لانهجاسوسيهنوزفعالاست ! صداقت امريکايي و ۱۴میلیارد گزارش
شنود و جاسوسي از ايران |
|
داستانی از يک لانه! (خشت اول) |
|
ويتامينه |
|
هوایتازه |
|
نقدسوم |
|
بوی بارون |
|
اس ام اس |
|
|
|
|
34 سال از نامگذاري فوق العاده سفارتخانه ايالات متحده به «لانه جاسوسي» گذشت
تا اصالت اين تشبيه تاريخي بر تمام دنيا روشن شود؛ اتفاقي که اگرچه همراهان و
همتايان امريکا را از خواب بيدار نميکند اما حقانيت ايران مظلوم که زودتر از همه
کشورها، حقيقت ديپلماسي امريکايي را شناخت، به دنيا نشان ميدهد. ضمن اينکه اين
روزها از گوشه و کنار دنيا خبرهايي ميرسد که نشان ميدهد جناب کدخدا بيش و پيش از
هر ديپلماسي بين المللي، به دستگاههاي شنود خود اعتماد دارد و نه آن لبخندهاي
ديپلماتيک جلوي دوربين و خودکارهاي رنگارنگ هنگام امضاي تفاهم نامه و ژستهاي دو
نفره و چند نفره. داستان امريکاي امروز همان قصه جاسوسان ديروزي است که جهان آن روز
زياد باورش نکرد و حالا همه، قصه انقلاب اسلامي را تکرار ميکنند. امريکاييها
امروز فقط بدهکار انقلاب اسلامي نيستند و بسياري از کشورها منتظرند تا شايد آنها
بابت اين افتضاح افشاگري، عذرخواهي کنند؛ روياي دست نايافتني که هرگز محقق نخواهد
شد چرا که ذات استکبار و سلطه، با جاسوسي و بي اعتمادي عجين است و طبيعت يک دولت
امپرياليستي که حامي اصلي و البته مديون کارتلهاي بزرگ صهيونيستي است، ميطلبد که
در ابتدا، همه مردم جهان، از جمله مردم کشور خود را، جاسوس بداند مگر اينکه خلاف آن
ثابت شود! سطرهاي امروز را بخوانيد تا بهتر عمق شعار «مرگ بر امريکا» را درک کنيد.
تحريريه نسل سوم ببخشيد که اين طوري شد! افشاگری های «ادوارد اسنودن»
کارمند سابق سازمان امنیت ملی آمریکا در روزنامه های کشورهای مختلف درباره جاسوسی
آمریکا در سراسر جهان همچنان ادامه دارد که از آخرین نمونه های آن هک کردن ایمیل
شخصی رئیس جمهور مکزیک و اعضای هیئت دولت این کشور بود که خبرهای رسیده حاکی از
سردشدن روابط این دو کشور است. روزنامه گاردین به تازگي به نقل از اسنودن نوشت که
سازمان امنیت آمریکا موبایل بیش از 35 رهبر و رئیس جمهور در جهان را شنود می کرده
است که البته تاریخ شروع این شنودها هنوز اعلام نشده است ولی ظاهراً این سیاست در
این سازمان و به طور کلی در سازمانهای جاسوسی آمریکا یک اولویت حیاتی محسوب می
شود. به نوشته روزنامه گاردین بعد از شنیدن خبر شنود تلفن آنجلا مرکل، صدر اعظم
آلمان وی در تماس با باراک اوباما تنها اظهار تاسف رئیس جمهور آمریکا و عدم تکرار
آن را شنید! اگرچه اوباما به مرکل و دیگر روسای جمهوری که در موردهای مشابهی با
او تماس گرفته بودند، اطمینان داد که این گونه حوادث تکرار نخواهد شد، اما در مورد
این قضیه سخنی به میان نیاورد که آیا چنین چیزی انجام شده است یا نه؟ و مانند جی
کارنی، سخنگوی کاخ سفید اظهار نظر کرد و از جواب دادن به پرسشهای خبرنگاران خودداری
نمود، و تنها اطمینان داد که اینگونه کارها دیگر تکرار نخواهد شد!! آمارهاي
شگفت آور در اسناد ادوارد اسنودن که در تاریخ 27 اکتبر 2006 نوشته شده و روزنامه
گاردین آنها را منتشر کرده است، آمده که سازمان امنیت ملی آمریکا مقامات بلند پايه
را تحریک می کرد تا لیست شماره های تلفن همراه خود را در اختیار آنها قرار دهند. در
این سند این نکته جالب توجه است که از میان 200 شماره مهم این سازمان 35 شماره از
رهبران کشورهای جهان بوده است. ارزش این خبر زمانی بیشتر شد که آنجلا مرکل این خبر
را در نشست رهبران جامعه اروپایی اعلام کرد که سایه ای تیره بر مجلس انداخت.
