(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 12 آبان 1392 - شماره 20631

محرم آمده از شهر غم...
به آشفته بازار موسیقی پایان دهید!
   


علیرضا قزوه
محرم آمده از شهر غم، علم در دست
برای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست
محرم آمد و خم خانه‌ی ازل واشد
وضو زباده گرفتم، زدم به ساغر دست
حسین آمده با ذوالفقار گریانش
که: هان حسینم و تنهاترین علم بر دست
حسین آمده تا شرح شقشقیه کند
حسین آمده با خطبه پدر در دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟
چو ‌ذوالفقار علی چرخ می‌زند، بی‌تاب
چه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟
زخیمه‌گاه می‌آید چو گرد باد عطش
حسین را بنگر پاره جگر در دست!
چه روز بود که دیدیم مابه کرب و بلا!
چه حال بود به ما داد روز محشر دست!
بدو شکایت اهل مدینه خواهم برد
به خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دست
نشسته‌ام به تماشای زیر و رو شدنم
به لحظه‌ای که برد شمر، سوی خنجر، دست
به خویش می‌نگرم با دو چشم خون‌آلود
نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست
به رود علقمه بنگر که می‌زند بر سر
به دستگیریمان موج شد سراسر دست!
نمی‌توانم بر روی عشق، بندم چشم
نمی‌توانم بردارم از برادر، دست
تو هر دو چشم من!‌از هر دو چشم، چشم بپوش
زهر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست
به پای دست تو سر می‌دهند، سرداران
به احترام تو با چشم شد برابر، دست!
به یاد دست تو ای روشنای چشم حسین!
چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دست
تو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت
نمی‌رسید وگرنه به آن صنوبر، دست
قنوت، پرزدن دست‌های مشتاق است
به احترام ابوالفضل می‌کشد، پر، دست!
مگر تو دست بگیری که دست‌گیر تویی
به آستان شفاعت نمی‌رسد هر دست!
اگرچه پیش قدت شد قصیده‌ام کوتاه
به اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دست
حدیث دست تو را هیچ‌کس نخواهد گفت
مگر به روز قیامت رود به منبر، دست!

 


مسعود فاطمی
در اواخر دهه 70 موسیقی «پاپ» یا همان «موسیقی مردمی» در ایران، با این هدف متولد شد که از یک سو توجه جوانان به عنوان مخاطبان اصلی این موسیقی را از کارهای بی‌هویت و گاه مستهجن لوس آنجلسی به سوی محصولات فرهنگی سالم معطوف سازد و در روی دوم سکه این حرکت به مرور زمان به ارتفاع سطح سلیقه مخاطبان منتج شود.
بدین ترتیب قرار بر این شد که به کمک و نظارت کارشناسان شعر و موسیقی در رسانه ملی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، این تولیدات فرهنگی هر روز با کیفیت موسیقایی و شعرهای بهتری به مخاطبان عرضه شود. آثاری که ضمن پاسخگویی به نیازها و تحرک و انرژی جوانان، کلماتش در ذهن و ضمیر آنها ته‌نشین شود و بعد آنها را به چند باره شنیدن کار ترغیب کند تا از ظرافت‌های کار شاعر به اندیشه‌ورزی برسند و ظرایف موسیقی آن را بهتر درک کنند.
در این میان در همان گام نخست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرکز موسیقی صدا و سیما عرصه را برای هنرمندانی کاربلد و مشفق هموار ساختند، کسانی که برای کار و امضای خود در پای آثارشان احترام قائل بودند و هیچ گاه و به هیچ قیمتی شعور مخاطبان را دست کم نمی‌گرفتند و بدین سان نگاه‌ها به سمت و سوی تولیدات موسیقی پاپ داخلی معطوف شد. بازار نشر این‌گونه موسیقی رونق یافت به گونه‌ای که شمارگان تعدادی از آنها از مرز فروش یک میلیون و پانصد هزار نوار کاست گذشت. زیرا چهره های شاغل در ترانه و موسیقی پاپ، الگوهایشان را نه از گروه‌های موسیقی فرنگی اکتساب می‌کردند و نه از شبه موسیقی‌های تولید لوس انجلس. دریغ که روش الگوسازی از صداهای لوس انجلسی بعد از مدتی توسط شرکت‌های ظاهرا غیردولتی فراگیر شد و همه زحمات را بر باد داد!
در این میان میزان پول های در گردش مربوط به این نوع موسیقی و بازار گرم و پر رونقی که به مدد اعتماد مخاطبان ایجاد شده بود برخی از مدیران وقت موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر آن داشت تا شرکت‌هایی با نام دوستان و آشنایان خود تأسیس کنند که البته خود آنها انگیزه این حضور را هدایت جریان موسیقی به سمت و سویی مطلوب‌تر توجیه می‌کردند اما واقعیت امر این بود که شمارگان بالای نوارهای موسیقی پاپ آنها را وارد عرصه موسیقی ساخته بود.
