با امپرياليسم جادويي غرب آشنا شويد بفرماييدقرص... |
|
گرگ، هميشه گرگ است (خشت اول) |
|
گذشته فيلم خوبي نيست (نقدسوم) |
|
هوایتازه |
|
ساعت25 |
|
ويتامينه |
|
اس ام اس |
|
بوی بارون |
|
|
|
|
ماجرا خيلي سادهاست، شما شركتهاي بزرگ اسلحه سازي داريد و براي اين كالاي
توليدي بايد مشتري داشت. وقتي در جهان امروز «جنگ» به مفهوم گذشته معنايي ندارد و
«صلح» از طريق ديپلماسي بين ملل حاكم شده است، علي القاعده شما بايد كارخانهتان را
تعطيل كنيد اما...هوچيگري براي جنگ جهاني، لشكركشي ظاهري به مناطق مختلف كره زمين،
تهديدهاي ديپلماتيك براي آغاز جنگ، شعار مبارزه با تروريسم و...همه كشورها را به
تكاپو مياندازد براي خريد تجهيزات جنگي و البته انبار كردن آن. بعد از مدتي، با
تهديدهاي دوباره و ايجاد شبهه جنگهاي متفاوت، سلاحهاي متفاوت را تنها علاج معرفي
ميكنيد و بعد هم سلاحهاي متفاوت را توليد ميكنيد و بازهم مشتريهايتان را غير
مستقيم به خريد تشويق كردهايد. يعني بدون وجود هيچ جنگي، هم كارخانه خود را
رونقدادهايد و هم محصولات جديد وارد بازار كرديد! اين امپرياليسم جادويي جناب
كدخداست كه حالا در تمام حوزهها در حال رشد است! جديدترين دسته گل اين كدخداي
متوهم، كارخانههاي داروسازي است كه «مرگ سياه» و «امپرياليسم دارويي» را در جهان
عرضه ميكنند. به آگهيهاي روزمره نگاه كنيد و ببينيد چقدر داروهاي مختلف براي
بيماريهاي ناشناختهاي كه اغلب اوقات اصلا بيماري نيستند، تبليغ ميشوند؟! اين
همان بازار مكاره دنياي جديد است كه به شما تلقين ميكند كه مثلا بيماري افسردگي
داريد و بايد اين قرصها را مصرف كنيد، بعد از مدتي شما هيچ تغييري نكردهايد جز
اينكه به آن داروي خاص معتاد شدهايد و پس از مدتي ديگر، آن قرص هم جواب خواست بدن
شما را نميدهد و كارخانه محترم، با نسخه جديد داروي شفابخش(!) به خانه بدن شما راه
مييابد...اين داستان روانشناسانه كه بر روي فكر شما اثر ميگذارد همچون داستان
كارخانه اسلحهسازي تا زمان وادادگي بشر عجول و كمحوصله معاصر ادامه خواهد
داشت...آنها كه براي هر ناخوشي حتي سوزش چشم حاصل از نگاه زياد به مانيتور «دارو
تجويز ميكنند» و از تاثير بالاي همه داروها مطلع هستند، گزارش امروز را حتما
بخوانند. راستي تا به حال فكر كردهايد چرا اين بيماريهاي افسردگي و ناراحتيهاي
به ظاهر رواني معاصر هيچ گاه تمام نميشوند؟! تحريريه نسل سوم بیماریهای
دستساز این روزها با رشد روزافزون وسایل و ابزارهای الکترونیکی و به طور کلی با
پیشرفت تکنولوژی بعضی اوقات پیش می آید که یک سری حالت های ناراحتی و بیحوصلگی به
خاطر کار و تماس با این ابزارها برای انسان پیش میآید. به عبارتي محصولاتي كه قرار
بوده و هست مايه آرامش و آسايش ما باشد، خود مخل اعصاب و روان ما شده است. بارها در
تحقیقات پزشکان و دانشمندان روی این مسئله تاکید شده است که استفاده از ابزار
دیجیتالی موجب رخداد برخي ناخوشيهاي روحي و افسردگی می شود که به عقیده محققان می
توان با استراحت و دور ماندن از این وسایل این حالت ها را برطرف کرد. خبر بد این
است که جوامع مدرن همیشه با ناراحتی ها و مشکلات روحی روانی درگیر هستند ولی خبر
خوب این است که همیشه راههای درمان و پیشگیری از بروز حالت های افسردگی برای انسان
وجود دارد. البته خبر خوب اخیر طبق تاکید کتابهای تازه دانشگاه آکسفورد درباره بروز
و گسترش بیماری هایی که محققان این دانشگاه آنها را «دست ساز» خطاب می کند تبدیل به
خبرهای بدی شده است. «دانا بیکر» در کتابی با عنوان «مشکلات استرس در حد یک
ایده» و کتاب تازه ادوارد شورتر با عنوان «چگونه همه افسرده میشوند؟» به موضوعی
پرداختهاند که هرچند با موضوع بیماریهای روانی و افسردگی ارتباط دارد ولی به هیچ
عنوان نمیخواهد درباره نحوه درمان و پیشگیری از این حالتها صحبت کنند بلکه بیشتر
روی این مسئله تاکید دارند که اصلاً این حالت ها بیماری محسوب میشوند یا نه. به هر
