نرمش قهرمانانه به مثابه سنجه صداقت |
|
تروریسم پروریآمریکا برای مهار ایران ( قسمت اول) |
|
رابطه با آمریکا در بوته نقد منصفانه |
|
|
|
|
سیر تحولات روابط خارجی ایران و آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون،
همواره حکایت از رویارویی همه جانبه میان دو کشور داشته است. در این میان، فناوری
صلح آمیز هسته ای ایران، از بزرگ ترین پرونده های مناقشه آمیز میان دو کشور بوده
اسـت، که تاکنون سیاست آمریکا در این باره، اجماع سازی جهانی جهت انزوا و تحریم
جمهوری اسلامی بوده است. البته در ماههای اخیر با روی کار آمدن دولت یازدهم و سیاست
خارجی اعلانی مبتنی بر اعتدال، نشانه های گفتاری در تغییر رویکردها به ویژه در
روزهای اخیر، در هر دو سوی ایران و آمریکا آشکار شده است. به ویژه اینکه؛ مقام
معظم رهبری پیش از سفر دکتر روحانی به نیویورک جهت شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل
متحد، از مفهوم «نرمش قهرمانانه» استفاده نمودند. رهبر معظم انقلاب اسلامی ضمن
موافقت با حرکتهای صحیح و منطقی در سیاستهای خارجی و داخلی، بیان نمودند: ما مخالف
با حرکتهاى صحیح و منطقى دیپلماسى هم نیستیم؛... بنده معتقد به همان چیزى هستم
که سالها پیش اسمگذارى شد «نرمش قهرمانانه»(آیت اله خامنه ای، بیانات در در دیدار
فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 1392/06/26). لذا به نظر می رسد فهم رویکرد،
اهداف و شیوه اجرای دیپلماسی جدید ایران، منوط به تبیین مفهوم نرمش قهرمانانه است.
الگوی نرمش قهرمانانه تمامی دولت ها مطمئناً در سیاست خارجی خود اهدافی را تعیین
نموده و سعی می نمایند بر اساس یک استراتژی مناسب، به آن اهداف دست پیدا کنند. این
اهداف در نهایت خواست ها و نیازهای امنیتی، استراتژیک، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و
نظامی دولتها را تحت پوشش قرار می دهد. البته نباید انتظار داشت که اهداف در طول
زمان و در شرایط و مقتضیات مختلف ثابت باقی بمانند، چرا که عوامل متعدد داخلی و
خارجی وجود دارند که باعث دگرگونی در اهداف سیاست خارجی یک کشور می شوند. از
طرفی، تعیین هدف در سیاست خارجی، در درجه نخست منوط به داشتن درکی صحیح از مقدورات
ملی و محذورات بین المللی است که؛ حاکی از تلفیق امکانات با اهداف، و اختیار با
جبریت های ناشی از واقعیت میباشد. در مورد دولت اسلامی نیز شرایط به همین منوال
است و اکثر این سیاست ها، در حوزه منطقه الفراغ براساس اصل مصلحت قرار دارند و تابع
مقتضیات زمان و مکان مى باشند. در جریان تحول سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز
شاهد فرایندی هستیم که به تدریج در طی آن، عنصر مصلحت در سیاستگذاری غالب شده است.
این مصلحت است که به عنوان یک اصل محوری اسلامی در طراحى سیاست خارجى دولت اسلامى،
باعث می گردد به اصل واقع گرایى و شناخت مقتضیات و محدودیت هاى روابط بین المللى
نیز توجه شود. در واقع سیاست خارجى دولت اسلامى نمى تواند در خلأ و به شکل
آرمانى ترسیم گردد. با توجه به محوریت اصل مصلحت در زمینه سیاست خارجی اسلامی، به
نظر می رسد مفاهیمی چون؛ تنش زدایی یا «نرمش قهرمانانه»با مختصات سیاست خارجی
اسلامی، سازگاری دارد. در این باره می توان به سند چشم انداز جمهوری اسلامی ایران،
که نشانگر تلفیقی از آرمان گرایی و واقع گرایی است، نیز اشاره نمود. سند چشم
انداز، ایران اسلامی را در روابط بینالملل، دارای تعامل سازنده و موثر با جهان بر
اساس اصول عزت،حکمت و مصلحت، می داند. این بدان معناست که؛ تغییر در نظام سلطه
جهانی، در صورت امکان از طریق تعامل و دیپلماسی فعال و نرم پیگیری میشود. لذا نرمش
قهرمانانه، به معنای واقعبینی و پی گیری عاقلانه ارزشهاست، که البته آرمان خواهی
و اهداف کلان را نیز از نظر دور نمی دارد. این بدان معناست که؛ رویکرد انتقادی و
انقلابی ایران نسبت به نظام سلطه جهانی محفوظ مانده و تلاش برای تغییر در این نظام،
در صورت امکان از طریق تعامل و دیپلماسی فعال و نرم پیگیری میشود. شرایط سیاسی
در مذاکرات ایران و آمریکا بعد دیگر مورد بحث، شرایط سیاسی و دیپلماتیک جمهوری
اسلامی، در شرایط کنونی جهان است. به نظر می رسد در حالیکه رویکرد اصلی سند چشم
انداز بر روی مفهوم تعامل سازنده متمرکز است، اما اجرای سند در حوزه سیاست خارجی،
با سلیقه محوری و عدم توجه به همه ابعاد سند مواجه شده است. که نتیجه آن عدم
شکوفایی همه ظرفیت های ملی- اسلامی در پیشبرد اهداف خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
لذا از منظر بسیاری از صاحبنظران؛ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در ادوار پس از