بدین ترتیب شرکتی تأسیس شد با عنوان «پ.س» که حتی منشی‌های مرکز موسیقی و تالار وحدت نیز می‌دانستند صاحبان این شرکت‌ مدیران دولتی هستند، ضمن آنکه یکی دو شرکت دیگر نیز در کنار شرکت یاد شده تأسیس شد تا آلبوم‌هایی با کیفیت نازل را آنها در بازار عرضه کنند.
اعضای تصمیم‌گیرنده این شرکت‌ها در نخستین گام به سراغ کسی رفتند که با تهدید خودکشی از مدیران وقت مرکز موسیقی صدا و سیما مجوز خوانندگی گرفته بود و استعداد خود رادر راه تولید نازل‌ترین نوع موسیقی نشان داده بود. البته این مدیران باز هم با این توجیه اقدام به قرارداد ده یا پنج ساله انحصاری با «شوع» نمودند.
با این توجیه که: می‌خواهیم با اجرای موسیقی‌های مذهبی و ارزشی از طریق صدای او با جوانان ارتباط برقرار کنیم! اما بعد از انتشار اولین آلبوم وی معلوم شد همه این قراردادها برای کسب سود شخصی بوده‌است.
در این میان یک شرکت دیگر نیز وارد کارزار برای به دست آوردن همین مطربک شد و کار این تضاد چنان بالا گرفت که او در آلبوم دوم خود نازل‌ترین اشعار و موسیقی‌ها را با حمایت کامل کسانی که بعد از 2 خرداد سال1376 در معاونت هنری و زیرمجموعه موسیقی وزارت ارشاد همه کاره بودند، به بازار فرستاد و این نخستین قدم در راه پنبه کردن رشته‌هایی بود که برخی از اهل موسیقی پاپ با خون دل و پشت کردن به چرب و شیرین موسیقی‌های مبتذل پرورده بودند.
در تابستان 1379 زیرمجموعه موسیقی وزارت ارشاد اعلام کرد فقط به خوانندگانی مجوز کار داده می‌شود که کلاس های «سلفژ» را تمام کرده باشند و مدرک ارائه کنند.
نتیجه این تصمیم این شد که بسیاری برای دادن امتحان به مرکز موسیقی مراجعه کردند و بعد از مردود شدن، نشانی کلاس های فرد «ممتحن» را می‌پرسیدند تا یک شبه صاحب مجوز شوند. در این زمان برخی از آلبوم‌های سالم و سنگین پشت در ضوابط ماندند اما برخی دیگر به مدد رابطه صاحب مجوز شدند.
در این حال ورود اعضای شورای شعر به وادی ترانه سرایی و فروش اشعار به خوانندگان، معضلی بر معضل های دیگر افزود، چرا که شرکت‌ها در صورت انعقاد قرارداد با کسانی که در شمار شوراهای شعر نبودند، از خیر همکاری با آنها می‌گذشتند و ترجیح می‌دادند شعر به شرط تصویب بخرند که متأسفانه این معضل به بخش موسیقی صدا و سیما هم راه یافت به گونه‌ای که حتی تولیدکنندگان سریال‌ها و تله‌فیلم‌ها نیز پس از مدت‌ها دوندگی و از این اتاق به آن اتاق رفتن‌ها، دریافتند که بهتر است به جای کمال گرایی و انتخاب شاعری که کارش را بلد است به سراغ مدیران شاعر و اعضای شورای شعر بروند، در این میان آنها که با زحمت و چشم پوشی از پول‌های کلان به موسیقی مردمی هویتی خاص و جایگاهی قابل دفاع بخشیده بودند، روز به روز منزوی‌تر می‌شدند. زیرا هجوم دختربچه‌ها و پسربچه‌هایی که بدون کمترین علم و آگاهی از موسیقی و شعر برای درج نامشان در
آلبوم حاضر بودند تن به هر خفتی و نکبتی بدهند، باعث شد تا تهیه‌کنندگان سودجو.، آنها را به کار بگیرند، کسانی که نه دستمزد می‌خواستند و نه شأنی برای کار هنر قائل بودند و کار این هجوم به جایی رسید که اعتماد مخاطبان به موسیقی پاپ تولید داخل روز به روز کمرنگ‌تر شد تا آنجا که تعداد شمارگان فروش آلبوم‌ها به هزار لوح فشرده هم نرسید و این کسادی بازار در درازمدت آنها را دچار ورشکستگی ساخت.
چرا که بعد از تولید چند آلبوم با کیفیت نازل که با سودآوری مقطعی برای تهیه‌کنندگان همراه بود اندک اندک آخرین پخش‌کننده موسیقی در سراسر کشور نیز مغازه و دفتر کارش را به صنف لوستر فروشان اجاره داد و از خیر کار موسیقی گذشت.
