ازدیاد عمر با حسن تعامل با خانواده |
|
ایستادن پای دین |
|
شاخصهای اخلاق اجتماعی |
|
تأثیر آلودگیها در شناخت مبدأ و معاد |
|
بررسی عوامل و موانع شکرگزاری از دیدگاه قرآن ناشکری نشانه تسلط
شیطان |
|
فرهنگ اعتدال و مصادیق آن |
|
عدم تغییرحکمت الهی با اسباب و توسلات |
|
|
|
|
قالالصادق(ع): من حسن بره باهل بیته زید فی عمره امام صادق(ع) فرمود: هرکس
با خانوادهاش نیکوکار باشد عمرش زیاد شود.(1) 1- میزانالحکمه، حدیث 14245
|
|
|
حضرت عبدالعظیم حسنی میفرماید: بر امام علیالنقی(ع) وارد شدم، وقتی نگاه
حضرت به من افتاد، فرمود: خوشآمدی! تو حقیقتا از دوستان ما هستی. من به حضرت گفتم:
یاابن رسولالله! میخواهم دین خود را به شما عرضه کنم، اگر دینم مورد پسند شما
بود، پای آن میایستم تا جایی که خدا را ملاقات کنم (ایشان در این بخش از روایت از
لفظ دین استفاده میکند. نمیگوید میخواهم اسلام یا ایمانم را به شما عرضه کنم،
میگوید: «دین». بنابراین از ادامه روایت معلوم میشود که معنای دین مجموعهای
ترکیبی از اصول و فروع است. ضمن اینکه معلوم میشود معنای دینداری این است که پای
دینت بایستی تا جان به جان آفرین تسلیم کنی.) (1) 1- بحارالانوار، ج 3، ص 268
|
|
|
پرسش: مهمترین مؤلفههای اخلاق اجتماعی در اندیشه شهید مطهری(ره) کدام است
لطفا به نحو اجمال آنها را توضیح دهید؟ پاسخ: از دیدگاه شهید مطهری(ره) روابط
اجتماعی انسانها بر اصولی مبتنی است که در پرتو آن اهداف اجتماعی با رویکرد
جامعهپذیری تحقق مییابد. این امر در گرو وجود همنوایی و حاکمیت نظم در تعاملات
افراد جامعه است. به همین منظور، فرایند جامعهپذیری با حضور و نقشآفرینی
مولفههای اجتماعی در قالب اخلاق اسلامی در طول دوران زندگی انسانها نسبت به آموزش
و عملی ساختن هنجارها و ارزشها جریان دارد به طوری که انتظارات عملی از افراد
جامعه با تقویت روحیه جامعهپذیری و گرایش آنان به اخلاق مطلوب اجتماعی برآورده
میگردد، و شالوده شخصیت اجتماعی ایشان شکل میگیرد. دراین ساختار نموداری با سه
مقوله «جامعه»، «اخلاق اجتماعی» و «مولفههای پایدار آن» با مشروعیت و برنامهریزی
دینی در یک نظام اجتماعی ترسیم میگردد. که طبق دیدگاه شهید مطهری(ره) دارای مشخصات
و توضیحات زیر است: 1- جامعه جامعه انبوهی از انسانها هستند که در چارچوب
قوانین و شیوههای خاص و آرمان و هدف انتخابی خویش، به هم پیوند داده شده و با
نوعی نظام و حکومت و استقلال با هم زندگی گروهی داشته و دارای سرنوشت مشترک هستند.
با این بیان، جامعه ورزی یعنی نظام جمعی را در نظر داشتن و سرنوشت یکایک انسانها
را در لوح اجتماع خواندن و برای اصلاح آن در اندیشه چارهبودن و آسیبهای آن را
شناختن و به درمان آنها پرداختن، و این است که نظام تشریع و دستگاه تکوین، هر
انسانی را وادار میکند که خود را همچون قطره درمیان رودخانه جامعه اندازدو با
تربیت عالی دین و تحقق مولفههای اجتماعی به اخلاق پسندیده دست یافته و راه سعادت
را از این بستر بپوید. (جامعه و تاریخ، ص 131) 2- جامعه واقعیتی جدید و زنده
از منظر قرآن کریم، جامعه واقعیتی جدید و زنده است. ولی هویتی یگانه ندارد. این
حیات جمعی وجود جدایی نداشته و در افراد حلول کرده و پراکنده شده است. (فلسفه
تاریخ، ص 21) در آیات مختلفی، اجل امت، کتاب امت، فرهنگ امت و کیفر امت (اعراف،
34/ جاثیه، 28/ انعام، 108/ غافر، 50) این موضوع نمایان است. در این آیات سخن از یک
زندگی انسانی است که لحظه پایان دارد و تخلفناپذیر است و متعلق به تمام امت
میباشد، و نیز امتها دارای نامه عمل هستند و به سوی آن فراخوانده میشوند و از
شعور واحد، طرز تفکر مخصوص، فرهنگ و وجدان جمعی خاصی برخوردارند، که در سایهسار
مولفههای اجتماعی اخلاق، زندگی مطلوبی داشته و خود را از کیفرها و عذابهای عمومی
و اجتماعی در امان نگه میدارند و تفکرات اجتماعی خویش را در مسیر ایدهآل اخلاقی و
با اراده و روح جسمی شکل داده و هدایت مینماید. 3- تربیت انسان براساس اراده و
اختیار در جامعه اسلامی، با لحاظ مسئله اراده و اختیار و نیز مسئولیت انسان در
برابر رفتارهای ارادی، بر عنصر تربیت مبتنی بر مولفهها و هنجارهای اجتماعی اخلاق و
لزوم رعایت آنها در ارتباطات اجتماعی، و نیز پالایش محیط اجتماعی جهت ترویج آنها،
از انواع آلودگیها و کژیها تاکید فراوان شده است، و به منظور تحقق تربیت دینی و
اجتماعی مطلوب بر اصولی اساسی به نام «اصول انسانشناسی اسلامی» توجه گردیده است.