انقلاب عمدتا بر دفع تهدید و ایجاد امنیت نسبی استوار بوده است. عبور از این وضعیت
مستلزم نگاه استراتژیک به مسائل کلان سیاست خارجی است. باید گفت مواضع ایران در
قالب سیاست خارجی انتقادی نسبت به نظام بین الملل، برای پیشبرد اهداف انقلابی،
بایستی ادامه یافته ولیکن موضع انتقادی، تضادی با اتخاذ مواضع فعالانه در امور
منطقه و تعامل سازنده و فزاینده با جهان، نخواهد داشت. چه اینکه در هر دو بعد
افزایش نقش و جایگاه سیاسی- اقتصادی ایران در نظام بین الملل، و تامین منافع ملی و
مصالح اسلامی را دنبال می کند. لذا در جـهـانـی کـه با عبور از ابرقدرتی آمریکا،
بـه سـوی منظومه های قدرت متعدد گذار می کند، ایران باید مشارکت خود را به اثبات
برساند. این همان پیوند زدن مؤلفه های قدرت ملی ایران بـا فـرصـت هـای بـیـنالمللی
موجود است. در برابر فرصت تثبیت توانمندی هستهای و ارتقا سایر ابعاد قدرت ملی
ایران، سیاست خارجی آمریکا میکوشد تا روند اجماعسازی بین المللی در ارتباط با
ایران را پیگیری نماید، تا توسعه یافتگی بومی و ایجاد یک الگوی اسلامی از ایران را
با تاخیر مواجه سازد. شاید حتی بتوان گفت، اوباما با رویکرد مبتنی بر قدرت نرم و
ایجاد ایران هراسی، بسیار بیشتر از سلف خود، یعنی جورج بوش، در ایجاد فضای منفی
علیه ایران موفق بوده است. تحریم های اقتصادی نیز با منع سایر کشورهای جهان از
تجارت با ایران، زمانی شدت یافت که اوباما توانست خطر هسته ای موهومی به نام ایران
را، در مناسبات جهانی مطرح ساخته و از جمله، گزینه نظامی روی میز است، استفاده
نماید. لذا در این مقطع حساس تاریخی، سیاست خارجی ایران بایستی برای عبور از این
پیچ تاریخی و حفظ دستاوردهای هسته ای، بر نرمش قهرمانانه استوار باشد. بدین معنا که
اصل مصلحت به عنوان مبنای سیاست خارجی، در قالب مذاکرات چند جانبه، بهبود تعاملات
دیپلماتیک با غرب، اعتماد سازی و تنش زدایی ظهور یابد. چرا که برای موفقیت در
سیاست خارجی، گاهی لازم می شود نه تنها با همپیمانان خود، بلکه با دشمنان نیز وارد
مذاکره شد تا مسائل اختلافی و متعارض، در یک فرایند مسالمت امیز حل شده و یا حداقل
از سخت شدن سیاست خارجی دشمنان در قبال جمهوری اسلامی جلوگیری شود. لذا مفهوم
دیپلماسی نرمش قهرمانانه، یک اقدام اعتمادساز یکجانبه و بی هدف، نخواهد بود، بلکه
رفتاری سیاسی و مقطعی برای نیل به هدفی مشخص است. به ویژه اینکه مقام معظم رهبری
از نرمش قهرمانانه، به مثابه دیپلماسی یاد کرده اند و می دانیم که دیپلماسی فن
اداره سیاست خارجی است. این موضوع مستقیما به مباحث عملیاتی در سیاست خارجی باز می
گردد و بدون تغییر در آرمانهای انقلاب اسلامی، زمینه را برای بروز خلاقیت های
دیپلماتیک و مانورهای سیاسی جهت پیروزی در مذاکرات فراهم می سازد. این در حالی
است که به نظر می رسد، در یک تحلیل خوشبینانه آمریکا به دنبال محدود ساختن دامنه
منازعات با ایران است. در این تحلیل گفته می شود؛ حضور نظامی هزینه ساز آمریکا در
خاورمیانه، عدم توانایی جهت حل منازعه اسرائیل- فلسطین و نیز به تازگی ناتوانی
آمریکا در تصمیم گیری برای مداخله در سوریه، باعث نوعی از خستگی استراتژیک آمریکا
در خاورمیانه شده است. لذا از شواهد چنین بر می اید که امریکا حداقل از ارتقای
نقش منطقه ای ایران به واسطه مقاومت ملت ایران، و بی بازگشت بودن سیاست های هسته ای
ایران، اطمینان حاصل نموده است و احتمالا تلاش خواهد کرد تا با یک بازی برد-برد،
فضای جدیدی برای خود در خاورمیانه ایجاد نماید. لذا اصلی ترین کارکرد رویکرد نرمش
قهرمانانه، میتواند به راستی آزمایی ادعای ایالات متحده در باب پذیرش ایران هسته
ای باز گردد. چرا که علیرغم تغییر لحن مقامات کاخ سفید، هیچ تغییر راهبردی مشهودی
در سیاست های خاورمیانه ای آمریکا به چشم نمی خورد. پس مذاکره و حتی در بهترین
حالت توافق هستهای، به معنای از میان رفتن سایر ابعاد تخاصم میان ایالاتمتحده و
انقلاب اسلامی نخواهد بود. دقیقا کارکرد نرمش قهرمانانه نیز همینجا آشکار میگردد،
چه اینکه اولا صداقت آمریکا را به محک تجربه می سپارد و در صورت صحت ادعاهای آنان،
از فرصت مذاکره، نهایت استفاده انجام خواهد گرفت. ثانیا، در صورت مانع تراشی و
بهانه جویی آمریکا برای حل مسئله هستهای، دیگر هزینه شکست مذاکرات متوجه ایران
نبوده و لذا می توان، اجماع غرب علیه کشور را در هم شکست و راه را برای پیگیری
منافع ملی هموار تر نمود. این امر دقیقا منطبق با همان نکته ای است که مورد اشاره
قرار گرفت؛ نرمش قهرمانانه یک رویکرد تاکتیکی برای تامین بهتر منافع ملی است.
