در جست وجوي خلاقيت از دست رفته و رویایی که دیگر تعبیر نمی شود
اين سرنوشت آمريکاست |
|
رابطه اعتبار ملي و جهش علمي (خشت اول) |
|
ويتامينه |
|
یادداشت سوم |
|
پیشنهاد؟ |
|
نقدسوم |
|
بوی بارون |
|
ساعت 25 |
|
رابطه اعتبار ملي و جهش علمي (خشت اول) |
|
|
|
|
تاريخ و مرور تاريخ ملتها و دولتها و حكومتها همواره محلي براي مقايسه و
عبرت بوده است؛ نظام عزيز ما امروز در 35 سالگي بايد و حتما نيازمند تغييرات اساسي
در روند تعليم و تربيت است. بايد اصول جديد و آموزش مبني بر كارآمدي و كارايي جاي
حفظكردن و تستزدن را بگيرد و مطمئن باشد كه نسل خروجي چنين ديدگاه و سيستمي بدون
ترديد خود به خود مولد علم است چرا كه از مغز و دانش شرقي و هوش ايراني او درست
استفاده شده و پديده «كارمند بانك با مدرك كشاورزي، معلم زبان با مدرك مهندسي
عمران» نخواهيم بود. اتفاقي كه ميتواند در آينده كشورمان را به كشور مديران غير
مرتبط تبديل كند و ذهن زيباي جوان ايراني به اين شعار «مدرك را بگير تا داشته باشي»
عادت كند. گزارش امروز هشداري است مستند درباره پديده ضعف نظام آموزشي و البته
شكستن روياي تحصيل آمريكايي. تحريريه نسل سوم شاید برخی دوست داشته باشند در
آمریکا درس بخوانند ولی این کشور آنقدرها هم که گفته میشود دارای نظام آموزشی با
کیفیتي نیست. طبق اطلاعات زیر از سالهای دهه هشتاد میلادی مدارس و دانشکدههای
آمریکا تبدیل به مراکزی برای امتحان گرفتن از دانش آموزان و دانشجویانی شده است که
تنها به حفظ منابع درسی اکتفا میکنند و در این میان هیچ خبری از خلاقیت نیست.
مارتین لوتر کینگ، رهبر آزادی خواهان سیاه پوست در آمریکا در یکی از سخنرانی های
خود به تصور محدود مردم اشاره می کند که هیچ چیزی برای سخن گفتن ندارند. البته کینگ
در آن زمان بیشتر به مسائل سیاسی توجه داشت ولی باید گفت که این مسئله در مدارس و
دانشکدههای آمریکا نیز گسترش پیدا کرده است و تقریباً به محل مرگ خلاقيتها تبدیل
شده است و آنطور که در مقاله های اخیر روزنامه های این کشور منتشر شده، مدارس و
دانشگاهها، به مراکزی برای تنبیه دانش آموزان کم درآمد و اقلیتهای سیاه پوست و
همچنين رد شدن از واحدهاي درسي براي پز اجتماعي دانشگاهي تبدیل شده است. بیل
گیتس، رابرت مرداک و مایکل بلومبرگ به عنوان کسانی که از این نظام تحصیلی اخراج
شدند و به مدارج بالای تحصیلی و اقتصادی رسیدند، اعتقاد دارند مدارس دولتی در
آمریکا باید تعطیل شده و به مراکز خرید و زندان تبدیل شوند. به گفته آنها کسی در
این مدارس به مدارج علمی و خلاقیت علمي – عملي نمی رسد چون همه چیز بر اساس قوانین
خشک تنظیم شده است. سرت تو كار خودت! «آرنی دونکان» یکی از اعضای سابق
اتحادیه مدارس شیکاگو درباره این نظام قانونی مدارس میگوید قوانین و دیسیپلین
مدارس در زمان کنونی بیشتر شبیه قوانین حاکم بر پادگانها است که به هیچ دانش آموزی
اجازه اظهار نظر درباره معلم و در مدارج بالاتر به استاد دانشگاه را نمیدهد. وی
اعتقاد دارد وقتی قرار است شما فقط به حرفهایی گوش دهید که در کتابها نوشته شده اند
چه چیزی می تواند در این میان از ذهن تولید شود. وی میگوید مدارس کنونی آمریکا به
مکانهایی تبدیل شده است که به جای پرورش استعدادها و خلاقیت ها آنها را سرکوب
میکند و اجازه فکر کردن را از دانش آموز و دانشجو می گیرد و تقریباً می توان به
جرات گفت امروزه «مدارس» به تسمه نقاله حركت از مدرسه به زندان و گوشه های خیابان
تبدیل شده اند. در این میان مسئله ای که از زمانهای قبل در مدارس و دانشکده های
آمریکا مطرح بوده و هست رنگ پوست دانش آموزان و میزان درآمد والدین آنها است که به
میزان زیادی در پذیرش و پیشرفت آنها در تحصیلات تاثیرگذار شده است. به عبارت دیگر