حال انسان در شرایط مختلف دچار خستگی و ناراحتی ناشی از کار مستمر میشود ولی در
این میان بخواهد برای کمی ناراحتی قرص یا دارو مصرف کند خودش نوعی اختلال در سیستم
بدنی محسوب میشود که البته به گفته محققان خیلی از این اعتیادهای قرن جدید به خاطر
مصرف این داروها ایجاد میشود. بیکر و شورتر استرس را حالت های غیر فعال در زندگی
بشر تعریف میکنند که یک پدیده عادی در سیستم کارکردی بدن انسان است ولی اگر قرار
باشد پای شرکت های بزرگ داروسازی در میان باشد به طور حتم برای پایین آمدن مصرف پنی
سیلین و داروهای قدیمی آن هم به خاطر بالا رفتن سطح بهداشت، فکری میشود که به گفته
نویسندگان این کتابها اختراع بیماری های جدیدی است که افسردگی و ناراحتی یکی از
آنها محسوب می شود. فقط قرص بخور! تحقیقات این محققان ثابت کرده است که این
مشکلات روحی روانی با استراحت و ورزش قابل رفع است ولی مطمئن باشید که شرکتهای
تجاری در این میان بیکار نخواهند نشست و روی این اختراع خود پافشاری میکنند. آنها
میگویند با قرصهای جدیدشان همه مشکلات استرس و ناراحتیهای مربوط به افسردگی
برطرف میشود ولی تمام کاری که این قرصها میکنند بالا بردن پالسهای عصبی برای
بالا بردن سیستم گردش خون و یک حالت خوشی موقت است که با گذشت زمان کوتاهی از بین
می رود ولی چیزی که ماندگار است عوارض ناشی از اعتیاد به این داروها است که به این
سادگی ها نمی توان از آن خلاص شد. معجزه ميكند! شرکتهای بزرگ دارویی در
آمریکا، داروهای جدیدی را برای درمان انواع بیماریهای روانی و اختلال های ذهنی
جایگزین روشهای قدیمی کردهاند که با وجود تبلیغات گسترده، مصرف آنها، نتیجه مطلوب
مورد انتظار را نداشته است. ضمن اينكه علاوه بر آثار جانبی ناخوشایند، اولویت تولید
آنها نیز به دست آوردن سود بیشتر در صنعت داروسازی است. این شرکتها از یک طرف، با
گستردهتر کردن معیارهای بیماریهای روانی، شمار بیشتری از افراد را دچار
اختلالهای ذهنی و در نتیجه، نیازمند به این داروها قلمداد میکنند. این دست از
داروها در بین تمام اقشار حتی کودکان و نوجوانان نیز رواج داده می شود که می توان
با اطمینان تنها دلیل این کار را سود سرشار فروش این داروها اعلام کرد. محققان
دانشگاه آکسفورد آمریکا میپرسند آیا آمریکا و بسیاری از کشورهای غربی به کشورهایی
روانی تبدیل شده اند؟ اگر نه پس آمار بالاي توليد اينگونه داروها با تبليغات
گستردهاي كه براي آنها ميشود به چه علت است؟ داستان گزارشهاي رسانهاي از
اختلالات رواني مردم و اينكه تنها به داروهاي شيميايي روي بياوريد تا رستگار شويد،
چه؟ چرا شركتهاي دارويي از متوقف شدن خط توليد داروهايشان خوشحال نميشوند؟ آيا
آنها دوست دارند مردم دنيا هر روز با بيماري جديد دست و پنجه نرم كنند يا اينكه در
صورت نبود بيماري، خودشان بيماريهايي خودساخته را توليد و تبليغ كنند؟ نكند اصولا
اين شركتها بر خلاف تبليغات خود، مردم را بيمار ميخواهند تا سالم؟ آمارها که نشان
می دهد آنها از ناخوشي مردم خيلي خوشحالند! شما معتاد ميشويد... در سال 2008
فروش داروهای ضد افسردگی از داروی معده هم تجاوز می کرد. سایت تحلیلی کانترپانچ در
مقاله ای به افشاگری درباره اقدامات غیر قانونی شرکت های داروسازی میپردازد که
خودشان به بیماری های روانی دامن میزنند. این سایت در مقاله خود با عنوان
«امپریالیسم دارویی» به نقد عملکرد شرکت های دارویی می پردازد که سالهاست با اضافه
کردن مواد آرامش بخش به داروها موجب اعتیاد مشتریها به این داروها می شوند. سازمان
بهداشت جهانی در آمارهای اخیر خود اختلالات روانی ناشی از مصرف داروهای ضدافسردگی
را حدود 12درصد کل بیماریهای موجود در جهان ارزیابی کرد که بیشتر این اختلالات
مربوط به مصرف داروهای جانبی و الکل اعلام شد. محققان میگویند این مسئله عجیب است
