(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 25 آذر 1392 - شماره 20666

نگاهی به تبلیغات تلویزیونی و تاثیر گذاری رسانه ملی- بخش سوم و پایانی
جای خالی نظارت در تبلیغات بازرگانی
نگاهی به تصویر «فیس بوک» در سینما
ستایش از شبکه جاسوسی!
آرزویی در سایه!
نگاهی به فیلم «استرداد»
ترویج ملی گرایی در سایه نقل یک واقعه تاریخی
راه دراز عمار تا اسکار!
   


حسام آبنوس
ممیزی و نظارت بر تولیدات فرهنگی همیشه جای بحث داشته و مخالفان و موافقانی را نیز با خود همراه کرده است. در پاره ای از اوقات این نظارت بی محل بوده و در مواقعی نیز لازم الاجرا. یکی از نقاطی که نظارت بیشتری را طلب می کرده است حوزه تولیدات تلویزیونی به خاطر فراگیری این رسانه عمومی است. تبلیغات تلویزیونی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و با توجه به اینکه فیلترهای مختلفی در مراحل گوناگون دریافت تقاضای تولیدکننده تا مرحله پخش تبلیغات، بر درستی ساختار و محتوای تبلیغات نظارت کرده و سر آخر نیز مرکز نظارت و ارزیابی صدا و سیما از متولیان اصلی نظارت بر تولیدات رسانه ملی است، جای تعجب دارد که چگونه برخی از مواردی که در این فرصت تنها به معدودی از آنها اشاره شد، اجازه پخش از آنتن تلویزیون جمهوری اسلامی یافته و حضورشان نیز ادامه دار شده و با سیستم‌های نظارتی درونی رسانه ملی کنترل نمی شوند؟
جای تاسف دارد اگر این تلقی در جامعه ایجاد شود که نظارت بر این حوزه شاید به خاطر پول ساز بودن آن کمی با تساهل و تسامح روبه‌رو می شود. نمونه هایی که در بالا به آنها اشاره شد و نمونه های فراوان از این دست همه حاکی از نبود نظارت درست و قانونی بر این تولیدات در عرصه تبلیغات تلویزیونی است. بی توجهی به محتوای پیام های بازرگانی و پیام هایی که در فرامتن این پیام ها نهفته است همه بر عدم وجود یک نظارت دقیق صحه می گذارند.
برنامه ها برای چه کسانی تولید می شوند؟
صاحبان پول و قدرت، در جوامع سرمایه داری از احترام ویژه ای برخوردار هستند. با وجود این در نظام جمهوری اسلامی، که فاقد خصیصه های یک جامعه سرمایه داری است، باز هم شاهد توجه و احترام ویژه برای سرمایه داران و صاحبان قدرت هستیم. رسانه ملی نیز برای اینکه از این قافله عقب نمانده باشد، در بیشتر مواقع آنتن را در اختیار این افراد قرار داده و وقعی به مخاطب خود نمی گذراد و شاید بتوان گفت که برنامه های تلویزیونی برای این افراد و حساب‌های بانکی آنها تولید می شود. حاکمیت سرمایه بر تولیدات فرهنگی یکی از خطرهایی است که همیشه در حوزه تولید محصولات فرهنگی و هنری وجود داشته است. در صورت بی توجهی به این موضوع و قرار دادن آنتن به بهانه بی پولی در اختیار صاحبان سرمایه خطری است که ممکن است به قیمت گزافی برای رسانه ملی تمام شود. از اصلی ترین پیامدهای واگذاری تلویزیون به سرمایه داران تهی شدن تولیدات از مضامین فرهنگی و هنری است. این روند از برنامه کودک تا بزرگسال وجود دارد. تبلیغ یک محصول غذایی در برنامه کودک و استفاده از شخصیت های محبوبی که محبوبیت ایشان از مردم است و مردم هستند که به این افراد محبوبیت بخشیده اند تا معرفی انواع و اقسام لوازم و کالا در برنامه خانواده که باید به موضوعات خانوادگی بپردازد، از همین دست است. در خنده دارترین نوع این تبلیغات می توان به نمونه ای که در آن مجری برنامه خانواده در یکی از برنامه های ماه مبارک رمضان، می خواست ظروف نسوز آشپرخانه را معرفی نماید و در سوالی از نماینده آن شرکت پرسید که این «ظروف»، «در ماه رمضان از چه ویژگی برخوردارند»؟!! و نماینده شرکت نیز به طرز جالبی در پاسخ گفت، این ظروف هم برای سحر و هم برای مواقع افطار کارایی خاص و کذایی دارد و ....، اشاره کرد.
