(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 12 آبان 1392 - شماره 20631

شیعه واقعی حسین(ع)-(چراغ راه)
ویژگی‌های منحصر به فرد امام حسین (ع) به روایت زیارت‌نامه‌ها
رفتار حاکمان(سبک زندکی)
حرارتی که سرد نمی‌شود(حکایت خوبان)
فلسفه عزاداری سیدالشهدا(ع)_(پرسش و پاسخ)
رجاء به معنی خوف(سلوک عارفانه)
بزرگواری از نگاه امام حسین (ع)
آمادگی برای پاسخگویی در قیامت(کیمیای اخلاق)
   


قال‌الحسین(ع): ان شیعتنا من سلمت قلوبهم من کل غش و غل و دغل.
امام حسین(ع) فرمود: به درستی که شیعیان ما قلبشان از هر ناخالصی و حیله و تزویر پاک است. 1
1-فرهنگ امام حسین(ع)، ص 745

 


* عباس مجیدی
امام حسین(ع) جلوه‌گاه تمام حقانیت هستی
انسان‌های کامل دارای مراتب بسیاری هستند. خداوند بصراحت در آیاتی از جمله 253 سوره بقره از تفضیل برخی از پیامبران بر برخی سخن به میان آورده است. در میان انسان‌های کامل، چهارده معصوم(ع) در اوج هستند؛ زیرا با صادر نخست و مظهر اولی الهی اتحاد یکتایی و یگانگی دارند. در میان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) برخی به دلایلی از برجستگی خاصی برخوردارند که امام حسین(ع) یکی از آنهاست.
البته همه پیامبران و اولیای الهی(ع) کف فضایل را برخوردار هستند و در میان اهل‌بیت(ع) نیز این صفات مورد تاکید است؛ از این رو فضایلی چون امامت، عصمت، حبیب‌الله، حجه‌الله، ولی‌الله، امین‌الله، وارث تورات، انجیل و زبور، شریک‌القرآن، عمودالدین، موضع سرالله و مانند آن مشترک است؛ اما هر یک دارای ویژگی و صفات اختصاصی هستند که آنان را در جایگاه دیگری قرار می‌دهد و توجه هستی را به خود جلب می‌کند. برخی از تجلیات آنان موجب می‌شود که وجه الله اتم و اکملی شوند که توجه هستی را متوجه خود می‌سازد و خلق را مدهوش انوار تجلیات می‌کند و واله و حیران می‌سازد. از جمله این مظاهر الهی که هستی را مدهوش خود ساخته امام حسین(ع) است. او در میان اهل بیت(ع) و سخنان ایشان، امام حسین(ع) جایگاه ویژه‌ای دارد. و همگان از فرشتگان ساحت قدس الهی گرفته تا دیگران در اندوه شهادت او فرو می‌روند و آسمان و زمین بر ایشان می‌گرید و پیامبران و اهل‌بیت(ع) بی‌استثنا بر مصیبت حسینی(ع) گریان و نالان می‌شوند و مجالس تعزیه و عزاداری برای ایشان برپا می‌دارند و این عمل را پیش از تولد و پس از آن و پس از شهادت انجام و ادامه دادند.
حال سؤال این است که حسین(ع) کیست که چنین هستی را واله و گریان و نالان خود ساخته است. بسیاری از محققان و عالمان و حقیقت‌جویان تلاش کرده‌اند تا این حقیقت را بشناسند و علت این شیدایی را دریابند.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی‌ست که جانها همه پروانه اوست
هر کجا می‌نگرم رنگ رخش جلوه‌گر است
هر کجا می‌گذرم جلوه مستانه اوست
پس همگان در جست و جوی این پروانگی، دیوانگی و مستانگی خلق و ماسوی الله هستند و می‌خواهند بدانند که امام حسین(ع) در میان اهل بیت(ع) از چه ویژگی برخوردار بوده که این گونه حتی پیامبر(ص) برای آن حضرت(ع) عزاداری کرد و بر مصیبت حسین(ع) گریست.
اختصاصات امام حسین(ع)
چنان که گفته شد باید برای شناخت ویژگی امام حسین(ع) به منابع اصلی و روایی مراجعه شود که در آن افزون بر صفات عمومی که با دیگران به ویژه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مشترک است، صفاتی را جست‌وجو کنیم که ایشان را متمایز ساخته است.
از آنجایی که زیارت‌نامه‌های ماثور از امامان(ع) این ویژگی‌ها را بصراحت مشخص می‌کنند، باید به اینها به عنوان یک منبع غنی شناخت امام حسین(ع) توجه کنیم. از این رو به سراغ این دسته از منابع روایی رفته و تفسیر آنان را از شخصیت امام حسین(ع) و ویژگی‌های ایشان مورد بررسی قرار می‌دهیم.
