(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 17مهر 1392 - شماره 20612

دانشگاه در جبهه-45
نگاهی به بایدها و نبایدهای سفر نیویورک
گفت وگو با شیطان، اقدامی نابجا
کودکانی در فراموشی ابدی
اخلاق دانشجویی
رفاقت کجاست؟
   


دانشجوی شهید جهادگر احمد اسماعیلی
شهيد احمد اسماعيلي در تاريخ 1 اسفند 1337 در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. وی دوران ابتدايي را در مدرسه يغما جندقي و دوره متوسطه را در دبيرستان ذوقي تحصيل نمود. از سال 52 كار هنري و به طور خاص نقاشي و مجسمه سازي را دركانون خانواده آغاز نمود .
پس از اخذ مدرك ديپلم به خدمت سربازي اعزام گرديد كه همان زمان با اوج گيري مبارزات مردمي عليه رژيم ستمشاهي، وي نيز با صدور فرمان امام مبني بر خروج سربازان از پادگان‌ها، از پادگان زرهي قزوين گريخت و به صف توده هاي مردم مبارز پيوست و در روزهاي پيروزي انقلاب به همراه ساير جوانان در تسخير پادگانها و مراكز مهم شركت داشت. پس از پيروزي انقلاب مجدداً به خدمت سربازي رفت و در آن دوران با انجام كارهاي فرهنگي، تاسيس كتابخانه و فروش كتب مذهبي سعي در جذب برادران ارتشي نمود.
با آغاز درگيري‌ها در كردستان همراه با يگان خود به اروميه و سپس به مهاباد اعزام شد و در سركوب گروهك‌هاي معاند انقلاب فعالانه شركت داشت. پس از شركت در كنكور سراسري در دانشگاه فارابي قبول گرديد ولي به علت علاقه شديد به هنر نقاشي و اعتقاد به استفاده از ابزار هنري براي بيان مفاهيم اسلام و صدور انقلاب رفتن به دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران را ترجيح داد. در كنار اين فعاليتها به كشيدن تصوير شهدا رو آورد.
به دفعات از سال 60 در كسوت يك بسيجي و بيشتر جهت انجام فعاليتهاي فرهنگي ، گرفتن عكس و گزارش و... به سوي جبهه هاي حق عليه باطل مي‌شتافت تا اينكه سرانجام در آخرين اعزام خود در تاريخ 13 اردیبهشت 1365 در منطقه فكه به آرزوي ديرين خود رسيد و به فيض عظیم شهادت نائل آمد .
پيكر مطهرش بيست روز بر خاكهاي گرم خوزستان بر جاي ماند تا سرانجام در تاريخ 2 خرداد 1365 در بهشت زهرا در كنار ديگر ياران شهيدش آرام گرفت.
در وصیت نامه شهید آمده است:
«با سلام، به پيشگاه آقا امام زمان(عج) و نايب بر حقش حضرت امام خميني و درود بر روان پاك شهيدان و با اميد شفاعت و دستگيري ائمه(ع) و انبياء(ص) به جبهه حق عليه باطل مي روم تا با دوست معامله كنم، باشد كه تقدير او چه باشد و به چه چيزي رضايت دهد.
ما هم تسليم اویيم و از او جز كمك و ياري جهت انجام فرائض شرعي و رفع تكليف چيزي نمي خواهيم. لكن وجود مباركش اگر صلاح ديد پيروزي نصيب اسلام مي نمايد و به اين وسيله دل اماممان و امتش را شاد مي گرداند و اين شادي، شادي من نيز خواهد بود . در اين لحظات كه شايد ساعات آخر زندگي من در اين دنياي فاني باشد با اجازه چند سفارش به مستمعين اين نوشتار دارم:
اي عزيزان ! يقين داشته باشيد كه ما در موضع حق هستيم و پيروزي از آن ما خواهد بود هر چند كه براي دست يابي به آن از موانع نفساني و سدهاي نظامي دشمنان بايد گذشت، شما مطمئن باشيد كه اگر همگي مخلصانه و براي رضاي خدا از پندهاي امام امت پيروي كنيد و به آنهاجامه عمل بپوشانيد به زودي به مدينه فاضله دست خواهيد يافت و هميشه سربلند و پيروز زندگي را خواهيد گذراند و بشريت را به مرور از اين زندگي دد منشانه و حيواني نجات خواهيد داد و در فرداي قيامت در پيشگاه خالق رو سفيد خواهيد بود، در صورتي كه خداي ناكرده اين چنين عمل نكنيد بدانيد كه به خسران دنيا و آخرت مبتلا خواهيد شد و در حركت بشريت به سوي نابودي سهيم خواهيد بود.
اين حقير با كوله باري از گناه و علاقه زيادي به زندگي در كنار خانواده و حسرتي فراوان به جهت مطالعه نكردن كتبي كه براي فراگيري آن هميشه در انتظار فرصت بوده ام و به تصوير كشيدن تابلوهايي كه تا كنون در ذهن خود پرورده ام به سوي مقابله با دشمنان اسلام مي روم و براي حفظ آن جان خود را هديه مي كنم كه عزيزترين چيزهاست.»