در قوانین مدارس عمومی آمریکا کمتر به دانش آموزان کم درآمد و رنگین پوست توجه می
شود که آمار این افراد را در این تسمه نقاله افزایش می دهد. جهان سوميها،
نجاتدهنده آمريكا «جان تیرنی» روزنامه نگار آمریکایی در مجله آتلانتیک در مقاله
ای معروف خطاب به قانون گذاران نظام آموزشی آمریکا مینویسد: «بیشتر
سیاستگذاریهای آموزشی در آمریکا بر اساس بی اعتمادی به فکر و خلاقیت دانش آموز و
دانشجو بنا شده است و بهتر است بگویم که این نظام به هیچ جایی نخواهد رسید. باید
اینجا به این نکته اشاره کرد که اصلاحات در نظام تحصیلی تنها به رفع امور اقتصادی و
مالی مدارس محدود شده است و هیچ خبری از اصلاح وضعیت تحصیلی نیست. سالها قبل، جرج
اورول به سختی تفکر و خلاقیت در قرون آینده نیز اذعان کرده بود که حاصل نظام آموزشی
در کشورهای غربی است و به خاطر همین این کشورها مجبور می شوند تا برای پیشرفت از
دانشمندان کشورهای جهان سوم استفاده کنند.» نوام چامسکی، استاد زبان شناس و
تحلیل گر مسائل سیاسی نيز درباره نظام آموزشی آمریکا نظر معروفی دارد که بارها در
رسانه های مختلف این کشور منعکس شده است. وی خطاب به قانونگذاران آموزشی در آمریکا
میگوید وقتی قرار باشد درجه تحصیلی افراد با توجه به ثروت، قدرت و طبقه اجتماعی
آنها تنظیم و تدوین شود، بهتر است به جای مدارس، فروشگاههایی تاسیس شود که مدرک را
از همان ابتدا بفروشند. وی در مقاله ای که در سایت شخصیاش نیز منتشر شده مینویسد:
«آمریکا برخلاف تبلیغات فراوانی که در مجامع جهانی میشود به هیچ وجه یک کشور دارای
دموکراسی نیست. در اینجا همه چیز اعم از تحصیلات عالی، متعلق به طبقه ثروتمندان و
اشراف است و اگر کسی بخواهد به این درجات عالی تحصیلی برسد باید با مشکلات فراوانی
مقابله کند. در حقیقت همانگونه که در تظاهرات اشغال وال استریت مطرح شد، این طبقه
یعنی همان یک درصد جامعه از وضعیت معاش و تحصیلی مطلوبی برخوردار هستند که نتیجه اش
راه یافتن کسانی به پستهای علمی عالی است که هیچ خلاقیتی ندارند و تنها به حفظ
کردن کتابها اکتفا کرده اند.» به اعتقاد چامسکی به جای استقلال، پویایی، خلاقیت،
تفکر و هرچیزی که به اختراع و ابتكار جديد منجر می شود دانش آموزان و دانشجویان
بومی آمریکا به ماشین های حفظ و تطبیق کتابهای درسی تبدیل شده اند. روياي
فارغالتحصيلي... «ارنس بویر» رئیس بنیاد و موسسه پژوهشی کارنگی و دکتر «تری بل»
وزیر سابق آموزش و پرورش آمریکا در سالهای 1981 تا 1985 در مقاله ای در مجله علمی
آمریکن ایجندا (American agenda) به نارساییهایی آموزش و پرورش در آمریکا اشاره
میکنند که تحت عنوان گزارشی به چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا منتشر شد. در این
مقاله وضعیت نظام آموزشی آمریکا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است که از ضعفها و
نارسایی این نظام خبر داده میشود و اصلی ترین تاکید آنها روی عدم خلاقیت و تفکر در
این نظام بود. در این مقاله آنها به این مسئله اشاره میکنند که بیشتر دانش آموزان
دبیرستانی در آمریکا نسبت به کشورهای دیگر از نظر کیفیت عقبتر هستند و هرچند با
توجه به امکانات این کشور ساده تر از بقیه کشورها میتوانند تحصیلات دانشگاهی داشته
باشند ولی کارآیی فارغ التحصیلان دانشگاهی دیگر کشورها را ندارند. بر اساس اطلاعات
مرکز ملی آمار آموزش و پرورش (NCES) از مجموع دانش آموزانی که از سال 1982 وارد
دبیرستان شده اند تنها 26درصد فارغ التحصیل شده اند. «خودستايي» بدون مرور
تاريخ مسئله دیگری که توسط کارشناسان آموزشی در باره نظام مریض مدارس و دانشکده
های آمریکا مطرح شده است پرورش روحیه خودپرستی و مادی گرایی در این مکانها است.