1.ثارالله: از اختصاصات امام حسین(ع) ثارالله است. البته در برخی از زیارت‌نامه‌ها، امیرمومنان علی(ع) نیز به این عنوان و لقب یاد شده است که در ارتباط با امام حسین(ع) است، زیرا خطاب اصلی به امام حسین(ع) بوده و سپس ایشان فرزند «ثار» و عنوان «وابن ثاره» معرفی می‌شود. پس علی(ع) به اعتبار امام حسین(ع) با عنوان ثار مورد خطاب قرار گرفته است. اما درباره معنای ثار اختلاف زیادی در میان اهل لغت است. در برخی کتب اهل لغت، واژه ثار به معنای «خون ریخته شده قابل قصاص کردن، خونبها، خون‌خواهی، قیام برای خونخواهی، خون‌خواه و قصاص‌کننده» آمده است. طریحی در مجمع‌البحرین، ثار را به معنای انتقام گرفتن معنا کرده و ثارالله را تصحیف ثارالله دانسته است. (الطریحی، مجمع‌البحرین، ج 1، ص237، معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81) زبیدی در تاج‌العروس، ثاًر و ثار را به یک معنا دانسته و نوشته است: ثار به معنی خون است و گفته شده به معنی انتقام خون کسی را گرفتن نیز به کار می‌رود.
برخی گفته‌اند «ثار» نمی‌تواند به معنای خونخواهی (طلب‌خون) باشد، زیرا در این صورت معنای ترکیب «ان یرزقنی طلب ثارک) -که در زیارت عاشورا آمده است- چنین خواهد شد: «ان یرزقنی طلب طلب دمک»، که بی‌معناست. در جاهلیت عرب درهر قبیله معمول بوده اگر کسی از این قبیله کشته می‌شد، تمام افراد آن قبیله خود را صاحب خون می‌دانستند و هر فردی از قبیله قاتل را می‌دیدند، می‌کشتند و کلمه ثار به همین معنا است. به هرحال، «ثارالله» از القاب امام حسین‌بن علی(ع) و علی‌بن ابی‌طالب(ع)است که در زیارتنامه‌ها خطاب به ایشان گفته می‌شود. در زیارت عاشورا خطاب به حسین‌بن علی(ع) آمده است: «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره»؛ سلام بر تو ای ثارخدا و فرزند ثارخدا. این تعبیر، در زیارت‌های دیگر از جمله زیارت مخصوص حسین(ع) در اول رجب و نیمه رجب و شعبان و زیارت حسین در روز عرفه نیز آمده است. در یکی از زیارتنامه‌های امام حسین(ع) آمده است: «انک ثارالله فی‌الارض من الدم الذی لا یدرک ثاره احد من [اهل] الارض [الا باولیائک]، و لایدرکه الا الله وحده.»؛ ای سیدالشهداء! تو خون خدا در زمینی، همان خونی که هیچ یک از اهل زمین- مگر به وسیله اولیایش- انتقام آن را نمی‌تواند بگیرد و جز خداوند نمی‌تواند خونخواهی او را بنماید. (بحارالانوار، ج101، ص168)
همچنین در زیارت دیگری از امام حسین(ع) آمده است: «السلام علیک یا قتیل‌الله و ابن قتیله السلام علیک یا ثارالله و ابن‌ثاره؛ سلام بر تو ای کشته [در راه] خدا و فرزند چنین کسی، سلام بر تو ای خون [ریخته شده] در راه خدا و ای فرزند چنین کسی.
معانی ثارالله
پس ثارالله در چند معنا به کار رفته است: الف: خونخواهی و انتقام؛ ب: کسی که خداوند انتقام خونش را از قاتلانش به وسیله قائم آل‌محمد خواهد گرفت؛ ج: گفته شده که لفظ «اهل» در تقدیر است؛ پس ثارالله یعنی اهل ثارالله، اهل خونخواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می‌گیرد؛ و خونخواهی شما از خدا خواسته می‌شود؛ د: ثار به معنای مفعولی (مثئور) است، یعنی کشته شده‌ای که خونخواه دارد و ثارالله به کسی گفته می‌شود که خدا خونخواه اوست؛ ه- کسی که خونبهایش متعلق به خداست و او خونبهایش را می‌گیرد. یعنی او متعلق به یک خانواده یا قبیله یا ملت نیست که خونبهایش را رئیس خانواده یا قبیله یا کشور بگیرد، بلکه متعلق به جهان انسانیت است و شهید راه خداست و خونبهای او را خدا باید بگیرد؛ و: کسی که خودش در دوران رجعت می‌آید و انتقام خون خود و یارانش را می‌گیرد؛ ز: خون ریخته شده در راه خدا؛ ح: خون خدایی و الهی؛ که اضافه شدن خدا به خون، برای شرافت و کرامت بخشیدن است یعنی از باب اضافه تشریفی است، چنانکه گفته می‌شود بیت‌الله و روح‌الله؛ ط: خون خدا هم‌چنان گفته می‌شود: (یدالله و عین‌الله) (نگاه کنید: میرزا ابوالفضل بن ابوالقاسم طهرانی، شفاءالصدور فی شرح زیاره‌العاشور، تهران 1376 ش، ص 163-164؛ ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، ج9، ص134؛ الوافی، ج14، ص1489؛ بحارالانوار، ج98، ص150، ذیل حدیث1؛ روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج5، ص428؛ حسینی شیرازی، سید محمد، تقریب‌القرآن الی الاذهان، ج2، ص200)
