مدارا کلید حل مشکلات |
|
مفهوم کبر |
|
عزاداری در قرآن |
|
اقتضای سفر |
|
امربه معروف مصداق خیر |
|
موانع اجرای امر به معروف و نهی از منکر |
|
رضا به قضای الهی در آموزههای حسینی |
|
|
|
|
قالالحسین(ع): من احجم عن الرأی و عییت به الحیل، کان الرفق مفتاحه. امام
حسین(ع) فرمود: هر کس از تدبیر بازماند و از چارهها ناتوان گردد، مدارا کلید
(گرهگشای مشکلات) اوست.(1) 1- فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 836
|
|
|
فاطمه دختر امامحسین(ع) از پدر بزرگوارش نقل میکند: «عبداللهبن عمر خدمت
پیامبر گرامی(ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! آیا اگر لباس زیبا بپوشم کبر است؟
حضرت فرمود: نه، عرض کرد: آیا اگر بر ناقه نجیب و (خوشنژاد) سوار شوم، کبر است؟
حضرت فرمود: نه، عرض کرد: آیا اگر غذایی پخت کنم سپس مردمی را نزد خود فراخوانم تا
از آن بخورند و پشت سر من راه افتند، کبر است؟ حضرت فرمود: نه، پرسید: پس کبر چیست؟
حضرت فرمود: این است که حق را ناچیز بشماری و مردم را خوار و کوچک پنداری.(1) 1-
فرهنگ جامع سخنان امامحسین(ع)، ص812
|
|
|
پرسش: آیا فرهنگ عزاداری ریشه قرآنی دارد یا اینکه فقط در روایات و سیره اهل
بیت(ع) میتوان مستنداتی برای آن پیدا کرد؟ پاسخ: فرهنگ عزاداری و سوگواری
ریشه قرآنی دارد و آیات عدیدهای بر این امر دلالت دارد که به نمونههایی از آن
ذیلاً اشاره میکنیم. 1- سوگواری یعقوب در فراق یوسف با این که یوسف فقط
مفقودالاثر بود و مرگ او حتمی نبود، یعقوب، پیامبر الهی و پدر بزرگوار او آنچنان در
فراق او گریه کرد که در نهایت نابینا شد. چنان که قرآن کریم میفرماید:«و قال یا
اسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم؛ و گفت: این اندو (بر فراق) یوسف و
چشمان او از اندوه سفید شد اما خشم خود را فرو میبرد.» آنقدر گریه کرد که
برادران یوسف از حزن و اندوه پدر به ستوه آمدند و گفتند: «تالله تفتؤا تذکر یوسف
حتی تکون حرضاً او تکون من الهالکین؛ به خدا قسم تو آن قدر یاد یوسف میکنی تا در
آستانه مرگ قرار گیری یا هلاک گردی». او در جواب گفت:«انما اشکوا بثی و حزنی الی
الله و اعلم من الله ما لاتعلمون؛ یوسف-84 من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم
(و شکایت نزد او میبرم) و از خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.»این آیات به
خوبی گریه طولانی حضرت یعقوب را منعکس میکند و زمخشری نیز روایت کرده است که حضرت
یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد؟ پاسخ داد: هفتاد سال به طول
انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد: پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد
شهید را داشت. (تفسیر کشاف، ج 2، ص 497) طبری از حسن بصری نقل نموده که «از
هنگامی که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانی که مراجعه کرد هشتاد سال طول
کشید و در این مدت همواره اندوه قلبی او را فرا گرفته بود و گریه میکرد تا بینایی
خود را از دست داد»، و حسن بصری گفته است:«در آن روزگار در روی زمین خلیفهای
بزرگوارتر از حضرت یعقوب در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.» (همان) از آیه فوق
و روایات نقل شده به خوبی استفاده میشود: گریه و اندوه در سوگ عزیزان، سالیان
درازی هم طول بکشد مانعی ندارد. به این جهت است که حضرت سجاد(ع) در پاسخ کسانی که
به گریههای شدید و طولانی آن حضرت در سوگ پدر بزرگوارش اعتراض میکردند،
فرمود:«مگر شما ازگریه و عزاداری یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق
یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد، در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از
جلو چشمانش ناپدید شده بود. اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و 17 تن از اهل بیت
پیامبر(ص) را شهید کردند و سرشان را از تن جدا نمودند.» (وسایل الشیعه، ج 2، ص 923)
2- تعظیم شعائر الهی قرآن کریم میفرماید: «و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی
القلوب؛ و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد این کار نشانه تقوای دلهاست.» یکی از
علمای اهل سنت مینویسد:«شعائر جمع شعیر (یا شعیره) به معنای علامت است و هر چه که
از دیدن آن خدا به یاد آید، شعائر خداست، و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه
ندارد.» چنان که از دهلوی نقل شده است که «..محبت شعائر الله عبارت است از محبت
قرآن و پیامبر و کعبه، بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد حتی اولیای خدا.»
