علیرضا آل یمین کاظم رستمی شاعر است . شش سال دبیر اجرایی جشنواره شعر دفاع
مقدس بوده است و چند سالی هم پژوهشی در حوزه ادبیات مقاومت در منطقه بالکان کرده
است. دفاع مقدس خودمان را هم خوب می شناسد به قول خودش همان قدر که روی ادبیات کار
کرده برای شناخت حماسه هشت ساله هم وقت گذاشته ، دلش از خیلی ها پر بود و میان حرف
هایش میخواست که ضبط صوت را خاموش کنم تا درددل هایش را کس دیگری نشنود و نداند.
شما را با عنوان کسی که اغلب در حوزه مقاومت کار میکند می شناسند گویا پژوهش
مفصلی هم دارید درباره ادبیات مقاومت در بالکان ... فضای کاری من در حوزه ادبیات
و تخصصی تر در شعر، بیشتر در فضای شعر دفاع مقدس، جنگ و پایداری بوده است. این کار
مربوط به ادبیات مقاومت بوسنی را هم مشخصا حدود چهار سال است کار می کنم. شعر
مقاومت، متفاوت است با شعر دفاع مقدس و به لحاظ مفهومی فرق می کند آن هم در حوزه
مغفول ماندهای که به صورت جغرافیایی شعر مقاومت منطقه بالکان است. به لحاظ
جغرافیایی در حوزه شعر مقاومت منطقه هایی که قابلیت پژوهش دارند یکی فلسطین و دیگری
شعر مقاومت عرب است که زیاد روی آن کار شده و میشود و که آنجا هم پژوهشگرانی هستند
که کار می کنند. اما آنچه مغفول مانده و کسی سراغش نمیرود حوزهای غیر از جهان عرب
و محدوده خاورمیانه است. مثلا در شعر مقاومتی که در آمریکای لاتین داریم کسی کار
نکرده و در حوزه ادبیات بالکان همین طور. خوب مشخصا درباره بالکان توضیح دهید
منطقه بالکان در شمال اروپاست که شامل همان یوگسلاوی سابق است مثل بوسنی،
کرواسی، صربستان و کوزوو. این منطقه که یوگسلاوی سابق بوده منطقه زیست اسلاوهای
شمالی است. این منطقه پیشینه عمیقی در شعر اعتراض و شعر مقاومت دارد که این به لحاظ
ادبی نقطه مقابل آن اتفاقاتی بوده که همیشه در فرانسه رخ میداد یعنی در فرانسه
عموما ادبیات آزاد و لیبرال وجود داشت و این طرف همیشه ادبیات معترض بود. از دهه
30 و 40 کنگره ها و جشنوارههای بزرگی در بالکان برگزار میشده و شاعران بزرگی که
به اوضاع دنیا معترض بودند آنجا جمع میشدند. بواسطه حضور مسلمانها و آن سابقه
عمیق و عظیمی که فرهنگ اسلامی آنجا دارد و البته زبان فارسی هم نقش زیادی در این
رویکرد داشت چون زبان فارسی قبل تر از اسلام وارد این منطقه شد. عمده پژوهشگران که
آنجا کار کرده اند شاید تاریخچه اسلام در بوسنی و هرزگووین را از زمان فتوحات سلطان
محمد فاتح عثمانی می دانند که از جنوب اروپا پیشروی کرد. مجارستان و لهستان و...
