علل شکست اخوان المسلمین در مصر از نگاه محمد حسنین هیکل تکرار
اشتباهات در سرزمین فراعنه |
|
درگیریهای سوریه انقلاب مردمی نیست |
|
علل شکست اخوانالمسلمین در مصر |
|
|
|
|
اشاره کمتر روزنامهخوانی در خاورمیانه وجود دارد که «محمدحسنین هیکل» را
نشناسد. این روزنامهنگار کهنسال (متولد 1923) به مدت 17 سال سر ویراستار روزنامه
«الاهرام» مصر بود، با «جمال عبدالناصر» رئیس جمهور مصر در دهههای 1960 و 1970
رابطه دوستانه داشت و به وزارت ارشاد ملی دولت وی رسید. سالها تجربه سیاسی
حسنین هیکل را به عنوان مرجع سیاسی برای سیاستمداران این کشور تبدیل کرده است،
موردی که مطلب حاضر نیز آن را تایید میکند. محمد حسنین هیکل را میتوان با
چهرههایی مثل «شارل موریس دوتالیران» (1828-1754) و «آندره گرومیکو» شوروی سابق
مقایسه کرد، تالیران سیاستمداری است که هر چند در زمان «لویی شانزدهم» صاحب پست
و مقام بود، ولی انقلاب فرانسه هم نتوانست او را از مقامهای دولتی محروم سازد و تا
دوران «لویی فیلیپ» همچنان دارای مقامهای مختلف بود. گرومیکو نیز در دوران
شوروی سابق وضعیت مشابهی داشت تا جایی که او را معمار سیاست خارجی شوروی لقب
دادهاند. حسنین هیکل نیز در مصر وضعیتی مشابه دارد، زد و خوردهای خونین
خیابانی،کودتاها، انقلابها و زدوبندهای پشت پرده و یا آشکار به او آسیبی نمیرساند
و جالب است که همه رهبران چه کودتاچی و چه غیر کودتاچی به او مراجعه میکنندو برای
برون رفت از مخاطرات از وی چارهجویی میطلبند. حسنین هیکل این جایگاه مستحکم را
مدیون دو چیز است، اول عمر سیاسی و رسانهای طولانی و دوم ملایمت سیاسی. او میداند
که در جامعه پرفراز و نشیب مصر چگونه موضعگیری کند، کجا حرف بزند و کجا سکوت
نماید.این روزنامهنگار و سیاستمدار مصری در مطلب حاضر به ما میگوید که به چه
کسانی مشاوره داده است و به علاوه، نظرات خود را در مورد علل شکست اخوانالمسلمین
نیز مطرح مینماید.متن زیر گفت و گوی هیکل با «بی بی سی» است که پایگاه اینترنتی
«شفقنا» آن را منتشر کرده است. سرویس خارجی - آیا سیام ژوئن (9تیر 1390)
روزی برای آزادسازی اراده مصریها بود یا این اراده همچنان با موانع روبهروست؟
- روز سیام ژوئن (روزی که مصریها در میدان التحریر جمع شده و خواستار برکناری
مرسی شدند و دو روز بعد ارتش او را برکنار کرد) مساحت بیشتری را به میدان این اراده
بخشید. البته میان آزادسازی اراده و توسعه آن تفاوت بزرگی وجود دارد. در یک دوره
خاص، قید و بندهایی که بر این اراده گذاشته شده بود بسیار زیاد و طولانی بود. این
امر تقریباً از 74 سال پیش یعنی از نخستین دوران حضور آمریکا در منطقه شروع شد. هر
کشوری برای خودش برنامهای داشت. بعد اروپاییها دخالت کردند و همه کشورهای دیگر
نیز وارد ماجرا شدند. منطقه ما به صفحهای از یک شطرنج تبدیل شده بود. وقتی من