این اصول عبارتند از: 1- انسان موجودی آگاه و خردمند است. 2- انسان موجودی
مرکب از جسم و روح است. 3- انسان موجودی مختار و مسئول است. 4- انسان موجودی
است که همواره در معرض گمراهی و زیان قرار دارد. (عدل الهی، ص 23) 5- از
ویژگیهای مختص انسان، نیروی تسلط بر نفس و قیام علیه خلافکاریهای اوست. (همان، ص
54) مطابق اصول مذکور و براساس آن محورها، شهید مطهری(ره) به تبیین مولفههای
اجتماعی اخلاق در جامعه پرداخته و مهمترین آنها را «ایمان مذهبی، خودشناسی و
برخورداری از معنویت، کرامت و عزت نفس، محبت، امنیت اجتماعی، ایثار، امر به معروف و
نهی از منکر» دانسته است.
|
|
|
(بدان ای سالک راه حق!) آنچه من برای اغلب مسلمانان گمان میبرم این است که
مسامحه آنها «العیاذ بالله» از روی تصدیق نکردن و قبول نداشتن و بیایمانی نیست،
بلکه از کثرت ابتلا و آلودگی آنها به زخارف و تجملات و زیباییهای این دنیای دون و
پست است و تکاثر و افزونطلبی، آنها را باز داشته تا قبور خود را دیدار کنند و ذکر
دنیا آنها را از ذکر پروردگارشان غافل ساخته و از فهم مبدأ و معادشان مانع گردیده
است. (1) بنابراین آلودگی به زرق و برق و چرب و شیرین دنیا مانع از فهم درست و عمیق
مبدأ و معاد و عمل به دستورات و احکام الهی است.
1- المراقبات، میرزا جواد
ملکی تبریزی، ج1، ص203
|
|
|
* منصور حسینی شکر، پاسخ فطرت به احسان شکر واژهای عربی است که در فارسی
به سپاس ترجمه میشود. لغتشناسان عربی واژه شکر را به معنای شناخت احسان و نشر آن
(لسانالعرب، ابن منظور، ج 7، ص 170، «شکر») و یا به تعبیر دیگر، تصور نعمت و اظهار
آن معنا کردهاند. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 461، «شکر») در
کتاب های اخلاقی، شکر را یک حالت نفسانی دانسته و گفتهاند که شکر حالتی نفسانی است
که در نتیجه معرفتی خاص حاصل میشود و رفتاری خاص را موجب میگردد. معرفتی که پدید
آورنده این حالت نفسانی است، شناخت نعمت و نعمت دهنده و شناخت این حقیقت است که این
نعمت از سوی آن منعم عنایت شده است. شکر خداوند به این معناست که بدانیم هر نعمتی
که به ما میرسد از سوی خداست و هر چیز دیگری که واسطه رسیدن نعمتها به ماست نیز
به اراده خداوند واسطه رسیدن نعمت شده است. حالت روحی خاصی که در اثر این معرفت
حاصل میشود شکر نامیده میشود. البته هر انسانی به سبب فطرت و عقل به طور طبیعی
نسبت به کسی که احسانی میکند حالت شکرگزاری را دارد و میکوشد تا به هر طریقی شده
تشکر نماید. هم عقل این مفهوم را درک میکند و هم فطرت آدمی این حالت را پذیراست و
خود را به نوعی نسبت به احسانکننده و نعمت دهنده، متواضع مییابد و میکوشد به هر
شکلی شده تشکر کند. اینجاست که اشکال و اقسام شکر و تشکر بروز میکند و فطرت
انسانی بر آن است تا به هر شکلی شده پاسخی مناسب و شایسته نسبت به این نعمت و
نعمتدهنده داشته باشد. از این رو ، حداقل سه قسم تشکر بروز میکند که از آن به
اقسام شکر نیز یاد میشود. در کتاب های اخلاقی شکر را سه قسم دانستهاند: 1- شکر
قلبی که یادآوری نعمت است؛ 2- شکر زبانی که سپاسگزاری و ستایش بر نیکی احسانکننده
و صاحب نعمت است؛3- شکر سایر اعضای بدن که به کارگیری و صرف آن در جای خود است.