گرفت تا بالکان، در حالی که این طور نیست یعنی مدارکی وجود دارد و آثاری هست در این
منطقه که قبل از سلطان محمد، اسلام از طریق جاده ابریشم و توسط بازرگانان ایرانی به
آنجا رفته یعنی با جنگ، مسلمان نشدند ؟ بله. خودشان داوطلبانه اسلام را
پذیرفتند که ... این بازرگانان در چه زمانی به آن منطقه سفر کردند ؟ قبل از
ماجرای سلطان محمد فاتح زیدیه از طریق جاده ابریشم آنجا رفتند و الان آثار و
اسنادشان هست. سنگ نوشتههایی هست و کاروان سراهایی وجود دارد که حضور ایرانیان را
در آنجا نشان می دهد. سلطان محمد که آنجا را فتح می کند بحث دیگری دارد و تنها
گروهی که خودشان داوطلبانه مسلمان شدند قومیتی به نام بوگومیلها هستند. آنها از
مسیحیانی بودند که به ثنویت و پدر پسر روح القدس اعتقاد نداشتند. این ها مسیحیان
موحد و یکتا پرست بودند و خودشان کسانی را می فرستند سراغ سلطان محمد و می گویند
دینی را که آوردی به ما عرضه کن و بعد خودشان مسلمان می شوند. قبل از اینکه پاپ
دستور جنگهای صلیبی عظیم را دهد و مسیحیان رابفرستد سراغ مسلمان ها یکی دو جنگ
بزرگ علیه بوگومیل ها راه می اندازد تا از بابت آنها خیالش راحت شود. پس آمادگی
پذیرش بیشتری داشتند نسبت به اسلام بله این ها موحد و یکتا پرست بودند. اما با
توجه به ظرفیتهای بالایی که منطقه بالکان برای ما دارد کسی روی این موضوع کار
نکرده است. البته من هم که کار می کردم پشیمان شدم و گذاشتم کنار الان یک سال است
که تعطیل کردهام چون کاملا شخصی بود و هیچ حمایتی از هیچ جا نشد و نتوانستم ادامه
دهم. یعنی پژوهش شما به انتشار نرسید ؟ نه چون این کار هزینه بر است. من تا
آنجا که میتوانستم از روی آنچه خودم دسترسی داشتم مطالب را جمع آوری و فیش برداری
کردم 3 – 4 سال طول کشید اما باقی ماجرا این بود که بروم آنجا با کسانی صحبت کنم،
اسناد را ببینم، عکس بگیرم و از این دست کارها که حمایت نشد و کار ماند روی زمین.
از چه جاهایی توقع داشتید که کمک شود و نشد؟ خیلی رک به شما بگویم وقتی در
کیهان آدم حرف میزند برچسب ضد انقلاب نمیخورد. من قبل از اینکه حضرت آقا بگویند
به زودی موج بیداری اسلامی از قلب اروپا شروع می شود، این کار را شروع کردم. آن سال
وقتی که ما با شاعران رفتیم خدمت ایشان که به من لطف دارند وگاهی احوال مرا
میپرسند، رفتم خدمت حضرت آقا گفتم کار جدیدی شروع کردم و این طور است آقای حسینی
وزیر سابق ارشاد یک طرف ایشان ایستاده بودند و اقای محسن مومنی هم سمت دیگر، ایشان
در حضور هر دوی آقایان کار را تایید کردند و فرمودند این طور باید کار شود. الان سه
سال است از آن روز می گذرد من این کار را به حوزه ارائه دادم چند بار هم رفتم و از
آن دفاع کردم به نهاد کتابخانه ها ارائه دادم، به سازمان ارتباطات اسلامی ارائه
دادم و دیگر بیش از این کاری از من ساخته نیست. حوزه که در این زمینه خوب کار
می کند چطور از شما حمایت نکرد ؟ حوزه عمدهی کاری که انجام میدهد در حوزه
تبلیغاتی است.مثلا کشتی که میخواست برود غزه، اینها پوستر میزدند و از این
کارها... در حوزه ادبیات می گویم، مثل فعالیت آقای قزوه در هند ... اینها
کارشان فردی بود و به واسطه نوع مسئولیتی که داشتند رفتند. قزوه کارمند ارشد سازمان
فرهنگ و ارتباطات است و رایزن فرهنگی است و جاهای مختلف میرود، دغدغه مالی ندارد و
حضورش در آن جا ماموریت ازطرف یک سازمان دیگری است و چون ذوق ادبیات دارد وقتی به
هند هم میرود کار ادبیات میکند و لازم نیست کسی حمایت کند. اما وضعیت عمده
هنرمندان ما طوری است که اگر احیانا کار پژوهشی داشته باشند که نیاز به حمایت های
جدی داشته باشد به هیج جا نخواهد رسید. خوب اجازه بدهید فعلا از موضوع بالکان
خارج نشویم. زبان مردم آنجا چیست؟ نسبتی با زبان فارسی دارند؟ زبانی که آنجا
صحبت می کنند زبان صرب و کرواتی است یا زبان بوسنیایی هم می گویند چون ریشه این
زبان ها مشترک است همه شان قوم اسلاو هستند. منتهی نکته جالب این که زبان فارسی به
شدت آنجا رسوخ دارد یعنی همین الان کلمات فارسی که در زبان این ها به کار می رود
اگر بشمارید بسیار زیاد است مثلا این ها به شب شعر می گویند شب عروس. قبلا چون
بحثهای عروضی بوده، میگفتند شب عروض و بعد تبدیل شده به شب عروس از این قبیل
کلمات فارسی زیاد دارند و این بر میگردد به رابطه ای که از قدیم با ایران داشته
اند. سفیر ما در کرواسی در زمان نسلکشی آخری که در آنجا رخ داد یک کتاب مفصلی دارد
که مقدمه آن را علی عزت بگوویچ رئیس جمهور سابق آنجا نوشته است و این نکات خیلی
دقیق آورده شده است و بحث هایی که عرض می کنم خیلی با سند و مدرک پرداخته شده است.
