(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 29  آبان 1392 - شماره 20644

اخلاق دانشجویی
چقدر پاي پيمان با رهبرمان هستيم؟
وزارت علوم فرصت‌هاوچالش‌های پیش‌رو
دانشگاه در جبهه-48
دانشجوی شهید ابراهیم وطن‌دوست
احمد چلداوی رئیس دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت در گفت وگو با کیهان : یادگرفتم با کمبودها بسازم
   


حاج آقا مجتبی تهرانی
ما خودمان اینطوری هستیم. از آن موقعی که چشم باز کردیم، وقتی دهه عاشورا و بحث امام حسین و کوفه و اینها شده است، این کوفی‌ها را لعنت می کنیم .
ببینم تو خودت بودی این کار را می‌کردی؟
امشب همه بروید با خودتان فکر کنید که اگر شماها بودید حاضر بودید که پایش بایستید ؟
تا آنجا که عمرو انصاری ایستاد.
می گویند: تا وقتي كه او زنده بود در روز عاشورا یک تیر به امام حسین اصابت نکرد، یک شمشیر به سمت او نیامد.
تا این که این قدر به او تیر خورد مجبور شد به زمین افتاد و دیگر نمی توانست بلند شود
رویش را به امام حسین کرد و گفت آیا من به آن پیمانی که بسته بودم عمل کردم؟
آقا من به آن عهدی که بسته بودم عمل کردم؟ وفاداری کردم؟
امام حسین(علیه السلام) به او می گوید: نعم، بله «أنت أمامي في الجنه»
تو جلوتر از من در بهشت می روی، وقتی رفتی آنجا سلام من را به جدّم برسان!
من از شما سؤال می کنم؛ بين ما چند نفر این طور هستند که پای آن چیزی که در درون می داند حق است، بایستد، اصلاً متزلزل نشود و این امور دنیایی او را فریب ندهد؟
مسأله این بود. اصلاً باور کردنش سخت است.

 


دکتر حسین روحانی
بعد از کش و قوس‌ها و مجادله‌های بسیار در پیرامون موضوع انتخاب وزیر علوم از جانب رئیس جمهور، سرانجام دکتر فرجی‌دانا توانست رأی نمایندگان مجلس را برای احراز کرسی وزارت علوم کسب نماید و حال تمامی نگاه‌ها به وزیر علوم جدید دوخته شده است و اینکه ایشان به عنوان سکان‌دار وزارت علوم، چه سیاست‌ها و راهبردهایی را در طول دوران تصدی‌گری خویش بر این وزارتخانه به مرحله اجرا خواهد گذاشت. حاجتی به گفتن نیست که وزارت علوم یکی از کلیدی‌ترین و اثرگذارترین وزارتخانه‌های دولت به شمار می‌آید و درست از همین روست که سطح توقعات مسؤولین و نخبگان کشوری از این وزارتخانه در تراز بالایی قرار دارد. ناظران آگاه به مسائل فرهنگی و سیاسی این سخن را به میان می‌آورند که دانشگاه در جهان غرب به مثابه گرانیگاه تمدن غربی عمل می‌کند به گونه‌ای که دانشگاه، سایه سنگین خود را بر قلمروهای گونه گون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مغرب زمین گسترانیده است. به بیانی دیگر، دانشگاه در غرب به سان صنعت تولید شناخت عمل می‌کند؛ مدلول این سخن بدان معناست که دانشگاهیان در غرب در تناظر و هماهنگی بی چون وچرا با اوامر و نواهی سیاستمداران، مروج و مبلغ نعل به نعل اصول و مبانی سکولاریستی می‌باشند. برکسی پوشیده نیست که از دیرباز تا کنون، قاطبه اساتید و روشنفکران