که بعد از افزایش روزافزون داروهای ضد افسردگی همچنان حالتهای افسردگی افزایش پیدا
میکند و عجیبتر اینکه هر روز بیماری ها و اختلالات بیشتری مربوط به افسردگی توسط
محققان کشف میشود که هیچ وقت هم تمامی ندارد. به خاطر همین هم محققان دانشگاه
آکسفورد و به خصوص بیکر این سوال را مطرح میکند که چرا این بیماری ها با این همه
داروهای جدید تمام نمیشوند. بیکر در عوض می نویسد که اعتیاد ناشی از مصرف این
داروها در طولانی مدت می تواند به ترس، فشارهای عصبی و حتی مرگ منجر شود که وی
عنوان «مرگ سیاه» قرن بیست و یکم به آن داده است. «جرج بیرد» عصب شناس معروف
آمریکایی در مقالهای با تاکید بر عادی بودن استرس در زندگی در قرن بيستم با این
عنوان که فرسودگى و سایيدگى زندگی روزمره مسئله ای عادی محسوب میشود و استفاده از
درمان و مراجعه به پزشک زیاد در آن تاثیری ندارد، سعي در پوشش خبرهاي جديد در خصوص
شبيهسازيهاي جديد شركتهاي داروسازي است. البته تمام این محققان بیماریهای روانی
ژنتیک را با مقوله استرس و ناراحتی های روزمره جدا می کنند. تحقیقات نویسندگان این
دو کتاب روی این موضوع تمرکز یافته است که اصولاً استرس و تنش های مربوط به زندگی
عادی بیماری است یا اینکه با تغییر سبک زندگی می توان بدون تکیه به قرص های رنگارنگ
آن را درمان کرد. آنها دوباره همان سبک زندگی مدرن بشر را یکی از عوامل تاثیرگذار
در بروز چنین حالت های پرتنش ارزیابی می کنند و اعتقاد دارند در صورتی که سبک زندگی
کمی به سویی پیشرفت کند که طبیعت و مواد غذایی طبیعی نیز در آن دخیل باشد میتوان
به کاهش و حتی رفع کامل این مشکلات عصبی امیدوار بود. مراقب جيبت باش! بهتر
است قبل از اینکه به تاثیر این داروها و چرایی عدم تاثیر بسیاری از آنها فکر کنیم
از خود بپرسیم که چه کسی از آرام شدن افراد توسط داروهایی شیمیایی سود می کند؟ چرا
هر روز با این همه داروی شیمیایی و بالا رفتن استانداردهای بهداشت و امکانات رفاهی
زندگی باز هم بیماری های جدیدتری به بازار می آیند؟ از این قبیل سوالات توسط محققان
و نویسنده ها بسیار مطرح شده است ولی شاید یک جواب کلی بتواند به تمام آنها پاسخ
دهد که همان سود شرکت های داروسازی باشد. طول مدت انحصار شركتهاي داروسازی بر
مولكول هايشان پی در پی خاتمه مي يابد و باعث مي گردد بازارهاي جهانی با سيل انبوهی
از انواع مشابه دارويی مواجه گردد، به همين سبب بر آورده كردن انتظارات بازار بورس
وال استريت و بالا نگه داشتن ميزان سوددهی شركت های داروسازی كار دشواری شده است.
براي اينكه وضعيت مطابق دلخواه سرمايه گذاران باقي بماند، شركت های چند مليتی بايد
ساليانه سه يا چهار تركيب دارويی جديد وارد بازار كنند تا کمبودهای مالی خود را
جبران کنند. یکی از نتایج جالب این استراتژی این است که ديگر مردم سبک زندگی مدرن
خود را عامل افسردگی و پريشانی خود نخواهند دانست و آن را امری وراثتی و يا ناشی از
فعل و انفعالات جسمانی خواهند دانست که این نتیجه گیری با سود بیشتر برای این شرکت
ها همراه خواهد بود. به عبارتي شركتهاي دارويي بيش از آنكه نگران مردم و آسايش
آنها باشند به فكر جيب خود هستند و ميدانند كه عدم اقبال مردم به آنها يعني سقوط و
پايان خط توليد. ماجرايي كه به راحتي قابل چشمپوشي نيست؛ آنها ميخواهند يا مردم
بيمار باشند و يا در توهم بيماري به سر ببرند تا دكان دو نبش شان هميشه باز و در
حال فعاليت باشد. ضمن اينكه هر از گاهي با ساخت تركيبات جديد، و ايجاد توقع در
بهبود سريعتر و سهلتر، آنها را از دارويي به داروي ديگر شيفت ميدهند!به عبارتي
شركتهاي بزرگ داروسازي براي ادامه حيات خود نيازمند مشتري هستند، اين مشتريان
علاوه بر اينكه در كشورهاي جهان سومي به شدت يافت ميشوند و با پروپاگانداي
حسابشده صيد خود را به راحتي جذب ميكنند، با هجوم رفتارهاي رسانهاي و برنامههاي
ماهوارهاي نيز بر حس تماميتخواهي انسان چيره ميشوند و او را در دام مياندازند.