به کجا چنین شتابان؟
اگر بخواهیم به نکته ها و مباحثی که در تبلیغات تلویزیونی و سوء اعمال مدیریت سازمان دقیق گردیم سخن به درازا خواهد کشید و مثنوی هفتاد من لازم است. اما مدیران سازمان عریض و طویل صدا وسیما باید به فکر راه چاره ای باشند برای موضوعاتی به این سطح از اهمیت که عموم شهروندان جامعه را در بر می‌گیرد. نوک پیکان تمام این نکاتی که در این نوشتار به آن ها اشاره شد به سمت مدیریت سازمان صدا و سیما نیست. شاید عزت الله ضرغامی که از رویش های انقلاب اسلامی است به عنوان سیاست گذار در این سازمان، مقصر تمامی این اتفاقات نباشد که مطمئنا نیست. احتمالا می توان گفت که بخش عمده ای از این سوء تدبیر ها و گاف های رسانه ای بر عهده مدیران میانی سازمان است که بازهم به علت عدم نظارت(حتی بر مدیران) به اینجا رسیده است.
طبق یک سنت حسنه در ابتدای سال جدید شمسی رهبر فرزانه انقلاب با نامگذاری سال مسئولین، دست اندرکاران و عموم آحاد جامعه را در مسیر رسیدن به شعار مورد نظر در آن سال تشویق می نمایند. سال 1392 نیز در بیان ایشان به « سال حماسه سیاسی، حماسه اقتصادی » نامگذاری شده است. یکی از پرسش هایی که به ذهن می رسد عدم تطابق رفتار رسانه ملی با بخشی از این شعار تحت عنوان حماسه اقتصادی است. رسانه ملی با موج عظیمی از تبلیغات بازرگانی و تجاری و تشویق مردم به مصرف بیشتر در جهت عکس رقم زدن حماسه اقتصادی حرکت می کند. حال مدیران این سازمان باید به این موضوع که به بهانه کمبود بودجه این رفتار را بروز می دهند، همچنین همه دستگاه ها و افرادی که در پدید آمدن این وضعیت نامناسب برای رسانه ملی نظامی که عنوان « جمهوری اسلامی» را برای خود برگزیده و در کانون توجه و نیز دشمنی جهان غرب قرار دارد، پاسخگو باشند که بیانات معظم له در کدام قسمت از عمل رسانه ملی متبلور شده است؟ و دستگاه های تاثیرگذار در این زمینه نیز چه کرده اند تا این منویات محقق شده و به ورطه سوء استفاده صاحبان زر نیافتد؟
شاید خالی از وجه نباشد تا به مدیران اداره کل بازرگانی یا هر جایی که مرتبط با تبلیغات تلویزیونی می باشد، پیشنهاد شود فقط یک بار دقیق و با حوصله آیین نامه تبلیغات تلویزیونی و رادیویی را مطالعه نمایند و کمی هم به مخاطب خود ارزش بگذارند. باید پرسیده شود رسانه ملی با این سرعت به کجا می رود؟! رفتارهای این روزهای رسانه ملی تداعی‌گر این آیه قرآن کریم است که می فرماید: « فاین تذهبون »(تکویر/آیه 26)

 


آرش فهیم
یکی از تفاوت های عمده هالیوود با سینمای ایران در زمان شناسی است. درحالی که سینمای کشور ما معمولا نسبت به وقایع روز و مسائل اجتماعی جاری بی تفاوت است، سینمای آمریکا حساسیت خاصی به شرایط روز دارد. البته آنچه در هالیوود اولویت دارد، منافع حاکمیت ایالات متحده است و نه مردم آمریکا. مثلا در این دوران که ایران هراسی به رأس هرم سیاست های کاخ سفید آمده، هالیوود نیز به طور مکرر اقدام به ساخت آثاری با همین رویکرد نموده است.