(حجهالبالغه، ص 69) مرحوم علامه طباطبایی مینویسد:«شعائر عبارت است از
نشانههایی که انسان را به سوی خدا راهنمایی میکند و منحصر به صفا و مروه و مانند
آن نمیشود بنابراین هر نشانهای که انسان را به یاد خدا بیندازد تعظیم آن موجب
تقوای الهی میگردد و تمام نشانهها را در برمیگیرد.» (المیزان، ج1، ص 414) و
عزاداریها بهترین مصداق شعائر الهی است چرا که در آنجا قرآن خوانده میشود و مسائل
دینی مطرح میگردد، مردم به یاد خدا و قیامت میافتند و در هجران و شهادت اولیاء
خدا گریه میکنند. 3- عزاداری فریاد مظلومان و ستمدیدگان «لایحب الله الجهر
بالسوء من القول الا من ظلم؛(نساء-148) خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست
ندارد جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند.» راستی چه کسی مظلومتر از
آلمحمد(ص) خصوصاً امامان شیعه و شهدای کربلا سرغ دارید، گریه بر شهدای کربلا، و
مظلومیت امامان فریاد علیه همه ستمگران است حتی ستمگران این زمان. 4- عزاداری
اظهار مودت به اهل بیت(ع) در قرآن کریم میخوانیم:«قل لااسئلکم علیه اجرا الا
الموده فی القربی؛ (شوری-23) بگو اجری بر رسالتم از شما نمیخواهم مگر دوستی
بستگانم را». دوستی نشانههایی دارد یکی از آنها این است که در شادی اهل بیت شاد و
در ماتم آنها اندوهناک باشد.و امام رضا(ع) نیز فرمود:«ای پسر شبیب ان سرک ان تکون
معنا فیالدرجات العلی من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا فلو
ان رجلاً تولی حجراً لحشره الله مع یوم القیامهًْ(بحارالانوار، ج 44 ص 287) اگر
دوست میداری که همنشین ما در بهشت برین باشی، در غم و اندوه ما اندوهناک و در شادی
ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر، چه آن که اگر کسی سنگی را دوست بدارد روز قیامت
با آن محشور میگردد.»براساس همین اصل بود که در کوفه و شام برخی از آنانی که به
اهلبیت و اسرا بد میگفتند وقتی متوجه شدند که اینها اقربای پیامبر(ص) میباشند
گریه و زاری میکردند و از این راه مودت خویش را اظهار مینمودند. چنان که در گزارش
جانسوز مسلم گچکار از کوفه این معنی به خوبی منعکس شده است. و همچنین در داستان آن
پیرمرد شامی که در ابتدا خطاب به امام سجاد(ع) و همراهان گفت: حمد و سپاس خداوندی
را که شما را کشت و مغلوب کرد و مردم شهرها را از وجود شما راحت نمود و امیرمؤمنان
یزید را بر شما پیروز گردانید.» آنگاه که امام سجاد(ع) خود را معرفی نمود و
فرمود:«به خدا سوگند بدون شک ما همان خاندان رسول خدا(ص) هستیم و به حق جدمان
سوگند که ما همان خاندان میباشیم.» پیرمرد پس از شناخت آنها گریه کرد و عمامه خود
را از شدت ناراحتی از سر گرفت و به زمین انداخت و سپس رو به آسمان نمود
وگفت:«خدایا ما در پیشگاه تو از دشمنان آلمحمد بیزاری میجویيم...» (ترجمه لهوف،
ص 176)
|
|
|
(بدان ای سالک راه خدا!) در هر سفری که انسان میکند دو چیز نیاز دارد؛ اولا
باید راه را بلد باشد... انسان در هر هجرتی، نیازمند راهنما و راه بلد است تا او را
راهنمایی کند. ثانیا در هر سفری که انجام میدهد- خصوصا اگر مسیر طولانی باشد- زاد
و توشه راه میخواهد که از آن تغذیه کند و نیرو بگیرد... در باب هجرت کبری هر دو
مورد لازم است، هم راهنما و دلیل راه و هم زاد و توشه. حالا این دو را چگونه فراهم
کنیم. هر دوی اینها باز هم متوقف بر همین جهاد اکبر است، اگر توانستی در این درگیری
درونی بر هواهای نفسانیات غلبه کنی، خدا راه را به تو نشان میدهد که از کجا بروی
«الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت- 69) هجرت کبری متوقف بر جهاد اکبر است
و جهاد اکبر است که موجب می شود انسان راه رسیدن به خدا را پیدا کند. اگر در جهاد
اکبر غالب شدی، محصول و نتیجهای دارد که روی نفس منعکس میشود و آن نتیجه عبارت از