دلیل نفوذ زبان فارسی در آنجا چه بود ؟ آنجا نقطه انتهایی جاده ابریشم است
یعنی یک بندری هست در بوسنی هرزگوین که نقطه پایانی جاده ابریشم است و ازآنجا سوار
کشتی می شدند و می رفتند کرواسی یا جاهای دیگر همین الان در سارایوو کاروان سراهایی
است که اشعار رودکی سنگنوشته شده است یا با خط نستعلیق اشعار فارسی نوشته شده است.
زبان عربی هم بوده است اما زبان فارسی را زبان فرهیختگی می دانستند. ضرب المثلی
دارند که هرکسی که زبان عربی نداند به دروازه های بهشت نمی رسد اما اگر فارسی نداند
به بهشت راهش نمیدهند این پیشینه ایست که نیاز به کار دارد . کار درست حسابی هم
می خواهد شاید قدرترین شرحهایی که به دیوان حافظ شده شرح سودی است و همه هم با این
عنوان شرح سودی می شناسند. این برای کسی است به نام شیخ احمد سودی بوسنوی که اصلا
برای آنجا است. راجع به این موضوع مرحوم آقای دوانی یک کتاب کار کردند با عنوان
"مشاهیر بوسنیایی عالم اسلام." بالکان بزرگانی داشته است که عالم اسلام مقابلشان سر
تعظیم فرو می آورد. اینها شعر فارسی هم کار می کردند؟ تا دورههای درازی
بله. اصلا زبان فارسی آنجا رایج بوده الان هم آثارش هست یعنی آن قدر که آثار فارسی
در زبان بوسنیایی هست در زبان هندی وجود ندارد. یعنی در هند همین 100 سال 200 سال
پیش انگلستان، زبان فارسی را با آن کمپانی هند شرقی منسوخ کرد. ولی در بوسنی بعد از
شکست عثمانی ها تمام شد. آنجا اسلامی که وجود دارد اسلامی است که از 400 500 سال
پیش هیچ ارتباطی با بقیه جهان اسلام نداشته یعنی یک اسلام کاملا محصور شده ایست.