منبع :400 شهید دانشگاه تهران

 


سیده آزاده امامی*
چند روز پیش که از مواضع هوشمندانه و عزتمندانه ی رئیس جمهور در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل تقدیر و حمایت می کردم، گمان نمی کردم که خیلی زود مجبور شوم مقاله‌ای در مورد ایشان و با لحنی متفاوت بنویسم!
نخست پاسخ ایشان به سؤال خبرنگار سی.ان.ان در خصوص هولوکاست بود که تعجب ما را برانگیخت؛ هرچند که شاید به زعم برخی این پاسخ به سبب آنکه تبعات خاصی را متوجه ما نمی‌کند، پاسخی هوشمندانه و دیپلماتیک نیز به حساب بیاید! اما سؤال این است که ما تا چه میزان مجازیم برای پرهیز از تبعاتی که ممکن است به سبب آرمان ها و اصول مان متوجه ما گردد، مواضع خویش را تعدیل کنیم یا حتی از آن پا پس بکشیم؟
در سالهای اخیر به کرات شاهد آن بوده ایم که ضمن یک حرکت هماهنگ و از پیش برنامه ریزی شده به حریم قدسی سرورکائنات پیامبر اعظم (صلوات الله علیه و آله) جسارت روا داشته شده، قرآن به آتش کشیده شده، قبور مقدس ائمه‌(ع) مورد هتک حرمت واقع شده، اما حداکثر واکنش ما یک محکومیت خشک و خالی از جانب مسئولین و اعتراضات مردمی بود که البته بیش از این هم کاری از مردم برنمی آمد. اما فقط یک بار، آنهم در قالب دو سؤال کاملاً منطقی، تنها انگاره‌ی قدسی که برای نظام استکبار باقی مانده است، یعنی هولوکاست، به زیر سؤال برده شد، و ضمن آن از عیار انتقادپذیری و ادعای آزادی بیان غرب هم پرده افکنی شد، ببینید سالهاست چه جنجالی در سراسر عالم به راه انداخته اند، در غرب چنین حریم نفوذناپذیری حتی برای خدا، پیامبران، کتب آسمانی و سایر آموزه های ادیان نیز باقی نمانده است که ایده ی صهیونیزم واجد آن است، این هیاهو را مقایسه کنید با واکنشی که ما در قبال هجمه به مقدس‌ترین داشته های اعتقادیمان نشان دادیم! انسان به یاد گلایه های حضرت امیر می افتد که در خطبه جهاد فرمودند: شگفتا که پیوستگی اینان در "باطل" خویش، و گسستگی شما در "حق" خویش، دل را می میراند و اندوه را زنده می گرداند!
استدلال آقایان هم این است که وقتی می دانید طرح چنین مباحثی سبب می شود جبهه استکبار از اندک اختلافاتش هم در مواجهه با ما دست بکشد و به صورتی منسجم تر و یکپارچه تر در برابر ما صف آرایی کند و ما را این گونه تحت فشار قرار دهد، چرا نقطه ضعف او را قلقلک می کنید؟! اما اگر قرار بود چنین ملاحظاتی لحاظ شود، دیگر چه نیازی بود ملت انقلاب کند؟؟؟
آقای روحانی با این پاسخ که "من تاریخدان نیستم" به تصور خویش خواستند تا تهدیدات و تبعات اظهارات قبلی را خنثی کنند، اما این مطلب را به گونه ای بیان کردند که کمترین سنخیتی با مواضع یک نظام انقلابی نداشت، نظامی که در اصول و مبانی خویش تعارضی بنیادین با خطوط قرمز نظام سلطه دارد؛ ایشان تنها با بیان مطلبی درخصوص ممنوعیت پژوهش در صحت و سقم این واقعه، می توانست هم موضع خود را با لحنی متفاوت بیان کرده باشد و هم ضمن آن از اصول سیاست خارجی نظام فاصله نگرفته باشد. در این صورت دیگر امپراتوری رسانه ای استکبار نیز قادر نبود بیان ایشان را به نفع محکومیت هولوکاست مصادره کند و ذیل آن توضیحات از پیش معلوم و خلاف واقع خویش را در مورد این رویداد تکرار نماید! مطلبی که البته در مصاحبه پیش از سفر ایشان نیز عنوان شده بود، و در فیس بوک بازی وزیر خارجه نیز به نحوی دیگر طرح شده بود!
 همچنین سخنان ایشان در مقام رئیس جنبش عدم تعهد در اجلاس خلع سلاح هسته ای نیز آنجایی تأمل برانگیز بود که خواستار پیوستن "اسرائیل" به معاهده ی NPT شد! روشن است که به کارگیری این ادبیات از سوی یک شخصیت حقوقی عالیرتبه معنایی خاص دارد، و کمتر کسی است که از این بیان، "به رسمیت شناختن" رژیم صهیونیستی را- ولو تلویحاً- استنباط نکند! بیانی که حتی حیرت رسانه های صهیونیستی را نیز برانگیخت!