فرجام تاکید بر مفهوم نرمش قهرمانانه هرچند در حوزه تاکتیکی -و نه استراتژیک-
قرار دارد، اما به جهت شرایط بین المللی درباره پرونده فعالیت های صلح آمیز هستهای
جمهوری اسلامی ایران، پنجره جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی می گشاید. با توجه
به شرایط بین الملل و تلاش نظام سلطه برای ضربه زدن به ایران اسلامی به بهانه هایی
چون پرونده هسته ای، این رویکرد نیز به مثابه پویایی دیپلماتیک و روندی اصلاحی در
سیاست گذاری خارجی جمهوری اسلامی تفسیر می گردد که تامین حداکثری منافع ملی را در
نظر دارد. در این رویکرد شاهد تعادلی میان واقع بینی و آرمانگرایی هستیم که به
نظر می رسد، از توان اجماع ساز فزایندهای در میان نخبگان سیاسی کشور برخوردار است.
امری که بی گمان با رهبری داهیانه مقام معظم رهبری، اقتدار و وحدت ملی لازم را برای
عبور از پیچ های تاریخی فراهم میآورد. لذا در جمع بندی باید گفت؛ مذاکره؛ امری
تفننی از روی مذاکره برای صرف مذاکره یا حتی مذاکره تحت فشار سیاسی- اقتصادی و دادن
امتیاز نخواهد بود. نه تغییری در ایران روی داده است و نه راهبردهای کلان ایالات
متحده دچار تغییر بنیادین شده اند. لذا مذاکره، حرکتی برای تامین بهتر منافع ملی
و کاهش سطح تهدیدات علیه کشور است، بی آنکه در ماهیت خصمانه آمریکا تغییری روی داده
باشد، که لازمه این امر افزایش سطح دیپلماسی ایرانی است. این مذاکرات در صورت اجرا،
همچنان منطبق با اصول کلان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و مقید به رویکرد نرمش
قهرمانانه خواهد بود و لذا هر برداشتی از مذاکرات احتمالی در صورت عدم انطباق با
نرمش قهرمانانه؛ یقینا به دور از ارمانهای انقلاب اسلامی و منافع ملی و ناصحیح
خواهد بود. لذا در تحلیل مسائل روز سیاست خارجی، به جای خوشبینی یا بدبینی مفرط،
بایستی تلاش نمود تا بر مبنای «نرمش قهرمانانه» به گفتمان سازی و تبیین ابعاد
عملیاتی دست زد، امری که یقینا به بهینه سازی دیپلماسی جمهوری اسلامی کمک می
نماید. عبدالله مرادی
|
|
|
ارسلان مرشدی وزارت امور خارجه آمریکا هر ساله و در یک اقدام سنتی و البته
تکراری، لیست گروههای تروریستی و کشورهای حامی تروریسم را منتشر میکند. این اقدام
که در راستای دیپلماسی عمومی و رسمی دولت ایالاتمتحده و باهدف دیپلماسی فشار و
انحراف افکار عمومی جهان صورت میگیرد همواره مورد انتقاد قرار گرفته است؛ طیف
انتقادات نیز از رویکرد امریکا در تبیین تروریسم تا گنجاندن گروهها و کشورهای حامی
تروریستی مورد مناقشه و بحثبرانگیز بوده است. امریکا طی سالیان اخیر و به کرات
جمهوری اسلامی ایران را یکی از حامیان تروریسم خوانده و همواره در این لیست قرار
داده است. ضمن اینکه در این بین و برای توجیه این اقدام نخ نما شده برخی از
گروههایی که علیه ایران نیز دست به عملیات تروریستی میزنند مانند گروهک جندالله
را وارد این لیست نموده است. با وجود این امریکا نسبت به تروریسم دولتی رژیم
صهیونیستی و دیگر گروههای تروریستی متحد خود سکوت اختیار نموده است. این نگاه
وارونه و دوگانه امریکا به مقوله تروریسم همواره مورد انتقاد بسیار بوده است. از
این رو مطلب پیش رو میکوشد تا تروریسم پروری امریکا باهدف مقابله با ایران را مورد
بررسی قرار داده و در این میان به عنوان نمونه به گروهک تروریستی جندالله و
حمایتهای کشورهای غربی از آن اشاره نماید، ضمن اینکه کاوشی در تروریسم دولتی
ایالاتمتحده نیز مینماید. انحراف انگاری مفهوم تروریسم: وزارت امور خارجه
امریکا در گزارشهای سالیانه خود در مورد کشورهای حامی تروریسم، به مانند سالهای
قبل ایران را همچنان فعالترین کشور حامی تروریسم معرفی کرده است. در این گزارش
ایران بار دیگر متهم شده است که از گروههای مسلح و تروریستی در خاورمیانه و آسیای
مرکزی حمایت میکند و با این کار مستقیماً بر تلاشهای بینالمللی برای تقویت صلح
اثر منفی میگذارد، ثبات اقتصادی منطقه خلیجفارس را به خطر میاندازد و به رشد
دموکراسی آسیب می زند. این مسئله در حالی است که جمهوری اسلامی ایران، اما
همواره اتهامات مطرحشده در گزارش سالانه وزارت امور خارجه آمریكا در خصوص نقش
ایران در تروریسم را بیاساس خوانده و آن را محكوم كرده است. به باور تهران در
شرایطی كه مصادیق رفتار آمریكا نشان میدهد این كشور بزرگترین حامی تروریسم طی سه
دهه اخیر بوده است، اما با فرافكنی و اتهامهای واهی علیه سایر كشورها تلاش میکند
بر اقدامات خود در این رابطه سرپوش بگذارد. تهران همیشه با تاكید بر ضرورت جلوگیری
از ایراد اتهامات بیاساس و مغرضانه به كشورها به عنوان عاملان و حامیان فعالیتهای
تروریستی، هشدار داده است كه این روند میتواند تأثیرات نامطلوبی بر اطمینان و
اعتماد متقابل بینالمللی به عنوان یك عنصر اساسی در ثبات و امنیت جهانی داشته
باشد. قربانیان تروریسم آمریکایی: امریکا همواره خود را به عنوان پیشرو در
مبارزه با مقوله تروریسم مطرح ساخته و با تشکیل ائتلافی بینالمللی از کشورهای
متحدش روی به اقدامات عملی در این راه آورده است. نمود این اقدامات عملی پس از
حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 و طرح دفاع پیشدستانه عینی شد. ایالاتمتحده برای
تحقق این طرح، سال 2001 به افغانستان و متعاقب آن در سال 2003 به بهانه مبارزه با
تروریسم به عراق حمله کرد. گزارشهای متعدد نهادهای امنیتی نشان میدهد که در طول
این سالها افغانستان و عراق به جای مانده از نبرد ناتمام پیکار با ترور در دامان
تروریست ها افتاده است. جنگ در عراق و افغانستان در حالی ادامه دارد که در طول این
سالها هزاران نفر از غیرنظامیان افغانی و عراقی قربانی اقدامات تروریستی نیروهای
ائتلاف شدهاند. گشودن آتش بر روی منازل و افراد غیرنظامی تنها به خاطر احتمال وجود
اعضای القاعده باعث افزایش میزان تلفات غیرنظامیان در این زمینه شده است. افشای 90
هزار صفحه اسناد محرمانه آمریکاییها از سوی سایت ویکی لیکس درباره جنگ افغانستان،
تنها گوشهای از اقدامات تروریستی نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا در این کشور است.