غربی، ارتباطاتی تنگاتنگ و علی الدوام با سرویسهای جاسوسی غرب داشته و دارند و غالب تئوری‌های مطروحه توسط اساتید دانشگاهی‌، در ارتباط و تطابق با خواستها و منویات سیاستمداران غربی، جهت دهی و صورت بندی می‌شود. مروری اجمالی و گذرا بر کارنامه و بیوگرافی اساتید مغرب زمین، به خوبی گویای این امراست که برخلاف ادعاهای درشتی چون اصل بی‌طرفی علمی، فرایند علم اندوزی در غرب، کاملا آغشته و آلوده به ایدئولوژی لیبرالیسم، خواست‌های تجاوزگرانه و نیات شیطانی قدرتمداران غربی می‌باشد و مطرح نمودن شعار پرطمطراق پلورالیزم علمی و فرهنگی وتکثر عقاید و اندیشه‌ها، گزافه گویی بیش نیست. اگر هم هر از چند گاهی تک مضراب‌های به ظاهر خوش نوازی مبنی بر مخالفت با غرب از دانشگاه‌های آمریکا و انگلستان به گوش می‌رسد این مخالفت‌ها بیش از آنکه خطری برای تداوم بربریت مدرن باشد، اتفاقا به حفظ و نگهداشت نظم ظالمانه غربی کمک می‌کند چرا که این اعتراض‌ها و مخالفت‌ها نسبت به عملکرد دولت‌های غربی، مبنایی محکم و مستدل ندارد و نمی‌تواند وافی به مقصود باشد و گرهی از کار فروبسته مغرب زمین را بگشاید. اگر سیر کرنولوژیک آراء متفکران و اساتید غربی را در گذر زمان مورد بررسی و مداقه قرار دهیم به وضوح نسبت به این امر التفات پیدا خواهیم کرد که متفکران و اساتید غربی در ارتباط و پیوند ناگسستنی با مناسبات و رژیم‌های حقیقت زمینه و زمانه خویش، داد سخن سر داده‌اند و قلم بر کاغذ چرخانده‌اند. علی‌رغم وجود چنین شواهد و قرائن مستند و متقنی مبنی بر وابستگی دانشگاهیان کشورهای غربی به دولت‌های متبوعشان و نبود آزادی حقیقی در مغرب زمین، بعد از گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، عمده کتاب‌های درسی‌ای که درخصوص علوم انسانی در بازار نشر ایران ترویج و تکثیر می‌شود و در دانشگاه‌ها به خورد دانشجویان داده می‌شود، واگویی و تکرار همان نظرات پوسیده و نخ نمای کسانی چون فوکویاما، هانتینگتون و امثالهم می‌باشد. با وجود تلاش‌های تنی چند از اساتید بنام و متعهد کشور در زمینه تدوین کتب علوم انسانی مرتبط با نیازهای کشور، متاسفانه قاطبه کتاب‌های علوم انسانی، صبغه و سویه‌ای سکولاریستی و شرق شناسانه دارند که این امر، نقطه ضعفی بزرگ در سیستم آموزشی وزارت علوم به شمار می آید. در دانشگاه‌های داخل کشور، برخی از اساتید سعی در القاء و پمپاژ این تئوری دارند که تو گویی تنها به واسطه متشبث شدن به آراء وآموزه‌های متفکران غربی است که می‌توان به سمت فلاح و پیشرفت رهنمون شد. ولی برخلاف ادعاهای بی پایه این جماعت که مدام برطبل غربگرایی می‌کوبند می‌توان این سخن را به میان آورد که هر کشور و سرزمینی، اقتضائات و شرایط خاص خود را دارد و نمی‌توان با رویکردی منفعلانه، ارزشهای اسلامی را وانهاد و راه و رسم غربی را برگرفت. نکته دیگری که کمتر مورد توجه اصحاب فکر و اندیشه ناب اسلامی قرار می‌گیرد این است که علوم انسانی در غرب، ریشه‌ای الحادی