مقصود از توصیف خداوند به شکر اما باید توجه داشت که آنچه بیان شده درباره شکر
انسان از انسان یا خداست؛ اما اگر وقتی این واژه بر خدا اطلاق میشود و مثلا گفته
میشود که خداوند شاکر یا شکور است، مراد و مقصود از این وصف شکر درباره خداوند،
چیز دیگری غیر از آنچه درباره انسان گفتهایم خواهد بود؛ زیرا مقصود از توصیف
خداوند به شکر، انعام و احسان خداوند بر بندگان و دادن جزای عبادات آنها (مفردات،
ص461-462، «شکر»؛ فرهنگ فارسی، ج2، ص2057) و یا رشد اعمال نیک آنان و اعطای پاداش
مضاعف به آنها است. (لسان العرب، ج7، ص170، «شکر») پس وقتی خداوند را به واژه
شکر میستاییم یا خودش در قرآن به این عنوان ستوده شده است، مقصود حالت نفسانی نیست
و اعمال و رفتار تشکرآمیزی نیست که از انسان بروز میکند؛ زیرا خداوند نفس به معنای
آنچه درباره انسان گفته شده ندارد، بلکه نفس درباره خدا همان ذات الهی است. پس
خداوند حالات نفسانی ندارد که حالتی از حالت آن به شکر و حالتی به کفر و کفران نسبت
داده شود. اما انسان دو حالت متضاد نفسانی دارد که یکی شکر نعمت و دیگر کفر نعمت و
نیز تشکر و عدم تشکر است. بسترها و عوامل شکرگزاری شاید بتوان گفت که مهم
ترین زمینهساز و عامل شکرگزاری مربوط به شناخت است؛ زیرا تا زمانی که انسان شناختی
نسبت به نعمت و نعمت بودن نداشته باشد، قدردانی و تشکری نمیکند. در آیات قرآنی به
نقش اساسی و مهم شناخت در تحقق حالت تشکر در انسان توجه داده شده است. خداوند در
آیات 68 تا 70 سوره واقعه به نقش شناخت نعمت در شکرگزاری انسان اشاره میکند تا
نشان دهد که تا چه اندازه این عنصر در تحقق حالت شکرگزاری نقش بنیادین و اساسی
دارد. انسان اگر نداند که این چیزی که در اختیار اوست نعمت است، اصلاً حالت
شکرگزاری به او دست نخواهد داد؛ بلکه زمانی این حالت در او تحقق مییابد که میفهمد
که این چیز نعمتی است که باید شکرگزار آن باشد. البته انسانها بهطور طبیعی
ابزارهای شناخت را در اختیار دارند و میتوانند از طریق آنها نسبت به امور از جمله
نعمت بودن چیزی، آگاهی و شناخت به دست آورند. بنابراین، کسی نمیتواند مدعی این
معنا شود که مهمترین عامل شکرگزاری را در اختیار نداشته و لذا نتوانسته نعمت را
بشناسد و شاکر نعمت یا نعمتدهنده باشد. خداوند در قرآن به این نکته توجه میدهد
که انسانها همه ابزارهای لازم برای شناخت نعمت و نعمتدهنده را در اختیار دارند و
میتوانند نعمت و نعمتدهنده را بشناسند و از نعمت و نعمتدهنده تشکر نمایند. (نحل،
آیه78؛ مؤمنون، آیه78؛ سجده، آیه9؛ ملک، آیه38؛ انسان، آیات2و3) البته همه
انسانها هر چند که دارای عقل برای شناخت و فطرت برای شکرگزاری هستند، ولی عقل آدمی
هر چه بیشتر رشد و کمال یابد، هم ازنظر شناختی و هم ازنظر حالت شکرگزاری تغییر مثبت
میکند. به این معنا که رشد عقلانی بشر عامل تقویت حالت تشکر در شخص است. از اینرو
خداوند در آیه 15 سوره احقاف رشد عقلانی را عامل توجه بیشتر انسان به شکرگزاری
دانسته است. چنانکه گفته شد تنها شناخت نعمت و نعمتدهنده نمیتواند انسان را به
حالت فعلی شکرگزاری درآورد؛ بلکه نیازمند عنصر دیگری است که از آن به فطرت یاد
میشود؛ زیرا انسان زمانی شکرگزار خواهد بود که فطرت سالم و سلیم را دارا باشد. این
فطرت است که او را وادار میسازد که نسبت به نعمت، حالت تشکر داشته و نسبت به
نعمتدهنده سپاسگزار باشد. در حقیقت گرایش عملی را فطرت موجب میشود. همانطوری که