حوادث قبل از ژانویه[25ژانویه پنج بهمن 1389) تاریخ شروع انقلاب مردم مصر علیه حسنی
مبارک است[ را به یاد میآورم هیچ جایی برای خوشبینی نمیبینم؛ نظامهای غربی در
منطقه شکل گرفتند. حافظ اسد 40 سال حکومت کرد، قذافی 40سال، مبارک 30سال. شکل
ثابتی بود که هیچ امیدی به تغییر آن نمیرفت. اوضاع داخلی این کشورها در آستانه
انفجار قرار داشت. من سال 2009 پیشنهاد یک روند انتقالی مسالمتآمیز را دادم. این
مطلب را در گفتوگو با روزنامه «مصری الیوم» مطرح کردم و خواستار تشکیل یک شورای
امنا برای تشکیل دولت و تدوین یک قانون اساسی جدید شدم و گفتم که رئیسجمهوری باید
برای این دوره انتقالی زمینهسازی کند. - حوادث 25 ژانویه را با حوادث 30 ژوئن
چگونه مقایسه میکنید؟ 25 ژانویه کاملا جدید و غافلگیر کننده بود؛ همه از این
حرکت حیرت کردند و نمیدانستند آن را چگونه توصیف کنند. حتی برخی تردید کردند که در
برابر آنچه موضعی باید گرفت، چون حقایق پنهان بود. - چطور میتوان مشکلات دروان
انتقالی بعد از 25ژانویه را درک کرد؟ - نخستین اشتباه، که من اولین بار با خود
طنطاوی آن را در میان گذاشتم، این بود که او از من پرسید، آیا این انقلاب بود یک یا
چیز دیگر، شما چه میگویید؟ به او گفتم: آنچه اتفاق افتاد حالتی انقلابی داشت.
گزارشهای مکتوب درباره جنبشهای انقلابی و جنبشهای جوانان این موضوع را تأیید
میکند. اما گزارشهایی هم وجود دارد- حالا راست یا دروغ- که بهطور کلی (وقایع 25
ژانویه را) اینطور نمیبیند و تردیدهایی را مطرح میکند. - اما در همین دوره
انتقالی بود که اخوان به صحنه آمدند؟ - بگذارید تاریخ را ورق بزنیم و کمی به عقب
برگردیم. یعنی زمانی که «تلمسانی» (یکی از رهبران اخوانالمسلمین) در سال 71 برای
مبارزه با کمونیسم و جریانهای ناصری با «انور سادات» توافق کرد. چون سادات
میدانست که آنها تشکیلاتی قوی دارند و احزاب دیگر ضعیف هستند. آنها در آن زمان
امنیت برای فعالیتشان میخواستند، مبارک هم در دادن امنیت به آنها کوتاهی نکرد، به
شرط اینکه آرام باشند. در واقع اخوانیها با دولت وقت در تفاهم به سر میبردند و
این مسأله را آمریکا هم میدانست. - یعنی از سال 2005 آمریکاییها از اخوان
حمایت میکردند؟ - اخوان بخشی از نظام حاکم بر مصر بود. - منظورتان نظام
«حسنی مبارک» است؟ - هم مبارک و هم پیش از او یعنی سادات. همواره اخوانیها یکی
از طرفهای معامله برای کنترل اوضاع و ایجاد امنیت و ثبات در کشور بودند. حتی آنها
با مسئله موروثی کردن (اینکه مبارک میخواست پسرش جمال را جانشین خود کند) که مردم
آن همه از آن ناراحت بودند، مشکلی نداشتند. انقلاب 25 ژانویه برای آنها (اخوانیها)
کاملا غافلگیرکننده بود. آنها سردمدار این انقلاب نبودند، بلکه به دنبال بازگشت به
گذشتهها بودند. - اما در ظرف یک سال مردم علیه دولت دینی اخوان شوریدند؟ -
این درست است. به قدرت رسیدن آنها یکی از اشتباهات بزرگ شورای نظامی بود.