2. الوتر الموتور: یکی دیگر از ویژگی‌هایی است که برای آن حضرت(ع) در زیارت‌نامه‌ها بیان و تکرار شده است. در معنای آن گفته‌اند که به معنای یگانه دوران است. واژه وتر به معنای تک و تنها است. در نماز شب یک تک‌رکعتی در کنار نماز شفع یعنی دو رکعت سفارش شده است. ترکیب «وتر موتور» همانند حجر محجور و قدر مقدور و وعد موعود است که برای تأکید به کار می‌رود. برخی گفته‌اند: وتر موتور به معنای فردی که کسانش کشته شده باشند و یکه و تنها مانده باشد؛ برخی هم گفته‌اند که وتر به معنای فرد و تک و تنها است و موتور هم به کسی می‌گویند که از بستگان وی کسی یا کسانی کشته شوند اما او نتواند حق آنان را از قاتلین باز ستاند و به همین سبب به امام حسین(ع) الوتر الموتور می‌گویند. برخی نیز در تبیین و توضیح اینکه چرا امام حسین(ع) به این لقب اختصاص یافته گفته‌اند که ایشان در اهل بیت(ع) فردی نمونه و منحصر به فرد از جهاتی بوده است. فضایل و مناقب، معجزات و کرامات، مکارم اخلاق و محامد اوصاف، محبوبیت و نفوذ اجتماعی و اعتراف دشمنان به شخصیت بی‌نظیر آن حضرت نشانی از «الوتر الموتور» است. آن شخصیتی که در کنار «آیه مودت» در میان اهل‌البیت(ع) همراه با «آیه تطهیر» و در جای دیگر «آیه مباهله» قرار دارد و همه اینها نشان مقام و مرتبت سیدالشهدا است. پس امام حسین(ع) نیز در فضایلی که آیات شریفه قرآن در مورد حضرت پیامبر(ص) و پدر و مادر بزرگوارشان ذکر کردند، شریک می‌باشند. آنچه حائز اهمیت است، اینکه چرا حضرت سیدالشهدا را «الوتر الموتور» یعنی شخصیت منحصربه فرد می‌دانیم، باتوجه به اینکه سایر ائمه طاهرین(ع) نیز هر کدام در زمان خودشان مأمور نشر معارف و حقایق اسلام بودند و سرانجام، زندگی پربرکت آنها نیز به شهادت خاتمه یافت. همه ائمه طاهرین(ع) مظهر اسما و صفات حق‌اند و حسین(ع) نیز همین‌گونه است. آنچه باعث شده که ایشان را «والوتر الموتور» بگویند، نحوه قیام با برکت و شهادت آن حضرت بود که در آن مقطع از تاریخ، آنچنان آثاری از خود بر جای گذاشت که اگر این شهادت واقع نمی‌شد، امروز اثری از اسلام باقی نمانده بود و این، حضرت سیدالشهدا(ع) بود که با شهادت خود، فرزندان دلبند و اصحاب با وفایش، اسلام را بیمه کرد. لذا پیامبر(ص) بقا و دوام مکتب حیات‌بخش اسلام و اهداف و برنامه‌های خود را در وجود مقدس اباعبدالله(ع) خلاصه نموده، فرمود: «حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسین هستم». پس آن حضرت(ع) دارای دو ویژگی شد و او را خون خدا و یگانه دوران دانستند.
3- مصیبت عظیم: از دیگر ویژگی‌های آن حضرت(ع) مصیبت عظیمی است که ایشان تحمل کردند و اوج صبر و شکیبایی را نشان دادند و فراتر از اسماعیل ذبیح‌الله(ع) و ابراهیم ذابح‌الله(ع) ایستادند؛ زیرا ایشان برای اصلاح امت اسلام و به حرکت درآوردن موتور اسلام، از خون خود و فرزندانش گذشتند و در مسلخ عشق برای احقاق حق و ابقای آن و نابودی باطل جان فدا کردند. مصیبتی که بر اهل بیت(ع) در کربلا رفت در هیچ دوره‌ای اتفاق نیفتاد؛ زیرا همان‌گونه که کربلا مظهر و تجلی‌گاه کامل‌ترین و زیباترین حقایق هستی و اوج فضایل الهی و مظهر تمام و کمال اسما و صفات الهی بود، اوج رذیلت‌ها و تمامیت باطل‌گرایی و فجور و بی‌تقوایی بود. حق و باطل به تمام و کمال در برابر هم صف بستند و بدترین اشکال ظلم و جور و فجور در کربلا به نمایش درآمد.