نمونه فیلم هایی که در راستای سیاست های رژیم غالب بر آمریکا ساخته شده، فیلم «شبکه اجتماعی» است که نوعی تبلیغ برای فیس بوک و همچنین ستایشی از مبتکر آن محسوب می شود.شيوع شبكه هاي اجتماعي در جامعه امروز بشري موضوعي است كه «ديويد فينچر» فيلمساز آمريكايي را بر آن داشت تا با دستمايه قرار دادن اين پديده مجازي فيلمي را بسازد. نکته قابل توجه این است روزنامه گاردین چاپ انگلیس، سال گذشته فهرستی از فیلم سازان مرتبط با سازمان سیا را منتشر کرد. نام دیوید فینچر، کارگردان فیلم «شبکه اجتماعی» نیز در این فهرست مشاهده می شود.
فيلم «شبكه اجتماعي» روايت يكي از دانشجوهاي دانشگاه هاروارد آمريكاست كه دوست دخترش با او نامهرباني مي كند و اين جوان هم براي تلافي كردن بدعهدي هاي آن دختر، اطلاعات شخصي وي را در اينترنت منتشر مي كند. اين اقدام زمينه را براي انتشار اطلاعات شخصي دختران دانشگاه و قابليت رأي دادن دانشجوها به آنها در فضاي اينترنت فراهم مي كند، اما اين آغاز ماجراست و همين رفتار سبكسرانه و غيرمنطقي باعث مي شود كه اين دانشجو به همراه تعدادي ديگر از دوستان همسن و سال خود يك شبكه اجتماعي را در اينترنت راه اندازي كند. اين دانشجو فردي نيست جز «مارك زوكربرگ» و پديده به وجود آمده توسط او هم همان شبكه «فيس بوك» است؛ شبكه اي كه به زعم فيلم، هم اكنون بيش از 500 ميليون نفر عضو دارد و رئيس آن جوان ترين بليونر جهان محسوب مي شود.
واقعيت امر اين است كه فيلم «شبكه اجتماعي» از نظر هنري و تكنيكي حرفي براي گفتن ندارد. داستان فيلم كه واقعي است؛ افت و خيز و بار دراماتيك چندان قابل توجهي در آن نيست. بخش اعظم فيلم را ديالوگ ها و بگومگوهاي طولاني و كش دار تشكيل داده و تنها ويژگي بارز و قابل توجه آن، ريتم تند و ظاهر خوش ساخت و شيك آن است و به جز اين، فيلم مذكور، ويژگي بارز ديگري ندارد. با این حال این فیلم هم در مراسم اسکار، تحویل گرفته شد و قدر دید. آنچه موجب ستایش دم و دستگاه فرهنگی-سیاسی آمریکا از فیلم «شبكه اجتماعي» شد این بود كه يك فيلم ، يك اثر تبليغاتي و پروپاگانداي سياسي و ايدئولوژيك محسوب مي شود. كافي است به جايگاه شبكه هاي اجتماعي در رويدادهاي اجتماعي جوامع امروزي توجه كرد. ازجمله ماجراها و حوادث سال 1388 در ايران كه فيس بوك در نقش يكي از ابزارهاي اطلاع رساني در اردوكشي خياباني برای کودتا علیه رأی مردم كاربرد يافت. از قضا فيلم «شبكه اجتماعي» هم درست در شرايطي ساخته شد كه شبكه فيس بوك در ايران مشغول سرويس دهي به ميليشياي کودتا بود.
همچنين در اكتبر سال 2009، روزنامه يهودي «لومگزين دي يسرائيل» با انتشار اسنادي فاش كرد كه فيس بوك يك سايت استخباراتي صهيونيستي است كه براي جذب مزدور و جاسوس به نفع رژيم صهيونيستي مأموريت دارد.
در يك فيلم مستند، يكي از كاربران فيس بوك اعتراف كرده بود كه: «...من مدت يك سال و نيم است كه براي فيس بوك كار مي كنم و براي آژانس هاي جاسوسي، اطلاعاتي را كه از من مي خواهند دريافت كرده و به آنها مي فروشم ...» (به نقل از مجموعه مستند «راز آرماگدون 4: پروژه اشباح» به كارگرداني سعيد مستغاثي، پخش از شبكه خبر سيما.)