شما كه فريب اين تبليغات را نميخوريد و بيهوده مشتري اين شركتها نميشويد؟!
|
|
|
رفتار شناسی اطلاع رسانی قبل و بعد از سفر رئیس جمهور به نیویورک نشان می دهد
که برخی فضاسازی ها در پیرامون این سفر ناخواسته و بر اساس موج سازی رسانه های
خارجی بوده و رسانههای داخلی خواسته یا ناخواسته در زمین آنها بازی کرده اند. آنچه
از رصد اخبار منتشر شده درباره این سفر همچنین گمانه زنی های قبل و بعد از آن به
دست می آید را می توان نوعي ذوقزدگي كودكانه عنوان كرد؛ آن هم در قبال چيزي كه
وجود ندارد و در صورت وجود داشتن هم منفعتي براي ما ندارد. اينكه ما در روياي
مذاكره با آمريكا باشيم اما ندانيم حاصل اين مذاكره چيست حركت در تونل تاريكي است
كه نميدانيم به كجا ميرسد. به عبارتي ذوقزدگي رسانهاي نشان ميدهد كه اغلب
دنبال «تابوشكني» هستند تا رفتار منطقي و معقول در جهت منافع ملي. آمريكا هم البته
يك كشور معمولي است مانند ساير كشورها، با يك تفاوت بزرگ و آن هم ليست بلند
بدهكاريهاي دولت ايالات متحده به ملت ايران؛ از كودتاي 28مرداد تا همين تحريمهاي
ناجوانمردانه دارويي كه غيرانسانيترين رفتار مدعي حقوق بشر در دنياست. برخورد ما
با اين كشور معمولي مانند باقي كشورهاست؛ بعد از آنكه بدهكاريهاي مادي و معنوي خود
را تسويه حساب كردند و عذرخواهي خود را نيز رسما به ملت ايران رساندند آنگاه بر
اساس «منافع ملي و عزت انقلاب اسلامي» اگر خواستند با آنها مذاكره ميكنيم؛ تاريخ
نشان داده كه ما به مذاكره با آنها نياز نداريم اما آنها به شدت نيازمند مذاكره و
مشاوره ما هستند. داستان سفر رئيس جمهور به نيويورك و استقبال گسترده رسانهاي
و پوشش حداکثری اخبار، بیش از هر چیز یک رفتار ذاتی و هیجانی بود. به عبارتی رسانه
ها به خاطر تغییر رئیس جمهور و به تبع آن تیم همراه دولت، خوشحالی خود را در برجسته
سازی این سفر به انحاء مختلف نشان دادند. این رفتار غیر حرفه ای خروجیای نداشت جز
اینکه مخاطبان این رسانه ها به جای دریافت اطلاعات صحیح و اخبار موثق، بیشتر درگیر
ماحصل سفر باشند و آن را در مذاکره و یا عدم مذاکره با آمریکا خلاصه کنند! اتفاقی
که باعث شد دستاوردهای اولین سفر خارجی رئیس دولت یازدهم در نیویورک از دید مردم جا
بماند و یا کمرنگ تر از آنچه که باید، دیده شود. برای نمونه اعتراف صریح رئیس جمهور
آمریکا به احترام گذاشتن به حق دارابودن انرژی هسته ای( البته نه غنی سازی آن ) در
ایران که در طول سالهای پس از انقلاب بی سابقه بوده در واقع عجله و دست پاچگی رسانه
ها، برای خبرسازی در خصوص علاقه ذاتی خود (ارتباط با آمریکا) باعث شد تحولات رخ
داده در این سفر کاملا محو شود. نبود مرکز فرماندهی رسانهای یکی دیگر از اشکالات
موجود در بازتاب سفر روحانی به نیویورک بود. به عبارتی فقدان خبررسانی به هنگام و
استفاده رسانههای داخلی از خوراک خارجی و البته نگاه آنها به رویدادها، باعث شد
بیش از آنکه اخبار در محور اطلاع رسانی قرار بگیرد، تحلیل اتفاقات و موضع گیری
رسانهای – جناحی کانون توجه باشد. برای همین می توان گفت رسانه های داخلی علاوه بر
بازی در زمین حریف، در بسیاری از موارد، تحلیل خود را هم بر اساس گزارش رسانه های
غیر خودی تنظیم می کردند! در حالي كه در عالم سياست و رسانه، اولين منتشركننده خبر
ميتواند خط خبري را نيز در دست بگيرد و ليدر جرياني شود كه خود خواسته و يا براي
آن برنامه ريزي كرده است. در واقع می توان گفت، تجربه اولین سفر رئیس جمهور دولت
یازدهم بار به سازمان ملل، این نکته را در بر داشت که رفتار هیجانی رسانه ها، بیش
از آنکه به روند دیپلماسی کشور کمک کند، آن را در دام احساس گرایی و متوقع پروری می
اندازد و کار برای تصمیم گیری درست و رفتار مناسب در بزنگاه ها، تنگ می سازد
نکته آخر نیز، رفتار رسانه های غربی و برخی رسانه های صهیونیستی در قبال این سفر و