حالا پیوند این ادبیات با مقاومت چیست ؟ به واسطه سابقه اسلام دو تا بحث است
که موازی هم می آید جلو، یک جاهایی به هم میرسد یک بحث همان بحث اسلام و سابقهای
که آن ها به لحاظ دینی داشتند و نسل کشی هایی که اتفاق می افتاده. چون مردم عمدتا
فکر می کنند که ماجرایی بود که دفعه قبلی ایران هم کار تبلیغاتی و رسانهای کرد. در
حالیکه آن سومین یا چهارمین نسلکشی مسلمانان بود قبلیها شاید از این بزرگتر بود
تمام بحث هایی که در این بود مثل تغییر نسل و اتفاقاتی که در مورد زنان رخ داد همه
اینها قبلتر خیلی بزرگتر انجام شده است . اما نکتهای هم که از آن طرف باید جدا
بررسی شود پیشینه ی ادبیات اعتراض در این منطقه است. آنجا ادبیات معترض یا ادبیات
چپ از قدیم رواج داشته است. این دو تا باهم ترکیب میشود. خود ما اگر امروز در
مملکت خودمان یک شاخه ادبی داریم با عنوان ادبیات دفاع مقدس مرهون اتفاق عظیم
اجتماعی است که با عنوان جنگ در کشور ما رخ داد. شاید ما به آن شکل ادبیات انقلاب
اسلامی نداشته باشیم چون وقتی یک واقعیت اجتماعی اتفاق میافتد تا این بیاید در
حوزه اجتماع و سیاست آثارش را بگذارد بعد رسوب بکند در شاخه های هنری از قبیل
ادبیات، زمان میبرد. یک واقعه اجتماعی ابتدا در شاخههایی مثل سینما، مستند و
داستان کوتاه نشان میدهد و بعد وارد ادبیات میشود. انقلاب اسلامی فرصتی پیدا نکرد
تا بخواهد خودش را در ادبیات نشان دهد چون بلافاصله وارد ماجرایی شد هم اندازه خودش
یا شاید هم بزرگتر از خودش به اسم جنگ تحمیلی. ما اگر این جنگ را نداشتیم امروز
چنین ادبیاتی نداشتیم و نمیتوانستیم بگوییم ادبیات دفاع مقدس با این مشخصات داریم.
با این قدرت و امروز شاخه فوق لیسانسش را در دانشگاه ادبیات بگذاریم. آنجا این دو
تا ماجرا بود، یک نقطه انفجار عظیم اتفاق افتاد به اسم نسل کشی . نسل کشی را
گفتید مراحل مختلف داشته است ... همین آخری را در نظر بگیرید که مخاطب ما هم
بیشتر در جریان آن است. خود این واقعه به تنهایی می تواند یک ادبیات مقاومت ایجاد
کند. وقتی که این قرار می گیرد با دو شاخه دیگر که یکی در ادبیات است و دیگری هم در
دین و فرهنگ مردم آنجاست خیلی قوی میشود و بر مبنای آن بوم و زیست فرهنگی و
اجتماعی که آن مردم دارند به شکل های متفاوتی در میآید که باید کار شود. باید کسی
برود نمونه ها را دربیاورد با آدمها صحبت کند که اینجا من به در بسته خوردم.
کارهایی کردم ولی خیلی محدود است چون بعد از آن ماجرا به شدت محدودیت بوجود آمد. به
شاعری که آنجا شعر مقاومت و اعتراض کار میکند به قدری فشار آوردند که مهاجرت کرد
کانادا یا شاعر دیگری که در آن فضا کار میکند باید گشت پیداش کرد. خیلی ها گوشه
نشین هستند. در یک روستا رفته است زندگی می کند . این است که ما اطلاع نداریم و
درست نمیتوانیم تحقیق کنیم. این ها بر میگردد به کمکاری که مجموعههای فرهنگی ما
به هنری که خود بانی آن هستیم و احساس میکنیم که باید حمایت شود. من میتوانم برای
شما از ریزترین حوزههای اجتماعی و فرهنگی مثال بزنم تا ادبیات و شعر. کم کاری کلمه
ی سبکی است برای کارهایی که ما نکردیم در این حوزه ها. یک موقعی یک جایی سرزمین
بایری است ما میخواهیم از صفر زمین را پیدا کنیم، آب پیدا کنیم وکار شروع کنیم، 20
سال طول می کشد تا به ثمر برسد. اما وقتی یک باغ آمادهای سرسبزی نشانمان میدهند و
میگویند اول سرحال نگه دار و بعد شکوفاتر کن ما نسبتی که برقرار می کنیم با هنرهای
مختلف این شکلیست یک هنری داریم به اسم سینما این را از صفر شروع کردیم مال ما
نبوده، هنر جدیدی است، وابسته به صنعت است و تازه آمده آن قدر کار کردیم و سرمایه
گذاری کردیم که الان می گوییم ما سینمایی داریم که می تواند در دنیا عرض اندام کند.