با این حال در سرتاسر دنیا نمونههای بسیاری در حمایت امریکا از تروریسم وجود دارد.
حمایت از اقدامات تروریستی و جنایات گسترده رژیم صهیونیستی در قتلعام مردم فلسطین
و لبنان، قتلعام غیرنظامیان در پاکستان به بهانه مبارزه با گروه تروریستی القاعده،
حمایت از نسلکشی دولت یمن علیه شیعیان این کشور و دیگر اقدامات ریز و درشت دیگر
تنها گوشهای از کارنامه تروریستی ایالاتمتحده امریکاست. این اقدامات تروریستی که
با نام مبارزه با تروریسم صورت میگیرد چالشهای فراوانی را در منطقه سبب شده است.
رویکرد وارونه امریکا به مبارزه با تروریسم به همراه نابسامانیهای در هم تنیده
امنیتی در خاورمیانه، شرایط را به جایی رسانده است که نشانههایی از اوجگیری
دوباره تروریسم در منطقه شکل گرفته است. این نشانهها به همراه فرار از پذیرش
اشتباهات غیرمسئولانه امریکا در خاورمیانه و ظهور نسل جدید تروریستها شکستی برای
کاخ سفید است. امریکا اما به جای بازنگری در رفتارهای غلط گذشته سعی میکند با
فرافکنی و دیپلماسی فشار و انحراف افکار پای کشورهایی چون ایران را به حوزه
اشتباهات استراتژیک خود باز کند. ارائه گزارشهای سالانه در مورد حمایت ایران از
تروریسم در حالی است اقدامات امریکا سبب تشدید و توسعه نفوذ تروریسم در منطقه شده
است. مطالعات صورت گرفته از سوی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی امریکا بیانگر این
حقیقت تلخ است که جهان، پس از سپتامبر 2001 و آغاز نبرد جهانی با ترور بسیار ناامن
تر شده است. این ناامنی را در عوامل بسیاری میتوان جستجو کرد، ولی یکی از
عمدهترین دلایل آن، نوع رویکرد نابهنجار کشورهای غربی خصوصاً امریکا در برخورد و
تعریف غلط چنین مفاهیمی است. لشکرکشی امریکا به منطقه خاورمیانه و اشغال دو کشور
عراق و افغانستان، دخالت نظامی در یمن، استقرار نیروهای آمریکایی در تمامی کشورهای
حوزه خلیجفارس و اغلب کشورهای آسیای مرکزی و حوزه قفقاز به بهانه برای مبارزه با
تروریسم از جمله چنین اقدامات نابهنجاری بودهاند. ایران؛ قربانی بزرگ تروریسم:
با وجود چنین اقدامات نابهنجاری، امریکا در حالی انگشت اتهام حمایت از تروریسم را
به سوی ایران نشانه رفته، که ايران همواره از قربانيان تروريسم در جهان بوده است.
ايران از ساليان دور با مسئله ترور مواجه بوده است، اما اين روند پس از پيروزي
انقلاب اسلامي به شدت افزایش یافت. آمارها نشان میدهد پس از پيروزي انقلاب اسلامي،
بيش از 17 هزار ايراني در عملياتهای تروريستي جان خود را از دست دادهاند .از این
رو ترور و تروریسم، واژههایی آشنا براي ايران و ایرانیاند. اقدامات تروریستی كه
از همان روزهاي نخست پيروزي انقلاب آغاز شد و هر روز با تغيير ماهيت حيات خود را
ادامه میدهد. ايران همواره قرباني حملات تروريستي سازمانیافته گروههای تروریستی
خصوصاً سازمان مجاهدين خلق بوده است؛ گروهی که مورد حمایت امریکا و دیگر کشورهای
غربی است. سازمان مجاهدین خلق با ترور شخصیتهای سياسي و مذهبی ايران، در سالهای
1360 تا 1363 در ليست سازمانهای تروريستي بینالمللی شناخته شده است. سازمان
مجاهدين خلق در فاصله اين سالها بیش از چند صد مورد عمليات تروريستي در خاک ایران
انجام داده است. از جمله قربانیان این اقدامات تروریستی محمدعلی رجایی، رئیسجمهور
و محمدجواد باهنر، نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران هستند که در شهریور سال 1360 در
انفجار مقر نخستوزیر به شهادت رسیدند. همچنين اين سازمان در مرداد 1367 با
پشتيباني هوايي عراق، حمله سراسري به ايران انجام داد. که ناکام ماند؛ عملیاتی که
با تجهیز و حمایت غرب صورت گرفت. به واقع امریکا هرگز نمیتواند حمایت خود را از
گروهک تروریستی منافقین چه آن زمان که در ایران دست به اقدامات تروریستی میزد، و
یا حتی آن زمانی که عناصر آن از ایران گریختند و در آمریکا و اروپا ساکن شدند و آن
زمانی که به عراق رفتهاند و همچنان با حمایت امریکا در آن بسر میبرند، انکار کند.