غریزه موجب میشود تا انسان به نیازهای جنسی و شهوانی و غذایی و دفاعی خود پاسخ
دهد، همچنین این فطرت است که به این بخش از گرایشهای معنوی و طبیعی او پاسخ مثبت
میدهد؛ اما اگر فطرت انسانی همانند غریزه از حالت طبیعی خارج شده باشد، نمیتواند
پاسخگوی خوبی باشد. پس اینجاست که مسئله موانع شکرگزاری خودنمایی میکند. به این
معنا که تنها وجود عوامل شناختی و فطری کافی نیست بلکه باید موانع نیز برداشته شود
تا شکرگزاری به هر شکل و قسمی از اقسام و اشکال تحقق یابد. موانع شکرگزاری
موانع شکرگزاری در دو بخش اصلی یعنی شناختی و حرکتی خودنمایی میکند. اگر شناخت،
عامل مهمی در شکرگزاری انسان نسبت به نعمت و نعمتدهنده است، همچنین فقدان شناخت،
عامل بازدارنده در این عمل خواهد بود. در حوزه حرکت و عمل نیز اگر فطرت بهطور
طبیعی گرایش دارد که انسان شاکر نعمت و نعمتدهنده باشد و در مقام شکرگزار درآید،
هرگونه تغییر و تبدیل در فطرت موجب میشود تا رفتاری متضاد و متناقض در پیش گیرد و
به جای شکرانه نعمت و شکرگزاری نسبت به نعمتدهنده، کفران نعمت و ناسپاسی و کفر
نسبت نعمت را در پیش گیرد. پس در موانع شکرگزاری باید به موانع شناخت و نیز
عوامل تغییر در فطرت اشاره کرد؛ زیرا اینها بهطور طبیعی در تغییر شکر به کفر نقش
اساسی دارد. به عنوان نمونه یکی از مهمترین موانع شناخت این است که انسان
ابزارهای شناختی خود را ناکارآمد سازد و یا سست و ضعیف نماید و دچار بیماری کند.
براساس آموزههای قرآنی گناه موجب می شود تا انسان ابزارهای شناختی حسی و غیرحسی
خود را از دست دهد بگونهای که بر آن زنگار بنشیند و نتواند بازتابدهنده حقایق
هستی باشد، یا آنکه حتی مهر کند و درهای آن را ببندد. اینگونه است که حقایق را
تیره میبیند یا واژگونه می یابد و براساس این تغییر ماهیت و دگرگونی، حق را باطل و
زشت را زیبا و هنجار و ارزش را نابهنجار و ضدارزش مییابد. قلب که مهم ترین عامل
شناختی است وقتی از سلامت خارج شود و بیمار گردد انگیزهای متضاد خواهد داشت و به
سمت و سوی زشتی و گناه میرود. پس بهطور غیرطبیعی به جای آنکه شاکر نعمت و
نعمتدهنده باشد، کفران نعمت و ناسپاسی را در پیش میگیرد. در این میان نباید
نقش هواهای نفسانی را به عنوان دشمن درونی، و وسوسههای شیطانی را به عنوان دشمن
برون نادیده گرفت؛ زیرا اینها از مهمترین عواملی هستند که انسان را به گناه
میکشانند و عقل و فطرت سالم را تباه میسازند. هواهای نفسانی انسان را به سمت
گناه میکشاند و گناه نیز عقل و قلب را فاسد میکند و قدرت درک و شناخت را از انسان
میگیرد. از اینرو خداوند به انسانها هشدار میدهد که تقوا پیشه گیرند تا نهتنها
ابزارهای شناختی حفظ شود و انسان همچنان به فطرت سالم در مسیر کمال باقی بماند بلکه
با تقوا پیشگی میتوانند بصیرت یابند و گرایش به کمال و کمالیات در آنان تقویت شود
و از بنبستها بیرون آیند. (بقره، آیه282؛ انفال، آیه29؛ طلاق، آیات2و3) ابلیس،
مانع بزرگ شکرگزاری خداوند در آیات 11 و 17 سوره اعراف به انسان هشدار میدهد که
ابلیس، مهم ترین بازدارنده انسان از شکر به درگاه خداوند است. او اجازه نمیدهد تا
انسان با شکرگزاری به اشکال گوناگون، خود را در مسیر صراط مستقیم عبودیت قرار دهد و
به کمال برساند. ابلیس سعی میکند تا انسان، نعمتشناس و نعمتدهنده شناس نباشد
تا از نعمتهای الهی به درستی بهره گیرد و به درستی حق نعمت و نعمتدهنده را بهجا
آورد و شکرگزار نعمتدهنده باشد و سر تعظیم و سجده در برابر خداوند منان فرود آورد.