4- آمر بالمعروف و ناهی از منکر: هرچند همه پیامبران و اولیای الهی به این مهم اقدام کردند، ولی امام حسین(ع) در مرتبه‌ای فراتر اقدام به این مهم الهی کردند، به گونه‌ای که ایشان را مصداق اتم و اکمل آمر به معروف و نهی از منکر می‌شناسند و اگر بخواهند در این‌باره به کسی اشاره کنند به امام‌حسین(ع) به عنوان ضرب‌المثل اشاره می‌شود که به این خصلت و صفت معروف است. در همه زیارت‌نامه‌ها عباراتی چون: «امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» یا «اشهد انک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما» آمده است. آن حضرت(ع) در شرایطی که همه ارکان اسلام در معرض تهدید کافران و منافقان قرار داشت و دیگر از اسلام چیزی باقی نمانده و پوستین‌ وارونه اسلام بر تن امت پوشانیده شده بود، با قیام خود بر آن شد تا آب را به مسیر اصلی آن باز گرداند. ایشان با قیام خود بر آن شد تا همه دستاوردهای پیامبران و اولیای الهی را حفظ و صیانت کند و اجازه ندهد تا عدالت از جامعه انسانی به‌طور کامل از میان برود.
کاری که امام حسین(ع) در پاسداشت از دین و اخلاق کردند، نه تنها اسلام را زنده نگه داشت، بلکه دین و اخلاق را در جهان زنده و پابرجا کرد. این حرکت امام حسین(ع) شبیه حرکت پیامبر(ص) است که با قرآن خود حتی انجیل و تورات را زنده کرد و مسیحیت و یهودیت را از نابودی نجات داد. اگر حرکت امام حسین(ع) نبود، اخلاق و دینداری و عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی و مبارزه با حاکمان و دولتمردان ظالم و ضداخلاق از میان می‌رفت. حرکت امام حسین(ع) موجب شد که از دیروز تا امروز و تا فردا انسانها با سرمشق قراردادن آن حضرت(ع) علیه ظلم و بی‌عدالتی و بداخلاقی و زشتکاری در هر شکل و شمایل و از هر منصب و مقامی قیام کنند و ظلم و بی‌عدالتی در قالب حکومت دینی و یا در سطوح عالی از مصونیت برخوردار نشود و مردم علیه شاه و شاهمردان قیام کنند.
5- قتیل‌العبرات : از دیگر عناوین و القاب آن حضرت(ع) این دو عنوان است که بارها در روایات و زیارت‌نامه‌ها بر آن تاکید شده است. آن حضرت که از سوی قاسطین و عدالت‌خوران، مظلوم واقع شده بود با رشادت تمام به جای آن که منظلم شود و ظلم و جور را بپذیرد و عافیت‌نشینی برگزیند و مسئولیت انسانی و اخلاقی و وحیانی خود را انجام ندهد، قیام کرد و با رشادت تمام علیه ظلم و جور ایستاد و دراین راه سختی‌های بسیاری تحمل کرد که از عهده هیچ کسی چون او برنمی‌آمد. بسیاری از کسانی که مدعی رشادت و صبر هستند هرگز بر مصیبت آن حضرت(ع) کمترین توان صبر و استقامتی ندارند. مصیبتی که بر ایشان رفت قابل قیاس با هیچ مصیبت دیگری نیست. از این‌رو در تعابیر امامان معصوم(ع) از ایشان با عناوینی چون کشته اشک‌ها و اسیر محنت‌ها و رنج‌ها و تاول‌ها یاد می‌شود. با نگاهی گذرا به مقاتل همان اندازه‌ای که امکان ضبط تصویر در قالب کلمات می‌رفت، می‌توان عظمت صبر و رشادت حسینی(ع) را به دست آورد که شاید یکی از آنها موجب مرگ ناگهانی هر انسان می‌شد.
6-مصباح‌الهدی و سفینه‌النجاه: از دیگر خصوصیات آن حضرت(ع) این است که ایشان به عنوان چراغ هدایت بشر در تاریکی‌ها و کشتی نجات در طوفان بلاها و فتنه‌ها معرفی شده به گونه‌ای که هرکس از نور این چراغ بهره برد هرگز در تاریکی نماند و نرود وکسی که براین کشتی نجات نشست در تلاطم فتنه‌ها و امواج خروشان کفر و ظلمت و نفاق غرق نشود و به سلامت به ساحل جنات‌الهی و رضوان خدایی می‌رسد: بضیاء نورک اهتدی الطالبون الیک و اشهد انک نورالله الذی لم یطفا و لایطفا ابدا و انک وجه الله الذی لم یهلک و لا یهلک ابدا؛ و با فروغ نور تو رهجویان تو هدایت می‌شوند وگواهی می‌دهم که تو آن نور خدایی هستی که از ازل روشن بوده و تا ابد هیچ کس آن را خاموش نتواند کرد و تو وجه باقی الهی هستی که آن وجه باقی از ازل تا ابد هرگز نابود و فانی نخواهد گشت.