در آخرین دقایق حضور ایشان در نیویورک هم مهم ترین اتفاق این سفر رخ داد و تابوی سی و سه ساله ی مذاکره با آمریکا شکست و نخستین بار رؤسای جمهور دو کشور گفت وگویی مستقیم و بیواسطه با هم داشتند، گفت وگویی که علاوه بر حواشی و به تعبیر آقایان دستاوردهای آن، هنوز هم ابهام طرف تماس گیرنده از آن زدوده نشده است! البته با کنار هم گذاشتن اظهارات سایر مقامات دو کشور، فهمیدن این معما کار چندان دشواری نیست! از سویی خانم سوزان رایس مدعی برقراری این تماس از سوی مقامات ایرانی شده بود، و در عین حال از اینکه طرف ایرانی خواستار این گفت‌وگو شده بود ابراز شگفتی کرده بود، از سوی دیگر هم آقای عراقچی عضو تیم مذاکره‌کننده ایرانی در پاسخ به سؤال مجری برنامه ی نگاه یک، این موضوع را که تماس نخست از سوی چه کسی برقرار شده، یک موضوع حاشیه ای و فرعی عنوان کرد!
 گذشته از حواشی اما، این اقدام آقای روحانی در راستای سیاست "تنش زدایی" ایشان بود که در ایام مبارزات انتخاباتی آن را به عنوان یکی از اصلی ترین شعارهای انتخاباتی خود عنوان کرده بود. ایشان و همفکرانشان طی این سالها همواره نسبت به رویکردهای سیاست خارجی شدیدترین انتقادها را داشتند و بر این عقیده بودند که با تغییر این رویکردها خواهند توانست شرایط بهتری را برای کشور رقم بزنند؛ با چنین تصوری بود که خیلی زودتر از آنچه گمان میرفت این تحول عمیق را آغاز کردند، که حاصل آن شکستن تابوی سی و سه ساله ی ارتباط با آمریکا و علاوه بر آن تا اندازه ای فروریختن اسطوره ی بیش از سه دهه ایستادگی جانانه در برابر زورگوئی ها و قلدرمآبی های استکبار جهانی بود!
این تابو شکست و به همراه آن اسطوره ی مقاومت مردانه‌ی ملت ایران در برابر زیاده خواهی های نظام سلطه، به سودای آنکه این جرثومه ی فساد اندکی از خوی استکباری اش بکاهد و بر ملت بیش از این سخت نگیرد! چه اینکه باور ایشان و همفکرانشان همواره این بوده که برخی رویکردهای افراطی! و سختگیری های بی مورد! طی این سال ها مانع از آن بوده که دیوار بلند بی‌اعتمادی بین ایران و آمریکا فرو ریخته و یخ این رابطه آب شود. آنها معتقدند آمریکا با سایر کشورها هیچ فرقی ندارد و بنابراین نبایستی در رابطه با او به سازوکاری متفاوت و متمایز از شیوه ی ارتباط با دیگر کشورها قائل باشیم. همان طوری که هر ارتباطی با هر کشوری بر اساس تأمین حداکثری منافع ملی تعریف می‌شود، درخصوص رابطه با آمریکا نیز بایستی همین نگاه لحاظ می شد و نباید با حساسیت های بی مورد رابطه با آمریکا را به تابویی بدل می کردیم که اینک شکستن آن تبعات و هزینه هایی برای ما به همراه داشته باشد! علاوه بر آن به زعم ایشان "دشمن" خطاب کردن آمریکا، نه برگرفته از واقعیتی در بیرون، که ناشی از توهمی در درون بوده و اراده ای همواره سعی داشته با تاکتیک "دشمن تراشی" کاستی ها و کمبودهای نظام را متوجه دشمن موهوم ساخته و بدین وسیله تا حد زیادی بر ناکارآمدی های آن سرپوش بگذارد! نیز بر همین اساس بود که سالها پیش مدام بحث "توهم توطئه" از سوی این طیف مطرح می شد.
اینان البته هرگز به این سؤال پاسخ نمی دادند که آیا رفتار آمریکا با ما حقیقتاً مانند رفتار دیگر کشورها بوده که بر این اساس ما هم به شیوه ای شبیه دیگران با آنها تعامل داشته باشیم، یا خیر؟ و آیا از نظر ایشان مشارکت مستقیم در کودتای 28 مرداد، حمایت بی شائبه از خاندان فاسد و ظالم پهلوی در برابر ملت به پاخاسته و انقلابی ایران، طراحی و هدایت چندین کودتای نظامی، تجهیز و حمایت تمام عیار رژیم بعث عراق در جنگ تحمیلی 8 ساله، وضع تحریم های ظالمانه ی داماتو و تمدید دراز مدت آنها و گسترش و تداوم آنها تا تحریم های ناجوانمردانه ی کنونی، حمایت و پناه دادن به گروهک مزدور و تروریست منافقین، ایفای نقش مستقیم و غیر مستقیم در ترور مسئولین، دانشمندان، مردم عادی، انهدام هواپیمای مسافربری و دهها مورد دیگر آیا مصداق جنایت و دشمنی محسوب می شود، و یا اینکه همه ی اینها ساخته و پرداخته ی ذهنیت های افراطی و جنگ طلب است؟!بماند!