ملاقات ها و مذاکرات صورت گرفته است؛ آنجا که آنها در اغلب موارد در لباس میش،
رفتار گرگ گونه ای را در قبال دیپلماسی جدید کشور اتخاذ کردند و از بیرون فشار
«آغاز مذاکره ایران و آمریکا» را نشانه درماندگی ایران و تاثیر تحریم ها و ادعای
جنگ عنوان کردند و حالا هم همین اتفاق را نشانه ای برای افزایش فشارها علیه ایران
عنوان ميكنند؛ همين موضع نشان ميدهد كه رسانهها در قبال رفتار ديپلماتيك دولت
بيش از آنكه آيندهنگري كنند و مصالح كشور و مردم را در نظر بگيرند، به دلخوشيهاي
روزمره اكتفا كردند و حواسشان نبود كه رقيب، رقيب كاركشته و بيصفتي است كه حتي اگر
بارها براي مسئولان ارشد نظام نامه و درخواست ملاقات داده باشد بعد از ملاقات
ميگويد ما علاقهاي به ملاقات و مذاكره نداشتيم! و يا اينكه به خاطر حفظ حرمت
صهيونيستها (!) حاضر نيستند به توقعات حقه ايران توجه كنند. و اين اوج بياخلاقي
در روابط ديپلماتيك است كه نشانهاي است از بي صداقتي طرفي كه مدعي صداقت است و
توقع دارد به او اعتماد كنيم حال آنكه در طول تاريخ نشان داده قابل اعتماد نيست و
در همين مذاكره تلفني هم چنان رفتار كرد كه معلوم شد ذاتا عوض شدني نيست! مرتضي
مهاجري
|
|
|
اصلا كاري نداريم هيئت انتخاب فيلم ايراني حاضر در اسكار در اين دولت كنار هم
نشسته يا در دولت قبلي تصميم خود را گرفته است و فيلم جديد اصغر فرهادي را به عنوان
فيلم ايران به اسكار معرفي كرده است. موضوع مهم در خصوص خود فيلم «گذشته» است.
گذشته اصغر فرهادي هيچ ارتباطي با گذشته اصغر فرهادي ندارد! يعني حتی از لحاظ ساخت
هم فيلم خوبي نيست و براي او يك گام بلند به عقب است. فيلمي با ريتمي كند، كشدار،
نماهاي خسته كننده و مهم تر از همه فيلمنامهاي كه بيجهت پيچ و تاب ميخورد و
مخاطب را از خود دور ميسازد با قصههاي فرعي بيربطي كه اصلا به روند فيلم كمكي
نميكند و هرگز شخصيتهاي فيلم را براي ما رمزگشايي نميكنند. گذشته فيلم متوسطي
است با بازيهاي بيروح و سردي كه اگرچه خواسته به فضاي حاكم بر فيلم كمك كند اما
به خاطر ضعف ارتباط با مخاطب نه تنها نقطه قوت نيست كه سرماي سايه انداخته بر فيلم
را نيز دوچندان ميكند. حتي شخصيتهاي حاضر در فيلم هم اغلب در نقش وسايل صحنه حضور
دارند تا ياري براي فيلمنامه و درام. در مجموع «گذشته» فيلم كسلكنندهاي است كه
فقط به درد سينماي فرانسه ميخورد و جشنواره كن. حالا اينكه آیا ما در يك سال گذشته
فيلم خوبي نداشتهايم و توليد نكردهايم هم بحث ديگري است. ضمن اينكه رقيب ديگر
«گذشته» يعني فيلم «دربند» هم اصلا در اندازه اسكار نيست. يك فيلم تجربي نسبتا خوب
كه با مشكلات عديده فيلمنامه و شخصيتپردازي مواجه است و مهم ترين ايرادش، نمايش
ضعيف يك دختر دانشجوي پزشكي است كه به خاطر شهرستاني بودن، گاگول است! و معلوم
نميشود با چنين هوشي چطور دانشجوي پزشكي دانشگاه تهران شده؟! او كه نميداند در
تهران تنهايي دنبال اجاره خانه نميروند؟ نميداند پول پيش خانه را همين طوري به يك
نفر آدم ناشناس نميدهند؟ براي اجاره يك خانه گرفتن يك كليد كافي نيست؟ در دنيا
چيزي اختراع شده به نام قولنامه يا قرار دادو...با رفتارهاي به ظاهر بي تفاوت نسبت
به هم اتاقي كه هر شب كلي پسر و دختر را به اتاقش ميآورد و با هم خوشي
ميكنند...چنين دختري واقعا دانشجوست؟ واقعا دانشجوي پزشكي است؟ هيئت انتخاب فيلم
بايد حداقل اين نكته را توضيح دهد كه «دربند» چه چيزي از ايران و جوان ايراني را
نمايش داده كه بايد به عنوان نماينده به اسكار برود؟ اصلا اين فيلم كجايش «ملي» است
و ميتوان به عنوان نماد يك كشور از آن ياد كرد؟ وقتي به اين انتخاب نگاه ميكنيم
ميگوييم خداراشكر يك فيلم تقريبا غير ايراني را به عنوان نماينده ايران فرستاديد
كه حداقل براي كشورمان آبروريزي نشود و بگوييم اين فيلم ما نيست و قصهاش هم در
فرانسه اتفاق افتاده است! فرهاد كاوه
|
|
|
باورهای انسان ها شکل دهنده و تنظیم کننده رفتارشان است و با توجه به این اصل