 


یکی از مباحثی که همواره در موضوعات سیاسی در باب آن گفت و گو شده است مسئله «اخلاق حاکمیتی» است. این موضوع که در حوزه‌های مختلف رفتار حاکمان موثر است در بخش‌هایی از خود از حساسیت بالایی برخوردار بوده تا حدی که در نگاه دینی «اخلاق حکومتی» صرفا یک امر اخلاقی غیرالزام‌آور تلقی نمی‌شود و بحثی است که در حوزه «چگونگی حکومت» تعریف می‌شود که بالطبع در پاسخ به دو سوال اسامی مرتبط با مشروعیت تعریف می‌شود در این نگاه حق حکومت تنها فاکتور مشروعیت نیست بلکه چگونگی حکومت نیز طبق منابع دینی دوگانه مشروعیت‌ساز را تشکیل می‌دهد. به این ترتیب است که در متون دینی مهمی همچون نامه‌های امیرالمومنین به فرمانداران و قضات خود و دیگر تعالیم قرآن و معصومین شاخصه‌های حکومتی در بحث از چگونگی آن تشریح شده است. در بحث از «اخلاق حاکمیتی» هم به همین ترتیب صفات حاکم و سیره برخورد او در خطوط کلی تشریح و این مسئله خود به عنوان ویژگی‌های مقوم مشروعیت در حکومت در تراز اسلامی مطرح شده است. دغدغه اصلی در این مجال بحث از شیوه کلی برخورد حکومت با مردم است به طوری که نگاه کلان سیاستگذاری‌ها و برخوردها از طرف حاکمیت با مردم را به طور اجمال مطرح می‌کند.
در تعالیم دینی و سیره معصومین بحث از مساله برخورد حاکمیت با مردم با حساسیت بسیاری دنبال شده است. به طوری که بارها چه در مقام عمل و چه در مقام توصیه این مسئله در محورهای متفاوتی پیگیری شده است. پیامبر اکرم به معاذبن جبل حاکم یمن این گونه توصیه می‌کند: «انزل لناس منازلهم»- ای معاذ (حاکم یمن) مقام و منزلت مردم را بشناس و رعایت کن- (تحف‌العقول ص 25 و 26) این دستور پیامبر به حاکم منصوب خود نشان از اهمیت جایگاه شناسی حاکم نسبت به خود و مردم دارد به طوری که این مسئله به یک اصل اساسی در رابطه با اخلاقی سیاسی تبدیل می‌شود تا آنجا که حضرت علی(ع) درباره زمامدار صریحا از این نکته سخن به میان می‌آورند که زمامدار اگر مالی به دستش افتاد یا به نعمتی و موقعیتی مخصوص دست یافت نباید حال او نسبت به مردم دگرگون شود و (بر آنان تکبر کند)، بلکه باید آنچه خداوند به او ارزانی داشته است سبب نزدیک شدن بیشتر او به بندگان خدا و مایه مهرورزی بیشتر او نسبت به افراد جامعه گردد» (نهج‌البلاغه ص 982) یکی از نکات مهم در این نگاه معصومین به مردم را می‌توان در جامعیت آن و عدم تفکیک مسلمان و غیرمسلمان دانست چرا که همگان-ولو غیر مسلمانان- از حقوق انسانی برخوردار هستند که حاکم اسلامی باید آن را در برابر ایشان رعایت کند. این مسئله ممکن است در نگاه اول کمی غیرمعمول به نظر رسد لکن با مراجعه به فرمان امیرالمومنین به مالک اشتر تذکر پرصراحت ایشان به مالک را می‌توان یافت. علی(ع) در این باره به مالک می‌نویسد: «واشعر قلبک الرحمه للرعیه... فانهم صنفان اما اخ لک فی‌الدین و اما نظیر لک فی‌الخلق»- ای مالک (حاکم مصر)، مردمان را از صمیم قلب دوست بدار زیرا مردم دو دسته بیش نیستند یا برادر دینی تواند یا برابر نوعی تو و هم نوع تو...- (نهج‌البلاغه نامه 53) از این دستور علی(ع) می‌توان این گونه نتیجه گرفت که تعالیم حوزه اخلاق حکومت‌داری نه فقط در باب مسلمین بلکه در برابر همه افراد جامعه صدق می‌کند. همان مسئله‌ای که در ذیل حفظ کرامت انسانی مردم که در لسان دین با عنوان رعیت- یعنی افرادی که باید مورد رعایت قرار گیرند- تعریف می‌شود. چه آن که مسئله حفظ کرامت و عدم تحقیر مردم، بارها و در مواضع مختلف و حتی بسیار ظریف تکرار شده است به عنوان مثال روزی علی(ع) سواره بیرون آمد، گروهی با او به راه افتادند، گفت: با من کاری دارید؟ گفتند: نه لکن دوست داریم با تو و در رکاب تو راه برویم فرمود: لازم نیست... بازگردید! این کار که جمعی پیاده همراه شخصی‌سوار بر مرکب، راه بروند روحیه و اخلاق شخص سواره را فاسد می‌کند و موجب تحقیر پیادگان می‌شود. (وسائل الشیعه ج 8 ص342). از این تعالیم مشخص می‌شود که شخص حاکم باید از هرگونه رفتار و گفتاری که باعث تحقیر مردم و جامعه‌اش شود خودداری کند و از این بالاتر باید در برابر همه مردم و جامعه‌اش خاضع و فروتن باشد این مسئله به خوبی در بخش دیگری از دستور پیامبر اکرم به معاذبن جبل خود را نشان می‌دهد جایی که ایشان دستور می‌دهند: «ای معاذ (در مقام قاضی و فرماندار)، با مردم به نرمی سخن بگوی، به همه سلام کن و در برابر همه فروتن باش» (تحف العقول ص 25 و 26).
با این اجمال از انبوه روایات و سیره‌ای که از پیامبر و ائمه معصومین(ع) در این باب رسیده است طبعا جایی برای ابهام در خطوط اصلی رابطه حاکم- مردم از نگاه اسلام که بر حفظ کرامت انسانی افراد جامعه و عدم تحقیر آنان است باقی نمی‌ماند به طوری که خلاف این جهت را علی(ع) با عنوان درنده خویی علیه مردم جامعه تعریف می‌نماید و می‌فرماید «ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا»- بر مردم همچون حیوان درنده‌ای مباش که قصد آن‌ها را کرده- (نهج‌البلاغه نامه 53).
با ذکر این ضرورت می‌توان این گونه بحث را جمع‌بندی نمود که اصالتا حاکم در اندیشه اسلامی وامدار و وکیل خدا در برابر مردم است که در صورت عمل درخلاف حفظ کرامت آنان دراین امانت الهی خیانت نموده است چه در مقام اجرا و چه در مقام قانونگذاری و گفتار و... و از همین نکته می‌توان نتیجه گرفت حاکم به مثابه امانتدار الهی نمی‌تواند مردم را «جیره‌خوار» خود یا عوام‌الناس حکومت بداند و اگرچه این در مقام سهو لفظی صورت بگیرد و این نکته با توجه به تشکیل حکومت با آرمان‌های دینی در زمان حاضر از اهمیت بسیاری برخوردار است که نباید مورد غفلت واقع شود همان گونه که بنیانگذار انقلاب اسلامی مردم را ولی نعمت خود و کارگزاران حکومت دانستند باید این گفتمان لایه های مختلف مدیریتی به سلامت خود باقی بماند تا از گزند تغییر در خلاف جهت گفتمان سیاست علوی مصون باشد.