نمونه مستند ديگر درباره نقش و جايگاه شبكه «فيس بوك» را سايت بي بي سي چندي پيش فاش كرد. بر اساس اين گزارش، مسئولان امنيتي آلمان رسماً از كارمندان دولتي خواستند از شبكه فيس بوك استفاده نكنند. مقامات امنيتي آلمان معتقدند شبكه به ظاهر اجتماعي فيس بوك، احتمالاً اطلاعات دولتي را روانه سرورهاي آمريكايي مي‌كند. مقامات آلماني مي گويند، شركت فيس بوك با جمع آوري اطلاعات از كاربران، قوانين اتحاديه اروپا و آلمان را نقض مي كند. اين مقامات به كارمندان دولتي توصيه كردند كه صفحات خود را در شبكه اجتماعي فيس بوك تعطيل كنند و گزينه لايك آن را هم از وب سايت شخصي خود بردارند. البته اين هم گفتني است كه برخي شبكه هاي به ظاهر اجتماعي، در جريان آشوب هاي بي سابقه لندن به سيستم امنيتي انگليس در شناسايي و بازداشت معترضان كمك كردند.
به همين دلايل، فيلم «شبكه اجتماعي» را بايد مصداق بارز يك فيلم تبليغاتي و توجيه گر براي نظام سرمايه داري جهاني دانست. همچنان كه اين سايت، يكي از مهم ترين ابزارهاي حاكمان جنگ طلب و سلطه گر براي پيشبرد اهداف و منافع آنها بوده است.
ويژگي ديگر فيلم «شبكه اجتماعي» علاوه بر معرفي خود اين ابزار رسانه اي امپرياليستي، معرفي يك شخصيت واقعي به نام «مارك زوكربرگ» است. اين هم نوعي الگوسازي است، آن هم الگوسازي و معرفي فردي كه يك سرمايه دار صهيونيست است. مرور اطلاعات درباره اين شخصيت كه به عنوان قهرمان يك فيلم هاليوودي ترسيم شده، خالي از لطف نيست. از جمله اين كه «زوكربرگ» در هنگامه در گرفتن جنگ رژيم صهيونيستي عليه مردم غزه، براي قتل هر فلسطيني جايزه تعيين كرد، تا آنجا كه «ميكائيل ران»، از نمايندگان پارلمان رژيم اشغالگر قدس به صراحت گفته بود: «... بايد از مارك زوكر برگ تقدير كرد كه با افتخار اعلام مي كند در مقابل كشتن هر فلسطيني در غزه، صد سكه طلا به سربازان اسرائيل هديه مي دهد...»
«شبكه اجتماعي» نيز مانند بسياري از فيلم هاي هالیوودی، مروج نوع خاصي از زندگي است. ترويج سبك زندگي آمريكايي در جوامع مختلف يكي از ابزارهاي رژيم‌هاي حاكم بر غرب براي توسعه منافع سياسي و اقتصادي آنهاست. به ويژه كه در اينجا، بخشي از زندگي خصوصي يك جوان به ظاهر موفق آمريكايي به نمايش درآمده است؛ فردي كه قرار است سرمشق جوانان ساير ملت ها باشد. او داراي روابط آزاد و بي قيد و بند است، دائم مشروبات الكلي مي نوشد- ايده پايه گذاري فيس بوك هم در حالت مستي به او الهام شد!- اوقات فراغت خود را در ديسكو مي گذراند و ... . اين ها همه روي مخاطب جوان اين فيلم تأثير مي گذارد. كافي است يك جوان خام و سطحي نگر جهان سومي، وضعيت زوكربرگ و دوستان او را در آمريكا با شرايط محيط پيرامون خود مقايسه كند. يكي از نتايج محتوم چنين قياسي، علاقه مندی وی به آمريكا و اتخاذ روش زندگي به سبك قهرمان هاي پوشالي و خيالي هاليوودي است.
در همين جا مي توان تفاوت نوع بازنمود تصوير جوانان در سينماي آمريكا و ايران را درك كرد. اينكه در سينماي آمريكا اين چنين تصويري مثبت و نابغه از جوانان خود نشان مي دهند، اما در سينماي ما توانمندي ها و خلاقيت‌هاي جوانان مان كه امروز وضعيتي بي نظير در جهان دارند، ناديده گرفته مي شود.
فيلم «شبكه اجتماعي» ستايش جوانان آمريكايي و معرفي آنها به عنوان نابغه و الگوي شخصيتي و علمي به جهان است؛ بي آنكه فيلم به طور مشخص چنين ادعايي را داشته باشد.