که انسان ها محصول افکار و باورهای خودشان هستند، با تکرار و تلقین های سازنده می
توانند زندگی لذت بخشی را برای خود رقم بزنند. نكته مهم در زندگي ما اين است كه در
گذشته متوقف نشويم. شكستها دمل چركين نيستند و زخمهاي سطحي هستند كه با عبور از
آنها ميتوان آينده بهتري داشت. كنكور و قبولي در دانشگاه يكي از مصاديق اين
«گذشته» است. برای عبور از گذشته شاید با چالشی بزرگ مواجه شوید. ناراحتی های گذشته
که لاینحل باقی مانده، گاهی اجازه نمی دهد از گذشته به سرعت عبور کنید و به امید
آینده، رو به جلو بروید. از این رو سعی دارید از گذشته فرار کرده یا آن را کتمان
کنید. به این ترتیب، به جای درس گرفتن از تجارب گذشته، دائم در کشاکش فراموش کردن
آن، در گذشته در جا می زنید و ناخودآگاه اجازه می دهید تا گذشته شما را در کام خود
فرو ببرد. شما شاید بپذیرید که آنچه را که در گذشته اتفاق افتاده، نمیتوانید
تغییر بدهید و اگر هنوز به این باور نرسیده اید که گذشته در گذشته است، آسیب جدی به
خودتان خواهید زد و در تمام روابط تازه تان اتفاقات تلخ گذشته، فضا را سمی و
زهرآگین می کند و دیگران را از شما دور می سازد و در نتیجه، تک و تنها با کوله ای
پر از افکار منفی در گذشته خواهید ماند. فقط با پذیرفتن لحظه حال می توانید از
گذشته ای که دشمن سلامت زندگی و جسم و روح تان است خلاص شوید. از گذشته فقط درس های
آن را به خاطر بسپارید و اجازه ندهید کنترل لحظات شما به دست گذشته بیفتد، چون فقط
با امید و ایمان به آینده است که زندگی معنا پیدا می کند. اگر قرار باشد یک جعبه
یا کیسه بزرگ بردارید و هر چه غم و اندوه، نگرانی و پشیمانی، خاطرات تلخ و شکست های
گذشته است در داخلش بریزید و آن را همیشه به گردن خود آویزان کنید و در همه حال
همراه تان باشد، چه احساسی پیدا می کنید؟ دیگران چطور به شما نگاه می کنند؟ مسلماً
به این نتیجه خواهید رسید که آن جعبه هیچ تاثیری بر آینده تان نخواهد داشت. جز
اینکه دست و پاگیر و آزاردهنده باشد، خاصیت دیگری ندارد. حمل بار گذشته در مغز نیز
همین است. يادمان باشد: شکست ها، غم و درد همیشگی نیستند. هر لحظه می توانید از
نو آغاز کنید. همه مشکلات، ناشی از توهمات ذهن هستند. اگر درون خود را درست کنید،
بیرون نیز درست میشود. خوشی ها و بدبختی ها را، ما خودمان انتخاب می کنیم. تا
زمانی که هویت خود را با افکار گذشته محک بزنید، نمی توانید گامی به جلو بردارید.
سميرا اسلامي
|
|
|
چطور ميتوانيم پيشرفت كنيم؟ چرا برخي از آدمها در هر كاري موفق ميشوند و
برخي در يك كار هم هرگز به موفقيت نميرسند؟ چه عواملي باعث حركت منسجم و رو به رشد
افراد است؟ چطور ميشود پيروزي هاي پي در پي داشت و از شكستها عبرت گرفت؟ ...شايد
بتوان گفت پاسخ تمام اين سوالها را بايد از خودمان بگيريم و از خود آغاز كنيم.
توجه كنيد عاملی که بیش از هرچیز به اکثر دوندگان انگیزه میدهد، هدف شخصی است:
برای نمونه رسیدن به یک حد نصاب تازه و شکستن رکورد خود. مادامی که یک دونده بتواند
دست به رکورد شکنی بزند از کار خود خوشنود خواهد بود. در غیر این صورت چنین احساسی
سراغ او نخواهد آمد. حتی اگر نتواند به حد نصاب مورد نظر خود برسد. تا زمانی که از
نتیجه کار خود رضایت داشته باشد- که شاید در زمان مسابقه هم منجر به کشف مهمی درون
خود او شده باشد- به هدف خود رسیده است و احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه
بعد به او انگیزه خواهد داد. این قاعده در حرفه افراد نیز مصداق دارد. مثلا در
رمان نویسی، مسئلهای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخههای فراوان از
یک رمان، اهدای جایزههایی به آن و ستایشهای منتقدان، ملاکهایی برای موفقیت آن
کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند ولی در نهایت هیچ یک از این موارد اهمیتی ندارد.