آمریکاییها هم فشار میآوردند. چون کسانی که انقلاب کرده بودند رهبری نداشتند. یک
حالت انقلابی بود که باید آن را جمع میکردند. باید قانون اساسی اصلاح و انتخابات
پارلمانی برگزار میشد. اما مقدار سرمایهگذاری در این دوره بسیار اندک بود. -
ولی شورای نظامی همه اینها را میدانست. - شورا تحت فشارهای سنگینی (از جانب
آمریکاییها) بود و دائما اشاره میشد که کمکهای نظامی و غیرنظامی و حتی روابط قطع
خواهد شد. بنابراین قادر نبود که به اصل واقعیت پی ببرد، حداقل این گونه بود که
خودش هم به طرز شگفتآوری گیج شده بود. -پس آیا اخوانالمسلمین به صورت تصادفی
به قدرت رسید؟ - اکثر امور با فشار و هل دادن و تردید پیش رفت تا با عقل و منطق.
به این معنا که شورای نظامی ضرورتهای مرحله انتقالی را درک نمیکرد. اینکه در اثر
تناقضات اجتماعی و سیاسی و فکری، حالتی انقلابی به وجود آمده و قدرتی به شورا
انتقال پیدا کرده بود که نمیدانست با آن چه کند و کجا برود؟ در مصر دو انقلاب
اتفاق افتاد؛ یکی علیه یک دولت پلیسی و دیگری علیه یک دولت دینی. جالب اینکه در
هر دو مورد جنبشهایی به وجود آمدند که وضع موجود را نمیخواستند و خواستار تغییر
بودند. اما من هنوز هم هیچ جایگزینی برای آینده مصر نمیبینم وحتی تا این لحظه کسی
نتوانسته است به یک برنامه ملی و قومی نزدیک شود. - آیا نقشه راه کنونی هم همان
اشتباهات گذشته را دارد؟ - در نقشه راه کنونی هم همان خطاهای گذشته تکرار
میشود، اما تنها در فضایی متفاوت. - چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ - هر وقت کسی
آمد و حقیقت را به صراحت با مردم در میان گذاشت، آن وقت مردم احساس اطمینان خاطر
میکنند. - چه کسی این کار را خواهد کرد؛ رئیسجمهور «عدلی منصور» یا سرلشگر
«السیسی» یا نخستوزیر؟ - همه مردم باید این کار را بکنند. شاید ما تصور کنیم که
سرلشگر السیسی از همه توانمندتر باشد، اما حضور او در یک نهاد نظامی مانع این کار
میشود. - بعد از سوم جولای، السیسی از مردم خواست به او اختیار بدهند تا با
تروریستها مبارزه کند و این اتفاقی بود که افتاد، نظر شما چیست؟ - اجازه بدهید
مسئلهای را توضیح بدهم؛ من سه دیدار با السیسی، «محمد مرسی» و دکتر «البرادعی»
داشتم. وقتی انقلاب 25 ژانویه روی داد و شورای نظامی مسئولیت را برعهده گرفت، من به
دیدار «عمر سلیمان» نرفته بودم و مطلقا با او تماس نداشتم، تا اینکه یک دفعه دیدم
او مرا خواسته است و به من اطلاع داد رئیس ستاد مشترک و یکی از فرماندهان شورای
نظامی با من کار دارد. وقتی رفتم سرلشگر السیسی را دیدم. آن زمان رئیس حراست ارتش و
بسیار جوانتر و سرزندهتر از الان بود. از من استقبال کرد. من هم از او خوشم آمد.