ابلیس همه راهکارها را برای جلوگیری از حرکت انسان در مسیر صراط مستقیم عبودیت و
شکرگزاری در پیش میگیرد؛ زیرا میداند که معنا و مفهوم عبودیت واقعی چیزی جز
شکرگزاری نیست که باطن آن کمالیابی و خلافتیابی انسان است. (انسان، آیه3) از
اینرو میکوشد تا انسان، گرفتار کفر و کفران شود تا ظن و گمان خویش را در حق انسان
راست کند. شیطان میگوید کاری میکند تا انسان شکرگزار نباشد، چون میداند که
شکرگزاری انسان در اشکال مختلف به معنای حرکت در مسیر خلافت الهی است که از آن
محروم شده است. پس اگر بتواند جلوی شکرگزاری انسان را بگیرد در حقیقت جلوی خلافت
انسان را گرفته و به موفقیتی که میخواسته دست یافته است. به همین دلیل از همه
ابزارها و از همه جهات چپ و راست و پشت و جلو حمله میآورد تا انسان را به کفر و
کفران نعمت بکشاند. (اعراف، آیات11 و17) به عبارت دیگر براساس تصریح ابلیس که
گفته: ولا تجد اکثرهم شاکرین، میتوان نتیجه گرفت که عدم شکرگزاری از نعمتها، نشانه
بارزی از تسلط شیطان بر انسان و انحراف از صراط مستقیم الهی بشمار میرود. شکر
نعمت آن است که انسان از هر نعمتی که در اختیار اوست برای رسیدن به کمال و خدایی
شدن بهرهگیرد تا با خدایی شدن بتواند خداگونه رفتار و عمل کند، اما وقتی انسان
نعمتشناس نباشد و یا نعمتشناس باشد، ولی نعمت دهندهشناس نباشد، در آن زمان است
که یا به درستی از نعمت استفاده نمیکند یا نسبت به نعمت دهنده بیتوجهی میکند و
او را به عنوان مطلوب درنظر نمیآورد. در آیات قرآن همه هستی از جمله نعمت وجود
و فرصت عمر تا باد و باران و مانند آن به عنوان نعمتهای خداوند معرفی شده و از
انسانها خواسته شده تا آنها را بشناسند و به درستی آن را به کار گیرند تا اینگونه
شکر نعمت و نعمتدهنده را بهجا آورند. نکته شگفت اینکه بسیاری از مردم وقتی غرق
نعمت بویژه نعمتهای مادی هستند از خداوند غافل میشوند و گرفتار همان چیزی میشوند
که ابلیس میخواهد و راه کفر و کفران را در پیش میگیرند. از اینرو به انسان هشدار
داده میشود که در هنگام آسایش و افزایش نعمتهای مادی مواظبت و مراقبت بیشتری
داشته باشند؛ چرا که اینها بیش از آن که خیر باشد، عامل ابتلاء و آزمون الهی است؛
زیرا در این فضا و بستر، انسان آمادگی بیشتری برای ورود به مصیبت غفلت دارد که
عامل بدبختیهای متعدد و متنوع انسان است. (انعام، آیات 63 و 64؛ یونس، آیات22 و23)
ازنظر آموزههای وحیانی قرآن، شکر نعمت با ایمان و کمال و عبادت و مانند آن ارتباط
تنگاتنگی دارد و به یک معنا میتوان گفت که کفران نعمت نمادی از کفر و شرک، و شکر
نعمت و نعمتدهنده همان ایمان و عبادت است. از اینرو در آیات قرآنی بویژه در آیه3
سوره انسان کفر و شکر با هم آمده است تا نشان دهد که شکر و ایمان تا چه اندازه با
هم ارتباط مستقیم دارند؛ چنانکه همین ارتباط میان کفر و کفران نعمت است؛ زیرا شکر
بیانگر شناخت نعمت و نعمتدهنده و کفران بیانگر عدم شناخت آنهاست و در نتیجه گرایش
به فکر و شرک الهی است. تلاش ابلیس نیز این است که انسان را از مدار شکر خارج کند
زیرا میتواند کفر را در جان انسان قرار دهد و او را از مقام خلافت ساقط کند.