این اسناد که تحت عنوان «خبرچین جامع» به دست گاردین رسیده است، میزان جاسوسی و
نظارت های ایالات متحده آمریکا را بر کل کشورهای جهان نشان می دهد. جزئیات و حتی
نقشههای کشورهای جهان با شنود گسترده مکالمات تلفنی و شبکه های اینترنتی جمع آوری
شده است. این اسناد نشان می دهد که تا آخر ماه مارس سال جاری میلادی، ۳میلیارد باکس
اطلاعاتي از طریق رایانه های ایالات متحده آمریکا به دست آمده است. همچنین در ماه
مارس ۹۷میلیارد باکس اطلاعاتي از طریق جاسوسی از کامپیوترهای سراسر جهان به دست
آمده است. قرباني مقتدر جاسوسيها طبق اسناد به دست آمده در ماه
مارس(اسفندماه)، ایران با ۱۴میلیارد گزارش، اولین کشوری است که بیشترین میزان شنود
و جاسوسی از آن انجام شده است. در حقیقت آمریکایی ها در اسفند ۹۱، بیشترین جاسوسی
خود را از طریق شنود و ردگیری شبکه های اینترنتی از ایران انجام داده اند. این در
حالی است که پیش از این گفته می شد ۱۲ هزار از رکورد ها، اطلاعاتی و اسناد محرمانه
ای که در اختیار اسنودن افشاگر سیستم جاسوسی آمریکا قرار دارد درباره ایران است.
بعد از ایران، پاکستان با ۱۳میلیارد دفعه شنود و گزارش اطلاعاتي، دومین کشوری است
که مورد خیانت آمریکایی ها واقع شده است. همچنین اردن با اینکه یکی از متحدان عرب
آمریکا به شمار می رود، سومین کشوری است که مورد شنود سيستمهاي اطلاعاتي و امنيتي
آمریکایی ها واقع شده است. بر اساس اسناد اسنودن، آژانس امنیت ملی آمریکا، تنها در
عرض یک ماه از حدود ۱۲۵میلیارد تماس در کشورهای مختلف را جاسوسی کرده است. از این
تعداد، «شنود» حدود ۲۲ میلیارد تماس مربوط به افغانستان، ۱۲.۷۶میلیارد تماس مربوط
به پاکستان، ۷.۸میلیارد تماس مربوط به عراق، همین تعداد از عربستان، ۱.۹میلیارد
تماس از مصر، ۱.۷۳میلیارد تماس از ایران و ۶.۱میلیارد تماس از اردن بوده است. اين
آمار نشان ميدهد که ايران، قرباني مقتدر جاسوسيهاي امريکاست چرا که سالها قبل،
لانه جاسوسي امريکا را تسخير و امريکاييها را بدجوري تحقير کرد؛ حقارتي که تا دنيا
دنياست، از حافظه تاريخي دولت امريکا محو نخواهد شد. خوب کرديم! نکته جالب
صحبت های رئیس سازمان امنیت ملی آمریکا بعد از افشاگری های اسنودن و روزنامه گاردین
بود؛ وي از سازمانش دفاع كرده و گفته كه كاركنان اين آژانس با اقدامات نظارتی خود
موجب شدند، سربازان، نيروهای هوايی، زمينی و دريايی بيشتری زنده به خانه بازگردند.
ما تهديدهای موجود عليه آمریکا را رصد می کنیم. كيت الكساندر میگوید ما اكنون
تهديدهایی را رصد می كنيم كه نه سازمان سيا و نه پليس نتوانستند ببينند. در
همين حال جيمز كلاپر، مدير اداره اطلاعات ملي آمريكا نيز گفته تمايلی به بحث درباره
برنامههایی كه زمانی محرمانه بودهاند ندارد اما اكنون از بحث به وجود آمده
استقبال می كند! ما اعتقاد داريم كه كارمان قانونی بوده است. ما از آمريكایی ها و
غير نظاميان بی گناه هيچ كشوری جاسوسي نكرديم. كلاپر اين را هم اضافه کرده كه هدف
اصلي عمليات جاسوسي اين كشور، اطلاع از اهداف و تصميمهای رهبران جهان بوده است. وی
در مقابل كميته اطلاعاتی مجلس نمايندگان آمريكا گفته كه تلاش براي اطلاع از نيات و
اهداف رهبران كشورهاي ديگر، سرلوحه سياست اطلاعاتی ايالات متحده است. روزنامه
وال استريت ژورنال نيز به نقل از مقامهاي آمريكا نوشت: «تماسهای تلفني ضبط شده در
اختيار آمريكایی ها قرار گرفته تا از نيروهای متحد در مناطق جنگي حفاظت شود. و در
ادامه توجيه خود را اين گونه تکميل کرد: «ميليونها تماس تلفنی توسط سرويسهای
اطلاعاتی اروپایی ضبط و به طور محرمانه در اختيار آژانس امنيت ملي آمريكا قرار
گرفته است و خود اين آژانس تماسهاي تلفنی را شنود و ضبط نكرده است» مسئله ای كه
بیشتر خشم كشورهای اروپایی را برانگيخته و باعث خدشه دار شدن روابط آمريكا و اروپا
شده است. اين گزارش حاكی از مشاركت اروپا با آژانس امنيت ملی آمريكا در اقدامات
جاسوسی و برنامههای نظارتی جهانی است. اين افشاگریها همچنين رهبران اروپایی را
كه به شدت از گزارشهای جاسوسي آمريكا انتقاد كردند در وضعيت سختی قرار میدهد و
نشان می دهد كه چگونه آژانس های اطلاعاتي آنها به آمريكايی ها كمك كرده اند.