جان تیلور گاتو، استاد زبان شناس دانشگاه پرینستون اعتقاد دارد هر علمی که تدریس
میشود باید همراه مکملهای دیگری یاد داده شود و به عبارت دیگر زمینه های تاریخی و
منطقی علوم باید یکی از اصول تدریس در مدارس و دانشکدهها شود. وی مسئولان و مقامات
آمریکایی را خطاب قرار ميدهد و می پرسد چرا در دروس مختلف زمینه های تاریخی علوم و
مخترعان حذف شده است؟ وی اعتقاد دارد در حال حاضر در مراکز آموزشی آمريکا، رژیمی
نئولیبرالیسم حاکم است به طوری که به تاریخ هیچ کشوری کاری ندارد. در این نظام،
تاریخ مبارزات سیاسی گاندی و نلسون ماندلا و فلسفه بیداري وجدان های خاموش تدریس
نمیشود و به جای آن چگونگی درآمدزایی بیشتر و پیشرفت اقتصادی از اهمیت بیشتری
برخوردار است. تیلور اعتقاد دارد مطالعه سرنوشت و شرح زندگی قهرمانان ملی کشورهای
دیگر یک مسئله انسانی است و باید به جای نارسیسم و خودپرستی آمریکایی در مدارس این
کشور تدریس شود. در این نظام دانش آموز و دانشجو هرچیزی غیر از دموکراسی و عدالت را
یاد میگیرد و به جای آن به طور غیر مستقیم به آنها گفته می شود که در این نظام
تنها افراد دارای قدرت حق تغییر اجتماعی و سیاسی را دارند. در حقیقت در این نظام
آموزش و پرورش با روح انسانها کاری ندارند و بیشتر به جسم آنها توجه می شود.
حواس ما هست؟ آنچه گفته شد ضعف بزرگ ترين رقيب علمي ما در جهان است؛ كشوري كه هم
مغزهاي كشورمان را خوب صيد ميكند و هم در افق علمي خويش، به كره زمين بسنده نكرده
و سعي در تسخير كرات ديگر هم دارد و تا حدودي هم در اين زمينه پيشرفت كرده. جداي از
بحث امكانات، امروز كشور ما با چالشي عجيب روبه روست و آن نظام تربيتي و تعليمي
است؛ نظامي كه با تغييرات اساسي و البته سند تحول كارآمد ميتواند هم در منطقه و هم
در جهان، به نظامي مولد تبديل شود و نه نظامي مقلد كه اغلب استعدادهايي به صورت
خودجوش و فردي، باعث افتخارآفرينيهاي علمي و عملي در جهان ميشوند. به عبارتي نظام
آموزشي ما؛ نخبهپرور و يا كاشف و حامي استعدادهاي درخشان نيست و اگر مراقب هجوم
ماترياليسم و ليبراليسم نباشيم، ما هم بر اساس پول و قدرت و طبقه اجتماعي دست به
تربيت و تعليم فرزندانمان خواهيم زد. چنين موريانهاي پايههاي قدرتمند انقلاب
حضرت روحالله (ره) را از درون ميجود. بايد مراقب باشيم كه ضمن جلوگيري از
سودجوييهاي تحصيلاتي و آموزشي، اين نگاه را عملياتي كنيم كه فرصت برابر و همچنين
فضاي مناسب را براي همه عاشقان تحصيل در كشور فراهم كنيم آن وقت با جهاد علمي و
سونامي استعدادهاي درخشان روبه رو خواهيم شد و در چنين فضايي طبقه اجتماعي و مقام
سياسي تاثيري در روند تحصيلي و آموزشي نخواهد داشت؛ آنچه كه ضرورت دارد در سند
مهندسي علمي كشور و سند توسعه آموزش و پرورش ما به طور دقيق رعايت شود و صرف انشاء
جملات زيبا و ترسيم افقهاي كاغذي، كار را تمام شده نپنداريم كه در اين صورت نسل
آينده بيش از آنكه به علم و عالم اتكا و اعتماد كند به پول و پارتي روي خواهد آورد.
|
|
|
گاهي اوقات بايد يادمان باشد با تغيير روند ديپلماتيک و همچنين با فرض
لبخندهاي سياسي در عرصه هاي بينالملل، هرگز اصول خود را کنار نگذاريم و اسم آن را
هم ديپلماسي نگذاريم. مثل برخورد ما با آمريکا، شايد در حال حاضر برخي دغلبازيها
و نيرنگها و دشمنيها را بي خيال شويم اما هرگز از حافظه تاريخ خودمان پاک نخواهيم
کرد؛ به قول معروف مي بخشيم اما فراموش نميکنيم. در برخي مباحث مربوط به کشورهاي
همسايه نيز اين داستان صدق ميکند. مرکز اسناد انقلاب همزمان با عملیات حج تمتع
امسال کتاب «پذیرایی با گلوله» را منتشر کرد. این اثر روایت داستانی حج خونین سال
1366 است که با قلمی شیوا، این واقعه را به تصویر کشیده است. در معرفی کتاب
میخوانیم: «مرداد ماه سال 1366، یادآور یکی از تلخترین خاطرات ملت ایران است. در
موسم حج آن سال دنیای استکبار، تلافی ضربات سختی را که از بهمن 57، مکرراً و بارها
شدیدتر از گذشته، از ملت ایران خورده بود با دست ایادی وهابی خود، از جمع کوچک حجاج
ایرانی درآورد. در آن سال آل سعود با اشاره اربابان مستکبر خود، حرم امن الهی را
رنگینِ خون سپیدجامگانی کرد که ابراهیموار، «لات» و «عزای» شرق و غرب را درهم
کوبیده بودند و کفنپوش و تکبیر بر زبان، فریاد توحید و حقپرستی را در حریم امن
خداوندی، سر میدادند. گرچه صلههای سرخفام این حاجیان به احرام خون، پرچمی شد
برای اثبات مظلومیت و حقانیت اسلام ناب محمدی (ص) و سندی شد برای اثبات بطلان اسلام
آمریکایی؛ لیکن گزندگی این خاطره آنچنان است که همان زمان امام امت فرمود: اگر ما
روزی از سر تقصیر صدام عفلقی بگذریم، هرگز از آل سعود نخواهیم گذشت.» همچنین در
ادامه معرفی کتاب میخوانیم: روز ششم ذیالحجه یادآور مراسم «برائت از مشرکین»
زائران ایرانی خانه خدا و کشتار حجاج مظلوم ایرانی در مکه به دست حکام آل سعود است.