نکته اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاکهایی که نویسنده برای خود تعیین کرده دست
یافته است یا نه. ناکامی در دستیابی به ملاکها و معیارها موضوعی نیست که بتوان به
راحتی توضیحش داد. وقتی پای دیگران درمیان باشد، آدم همیشه میتواند یک توضیح مجاب
کننده ارائه دهد ولی او که نمیتواند سر خودش کلاه بگذارد. از این منظر، نوشتن یک
رمان و دویدن تا آخر خط مسابقه ماراتن شباهتهای بسیاری با یکدیگر دارند. اساسا یک
نویسنده محرکی درونی و خاموش دارد و در پی کسب تایید از بیرون نیست. دویدن هم نوعي
تمرین است و استعاره. ميتوان با دویدن هر روزه و شرکت در مسابقات مختلف ذره ذره
ملاکها را بالاتر برد، و با شفاف کردن هر مرحله از کار درواقع خود را ارتقا داد.
دلیل تلاش هر روزه افراد هم همین است که دست کم سطح کار خود را بالاتر ببرند. نکته
مهم این است که آیا میتوان از دیروز بهتر بود یا نه. در دوهای استقامت تنها کسی که
باید بر آن غلبه کرد، خود است؛ کسی که قبلا بودهاید! به عبارتي انسان در زندگي خود
بايد تنها با خود مسابقه بدهد و اگر خود را پشت سر گذاشت، پيروزيهاي پي در پي با
او همراه خواهد شد. داستان انسان رو به قله هم همين است؛ او بايد بر خود پيروز شود
تا قله را بپيمايد و اين حركت به سمت پيروزي نيازمند «انگيزه» است و انگيزه هم
اصولا از بيرون بر انسان نازل نميشود. ما بايد براي زندگي خود، هدفگذاري كنيم و
بر اساس اين هدفگذاري حركت كنيم؛ بر اين اساس در هر برهه و دورهاي، انگيزههاي
جديدي خواهيم داشت. محمدرضا فراهاني
|
|
|
خيليها هستند كه ميخواهند بدانند رهبري كه يكي از حرفهايترين كتابخوانهاي
كشور است و جزء مطلعترين افراد در حوزه نشر، چه كتابي را خوانده و از چه كتابي لذت
بردهاند تا آنها نيز آن كتاب را تهيه و مطالعه كنند. «لشکر خوبان» کتاب خاطرات
مهدیقلی رضایی از واحد اطلاعات عملیات لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس که توسط
معصومه سپهری به رشته تحریر در آمده و سوره مهر آن را منتشر کرده از همين
كتابهاست. این کتاب تاکنون حدود 10 بار تجدید چاپ شده و جزء کتب پرفروش ناشر در
حوزه خاطرات دفاع مقدس محسوب میشود. رهبر انقلاب پیش از این در حاشیه یکی از
دیدارهایشان فرموده بودند: «این کتاب لشکرخوبان پر است از اعجاب و عظمت ناگفته
رزمندگان غواص و اطلاعات عملیات جنگ. در ایامی که این کتاب را میخواندم بارها و
بارها متاثر شدم.» به گفته ناشر، این کتاب وقایع لشکر عاشورا روایت شده است و
نوجوانی را به یاد میآورد که با سماجت و همت ستودنی، سختترین و ناگهانیترین
لحظات میدانهای خطر و حادثه را تجربه کرد و از هر جنگ و عملیاتی، یادگار زخمی بر
خود انداخت. خواننده این کتاب میتواند در کنار راه جستن به ژرفای روابط انسانی، به
ارزیابی مواجهة مردان رزمنده با خاطرات و حادثهها بپردازد و در کنار آن، بخشی از
ناگفتههای جنگ را از زبان یک نیروی اطلاعاتی مرور کند. بنابراین گزارش، «مهدی
قلی رضایی» از رزمندگان قدیمی آذربایجان است و «لشکر خوبان» حاصل گفتوگوی طولانی
فرج قلیزاده با مهدی قلی رضایی که بخشی از آن به قلم معصومه سپهری بازنویسی شده و
در این کتاب آمده است. خواننده این کتاب میتواند بخشی از ناگفتههای جنگ را از
زبان یک نیروی اطلاعاتی مرور کند. مهدی قلی، در روایت خود، جنگ را نه از منظر
خاطره، بلکه گاه از چشم یک منتقد نگریسته است و همین شاید بتواند گامی نو در فهم
زوایای گوناگون نبرد هشت ساله مردم ایران باشد. مهدی قلیرضایی صحنهای را که در
جنگ زیر آوار مانده است چنین تعریف میکند: «منتظر کسی بودم که فکر میکردم به
زودی خواهد آمد و مژده خواهد داد و مرا با خود خواهد برد. به آنچه از احادیث خوانده
و فهمیده بودم، فکر میکردم. هیچ وقت به آن شدت منتظر و مشتاق یک ذره نور نبودم. در
آن حال تنهایی و بیخودی، دستی را روی دستم حس کردم. دست، نوازشم میکرد و تکانم
میداد. به تدریج صداهایی هم وارد دنیای سیاه شده بود؛ صداهایی عجیب و غریب، کلفت و
بلند که گاه شبیه گریه بود. سعی کردم دستی را که دستم را در خود داشت فشار بدهم...»