اقتضاي طبيعتش اين است! مقامات آمريكایی اعلام كردند که تماسهای تلفنی ضبط
شده توسط اروپایی ها از مناطق جنگی و ديگر مناطق خارج از مرزهايشان به عنوان بخشی
از تلاش ها برای كمك به حفاظت نيروها و شهروندان آمريكایی و متحد در اختيار آژانس
امنيت ملي آمريكا قرار گرفته است. جيمز لوئيس، يكي از مقامات سابق وزارت امور
خارجه آمريكا كه در حال حاضر يكی از متخصصان تكنولوژي - سياست در مركز مطالعات
استراتژيك و بينالمللي است نيز در اظهارات بامزهاي گفته: اين مساله كه آژانس
امنيت ملي شرور و آمريكا ظالم است و رهبران آمريکايي افرادی هستند كه در نقض اصول
بينالمللی دست داشته اند، يك داستان خيالي است و حقيقت ندارد. رفتار آمريكا خارج
از اصول نبوده است! خبرهایی از این دست شاید خیلی پیشترها نیز منتشر شده بود
ولی مطرح شدن آن در جمع روسای جمهور کشورهای اروپایی بیشتر روی این مسئله تاکید
میکند که آمریکایی ها در رسیدن به اهداف و مقاصد خود دوست و دشمن نمیشناسند. آنها
حتی از گوش کردن به مکالمات تلفنی دوستان و همپیمانان خود نیز خودداری نمیکنند و
تمام فریادهای دموکراسی خواهي آنها تنها برای کشورهای دیگر سر داده می شود.
تاکنون چنین اذعان می شد که گویا مقامات امریکائی تنها با تعداد خاصی از مردم
رفتارهای غیراخلاقی و غیر قانونی انجام میدهند، اما اکنون برهمگان آشکار شد که
این سلوک و عادت همیشگی آنهاست! آنها به دلیل سیاستهای غلط و شوم خویش تعریف واضح و
مشخصی از دوست و دشمن ندارند! آنها با دوستان خود در لباس دوستی، دشمنی می کنند! و
این خطرناکتر از آن است که دشمن در مقابل دشمن خویش انجام میدهد! زیرا دشمن
میداند که طرف مقابل دشمن اوست و باید از چگونه رفتار و اعمالی در مقابلش استفاده
نماید! ساده ترين ابزار جاسوسي روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست» در گزارشي از
جاسوسي ساده امريکاييها خبر داده و نوشته که طبق اسنادی که « اسنودن» فاش کرده،
این آژانس از اطلاعات صدها میلیون کاربر گوگل و یاهو هم جاسوسی کرده است. آژانس
امنیت ملی آمریکا از داده های صدها میلیون کاربر گوگل و یاهو که برخی از آنها
آمریکایی هستند، جاسوسی کرده است. طبق مستنداتی که واشنگتن پست با استناد به مدارک
محرمانه فاش شده توسط اسنودن، منتشر کرده است، برنامه ای با عنوان «ماسکیولر» که
آژانس امنیت ملی آمریکا با همکاری همتای انگلیسی خود «ستاد ارتباطات دولتی» اجرا
میکرد، برای ماموران اطلاعاتی آمریکا این امکان را فراهم کرد تا از طریق فیبرهای
نوری که شرکت های بزرگ اینترنتی گوگل و یاهو استفاده می کنند، اطلاعات صدها میلیون
شهروند را در اینترنت رصد کنند. برنامه ماسکیولر یک برنامه مخفی و مکمل برنامه
جاسوسی پریسم است که آژانس امنیت ملی آمریکا با اجرای آن توانسته است با تحت فشار
قراردادن شرکتهای فناوری رایانه ای، اطلاعات شهروندان را رصد کند. طبق یکی از
اسناد محرمانه منتشر شده توسط واشنگتن پست که به تاریخ سی ام ژانویه سال 2013 مربوط
می شود، حدود 181 میلیون داده مربوط به شهروندان آمریکایی ظرف سی روز قبل از تاریخ
این سند توسط آژانس های اطلاعاتی آمریکا از طریق رایانامه ها یا شنود مکالمات تلفنی
یا ویدیوئی گرد آوری شده است. ما هم که خوابيم! برخورد شرکتهاي اينترنتي هم
مانند کشورهاي اروپايي است و با يک تماس و يک بيانيه و يک اخم، حل و فصل ميشود! به
عبارتي ميتوان بدبينانه گفت که در باطن همه دستشان توي يک کاسه است! حالا هم شرکت