به هرحال این تابو شکست و به همراه آن اسطوره ی بیش از سه دهه ایستادگی! به تصور آنکه اگر ما گامی در جهت دوستی و عادی سازی روابط برداریم- بخوانید گامی در مواضع خویش به عقب برداریم- طرف مقابل هم گامی به پیش خواهد گذاشت؛ که البته این گونه هم شد و طرف مقابل گامی به پیش نهاد، منتها نه در راستای دوستی و اعتمادسازی، که در باج خواهی و افزون‌طلبی!!! خداوند بر درجات عالی پیر سفرکرده ی جماران بیفزاید که فرمود اگر شما قدمی هم از مواضع تان عقب بروید، آنها ده قدم به پیش می آیند! فقط کافی است ادبیات مقامات آمریکایی را پس از این گفت وگو مقایسه کنیم با ادبیات آنها در زمانی که به قول این آقایان گفتمان افراط بر روابط حاکم بود! آیا اندک تغییری در مطالبات آنها ایجاد شده است، یا اینکه این رخداد آنان را در زیاده خواهی هایشان گستاخ تر و بی‌پرواتر ساخته است؟ اینکه همچنان اوباما از روی میز بودن همه ی گزینه ها سخن می گوید، و جان کری عیناً تمام مواضع پیشین آمریکا را تکرار می کند و تأکید می کند که تغییر لحن ایران کافی نیست و ایران بایستی در این زمینه گام‌های عملی بردارد، و همان گونه که طی این بیش از ده سال مشخص شده مقصود آمریکائی ها از گامهای عملی چیزی کمتر از تعلیق غنی سازی نیست، آیا گواهی بر تأیید این ادعا نمی‌باشد؟ آیا این بحث در سطح مقامات عالی آمریکا مطرح نشد که اینکه ایران سرانجام پس از 33 سال تن به مذاکره داده، نتیجه‌ی اثرگذاری تحریم ها بوده است، و آیا نتیجه نگرفتند با تشدید تحریم‌ها می توان ایران را گام به گام از مواضعش به عقب راند؟ و... . آیا حقیقتاً این موارد را می توان دستاورد به حساب آورد و از آن با ذوق زدگی دفاع کرد، یا...؟!
و آیا این مطلب بارها و بارها از جانب برخی مسئولین و دلسوزان نظام عنوان نشده بود که "مذاکره" برای آمریکائی ها تنها "برای" مذاکره موضوعیت دارد، و هیچ نتیجه و دستاورد خاصی در افق مذاکرات مدنظر آنان نیست! آنها تنها به نفس مذاکره با ایران نیازمندند تا هیمنه ی این اسطوره ی مقاومت را در چشم ملتها و جنبش های به پاخاسته که به تأسی از ایستادگی این ملت انقلابی در برابر نظام سلطه قد علم کرده اند فرو ریزند و به آنها نشان بدهند که سرانجامِ عصیان در برابر استکبار در نهایت چیزی جز به زانوی تسلیم درآمدن نیست، پس بهتر که از همین ابتدای راه فرجام خویش را بدانند و عمر خود و هزینه ی ما را صرف یک ایستادگی مذبوحانه نکنند! و آیا بارها این مسأله عنوان نشده بود که مذاکره از سوی طرف مقابل نه به مثابه راهی برای حصول تفاهمی خاص، که تنها به مثابه نشانی از خستگی و وادادگی ملت نستوه ایران تلقی خواهد شد و بر مواضع خصمانه آنها خواهد افزود.
کیست که باور کند شیطان بزرگ نگران صلح و امنیت جهانی است و یا حقیقتاً نگران آن است که جمهوری اسلامی به تسلیحات هسته ای دست پیدا کند، آنان را که چنین تصوری دارند در خوشبینانه ترین حالت می توان ساده لوح و بی بصیرت نامید؛ آنانی را که ماهیت تعارض بنیادین نظام اسلامی را با نظام سلطه درنیافته اند و آن را به نگرانی از دست یابی ایران به سلاح کشتار جمعی فروکاسته اند؛ و بعضاً بر ایران خرده هم می گیرند که چرا تمام فعالیت های علمی خویش را با کسب اجازه از کدخدای خودخوانده دهکده ی جهانی انجام نداده است!
این مسأله ای بود که بارها و بارها حتی از جانب رهبری معظم انقلاب صراحتاً مطرح شد و ایشان مخصوصاً چندین بار به تشریح مقصود آمریکائی ها از تاکتیک "مذاکره برای مذاکره" و دلایل اختلافات مزمن و عمیق  ایران و آمریکا پرداختند؛ اما متأسفانه این هشدار جدی گرفته نشد و این بحث عنوان شد که با تغییررفتار ما در برابر آمریکائی ها طرف مقابل نیز در رفتارهای خویش تجدیدنظر خواهد کرد و خواهیم توانست بر مبنای الگویی جدید مناسبات دوجانبه را سامان ببخشیم. این بود که در طیف‌هایی از مردم این تصور شکل گرفت که "کلید" حل مشکلات این ملت تنها در رابطه با آمریکا به دست می آید، به ویژه مسئولین دولت جدید داعیه دار این موضوع شدند و این انتظار را در افکار عمومی ایجاد کردند که با رویکردی جدید در سیاست خارجی و مخصوصاً رابطه با آمریکا قادر خواهند بود از فشار تحریم ها بکاهند و شرایط اقتصادی مطلوب تری برای کشور رقم بزنند.