ولی یک شعری داریم که هزار سال سابقه دارد اصلا مال ماست. در دنیا هر کس هم شعر
دارد باید بیاید بگوید از ما گرفته است. اما کمترین کاری راجع به آن نکردیم غیر از
برخوردها ی سطحی و سیاسی . ما منطقه ای داریم در قلب اروپا اینها الان در سال 2013
دوره مولوی خوانی و حافظ خوانی دارند به زبان فارسی. خود این ها آمدند و با هزینه
خودشان نهج البلاغه و آثار ابن عربی را ترجمه می کنند و کارهایی از این دست انقدر
ما کار نکردیم و دشمنان ما کار کردند که امروز جامعه مسلمان های آنجا آمریکا را
بیشتر دوست خودشان می دانند. آنجلینا جولی می رود آنجا و فیلم میسازد. فیلمی که با
استقبال مسلمان های آنجا مواجه میشود و این فیلم قصه عشق یک دختر مسلمان بوسنیایی
به یک سرباز کروات است. مشخص است که وقتی این دختر مسلمان به عنوان نماد جامعه
مسلمان و آن سربازکروات مهاجم که نماد تجاوز گری است تبدیل می شود به عشق چه باری
دارد و معناش چیست. دین آنها عمدتا حنفی است اما نگاه بازی دارند و متعصب نیستند.
سال های بعد از جنگ در ایام ماه مبارک رمضان در مسجد اعظم کرواسی یک مبلغی از
عربستان آمده بود برای سخنرانی، هر جا ما خوابیم وهابی ها بیدارند و کار می کنند،
قرار بود 30 روز ماه رمضان آنجا کار کند. رفت منبر شروع کرد به فحاشی به شیعیان که
این شیعیان کافر هستند امام جمعه آنجا رفت میکروفن را ازش گرفت و گفت اینجا بوسنی
است. این حرفها بین ما نیست همه با هم برادریم. این پتانسیل و جود دارد آن وقت ما
چکار میکنیم آنجا ...؟! موضع مذهبی ندارند نسبت به بحث شیعه و سنی ؟ این
حرفها برای مدتی پیش است الان نمی دانم چه خبر است. زمان نسل کشی که اتفاق
افتاد در اوایل دهه 90 میلادی ایران خیلی رابطه داشت با آنجا ... همیشه فعالیت
ما در این حد متوقف است ... در این حد کم تاثیری داشت؟ بله. در آن ایام
بخصوص جنگ بله. یکی خانهاش آتش گرفته است شما هم به عنوان همسایه میروید دو تا
سطل آب دستش میدهی، او هم مثلا شما را بغل می کند و گریه میکند. اما وقتی آتش
خاموش شد به شما نیاز دارد کمکش کنی، سقفش را ببندی، دست زن و بچه اش را بگیری،
خانه اش را بسازی، این ها به قدری از لحاظ اقتصادی در فقر دست و پا میزنند که مثلا
با یک کمکهای کوچکی که آمریکا و عربستان بهشان میکند نگاههایشان را عوض کرده.
همین را تعمیم بدهید به تمام حوزه ها. در آن ایام بچه های مستند سازی که می رفتند
شبیه کسانی بودند که رفتند کنار اینها جنگیدند و شهید شدند آن موقع کار خاصی نمی
شد کرد. این رسوب کردن یک ماجرای اجتماعی مثل جنگ و هر اتفاق دیگری در فرهنگ و هنر
برای خیلی بعد از جنگ است. یک دوره ای زمان جنگ است بعد زمان مستند و فیلم و بعد
وارد ادبیات می شود. جلال آل احمد در دهه 30 نامه می نویسد به همسرش سیمین دانشور
قسمتی از این نامه این است که چند سال دیگر کاری که ما الان می کنیم در ادبیات این
مملکت خودش را نشان میدهد و این ها شاید تبدیل شود به شعار علیه حاکم ظالم. ما آن
موقع که باید شروع می کردیم به کار کردن تعطیلش کردیم.آقای قزوه جایی را در مرزهای
شرقی هندوستان میگوید که هنوز دارند فارسی حرف میزنند و در گرسنگی در وضعیتی
هستند که صد رحمت به فیلم هایی که از اتیوپی و سومالی نشان می دهیم و مهم تر اینکه