یاهو در واکنش به این افشاگری ها، در بیانیهای اعلام کرده: «ما نظارت های دقیقی به
منظور حمایت از امنیت مراکز اطلاعاتی داده های کاربران اینترنتی خود به اجرا گذاشته
ایم. ما نه به آژانس امنیت ملی آمریکا و نه به هیچ یک از دیگر آژانس های اطلاعاتی
آمریکا اجازه دسترسی به این مراکز را نداده ایم.» از سوی دیگر، مسئول حقوقی گوگل
نيز اين گونه واکنش نشان داد: «این شرکت به هیچ وجه در جاسوسی آژانس امنیت ملی
آمریکا از اطلاعات کاربران شرکت دست نداشته و از شنیدن گستردگی فعالیتهای جاسوسی
این آژانس، غافلگیر شده است! ما از مدت ها پیش نگران چنین اقدامات احتمال نظارتی
بوده ایم و به همین علت به رمزگذاری های خود برای خدماتی که گوگل در زمینه ارتباطات
به کاربران خود می دهد، ادامه میدهیم. البته ما به هیچ دولتی از جمله دولت آمریکا
اجازه نفوذ به سامانه های خدمات رسانی خود را نمی دهیم. ما از گستردگی این اقدام
جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا که از طریق فیبرهای نوری خصوصی گوگل انجام شده، شوکه
شده ایم؛ امری که ضرورت ایجاد اصلاحات فوری را ایجاب می کند.»
|
|
|
از تاریخ مراجعت آیت الله خمینی به تهران، نیروهای نظامی که برای محافظت سفارت
آمریکا گمارده شده بودند به داخل محوطه سفارت انتقال یافتند. علت این تصمیم در درجه
اول این بود که وجود این سربازان در اطراف سفارت موجب تحریک تظاهرکنندگان و توجه
آنها به طرف سفارت نشود و ثانیا سربازان با تاکتیکهای معمول آن روزها از طرف
نیروهای انقلابی که با نزدیکی به سربازان و گذاشتن گل در داخل لوله تفنگهای آنها
درصدد تحبیب آنان برمیآمدند تحت تاثیر قرار نگیرند. به علاوه در هوای سرد شبهای
ماه فوریه سربازان در داخل محوطه سفارت جای گرمتر و محفوظتری داشتند. وابسته
نظامی سفارت هم در این ایام شبها در دفتر کار خود میخوابید و با افسر فرمانده
سربازان محافظ سفارت در تماس دائم بود. آن شب او هم هیجان زده بود و پس از بازدیدی
که از سربازان محافظ سفارت کرد به من گزارش داد که بین سربازان هیجان و جنب و جوش
غیرعادی به چشم میخورد و اخبار مربوط به پیوستن قسمتی از نیروهای نظامی به
انقلابیون و سر و صدای زد و خورد و تیراندازی که از بیرون به گوش میرسید آنها را
هم دچار تشویش و هیجان کرده بود. صبح روز یازدهم فوریه اعضای ارشد هیئت مستشاری
آمریکا در نیروهای مسلح ایران طبق معمول به محل کار خود در مرکز ستاد مشترک رفتند،
ولی طولی نکشید که رئیس هیئت سراسیمه به من تلفن کرد و گفت جمعیت کثیری در اطراف
محوطه ستاد جمع میشوند و پیشنهاد میکرد افراد او ستاد را ترک کنند. من با نظر او
موافقت کردم و از خود او خواستم که مستقیما به سفارت بیاید و شب را در محل اقامت ما
بگذراند. چند دقیقه بعد معاون او تلفن کرد و گفت تانکها در اطراف ستاد موضع گرفته
و توپهای خود را بطرف ساختمان ستاد نشانه گرفتهاند. 26 عضو هیئت مستشاری آمریکا
دفاتر خود را ترک کرده و به زیرزمین ستاد پناه برده بودند، ژنرالهای ایرانی و
افسران ارشد ستاد هم قبلا به این پناهگاه رفته بودند. ... در بحبوحه این
فعالیتها زنگ تلفن به صدا درآمد و نیوسام، معاون وزارت امور خارجه آمریکا که از
واشنگتن صحبت میکرد گفت از اطاق وضع فوقالعاده در کاخ سفید با من صحبت میکند و
هم اکنون جلسهای به ریاست برژینسکی برای بررسی اوضاع ایران تشکیل شده و میخواهند
تازهترین اطلاعات را درباره اوضاع دریافت کنند. من در چند جمله کوتاه گزارش وضع
موجود را دادم و گفتم چون گرفتار مشکل نجات 26نفر پرسنل نظامی آمریکا هستم بیش از
