(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 09 آبان 1392 - شماره 20629

 نگاهی به فیلم «پل چوبی»
مانیفست اباحه گری و سیاسی بازی و سینماسوزی!
نگاهی به نمایش "تعبیر یک رویا"
روایت‌حقیقت
   


* محمد قمی
در خلاصه داستان ادعایی فیلمساز درباره فیلم «پل چوبی» آمده است:
"پل چوبی" معبری بود بر خندق شمالی طهران، مابین پایتخت و ییلاق شمیران... محل اتصال طهران قدیم و تهران مدرن. این‌جا و اکنون محله پل چوبی یادگار گذشته است. نامی به‌جا مانده در قلب شهر پر هیاهو؛ محل رخداد عاشقانه‌ای ناآرام ...(؟!)
پل چوبی را هم می توان فیلمی مهم دانست و هم اثری مرتجعانه. مهم از آن جهت که چطور ممکن است در نظام اسلامی چنین آثاری تولید و روانه پرده سینماها شوند و این سوال که « چطور ممکن است در نظام اسلامی...» تا قیام قیامت باید تکرار شود و هیچ وقت هم هیچ پاسخ قانع کننده و منطقی نگیرد؟!
و ارتجاعی از این جهت که مضمون پوسیده و نخ نمای اباحه گرانه به همراه آرزوی مهاجرت از ایران تا کی قرار است دستمایه فیلمسازان کم مایه و نه چندان باهوش وطنی شود؟!
راستش را بخواهید دیگر این قضیه بیش از اندازه دارد چندش برانگیز می شود! سینما و مهاجرت و ایران و غرب و زندگی و عشق و... همه چیز شده است دستمایه مزه پرانی های مهوع عده‌ای که از سینما همان قدر می فهمند که از مهاجرت و ایران و غرب و زندگی و البته عشق.
بگذارید نگاهی بیندازیم به داستان و مضامین منتشر و مستتر در این فیلم چوبی!
داستان فيلم درباره زن و شوهري به نام «امير» و «شيرين» است. (بهرام رادان، مهناز افشار) زن و شوهري كه 10 سال از عمر ازدواج آن‌ها مي‌گذرد و حالا بعد از اين همه سال به اين نتيجه رسيده‌اند كه ايران جاي زندگي نيست و بايد به خارج از كشور مهاجرت كنند! اما مشكل آن‌ها كمبود پول و منابع مالي كافي است. در اين ميان استاد قديم امير يعني «كامران» (مهران مديري) كه در دبي زندگي مي‌كند - و در فيلم اين‌طور نشان داده مي‌شود كه به زن امير چشم طمع دارد- به آن‌ها پيشنهاد مي‌دهد كه شيرين براي مدتي به دبي بيايد و از طريق دوستان خودش در دبي پيگير كارهاي مهاجرت‌شان شود. اما رفتن شيرين به دامن زدن به موقعیت اپیدمی این سالهای سینمای ایران می انجامد: «سوءظن» و «خيانت». این موقعیت موجبات و زمینه های یک عشق اباحه گرانه متنوع را میان آدم های داستان پدیدار می کند.
عشق مثلثي داستان از آن‌جا شروع مي‌شود كه دوست دختر سابق امير يعني «نازلي» (هديه تهراني) كه در ماجراي حوادث بعد از انتخابات براي نجات دوست پسر عكاس هلندي‌ش از زندان ايران، به ناچار به كشور برگشته، در جلوي بازداشتگاه امير را مي‌بيند.
«دايي» او (آتيلا پسياني) هم در اینجا داخل داستان شده و در اقدامی پست مدرن به جاي آن‌كه كاري كند كه امير و شيرين به هم نزديك شوند، با فضاسازي و ساخت فضاي مناسب، باعث نزديكي نازلي به امير مي‌شود!در اين ميان «آيدا» خواهر امير كه او هم گرفتار عشق ديگري به نام «ماني» شده است به علت شركت در آشوب‌هاي بعد از انتخابات بازداشت مي‌شود.
در این فیلم چند شاه کلید دیالوگی هم داریم که عبارتند از:
«كلاس افسانه‌اي»، «عشق يعني اين‌كه حالت خوب باشه»، «رفتن دليل نمي‌خواد، موندن دليل مي‌خواد». و البته اینکه «نوستالژي يعني كشك... خاك يعني كشك...».مجموعه اینها یعنی «پل‌چوبی» البته به همراه چیزهای دیگری از قبیل استاد هوسران چشم چرانی که به تور کردن آدمها در دبی برای رسیدن به اغراض جنسی و فراری دادنشان از ایران به قصد مهاجرت به بهشت برین جهان مبادرت می ورزد و نیز «سردار»ی در نیروی انتظامی که از کارمندهایش برای کار روی برجی که دارد می‌سازد سوء استفاده می کند و بعد از انتخابات هم جوان‌های مردم را می فرستد به «شاپور»(!) و... .