|
|
|
*سیدمحسن صالح اصولاً اجرای عدالت نیازمند روحیه اعتدالآمیز است و خارج شدن
از مسیر اعتدال ما را از مسیر عدالت نیز خارج خواهد کرد. لازم است پیش از ورود
به بحث به مفهوم اعتدال اشاره شود که فهم بهتری از این بحث حاصل گردد و سپس دنباله
مطلب را ازنظر بگذرانیم: در بحث اعتدال چند محور مطرح است: 1- تعریف اعتدال
لغوی و اصطلاحی 2- اعتدال در متون آیات و روایات 3- اهمیت بحث از مفهوم
اعتدال: 4- عوامل خروج از اعتدال 5- گسترههای اعتدال و مصادیق آن تعریف
لغوی اعتدال در کتاب های لغوی، اعتدال به معنای میانهروی آمده است. رعایت حد
وسط در بین دو حال از همه جهت، توازن، هم وزنی، یکسانی و... در جای دیگر به
معنای انتخاب محاسن دو حد نهایی چپ و راست و برقراری تناسب بین آنها و پرهیز از
افراط و تفریط در ابعاد زندگی. تعریف اصطلاحی اعتدال نکته ظریف این است که
اعتدال دو ریشه دارد یکی ریشه از عدل از عدالت و یک معنا عدل است به معنای توازن.
اگر اعتدال را از ریشه عدل (با فتح عین) بگیریم به معنای قرار دادن شیئی در موضع
خودش است. اما یک عدل (با کسر عین) داریم که اعتدال از ریشه عدل یعنی میانه روی و
توازن است. بنابراین دو تعبیر نسبت به اعتدال داریم: 1- به معنای عدالت 2- به
معنای توازن و یکسانی و برابری اعتدال به معنای تعادل از عدل گرفته میشود.
آیتالله جوادی آملی اعتدال به معنای تعادل و یکسانی عرضه و تقاضا را ناپسند شمرده
و اعتدال از ریشه عدل را پسندیده میشمارد. اگر بخواهیم بین این دو جمع کنیم
باید بگوییم: که اعتدال به معنای توازن (از ریشه عدل) باید در روش و منش عملی اجرا
شود یعنی در روشهای اجرایی از اعتدال به معنای توازن استفاده کنیم و در اصول از
اعتدال به معنای عدل استفاده کنیم بنابراین اعتدال به معنای تعادل نباید اینجا راه
پیدا کند. یعنی در اصول قائل به تعادل نیستیم اما در راههای رسیدن به این اصول
میتوانیم از تعادل و توازن استفاده کنیم. اعتدال در متون آیات و روایات در
آیات قرآن و متون روایی به خصوص در سوره مبارکه بقره آیه 143 (و کذلک جعلناکم امه
وسطا لتکونوا شهداء علی الناس...(143)؛ امت میانه و معتدل را معرفی میکند. در
متون روایی نیز حضرت علی(ع) درمورد پیامبر گرامی اسلام فرموده است: «سیرته القصد»؛
رسول خدا، سیره و رفتارش میانه و معتدل بود (نهجالبلاغه، کلمات قصار/ 67) در
جای دیگر رسول خدا 3بار میفرماید «علیکم بالقصد» بر شما باد میانهروی که این حاکی
از اهمیت بحث اعتدال در متون روایی است. اهمیت بحث از مفهوم اعتدال نکتهای
که در اینجا وجود دارد این است که ما باید اعتدال را به درستی مفهومشناسی کنیم و
مشخصات آن را بیان کنیم، زیرا اگر این کار انجام نگیرد هرکسی با تعریف خود وارد بحث
میشود و باعث آشفتگی میشود و به مرور زمان فرد تعریفی از خود ارائه میدهد و
چالشی ایجاد میکند. درست نظیر دوم خرداد که در بحث جامعه مدنی قبل از اینکه ابعاد
آن مشخص شود وارد این موضوع شدند و باعث چالش شدند. تفاوت اعتدال و محافظهکاری
نکته دیگر این است که فرق است بین اعتدال و میانهروی با محافظهکاری. یعنی شخص
معتدل و محافظهکار باید از هم جدا شوند و مرز میان محافظهکاری که امر ناپسند است
با اعتدال که پسندیده است مشخص شود. اعتدال در کنار شجاعت و اقتدار تفسیر میشود و
اعتدال نباید وارد محافظهکاری شود. گاهی میگویند: اعتدال این است که طوری صحبت
کنی که به کسی برنخورد، این به معنای اعتدال نیست. اعتدال اینگونه نیست که دچار
محافظهکاری شویم و اصول خود را از دست بدهیم. بنابراین محافظهکاری با اعتدال
کاملاً متفاوت است. اعتدال در باورها یا روشها؟ اعتدال بیش از آنکه در اصول
و باورها و نگرشهای فرد راه داشته باشد، ناظر به نوع رابطه فرد معتدل با دیگران
خواهد بود. به عبارت بهتر، انسان معتدل چه بسا در باورهای اعتقادی، اجتماعی و
سیاسی مانند افراد تندرو و یا افراطی باشد.اما تفاوت او با افراد تندرو در نوع
ارتباط او با دیگران است. چرا که فرد معتدل به باور و دیدگاههای دیگران احترام
گذاشته و بر این باور نیست که دیگران نیز باید مثل او بیندیشند. عوامل خروج از