این نمیتوانم صحبت کنم. ...پانزده دقیقه بعد تلفن واشنگتن مجددا به صدا درآمد
و این بار نیوسام و کریستوفر، معاون ارشد وزارت امور خارجه آمریکا هر دو پای تلفن
بودند. تلفن از اطاق وضع اضطراری کاخ سفید بود و اطلاعات دقیقتری راجع به اوضاع و
امکاناتی که در اختیار ما بود میخواستند. این تلفن موجب قطع گزارش تلفنی یکی از
ماموران سیاسی ما درباره تماس وی با ابراهیم یزدی برای نجات پرسنل نظامی ما گردید و
از این جهت برای من ناراحت کننده بود، زیرا در آن شرایط نجات جان آمریکايیهايي که
در معرض خطر جدی بودند بیشتر از پاسخ به سوالات مبهم و نامربوط اطاق وضع اضطراری
کاخ سفید برای من فوریت داشت. لذا گفت وگوی من با دو مقام عالیرتبه وزارت امور
خارجه هم مانند مکالمه قبلی سریع و نامطبوع بود. نهایت خشم و عصبانیت من در این
مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی درباره امکان ترتیب دادن یک کودتا برای
استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت در حال سقوط بختیار از من نظر میخواهد. این
فکر و این سوال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود که بیاختیار مرا به ادای
یک کمله زشت درباره برژینسکی وادار ساخت و این فحاشی و بددهنی بیسابقه، مخاطب من
نیوسام را که مرد ملایم و متینی بود تکان داد. نیوسام با ابراز شگفتی و تردید
درباره آنچه شنیده بود سوال خود را به نحو دیگری تکرار کرد. من در پاسخ گفتم
نمیتوانم آنچه را گفتهام بزبان لهستانی ترجمه کنم و گوشی را بزمین گذاشتم.
چند دقیقه بعد در حالی که من نومیدانه به تلاش خود برای برقراری ارتباط با یزدی و
جلب کمک و همکاری او برای نجات آمریکاييها ادامه میدادم بار دیگر تلفن واشنگتن
خطوط ارتباطی دیگر مرا قطع کرد و این بار دوباره نیوسام روی خط بود. نیوسام این بار
با لحنی جدی و آمرانه گفت بوی دستور داده شده است از من بخواهد که با رئیس هیئت
مستشاری نظامی آمریکا در ایران تماس برقرار کنم و نظر او را درباره امکان دست زدن
به یک کودتای نظامی سوال کرده به واشنگتن گزارش بدهم. من از نیوسام پرسیدم آیا او
نمیداند که رئیس هیئت مستشاری ما هم اکنون در یک پناهگاه زیرزمینی به دام افتاده و
من برای نجات اوتلاش میکنم. نیوسام گفت موضوع را درک میکند ولی دستوری که به او
داده شده این است که نظر ژنرال رئیس هیئت مستشاری آمریکا درباره کودتا سوال شود!
ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در ايران
|
|
|
چاپ جدید کتاب «لشکر خوبان» شامل خاطرات رزمنده غواص مهدیقلی رضایی به قلم
معصومه سپهری که به تازگی به دست نوشته مقام معظم رهبری نیز مزین شده این روزها با
وجود قيمت بالايي كه سوره مهر برايش در نظر گرفته و كمي غير متعارف است، طرفداران
بسیاری پیدا کرده و در صدر لیست پرفروشهای ناشر قرار گرفته است. کتاب وقایع
لشکر عاشورا است و نوجوانی را به یاد میآورد که با سماجت و همت ستودنی، سختترین و
ناگهانیترین لحظات میدانهای خطر و حادثه را تجربه کرد و از هر جنگ و عملیاتی،
یادگار زخمی بر خود انداخت. خواننده این کتاب میتواند در کنار راه جستن به ژرفای
روابط انسانی، به ارزیابی مواجهة مردان رزمنده با خاطرات و حادثهها بپردازد و در
کنار آن، بخشی از ناگفتههای جنگ را از زبان یک نیروی اطلاعاتی مرور کند. مهدی قلی،
در روایت خود، جنگ را نه از منظر خاطره، بلکه گاه از چشم یک منتقد نگریسته است و
همین شاید بتواند گامی نو در فهم زوایای گوناگون نبرد هشت ساله مردم ایران باشد.