با تعجب دیدم تمام چیزهایی را که من نوشتهام، خوانده است. او صادق بود و تعریف کرد
که چگونه کار کرده است. او برای خودش طرحی داشت مبنی بر اینکه ارتش نمیتواند به
مردم آسیبی برساند، هرچند که اوضاع بد باشد. یادم میآید وقتی من قبلا با فرمانده
ارتش دوران مبارک صحبت میکردم، به من توصیه میکرد که بیشتر بنویسم. ولی من احساس
کردم که السیسی آدم درس خواندهای است تاریخ مصر را خوب میفهمد. دیدار ما دو ساعت
و نیم طول کشید، یا حتی سه ساعت ربع کم. من بیشتر مایل بودم که به حرفهای او گوش
بدهم تا اینکه حرف بزنم. -آیا شما در این فرد برنامهای را دیدید که برای مقابله
با دیگران باشد؟ - نه چنین چیزی من ندیدم. اما او انسان فهمیدهای بود و تاریخ
خوانده بود و نقش یک جنبش ملی را خوب میشناخت. - این مسئله مرا دوباره
برمیگرداند به آن درخواست تفویض (درخواستی که السیسی از مردم خواست تا به او
اختیار برخورد با اخوانیها را بدهد)، او چه احتیاجی به آن داشت؟ - شرایط آن
زمان خیلی مبهم بود؛ السیسی احساس میکرد کارها به نحو خوبی جریان ندارد و
ارزیابیها هم برآورد خوبی را نشان نمیداد. یک مسئله عجیب دیگر که خیلیها به آن
توجه نمیکنند اینکه مرسی جزو پیشگامان اخوانالمسلمین نبود. بلکه او مرد شماره هفت
این تشکل بود و حتی نامزد اصلی نبود. یک نامزد درجه دوم که در آخرین لحظات بر سر او
توافق شد. مرسی خود این را خوب میدانست. بنابراین، در بسیاری از مواقع مرسی از
تشکیلات اخوان میترسید. به او فشار میآوردند و چیزهایی را دیکته میکردند. او از
دفتر ارشاد نگران بود. قدرت هم وسوسه کننده است. یک رابطه سه جانبه عجیب به وجود
آمده بود. او از ارتش چیزهایی میخواست اما ارتش زیر بار اخوان نمیرفت. - چرا
مرسی فرمانده ارتش را برکنار نکرد؟ - این کار در عمل خیلی سخت بود. اگر این کار
را میکرد با یک فرماندهی جدید مواجه میشد که نمیتوانست با آن تعامل کند و از آن
خوف داشت. یک بار مرسی فرماندهان ارتش را به جلسهای فراخوانده بود، اما السیسی و
همکارانش نرفتند و گفتند: ما احساس میکنیم این یک جلسه حزبی است. - آیا
دخالتهای خارجی هم در میان بود؟ - ما بیش از آنکه لازم باشد اجازه میدهیم
خارجیها دخالت کنند. کار به جایی رسید که آمریکاییها به شکلی واضح در امور مصر
دخالت میکردند. همه در این باره باید سرزنش شوند. اخوانیها هم خیلی مقصر هستند.
یک بار وقتی من مرسی را دیدم به او گفتم: تو باید ثابت کنی که رئيسجمهور همه
مصریها هستی. تقاضا میکنم اختلافات را پایان بدهی و به همه اطمینانخاطر ببخشی.
- آیا انتظار داشتید که البرادعی به این زودی از صحنه کنار بکشد؟ - من مخالف این
هستم که به او حمله شود. او در ذهنش تصوراتی دارد که ممکن است با واقعیت هماهنگی
نداشته باشد. او جزو یکی از ارکان اصلی نظام بود. ما با او در برخی موارد اتفاق نظر
و در برخی موارد اختلاف داشتیم. او خیلی عجله کرد و باید تعمق بیشتری میکرد. -
آیا اخوان تلاش خواهد کرد از مسایل شبه جزیره سینا برای فشار بر نظام کنونی مصر
استفاده کند؟ - سینا خودش یک گروگان است. تا الان آن چیزی که آشکار شده و همه
میدانند اینکه حدود 18 تا 24 هزار نفر از مجاهدان و تروریستها به این منطقه
آمدهاند. مرسی برای مقابله با این گروههای تروریستی به ارتش دل بسته بود و
میخواست سینا پادگانی برای ارتش باشد اما سینا هماکنون به بمبی تبدیل شده است که
هر روز به طرف کسی نوسان پیدا میکند. -درباره تلاش برای سوء قصد به وزیر کشور
چه میگویید؟ - این امری طبیعی بود و باید انتظارش را میکشیدیم؛ مراحلی را که
اخوانالمسلمین طی کرده است از دعوت شروع میشود، در دوران«سیدقطب» این تشکل به
مرحله تفکر رسید. باید بدانیم که «مهدی عاکف» آخرین فرد در مکتب دعوتگرایی بود.