 


پژمان کریمی
در سینمای ایران هرساله، دست کم 80-70 اثر، تولید می‌شود. دراین میان یک یا دو فیلم مجوز اکران نمی‌گیرند. یعنی، با معیارها و شاخص‌های نهاد ممیزی در سازمان سینمایی کشور، همپوشانی ندارند.
حال می‌توان پرسید:
آیا فیلم‌هایی که از سازمان سینمایی کشور، مجوز اکران می‌گیرند، آثاری هستند که با ملاکها و نشانه‌های سینمای ملی- آنچه آرزوی تحقق آن را داریم، برابر است؟
بهتر بپرسیم:
آیا فیلم‌های دارای مجوز اکران، در طراز سینمای جمهوری اسلامی است؟
نگارنده قاطعانه پاسخ می‌دهد: خیر!
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مانند سایر شئون، سینما نیز دچار دگرگونی شد. فیلم‌های خوبی هم ساخته شد و می‌شود. هنرمندان خوب و متعهدی هم فرصت رخ‌نمایی و فعالیت یافتند.
اما سینمای ملی- یا دقیق‌تر بگوییم- سینمای ملی و دینی ایران پس از 34سال که از پیروزی انقلاب می‌گذرد، هنوز پا نگرفته است.
دلایل پا نگرفتن سینمای دلخواه و شایسته‌ جمهوری اسلامی را می‌توان چنین خلاصه کرد:
یک- وارداتی بودن سینما و فقر نظریه‌پردازی و در نتیجه بومی نشدن فلسفه رویکرد جامعه دینی به سینما، شاخص‌های سینماگر ایرانی متعهد و مبانی سینمای ملی و دینی،
دو- فقر سینماگر متعهد،
سه- نبود اهتمام جدی و دلسوزانه برای شناسایی و جذب و حمایت استعدادهای متعهد،
چهار- به انزوا راندن سینماگران متعهد با تلاش طیف سکولار بیتوته کرده در عرصه سینمای ایران.
پنج: مرعوب بودن برخی مسئولان در قبال سینماگران سکولار و شبه روشنفکر و در نتیجه میدان دادن به عناصر غیرمتعهد،
شش- کم‌کاری و درجا زدن برخی سینماگران برآمده از انقلاب،
هفت: جشنواره زدگی به عنوان بیماری مشهود و درحیطه هنر هفتم سرزمین‌مان و به دنبال آن رواج و غلبه تفکر «هنر برای هنر»،
هشت- غفلت مسئولین و سینماگران از موضوع انقلاب، دفاع مقدس و... موضوع‌های استراتژیک،
نه- هجوم فرهنگ بیگانه با دسترسی آسان به محصولات رسانه‌های فرامرزی و معاند
ده -تنبلی سینماگران و نبود هشیاری، قدرت اندک تحلیل مسائل راهبردی درحوزه فرهنگ، اجتماع و سیاست درنزد انبوهی از هنرمندان،
یازده- کم‌رنگ بودن ارتباط با سینماگران متعهد در سطح جهان و بهره‌گیری ناچیز از تجربیات آنها درحوزه زبان ملی و دینی،
بی‌تردید، سینمایی بالنده است، سینمایی می‌تواند مرزهای جغرافیایی را درنوردد و در میان اذهان و دلهای مخاطب جهانی، محبوبیت پیدا کند که، بر پایه مختصات ملی و دینی سربرآورده است. سینمای بی‌هویت، چون واجد ارزش‌های فرهنگی و جغرافیایی نیست، رنگ ندارد و سترون است.
برخی بر آن‌اند که زبان جهانی، شرط موفقیت یک سینماست. بله! قطعاً فیلم بی‌بهره از زبان جهانی با مخاطب جهانی ارتباط لازم را برقرار نمی‌کند. اما زبان جهانی به مفهوم، دوری از ارزش‌های ملی و دینی نیست. زبان جهانی یعنی استفاده از نشانه‌های آشنا و قابل درک نزد مخاطبان در بیان دردها و خواسته‌های انسانی و عواطف مشترک اهالی کره خاک!
با این وصف؛ ما سینمای ملی و دینی یا سینمای طراز جمهوری اسلامی، به مفهوم یک واقعیت قطعی نداریم!
چرا صداوسیمای جمهوری اسلامی، تا به امسال، نمی‌تواند از میان 70-80 فیلم سینمای ایران طی یک سال، بیش از سه- چهار فیلم را انتخاب، خریداری و پخش کند؟!