بخشی از کتاب «لشکر خوبان» را بخوانید : «زندگی در آن مقر با آب و شنا پیوند
خورده بود. آن قدر در شنا استاد شده بودیم که حتی برای رفتن از این سوی مقر به آن
طرف، خود را توی آب میانداختیم چون با شنا راحتتر و سریعتر میرسیدیم. هر لحظه
آماده بودیم که در صورت لزوم توی آب شیرجه برویم. از اینرو معمولاً لباسهای سبکی
میپوشیدیم که در صورت افتادن در آب بتوانیم بدون احساس سنگینی شنا کنیم. مهم ترین
ثمره زندگی در آب ورزیدگی همه نیروهای اطلاعات بود. مسیرهای طولانی هشت و ده
کیلومتری را با شنا طی کردن مسألهای عادی شده بود و اصلاً یکی از اهداف درازمدتِ
قرارگاه از این که مثلاً لشکر عاشورا در فلان منطقه مستقر شود این نکته بود که با
توجّه به عملیّاتهای آتی، نیروها در مناطقی مشابه باشند و قدرت، مهارت و ورزیدگی
لازم را کسب کنند. ماه رمضان بود. از هر راهی که به ذهنمان میرسید وارد شدیم تا
از مسئولان اجازه بگیریم و بتوانیم روزه بگیریم اما این اجازه صادر نشد. برنامههای
عزاداری رونق گرفته بود. دوشنبهها، دعاهای توسل به سینهزنی و عزاداری ختم میشد و
پنجشنبهها دعای کمیل داشتیم. همه نمازها به جماعت ادا میشد و امام جماعتمان
طلبهای بود بهنام «حسن نصیری» . هر صبح همه با هم دعای عهد میخواندیم و تقریبا
همیشه صحنه زیبای طلوع آفتاب هور را میدیدیم. تابستان بود و گرمای روز به حمله
شبانه پشهها آمیخته بود. بیرون چادر، پلهای نفر را به صورت تختخواب درست کرده
بودیم و پشهبند را به آنها وصل میکردیم. پشهبند ما را از هجوم شبانه پشههای سمج
هور در امان نگه میداشت. شبها هوای آزاد بسیار خنکتر و باصفاتر از داخل چادرها
بود. خنکای نسیمی که از روی آب میوزید و صدای آرامِ نیها و آسمان پرستاره روشن،
تصویر زیبای شبهای شط علی بودند. یک روز صبح در صف دستشویی ایستاده بودیم که یکی
از بچهها دمِ گوشم گفت: «مهدی، منو هل بده تو آب تا سر حال بیام.» ـ چرا من هلت
بدم. خودت بپر! اما او، من و چند تن دیگر از منتظرین صف دستشویی را هم توی آب
برد. مناسبات بچهها به گونهای بود که برای این که بعضی از بچهها به خاطر این
مسأله ناراحت و شرمنده نشوند ناگهان سر و صدا بلند میشد که: در این لحظه هیچ کس
روی پلها نخواهد بود؛ همه باید توی آب باشند! محض شیرین کردن قضیه عدهای از این
تصمیم همگانی سرپیچی میکردند. بنابراین جست و جو برای یافتن آنهایی که توی آب
نبودند شروع میشد و وای به حال کسی که با پای خودش توی آب نرفته بود! گاهی خود
ما هم جزو فراریها بودیم. چون لباس تنمان بود، حوصله خیس شدن و بعد خشک کردن
لباسها را نداشتیم. برای چنین موارد اضطراری هیچ ترفندی کارگر نبود. بعضی از
بچهها تا صدای «بپرید توی آب» را میشنیدند، زود رو به قبله میایستادند و «الله
اکبر» میگفتند که مثلاً ما داریم نماز میخوانیم اما بچه ها به آنها هم رحم نکرده
و آنها را در همان حال بلند کرده، وسط آب رها میکردند!»
|
|
|
تصور اغلب آدمها این است که در موقعیت کاری، برای بهرهوری یکسان لازم است همه
انسانها شبیه هم باشند، شبیه هم کار کنند و رفتاری مشابه داشته باشند. به عنوان
مثال لباس فرم بپوشند، برای انجام امور فقط در چارچوبهای خشک و ثابتی رفتار کنند و
برای دستیابی به موفقیت و نتیجه مطلوب، طوری فعالیت کنند که شاید پیش از این فرد
دیگری با همان رفتارها و فعالیتها حداکثر راندمان را داشته است. اما باید اقرار
کرد تا زمانی که فردی شجاعت به خرج نداده و چارچوبی را زیر پا نگذاشته است، نتیجه
تازه و بدیعی ظهور پیدا نکرده است. بنابراین میتوان گفت، در یک فعالیت اجتماعی،
اقتصادی یا حتی ورزشی، فرد نبوغ خود را نمایان نمیکند مگر در حالتی که متفاوت از
سایر همکاران و یا همگروههایش ظاهر شود و دست به فعالیتهایی تازه و جسورانه
بزند. بنابراین وقتی فردی متفاوت از دیگران دلیل میآورد، متفاوت رفتار میکند و
ایدههایی خارج از چارچوبهای روزمره ارائه میکند، گذشتن از کنار این تفاوتها
میتواند به معنای لطمه زدن و سوزاندن موقعیتی طلایی و خاص باشد. تفاوتهایی که
در اطرافیانمان وجود دارد، همیشه نباید شکلی از «حسن» و «تناسب» داشته باشد تا به
نتیجهای خاص منجر شود. گاهی معلولیت یک فرد، نحوه برخورد متفاوت او با دیگران و یا
حتی افکار پراکنده، میتوانند در دایره همین تفاوتها قرار گیرند و با پیدا کردن
راهی مناسب برای مواجه شدن با این تفاوتها میتوانیم به نتایج حیرتانگیزی دست
پیدا کنیم. برخي آدمها از تفاوتهای خود احساس شرم و خجالت بهشان دست میدهد!