و لوگوس‌محور دارد که در برابر خدا محوری قرار می‌گیرد و دانش در غرب به تکنیک تقلیل پیدا کرده و ابزاری و دستاویزی برای اطفاء و ارضای حس جنون آمیز فزون‌خواهی و سلطه طلبی غربیان بیش نیست. علم سیاست در جهان غرب بر اساس اصل موازنه قوا، قرارداد گرایی و منطق قدرت محوری تنظیم می‌شود و این در حالی است که در منظومه فکری تشیع که انقلاب اسلامی داعیه‌دار و منادی آن می‌باشد، رابطه فرد با دیگری بر اساس دوستی و مودت پی‌ریزی می‌شود و درست بر همین اساس است که رابطه مردم با ولی فقیه، رابطه‌ای وجودی و باطنی می‌باشد و این درست همان نکته‌ای است که کوردلان و بدخواهان نظام اسلامی، چشم دیدن آن را ندارند. علوم انسانی، زمانی می‌تواند مفید فایده باشد که در مسیری صحیح و مبتنی بر آراء و ارزش‌های اسلامی ریل گذاری شود و بدیهی است در راستای نیل به این مهم، وزارت علوم می‌تواند و می‌باید نقشی مهم و پررنگ ایفاکند. یکی از مصادیق و مضامین درهم تنیدگی دانش و قدرت در سپهر سیاست آمریکایی-انگلیسی، حمایت تمام قد متفکران و اساتید دانشگاهی این کشورها از جنگ‌های متعددی است که هر از چندگاهی، دول استکباری به بهانه‌های واهی در اطراف و اکناف جهان به راه می‌اندازند. اینکه یورگن هابرماس-فیلسوف آلمانی و واضع تئوری دموکراسی گفتمانی از جنگ عراق به بهانه دفاع از نظم جهانی و حقوق بشر حمایت به عمل می‌آورد یکی از موارد و نمونه‌های عدیده‌ای است که نشان دهنده پیوند وثیق میان دانشگاهیان و سیاستمداران غربی می‌باشد و در این میان طنز داستان آنجایی است که وقتی در ام‌القرای جهان اسلام، دلسوزان و غمخواران انقلاب اسلامی از ضرورت بومی سازی علوم انسانی سخن به میان می‌آورند، بلافاصله و بلادرنگ، روزنامه‌ها و سایت‌های زنجیره‌ای که ید طولایی در هتک حرمت و اسائه ادب به بزرگان دینی دارند، با ابزار و یراق بسیار، سیل عظیمی از تخریب‌ها وتهمت‌ها را روانه مدافعان و حامیان تز بومی سازی علوم انسانی می کنند و از نبود آزادی و وجود فضای خفقان! در ایران لب به اعتراض می‌گشایند و رطب و یابس را به هم بافته و به لطایف‌الحیلی، تمامی تلاش خویش را جهت مخدوش نمودن ایده بومی سازی علوم انسانی به کارمی‌بندند. اما برخلاف ادعاهای سکولارهای وطنی که سالیان متمادی است با قلم‌های مسموم خویش، خاطر مؤمنین را مکدر می‌کنند، این حزب الله و اندیشه حزب اللهی است که امری مغفول و مظلوم در دانشگاه‌های کشور می‌باشد. این حزب‌الله است که سالیان بسیاری است زیر رگبار توفنده تهمت و تخریب اساتید و دانشجویان سکولار، حنجره‌هایش در ارتفاعات الله اکبر جا مانده و گاه و بی‌گاه، تیری زهرآلود و آغشته به تهمت‌های ناروا به سمت او شلیک می‌شود. چرا علی رغم وجود اسناد بالادستی و نهادهای اجرایی‌ای چون شورای عالی انقلاب فرهنگی وهیأتهای جذب اساتید، هنوز هم که هنوز است شاهد حضور پر رنگ و چشمگیر اساتید و عناصر معلوم‌الحال در فضای دانشگاهی هستیم! اساتیدی که سرسوزنی به ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب باور نداشته و ندارند و در بزنگاه‌های تاریخی در کنار جبهه ضد انقلاب ایستاده و برصورت انقلابیون پنجه می‌کشند. چرا با وجود خیانت‌های آشکار بعضی عناصر خودفروخته همچنان کتابهای این عناصر در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شود و جالب تر آنکه هیچ تلاش جدی‌ای از ناحیه مسؤولین وزارت علوم جهت مقابله با چنین وضعیتی دیده نمی‌شود. وزارت علوم می‌باید چشم و گوش و قطب نمای نظام جهت نگاهبانی از دستاوردها و ارزش‌های آن باشد و نمی‌توان با این بهانه مضحک که کلاسهای درس نبایستی محل تبلیغ عقاید و آرمان‌های انقلاب اسلامی باشد، اساتید انقلابی را تحت فشار قرار داد و آنها را به سکوت و خودسانسوری وا داشت. چند صباحی است که زمزمه‌های خطرناکی از برخی از مسؤولین وزارت علوم به گوش می‌رسد که لب لباب این صحبت‌ها و بحث‌ها، حول بازگشت اساتید و دانشجویان ستاره‌دار به فضای دانشگاهی می‌چرخد. سؤالی که در این گیر و دار در ذهن نقش می‌بندد این است که استاد یا دانشجویی که علیه اصل مترقی ولایت فقیه شبهه افکنی می کند و ارزش‌های اسلامی را آشکارا به سخره می‌گیرد چگونه می‌تواند در کسوت یک استاد و دانشجوی نظام اسلامی فعالیت کند! مسؤولین جدید وزارت علوم و به طریق اولی شخص دکتر فرجی‌دانا می باید این نکته را در نظر بگیرند که یکی از آبشخورهای فکری فتنه 88، فعالیت همه جانبه و چند وجهی اساتید و دانشجویان سکولار در ساحت‌های سیاسی و فرهنگی بود که متأسفانه به دلیل تغافل و تجاهل مسؤولین وقت دو دولت سازندگی و اصلاحات و همچنین نفوذ جریان انحرافی در دوران آقای احمدی‌نژاد، این جماعت قلم فروش و مزدور توانسته‌اند در درازنای زمان در بخش‌هایی از جامعه علمی کشور جا خوش کنند و منویات و نیات پلید و مشوش خویش را به مرحله اجرا گذارند. امروز نیز فتنه‌گران، دولت تدبیر و امید را محمل و مدخل مناسبی جهت رخنه و نفوذ به گلوگاه‌های حساس نظام می‌بینند و از این رهگذر خواب‌های آشفته‌ای را برای دانشگاه‌ها دیده‌اند و وجهه همت خویش را بر این امر قرارداده‌اند که از طریق به راه اندازی تشکل‌های دانشجویی موازی-بخوانید فتنه‌گر-و جذب و به کارگیری اساتید و مدیران سکولار و شبه سکولار، بلوا و جنجال را همچون دوران اصلاحات به دانشگاه‌ها بازگردانند. برکسی پوشیده نیست که در دنیای پیچیده امروز، فرهنگ و دانش به عنوان دو عنصر حیاتی و اثرگذار در معادلات جهانی و روابط میان ملت‌ها و دولتها عمل می‌کند و درست از همین روست که وزارت علوم به عنوان متولی اصلی فرهنگ و دانش ایران اسلامی، می‌باید برنامه ریزی جدی و کیفی‌ای را جهت مقابله و مواجهه با ناتوی فرهنگی دشمن تدارک ببیند. دانشگاه اسلامی زمانی می‌تواند تحقق عینی و انضمامی پیدا کند که جامعه علمی کشور یکصدا و همدل، مروج و مبشر ارزش‌ها وآرمان‌های اعلامی و اعمالی امام راحل و مقام معظم رهبری باشد. شعار اعتدال که این