اعتدال برخی عواملی که باعث خروج از اعتدال میشوند عبارتند از: الف- جهل:
انسانی جاهل اقدامات افراطی و تفریطی انجام میدهد. امام علی(ع) میفرماید: «لاتری
الجاهل الا مفرطا او مفرطا» (نهجالبلاغه، حکمت 70) ب- پیروی از هوای نفس: کسی
که از تمایلات نفسانی پیروی کند دچار افراط و تفریط میشود. قرآن میفرماید:... و
لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه و کان امره فرطا(کهف/28) هوای نفس
فقط هوای شخصی نیست بلکه امیال حزبی و گروهی و جناحی را هم دربرمیگیرد. تمایلات و
محبتهای افراطی باعث میشود چشم انسان به حقایق بسته شود. کسی میتواند معتدل باشد
که از قید احزاب و گروهها و نفس رها شده باشد. ج- غفلت از یاد خدا: غفلت هم
باعث میشود انسان از اعتدال خارج شود. قلمرو اعتدال و مصادیق آن اما این
اعتدال چنان که در بالا به آن اشاره شد قلمرو و مصادیقی دارد که عبارتند از:
الف- اعتدال فردی مانند اعتدال در بحث عبادت، اعتدال در سخن گفتن، در راه رفتن،
اعتدال در خوراک، در دنیاطلبی، در خشم و غضب که باید از حد اعتدال خارج نشویم،
اعتدال در انفاق، در مسائل جنسی، در اقتصاد، یا در فقه آنجا که فقها گفتهاند: آب
وضو نباید خشک شود که منظور از آن در هوای معتدل است، یا حد در هوای معتدل باید
اجرا شود که نشانه این است که در کوچک ترین عرصهها باید اعتدال رعایت شود. در
برنامهریزی هم باید معتدل بود. امام علی(ع) در نامه 53 نهجالبلاغه (عهدنامه
مالکاشتر) رعایت نظم را با عباراتی دیگر اینچنین سفارش مسکند: «... ایاک و
العجله بالامور قبل او انها او التسقط فیها عند امکانها او اللجاجه فیها اذا تنکرت
او الوهن عنها اذا استوضحت فضع کل امر موضعه و اوقع کل امر موقعه.» «از عجله در
مورد کارهایی که وقتشان نرسیده، یا سستی در کارهایی که امکان عمل آن فراهم شده، یا
لجاجت در اموری که مبهم است، یا سستی در کارها هنگامی که واضح و روشن است، برحذر
باش! و هر امری را در جای خویش و هر کاری را به موقع خود انجام بده.» ب- اعتدال
در سیاست داخلی و خارجی در سیاست داخلی باید شخص معتدل از نظرات کارشناسان و
دیدگاههای مختلف استفاده کند. فرد معتدل فرد جامعهگرا و جمعگرا است و ضمن اینکه
بر دیدگاههای خود پای میفشارد نگاهی نیز به باورهای دیگران دارد. اعتدال با مفهوم
عزتطلبی رابطه دارد. اعتدال به معنای تسلیم شدن در برابر دشمن نیست بلکه اعتدال به
معنای استفاده از روشهای عقلانی و میانه برای رسیدن به عزتنفس است. اعتدال به
معنای تند و کند رفتن نیست. مثالی که میتوان زد این است که اعتدال در رانندگی این
نیست که با سرعت یکسان در جاده حرکت کنیم. بلکه اعتدال یعنی در سرپیچ سرعت کم و در
جاده سرعت بیشتر و در اتوبان سرعت زیاد شود. پس اعتدال یعنی در هر جایی براساس آن
مسیر خودش حرکت شود. انسان معتدل باید در سیاست خارجی براساس اخلاق و احترام دو
سویه مسائل بینالمللی تعریف کند و احترام متقابل را رعایت کند. ج- اعتدال در
جناحهای سیاسی مقام معظم رهبری در این باره فرمودند: بعضی از افراد و جناحهای
گوناگون گفتهاند که دشمن اصلی ما جناح مقابل است این تاسفبار است. این یعنی نگاه
افراطی در جریانهای سیاسی. دو جناح دو بال پرنده هستند اگر هر دو بال یک پرنده خوب
حرکت کند پرنده خوب حرکت میکند بنابراین جناحها نباید جناح مقابل را دشمن فرض کند
نگاه اعتدال یعنی جناح مقابل را یک فرصت برای خود تلقی کند و رقیب به عنوان رفیق
باشد نه دشمن. تخریب کردن و تنگنظری از مصادیق تندروی است و فرصتها را به چالش
تبدیل میکند. د- در حوزه فرهنگ در حوزه فرهنگ در رابطه با دستورات دینی باید
خطوط قرمز رعایت شود. همچنین بسنده کردن به مسلمات دینی و پرهیز از اجبار غیرمسلمات
به مردم و استفاده از توازن در رشد همه ابعاد جامعه از دیگر مصادیق اعتدال در حوزه
فرهنگ است. هـ- اعتدال قضایی در مسیر اجرای عدالت هم باید اعتدال مورد توجه
قرارگیرد یعنی دراجرای عدالت از روشهای افراطی و تفریطی استفاده نشود. اصولا اجرای
عدالت نیازمند روحیه اعتدالآمیز است و خارج شدن از مسیر اعتدال ما را از مسیر
عدالت نیز خارج خواهد نمود، به تعبیر بهتر عدالت نباید قربانی عدالت شود.
