا نحوه و روش یک مجری
ببینیم، باید ببینیم چطور میشود یک مجری، تهیه کننده و یک برنامه تا این حد هر
کاری میخواهد میکند و صدای همه را درمیآورد. هفته گذشته آقای دایی به یک نحو و
مدیران عامل دو باشگاه استقلال و پرسپولیس به شکل دیگری از این برنامه انتقاد کرده
بودند و فصل جدید هم که شروع شد و در همان روز نخست فصل عدهای از مدیران شروع به
اعتراض کردند که بار دیگر تخریبها شروع شد و این موضوع را در کیهان منعکس کردیم.
مجری سالاری باید ببینیم که این چه دستگاه و تشکیلاتی است که فردی میتواند در
آن هر کاری بکند و اعتراضات هم به گوش کسی نرسد. آیا مقصر آن فرد است یا طبق معمول
مدیریت و در اینجا مدیریت رسانهای مقصر میباشد؟ این را در پرانتز عرض کنیم که
خودمان انتقادات و ایراداتی به برنامههای تلویزیونی داریم و این را بارها گفته و
توضیح دادهایم. البته باز هم ملاحظاتی داریم که باعث شده بحث را به طور جدی شروع
نکنیم و شاید این مقاله مدخلی باشد برای ورود به مباحث جدیتر که از این به بعد در
کیهان خواهید دید. با همه انتقادات معتقدیم این برنامه که اکنون مورد بحث ما
میباشد از یک نظر قابل احترام است و آن اینکه فردی که برنامه را میسازد و آن مجری
که این برنامه را اجرا و تهیهکنندگی میکند، برای این برنامه و اجرای این کار وقت
و انرژی میگذارد و شب نخوابی میکند. کاملا مشخص است برنامه کارشدهای است که جذاب
هم از کار درمیآید. اگرچه به زعم خیلیها برنامهاش کاملا تخریبی است اما برای
همان تخریبش هم برنامهریزی و کار و فکر میکند و در کارش به نوعی عشق دیده میشود
و نوعی استعداد و عشق و انگیزه در این کار وجود دارد. برخلاف بسیاری از برنامههای
دیگر که سالهاست از تلویزیون پخش میشوند و شاید از این هم تخریبیتر باشد. اما کسی
کاری به کارشان ندارد و همیشه نیز حالت بده و بستان و مداهنه و چربزبانی و تر
خشککردن و مسئولنوازی دارد. اتفاقا این برنامه همیشه از این نظر مورد احترام ما
بوده که حتی اگر تخریبی بوده و آن طور که باید و شاید جواب مردم را نمیدهد و جواب
ورزش را نمیدهد اما آن قدر برای آیتمهایش فکر میشود و وقت گذاشته میشود که
میشود نشست و آنها را نگاه کرد و از این نظر قابل احترام است. این را هم باید
بگوییم که چون این استعداد و انگیزه و ظرفیت چون درست مدیریت نمی شود متاسفانه از
نظر خیلیها راه و روش تخریبی در پیش گرفته است. مانند تیمی که بزرگتر ندارد و در
آن بازیکنسالاری حاکم میشود و بازیکن با استعداد و با انگیزه که میتواند علاوه
بر کمک به آن تیم در سطح تیم ملی هم موثر باشد، تبدیل به یک بازیکن ننر و از
خودراضی میشود، هر کاری دلش میخواهد انجام میدهد و نمیشود به وی گفت بالای چشمش
ابرو است. این بلایی است که اگر مدیریت نباشد در هر زمینهها اعم از ورزشی، فنی،
هنری و.. بر سر استعدادهای خود میآوریم. به بحث اصلی خودمان بازمیگردیم. گفتیم
که باید وارد بحث حوزه مدیریت رسانهای بشویم. یعنی بحثی فراتر از بحث یک برنامه و
عملکرد یک مجری و تهیهکننده. یعنی آنجایی که باید سیاستگذاریهایی انجام شود و
بعد از آن روشهایی استفاده گردد و به دنبال کنترل و نظارتی بر آن روشها وجود
داشته باشد که اینها همه اصول مدیریتی است و کسانی که سالها با نام مدیر به