«پول چوبی» همه چیز را سعی کرده با هم به همراه داشته باشد: سودای رفتن از کشور به همراه تصویر خشن و موحش از آدم های این نظام به علاوه یک رفراندوم جنسی در پرتو اباحه گری ویلایی! ویلایی که عده ای جوان از زن و مرد در آن جمع شده اند در حالی که تنها نسبتشان حضور در آن کلاس «افسانه ای» است و نه مثلا محرمیت و عقد و حتی قصد ازدواج و...!
این اباحه گری جنسی را اضافه کنید به تقلای سبک و نافرم سیاسی که فیلمساز تلاش دارد با انجام مضحک و مهملانه و باسمه ای آن و با ربط دادن فیلمش به وقایع سال 88، یک ادعای سیاسی هم به مابقی مفروضات فیلمش بار کند!
شعار پشت شعار، ادعا پشت ادعا و ادا و اطوارهای بی طعم و لزجی که همین طوری ریخته‌اند توی توبره فیلم. اینها که در سینمای ایران مهم نیست. نه؟!
فرم مهم است و سینما.
خب برویم سراغ فرم!
فیلمنامه ای دم دستی و پاره پاره و مرتجعانه بدون شخصیت پردازی درست با بازی های اغراق شده ابلهانه ای مثل نقش آفرینی مهران مدیری در آن «تیپ» - و نه شخصیت- چندش برانگیز.به اضافه کاتالیزور معیوب و بی ربط سیاسی ای که مثل آبی که توی شیر می ریزند به داستان اضافه شده تا حجم سیاسی فیلم را بالا ببرد بی آنکه هیچ همخوانی و همپوشانی و هارمونی درستی چه به لحاظ ریتم و چه به جهت فرم و چه ساختار و مضمون با مابقی داستان فیلم داشته باشد. بازی‌های لمپنی و نخ نما و کلیشه ای. از بازی مهران مدیری گرفته تا آتیلا پسیانی و تا فرهاد اصلانی و دیگران هم به این ملقمه اضافه شده است.یک سری بازی یکدست بد که قطعا از بدترین ایفای نقش های این آدم ها در طول تاریخ بازیگریشان محسوب می شود.
مابقی عناصر بصری و ویژگی های سینمایی فیلم هم نیاز به یادآوری ندارند که جز پسرفت و بی‌ربط و مهمل بودن چیزی در چنته ندارند.
کارگردان این فیلم اخیرا در گفت وگویی با اشاره به استقبال پایین از فیلمش گفته که اگر سینمای خوب داشتیم «پل چوبی» دو برابر می‌فروخت! سؤال این است که چرا مردم باید پول بدهند و بروند توی سینما، مالیخولیای بدبوی این حضرات را با این همه غلط اندر غلط سینمایی تحمل کنند؟! با اثری که سینما را با بوق تبلیغاتی احزاب شکست خورده و متفرعنان به مردم که از مملکت در رفته اند و توی انگلیس و آمریکا جا گرفته اند، اشتباه گرفته! چرا فکر می کنید مردم باید برای این حرف ها و مواضع سیاست زده مهوع، تره خرد کنند و به ارتجاعش روی خوش نشان دهند؟

 


* سعید محمدی
واقعه کربلا باز هم در آیینه تئاتر؛ اما این بار به روایت خیر الله تقیانی پور. روایتی زیبا و بسیار دیدنی از عبارت معروف "هر روز عاشورا و همه جا کربلاست". اما شیوه پرداخت موضوع بسیار بدیع و خلاقانه است. ارتباط آن واقعه عظیم با زندگی روزمره چیزی نیست که قابل انکار باشد، چرا که انسان هماره در معرض انتخاب بین حق و باطل است و گاه زرق و برق دنیا و ما فیها باعث می شود که انسان مسیر حق را بر نگزیند. این امر یکی از مسائلی است که در نمایش به وضوح دیده می شود. در واقع باید گفت «تعبیر یک رویا» تعزیه ای است که با شخصیت ها نقش های متفاوتی اجرا می شود. شاید همین نگاه خاص کارگردان به تئاتر و استفاده او از تکنیک های نمایش های آیینی مانند "تدوین موازی" است که به این اثر رنگ و بویی خاص داده است. کارگردان در این اثر به ما نشان می دهد که نمایش ایرانی و آیینی ظرفیتی شگرف برای پرداختن به موضوعات اجتماعی دارد.