گرچه این جنایت در ظاهر برای سرکوب مراسم برائت از مشرکین اتفاق افتاد، اما در
حقیقت بر اساس دستور آمریکا و در جهت مقابله با «صدور انقلاب اسلامی» رقم خورد. با
این حال، این رویداد موجب بسط انقلاب اسلامی و زمینهای شد تا مظلومیت انقلاب
اسلامی و سخن حقش بیش از پیش در برابر چشم مسلمین جهان قرار گیرد و در حقیقت نقطه
عطفی در صدور انقلاب اسلامی بود. بازکاوی این واقعه تاریخی که به دلایل مختلف،کمتر
بدان پرداخته شده است، یکی از الزامات تاریخی در شناخت مرزهای درنودیده شده توسط
دریای انقلاب اسلامی است. «پذیرایی با گلوله» به تازگی در 172 صفحه و با قیمت 4
هزار تومان چاپ و روانه بازار نشر شده است.
|
|
|
«تو با همه دنیا فرق داری». این یکی از کلیشهایترین دیالوگهای عاشقانه
دنیاست. وقتی آن را میشنویم یاد پاورقیهای مجلات و پیرنگهای سست فیلمهای
گیشهای میافتیم. با این حال، حتی برای آن دسته از ما که از آن پاورقیها و این
فیلمها بیزاریم، فرق داشتن با همه دنیا وسوسه قدرتمندی است. وقتی این جمله را روی
پرده سینما و از زبان عاشق بیهنر و دست و پا چلفتی فیلم میشنویم خندهمان میگیرد
اما اگر کسی چیزی شبیه به این را به خودمان بگوید –به ویژه اگر آن را با کلمههای
حسابشدهتری بیان کند- ته دلمان غنج میرود و لبخند میزنیم. دوست داریم خاص به
حساب بیاییم و حتی گاهگاهی خیلی ظریف و زیرپوستی به مردم میفهمانیم که باید خاص
به حسابمان بیاورند: دیوار اتاقمان را به شکل عجیبی نقاشی میکنیم، به کافههای
عجیب و غریبی میرویم که پاتوق آدمهای عجیب و غریب هستند و در کتابفروشیهای دست
دوم دنبال نویسندههای فراموششده میگردیم تا به عنوان نویسنده محبوبمان معرفی
کنیم. حتی لباسفروشها هم وقتی میخواهند هندوانه بزرگی زیر بغلمان بگذارند از
سلیقه خاصمان تعریف میکنند. در این دوره و زمانه که خاص بودن کم و بیش مد روز
شده، عملا نمیشود از حد خاصی خاصتر شد؛ هر چیز خاصی که کشف میکنیم خیلی زود توجه
بقیه آدمهای خاص دنیا را جلب میکند؛ استعداد شگرف نویسنده فراموششدهمان را بقیه
دوستانمان هم کشف میکنند، آدرس کافه را دوست بیفکری به همه همکلاسیها میدهد.