صندلیهای صدا و سیما تکیه زدهاند بهتر از ما میدانند. آیا این اصول اعمال
میشود؟ آیا بر کار و بار برنامههای ورزشی تلویزیون سیاستی وجود دارد یا خیر؟ اگر
هست گفتیم پس این انتقادات متوجه آنهاست و نیاییم بگوییم فلان مجری و بهمان برنامه
که تازه کارش را براساس سلایق، خواستهها و دیدگاههای خودش انجام میدهد. مدیران
ما آیا مدیریت میکنند؟ آیا صدای انتقادات را میشنوند؟ آیا عملکرد رسانهای را
میبینند؟ همایش یا نمایش؟ صدای انتقاد فقط صدای علی دایی و قلعهنویی نیست
بلکه صدای انتقاد مربی تیم حریف، مدیران دو باشگاه و بالاتر از همه اینها نهیب و
هشداری است که مقام معظم رهبری میزند. شما در برابر این انتقادات که دقیقا متوجه
خودتان است- براساس استدلالی که ما کردیم اگر غلط است توضیح بدهند- چه کردهاید
برای اینکه به این انتقادات که حتی در آن پای نقد و تذکر رهبری هم به میان میآید،
پاسخ دهید؟ آیا جز برگزاری یک همایش و در اصل نمایش کار دیگری هم کردید؟ در آن
همایش و نمایش به چه نتیجهای رسیدید؟ جز آنکه مشتی حرفهای بیهوده زده شد. همه
میدانستند هدف مقام رهبری و صحبتهای ایشان بیشتر متوجه چه دست برنامههایی است
اما شما خودتان را به ندیدن و نشنیدن زدید. یک سری حرفهای قلمبه و سلمبه و
پرتگویی از آن همایش و نمایش شنیدیم و آثار عملی هم طبق معمول ندیدیم. فقط همایشی
بود و نمایشی. آیا شما اصلا خودتان را متوجه چنین انتقاداتی میبینید یا میگویید
نه تقصیر فلان مجری است؟ در این صورت باید گفت وامصیبتا. در این صورت باید گفت آن
آقایانی که نقش مدیر را خوب ایفا میکنند و پرستیژ و جایگاه مدیریتی به خود
میگیرند اما وظیفه مدیریتیشان را هرگز نمیدانند، فلسفه وجودیشان در آن دستگاه
عریض و طویل چیست؟ مگر همین دو هفته پیش مقام معظم رهبری نفرمودند که فلسفه وجودی
مقامات و پستها در این مملکت خدمت به مردم است. شما فلسفه وجودیتان چیست و در آن
دستگاه از صبح تا شب نشستید به چه فکر میکنید؟ وظیفه نظارتی ما دراین باره
به همین بسنده میکنیم اما بحث را ادامه خواهیم داد. صحبت ما در این بحث فقط این
است که ما یا نباید وارد این مباحث باشیم یا اگر وارد میشویم متوجه اساس و ریشه
باشیم. اگر میشویم نباید معلولها را بزرگ کنیم به شکلی که نادیده گرفته شود. ورزش
در رسانه مشکل دارد بخاطر اینکه در رسانه مدیریت اعمال نمی شود. مشکل رسانه آقای x
و y که با هم به آنها انتقاد داریم، نیست اما قبل از اینکه از فلان برنامه و مجری و
تهیهکننده انتقاد بشود باید به آن دستگاه و جریان نظارتی و مدیریتی حاکم بر اینها
انتقاد بشود. وقتی این مشکل حل شد به مراحل بعدی قضیه رسیدگی میکنیم. این مسئله در
مورد رسانه نوشتاری هم صدق میکند. همین بحث را باید مطرح کنیم که اگر اتفاقی
میافتد باید فلان نویسنده و روزنامه درگیر شویم و نوع درگیری هم قیصروار باشد و
هرکسی خودش درگذر «آبمنگل» راه بیفتد و به انتقام و بدوبیراهگویی بپردازد یا آنکه
از طریق قانونی باید باشد؟ صدا و فریادمان را باید به گوش چه کسانی برسانیم؟ اکنون
مثلا آقایانی که به این برنامه اعتراض دارند باید بروند با مجری برنامه درگیری لفظی
و فیزیکی پیدا کنند یا آنکه خودش دارد میگوید که این برنامه ما را اذیت میکند.