الان یک جریان افراطی طرفدار قطب بر اخوان حکومت میکند و شعارش تکفیر است. -
نظر شما درباره کمیته 50 نفره برای تدوین قانون اساسی چیست؟ - ما باید بر سر یک
قانون اساسی جدید توافق کنیم. ما میدانیم که این نظام سقوط کرده است و باید مثل
قبل قانون اصلاح شود. بر سر مسایل مربوط به حقوق بشر و آزادیها اختلافی نیست اما
آنها هر طور که میخواستند قانون را نوشته بودند. باید قانونی نوشته شود که شایسته
این دوران باشد. - آیا خشونتها شما را نگران نمیکند و آیا ما قادر به عبور از
این مرحله خواهیم بود؟ - صرف اینکه مردم در معرض خطر قرار میگیرند مرا غمگین
میسازد. اما اعتقاد دارم مصریها خیلی تحملشان زیاد است. میدانم که این روزها
اوضاع سخت شده است. حتی در قاهره به سختی میتوان راه رفت. اما در کل من بر این فکر
تاکید میکنم که مردم صبور هستند و میدانند کشور دچار تنگنا است.
|
|
|
«یاکوب کوهن» نویسنده و محقق فرانسوی میگوید، درگیریهای جاری در سوریه در
راستای یک انقلاب مردمی و دموکراتیک نیست و هیچ تناسبی با ویژگیهای یک انقلاب به
مثابه آنچه در تونس و لیبی گذشت، ندارد. کوهن معتقد است، هماکنون این مزدوران
خارجی هستند که از سوی برخی از کشورهای غربی و متحد عربی آنان با بیثباتسازی و
ایجاد آشفتگی در سوریه، علیه دمشق دست به سلاح بردهاند. به اعتقاد این نویسنده
فرانسوی، چنانچه این درگیریها از ویژگی یک انقلاب مردمی و دموکراتیک برخوردار بود
ظرف یک و یا دو ماه جواب میداد و دولت سوریه توان مقاومت چند ساله مقابل مردم خود
را نداشت و حاکمیت دمشق از هم میپاشید. حقوقدان فرانسوی میافزاید: هماکنون
هزاران نفر از مزدوران خارجی که مورد حمایت برخی از کشورهای غربی و عربی هستند در
حال جنگیدن علیه دولت مرکزی سوریه هستند. وی با اشاره به تلاش کشورهای غربی برای
دامن زدن به ادامه درگیریها در سوریه خاطر نشان کرد: برخی از کشورهای غربی و
همپیمانان منطقهای آنها در تلاش هستند تا با گستردهتر کردن دامنه درگیریها و
جنگ در سوریه، زمینه تضعیف و از هم پاشیدن وحدت و یکپارچگی ملی در این کشور را
فراهم کنند. کوهن که آثار و مقالات متعددی از وی در فرانسه به چاپ رسیده است،
درگیریهای جاری در سوریه را یک دسیسه خارجی عنوان کرد و گفت: این دسیسه و توطئه
علیه دمشق با دو هدف تضعیف حاکمیت ملی سوریه و فراهم کردن زمینه متلاشی شدن
قومیتها و ادیان این کشور طراحی و راهاندازی شده است. نویسنده ضدصهیونیستی
فرانسوی همچنین تضعیف حاکمیت قانونی دمشق در برابر رژیم صهیونیستی و آمریکا را به
ضرر و زیان مردم سوریه دانست و افزود: سوریه که متحد اصلی حزبالله و ایران است در
نظر آمریکا و رژیم اسرائیل دشمن محسوب میشود و از هر نظر باید هر چه بیشتر تضعیف
شود. کوهن تصریح کرد که آمریکا و رژیم صهیونیستی همواره در تلاش هستند تا
کشورهایی نظیر عراق و سوریه را که در همسویی با اهداف و برنامههای منفعتطلبانه
آنها نیستند تا حد توان تضعیف کرده و در صورت امکان کار را به مداخله نظامی در آنها
بکشانند. وی به ایفای نقش سوریه میان حزبالله و ایران نیز اشاره کرد و گفت:
کشورهای محور مقاومت با یکدیگر متحد هستند و آمریکا و رژیم اسرائیل بیمیل نیست تا
در صورت امکان با دامن زدن به درگیریها این وحدت و یکپارچگی موجود میان آنان را
تحت تاثیر قرار دهد و در صورت امکان از بین ببرد. نویسنده یهودی تبار فرانسوی
گفت: این مسئله از سالها پیش به عنوان دکترین اصلی آمریکا و رژیم اسرائیل دنبال
میشود و سیاست تضعیف کشورهای منطقه و به ویژه عرب در برابر رژیم اسرائیل در دستور
کار آنان قرار دارد. کوهن با بیان اینکه کشورهای غربی قصد حمله نظامی به سوریه
را ندارند، گفت: قدرتهای غربی ترجیح میدهند تا به جای حمله به سوریه و هدف قرار
دادن چندین مکان و مواضع در این کشور به جنگ و درگیری در این کشور دامن زده و در
حقیقت سوریه را از هستی ساقط کنند. بدین معنی که این کشور را کاملا ویران کرده و
زمینه عقبافتادگی آن را فراهم کنند و باید در نظر داشت که بازسازی سوریه دهها سال
زمان نیاز دارد. وی ادامه داد: هماکنون نظر به خسارات زیاد وارد شده به سوریه
در نتیجه بیش از دو سال جنگ، دست کم 50 سال زمان نیاز است تا ویرانیها در این کشور
ترمیم شده و کشور بتواند در مسیر عادی خود قرار گیرد و این موضوع بیشتر متضمن منافع
غرب است. وی خاطرنشان کرد: در همه حال برنده نتیجه این جنگ هر چه که باشد، غرب
است چرا این جنگ کاملا سوریه را ویران و ثروتهای آن را به باد خواهد داد. کوهن
با تاکید بر این که به رأی کنگره گذاشتن حمله به سوریه عوامفریبی بیش نیست، گفت: به
خاطر داریم که هنگام حمله به عراق در سال 2003 میلادی، بیش از 80 درصد افکار عمومی
انگلیس مخالف این حمله بود، اما غربیها به عراق حمله کردند. وی با تاکید بر
اینکه آمریکا قصد جنگ علیه سوریه را ندارد، گفت: باراک اوباما در صورت علاقهمند
بودن به جنگ علیه سوریه مطمئنا به کنگره مراجعه نمیکرد کما اینکه انگلیس نیز نیازی
برای مراجعه به پارلمان این کشور و اتخاذ تصمیم جنگی در این زمینه نداشت و مانند
مورد عراق عمل میکرد. وی مراجعه به افکار عمومی و به رای گذاشته شدن این موضوع
در پارلمان انگلیس و کنگره آمریکا را تعلل و ناشی از بیمیلی ائتلاف غربی برای حمله
به سوریه ارزیابی کرد. کوهن در ادامه گفت: آمریکا و کشورهای غربی هنوز به تصمیم
نهایی برای واژگون کردن حاکمیت سوریه نرسیدهاند و اگر چنانچه روزی آنها به این
تصمیم برسند، مخالفت افکار عمومی، نمایندگان پارلمان و یا کنگره کارساز نخواهد بود
و آنها به هزار و یک بهانه و دلیل برنامه و اهداف خود را در خصوص دمشق به مورد اجرا
خواهند گذاشت. این تحلیلگر و نویسنده فرانسوی همچنین راهکار دیپلماتیک پیشنهادی
روسیه برای خروج از بحران جاری در سوریه را یک دستاورد مهم و موفقیتی چشمگیر برای
مسکو دانست. منبع: خبرگزاری جمهوری اسلامی
|
|
|
زمانی که اخوانالمسلمین پس از یک انتظار طولانی به قدرت رسید و به فرصت طلایی
که انقلاب جوانان فراهم کرد دست یافت، جهان این نظام و روش آن را در عمل و فکرو
شیوه سیاسی و مطبوعاتیاش تحت نظر و ارزیابی خود گرفت. یک سال پس از آنکه اخوان
قدرت را در دست داشت، «جنبش تمرد» باب مناقشات گستردهای را پیرامون این تجربه و