چون محصولات سینمایی، محصولات درجه یک و شایسته پخش از رسانه‌ ملی نیست. یک سال را درنظر بگیریم. از میان تولیدات یک سال؛ در چند فیلم سینمایی، حجاب اسلامی به مفهوم روشن و کامل آن رعایت شده است؟
در چند فیلم سینمایی، روابط زن و مرد، همسران و شهروندان یک جامعه دینی به درستی تصویر و روایت شده است؟
در چند فیلم سینمایی، اندیشه متعالی دستمایه داستان و روایت قرار گرفته است؟
در چند اثر سینمایی، ساختمان و ساختار اثر با محتوا و اندیشه، هم‌سنگ و توأمان، حرفه‌ای و غنی، عرضه شده است؟
چند فیلم سینمایی را می‌توانیم مثال بزنیم که حامل گفتمان انقلاب مردم ایران در سال 57 است؟
چند فیلم سینمایی را می‌توانیم مثال بزنیم که راوی آرمان‌های کلان جمهوری اسلامی است؟
تاریخ ایران، در چند فیلم به درستی و با تعهد دستمایه قرار گرفته است؟
از این‌روست که باید از آرزوی تحقق سینمای همطراز با «جمهوری اسلامی» یا درست‌تر بگوییم همطراز با فرهنگ و گفتمان انقلاب اسلامی سخن گفت!
ظرفیت امروز سینمای ایران چقدر ما را در راه رسیدن به آرزوی گفته شده، امیدوار می‌کند؟
شنیده‌ها حاکی از اهتمام سازمان سینمایی به سه رویکرد است:
یک- کم‌رنگ کردن ممیزی
دو- رفع توقیف از فیلم‌های توقیف شده
سه- ایجاد بستر لازم برای فعالیت فیلم‌سازان گوناگون بدون توجه به کارنامه آنان در قبال باورهای مردم
آیا سه رویکرد برشمرده ما را گامی به سینمای مطلوب نزدیک می‌کند؟ یا نومیدی‌مان را دامن خواهد زد؟

 


محمد میراحمدیان
فیلم «استرداد» برداشتی آزاد از یک واقعه تاریخی است؛ موضوع فیلم ، پرداخت غرامت جنگی شوروی به ایران در سال 1332است که متاسفانه در پایان هم مشخص نمی شود که این غرامت که به صورت طلا استرداد شده در آب انداخته می شود یا با قطاری از مرز ترکیه به سوئیس می رود و یا اینکه اصلا طلایی در کار نبوده و هیچ گاه به خزانه کشور باز نمی گردد، یعنی کارگردان تماشاگران را تا پایان فیلم با خود همراه می کند اما در نهایت، آنها را سرگردان می کند و به مقصد نمی رساند .
البته "استرداد" در سایه نقل این واقعه تاریخی هدف دیگری را نیز دنبال می کند که در ادامه به آن اشاره می کنیم : در نشست پرسش و پاسخ این فیلم ، حمید فرخ نژاد که در نقش سرهنگ تکین هنرنمایی کرده ، تصریح کرد : «این فیلم ترویج روحیه ملی‌گرایی است و به نظرم وطن‌پرستی شعار اصلی فیلم است .»
زمانی به درستی نظر آقای فرخ نژاد پی می‌بریم که در فیلم می بینیم سپهبد زاهدی در پاسخ به سوال سرهنگ درباره دلیل انتخاب وی برای انجام ماموریت استرداد 11/5 تن طلا گفت : «زیرا تو فردی زرنگ، باهوش و میهن پرست هستی و به هیچ کس و هیچ جا وابسته نیستی و من فقط به تو اعتماد دارم .» که این دیالوگ در بخش دیگری از فیلم هم تکرار می شود تا بر ویژگی های سرهنگ از جمله میهن پرستی وی تاکید شود و در جریان فیلم هم می بینیم که وی به قیمت جانش در حفظ طلاها و استرداد آن به ایران می کوشد.