راست و غلط این را باید گروهی در این سازمان که چند کارشناس در آن وجود دارند و
وظیفه نظارتی برعهده دارند، تعیین کنند. باید بنشینند و ببینند که این حرفها تا چه
حد درست و تا چه حد غلط است. آیا فقط ایشان این حرفها را میزند و یا دیگرانی هم
هستند که اشاره شد؟ در قضیه نوشتاری هم همینطور است. آیا وزارت ارشاد ما نباید به
این همه اعتراضاتی که به نحوه عملکرد روزنامههایی معروف به روزنامههای «زرد»
میشود، رسیدگی کند. اینها هر حرفی که میخواهند میزنند و هر کاری میخواهند
میکنند و هر انگ و تهمتی میخواهند میزنند. اینها در نهایت منافع ملی و وضعیت
فرهنگی و اخلاقی جامعه را تحت تأثیر و به خطر میاندازند. آیا نباید اینها به نحوی
کنترل بشود؟ آیا آن کسانی که به نشریات مجوز میدهند بر نوشتهها سیاست، نظارت و
کنترل دارند یا خیر؟ در هر صورت بحث ما گمان میکنیم برای این شماره کافی باشد.
جمله آخر این است که رسانه به هرحال همنشین مردم است. از قدیم گفتهاند «کمال
همنشین در من اثر» کرد. مردم از صبح تا شب با روزنامهها و رادیو و تلویزیون سر و
کار دارند و منهای همه این حرفها به عنوان عضو کوچکی از رسانه عرض میکنیم که
بیاییم دلمان به حال مملکت و فرهنگمان بسوزد و همان طور که خیلی از ما ادعای درد
فرهنگی داریم مقداری به مسئولیت خود جدی بیندیشیم. اگر مدیری کار خود را به درستی
انجام نمیدهد مایی که نشریهای در اختیار داریم و کسانی که برنامه و قلمی در دست
دارند، بیاییم به وظیفه حرفهای که هیچ به وظیفه وجدانی و اخلاقی خود عمل کنیم و
بیشتر دلمان به حال مملکت، مردم، ورزش، جوانان و سرمایههای مادی و معنویمان بسوزد
که واقعا امالمسائل مسأله فرهنگی است و مدیران ما چه درست کار کنند چه نکنند، ما
اگر نتوانیم از فرصتی که در کار فرهنگی داریم درست استفاده کنیم خسر الدنیا و
الاخره هستیم.- اگر مدیریتی و نظارتی نیست، انصاف و وجدانی که هست. خودمان به حکم
انصاف و وجدان به این ورزش، این فوتبال، این جوانان و این مردم، این فرهنگ و این
اخلاق و... رحم کنیم- رعایت کنیم، کمی بیشتر خودخواهیها و نیتها و... را مهار
کنیم. از هر طریقی و روشی به ويژه تحقیر و تخریب دیگران نخواهیم بیشتر «دیده شویم»!
و مطرح شویم. این دیده شدنها و مطرح شدنها اگر در جهت خشنودی خالق و خدمت به خلق
نباشد. نه درهمین دنیا و نه در آخرت پشیزی ارزش نخواهد داشت. سهل است که وبال هم
خواهد بود و دردسرساز هم خواهد شد، از ما خسره الدنیا و الاخره میسازد. عن قریب
است که از ما اثری باقی نیست جام بشکسته و می ریخته و ساقی نیست... ... قرار
شد نصیحت نکنیم، پس تمامش میکنیم.
|