«تقوا» است که «لباس التقوی ذلک خیر» (اعراف- 26) زاد و توشه تو در این راه است. «و
تزودوا فان خیرالزاد التقوی» (بقره، 197) تزودوا یعنی توشه برگیرید، اشاره به این
است که ای مسافران الیالله، ای سالکان الیالله، توشه برگیرید که همانا بهترین
توشه «تقوا» است.(1)
1- سلوک عاشورایی، آیت الله شیخ مجتبی تهرانی، منزل
سوم، ص 152
|
|
|
اگر امر به معروف نبود شاید امروز دیگر نهتنها از اسلام خبری نبود، بلکه
از اخلاق و مبانی و اصول آن نیز در جامعه بشری نشانهای یافت نمیشد، زیرا فریضه
عقلانی و شرعی امربهمعروف، بزرگ ترین عامل تثبیت هنجارهای اجتماعی در جان و جامعه
انسانی است؛ چراکه با حرکت رشادتآمیز مردم اخلاقمدار و خردمند، هنجارشکنان امکان
نمییابند تا مصادیق عینی و عملی خردورزی را که در قالب هنجارهای پسندیده شکل
گرفته، تخریب و ضدارزشها را در جامعه نهادینه کنند. در این میان امامحسین(ع)
بزرگ ترین و شجاعترین مصادیق امربه معروف است، زیرا با حرکت انقلابی خود، اجازه
نداد که نهادهای حکومتی آن هم با نام دینی و حکومت اسلامی، بزرگ ترین، اصلیترین و
مهم ترین معروف یعنی عدالت و قسط را تهدید کرده و آن را با توجیه اجتهاد مصلحتآمیز
حاکمان اسلامی از جامعه حذف کنند و بخواهند ارتباط نامیمون خود با شیاطین انسی و
جنی را مشروع، ارزشی و هنجاری سازند. امام حسین(ع) پوستین وارونهای را که به نام
اسلام به تن دولت و امت کردند، پاره کرد و خواب شیرین شیاطین را آشفته ساخت.
نویسنده در مقاله حاضر نقش امربه معروف و نهی از منکر در صیانت از اخلاق فردی و
اجتماعی و مسیر کمالی انسان و جامعه را تبیین کرده و آثار حرکت انقلابی امام
حسین(ع) را در انحرافزدایی از امت و دولت و اصلاح امور و فساد و افسادزدایی مورد
بررسی قرار داده است. * محمدرضا آرامی عقل، مدافع صیانت از ارزشها ساختار
عقل انسانی بگونهای آفریده شده تا حقایق را بشناسد و باتوجه به موقعیت انسان در
هستی راههایی را برای رهایی از نقص بیابد و او را به سمت کمال هدایت کند. عقل
انسانی چراغی است که با نوری که بر هستی میافکند این فرصت را به انسان میدهد که
انسان ضمن حقیقتشناسی، حقیقتگرایی را تجربه کند و از نقص به سمت کمال بگریزد. از
اینرو، انسان وقتی حقیقت و کمالی را در روشنایی عقل شناخت به سمت آن میرود؛ زیرا
ذات انسانی بگونهای شکل گرفته که از نقص به کمال میرود. این همان چیزی است که از
آن به قطرت یاد میشود. انسان در روشنایی عقل ضمن شناخت حق و جداسازی آن از
باطل، عناوینی چون باید و نباید را انتزاع میکند و بر خود فرض میداند که برای
رسیدن به حق و گریز از باطل از جمله نقص در خود، در مسیر کمال و حق گام بردارد و از
باطل و نقص اجتناب و دوری کند. پس آنچه را ما به عنوان احکام مستقل عقل عملی
میشناسیم، چیزی جز احکام الهی نیست که در ذات هر انسانی به شکل فطرت سرشته شده
است؛ زیرا عقل عملی همانند عقل نظری تنها چراغی است که در دست بشر است و او را در
تاریکی دنیا و میان فتنه دوزخی حق و باطل کمک میکند. پس اینکه گفته میشود عقل
انسانی خوب و بد را تشخیص میدهد، به معنای آن است که چون چراغی است که حق و باطل
را روشن میکند؛ وگرنه این فطرت و ذات آدمی است که به طور فطری همچون غریزه به سمت
حق میرود و از باطل اجتناب میکند. پس وقتی ما از عقل به عنوان مدافع ارزشها و
حافظ آن سخن میگوییم به این معنا نیست که این عقل ارزشساز و یا حافظ آن است؛ بلکه
مراد این است که عقل چراغی است که نور بر هستی میافکند و انسان در روشنایی آن حق
را میشناسد و آن را ارزش و کمالی مییابد و به آن سمت حرکت میکند. از همین رو
درآیات و روایات به ویژه روایات کتاب عقل اصول کافی، وقتی ازعقل انسانی سخن به میان
میآید به عنوان چراغ راه مطرح است. در روایتی معروف این معنا آمده که عقل و دین و
حیا (اخلاق) سه موجود و آفریده جدا هستند؛ ولی نوعی ملازمت میان آنها وجود دارد.