گاهی هم این خود ما هستیم که از کشفیات خاص دیگران تقلید میکنیم؛ چیزهای خاص، یکی
بعد از دیگری مورد هجوم آدمهای خاص قرار میگیرند و همگانی میشوند. مجبور میشویم
به چیزهای معمولی قدیمی از زاویه تازهای نگاه کنیم. پیراهن گلگلی مادربزرگ دوباره
جالب به نظر میرسد، مانتوهای اپلدار و بلد دهه هفتاد یک بار دیگر خاص به حساب
میآیند و به نظرمان میرسد که عقاید لنین آن قدرها هم از مد افتاده نیست. اشیا و
اندیشههای بیشماری در این حلقه بسته میافتند و به تناوب، خاص میشوند و معمولی
میشوند. تب خاص بودن چشممان را بر روی یک واقعیت آشکار میبندد: این که خاص
بودن ،عامترین ویژگی انسانهاست. هر کدام از آدمها آن قدر منحصر به فرد و
متفاوتاند که در میان این همه تفاوت، آدمهای شبیه به هم خاص و کمیابند! کافی است
وقت بگذاریم و به صدای فردیتمان گوش بسپاریم تا شخصیتی را کشف کنیم که در همه دنیا
هیچ مشابهی ندارد؛ کافی است به خودمان اجازه نظر دادن بدهیم و بیاموزیم که
سلیقههایمان را بیقضاوت بپذیریم. خجالت نکشیم که هنوز دوست داریم لباس های
تابستان قبل را بپوشیم یا از خواندن پاورقیهای مجلات لذت میبریم. خجالت نکشیم که
برداشتمان از فیلم برنده اسکار با برداشت خیلی از دوستانمان متفاوت باشد. متعهد
شویم که تفاوتهایمان را کشف کنیم و بپذیریم و با پناه بردن به جمع انبوه «آدمهای
خاص» از زیر بار فردیتمان شانه خالی نکنیم. مائده ايماني
|
|
|
اين روزها سينماي ايران همچنان حال و روز خوبي ندارد و فيلم دندانگيري هم روي
پرده نرفته. با اين حال «تنهاي تنهاي تنها» که همين چند روز پيش جايزه فيلم برگزيده
جشنواره کودک و نوجوان اصفهان را از آن خود کرد، در حال اکران است و دست بر قضا با
اينکه فيلم، يک فيلم اولي و در ژانر کودک و نوجوان است اما خوب از آب در آمده و
ارزش ديدن دارد. ضمن اينکه ميتوان به راحتي اين فيلم را با خانواده و در سالن
سينما مشاهده کرد و نگران شوخيهاي مبتذل و رفتارهاي نامتعارف بازيگران لمپن فيلم
نبود.«عبدالکریم» ـ معروف به «رنجرو» ـ پسرکی بوشهری است که در یکی از روستاهای
اطراف نیروگاه اتمی بوشهر زندگی میکند. او با پسرکی روسی، که پدرش از مهندسان روسی
نیروگاه است دوست میشود؛ اما تحولات جهانی بویژه پرونده هستهای ایران و واکنشهای
اطرافیان، دوستی صادقانه و بیآلایش آنها را تهدید میکند. رنجرو ماهیفروش است و
از زبان روسی جز چند جمله که به درد ماهی فروشی میخورد نمیداند و...دوستي اين دو
تا جايي پيش مي رود که دفاع از ميهن به ميان ميآيد و ...«تنهای تنهای تنها» اگرچه
یک فیلماولی است اما نشان داده میتوان از یک روایت ساده و کودکانه نیز مهم ترین
مباحث یک ملت را بیان کرد. این فیلم ارزش دیدن را دارد تا هم کمکی باشد به سینمای
بیمار ما و هم تشکری از تیم جوان و سازنده این اثر.
|
|
|
خلوتگاهی كه زمینه لغزش میشود مثل مهد كودك یا خانه سالمندان؟ خانه
مجردی مثل خانه سالمندان یا مهد كودك است! ما در شرایط معمولی میگوییم كه نه
خانه سالمندان خوب است و نه مهد كودك. پیرمردها و پیرزنها و كودكان باید در خانه
باشند و آنجا مورد تكریم قرار بگیرند. بچهها باید در دامن پدر و مادرشان بزرگ
شوند. البته گاهی استثنائاتی هم ممكن است پیش بیاید. گاهی شاید یك ضرورتهایی هم
وجود داشته باشد. مثلاً پدر و مادر در حادثهای از دنیا رفتهاند یا پدربزرگی تنها
مانده است؛ اینجا باید یك خانهی سالمندانی باشد كه در شرایط ضروری و اضطراری از
افراد نگهداری كند. یا مثلاً یك مادری سرپرست خانه است و كسی هم دور و برش نیست،
كار میكند و خرج خانه را درمیآورد، این باید كودكش را بگذارد مهد كودك. پس خانه
سالمندان و مهد كودك در حالت عادی توصیه نمیشود، مگر در اضطرار. خانه مجردی هم
همینطور است و در شرایط عادی به هیچ عنوان توصیه نمیشود. یك دلیلش این است كه
زمینههای لغزش در خلوتها زیاد میشود. زمینههای لغزش بسیار است، یكی از آنها
خلوت است. خلوت همیشه به معنی تنها بودن و انفراد هم نیست. ممكن است جایی باشد كه
من را نمیشناسند! مثل اینكه یك نفر سربازی میرود در شهری دور، بعد آنجا سیگاری
میشود. این را كسی نمیبیند. برای دیگری اینترنت و محیط مجازی و اینها خلوت است.
برای یكی دیگر هم خلوتگاهش «خانه مجردی» است. آن وقت است كه ما میگوییم شیطان
اساساً در كمین جوانان است! خانه مجردی زمینه لغزشهایی را فراهم میكند كه
اگر یك جمعی باشند -مثلاً زندگی دانشجویی در خوابگاه یا جایی كه چهار پنج نفر دیگر
هم هستند- زمینه لغزش كمتری دارد. در تنهایی خیلی ذهنیتها برای آدم پیش میآید.