 


مستدرک‌الوسایل به نقل از ابن‌اسنان می‌نویسد: امام صادق(ع) فرمود: «پیامبر گرامی(ص) به حسین‌بن علی(ع) که به خدمت ایشان آمده و ایشان او را بر دامنش نشانده بود، نگاه کرد و فرمود: از کشته شدن حسین، حرارتی در دل‌های مومنان ایجاد می‌شود که هرگز سرد نمی‌‌شود.»
آن گاه فرمود: «پدرم فدای کشته هر اشکی!»
به ایشان گفته شد! کشته هر اشکی، یعنی چه ای پسر پیامبر خدا؟
فرمود: «هیچ مومنی از او یاد نمی‌کند مگر این که می‌گرید.»(1)
کامل‌الزیارات به نقل از ابویحیی حذاء، از یکی از شیعیان، از امام صادق(ع) نقل می‌کند: امیر مومنان علی(ع) به حسین(ع) نگاه کرد و فرمود: «ای اشک هر مومن!»
حسین گفت: منم ای پدر؟ فرمود: «آری پسرم!»2

1-مستدرک الوسایل، ج 10، ص 318
2-کامل‌الزیارات، ص 214

 


پرسش: چرا برای اقامه عزاداری سیدالشهدا(ع) در مقایسه با سایر ائمه (ع) این همه تاکید شده و می‌شود؟
پاسخ: حادثه عاشورا، حادثه‌ای است که بزرگ‌ترین نقش را در تاریخ اسلام ایفا کرد و به یقین، مسیر تاریخ اسلام را - که منحرف شده بود- عوض کرد و آن را از انحراف نجات داد و معنای سخن رسول خدا(ص) درباره امام حسین(ع) را که فرمودند:
حسین منی و انا من حسین.روشن گردانید و درس حرکت، نهضت، مقاومت و استقامت به انسانها آموخت.این حادثه هم از نظر کیفیت وقوع و هم از جهت عظمت مصیبت و هم از نظر ماندگاری و آثار اجتماعی آن، با هیچ جریان دیگری قابل قیاس نیست؛ و اما در مورد علت عزاداری و گریه بر آن حضرت، باید گفت که به شهادت تاریخ و روایات، حضرت یعقوب سال‌های طولانی در فراق یوسف با این که می‌دانست زنده است، اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد و یوسف را از یاد نمی‌برد. حضرت سیدالساجدین(ع) نیز تا در حیات بود (حدود چهل سال) صحنه کربلا را با گریه جلوی چشمش مجسم می‌داشت و می‌فرمود:قتل اباعبدالله عطشانا بجنب الفرات و هو یذبح کما یذبح الکبش.
حضرت اباعبدلله با تشنگی شهید شد، در حالی که کنار رود فرات بود و سر مبارک او را همانند گوسفند بریدند. و همین طور تشکیل مجالس عزاداری از سوی حضرات معصومین(ع) دیگر، همانند امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و خصوصا گریه‌های طولانی حضرت ولیعصر(عج) برای جد بزرگوارش به طوری که در گریه و عزاداری نسبت به اباعبدالله می‌فرماید: «ای جد بزرگوار من! در تمام حالات برای تو گریه می‌کنم و اگر اشک چشمم تمام شود، سزاوار است که در مصیبت تو خون بگریم(1) و از آن‌جا که به حکم قرآن:و لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه. (احزاب- 21)
ما باید در تمام امور از حضرت رسول(ص) و جانشینان ایشان، درس و الگو بگیریم؛ به درستی گریه و عزاداری بر سالار شهیدان و توسل به ائمه اطهار(ع) پالایش‌دهنده روح و تزکیه‌کننده نفس است، چنان که روایات گوناگونی بر فضیلت گریه و عزاداری برای امام حسین و سایر ائمه معصومین(ع) وارد شده است؛ از جمله روایتی از امام صادق(ع) که می‌فرماید:من انشد فی‌الحسین بیت شعر فبکی و ابکی عشره فله و لهم الجنه.(2)
یعنی هر کس که درباره امام حسین(ع) یک بیت شعر سروده و گریه نماید و ده نفر را به گریه درآورد، اجر و پاداش آن‌ها بهشت است و روایتی که یونس بن یعقوب از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت(ع) فرمودند:قال لی ابوجعفر اوقف لی مالی کذا و کذا لنو ادب تندبنی عشر سنین ایام منی.(3)
پدرم امام باقر(ع) به من وصیت کرد قسمتی از مال او را وقف کنم و در اختیار نوحه‌گران قرار دهم تا آنان مدت ده سال در روزهای منی برای حضرت نوحه و ندبه برپا کنند. اضافه بر آن‌چه گذشت، با عنایت به عظمت و شکوه این حادثه تاریخی، مسئله‌ عزاداری و زنده‌ نگه‌داشتن یاد و خاطره آن حضرت می‌تواند علل و عوامل مختلفی داشته باشد، که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.
1- از آن‌جا که قیام عاشورا پیامها و درس‌های متعددی به همراه داشت، زنده ‌نگاه‌داشتن یاد و خاطره آن، بر جای ماندن درسها و پیام‌های آن را به دنبال دارد؛ پیام‌هایی چون:احیای امر به معروف و نهی از منکر، عزت‌، مبارزه با طاغوت، فداکاری در راه دین، نترسیدن از کمی نفرات، آمیختن کار فرهنگی با ایثار، پیروزی خون بر شمشیر، نهراسیدن از محاصره نظامی و اقتصادی، عمل به وظیفه و تکلیف، حمایت از ولی و درنهایت راضی بودن به رضای خدا؛ 2- عزاداری و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره عاشورا، الهام بخش روح انقلابی، شهادت‌طلبی، حقیقت‌جویی، مبارزه با طاغوت و ظلم و ستم و ستیز می‌شود؛ چنان که ما در زمان خویش شاهد نمونه‌هایی از این الهام‌گیری بوده‌ایم؛ زیرا اولین زمزمه‌ها و حرکت‌های ضداستبدادی و استعماری انقلاب اسلامی ایران با ایام محرم و عزاداری سالار شهیدان(ع) مصادف بود و ریشه در درون هیئت‌های مذهبی و عزاداری داشت؛ 3- از رهگذر برگزاری مجالس دینی در سطحی وسیع و حضور توده‌های مختلف مردم در مساجد و تکایا، فرصت خوبی برای آشنایی بیشتر با معارف اسلامی و احکام الهی به دست می‌آید؛ 4- برپایی مجالس عزاداری عاشورا و تحلیل از مقام شهدا و افشای هویت بی‌دینی دشمنان، سیدالشهدا(ع) خود نوعی اعلام وفاداری نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم می‌باشد و نیز باعث احیای فلسفه قیام عاشورا، بازسازی حیات حسینی و به طور کلی پایداری و استمرار اصول و ارزش‌های اسلامی می‌شود.
پی‌نوشت‌ها:
1- بحارالانوار، ج 45، ص 72-65. 2- کامل الزیارات، ص 105، ابن قولویه قمی، انتشارات مرتضویه، نجف. 3- اصول کافی، کلینی، ج 5، ص 117، دارالکتاب الاسلامیه، تهران.