امریکا همچنین نمیتواند حمایت خود را از دیگر گروهکهای تروریستی در کردستان،
آذربایجان، خوزستان، گلستان و سیستان رد کند. البته درباره حمایت از گروهک
تروریستی جندالله اسناد به مراتب بیشتری وجود دارد که حمایت غرب عموماً و امریکا
خصوصاً را از گروه عبدالمالک ریگی اثبات میکند. به واقع همان طور که در اعترافات
ریگی قبل از اعدام اعلام شد این امریکا بود که تروریستها را در قالب القاعده و
طالبان و گروههای تروریستی دیگر سازمان داد تا اهداف کلان منطقهای خود را به
بهانه مبارزه با تروریسم تأمین کند. در تأیید حمایت همهجانبه و پشتیبانی کامل
امریکا از گروهک تروریستی جندالله، سایت نیوز استیس من، از قول مأمور سازمان CIA
مینویسد: سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس در تجهیز و پشتیبانی عبدالمالک ریگی
دست داشتهاند. همچنان که آوریل 2007 شبکه ABC نیز گفت که دولت آمریکا در منطقه
سیستان و بلوچستان، محرمانه از گروههای تروریستی حمایت میکند. این حمایت البته
قدمتی به درازای عمر این گروهکهای تروریستی دارد. هنگامی که دیک چنی، معاون سابق
رئیسجمهوری امریکا با پرویز مشرف، رئیسجمهوری سابق پاکستان در فوریه سال 2008
دیدار کرد ایجاد ستاد محرمانهای در برابر ایران به وسیله گروهک جندالله، در دستور
کار قرار گرفت. علاوه بر تروريسم سازمانیافته از سوي گروهکهایی چون جندالله،
سازمان مجاهدين خلق و پژاك، ايران همچنين قرباني تروريسم دولتي از سوي قدرت مرکزی
دولت امريكا نیز بوده است. در اين خصوص میتوان به شليك موشک به هواپيماي مسافربري
ايران در ژوئن 1988 كه منجر به شهادت 290 نفر شد و حمله به سكوهاي نفتي در
خلیجفارس در اكتبر 1988 و همچنین حمله به ناوچه پیکان اشاره كرد كه در همه اين
موارد، ایالاتمتحده توسط ديوان بینالمللی لاهه مجرم شناخته شده است. با وجود
این مهمترین مسئلهای كه ایالاتمتحده بر مبناي آن، متهم به اعمال تروريستي عليه
جمهوري اسلامي ايران است، تهديد مدام به حمله نظامي به تأسیسات هستهای و اخيراً
حمله اتمی است. باراك اوباما، ريس جمهوري امريكا 2 سال قبل در سخناني در خصوص
استراتژي بازنگري موضع هستهای امريكا، کشورهای ايران و كره شمالي را از حملات
احتمالي هستهای اين كشور مستثني ندانست. اوباما گفت كه كشورها فقط در صورتي از
واكنش هستهای امريكا در امان هستند كه پايبند پيمان منع گسترش تسليحات كشتار جمعي
باشند، با این حال ايران و كره شمالي از جمله اين كشورها نيستند. این اقدامات
غیرقانونی امریکا علیه ایران اگر چه در طول 3 دهه گذشته تکرار شده است، اما در طول
دهه اخیر تشدید یافته است. چنانکه نشريه كانترپانچ دراینباره دست به افشاگری زد و
نوشت که بوش پسر، رئیسجمهور سابق امریکا در طول دوران صدارتش حكمي را براي انجام
اقدامات تهاجمي سري عليه نظام ايران صادر كرد كه از نظر ابعاد غيرمنتظره بود.
به نوشته اين نشريه، دستور سري بوش شامل اقدامات در يك منطقه گسترده جغرافيايي از
لبنان تا افغانستان بوده و آزادي عمل بيشتر و جامعي ارائه میکند و شامل ترور
مقامات هدفگذاری شده میشود. اين گزارش حاكي است به عنوان مثال، گستردگي كار
راه را براي حمايت كامل از شاخه نظامي سازمان مجاهدين خلق هموار كرده با وجود آنكه
اين گروه در زمره گروههای تروريستي وزارت امور خارجه آمريكا قرار دارد. همين طور
بودجه سري بدون محدوديت در اختيار جندالله قرار میگیرد. در طول این سالها تعهد
امریکا به حمایت از اقدامات تروریستی علیه ایران سبب شد تا تأمين بودجه برای چنین
اقداماتی با مشكل مواجه نشد. بودجه 300 ميليون دلاري براي طراحی و اجرای اقدامات
خرابکارانه علیه ایران مورد حمايت دو حزب در كنگره قرار میگیرد و طي تصويب آن به
شرايط نامناسب اقتصادي آمريكا هم توجهي نمیشود. این بودجهها همواره برای طیفی
وسیع از عملیاتهای خرابکارانه و تروریستی در جغرافیای جمهوری اسلامی مورد استفاده
قرار گرفته است. حمله هوایی نظامی از طبس تا جنگ نفتکشها در خلیجفارس، حمایت
تسلیحاتی و سیاسی از رژیم بعث عراق در جریان جنگ تحمیلی 8 ساله، حمایت از جریان
تروریسم ضد ایرانی از مجاهدین خلق تا طالبان و گروهکهای جندالله و پژاک، تلاش
گسترده برای ایجاد جنگهای قومی و فرقهای در کردستان، گلستان، آذربایجان، خوزستان
و سیستان، استفاده ابزاری از نهادها و مجامع بینالمللی مانند آژانس بینالمللی
انرژی اتمی، سازمان ملل و شورای حقوق بشری و ترور دانشمندان هستهای و نمونههایی
از این دست، نشان از اقدامات تروریستی امریکا علیه ایران بوده است. مطالعه
موردی؛ کارنامه سیاه تروریستی گروهک جندالله در میان همه اقدامات تروریستی
امریکا علیه ایران، حمایت از گروهکهای تروریستی است؛ یکی از این گروهکها گروهک