البته گاهی شرایط خیلی خاصی پیش میآید و امكان زندگی جمعی مطلقاً نیست. در این
شرایط حاد میگوییم ایرادی ندارد، ولی در كل زیست مجردانه و خانه مجردی اشتباه
است. برای آنها كه توان مدارا ندارند در ارائه تعریفی عرفی از «خانهی
مجردی»، باید گفت خانهی مجردی محیط یا مكانی است كه شخص، خودش آنجا صاحباختیار
است و لزومی ندارد به كسی جواب بدهد كه كِی آمد، كِی رفت یا با كی آمد. فرض كنید من
جوانی هستم كه ازدواج نكردهام و در خانه مؤاخذهام میكنند كه چرا دیر آمدی؟ چرا
شب نیامدی؟ خب به شكل طبیعی دنبال این خواهم بود كه به كسی جواب پس ندهم. میخواهم
استقلال داشته باشم و اتفاقاً قرار است از این استقلال و آزادی سوءاستفاده كنم!
مثلاً شخصی كه مطلّقه است، چون بخش مهمی از موانع ذهنیاش برداشته شده، «خانهی
مجردی» بیشتر میتواند موجبات لغزش و خطای او را فراهم كند. او اینطوری بیشتر در
معرض آسیب و خطر قرار میگیرد. سؤال این است كه به چه دلیل این شخص میخواهد جدا
زندگی كند؟ آیا مثلاً از این نگران است كه حالا كه مطلّقه شده، پدر و مادر برای او
محدودیت ایجاد میكنند!؟ خیلیخوب، اصلاً شما مطلّقه هم نباشید و شخصی باشید كه با
پدر و مادر زندگی میكنید، پدر و مادر یك نظراتی دارند، اگرچه برای شما سخت است،
اما دین چه میگوید؟ وجدان چه میگوید؟ میگوید اگرچه برای تو سخت است، اما اینجا
قبول كن و روحیهی سازگاری و مدارا داشته باش. این شخص اگر الان نتواند با پدر و
مادرش بامدارا زندگی كند و این شرایط را تحمل كند، اگر بخواهد ازدواج دوم هم داشته
باشد، چهبسا باز هم اهل مدارا و تحمل طرف مقابل نخواهد بود. ما در ازدواج اصلی
داریم كه اگر بخواهیم ببینیم شخصی میتواند با همسرش مدارا داشته باشد یا نه، سؤال
میكنیم كه با پدر و مادرش چگونه بوده است. یعنی اگر آدمی باشد كه با پدر و مادرش
بتواند بسازد و همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد و حرمت نگهدارد، به احتمال
قریببهیقین با همسرش هم اینگونه خواهد بود. اما یك جوانی كه با پدرش یا با مادرش
درگیر است، این معمولاً با همسرش هم ناسازگار خواهد بود. نباید چیزی مانع شود كه
این خانم یا آقایی كه به هر دلیلی از زندگی مشترك خارج شده است، اگر شرایطش را
دارند، در خانه پدریشان نباشند و بروند خانه مجردی بگیرند. این غلط است. یا
خدایناكرده مرد متأهلی كه خانهی مجردی تهیه میكند، در صورتی كه باید به
خانوادهاش متعهد باشد، این تداركش برای چیست؟ معمولاً میخواهند خطاهایی كنند كه
در كنار همسرانشان نمیتوانند. كارهایی كه عرف نمیپسندد. پس خلوتگاهی میخواهند
برای اینكه بتوانند پنهانی كاری كنند! معلوم است كه خطاست. این همان جایی است كه
ما میگوییم زمینهی لغزش است و یكی از آفات ثروت همین است. خانه مجردی نشانه
ضعف است فراهمكردن خانه مجردی یا گرایش به تكزیستی غالباً از روی ضعف است.
یعنی شخص یك ضعفهای عقیدتی یا فكری دارد، ضعف شخصیتی دارد و میخواهد به نیازهای
كاذب خودش، به وسوسههای ذهنی خودش پاسخ دهد! اما كسی كه واقعاً متعهد است به خدای
خودش، به خانوادهاش -خانواده اعم از همسر و فرزند یا پدر و مادر- هرگز سراغ این
پدیده نمیرود. در آموزههای دینی داریم كه مثلاً تنها سفر نروید. همهی این
حساسیتها به خاطر این است كه این تنهایی و خلوتها مایهی لغزش است. گاهی پدر و
مادرها برای فرزندشان كه در دانشگاهی قبول شده و در شهر خودشان نیست، خانه مجزا
تهیه میكنند كه این فرزند راحت باشد و خدای ناكرده با همخانههای غیر همفكر
همخانه نشود. این قطعاً زمینهساز خطاست و شكّی در آن نیست. همه این امور،
وجدانی هستند! یعنی انسان هر نیازی یا هر خواستهای را كه دارد، باید با خودش بگوید
این را برای چه میخواهم؟ البته میتواند برای عالَم و آدم توجیه بیاورد كه من یك
آرامش فكری میخواهم یا من میخواهم فلان كار را انجام دهم، ولی اگر به وجدان خود
رجوع كند، خودش میبیند كه پشت این رفتارها، چهبسا نیتهای نادرستی هم وجود دارد.