 


(ای سالک راه حق!) رجاء ضدیأس است. رجاء امیدواری و یأس ناامیدی است. راجی امید دارد به مطلوب خود برسد، مایوس از درک مطلوب خود ناامید است. چون هر امیدوار در راه وصول به مطلوب خود از جهت نرسیدن به مطلوب خائف است از این جهت رجاء به معنی خوف نیز آمده است. دراین آیه رجاء به معنی خوف است. «مالکم لاترجون لله وقارا» چه به شما شده است که از عظمت خدا خائف نیستید؟ (نوح- 13)...
علت خوف «نفس» و علت رجاء «حق» است. خائف خوفش از جهت خویش و رجائش از طرف غیر (حق متعال) است. خائف خوف دارد مبادا تکالیفی که به عهده اوست خوب نتواند از عهده انجام آنها برآید، و عمل خود را قابل و لایق مقام کبریایی حق نمی‌داند ولی درعین حال امیدوار است که حق متعال براو ایراد نگیرد. خوف او از ناحیه خود او و رجائش از ناحیه حق متعال است. خائف چون به کرم مرجو امیدوار است نسبت رجائش به غیر و چون به نقص خود معترف است، نسبت خوفش به خود او منتسب است...
رجاء و خوف برای سالک در راه سلوک به منزله دوبال هستند، سالک با این دوبال در حرکت و سیر است. اگر خود سالک شکسته شد (به فنای نفس رسید) بدیهی است دوبال او هم شکسته خواهند شد... (البته) آنانکه به لقاء (و فناء) می‌رسند کم هستند... امام صادق(ع) می‌فرماید: پدرم فرمود: «در قلب بنده مومن دو نور هست، یک نور، نور خوف، یک نور، نور رجاء و هر دو با هم مساوی هستند. اگر وزن شوند با هم برابر خواهند بود. (کافی، ج 2، ص 67)1

1- مقامات معنوی، محسن بینا، ج 1، ص 134

 


* محمدمهدی رشادتی
امام سوم(ع) فرمود: ان‌الکریم ینبغی له ان یصدق قوله بالفعل- انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تأیید کند. (فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) ص33)
روزی حضرت با جمعی از دوستان وارد باغ خود در مدینه شد که غلام آن امام عزیز بنام صافی نگهبان آنجا بود. ورود امام به‌گونه‌ای بود که غلام متوجه نشد و مشغول غذاخوردن بود.
روش غذا خوردنش نظر امام را به خود جلب کرد. او در مقابل هر لقمه نان نصف آن را به طرف سگ می‌انداخت. بعد از اتمام غذا امام و همراهان را دید و با خوشحالی فراوان سلام کرد و پوزش طلبید.
حضرت پرسید: چرا نصف نان‌ها را به سگ می‌دادی؟ گفت: من غلام شما و نگهبان این باغ می‌باشم و این سگ نیز نگهبان اینجاست. وقتی سفره انداختم در مقابلم نشست و به من نگاه می‌کرد. من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم. لذا نانها را تقسیم کردم. وقتی امام‌حسین(ع) پاسخ او را شنیدند گریه کردند و فرمودند: اگر چنین است، تو را در راه خدا آزاد کردم و این دو هزار دینار را نیز به تو بخشیدم. خدمتکار گفت: اگر مرا آزاد کنی من دست از شما برنمی‌دارم و باغبان شما در این باغ خواهم ماند. چون ابی‌عبدالله وفاداری او را دید همه باغ را به او هدیه فرمود و اضافه کرد: انسان بزرگوار و کریم باید رفتارش سخن او را تصدیق و تأیید نماید. مگر به شما نگفتم که مرا حلال کن، زیرا بدون اجازه شما وارد باغ شدم. بنابراین گفتارم را با عمل تصدیق کردم که این باغ را با همه آنچه در آن است به تو بخشیدم. تو نیز دوستان و همراهان مرا میهمان به حساب آورده و به آنان احترام بگذار. خدا تو را در روز قیامت کرامت عطا کند و این اخلاق و ادب نیک تو را مبارک گرداند. (همان ص32)
حضرت سیدالشهدا(ع) در جائی فرمودند: - ایها الناس من جاد ساد و من بخل رذل- ای مردم کسی که بخشش کند به آقایی و بزرگواری دست پیدا می‌کند و کسی که بخل ورزد فرومایه گردد. (همان ص36) به تعبیر شهید مطهری، گاهی انسان در روح خود احساس شرافت می‌کند. یعنی بزرگی را به صورت شرافت احساس می‌نماید. این یک انسان بزرگ است نه یک خودپرست بزرگ. به خاطر احساس یک شرافت و بزرگواری پا روی خودپرستی می‌گذارد. بزرگواری در مقابل دنائت و پستی است. موسولینی دیکتاتور معروف ایتالیا به یکی از دوستانش گفته بود؛ من ترجیح می‌دهم که یک سال شیر زندگی کنم تا اینکه صدسال گوسفند باشم. این را گفت و مرتب به دوستش یک پولی می‌داد و می‌گفت خواهش می‌کنم این جمله را تا زنده‌ام نقل نکن. چون من با این شرط می‌توانم شیر باشم که مردم گوسفند باشند. اگر آنها این را بفهمند می‌خواهند مثل من شیر باشند، آن وقت من نمی‌توانم دیگر شیر بمانم. در این شخص بزرگی هست اما بزرگواری نیست. بزرگوار خواهان این است که همه شیر باشند و گوسفندی باقی نماند تا طعمه دیگران شود. این یعنی احساس بزرگواری، انسانیت، کرامت، عزت.
هدف بعثت پیامبر اکرم(ص) نیز برای احیاء روح بزرگواری انسانها است. - بعثت لاتمم مکارم الاخلاق- من مبعوث شدم که اخلاقی را تکمیل کنم که در آن روح مکرمت و بزرگواری است. این عجیب است که با آنکه کلمات امام‌حسین(ع) آن قدر زیاد نیست ولی هیچ مطلبی از کلمات ایشان به اندازه بزرگواری و کرامت به چشم نمی‌خورد. اصلاً مثل اینکه روح حسین(ع) مساوی است با بزرگواری. مثلاً در آخرین لحظات عمر شریفش که رمقی برایش نمانده بود، متوجه می‌شود که دشمن قصد حمله و غارت خیمه‌ها را دارد. به هر زحمتی هست بلند می‌شود و فریادش را بلند می‌کند: وای بر شما ای پیروان آل ابی‌سفیان که خود را به نوکری آنها پست کرده‌اید، اگر مسلمان نیستید انسان باشید- یک ذره جرئت داشته باشید. آزاد مرد باشید. گیرم به خدا و قیامت معتقد نیستید لااقل شرافت داشته باشید. (آزادی معنوی ص209-200)