روزها در باب آن بحث‌های بسیاری درگرفته است و البته شعاری اسلامی و منطبق بر آیات و روایات می‌باشد نیز می تواند در عرصه دانشگاهی نمود و جلوتی پیدا کند و البته بلافاصله این نکته را نیز باید متذکر شد که تحقق این شعار همچون شمشیری دولبه است که هم می‌تواند فرصت‌ساز باشد و هم فرصت سوز. فرصت ساز به این معنا که می‌توان با چنگ زدن به اصول و مبانی اسلامی، راه را جهت تحقق ایده دانشگاه اسلامی هموار کرد و فرصت سوز به این معنا که تفسیر به رأی شعار اعتدال و برداشتی کژتاب از این مفهوم، می‌تواند منشأ و تجلی‌گاه تهدید و چالش جدی برای نظام باشد؛ به بیانی دیگر، اگر به نام اعتدال و میانه‌روی، اباحه‌گری فرهنگی و ماکیاولیزم سیاسی در دانشگاه‌ها رواج داده شود، آن وقت شعار اعتدال به ضد خویش بدل گشته و راه را برای یکه تازی و تاخت و تاز معاندان فراهم خواهد ساخت. مخلص کلام آنکه شرایط امروز وزارت علوم، شرایطی فوق‌العاده حساس و پیچیده می‌باشد و هرگونه غفلت و اهمال مسؤولین مربوط در خصوص حرکات ایذایی ضد انقلاب در دانشگاهها، می‌تواند خسران‌های بنیان فکنی را بر پیکره نظام آموزشی و پژوهشی کشور وارد سازد. واقع امر این است که دانشجویان به عنوان سرمایه‌های عظیم انسانی کشور به مثابه موتور محرکی می‌باشند که در آینده‌ای نه چندان دور، سکان اجرایی و اداری کشور را بر عهده خواهند گرفت؛ فلذا ضروری و مبرم است که متولیان و بانیان فرهنگ و دانش درکشور، استراتژی‌های چندلایه و به روزی را جهت پیشرفت علمی و فرهنگی دانشگاه‌های کشور اتخاذ نمایند.
استاد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان

 


پدر و مادر عزیزم ؛ هم اکنون عصر است و در سنگر در استراحت هستم، شبها فکر می کنم. بوی شما را ، بوی خانه را و حیاط را با تمام دل و جان استشمام می کنم. صدای پدرم، صدای مادرم در متن هیاهوهای آرام افراد خانه، در گوشم زنگ می زند و گویی همین الساعه ، در منزل نشسته ام .
می اندیشم به زحمات پدرم که وسائل تحصیل مرا با اخلاص و مجدانه فراهم کرد و می اندیشم به تو مادر، که سراپا دلسوزی، مهر و شفقت و گذشت بودی، من هر چه دارم از تو دارم مادر و البته همینطور از پدر عزیزم .
من اطمینان کامل دارم که هموطنان مسلمان من، همکلاسهای من، اولیاء دانشگاه که خود در کنار من و پا به پای من جنگیده اند مرا فراموش نمی کنند. اگر جز این بود این جا چه می کردم؟
رعایت اخلاق و وفاداری و اعزاز و اکرام به رزمندگان و جهادگران حق علیه باطل؛ وظیفه و تکلیف شرعی است. مگر آنکه به هر دلیل این وصیت محو و نابود شود و بدست هموطنی نرسد در آن صورت حرجی بر کسی نیست.
در غیر این صورت، سوا از آنکه نامم در کنار رزمندگان اسلام و پاسداران وطن اسلامی ایران و جهان اسلام درج و ضبط است اگر شربت شهادت بنوشم، امکان ندارد، که اساتید و مربیان دانشگاهی در انتشار و چاپ و پخش وصیت من هر چند ناقابل و بی محتوا؛ از آنجا که از دل برخاسته است. کوتاهی کنند.