شیعه هم هستند. در آلبانی خیلی شیعه و سنی معنا ندارد البته قبل از این 10 سالی که
عربستان کار میکند. در آلبانی امیرالمومنین خیلی هم نمی دانند کیست اما برایشان
مقدس است تمثال هایی از قدیم کشیده اند و برایشان مانده است و احترام عجیبی برای آن
قائل هستند. برای روز عاشورا مراسم دارند نه مثل ما عزاداری و سینه زنی. فقط
برایشان روز مقدسی است یک آش می پزند و میگویند عاشوئا و می دانند که این روز حزن
است. شما در حوزه بحرین و نقاط دیگر بیداری اسلامی هم کار کردید ؟ بله در
این حوزه ها هم چون دغدغه ام بوده است شاید بتوانم ادعا کنم اولین شعری که برای
بحرین منتشر شد کار من بود و بعد من رفتم سراغ دوستان دیگر مثل اقای مودب و
دوستانشان و با این دوستان بحث کردیم که این ها اهمیت موضوع بحرین دستشان بیاید و
هنوز ماجرای آیات القرمزی را خبر نداشتند و بعد از آن شروع کردند برای آیات شعر
گفتند. من دیدم در فلسطین شعر دارید برای سوریه، برای بحرین، دغدغه شما خیلی
فضای مقاومت است ... بله. چون در این زمینه کار کردم و پژوهش کردم صرفنظر از
ماجراهای سیاسی بالاخره آدمی که کار ادبی می کند حوزه ای که بهش علاقه مند است
تاثیر بیشتری دارد. در مورد مفاهیمی مثل ادبیات مقاومت ، پایداری ، دفاعمقدس
توضیح بدهید؟ مفهوم ادبیات پایداری در این مملکت درست فهمیده نشده. کنگره بین
المللی ادبیات مقاوت ملل برگزار شد. بنده ادعا میکنم این دوستان هم مفهوم این
ماجرا را درست نمی دانند. در حوزه پژوهش و مقاله کار می کنند کتاب های پژوهشی خوبی
کار شده است اما مجموعه شعر هایی که هر سال منتشر کردهاند تورق کنید ببینید فهم
درستی وجود دارد یا نه . فکر میکنیم شعر مقاومت چیزی شبیه شعر دفاع مقدس است.
جامعه با جنگ سه نسبت ممکن است برقرار کند. یا این جنگ از بیرون به این جامعه تحمیل
می شود. یا این جامعه می شود مولد جنگ و جنگ را به دیگری تحمیل می کند. یا اتفاق
اول افتاده و این جامعه یک جامعه اشغال شده است. هر کدام از این اتفاقات که بیفتد
سه جور ادبیات مختلف به وجود میآید جامعهای که جنگ به آن تحمیل شود ادبیاتش
میشود همین که ماداریم ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری. یعنی روزهای اول ادبیات
تبلیغی تهییجی و شعاری بعد رسوخ می کند در لایه های فرهنگی و اجتماعی. نگاهی که به
آن جنگ وجود دارد، نگاهی که بعدا بوجود خواهد آمد، ارزشهایی که جنگ بوجود آورده
است، نسبتی که جامعه در آینده با آن ارزشها برقرار می کند اعم از نسبت وفاداری به
ارزشها یا پشت کردن به ارزشها و اینها می شود یک نحله ادبی. این اتفاقی است که
در مملکت ما افتاد.یک جامعه ای خودش می شود مولد جنگ مثل آلمان نازی یا ژاپن اینها
در دورهای که خودشان تولید جنگ میکنند ادبیات خاصی ندارند. اما بعد از جنگ
ادبیاتی که آنجا تولید میشود ادبیات ضد جنگ و تنفر از جنگ است. اولین بارقههای
شعر صلح به معنای تنفر و بیزاری ازجنگ در آلمان بعد از جنگ تولید میشود یا اینکه
اصلا رویش را از اینها بر میگرداند و به موضوعات دیگر می پردازد. مثل ژاپن که به
طبیعت روی میآورد. شروع میکند به هایکو نوشتن پشت به اجتماع میکند که البته آن