حال سوال اینجاست که دلیل ترویج ملی گرایی و میهن پرستی در سایه نقل یک واقعه تاریخی چیست ؟
ملی گرایی که ریچارد روتی فيلسوف ارشد پراگماتيست آمريکايي آن را «تنها پادزهر در مقابل اسلام گرایی» می‌داند. وی که در سال 86 در سفر به ایران از محافل دانشجويي و آکادميک ايران ديدن کرد؛ پس از ديدار خود در مصاحبه اي با روزنامه کوريره دلاسراي ايتاليا گفت : «ملی گرایی تنها پاد زهر در مقابل اسلام گرایی است و اشراق گرایی اسلامی به زودی در ایران پا خواهد گرفت.» که بعد ها دیدیم در فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 شعار هایی مبنی بر این نظریه داده شد که ادامه آن را در سال های بعد تحت عنوان مکتب ایرانی توسط جریان انحرافی رویت کردیم .
البته این سوال مطرح می شود که مگر علاقه به وطن و کشور و دفاع از آن امری مذموم است ؟در پاسخ باید بگوییم که علاقه به وطن و کشور تا جایی مورد قبول است که در طول خدا محوری ، قرار بگیرد نه در عرض آن . آنچه مذموم است ملی گرایی است که در نقطه مقابل اسلام گرایی و خدامحوری است و این مشکل در صدر اسلام هم که اعراب به صورت قبیله ای زندگی می کردند ، بوده است .
نقطه منفی دیگر فیلم، فیلمنامه آن است. مثلا آنجا که سپهبد زاهدی، سرهنگ تکین را برای انجام ماموریت استرداد 11/5 تن طلا به شوروی می فرستد که در جریان فیلم می بینیم که وی در فکر تصاحب طلاها بوده است و سرهنگ فقط یک طعمه ای برای شکار بوده است که مجددا این سوال را در بیننده بر می انگیزد که چرا سپهبد زاهدی از یک فرد باهوش برای این کار استفاده می کند ، وی اگر یک سرهنگ وابسته به باند ثروت و قدرت خود را به این ماموریت می فرستاد ، خیلی راحت به هدف خود می رسید . چرا باید یک سرهنگ باهوش را به این ماموریت بفرستد و در کنار سرهنگ ، فرد دیگری به نام طاووسی که نماینده مستقیم شاه معرفی می شود اما در حقیقت نماینده سری زاهدی است همراه سرهنگ می رود؟ مگر این باهوشی و زرنگی سرهنگ نبود که سبب شد تا سپهبد زاهدی به جای طلاها ، جعبه های زغال سنگ را دریافت کند؟
البته این فیلم در کنار نواقصی که دارد به یک حقیقت غیر قابل انکار که از گذشته تا به حال در نظام های سکولار بوده است اشاره می کند و آن هم نقطه ضعف مسئولین این نوع حکومت ها در برخورد با جنس مخالف است . که در زمان حاضر هم می شود از جاسوسی "آنا شاپمن" جاسوس روسی از مقامات کاخ سفید وهمچنین از جاسوسی "تزیپی لیونی" جاسوس اسرائیلی نام برد- که به روابط نامشروع و غیراخلاقی با مقامات برخی کشورهای عربی اعتراف کرد که به وسیله ابزار جنسی جاسوسی کردند .
اما در این فیلم فرامرز تکین فریب غزال مترجم روسی را نمی خورد و با نمایشی دیدنی ، نادرستی ادعای وی مبنی بر علاقه به سرهنگ را اثبات می کند اما در اینجا هم این سوال مطرح می شود که چرا بعد از اینکه سرهنگ تکین مطمئن می شود مترجم روسی فرد مورد اعتمادی نیست یک دفعه به وی اعتماد می کند و فشنگ ها را تحویلش می دهد که غزال هم که تا اینجا نقش بازی می کرده وتحت احساسات قرار نمی گرفته یکدفعه احساساتی شده و خود کشی می کند؟

 


وحید جلیلی
آنچه در ادبيات سينمايي ايران بيشتر مورد توجه قرارگرفته ، موضوع يا فرم فيلم ها بوده است.ولي به نظر مي‌رسد ما در ايران يك ضلع مهم سينما را در كانون بحث هاي و مطالعات سينمايي‌مان فراموش كرده‌ايم, آن هم ضلع سازماندهي است.
اصالتا سينما بر مكان اكران دلالت دارد ومفهوما فراتر از فرم و محتوای فیلم به کیفیت جمعی تماشا راجع است.ضلع سوم (یا اول) سينما در کنار موضوع و فرم ؛ سازماندهي تولید و تماشای فیلم است.