به این معنا که عقل ملزوم و دین و حیا لازم آن است و هرگز از عقل جدایی ندارند. پس
هرجا عقل وجود یافت دین و اخلاق نیز در آنجاست. از همین رو گفتهاند اگر در کسی دین
و اخلاق یافت نشد در عقل وی شک و تردید کنید؛ زیرا اگر در کسی عقلی باشد لوازم آن
یعنی اخلاق و دین نیز در آنجا خواهد بود. امر به معروف، خیر جان و جامعه ذات
و فطرت انسانی در روشنایی عقل در آغاز و سپس از طریق الهامات الهی و در نهایت وحی
خداوندی، حقایق را میشناسد و آن را به عنوان کمال تشخیص داده و به سمت آن میرود.
از این رو دین و اخلاق را به عنوان راه وصول به آن کمال شناسایی کرده و به آن سمت
گرایش دارد و اهل اخلاق و دین میشود. سپس در همین چارچوب است که صیانت و حفاظت از
دین و اخلاق به عنوان صیانت از راه کمالی در دستور کار عقل و فطرت انسانی قرار
میگیرد و انسانهای خردمند و خدایی، به طور طبیعی بر کارهای خوب و پسندیده تاکید
داشته و از هرگونه ناپسندی به عنوان مانع درراه کمال اجتناب کرده و اجازه نمیدهند
تا دیگران نیز به سمت زشتیها و ناپسندها حرکت کنند. در همه جوامع انسانی
میتوان افرادی را یافت که به صیانت از ارزشهای اخلاقی و دینی میپردازند و اجازه
نمیدهند که بیخردان و هواپرستان و اولیای شیطان و یاران و دوستان ایشان هنجارشکنی
کرده و نابهنجاری کرده و یا آن را در جامعه تقویت و تثبیت کرده و نهادینه سازند.
خداوند در آیاتی از جمله آیه 114 سوره نساء، امر به معروف را از مصادیق خیر دانسته
و از مردم خواسته اگر در جامعه درباره چیزی با دیگران سخن میگویند درباره سه امر
مهم صدقه و انفاقات مالی به دیگران، معروف و اصلاح میان یکدیگر باشد. به این معنا
که خیر جان و جامعه انسانی در این سه امر بستگی دارد. پس سخن گفتن از معروف و امور
پسندیده و تشویق دیگران به آن یکی از سهگانه مهم در زندگی انسانی است که میبایست
به آن پرداخت. البته از آنجایی که امر به معروف و نهی از منکر بسیار مهم و اساسی
است خداوند در آیاتی فراتر از سخن گفتن درباره آن فرمان میدهد. به این معنا که در
مسئله معروف نباید تنها به سخن گفتن بسنده شود بلکه باید به همدیگر سفارش شود.
(سوره عصر) درمرحله دیگر خداوند حتی به سبب اهمیت و ارزش معروف و صیانت از اخلاق
و امور پسندیده در جامعه، خواهان امر به معروف میشود. (اعراف، آیه 199 و آیات
دیگر) و به پیامبر(ص) و مومنان فرمان میدهد که کارهای اجتماعی یکدیگر را زیرنظر
داشته باشند و ضمن آشناسازی آنان به معروف، ایشان را تشویق بلکه امر به معروف کنید.