ها هم شعر ضد جنگ دارند . اما جامعه ای که به اشغال درآمده آنجا ادبیات مقاومت
بوجود میآید یعنی چیزی که در فلسطین داریم یعنی درست است حیثیتی که به عنوان یک
اجتماع داشتیم از دست دادهایم ولی حیثیت فردی و فرهنگی ما هنوز هست هنوز مقاومت
کنید. این مفهومی است که قبل از فلسطین در فرانسه اشغال شده می بینیم . در فرانسه
شاعری به عنوان پل الوار داریم. شعرهای او در مبارزات زیر زمینی که در فرانسه می
شده دست به دست میشد و اگر هم اس اس آلمان می گرفت محاکمه نداشت و در جا تیرباران
می کرد. آن جامعهای که تحت سیطره درآمده شعر مقاومت درش تولید می شود و باز بستگی
دارد که با آن جامعه چه نسبتی برقرار کند با مقاومت و کسانی که اهل مقاومتند. با
اینکه افغانستان اشغال شده بود اما مفهومی با عنوان مقاومت و شعر پایداری آنجا
منفور بود یعنی آدم هایی که پرچمدار مقاومت بودند بعدها خودشان را پیش مردم خراب
کردند. شدند طالبان و به جان هم افتادند روزگاری سر این مردم در آورد که اینها از
مفهوم مقاومت متنفرند چون مفهوم مقاومت برایشان برابر شده با جنگ های داخلی،
برادرکشی، نفهمی طالبانی که آنجا روزگار مردم را به لحاظ زندگی اجتماعی سیاه کرد.
در آنجا مقاومت و پایداری مفهومی است که از دلش برادر کشی و جنگ داخلی در میآید.
این حرف خود بچه های افغانستان است. این خیلی مهم است وقتی میگوییم ادبیات مقاومت
داریم راجعبه چی حرف میزنیم. اسیر باند بازی ها و بحث ها سخیف هستیم و در فضاهای
هنری و ادبی هم وقتی می خواهیم کاری کنیم گرفتار اینها میشویم. دوستان بسیار جوان
ما در حوزه مقاومت شعرهایی دارند که از آثار بسیار قوی است. من شعرهایی را سراغ
دارم درباره مصر از شاعران جوان که نه دعوت شدند نه دیده می شوند. این فهم درست از
ادبیات مقاومت و ادبیات دفاع مقدس وقتی وجود ندارد و نمیآییم کار علمی و پژوهشی
کنیم ضربه میخوریم . البته از آقای اثباتی باید قدردانی کرد. جایی که هیچ کاری نمی
شود وقتی کسی کاری میکند باید قدرش را دانست . ولی ای کاش نگاه کنند و اشکالاتش را
بفهمند. الان جا ندارد بعد از چهار - پنج سال که از این کنگره میگذرد آن شاعری که
در آمریکا اعتراض میکند به سیاست های کشور خودش شناسانده شود. شاعر آمریکایی در دل
آمریکا میگوید "و نفرین باد بر تو ای آمریکا و مرگ باد بر تو ای آمریکا"که این
جنایت ها را کردی. چرا نباید این اینجا شناخته شده باشد در حالیکه اگر یک آدم
متوسط و کمتر از متوسط در یک گوشه دنیا کمترین حرفی بزند که با آرمان های ما تعارضی
داشته باشد بلافاصله جریان روشنفکری ترجمه می کند، حمایت می کند، در تیراژ بالا پخش
می کند و کل میدان انقلاب پر میشود از ترجمه آثار آن آدم. ژوزه ساراماگو می آید از
غزه دفاع می کند مطلب می نویسد راجعبه غزه چرا نظرات او را در این بخش منعکس نمی
کنیم؟ هر وقت هم مدیریت فرهنگی ما تصمیم گرفت به این حوزه ها ورود کند چنان با نگاه
غلیظ سیاسی ورود کرد که همه دغدغه مندان گفتند کاش ورود نمی کرد. یک نفر در این
مملکت کار فرهنگی به معنای اتم کلمه می کند آن هم حضرت اباعبدالله است. آن چیزی که
ما به عنوان جوشش شعر انقلاب و جوشش شعر پایداری می بینیم در حقیقت جوشش اعتقادات
دینی و مذهبی افراد است این ربطی به سیاستهای فرهنگی دولت ندارد.
|