جندالله است که خود را «جنبش مقاومت مردمی ایران» مینامد و یک گروه تروریستی
شبهنظامی سنی مذهب بلوچ است. این گروهک از سال 1382 بنیانگذاری شد، با این حال
اولین عملیات تروریستی توسط این گروهک 2 سال بعد انجام شد. گروهک جندالله در اولین
اقدام خود 23 آذرماه 1384 به کاروان حامل رئیسجمهور در جریان سفر استانی به سیستان
و بلوچستان در مناطق کویری سیستان (محور زابل ـ سراوان) حمله کرد که در جریان این
حمله محافظ و راننده خودرو محمود احمدینژاد به شهادت رسیدند. حادثه دیگر تروریستی
توسط این گروه کمتر از یک ماه بعد و در 12 دی ماه به وقوع پیوست. در حمله به پاسگاه
مرزی گدار ناهوک سراوان ۸ سرباز مرزبان و رئیس پاسگاه توسط گروهک ریگی به گروگان
گرفته شدند. پس از آن نیز 3 تبعه ترک توسط این گروهک ربودهشده و به گروگان گرفته
شدند که برای آزادی آنها مبلغ یک میلیون دلار طلب شد. پس از این حادثه مبارزه با
عملیات های تروریستی گروهک ریگی تشدید شد که در جریان آن 10 بهمن همان سال تمامی
سربازان به گروگان گرفتهشده، آزاد شدند. احمد سریر یکی از اعضای گروهک جندالله نیز
23 اسفند در پارک لاله زاهدان اعدام شد. دو روز پس از این ماجرا، حادثه تاسوکی توسط
این گروهک به وقوع پیوست. در این حادثه 22 نفر از مسافران عبوری محور زابل به
زاهدان به شهادت رسیده و تعدادی نیز به گروگان گرفته شدند. در حادثه تاسوکی همچنین
فرماندار زاهدان مجروح شد. پس از این حادثه، اسماعیل احمدی مقدم و مصطفی پورمحمدی
دولت امریکا را مشوق گروهک ریگی برای این عملیات نامیدند و این عملیات را به سفارش
نیروهای اطلاعاتی آمریکا دانستند. گروهک ریگی نیز 2 فروردین 1385 با انتشار فیلمی
عنوان کرد که در صورت آزاد نکردن ۵ عضو این گروه، گروگانهای واقعه تاسوکی را خواهد
کشت. نکته جالبتوجه در این حادثه، پوشش وسیع رسانههای غربی و پخش همزمان
جنایتهای این گروهک از شبکههای CNN، VOA و BBC و دیگر شبکهها بود. پس از این
حادثه نیز این گروهک به شکلی لجامگسیخته به عملیاتهای تروریستی خود علیه افراد
غیرنظامی و ترور و اسارت آنها ادامه میداد. ایجاد قرارگاه بعثت در منطقه مرزی
با پاکستان برای تثبیت بیشتر ضریب امنیتی منطقه از اقدامات جمهوری اسلامی پس از این
رویداد بود. البته پس از آن نیز گروهک ریگی یکی از گروگانهای غیرنظامی را در ۱۷
اردیبهشت همان سال به شهادت رساند. مانور اقتدار 8 اردیبهشت و رزمایش ضربت ذوالفقار
نیز در 28 مرداد همان سال باهدف سرکوب این گروهک برگزار شد. سپس 6 خرداد طی عملیاتی
۴ گروگان در دست این گروهک آزاد و ۱۴ عضو گروهک جندالله نیز به هلاکت رسیدند.
ادامه دارد
|
|
|
مجتبی ملکی اصفهانی در مناسبات اجتماعی میان اشخاص، دولتها، ملتها و
فرهنگها، دوستی و دشمنی ناشی از اشتراک و یا تضاد منافع، از امور جاری و معمول به
شمار میرود. استمرار این دوستی و خصومتها نیز تابع اهمیت، عمق و استمرار اشتراک
یا تضاد در منافع است. نکته مهم، کلیدی و اساسی، شناخت درست عامل یا عوامل دوستی
و دشمنیهاست. شناخت و تبیین صحیح متغیرهای مؤثر در روابط دوستانه یا خصمانه، سبب
تقویت عزم و اراده و آسان شدن سختیها و مشکلات در پیمودن راهی که انتخاب شده
میگردد. با ذکر این مقدمه، اکنون برآنیم تا به دور از پیشداوری و با پرهیز از
گرفتار شدن در دام احساسات تند که چشم عقل را نابینا میکند، در فضای منطقی و
منصفانه، مسأله رابطه ایران و آمریکا را از چند زاویه مورد بررسی قرار دهیم. 1-
دامنه اختلافات ایران و آمریکا در چه سطحی است؟ اکثر قریب به اتفاق مردم آمریکا
تابع یکی از ادیان آسمانی مسیحیت، اسلام و یا یهود هستند که باتوجه به اشتراک ادیان
آسمانی در سه اصل توحید، نبوت و معاد، وجوه اشتراک دو ملت فراوان است. زندگی
مسالمتآمیز چند ده ساله هزاران ایرانی در کنار مردم آمریکا بهترین گواه بر این
مدعاست. اما در آمریکا دین کارکرد سیاسی ندارد و دولت آمریکا یک دولت دینی نیست. در
کشور ایران اینگونه نیست، سیاست مبنای دینی دارد و دین مردم از سیاست جدا نیست.
بنابراین، دامنه اختلاف و دشمنی محدود به خصومت دولت آمریکا و ملت ایران است. ملتی
که دولت نیز بخشی از آن است. 2- عامل یا عوامل اصلی اختلاف دولت آمریکا با ملت
ایران چیست؟ الف: عقیدتی: در نگاه دولتمردان آمریکا، ارضای تمایلات انسان محور
همه سیاستها، برنامهها و فعالیتهاست. اما در جامعه ایران، خدا محوری حاکم
است. ارضای تمایلات انسانی نیز در همین راستا صورت میپذیرد. ب: فرهنگی: فرهنگ
حاکم بر سیاسیون آمریکا، ترویج لاابالیگری و برچیدن حصارها و مرزهای ارزشهای
اخلاقی به منظور از بین بردن فرصت اندیشیدن در اهداف آفرینش و وظایف اصلی آدمی است.