پس از وظایف هر عضو جامعه است که هنجارشناس باشد و با دیگران تنها درباره هنجارها
سخن بگوید بلکه بالاتر از آن، به هنجارها توصیه و سفارش و بلکه امر کند و از او
بخواهد تا به هنجارها پایبند بوده و عمل کند و آن را ترک نکند. (آل عمران، آیات 104
و 114؛ توبه، آیه 71 و آیات دیگر) امر به معروف مراتبی دارد که از سخن گفتن تا
توصیه کردن تا امر و فرمان دادن و تا مواخذه و مجازات ادامه پیدا میکند. البته
مراتب بالاتر نیازمند تحقق شرایطی است که میتوان به منابع مربوط به آن مراجعه کرد
و آن شرایط را دانست و بدان عمل کرد. اگر در جامعهای به معروف و امر به آن توجه
نشود، آن جامعه دچار بحران هویت میشود و جامعه و انسانها از بیهدفی و بیضابطه
شدن زندگی خود رنج میبرند و در نهایت نابود میشوند. امر به معروف در جامعه موجب
میشود تا همواره فضیلتها و اهداف کمالی و نیز راههای رسیدن به آن ترسیم و
تصویرسازی و نهادینه شود و حرکت روبه جلو و پیشرفت فردی وجمعی تحقق یابد. مبارزه
با نهادینهسازی اجتماعی منکرات از جمله مهم ترین وظایف هر انسانی در جامعه آن
است که با نهادینه شدن منکرات مبارزه کند، زیرا برخی از گروههای اجتماعی از جمله
صاحبان قدرت و ثروت تلاش میکنند تا از قدرت و ثروت خود بهره برند و چون امکانات
بسیاری در اختیار آنان است که در چارچوب هنجارها نمیتوانند از آن استفاده کنند و
به اسراف و تبذیر میپردازند، به هنجارشکنی رو میآورند. این گونه است که طبقات
اجتماعی قدرتمندان و ثروتمندان گرایش شگفتی به هنجارشکنی، منکرگرایی، فساد و ظلم و
مانند آن دارند و خود را تافته جدا بافته از دیگران میبینند. در همه جوامع خطر
بزرگی که هویت کمالی و اخلاقی و دینی جامعه را تهدید میکند، همین طبقات قدرتمند و
ثروتمند هستند که با اسراف و تبذیر و اتراف خود، جامعه را تباه میکنند. مبارزه با
این طبقات اگر در دستور کار مردم آن جامعه نباشد، جامعه فرعونی و قارونی آنان،
سرانجام شومی را برای تودههای مردم رقم خواهد زد. در آیات قرآن بارها به این طبقات
هشدار داده شده و گفته شده که هنجارشکنی در میان آنان به شکل یک فرهنگ در میآید.
از آنجایی که تودههای مردم از نظر روحی و فکری به پیروی از نخبگان جامعه گرایش
طبیعی دارند، این طبقات را الگو و سرمشق رفتاری خود قرار میدهند. لذا اگر اخلاق و
دینداری صیانت نشود و امر به معروف و نهی از منکر در همه طبقات اجتماعی به ویژه در
طبقات متمایز جامعه راه نیابد، همه جامعه آلوده خواهد شد. رفتارهای ناهنجار در
لباس دین بدتر از این، آن است که رهبران جامعه این رفتارهای نابهنجار را در قالب
دین و اخلاق توجیه نمایند. در این صورت مبارزه با این حرکتها و جریانهای
ضداجتماعی بسیار سخت و دشوار خواهد شد. در طول تاریخ دیده شده که رهبران جامعه از
دین سوءاستفاده کردهاند و چون گفتمانهای دیگر رقیب را اجازه رشد و فعالیت
نمیدادند، مردم گمان میکردند که آنچه این اولیای قدرت و ثروت بیان میکنند و اهل
ترویز از روحانیون درباری آن را تایید میکنند، همان دینداری درست و راست دینی است.
این گونه است که سلوک نابهنجار آنان در جامه دین و دینداری نهادینه و توجیهپذیر
میشد. همین مساله پس از رسول الله(ص( در جامعه اسلامی پیش آمد و مثلث شومی از
زر و زور و تزویر، رهبری جامعه و مدیریت آن را به دست گرفتند. در این زمان بود که
مردم امکان مقابله با نابهنجاریها را به ویژه در سطح رهبران اجتماعی و دولتمردان از
دست دادند، زیرا قیام علیه آنان به معنای خروج از دین و دینداری و اصول اخلاقی
معرفی شده و حرام و ضداخلاقی تلقی میشد. در چنین شرایطی که گفتمان اسلامی حاکم،
توجیهگر نابهنجاری و تجویز آن در سطح ممتازان بود، جامعه به سرعت به سمت فساد و
تباهی پیش میرفت. قیام امام حسین(ع) در قالب امر به معروف و نهی از منکر و در
چارچوب فلسفه بعثت و قیام به عدالت (حدید، آیه 25) موجب شد تا این نهادینهسازی در