و باز هم بی آنکه پاسخی به این سؤال بدهند که اگر حل مشکلات ما بسته به این رابطه است، چرا کشورها و ملت هایی که سالها بهره مند از این رابطه هستند و هیچ تنش و اصطکاکی با آمریکا نداشته اند و هیچ تحریمی علیه آنان اعمال نشده و "احمدی‌نژاد"ی هم نداشته اند که با سیاست های نامعقول اقتصادشان را ویران کند، اینک با معضلات متعدد اقتصادی دست به گریباناند و هرروز بیش از پیش در باتلاق این مشکلات فرو می‌روند- آیا یونان، اسپانیا، پرتغال، و... مصداقی بر این امر نیستند؟- و گذشته از آن نظامی که خود در سراشیبی و رو به افول است و بسیاری از متفکران غربی زوال آن را در آینده ای نه چندان دور پیش بینی کرده اند و قرائن گوناگونی بر این امر گواهی می‌دهند- از جمله بحران های عظیم اقتصادی و ورشکستگی شهرهای بزرگ و دولت آمریکا- چگونه خواهد توانست ناجی دیگران باشد!
این بود که با عنایت به این انتظار عمومی، تاکتیک "نرمش قهرمانانه" از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شد تا مسئولین جدید که مدعی اند در برخی مسائل می توان موضع دیگری اتخاذ کرد و در عین حال منافع ملی را نیز به طور کامل حفظ نمود، دیدگاههای خود را اعمال کنند و مردم نیز به وضوح شاهد نتایج عملی این سیاستها باشند، اما پس از این مذاکره این گونه وانمود شد که این گفت وگو هم کاملاً با اطلاع و حمایت ایشان و در راستای تاکتیک "نرمش قهرمانانه" صورت گرفته است، حال آنکه این گفته ی معظم له صرفاً معطوف به مذاکرات هسته ای بوده و ایشان بارها و بارها صراحتاً و از موضع اقتدار کامل دیدگاهشان را در خصوص رابطه با آمریکا مطرح کرده بودند، که اگرچه اصل آن را تا ابد ممنوع نمی دانند، اما در شرایط فعلی هم با عنایت به پیشینه ی آمریکا و بی صداقتی و عهدشکنی آنان چنین رابطه‌ای را به صلاح نمی دانند. ایشان با ترسیم مسیر فراروی انقلاب اشاره ای دقیق به موقعیت فعلی نظام داشته و آن را به "پیچ تاریخی"ای تشبیه کردند که با گذر از آن افقی روشن و متعالی یقیناً بر این نظام و ملت چهره خواهد گشود، گذر از این پیچ هم در مکتب ایشان تنها به مدد توکل به خدا و اعتماد به داشته ها و سرمایه های درونی و نلاشی جهادگونه حاصل خواهد شد، و نه نگاه منفعلانه و احیاناً ملتمسانه به بیرون! چه اینکه ایشان پیش از این فرموده بودند که "من به شما عرض کنم که امروز دشمن قادر نیست حادثه ای مثل حادثه ی صلح امام حسن را تحمیل کند، اینجا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد حادثه ی کربلا اتفاق خواهد افتاد." (دیدار با جوانان 1/2/1379)
اگرچه پس از این گفت وگو، به صراحت این مطلب عنوان شد که حقوق مسلم هسته ای ملت ایران به هیچ وجه قابل مذاکره نیست، ولی آنگونه که از قرائن برمی آید طرف مقابل به چیزی کمتر از تعلیق رضا نخواهد داد و همچنان بر مطالبات زیاده خواهانه و غیرمنطقی و غیر قانونی خود پای خواهد فشرد، و به این ترتیب ما هم چاره ای نخواهیم داشت جز همان ایستادگی و مقاومت، یعنی در واقع همان شیوه ای که تا کنون بر آن بوده ایم، و با این حساب این رویکرد هم خیلی زود امتحان خود را پس داد و در ذهن برخی این انتظار باقی نماند که اگر این ارتباط شکل می‌گرفت نتیجه ای غیر از این حاصل می شد!
بسیاری از مسئولین و تحلیلگران ارتباط ایران و آمریکا بر این باورند که این ارتباط تنها و تنها در یک دوراهی تعریف می شود و راه سومی در این مسیر در میان نیست؛ راهی که با ایستادگی قاطعانه بر آرمانها و مواضع به حق و اصیل انقلاب همراه است و فرجام آن دست یازیدن به قلل افتخار و عزت در همه‌ی عرصه‌هاست، که البته لازمه‌ی آن هم مثل هر موفقیت و دستاورد دیگری متحمل شدن سختی ها و مرارت های این مسیر است، و راه دیگری که اگرچه ممکن است مشقّت‌های راه نخست را در بر نداشته باشد، و درعوض منتهی به آسایشی نسبی و مقطعی نیز گردد- شبیه آن چه که برخی دولت های مرتجع عربی از آن برخوردارند- ولی لازمه‌ی آن عقب نشستن سنگر به سنگر از اصول و آرمان‌های متعالی نظام است و چشم فرو بستن بر حاصل مجاهدت های جوانان متعهد و دانشمند این سرزمین.