سیدمجتبی حورایی، روانشناس
|
|
|
ای جماعت حدیث جنون را از دل پر تلاطم بپرسید حال مستان بی پا و سر را من
نمی دانم از خم بپرسید ای جماعت نشستن حرام است کار دنیا تمامی ندارد کوله
بار علی بر زمین است یک شب از حال مردم بپرسید حال دلخسته را خسته داند حال لب
تشنه را تشنه داند تشنگان آب را می شناسند آب را از تیمّم بپرسید خوش به حال
کسانی که گفتند ربُّنا الله ثمّ استقاموا پرسش از دوست بی پاسخی نیست گرچه بار
هزارم بپرسید دین مردان عاشق حماسی است غسل دریای خون ارتماسی است راه و رسم
شقایق شدن را از اولی الامر منکم بپرسید خوشه در خوشه خرمن به خرمن دست و داس و
درُو هم تو هم من می توانید آندم خدا را از لب سرخ گندم بپرسید مهدی جهاندار
|
|
|
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .
* اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می
گیرید که همیشه می گرفتید . * انسان همان می شود که اغلب به آن فکر میکند و
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است . * يادت باشد آفتاب به
گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد. * تحمل گرسنگی عاطفی سخت
تر از تحمل گرسنگی شکم است . * سر زنده ها روح زندگی را در دل مرده ها تزریق
میکنند و پزشکان بدون مرزی هستند که مرزهای دوستی را در هم مینوردند.دلمردگان هم
با خمیازه شان دیگران را هم به خمیازه و دلمردگی می اندازند. * مشکلات مانند
ماشین لباسشویی هستند؛ پیچ وتاب می دهند، می چرخانند و مارا به اطراف میکوبند .
اما در نهایت تمیز تر، درخشان تر و بهتر از قبل خارج میشویم.
|
|
|
سياست «پيشرفت علمى با شتاب بالا» يك سياست بنيادى براى نظام است؛ مجموعه مغز
متفكّر دستگاه كشور به اين نتيجه رسيده است كه گذر از دشوارىها، عبور از خطرگاهها
و لغزشگاهها در ايران اسلامى، اگر به دو سه ركن و مقدمه نياز داشته باشد، يكى،
پيشرفت علمى است؛ اين يك سياست بنيادى است، از حدود ده دوازده سال پيش اين سياست
دارد دنبال ميشود. * امروز هر كار علمى و فنّاورى در كشور كه زيرساخت آن
وجود داشته باشد، از دستِ كننده ايرانى، جوان ايرانى، و نخبه ايرانى بر مىآيد؛
هيچ چيزى وجود ندارد كه ما بگوييم استعداد ايرانى و نخبه ايرانى قادر به ايجاد آن،
توليد آن، ساخت آن نباشد؛ مگر اينكه زيرساخت آن در كشور وجود نداشته باشد كه بايد
آن زيرساخت را ايجاد كرد... پيشرفت واقعى جز با پيشرفت علم فراهم نخواهد شد.
بعضى از كشورها ممكن است توليدات زيرزمينىِ خودشان را، نفت خودشان را، بشكههاى نفت
را، منتقل كنند به صاحبان ثروت و علم در دنيا، محصولات آنها را بخرند، يك ظاهرِ
پيشرفتى هم ممكن است بهوجود بيايد امّا اين پيشرفت نيست؛ پيشرفت آنوقتى است كه
“درونزا” باشد، آنوقتى است كه متّكى به استعداد درونى يك ملّت باشد. وزن و اعتبار
كشورها و دولتها و ملّتها هم وابسته به همين درونزايى است. اگر چنانچه از درون،
يك حركتى، جهشى، رشدى بهوجود آمد، به يك كشور، به يك ملّت، وزن مي دهد، اعتبار
ميدهد، ارزش ميدهد، ابّهت ميدهد؛ امّا اگر چنانچه از درون نبود، ديگران آمدند،
[اعتبار به دست نمىآيد]. * در زمان رژيم طاغوت خودِ فرنگىها و غربىها
آماده بودند كه برخى از كارهاى مربوط به فنّاورى هستهاى را در كشور انجام بدهند؛
قرارداد مىبستند. فرض بفرماييد حالا نيروگاه بوشهر را كه ما با اين همه زحمت بعد
از سالها به دست آورديم، بنا بود آلمانها بسازند - [كه] پولش را هم گرفتند، بالا
هم كشيدند، جوابى هم ندادند بعد از انقلاب - خب، فرض كنيد يك نيروگاه هستهاى هم
فلان كشور غربى بيايد اينجا، خودش بسازد، خودش اداره كند، از برقش ما استفاده كنيم.