قالب دین اسلام حذف شود؛ زیرا امام حسین(ع) تنها کسی بود که میتوانست به عنوان
فرزند رسولالله(ص) و سرور جوانان بهشت علیه ظلم نهادینه شده دینی قیام کند و
نابهنجاری آن را امری باطل و غیردینی و شیطانی معرفی نماید، به طوری که اگر قیام
امام حسین(ع) در قالب امر به معروف و نهی از منکر و عدالتخواهی نبود، برای همیشه
تاریخ هنجارشکنی دولتمردان با توجیهات دینی پذیرفته میشد و هیچکس به خود اجازه
نمیداد که علیه حاکمان دینی قیام کند و آنان را به حق و عدالت و هنجار دعوت کند و
امر به معروف و نهی از منکر نماید. اگر امروز هر کسی در هر قالبی این توان را
یافته که علیه هنجارشکنی و رفتارهای ضدارزشی و شیطانی در همه سطوح حتی رهبران عالی
دینی سخن بگوید و حرکت و عملی انجام دهد تنها در سایه سار قیام امام حسین(ع) است که
مجوز چنین رفتارها و عکسالعملهائی را داده است. امروز در اثر پشتیبانی فکری و
عملی امام حسین(ع) و قیام اوست که نقد در دستور کار همه امت است و همگان به خود این
اجازه را میدهند که بیهیچ ترس و تردیدی خصوصا دینی و احساس گناه به نقد بپردازند
و امر به معروف و نهی از منکر کنند و بلکه با احساس یک وظیفه دینی برخود واجب
میدادند که همه رفتارهای دولتمردان را موشکافانه بررسی کنند و اگر دیدند گام
نابهنجار در سطح ارتباط سیاسی و یا امر دیگری برمیدارند مخالفت کنند و بازخواست
نمایند. اینکه مردم به خود اجازه میدهند که حتی رهبری را نقد کنند از همین وظیفه
امضا شدهای است که امام حسین(ع) در عمل به مردم نشان داده است. به هر حال، با
نگاهی به آموزههای قرآنی و سنت و سیره معصومان(ع) بویژه امام حسین(ع) میتوان
دریافت که بهترین کار آن است که هرگز خیر و معروف ترک نشود و نقد و انتقاد در دستور
کار قرار گیرد تا خود و جامعه را در چارچوب آن کمالات، هدایت و راهنمایی کنیم و خود
و جامعه را از هرگونه گرایش به پستی و نابودی نجات دهیم.
|
|
|
* پرویز صدرائی یکی از اصول اساسی اسلام امر به معروف و نهی از منکر است،
بگونهای که حضرت امام حسین(ع) جانش را در راه اجرای آن گذاشت. از آیات قرآنی
بهدست میآید که بسیاری از پیامبران از جمله حضرت شعیب(ع) و حضرت لوط(ع) در دو
حوزه امور اقتصادی و اخلاقی از سوی جامعه خود مطرود و حتی سنگسار شدند؛ زیرا فضای
جامعه چنان آلوده شده بود که دیگر قابلیت اصلاحات را نداشته است و ارزشها و
هنجارها به ضدارزش و ضدهنجار تبدیل شده بود. همین مشکل را پیامبرانی چون حضرت
نوح(ع) داشتند طوری که مردم جامعه نه تنها خود اهل کفر اعتقادی و فجور رفتاری
بودند، بلکه کودکان خویش را براساس آن، تعلیم و تربیت میکردند. چالش های
چندگانه امر به معروف و نهی از منکر مشکل اساسی که همواره امر به معروف و نهی از
منکر با آن مواجه بوده و هست، اینکه دارای ابعاد چندگانهای است؛ زیرا این مشکل گاه
در حوزه شناختی است و گاه در حوزه عملکردی و رفتاری. در حوزه شناختی مهم ترین مشکل
در عدم شناخت معروف و منکر از سوی افراد و یا خطا و اشتباه در تطبیق آن است. در
حوزه رفتاری و عملکردی نیز میبینیم که براساس میزان و شدت و سطح اهمیت معروف و
منکر برخورد صورت نمیگیرد؛ یا آنکه اجرای معروفی یا ترک منکری نیازمند بسترهایی
است که فراهم نیامده است. کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند میبایست
افزون بر شناخت اموری که معروف و پسندیده است یا اموری که منکر و ناپسند میباشد،
اهمیت و ارزش آن را در جامعه بشناسد و براساس اهمیت و سطح ارزشی آن، کنشها و
واکنشهای خود را تنظیم نماید؛ زیرا برخی از منکرات از نظر تأثیرگذاری بر فرد و
جامعه از برخی دیگر از منکرات شدیدتر و قویتر است. بنابراین واکنشها نسبت به
منکرات کم تأثیرگذارتر میبایست آسانتر و مجازات کمتری در پی داشته باشد. از این
رو در اسلام براساس شدت و ضعف تأثیرگذاری، مراحل و مراتب و مجازات تعیین شده است.