علاوه بر آن این اعتقاد نیز وجود دارد که همه ی مشکلات ما برآمده از تحریم‌ها نمی باشد که با برطرف شدن تحریم ها و حسنه شدن روابط با آمریکا، آن معضلات نیز از بین برود؛ بخش زیادی از مشکلات ما ناشی از سوء تدبیرها در برنامه‌ریزی‌های کلان و بیش از آن به سبب سوداگری های منفعت طلبانه و سوء استفاده ی افراد سودجو از شرایط خاص اقتصادی در طول سالیان پس از انقلاب و به ویژه این برهه‌ی خاص بوده است، و نیز برخی رفتارهای نادرست اقتصادی مردم در برخی موقعیت ها، که با عنایت به این موارد همان نتیجه ی معروف به دست می آید که هرچند تحریم ها تأثیر سوئی بر اقتصاد ما داشته، اما سهم آن و قدرت آن آن اندازه نبوده که به تعبیر واضعان تحریم سیستم اقتصادی ما را "فلج" نماید، و اگر مجموعه عوامل داخلی- که نام بردیم- در میان نبود، به یقین چنین شرایطی هم به لحاظ اقتصادی بر کشور حاکم نمیشد.
ضمن آنکه این آقایان با مرتبط دانستن همه‌ی معضلات کشور به تحریم ها و باور داشتن به اینکه همه‌ی این مشکلات در سایه‌ی رفع تحریم‌ها حل شدنی است، ناخواسته و نادانسته بر همان ادعایی صحه می گذارند که مخالفان خود را به آن متهم می کردند! و آنهم سیاست "دشمن تراشی" است که پیش از آن درخصوص آن توضیح دادیم.
همان گونه که ذکر شد این تغییر لحن مقامات دولت جدید سبب شکل گیری این خیال خام در برخی مسئولین افراطی آمریکا شده است که از این پس نیز با تشدید تحریم ها خواهند توانست امتیازات بیشتری از جمهوری اسلامی بگیرند و نظام را گام به گام از مواضع انقلابی اش به عقب برانند. و بنابراین ما را گریزی نیست جز اینکه یک بار برای همیشه با ایستادگی مردانه بر آرمان ها و مواضع خویش، خود حقوق خویش را استیفا نماییم، که در همیشه ی تاریخ حق گرفتنی بوده است؛ حتی اگر مجبور باشیم بابت آن هزینه ی گزافی هم بپردازیم، که پرداخت کرده ایم!
ما به تعبیر رهبر فرزانه ی انقلاب در حال گذر از یک "پیچ تاریخی" هستیم، و دشمنان ما تمام آنچه را که در چنته داشته اند در سال های اخیر رو کرده اند، و هر آنچه نکرده اند نه به سبب آن بوده که "نخواسته اند"، بلکه از آن رو بوده که "نتوانسته اند"؛ که باز به تعبیر ایشان "آمریکا اگر قادر به از بین بردن نظام اسلامی بود، لحظه ای درنگ نمی‌کرد". بنابراین همه ی تهدیدات توخالی و مضحکی که سالهاست از سوی آمریکا به سان لطیف های مسخره در جامعه‌ی جهانی عنوان می شود، تنها به سبب حفظ ظاهر و هیمنه ای است که سالها برای خویش قائل بوده اند، و گرنه در عرصه ی عمل چنین جرأتی را به واقع ندارد، به ویژه پس از تجربه ی جنگهای 33 روزه و 22 روزه!
با این اوصاف این را برای ثبت در تاریخ می گوییم که آنچه از رهگذر این ارتباط نصیب ما می شود چیزی جز همان دوراهی "تسلیم" یا "استقامت" نخواهد بود، و حال که پس از این تغییر لحن و رفتار، همچنان طرف مقابل را بر مواضع غیرمنطقی و مستکبرانه‌ی خویش پابرجا می بینیم اعتبار باور آن دسته از مسئولین و تحلیلگرانی اثبات می شود که بر مبنای نگاهی واقع بینانه و پر بار از تجربیات گذشته همواره به دیده ی بی اعتمادی به این رابطه می نگریستند و پیشاپیش عواقب آن را و فرجام آن را مبتنی بر تحلیلی صحیح پیش بینی می کردند و آنچه را که اینک آقایان در آینه می بینند، به وضوح و آشکارا در خشت خام می دیدند!