اما اگر بدانیم که این تفاوتها میتوانند چه گوهری را در وجود ما رشد و پرورش دهند
و زمینه بالندگی غیرقابل تصوری در زندگیمان باشند، قطعا بیش از پیش به خودمان
احترام میگذاریم و سعی میکنیم با یافتن مسیری درست، این تفاوت را به نقطه شروع و
مناسبی برای پرتابی بلند به آینده تبدیل کنیم. کافی است کمی در خودمان کاوش کنیم تا
این تفاوت را بیابیم. آن وقت بیشتر به پیتر دراکر حق میدهیم که میگوید:
«تفاوتهای فرد منشأ سرمایهگذاریهای کلاناند.» همه اينها در گروي تقويت
اعتماد به نفس سالم در درون ماست؛ كه در مقياسي بزرگ تر به اعتماد به نفس جامعه و
البته اعتماد به نفس ملي كمك ميكند و داشتن چنين حسي همواره در پيشرفت و همچنين
استقامت يك ملت در برابر مشكلات مختلف، موثر بوده است. بنت الهدی صدر
|
|
|
سريال طنز «پژمان» در حالي تمام شد كه به خوبي از عهده نمايش برخي رفتارهاي چيپ
و نادرست جمعي از فوتباليستها و البته دلالها، مديران و بازيگران سينما برآمد.
ضمن اينكه اين سريال برخي افراط و تفريطهاي زندگي امروز جامعه را نيز به خوبي
تصوير كرد. اگرچه مجموعههاي طنز سيما در سالهاي اخير زياد چنگي به دل نزده و
«پژمان» هم زياد مستثني نيست اما به جرات ميتوان گفت كه اين مجموعه طنز هم يك
سروگردن بالاتر از ساير همصنفيهاي خود بود و هم خيلي ظريف و صريح برخي مشكلات
جامعه فوتبال ما را نمايان كرد. داد و فريادهاي بيمورد، فلش بكهاي تكراري و
آزاردهنده، نقش فرعي و مصنوعي برخي زنان مجموعه از جمله اشكالاتي است كه «پژمان» را
در ليست طنزهاي دست دوم سيما قرار داده اما «بازيهاي روان، ديالوگهاي حسابشده و
همچنين داستانهاي فرعي» از جمله نقاط قوت سريال است. يكي از دلايلي كه ميتوان
اميدوار بود اين سريال ادامه پيدا كند، بازشدن برخي از مسائل پشت پرده فوتبال در
قالب طنز بود؛ دلال بازي و فساد پشت پرده مالي و گاه اخلاقي، ضعف ظرفيت در برخي
چهرهها، كوتاهي مديران و گاه همكاري آنها در رشد برخي بيماريهاي ورزشي، افراط در
ماديگرايي و چشم و همچشمي فوتبالي و...همگي آيينهاي بود منحصر به فرد از بازتاب
برخي رفتارهاي ناپسندي كه مردم آنها را نميبينند و در جريان آن نيستند. شايد يكي
از بهترين دستاوردهاي «پژمان» همين باشد كه برخي رفتارهاي فوتباليستهاي كشور را به
سخره گرفت تا (ان شاء الله) درك كنند و بدانند كه ماشين خارجي داشتن، ريخت و پاش بي
حد و حصر و همچنين تغيير سبك زندگي به بهانه مشهور شدن، هيچ ربطي به ستاره بودن
ندارد و يك فوتباليست در طراز ملي و بينالمللي ميتواند زندگي ساده و بيدردسري
داشته باشد؛ نكتهاي كه از ابتدا در اين مجموعه روي آن تاكيد شد كه داشتن يك «اسم»
نبايد يك نفر را غافل كند كه زندگياش را فداي آن اسم كند! و بعد هم در بدترين
شرايط، به خاطر حفظ تنها همان «يك اسم» به مسير گذشته ادامه بدهد و با وجود مشكلات،
تغيير و اصلاحي در روند زندگي فردي و اجتماعي نداشته باشد. اميدواريم كه
فوتباليستهاي عزيز كشورمان كه اين روزها در دادگاه افكار عمومي با سوالات زيادي
مواجه شدهاند و فساد فوتبالي بدجوري گريبان ما را گرفته، كمي بيشتر مراقب صنف خود
باشند و افرادي را كه با كمظرفيتي خود همچون ويروسي به جان فوتبال افتادهاند، طرد
كنند و خود نيز ويروسي نشوند. «پژمان» به خوبي نشان داد كه روابط در فوتبال ما
هم حرف اول را ميزند و «پول» دومين اصل حضور در فوتبال است و اين دو في نفسه
«فسادآفرين» است و اگر نظارت درستي در كار نباشد، كار، هميني ميشود كه الان هست.