متأسفانه به دلیل نظارت اندک حتی گروهی که در شمار شاعران و آهنگسازان ثابت ارشاد و صدا و سیما بودند، به همکاری با لوس آنجلسی‌ها پرداختند. اما با آنها هیچ برخوردی صورت نگرفت تا انجا که حتی قرار بود جلسه بزرگداشت برخی از آنها در تالار وحدت هم برگزار شود.
«ر-ب» «ی-گ» «م-ح» «م-ب» «ت-م» شاعره فیلم سیاه «سنتوری» و ... علاوه بر کار کردن با خوانندگان حتی ضد انقلاب در جریان فتنه سال 1388 نیز به سرودن اشعار ساختارشکن پرداختند که عقده‌گشایی‌ها آنها را از حنجره ضدانقلابی ترین خوانندگان لوس انجلسی شنیدیم و شنیدند آنها که باید بشنوند اما شاهد هیچ برخوردی با چنین مطربانی که حتی احکام نورانی اسلام راضد‌بشر خوانده بودند، نبودیم. و بگذریم از افرادی که با تابلوی عضویت در شوراهای شعر به نام «کارگاه ترانه و شعر» مشغول کسب و کار هستند!!
چه باید کرد؟
به نظر می‌رسد معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مجموعه موسیقی در وزارت ارشاد صدا و سیما در جهت پالایش فضای موسیقی، کار نه چندان دشواری در پیش رو داشته باشند به شرط آنکه فقط به اصول فکر کنند و نه رابطه‌ها زیرا در صورت همت گماشتن به پالایش فضای موسیقی در گام اول می‌توان به مثابه بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا، ابتدا برای افراد شاغل در این حرفه کارت حرفه‌ای صادر کرد. کارتی که براساس ارزش تولیدات صاحب اثر به درجه الف، ب و ج تقسیم می‌شود. ضمن آنکه به راحتی می‌شود برای افراد مبتذل‌سرا و امتحان پس داده، اصولا کارت حرفه‌ای صادر نکرد. بدین ترتیب به مانند سینما به کسانی حق کار حرفه‌ای داده می شود که صلاحیت کاری و اخلاقی انها احراز شده باشد.
همچنین در جهت حمایت از تولیدات تفاخر می توان قیمت آلبوم‌ها رابراساس کیفیت کار تعیین کرد تا به طور مثال اگرتولیدکننده‌ای از عوامل درجه الف استفاده کرده است بتواند کارش را به قیمت بالاتری عرضه نماید و یا از تسهیلات بیشتری استفاده کند، که البته این رده‌های الف، ب و ج براساس کیفیت کارها در پایان هر سال می‌باید قابل تغییر باشد.
بدین ترتیب که اگر کسی کار خود را نازل و بی کیفیت ارائه داد درجه او دچار تنزل شود و در عوض اگر کسی کارهای ارزشی و پیام‌دار تولید کرد به ارتقای درجه کیفیت کاری دست خواهد یافت.
دستمزد عوامل نیز برهمین اساس و به گونه‌ای کارشناسی توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تعیین شود.
بی تردید اگر در گام نخست شاهد چنین اقدامی درزیرمجموعه موسیقی وزارت و فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا و سیما باشیم، فضای موسیقی مردمی از لوث افراد کار نابلد و همکاران مطرب‌های لوس آنجلسی پاک خواهد شد و شاهد این همه تولید انبوه بی ارزش در حوزه موسیقی نخواهیم بود.
در چنین آشفته بازاری اگربرخلاف سال‌های 1376 به این سو تنها بر مبنای اصول کار شود بی‌تردید به زودی شاهد تولید آثاری شاخص و مانا خواهیم بود ورنه اگر دست اندرکاران موسیقی وزارت ارشاد اسلامی به دوغ و دوشاب و سره و ناسره به یک چشم نگاه کنند دیواری که خشت اول آن صاف و درست نهاده شده بود اما بعدها به طرز حیرت آوری توسط مدیران وقت موسیقی کشور کج شد تا ثریا کج خواهد رفت.
در شرایط حاضر حتی نوازنده سابق سینتی سایزر در پارک ارم نیز بدون هیچ پشتوانه علمی خود را درمیان آهنگسازان جا زده و بی سوادترین افراد مشغول ترانه سرایی هستند. جالب اینکه خانمی 50 ساله که یک شبه به ارثی میلیاردی دست یافته است بلافاصله هوس شاعری می کند و به مدد ثروتش سخت‌گیرترین و در عین حال سودآورترین خواننده در یک آلبوم را با خودش شریک می کند به شرط اجرای دو ترانه این خانم در آلبوم که به جز ابراز تأسف نمی توان عکس العملی دیگر داشت! جالب اینکه همین خانم میلیاردر بدون داشتن هیچ بضاعت علمی و ادبی آلبوم دکلمه اشعار خود را با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد به بازار موسیقی ارائه می کند در حالی که اگر از همین امروز اصول فدای رابطه‌ها نشود می توان جلوی این آشفته بازار موسیقی ایستاد.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10