معروف به هر عمل پسندیدهای گفته میشود که عقل و عقلاء و شریعت آن را به عنوان
امری پسندیده شناخته و به عنوان یک ارزش و هنجار آن را تأیید و امضا کرده است. در
مقابل، منکر به هر عمل ناپسند و زشتی گفته میشود که عقل و عقلاء و شارع آن را زشت
و ناپسند میشمارد. اما هرگز درجه اهمیت معروف و ارزشهای آنها یکسان نیست؛ زیرا
سطح و درجهبندی آنها براساس تأثیرات آن بر روند فکری و رفتاری تعیین میشود. در
مسئله منکرات نیز همین درجهبندی ملاحظه میشود و عقل و عقلاء و شارع هرگز همه
منکرات و یا امور معروف را در یک سطح ندانسته و واکنشهای یکسانی به آنها نشان
نداده است. بنابراین، یکی از چالشهای مهم در اجرای امر به معروف و نهی از منکر
آن است که به سطوح و درجات ارزشی یا ضدارزشی معروف و منکر توجه نمیشود. ضرورت
بسترسازی دیگر چالش عمده عدم بسترسازی اجرای معروف و یا ترک منکر است. آموزههای
قرآنی به ما میآموزد که برای اجرای هر معروفی در جامعه میبایست شرایط و لوازم و
مقتضیات آن فراهم آمده و موانع اجرای معروف حذف شود. اگر در جامعهای فقر و فحشاء
زیاد است باید برای حذف این منکر و تحقق معروف، شرایط و بسترهای آن فراهم شود. اگر
مدیران جامعه نسبت به گسترش فحشاء و زنا نگران هستند و از روابط دختر و پسر به شکل
غیرطبیعی اعتراض دارند، میبایست با بسترسازی ازدواج و شرایط روابط سالم جنسی،
اقدام به حذف منکر از جامعه کنند. حضرت لوط(ع) وقتی نسبت به هم جنسگرایی به عنوان
یک رفتار پرخطر و نابهنجار عقلانی و انسانی هشدار میدهد و نهی از منکر میکند، در
همان زمان با معرفی دختران خود، خواهان رفتارهای معروف و پسندیده عقلانی و انسانی
میشود. در حقیقت نه تنها طرح و برنامهای ارائه میدهد بلکه با مصداق سازی و
عینیگرایی میکوشد تا هم جنسگرایان را خلعسلاح کند و هرگونه اما و اگر و توجیه و
بهانهتراشی را از آنان بگیرد. چالش دیگری که اجرای امر به معروف و نهی از منکر
با آن مواجه است، توجه و تاکید بیش از اندازه به منکر است. شیوهای که برخی برای
اجرای این اصل انتخاب کردهاند، تقدیم منکر و تاخیر معروف است. این در حالی است که
اسلام بیش از آنکه بر منکر و نهی از آن تاکید کند بر معروف و اجرای آن تاکید
میکند. به سخن دیگر، به جای آنکه به کودک بگوییم دروغ نگو، باید به او بیاموزیم
که راستگویی چیست و چه آثاری دارد. اصولا انسان گرایش به تشویق و پسندیدهها به
عنوان یک امری کمالی دارد. هنگامی که منکری را دیدیم به جای آنکه سرزنش کنیم،
میتوانیم معروف را به او نشان دهیم و امکان انجام آن را نیز فراهم آوریم. حضرت
لوط(ع) هنگام مواجهه با هم جنسبازان از آنان میخواهد تا کار پسندیده ازدواج با
جنس مخالف را در پیش گیرند و آنان را به معروفی راهنمایی و تشویق میکند. پس با
تاکید بر معروف و آشناسازی با آن و فراهمآوری بسترهای تحقق معروف در عمل میتوانیم
اقدام به منکرزدایی از جامعه کنیم. نکته دیگر که خود یک چالش مهم در حوزه امر به
معروف و نهی از منکر است، انحصار امر به معروف به نهاد و مراکز خاص است. هر چند که
خداوند در آیه 104 سوره آلعمران، از ایجاد نهاد و سازمانی از مومنان جهت این امر
به معروف و نهی از منکر سخن به میان آورده است، ولی باید توجه داشت که اصل امر به
معروف و نهی از منکر، اصل عمومی است و هر مومن و عضوی از جامعه نسبت به عضو دیگر
جامعه از این جهت ولایت و مسئولیت دارد. بنابراین، باید همگان نه تنها معروف و منکر
را بشناسند بلکه میبایست به حکم ولایت متقابل، دیگران را به معروف دعوت و از منکر
بازدارند. این مطلب را از آیه فوق و نیز آیه 71 سوره توبه میتوان به دست آورد.