راستی از مادر و از پدر عزیزتر در این دنیا هست ؟ ولی اگر مرا دوست داشتید و دارید شرطش آن است دلتان برای من نسوزد. زیرا من در صورت شهادت نمی میرم. مرده آن است که با مرگش، نامش و آثارش محو می شود و ده ، بیست و پنجاه سال دیگر، هیچ کس نداند چنین کسی در جهان زندگی می کرده است.
من تابع دین مبین اسلام و مقتدای راستین علی (ع) و شیعه اثنی عشری هستم. من طبق دستورات خداوند و احادیث نبوی و دستورات ائمه اطهار و فرمانده و رهبر لایق خود حضرت امام، عمل می کنم و با تمام ایمان و شوقم برای خداوند، برای پیروزی حق بر باطل، برای تعمیم دین مبین اسلام و برای حفظ مرز و بوم وطن و استقلال میهن اسلامی می جنگم.
 *منبع: دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی

 


- به عنوان اولین سوال خودتان را برای ما معرفی کنید و از مبارزاتتان در دوران نوجوانی و جوانی بفرمائید.
- من احمد چلداوی هستم. متولد سال 1345. من وقتی که انقلاب شد، دوران راهنمایی بودم و در تظاهرات به همراه پدرمان و دوستان شرکت می‌کردیم. فعالیت اصلی من بعد از جنگ شروع شد. سال 1359، چون اهل اهواز بودم، عملاً در متن جنگ قرار گرفتم و درگیر جنگ شدیم. در مسجد محل بودیم. بعد خانواده راهی یک شهرستان دیگر جنگ زده شدند بعد دوباره برگشتند و خلاصه تا سال 63، درگیر مسائل جنگ بودیم. در سال 63 دانشگاه پذیرفته شدم دانشگاه را هم بدون سهمیه کنکور قبول شدم چون الان یک فضایی راه انداختند، در دانشگاه هم شب‌نامه و... پخش می‌کنند که این رزمنده‌ها با سهمیه کنکور آمدند من اتفاقاً برگه کنکورم را هنوز دارم که سهمیه منطقه 3 شرکت کرده‌ام. بدون سهمیه رزمندگان در کنکور کارشناسی رشته برق دانشگاه علم و صنعت قبول شدم.
سال 65 در جریان عملیات کربلای 4 اسیر شدم. یعنی تیر خورد به ریه‌ام، بیهوش شدم و چون آن طرف اروند بودیم و بچه‌ها نتوانستند بنده را بیاورند عقب. وقتی اسیر شدیم ما را منتقل کردند به بیمارستانی در بصره و بعد بیمارستان الرشید و بیمارستان‌های مختلف، که اسم‌هایشان یادم نیست و سپس منتقل شدم به اردوگاه تکریت11.
اردوگاه «تکریت11» اولین اردوگاه صلیب ندیده عراق بود. یعنی تا «رمادی 10» را صلیب سرخ دیده بود. بعد شماره 11 منتقل شد به تکریت و دیگر صلیب سرخ هم بازدیدی نداشت. تا آخر جنگ صلیب هیچ اسیری را ندید و ما اولین اردوگاه صلیب ندیده بودیم. در آنجا اتفاقات متعدد و متفاوتی افتاد.تا سال 1369 آزاد شدیم. البته سال 68 جنگ تمام شده بود ولی عراق هنوز قبول نمی‌کرد؛ ما احساس می‌کردیم صدام می‌خواهد یک امتیاز از ایران بگیرد به خاطر ما.
این بود که یک لیست از بچه‌های صلیب ندیده نوشتیم و اقدام به فرار کردیم با بچه‌ها که 3نفر بودیم ولی موفق نشدیم. سال 69 آزاد شدیم و من بلافاصله ادامه تحصیل دادم و در حقیقت به‌عنوان نفر اول دانشکده مهندسی برق فارغ‌التحصیل شدم و در همان سال به‌عنوان دانشجوی نمونه کشوری برگزیده شدم.