هرچند مادام که بر کشتی عظیم این انقلاب چون نوح کشتیبانی مقتدر و حکیم سکاندار است ما را غمی نیست، لیکن آزموده را آزمودن خطایی جبران ناپذیر است؛ در سالهای گذشته یک بار دیگر شاهد چنین رویکردی در رابطه با آمریکا بوده ایم که حاصلی جز به راه انداختن "نبرد تمدن ها" در سال مزّین به "گفتگوی تمدن ها" نداشته- آنان که حتی الفبایی هم از دیپلماسی می دانند پیامها و نتایج این برخورد را نیک دریافته اند!- و نیز متهم کردن ایران به "محور شرارت" از سوی کسی که خود مجسمه ی شرارت بود، و "تروریست" خطاب کردن مسلمانها از جانب کسانی که تروریسم اساساً با نام ایشان معنا گرفته است، و... .
گذشته از همه‌ی اینها، این اتفاق در شرایطی رخ داد که آمریکا بیش از همه‌ی زمانها در هر دو حوزه‌ی داخلی و خارجی خود با چالش های متعدد مواجه و در موضع ضعف و استیصال قرار داشت؛ در اوضاع داخلی که ورشکستگی چند شهر بزرگ و اخیراً کل مجموعه ی دولت نشان از وجود بحران های عمیق و فراگیر در همه‌ی لایه‌های نظام آمریکا دارد، در عرصه‌ی خارجی هم سالهاست که دیگر خبری از هیمنه‌ی آمریکا به مثابه یک ابرقدرت نیست، نمونه‌ی بارز آن هم شکست های پی در پی آمریکا در همه‌ی نبردهایی است که طی سالهای اخیر به راه انداخته و سرانجام تحت فشار افکار عمومی در داخل و خارج آمریکا مجبور به خروج مفتضحانه از سرزمین های تحت اشغال خود شده است، آخرین مصداق آن هم بحران اخیر سوریه بود که چندین بار از حمله‌ی قریب الوقوع به سوریه خبر داد، اما چنان جامعه ی جهانی یکصدا بر علیه او فریاد زد و یکپارچه در برابر او ایستاد که حتی متحدان دیرینه اش نیز آمریکا را در این کارزار تنها گذاشتند، و سرانجام او هم چاره ای جز تن دادن به خواسته جامعه‌ی جهانی در برابر خویش نیافت. این در حالی است که در تمام موقعیت های ذکر شده همواره جمهوری اسلامی در موضع برتر بوده است و در نهایت ایده ی غالب و اجماع همگانی بر اساس دیدگاه های جمهوری اسلامی شکل گرفته است؛ از این روست که تجدیدنظر در شیوه ی تعامل با آمریکا و آغاز این ارتباط در چنین شرایطی که آمریکا بیش از همیشه در موضع ضعف و انزواست، حقیقتاً جای سؤال دارد!دولت جدید خیلی زود همه‌ی برگهای خود را در برابر حریف رو نمود، و خیلی زود به سراغ آخرین گزینه ی موجود رفت! این دولت تنها چند ماه است که زمام امور را به دست گرفته، اگر در همین ابتدای امر آسان ترین راه را برنمیگزید کسی بر او خرده نمی گرفت و ضرری متوجه او نمی شد، اما اینکه با این سرعت "شاه‌کلید" خود را در این قفل فروبسته انداخت، به خیال آنکه خواهد توانست شق القمر کند، خطایی استراتژیک بود که ضرر آن بیش از همه متوجه خود او خواهد شد، چه اینکه او با ناکارآمد نشان دادن سیاست‌ها و مواضع پیشین قاطعانه "کلید" خود را بر گشودن این قفل توانمند جلوه داده بود؛ کلیدی که چرخید، اما بر مقاومت قفل فائق نیامد و شکست!
*دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه
غرب دانشگاه تهران

 


سمیرا خطیب زاده*
اشاره: کودکان فلسطینی پاره تن جهان اسلامند که معصومانه و مظلومانه زخم جنایت و کین قصابان غاصب صهیونیست را بر تن دارند. گرچه همه روزها، روز حمایت از مظلومان است اما روز «نهم مهر» به عنوان نماد همبستگی و همدردی با کودکان فلسطینی نامگذاری شده است. با اینکه چند روزی از آن گذشته اما حیفمان آمد مطلب ارسالی یک فعال دانشجویی در این خصوص را تقدیمتان نکنیم:
من با زنگ ساعت از خواب بیدار می شوم.
پدرم با صدای اذان.
خواهرم با نوازش مادر.
اما کودک فلسطینی هیچ گاه از خواب بیدار نمی‌شود.
چرا که زیر آوار، سنگین پلیدی‌ها، فراموش شده! کسی به فکر او نیست!
بگذار بخوابد، شاید این تنها خواب شیرینش، در معدود سال‌های زندگی‌اش باشد.
در روزگار سراسر درد و رنجِ زندگی‌اش، مارش بلدوزرهای غاصب، لرزش دیوارِ خانه ها هنگام فرو ریختن و ضجه و فریاد مادران، تنها صدای آشنایی است که کودک فلسطینی، روزش را با آن آغاز می کند.