رواج قانونی همجنس بازی، و... از نمونههای این فرهنگ منحط است. اما در جامعه
اسلامی ایران، دولت و ملت، ترویج ارزشهای اخلاقی و پایبندی به این ارزشها را
وظیفه خود میدانند. در فرهنگ دولتمردان آمریکا، خوب، زیبا و مفید، هر آن چیزی است
که تمایلات مادی و شهوانی انسان را ارضا نماید. اما در فرهنگ اسلامی ملت و دولت
ایران، هر آنچه که به رشد و تعالی متوازن استعدادهای مادی و معنوی انسان و نزدیک
کردن او به خداوند مؤثر باشد، خوب، مفید و زیبا است؛ خواه آن چیز از امور مادی و
طبیعی باشد و خواه از امور معنوی. ج: اقتصادی: شعار محوری اقتصاد سرمایهداری،
«تولید بیشتر، مصرف بیشتر و مصرف بیشتر، تولید بیشتر» است. علاوه بر این که
اصالت از آن ثروت است. اما در آموزههای اسلامی، اسراف و تبذیر مورد نکوهش قرار
گرفته. فعالیتهای اقتصادی تنها وسیلهای برای رسیدن به هدف است. د: سیاسی:
ازنظر دولتمردان آمریکا، هر دولت و ملتی که همسو با سیاستهای آن کشور نباشد، دشمن
به حساب میآید. مردم جهان آن جمله جرج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا بعد از حادثه 11
سپتامبر را به یاد دارند که گفت: کشورها یا با ما هستند یا بر ضد ما. در همان زمان
رهبر معظم انقلاب فرمودند: ما نه با شماییم و نه بر ضد شما! در سیاست آمریکا، اقدام
بر ضد افراد و حکومتهای مردمی که در خدمت منافع آن کشور نباشند مجاز است. اما
سیاست جمهوری اسلامی، احترام به حق حاکمیت دولتها و اراده مردم و برقراری رابطه
براساس منافع متقابل با همه کشورهایی است که سر جنگ با ایران اسلامی نداشته باشند.
حتی در قضیه فلسطین نیز سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران، مراجعه به آرای مردم و
برگزاری انتخابات آزاد با مشارکت ساکنان اصلی آن سرزمین با قطع نظر از مسلمان،
مسیحی یا یهودی بودن است. 3- آیا برقراری رابطه با آمریکا ممکن است؟ پاسخ این
سؤال مثبت است. با وجود اختلافات فراوان موجود، منافع مشترکی نیز وجود دارد که
میتواند زمینه برقراری رابطه ایران و آمریکا را فراهم نماید. نمونه این همکاری
برای تأمین منافع مشترک را در قضیه عراق و افغانستان شاهد بودیم. یعنی مقتضی برای
برقراری رابطه موجود است. 4- موانع برقراری رابطه میان ایران و آمریکا چیست؟
الف: موانع درونی آمریکا: برخی از مهمترین این موانع عبارتند از: - وجود
اندیشه و روحیه خود را بزرگبینی و برتریطلبی که حاضر نیستند برای هیچ دولت، کشور
و ملتی، حقوقی برابر با حقوق خود بپذیرند. - نفوذ عمیق، گسترده و مؤثر جریانهای
صهیونیستی در ارکان حاکمیتی آمریکا و سیطره آنها بر کانونهای قدرت در این کشور.
- هراس از تقویت جریانهای آزادیخواه و استقلالطلب و گسترش حرکتهای ضد استکباری
با الگو گرفتن از ایران اسلامی. - به خطر افتادن منافع شرکتهای اسلحه و
مهماتسازی آمریکا که با ایجاد موج دروغین ایرانهراسی، هر ساله دهها میلیارد دلار
تجهیزات نظامی به کشورهای منطقه میفروشند. ب: موانع جمهوری اسلامی: - سیاست
راهبردی جمهوری اسلامی مبنی بر غاصب و جعلی بودن رژیم صهیونیستی که امنیت آن خط
قرمز دولت آمریکا به شمار میرود. - پیشینه بیش از شصت سال عملکرد منفی دولت
آمریکا نسبت به مردم ایران بویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ازنظر ملت ایران،
هیچ ظلمی طی شش دهه اخیر بر ایران روا داشته نشده مگر این که رد پای دولت آمریکا در
آن به چشم میخورد. - آماده نبودن فضای عمومی جامعه. طی 34سال پس از پیروزی
انقلاب، فرزندان این ملت با شعار مرگ بر آمریکا لب به سخن گشودهاند و پیران نیز با
بغض و کینه نسبت به دولت آمریکا به دیار باقی رفتهاند. اکنون متقاعد کردن ملتی که
شعار «مرگ بر آمریکا» جزو تعقیبات نمازهای واجبشان گردیده، به این که این تعقیب را
بهجا نیاورید بس دشوار است!! 5- منافع جمهوری اسلامی ایران از برقراری رابطه با
آمریکا: - ارتقای نسبی جایگاه و موقعیت جمهوری اسلامی ایران در معادلات منطقهای
و جهانی و افزایش فرصت ایفای نقش در محافل و مجامع بینالمللی. - تسهیل برقراری
رابطه و تعامل علمی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با جهان غرب و تأثیر آن در بهبود
معیشت و رفاه مردم. - کاهش تهدیدهای نظامی و امنیتی و به دنبال آن، کاهش
هزینههای دفاعی و صرف این هزینهها در توسعه اجتماعی. 6- آسیبهای برقراری
رابطه با آمریکا: - خدشهدار شدن وجهه ضد استکباری نظام، تضعیف محور مقاومت و
ایجاد روحیه یأس در میان حرکتهای همسو با سیاستهای جمهوری اسلامی. - خطر
استحاله فرهنگی جامعه اسلامی و غلبه دشمن از طریق جنگ نرم. باتوجه به برتری کمی
ظرفیت و توانمندی دشمن در نبرد فرهنگی و تبلیغی . - خطر کاهش چشمگیر رشد علمی
ایران به دلیل فراهم شدن امکان دسترسی آسان و کم هزینه به فرآوردههای علمی و صنعتی
موردنیاز. - ورشکستگی بسیاری از کارخانهها، شرکتها و کارگاههای کوچک تولیدی
با ورود غولهای اقتصادی که از قدرت ریسک و رقابت بالایی برخوردارند. - فریبکاری
دولت آمریکا و عمل نکردن به تعهدات. نظیر کاری که در قبال برچیدن تأسیسات هستهای
از سوی معمر قذافی و یا تعطیل کردن بخشی ازفعالیتهای هستهای از سوی کرهشمالی
شاهد آن بودیم. - فراهم شدن زمینه حضور مداخلهگرایانه آمریکا در درون جامعه
اسلامی ایران و رصد کردن تحولات از نزدیک و تأثیرگذاری بر تحولات اجتماعی ایران.