اتفاقات نمایش به سال های 1327 هجری قمری باز می گردد. زمانی که مشروطه و قانون، بار دیگر در کشور ایران استقرار یافت، اما پیش از آنکه به ثمر برسد کسانی به نام "رجال" رشته امور را از دست آزادی خواهان در ربودند و قانون و آزادی را در مشیمه خود خفه کردند و وقتی فدائیان و جانبازان واقعی آزادی به مطلب پی بردند که بسیار دیر شده بود. برهه ای که باز عده‌ای باید بین حق و باطل یکی را انتخاب می کردند. خلاصه انقلاب مشروطیت ایران، اگر چه ضربت سنگین خود را بر پیکر استبداد وارد کرد و مجلس و قانون را در کشور برقرار ساخت، ولی به واسطه تزویر و خودفروختگی عده ای فرومایه، از فئودالیزم و امپریالیزم شکست خورد. نمایش به این تزویر و خودفروختگی به گونه‌ای خاص می نگرد و سخن حق را همچون خاری در چشم عده ای جاه طلب می داند. صحنه های تعزیه و شبیه خوانی که گاه با زندگی عادی مردمان تلفیق شده است به وضوح دلیلی محکم بر این مدعاست که نمایش سعی دارد نشان دهد صحنه های واقعه کربلا یک به یک جزئی از زندگی ما هستند و ما همیشه در معرض تصمیمات سرنوشت ساز بین حق و باطل هستیم. داستان "تعبیر یک رویا" داستان زندگی اکنونی ماست که باز در نقطه عطفی سرنوشت ساز از تاریخ میهن خود هستیم و زمان، زمان تصمیم است که با حق بمانیم و یا خود را به باطل بفروشیم. این داستان فرق کوچکی با داستان کربلا دارد، چرا که یکی از شخصیت ها که در صحنه های شبیه‌خوانی نقش شمر را بازی می کند در ادامه خود نیز از لحاظ شخصیتی تحت تاثیر شرایط حاکم به یک خودفروخته همچون عمرسعد تبدیل می شود که برای ملک و جاه به حق و حقیقت پشت می کند اما تفاوت در سرنوشت این دو است که بسیار هنرمندانه تصویر شده است.
موسیقی زنده این نمایش از نقاط قوت آن است. استفاده از ابزر آلات موسیقی مورد استفاده در نمایش‌های آیینی و شبیه خوانی همراه با ضرب و زنگ، بسیار هنرمندانه و به جا انجام شده است و می توان گفت موسیقی مانند برخی نمایش های دیگر خارج از فضای نمایش نیست و در آن تنیده شده است. طراحی صحنه بسیار به فضای نمایش کمک کرده است. چرا که در عین سادگی، فضا را برای مخاطب باز سازی می کند. طراحی لباس نیز بدیع و چشم نواز است. حتی در کوچک ترین جزئیات نیز دقت شده است. طراحی صحنه، لباس و موسیقی وحتی نور باعث می شود تماشاگر کاملا" با نمایش ارتباط برقرار کند. از سوی دیگر توجه و احاطه کارگردان به نکات و ظرافت های نمایش های آیینی و ایرانی در نمایش بسیار قابل توجه است، چرا که از کوچک ترین ظرافت ها هم چشم پوشی نشده است. تلفیق این ظرافت ها و تکنیک ها با نمایش های معمول مسئله ای است که به جذابیت کار افزوده است.
از نقاط قوت این نمایش باید به صحنه های طنز آن اشاره کرد که لبخند و گاه گریه را بر لبان مخاطب می نشاند و باعث می شود که مخاطب حتی برای لحظاتی کوتاه هم از نمایش فاصله نگیرد. حتی جایی با تماشاگر به عنوان تماشاچی تعزیه برخورد می شود که صحنه بسیار جذابی را خلق می‌کند. از این نکته هم که بگذریم باید گفت صحنه‌های شبیه خوانی بسیار خوب از آب درآمده‌اند. در چند جایی از نمایش که شاهد شبیه‌خوانی هستیم باید گفت که بازی های بازیگران به واقع تغییری محسوس می کند و همچون شبیه خوانان به ایفای نقش می پردازند.
بازی خوب بازیگران و هماهنگی آنها در اجرای بعضی صحنه ها بسیار چشمگیر است. اگر از حق نگذریم باید بگوییم که همه بازیگران در این نمایش بازی چشم نوازی را به تماشاچی ارائه می دهند. اگرچه بعضی از صحنه های نمایش در نگاه اول غیر مهم جلوه می کنند اما می بینیم که در انتها به طرز لطیفی به هم مرتبط می شوند. در کل باید گفت نمایش از لحاظ فنی و اجرایی در سطح بسیار خوبی قرار دارد. نمایش های آیینی و به اصطلاح ارزشی در چند سال اخیر اقبال مناسبی از سوی تماشاچیان حرفه ای تئاتر نداشته اند و دلیل این امر را باید کیفیت بسیار پایین نمایش های با برچسب ارزشی دانست. نمایش هایی که با فروش بلیط به ارگان ها مخاطب جذب می کنند. اما باید گفت که نمایش «تعبیر یک رویا» با نوآوری و قوت ساختاری‌اش توانسته مخاطبان را بدون اتکا به هیچ ارگان و یا ترفند خاصی به تالار نمایش بیاورد و جالب توجه است که در میان تماشاچیان روزافزون این نمایش همه قشری به چشم می خورند. تلاش تمام دست اندرکاران این نمایش برای به تصویر کشیدن ارزش‌های دینی ، مذهبی و ملی بسیار ستودنی است.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10