اشتباهاتی که به انقلاب جدید و تشکیل دولت اخوان منتهی شد گشود. تقریبا همه
تحلیلگران بر شماری از اشتباهات سیاسی، اداری و قانونی اخوان اتفاق نظر دارند که
مهم ترین این اشتباهات به قانون اساسی، دستگاه قضایی، نداشتن توان اداره کشور بر
سیاق ملی و به دور از تأثیرگذاری حزب، ناتوانی در جذب مخالفان در مشارکت سیاسی
سازنده و به خدمت نگرفتن جناحها براساس معیارهای پسندیده مربوط میشود. پس از
آنکه اخوان توانست پست ریاست جمهوری را تصاحب کند، رئیسجمهور نتوانست از زیرسایه
حزب خارج و وارد حوزه ملی شود و اقدامات، تصمیمات، عزل و نصبها و سخنرانیها برچسب
حزبی را داشتند که خود را مورد حمایت دین میخواند و هر کس که با آن اختلاف داشت،
را دشمن اسلام میدانست. گفتمان اخوان قبل از وقوع انقلاب، انقلابی بود، تا جایی
که برخی معتقد بودند در صورتی که اخوان قدرت را در دست بگیرد، دشمنی با آمریکا،
خصومت با اسرائیل و آزادی فلسطین از اولویتهای سیاسی آن خواهد بود، اما پس از
رسیدن به قدرت، تفاوت میان شعارها و سخنرانیها و اقدامات سیاسی در عرصه عمل آشکار
شد. چیزی که به عنوان تجربه عملی اخوان در جایگاه رهبری بر آن تأکیدمیشود را
میتوان تحت عنوان تجربه عاطفی و درونی نسبت به حماس وصف کرد. یکی از خطاهای
اخوان، مواجهه انفعالی و بهرهنگرفتن از تجارب قبلی مصر و دیگر کشورهای عربی در
تعامل با مخالفان و باتظاهرات بوده است و عکسالعملش این بود که به تفکر دیگران
احترامی نمیگذارد. این مورد را حتی در آخرین سخنرانیهای مرسی میتوان دید،
سخنرانیهایی که در به کارگیری کلمات و شیوه بیان فرقی با سخنرانیهای قبلی ندارند.
علیرغم اینکه در این سخنرانیها تندی وجود دارد و دیگران به خیانت و کفر متهم
میشوند، با این حال در آنها مخالفان به مصالحه ملی که همه را در بر بگیرد، دعوت
میشوند. هرچند پس از تظاهرات 30 ژوئن و بعد از صدور بیانیه ارتش این سخنرانیها
ملایمتر میشوند، ولی این ملایمت پس از اینکه کار کاملا از کار گذشت بروز کرد،
چیزی که قبلا هم تجربه شده بود. بالآخره اینکه هرچند اخوان احتمالا دارای طرح
سیاسی بود، ولی این طرح در حوزههای تصور شرایط و اهداف و سیاست های اداری، اقتصادی
و اجتماعی شفاف نبوده است و ابراز احساسات به تنهایی برای رهبری و اداره امور عمومی
کافی نیست. برنامههای سیاسی با شعارها به پیروزی و موفقیت نمیرسند، بلکه مشارکت
سیاسی همه فرزندان وطن را میطلبند، وطنی که مملو از کارشناسان و خبرگانی است که
هنوز از آنها استفاده نشده است. الآن نقشه راه آینده ترسیم شده است؛ اما آیا مصر
به سمت یک نظام نهادینه پیش خواهد رفت و آیا نظام آینده از تجارب گذشته بهره خواهد
برد و از اشتباهات مکرر درس خواهد گرفت؟ آیا جوانان از میدانهای تظاهرات به
میدانهای کار و فعالیت نقل مکان خواهند کرد؟ آیا امنیت، توسعه اقتصادی و بردباری
اجتماعی و فرهنگ تنوع و تحمل یکدیگر به کشور بازخواهد گشت؟ اینها چیزهایی هستند
که انتظار آنها را داریم و اهدافی هستند که فرزندان بزرگ مصر در رسیدن به آنها
ناتوان نیستند. ترجمه: امیرخداداد همدانی منبع: الریاض
|
|