- همان دانشگاه علم و صنعت دیگر؟
- بله همان دانشگاه علم و صنعت. یعنی من 69 که آزاد شدم دو سال بعدش لیسانسم را گرفتم و همان موقع فوق لیسانس شرکت کردم و درکنکور دانشگاه تهران پذیرفته شدم، همان رشته برق که 3ترمی من فوق لیسانسم را گرفتم. تنها یک ترمش به دلیل اینکه خیلی وضعیت جسمی‌ام بد شده بود بستری شدم و نتوانستم درس بخوانم. همان سال هم دوباره دکترا شرکت کردم یعنی سال 73 و در دانشگاه تهران مجددا پذیرفته شدم. بدون احتساب سهمیه به‌عنوان دانشجوی نمونه کشوری در مقطع دکترا شناخته و سال 1378 فارغ‌التحصیل شدم. البته حدودا یک سال به کانادا رفتم و در دانشگاه واترلو ادامه تحصیل دادم بعد که در سال 1378 به ایران برگشتم، در دانشگاه علم و صنعت شاغل شدم. سال 1382 دانش‌یار شدم. 1386 استاد تمام شناخته و در 1391 هم به عنوان استاد نمونه کشوری برگزیده شدم.
- چه شد که به فکر انتشار کتاب خاطرات اسارتتان افتادید و چرا نامش را «یازده» انتخاب کردید؟
- کتاب را من همان اولی که از اسارت آمدم نوشته بودم ولی هرگز چاپش نکردم.
- دلیل خاصی داشت؟
- نه اصلاً هیچ علاقه‌ای به چاپش نداشتم. فقط می‌خواندم و لذت می‌بردم. می‌خواستم در وصیت‌نامه‌ام بنویسم بعد از مرگم چاپش کنند منتهی اخیراً وقتی که این اتفاقات افتاد دیگر احساس کردم که نیاز است یک مقدار در عرصه‌های فرهنگی بیشتر وارد شویم، دوستان خیلی اصرار کردند، حقیقتش به شکلی اتفاقی بخشی از این کتاب را یکی از این دوستان ما مطالعه کرد و گفت این کتاب را چرا نمی‌دهید چاپ کنند؟ گفتم من علاقه‌ای ندارم و حدود یک‌سال این بنده خدا و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه پیگیری می‌کردند و مصر بودند و بالاخره قبول کردم این کتاب را چاپ کنند و خود دفتر مرکزی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها زحمت چاپش را کشید.
اسم کتاب هم که 11 شد، دلیلش این است که اولاً تکریت 11 بودیم. چون 11 بین آزادگان برند محسوب می‌شود چرا که اولین اردوگاه صلیب ندیده، اردوگاه 11 بود تا وقتی اردوگاهی صلیب نیاید، یعنی خیلی خاص است.
و اصلی‌ترین دلیلش این است که به نظر من دهم محرم که روز عاشورا، روز شهادت امام حسین(ع) است و 11 محرم روز اسارت اهل بیت است، بنابراین 11 علامت اسارت است. به این خاطر 11 را انتخاب کردم.
- باتوجه به این سختی‌ها و مرارت‌هایی که در دوران اسارت داشتید، فکر می‌کنید تحمل آن‌ها چقدر در موفقیت‌های پس از جنگ یعنی در دوران تحصیل‌تان نقش داشته است؟
- به نظر من خیلی. به خاطر اینکه یاد گرفتیم که با کمبودها بسازیم و قدر نعمت را دانستیم. «قدر نعمت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید» آرزوی‌مان این بود که یک کتاب دست‌مان برسد. که این کتاب را بگیریم و بخوانیم. واقعاً قلم و کاغذ ممنوع بود. هرگونه ارتباطات علمی با بچه‌ها کاملاً مخفیانه بود. خیلی فرق می‌کرد با اردوگاه‌های صلیبی دیگر. این است که ما آنجا با این مشکلات واقعاً آرزوی‌مان این بودکه برگردیم و اینجا هم آمدیم، البته قبل از اسارت هم دانشجوی رتبه اول دانشکده بودم، ولی بعد که آمدم اتفاقاً همه چیز یادم رفته بود. و دوباره باور بفرمایید از صفر شروع کردم ولی خداوند یک علاقه‌ای به من داده بود که از درس خواندن لذت می‌بردم همان‌طور که بچه‌ها از فوتبال و از کوه رفتن و تفریح لذت می‌بردند بنده از درس خواندن و مطالعه کتاب خیلی لذت می‌بردم.