این روزها که کودکان سرزمین من، با لبخند و بدرقه‌ی گرم پدر و مادر، قدم در راه مدرسه می‌گذارند، خنده‌ها و خوراکی هایشان را با مِهر بین همکلاسی‌هایشان تقسیم می‌کنند؛ روزهای کودکان فلسطینی همگام با حادثه است، وقتی که روز به نام شب، به رسمیت شناخته می شود و تجاوزگرانی هر شب در گوش خواب آلود زمین، افسانه "هولوکاست" می خوانند دیگر از وجدان های زنگار گرفته جهان، بیش از این نمی توان انتظار داشت.
انتظاری نیست از وجدان هایی که صورت بی پناه و خونی "محمد الدره" را دیدند؛ دیدند که چگونه از ترس در گوشه‌ای پناه گرفته و در مقابل دیدگانش پدرش را کشتند!
انتظاری نیست از وجدان هایی که دخترک بی‌پناه فلسطینی را دیدند و دم نزدند! همان که پدر و مادرش را در کنار ساحل تکه تکه کردند، دردناک‌ترین ضجه‌های او را شنیدند اما باز هم سکوت کردند!
و تنها سلاح تو سنگ است اما دشمن همین سنگ را هم در دستان تو برنمی تابد.
از ترس خشم مقدس تو، حتی نام زمین مقدست را حذف کرده‌اند. نرم افزارهای پیشرفته شان را نیز ممنوع کرده اند که نام "فلسطین" را، نام "قدس" را، برای مخاطبان‌شان پیدا کند. اما بنویس "تل آویو"، در ظرف چند ثانیه پیدا می شود...
و این ترس با آنان چه می کند!
از ترس به سایه خودشان هم شلیک می کنند؛ از ترس تا بن دندان مسلح می شوند و ضدگلوله می‌پوشند و در کیسه های شنی و سیم خاردار غرق می شوند تا بتوانند زندگی کنند!
نه میلیاردها دلار کمک تسلیحاتی و تبلیغاتی امریکا و نه هیچ دلخوشی دیگری باعث نمی شود که رژیم غاصب صهیونیست از این ترس نفس‌گیر راحت و آسوده شود.
اما وضع وقتی بدتر می شود که ارتشی به اصطلاح شکست ناپذیر! بعد از سی و سه روز جنگ نتواند یک وجب از خاک لبنان را اشغال کند!
وقتی بدتر می‌شود که اسرائیلی ها بفهمند حزب‌الله فقط با 800 مبارز در مقابل آنها ایستادگی کرد. وقتی بدتر می شود که غزه آزاد شود و حتّی محاصره بی‌رحمانه یک ساله آن هم کاری از پیش نبرد. و بالاخره وضع وقتی بدتر می شود که موشک های حزب الله و حماس، صهیونیست را زخمی کند و وزارت جنگ صهیونیستی عاجزانه به این قضیه اعتراف کند!
آری! دیر زمانی است که اسرائیل وضع خوبی ندارد و می‌ترسد!
همان خون‌های به ناحق ریخته شده پرده از تزویر‌گر‌های خون‌ریز اسرائیل فرو انداخته و جهان شاهد اعتراض همگانی به موجود غریبه ای به نام صهیونیست شده است. و این طلیعه نواخته شدن ناقوس مرگ رژیم کودک‌کش اسرائیل است. آن روز دور نیست.
* دانشجوی کارشناسی ارشد
مدیریت رسانه

 


بدانید که به طور غالب در دنیا پیوند رفاقتی از نظر اثرگذاری‏، قوی‏ترین پیوند است. چون محورش محبت است. و این پیوند غیر پیوندهای معنوی‏، نسبی حسبی، و سببی است و تمامی این پیوندها در نشئه دیگر، از بین می‏رود.
«يَـومَ يَفِـرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخـيهِ وَ أُمِّـهِ وَ أَبـيه»
اینجا راجع به آن پیوند حسبی، نسبی و سببی است. وقتی پیوند قوم و خویشی برطرف شد، همه از هم فرار می‏کنیم. اما «رفاقت» کجا است؟ می‏گوید پیوند رفاقتی آنگونه اثر دارد که اگر بر محور معنویت نباشد، تبدیل به دشمنی می‏شود.
«الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين»(زخرف-۶۷)
در دنیا رفیق‏های جان‏جانی بودند، امّا در روز قیامت با همدیگر دشمن می‏شوند. آیه این را می‏گوید.
روایتی از علی (علیه السلام) است که می‏‌فرماید:
«كن بالوحده آنس منك بقرناء السوء»
به تنهایی انس بگیری بهتر از این است که رفیق بد بگیری..
گفت: دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد..
این تنهایی، برای تو بهتر است تا اینکه با رفیقی که شاکله‏ات را تغییر می‏دهد رفاقت کنی که روز قیامت دشمن شوید و بارها بگویی
ای کاش من با این رفیق نشده بودم! جهتش هم این است که شاکله وجودی ‏ات را می‏ سازد. این رابطه برای تو «خو» درست می‏کند، یعنی «ملکه» و «ملکه» یعنی شکل درونی تو؛
لذا آیه «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه» را حضرت استخدام می‏کند و در فرمایشش می‏آورد. ناخودآگاه تو را می‏سازد.
حاج‌آقا مجتبی تهرانی(ره)

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10