اين هيچ وزانتى براى يك ملّت محسوب نميشود؛ هيچ ارزشى به حساب نمىآيد. *
بديهى است كه يك كشور همه فصول و سطوح مورد نيازِ در مسائل علمى و فنّاورى را
نميتواند خودش تهيّه كند، بايد از ديگران هم بگيرد؛ اما اين گرفتن از ديگران به
صورت دست دراز كردن به سوى ديگران نيست؛ به صورت معامله برابر و پاياپاى [است]؛
علم ميدهيد، علم ميگيريد؛ فنّاورى ميدهيد، فنّاورى ميگيريد؛ احترامتان هم در
دنيا محفوظ است. * دشمنىِ جبههاى كه امروز در مقابل ايران اسلامى قرار
گرفته و دشمنى ميكند، متمركز روى همين نقطه قدرتمند شدن ايران است؛ نميخواهند
اين اتّفاق بيفتد. اين نگاه كلان را بايد در همه حوادث و قضايا - قضاياى سياسى،
قضاياى اقتصادى، قضاياى گوناگون بينالمللى و منطقهاى كه مربوط به كشورتان است -
همواره در نظر داشته باشيد، فراموش نكنيد. يك جبهه سياسى پرقدرتى امروز در دنيا
وجود دارد كه نميخواهد ايران اسلامى تبديل بشود به يك كشور قدرتمند، به يك ملّت
قدرتمند؛ از اوّل انقلاب هم همينجور بود. * در سال ۵۷ كه انقلاب اسلامى در
ايران بهوجود آمد و آن غوغاى عظيم را در دنيا به راه انداخت، يك عدّه از نخبگان
درجه يك سياسى غرب - مثل كيسينجر، مثل هانتينگتون، مثل ژوزف ناى، اين چهرههاى
برجستهى نخبهى سياسى آمريكا و اروپا - يك سلسله مقالاتى را در همان اوائل انقلاب،
در طول يك مدّتى منتشر كردند؛ مضمون اين مقالات و اين نوشتهها هشدار به دستگاه
سياسى غرب - به نظام سياسى غرب، دولتهاى غربى - بود؛ به آنها هشدار ميدادند،
ميگفتند، اين انقلابى كه در ايران اتّفاق افتاده، به معناى تغيير يك هيئت حاكمه و
جابهجايى هيئتهاى حاكمه فقط نيست، اين به معناى ظهور يك قدرت جديدى است در منطقه
به قول آنها خاورميانه و به قول ما در منطقه غرب آسيا؛ يك قدرت جديدى دارد ظهور
ميكند كه ممكن است از لحاظ تكنولوژى و علم به پاى قدرتهاى غربى نرسد، امّا از لحاظ
نفوذ سياسى و قدرت تصرّف در فضاى پيرامونى خود، از قدرتهاى غربى يا بالاتر است يا
هموزن آنها است و براى آنها چالش ايجاد خواهد كرد. * امروز بعد از گذشت بيش
از سه دهه، به تدريج آن كابوسى كه آنها ميديدند، به واقعيّت تبديل شده، يعنى يك
قدرت بزرگِ ملّىِ منطقهاى سربرآورده كه فشارهاى گوناگون اقتصادى و امنيّتى و سياسى
و روانى و تبليغاتى نتوانسته او را از پا بيندازد؛ و بعكس، او توانسته روى ملّتهاى
منطقه اثر بگذارد، توانسته فرهنگ عمومى اسلامى را تثبيت كند، منتشر كند، ملّتهاى
منطقه را با هويّت كند، احساس هويّت كنند. * امروز مهم اين است كه حركت شما
از دَور نيفتد، مهم اين است كه سكته و وقفهاى در وسط بهوجود نيايد. در همه حركات
مهمّ اجتماعى و سياسى و نظامى همين است؛ وقتى يك حركتى شروع شد، وقتى يك كار بزرگ و
عظيمِ بلندمدّتى آغاز شد، نبايد گذاشت در وسط آن وقفه بهوجود بيايد. نبايد بگذاريد
اين حركت علمىِ پرشتاب از دَور بيفتد. * بايد هر سال شاهد صدها پروژه
تحقيقاتىِ سفارش شده - داخلى - در دانشگاهها و مراكز علمى باشيم. امروز هم يكى از
نقاطى كه به نظر من خيلى نقطه ضعف است، كار علمى به دنبال سفارش خارجى [است]،
كارى نيست كه كشور به آن احتياج دارد؛ نميخواهم من به طور كلّى منع كنم، امّا
اينكه شما اينجا بنشينيد كار علمى و تحقيقاتى بكنيد براى نيازى كه فلان دستگاه علمى
دنيا يا فنّاورى دنيا پيدا كرده و با قيمت ارزان اين را از شما ميگيرد، اين هنر
نيست؛ بايد نگاه كنيد ببينيد نياز داخلى چيست، اين كار تحقيقاتى شما - بخصوص در
مقطع دكترى و مقاطع بالا - به درد كجاى كشور ميخورد، كدام خلأ را در داخل كشور پر
ميكند. * كار فقط كار فيزيكى نيست؛ ارائه كردن فكر، ارائه كردن نظر، تلاش
كردن براى رسيدن به نظرات برتر، جزو بافضيلتترين كارها است؛ البتّه بايد در حدّ
ذهنيّت متوقّف نماند.
|
|