|
|
|
* حمیدرضا علوی یکی از سنت های الهی، سنت اسباب است. به این معنا که برای
تحقق هر چیزی از اسباب استفاده می شود و اسباب ،مجاری فیض الهی هستند. این بدان
معناست که نقش اسباب، نقشی بی بدیل است و چیزی جایگزین اسباب نمی شود. البته اسباب
منحصر در اسباب مادی نیست، بلکه اسباب غیر مادی چون دعا و نیایش نیز نقشی چون دیگر
اسباب یا حتی برتر دارند. حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «ابی
الله ان یجری الاشیاء الّا باسبابها؛ خداوند ابا می کند که جریان امور جز به اسباب
باشد. (بحارالانوار، ج 2، ص 90) پس افعال و اشیاء را به وسیله اسبابشان به جریان می
اندازد. از این رو شناخت اسباب هر چیزی بسیار مهم و اساسی است تا بتوان با به
کارگیری آن به هدف و مقصد رسید. خداوند در آیه 35 سوره مائده به مردم فرمان می دهد
که برای رسیدن به او از وسایل استفاده کنند: «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»
از جمله مهم ترین این وسایل، اهل بیت (ع) هستند که می توان با توسل به آنان به خدا
تقرب جست و مشکلات خود را حل و فصل کرد و محبت و رحمت الهی را جلب نمود. تغییر
ناپذیری حکمت الهی اما باید توجه داشت که هیچ چیزی حکمت الهی را تغییر نمی دهد.
پس اگر حکمت الهی بر این است که فلان شخص با بهمان بیماری از دنیا برود دیگر اسباب
و وسایل از جمله صدقه، صله رحم، استغفار، نذر و نیاز، دعا و نیایش و توسل به اهل
بیت(ع) و مانند آن نمی تواند تغییری را در حکمت او ایجاد کند. اگر گفته شده که
خداوند شقاوت مکتوب در ام الکتاب را به سعادت بدل می کند و دعا و نیایش و یا امور
دیگر در این امر دخالت دارد، ولی هرگز حکمت او با وسایل و اسباب تغییر نمی کند؛
زیرا اگر چیزی می بایست بر اساس حکمت حکیمانه الهی تحقق یابد، باید تحقق پیدا کند.
مشیت های خداوندی همواره حکیمانه و بر اساس حکمت است و هیچ عامل و سبب و وسیله ای
نمی تواند این مشیت حکیمانه را تغییر داده و تبدیل کند. امام سجاد (ع) در این باره
فرمودند: «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ؛ ای خدایی که حکمتش را
وسایل تبدیل نمی کند.»(صحيفه سجاديه، دعای 13) پس در جایی که مشیت به حکمت باشد
ما با هیچ امري نمی توانیم آن را دگرگون سازیم و به هر کس و هر چیزی متوسّل شویم و
بخواهيم مسير حكمت الهی را عوض كنيم تا خداوند كاري را ـ معاذ الله ـ غير حكيمانه
بكند،چرا که هيچ وسيلهاي مسير حكمت خدا را تغيير نميدهد. پس کارکرد توسل و
وسایل حتی دکتر و دوا و درمان و دعا و مانند آن تا جایی است که مشیت مبتنی بر حکمت
نباشد و اگر جایی حکمت، اقتضای چیزی کرد ،دیگر تبدیل و دگرگونی در آن راه نخواهد
یافت. اینجاست که باید راضی به حکمت و مشیت الهی شد و گفت : راضی به رضای توام ای
خدا!
|
|