البته سازمان و نهاد اختصاصی، زمانی در این امر وارد میشود که لازم باشد تا در
هنگام معروف شدت عملی چون ضرب و یا قتل صورت گیرد که در این صورت نهاد اختصاصی در
حکم نهاد قضایی و اجرایی وارد عمل میشود. به هر حال، چالشهای گوناگونی را
میتوان در حوزه عدم اجرای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه یافت که برخی از
آنها بیان شد. اگر جامعهای به این اصل عمل نکند باید خود را آماده بحران فروپاشی
درونی کند؛ زیرا این اصل ضامن بقای جامعه و سلامت آن است. از این رو خداوند، جامعه
نمونه و برتر را جامعهای میداند که امر به معروف و نهی از منکر در آن نهادینه و
فرهنگ شده است.
|
|
|
* محمد مهدی رشادتی امام حسین(ع) در حرکت به سوی کربلا در پاسخ به فرزدق
شاعر معروف فرمودند: «ان نزل القضاء بما نحب فنحمدالله علی نعمائه و هو المستعان
علی اداء الشکر وان حال القضاء دون الرجاء فلم یعتد من کان الحق نیته و التقوی
سریرته» (مقتل الحسین ابومخنف ص 128) اگر جریان قضا و قدر موافق آرزوی ما درآمد خدا
را سپاس میگوییم و از او برای ادای شکر کمک میخواهیم و اگر برعکس، قضای الهی
برخلاف آنچه ما آرزو میکنیم جریان یافت، باز هم کسی که قصد و هدفی جز حقیقت ندارد
و سرشتش سرشت تقواست، زیان نکرده است. به هر حال هرچه پیش آید خیر است. من خدا را
سپاس میگویم، هم برای روزهای خوشی و هم برای روزهای سخت. در طریقت پیش سالک هر
چه آید خیر اوست در صراط المستقیم ای دل کسی گمراه نیست بر در میخانه رفتن
کار یک رنگان بود خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست هرچه هست از قامت
ناساز بیاندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست (دیوان حافظ)
راضی بودن به قضای الهی بالاترین ارزش اخلاقی است که با گذر از قله یقین میتوان به
آن دست یافت. امام سجاد(ع) فرمود: بالاترین درجه زهد، پایینترین درجه ورع است و
بالاترین درجه ورع، پایینترین درجه یقین است و بالاترین درجه یقین، پایینترین
درجه خشنودی از خداست. در گفتار دیگر میفرمایند: راضی بودن به قضای ناخوشایند
الهی، بالاترین مرتبه پرهیزگاران و متقین است. (میزان الحکمه ج 4 ص 474) امام
صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) هیچگاه درباره کاری که گذشته بود نمیفرمود: ای کاش جز
این بود. (همان ص 391) آخرین مناجات امام حسین(ع) این جمله بود: الهی رضا برضاک-
خدایا به رضای تو خشنود هستم. و نیز آخرین کلامش «بسمالله و بالله و فی سبیلالله»
بود. (یاران شیدای حسین بن علی ص 333) از پیامبر(ص) نقل میکنند: وقتی که روز
قیامت فرا میرسد خداوند به گروهی از امت من پر و بال میدهد تا با آنها از
آرامگاهشان به سوی بهشت پرواز کنند. فرشتگان میپرسند: آیا شما حسابرسی شدید؟ پاسخ
میدهند ما حسابی ندیدیم. آیا در پل صراط مجازات شدید؟ خیر. آیا جهنم را دیدید؟ ما
چیزی ندیدیم. شما از امت کدام پیامبرید؟ از امت حضرت محمد(ص). شما را به خدا سوگند
میدهیم بگویید کار شما در دنیا چه بود؟ میگویند: ما دو ویژگی داشتیم که خداوند
بخاطر آنها با لطف خود ما را به این مقام رسانید. اول: درخلوت از خدا شرم میکردیم
که مرتکب گناه شویم. دوم: هرچه خدا روزی ما کرده بود به آن راضی بودیم. فرشتگان
میگویند: این مقام واقعا زیبنده شماست. (مجموعه ورام ج 1 ص 422) جابر بن عبداله
انصاری خدمت امام باقر(ع) رسید. در آن وقت پیری، ضعیف و عاجز شده بود. حضرت از حالش
جویا شدند. گفت: اکنون در حالی هستم که پیری را از جوانی و مرض را از صحت و مرگ را
از زنده بودن بهتر میخواهم. امام فرمود: اما اگر خداوند مرا پیر کند پیری را، اگر
جوانم کند جوانی را، اگر مریض شوم مرض را، اگر شفا دهد شفا را، اگر بمیراند مرگ را
و چنانچه زنده نگهدارد زندگی را میخواهم. (هرچه او بخواهد میخواهم) جابر همین
که این سخن را شنید صورت آن حضرت را بوسید و گفت: پیامبر(ص) درست فرمود که تو آن
قدر زنده میمانی تا یکی از فرزندانم را ملاقات میکنی که نام او باقر است و علم را
میشکافد. (هزار و یک حکایت اخلاقی ص 314)
|
|