معصومه سپهری که کار تدوین خاطرات نورالدین پسر ایران را نیز در کارنامه خود دارد
درباره این کتاب گفته است: «این کتاب در کنار دیگر کتابها قرار است آینهای را
پیش روی مخاطبان قرار دهند و جنگ را به یاد همه بیاورند، حتی رزمندگان...جوانان اگر
سؤالی درباره جنگ دارند، حتما باید کتاب لشکر خوبان را بخوانند. تا بدانند که چگونه
غیرممکن تبدیل به ممکن میشد.» با هم بخشهایی از کتاب را میخوانیم: آیه
«وجعلنا من بین ایدیهم سدا ...» ورد زبان بچههای واحد اطلاعات بود. هر زمان که بیم
داشتند دشمن آنها را شناسایی کند این آیه را میخواندند و دل به دریا میزدند. کتاب
«لشکر خوبان» حکایت بیم و امید نیروهای شناسایی است و از این جهت تفاوت خاصی با
خاطرات رزمندگان دیگر دارد. آنها از شجاع ترین و غیورترین رزمندگان بودند. این
نیروها وظیفه خطیر شناسایی مواضع، امکانات، طبیعت وشرایط نیروهای دشمن در حین یا پس
از عملیات را برعهده داشتند. «آنها به مثابه چشم رزمندگان بودند.» * در
گوشهای از عملیات، مهدیقلی در گرگ و میش هوا زیر آتش گاه و بیگاه دشمن زخمی شده و
داستان برانکارد سواری خود را اینطور به یاد میآورد: «ناگهان انفجار شدیدی
همه وجودم را تکان داد... گوشهایم سوت میکشید و برای لحظاتی همه جا را سرخ
میدیدم. انگار سرم را داخل گازوئیل کرده بودند. خون و خاک به هم آمیختهبود، دهانم
مزه بدی میداد و بوی تند باروت آزارم میداد. سر و گردنم به شدت میسوخت. دستم را
روی کلاه آهنی کشیدم که مثل آبکش شده بود. از خیسی صورتم فهمیدم که سرم هم چون کلاه
آهنی سوراخ شده و خونریزی میکند ... رفته رفته احساس کردم هوای سرد تا
استخوانهایم نفوذ میکند. بیاختیار میلرزیدم. چشمانم را باز کردم، آسمان داشت
روشن میشد. وقت نماز صبح بود...» * او زمین وسیع عملیات خیبر را سالها بعد
از عملیات میبیند و این طور روایت میکند: «ستون حرکت کرده بود و همه پشت سر هم بر
خاک غلتیده بودند! سلاحهایشان را هنوز بردوش و درآغوش داشتند. از وضع منطقه میشد
فهمید که زیر چه آتشی حرکت کردهاند... هرچه جلوتر میرفتیم بیشتر شرمنده میشدیم.
آنجا، جایی بود که بچهها به محاصره افتاده بودند؛ دست همهشان بسته بود. باسیم
تلفن، دست همه بچهها را از پشت بسته بودند و بعد گویا تیر خلاص را زده بودند...»
|
|
|
عشق مثل آتش است؛ عاقلان خود را کنارش گرم میکنند و ابلهان خودرا در آن
میسوزانند. * من نمیدونم چه حکمتیه وقتی نذری داریم، همه همسایه هامون مهمون
دارن ! * دوستی مثل درخته، اینکه چقدر میتونه بلند بشه مهم نیست، اینکه چقدر
ریشه اش عمیق بشه مهمه! * تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است.
* عصر اطلاعات، عصر ارتباطات، عصر فن آوری، عصر دیجیتال، عصر فضانوردي... همه
اینا ثابت میکنن که پیشرفت بشر همیشه در عصر صورت گرفته و از صبح زود بیدار شدن
آدمی به جایی نمیرسه! * بعضیا یه جوری پشت قلیون میشینن و عکس میگرن که انگار
پشت لامبورگینی گالاردو نشستن! * خواهرم دیروز رفته مانتو خریده، از دیروز به
جای اینکه بگه: خب الان چی بپوشم؟ میگه: خب امروز کجا بریم؟
|
|
|
و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند مگو که
خاطرت از حرف من مکدر شد که روی آینه جای نفس نمی ماند طلای اصل و بدل آنچنان
یکی شده اند که عشق جز به هوای هوس نمی ماند مرا چه دوست چه دشمن ز دست او
برهان که این طبیب به فریادرس نمی ماند من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند فاضل نظری
|
|