 


رَویَ اَبُو حَمزِهِ ثَمالی قالَ: کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ عَلَیهِمَا السَّلامُ یَقُولُ: اِبنَ آدَمُ لایَزالُ بِخَیرٍ ماکانَ لَکَ واعِظٌ مِن نَفسِکَ وَ ماکانَتِ المُحاسِبَه مِن هَمِّکَ وَ ماکانَ الخَوفُ لَکَ شِعاراً وَ الحُزنُ لَکَ دِثاراً. اِبنََ آدَمُ! اِنَّکَ مَیِّتُ وَ مَبعُوثٌ وَ مَوقُوفٌ بَینَ یَدَیِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَسئُولٌ فَاَعِدَّ جَواباً[1]
ابوحمزه ثمالی می­ گوید: مکرّر از زین العابدین (ع) شنیدم که فرمودند: ای پسر آدم! تو همیشه به سوی خیر و نیکی می­ روی تا موقعی که از نظر درونی پند دهنده ­ای داشته باشی، و تا موقعی که بررسی و محاسبۀ اعمال خودت را داشته باشی و تا موقعی که خوف و اندوه از تو مفارقت نکرده باشد، خوف، لباس رویین تو و اندوه، لباس زیرین تو باشد.
ای پسرآدم! ‌تو می­ میری و برانگیخته می ­شوی و در پیشگاه عدل خداوند عزّوجل می­ایستی و در آن هنگام مورد سؤال واقع می‌­شوی، پس جواب­هایت را از الان آماده کن.
انسان در زندگی­ اش تا موقعی به سمت خیر و نیکی پیش می‌­رود که این مسائل جلوی چشمانش باشد.
اوّل: نفس لوّامه، که نکوهش گر انسان نسبت به اعمال زشت است و به انسان پند می­ دهد. یعنی اگر آن واعظ الهی درونی انسان از بین نرفته باشد، واعظ بیرونی اثر می­ گذارد؛ یعنی باید آن عقل عملی در او باشد. در روایات داریم اگر واعظ درونی نباشد، واعظ بیرونی کاربرد روی انسان نداشته و هیچ فایده­ ا­­ی ندارد. همه­ اش مانند حیوان در او شهوت و غضب بوده و مسخ شده است و از انسانیّت در او خبری نیست. اما اگر یک پنده دهندۀ درونی داشته باشد، انسان خودش می ­فهمد که باید چکار کند، والا آهن سرد کوبیدن است.
دوّم: بررسی و محاسبۀ اعمال خود را می­ کنی، زیرا انسان­هایی هستند که کاری می ­کنند ولی اصلاً فکر نمی ­کنند که چه کار کرده ­اند. باید همیشه رسیدگی کردن به اعمالت مدّ نظرت باشد.
سوّم: خوف از اعمالی که انجام داده­ داشته باشد و دارای بیم و ترس از عذاب الهی در قیامت باشد و موقعی که متوجّه شد بد کرده است، اندوه و ناراحتی از عواقب اعمال زشتش مانند لباس زیرین او را در برگرفته و از او جدا نشود. تا موقعی که اینها در انسان باشد، به سمت خیر و نیکی حرکت کرده و عاقبت به خیری دارد. این مراحل، مقدّمه ­ای بود برای مراحل سخت و دشوارِ بعد که هشدار می‌­دهد. ای انسان! تو می­ میری و در قیامت برانگیخته می ­شوی و در پیشگاه الهی نگهت می ­دارند و از تو می­ پرسند: چه کار کردی؟ فکر کن فردا روز قیامت است و می ­خواهی جواب بدهی، حالا جوابی را که می­ خواهی بدهی از الان آماده کن. 
[1] بحار الانوار، جلد 75، صفحه 147
* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)مصابیح

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10