نكته مهمتر اين طنز شبانه نمايش ضعف مديريت در فوتبال است كه دست بر قضا
فوتبال را نه تنها حرفهاي نكرده بلكه تنها هنرش نجومي كردن اعداد و ارقام دريافتي
و پرداختي بوده است؛ چه در عقد قراداد، چه در پورسانت دلالها و چه در آراي كميته
انضباطي! به عبارتي با كمي بدبيني ميشود ردپاي برخي مديران را هم در وضعيت فعلي
ديد وگرنه چرا بايد يك ستاره فوتبال سر از زندان و اعتياد و پارتي شبانه در
بياورد؟! چرا بايد يك بازيكن گمنام ناگهان با يك فصل حضور در يك تيم، چنان درآمدي
داشته باشد كه كلا فوتبال را بگذارد كنار و برود پي بوتيك بازي! اشكال كار كجاست؟
چرا ستارههاي فوتبالي اروپا اين قدر كم فروغ و پر حاشيه نيستند؟! چرا فوتبال ما
روي حاشيه ميچرخد و يك برنامه تلويزيوني به راحتي مي تواند بر تصميمگيري فدراسيون
تاثير بگذارد و يك تيتر روزنامهاي ميتواند بازيكني را مربي كند و مربياي را خانه
نشين؟ به نظر شما اين فوتبال حرفهاي است؟ آيا مدير برنامههاي «پژمان» نمادي از
مديريت فوتبالي امروز ما نبود؟ اميدوارم تلويزيون ضمن تقويت چنين طنزهايي و تداوم
ساخت آن، سراغ ساير صنفهاي حاشيهساز هم برود مانند «بازيگران، خوانندهها،
روزنامهنگاران مجلات زرد و ...» فرهاد کاوه
|
|
|
با عطش وارد شويد! اينجا زمين علقمه است مجلس لب تشنگان حضرت سقا به پاست
جمع بيپايان ما را نشمريد آمارها! جمع ِ ما هر جور بشماريد هفتاد و دو تاست
جاي دنجي خواستي تا با خدا خلوت کني اين حسينيه که گفته کمتر از غار حراست؟
اشک را بگذار تا جاري شود شور افکند هرچه پيش آيد خوش آيد، اشک مهمان خداست
اذن ميدان ميدهند اينجا به هرکس عاشق است با رجزهاي ابالفضلي اگر آمد سزاست
هروله در هروله اين حلقه را چرخيدهايم هاي! اي هاجر! بيا در اين حرم، اينجا
صفاست شورِ ما را ميزند هر تشنه کامي گوش کن! حلقِ اسماعيل هم با العطشها
همصداست...
انسیه سادات هاشمی
|
|
|
اگه جراح ها هم می تونستن قبل از جراحی یه نسخه پشتیبان از مریضشون بگیرن خیلی
با حال می شد ! * دقت کردین قصهها واسه «بیدار کردن» آدما نوشته شده اما
ما واسه «خوابیدن» ازشون استفاده میکنیم ! * ﺷﻌﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺎﻣﯿﻨﻮﻓﻦ ﺩﺍﺭﻩ
واسه تسکینِ درد آدم، بعضی از آدما ندارن ! * واحدهای پولی ایران :ریال،
تومان، چسب زخم، رنگارنگ، آدامس شیک و خورده ندارم ! * زنها میبخشند ولی
هیچ وقت فراموش نمیکنند، مردها فراموش میکنند ولی هیچ وقت نمیبخشند ! *
ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ آﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖﺗﺮینها هستند :آنها ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ می خورن ﭼﺎﻕ نمی شن و آنها ﮐﻪ ﺗﺎ
ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ می ذارن ﺭﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺧﻮﺍﺑﺸﻮﻥ می بره ! * آخرش هم نفهمیدیم به کسی که داره
میاد باید گفت «خوش آمدید» یا به کسی که داره میره!؟
|
|