7- هدف آمریکا از اصرار بر مذاکره مستقیم با ایران چیست؟ اصرار آمریکا بر مذاکره
مستقیم با ایران، بخشی از نقشه جامع آن کشور برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران
است. تصور آمریکا این است که از هر دو حالت پذیرش یا رد مذاکره از سوی ایران،
منافعی را به دست میآورد. اگر جمهوری اسلامی طرح مذاکره را نپذیرد، آمریکا با
استفاده از ابزارهای قوی تبلیغاتی، ایران را کشوری بدون منطق، ناسازگار،
انعطافناپذیر و ناتوان در حل مسالمتآمیز مشکلات معرفی میکند. اما درصورتی که
جمهوری اسلامی حاضربه مذاکره مستقیم گردد، آمریکا تلاش میکند اهدافی را که طی سه
دهه گذشته از طریق تهدید، تحریم و جنگ نتوانسته به دست آورد، از راه مذاکره به دست
آورد. دولت آمریکا چنان مست توهم ابرقدرت بودن است که با گذشت بیش از شش دهه از
بمباران اتمی و کشته و مجروح کردن صدها هزار نفر از مردم ژاپن، نه تنها حاضربه
عذرخواهی و تلاش برای ترمیم زخم عمیق نشسته بر جان و تن آنها نیست، بلکه با مستقر
کردن دهها هزار نیروی نظامی خود در خاک آن کشور، با حرکات و رفتارهای زشت و
ناشایست سربازانش، هر روز زخم تازهای بر پیکر رنجور ملت ژاپن میافزاید. آمریکا
به کمتر از رها کردن اصول و آرمانها راضی نیست. خداوند تبارک و تعالی در آیه 120
سوره بقره میفرماید: «هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا بهطور کامل،
تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو:
«هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آن
که آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.» 8- چاره
کار چیست؟ در این شرایط پیچیده و بحرانی، بهترین گزینه برای دولت و ملت ایران کدام
است؟ پاسخ این سؤال در ابتدا نیازمند قبول چند پیشفرض است: 1- خصومت و دشمنی
دولتمردان آمریکا با جمهوری اسلامی ایران مادامی که هر دو طرف بر مواضع اصولی خود
پای فشارند ادامه خواهد یافت. ظواهر امر حاکی از این است که هیچکدام از طرفین از
اصول خود دستبردار نخواهند بود. 2- هر اخم و لبخند دولت آمریکا در مواجهه با
جمهوری اسلامی ایران را باید یک تاکتیک در چارچوب استراتژی آن کشور در اولویت دادن
به منافع رژیم صهیونیستی و دشمنی با اسلام بویژه شیعیان و حکومت اسلامی ایران
قلمداد نمود. 3-رهبری نظام اسلامی در دفاع و پایداری براصول، ارزشها و منافع
اسلام و انقلاب هرگز مماشات و مسامحه نخواهند کرد. 4- عوامل موفقیت ایران در
مقابل فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی دشمن، وحدت مردم، حمایت از دولتمردان و اطاعت
دولتمردان از رهبری انقلاب است. 5- دنیای سیاست امروز، محل برخوردهای اخلاقی
نیست بویژه هنگامی که طرف مقابل به هیچ اصل و ارزش انسانی و بینالمللی پایبند
نیست. 6- دولت آمریکا تلاش میکند تا متناسب با منافع خود موضوع و دستور کار
مذاکرات احتمالی با جمهوری اسلامی را تعیین نماید. با این روش دولت آمریکا میتواند
برای همیشه موضوعی را دستآویز قرار داده و ایران را در یک جریان طولانی و فرسایشی
گرفتار نموده و بخشی از ظرفیتهای ایران را به خود مشغول کرده و بدین وسیله اهرم
فشار و برگ برندهای را برای خود حفظ کند. 7- آمریکا و کشورهای غربی به خوبی
میدانند که موفقیت هر برنامهای منوط به همراهی و همکاری ایران اسلامی است. لذا به
تعامل با جمهوری اسلامی نیازمندند. این نیاز سبب میشود که دولت آمریکا علیرغم
اختلافات بنیادین با ایران، حاضر به کوتاه آمدن حداقلی در برخی از امور گردد.
باتوجه به این مقدمات، باید دولت جمهوری اسلامی ایران در برابر آمریکا از همان راهی
وارد شود که او وارد میشود. علاوه بر اینکه اصرار بر یک روش واحد در زمانها،
شرایط و موقعیتهای متفاوت، ضریب موفقیت را کاهش میدهد. این مطلب هیچ منافاتی با
اصرار و پافشاری بر اصول و آرمانها ندارد. سیاست راهبردی مسئولین، رعایت سه اصل
کلیدی؛ عزت، حکمت و مصلحت است که رهبر معظم انقلاب فرمودند این است ترجمان فرمایش
ایشان مبنی بر نرمش قهرمانانه.
|
|