- به عنوان استاد نمونه کشوری هم انتخاب شدید؟
- من بیش از 100 مقاله دارم. حدود 3 تا 4 کتاب دارم تعداد زیادی پروژه‌های انجام شده دارم. اینها همه را امتیازبندی کردند، و به عنوان استاد نمونه کشوری از طرف رئیس‌جمهور جایزه گرفتم.
- جنابعالی چه مدت است که ریاست دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت را برعهده دارید؟
- 4 سال. از سال 88، من ریاست دانشکده را برعهده گرفتم.
- این قبیل کارهای فرهنگی بر کارهای علمی و مدیریتی شما تأثیر منفی نگذاشته است ؟
- برنامه‌ریزی. انسان اگر برنامه‌ریزی کند، به نظر من 24 ساعتی که خداوند متعال به انسان داده همه کاری می‌تواند با آن انجام دهد و اینکه واقعا قدر فرصت‌ها را بداند. کسی که 4 سال در اسارت صدام بوده و آرزوی یک لحظه آزادی را داشته است که بتواند کار مفید انجام دهد، به نظر من آن قدری انگیزه دارد که وقتش را نگذارد که حتی یک ذره‌اش هدر برود. ضمن مدیریت کارهای دیگر را انجام می‌دادم. البته باید اعتراف کنم که کارهای علمی‌ام کمتر هم شد، ولی با وجود اینکه کمتر شد، سال 91 استاد نمونه کشوری شدم.
- با توجه به اینکه گرایش شما در زمینه مخابرات است پروژه‌های اجرایی و عملیاتی که می‌شود گفت چشم‌گیر باشد و شما در آن شرکت داشتید را حتی‌الامکان برشمارید؟
- خیلی زیادند. ماهواره‌هایی که الآن در حال پرتاب هستند، سیستم مخابراتی‌شان را ما ساختیم، در قسمت پدافند غیرعامل الکترومغناطیسی کشور، تبیین استراتژی‌ و دفاع الکترومغناطیسی علیه حمله‌های الکترومغناطیسی دشمن کار کردیم. خیلی پروژه هست که حالا به نظرم همین چند مورد کفایت می‌کند.
- سؤال آخر اینکه نظرتان در رابطه با روزنامه کیهان و نویسندگانش، مقالاتش، گزارش‌ها و... چیست؟ چطور ارزیابی می‌کنید؟
- من اعتقاد دارم تنها روزنامه‌ای که می‌شود و ارزش دارد آدم وقت بگذارد و آن‌را مطالعه کند کیهان است. این را جدی می‌گویم نه چون مثل من فکر می‌کنید، چون بقیه روزنامه‌ها فقط وقت راتلف می‌کنند، ولی این روزنامه خصوصا این ستون «گفت و شنود» را که می‌خوانم، لذت می‌برم و به اندازه کافی از سیاست مطلع می‌شوم چون به هیچ‌وجه مغرضانه نظر نمی‌دهد، یا سانسور شده اخبار را نمی‌دهد، به نظر من اخباری که می‌دهد عادلانه است، تحلیل‌هایش خصوصا تحلیل‌های آقای شریعتمداری فوق‌العاده است.
- خیلی لطف کردید. از زمانی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10