از مهم ترين ويژگي‌هاي جشنواره عمار، جدا از ويژگي‌هاي موضوعي و محتوايي ؛ سازماندهي گسترده‌اي است كه تحقيقاً مي‌شود گفت نظيري در باقي جشنواره‌هاي موجود در كشور ندارد.دوستان ما در جشنواره عمار دارند تلاش مي‌كنند، در تمام مناطق كشور و در تمام سطوح، از شهر و روستا، فيلم‌ها را در محيط هاي مختلف ببرند و با بازخورد مخاطب مواجه كنند.
امروز متوسط مخاطبي كه يك فيلم در سينماي ايران دارد كمتر از 200 هزار نفر است. يعني اگر برای يك فيلم از جمعيت 70 ميليوني ايران 200 هزار نفر(حدود سه دهم درصد) سینما بروند ، يك فيلم قابل توجه شمرده مي‌شود!!كسي هم به اين فكر نمي‌كند كه چگونه مي‌شود اين مخاطب را گسترش داد. چگونه مي‌شود حصارهاي نرم‌افزاري و سخت‌افزاري كه اين سينما را احاطه كرده كنار زد و به گسترش سينما به عنوان يك "رسانه ملي" و نه یک سرگرمی روشنفکرانه كمك كرد.
عمار از اين جهت پيشتاز و البته در ابتدای راه است و دارد تلاش مي‌كند كه برای سازماندهی سينماي ايران پيشنهادات جديدي را ارائه بكند. با ابتكاراتي كه در جشنواره عمار صورت گرفته، اميدوار هستيم ان شاءالله اين رشد سال به سال افزايش پيدا كند و ما بتوانيم در سازمان سينماي ايران به يك تحول نزديك بشويم.
نكته دوم كه قابل توجه است، ماهيت استراتژيك سينما است. با اتفاقاتي كه به خصوص در سال هاي اخير در فضاي بين‌المللي سينما رخ داده و كانون آن هم از جهاتي ايران بوده، امروز به جرأت مي‌شود ادعا كرد كه مدعي‌ترين آدم هايي كه از هنر براي هنر و از سينما براي سينما در غرب صحبت مي‌كردند، با پرسش هاي بسيار جدي مواجه هستند. از موارد اخیرش ؛ جايزه‌اي بود كه در اسكار به يك فيلم متوسط ضد ايراني داده شد. جشنواره‌اي كه مدعي است حرفه‌اي‌ترين و سينمايي‌ترين جشنواره جهان است و بسياري از منتقدين و مدعيان هم اين را قبول دارند، شما مي‌بينيد كه عملكرد آن چقدر سياسي و ایدئولوژيك است. در مراسم اسكار به فيلم متوسطي مثل «آرگو» لقب بهترين فيلم سال داده مي‌شود. يعني حرفه‌اي‌ترين آدم هاي سينمايي جمع مي‌شوند و يك فيلم كاملاً سياسي و كاملاً ايدئولوژيك با طراز متوسط به عنوان بهترين كار حرفه‌اي سينما معرفي مي‌شود!
وقتي كه آنها رودربايستي را كنار گذاشته‌اند و دارند ايدئولوژيك ترين و سياسي‌ترين اهداف خودشان را در اين عرصه با گردن فرازي دنبال مي‌كنند، دیگر این ادبيات ضد اعتقادي و ضد سياسي در داخل سينماي ايران يك مقدار بيش از حد استاندارد، مضحك و خنده‌دار به نظر مي‌رسد كه يك عده در داخل ايران بخواهند بگويند كه سينما نبايد براي خودش تعهدي نسبت آرمانهاي انقلاب اين مردم و به منافع ملي كشور و به فضاي ديني جامعه ايران قائل باشد و صرفاً سينما براي سينما، هنر براي هنر و البته در همان حال اسكار براي آرگو!!
در حالي كه سينماي جهان از اسكار تا كن، به وضوح در آشكارترين شكلش پرچم‌هاي ايدئولوژيك و سياسي خودش را بالا برده، اگر سينماي ايران مي‌خواهد از لحاظ سينمايي و حرفه‌اي هم رشد بكند، مطمئناً بايد به اين جنبه‌ها توجه جدي كند و در مقابل نداهايي كه تلاش مي‌كنند هر گونه انديشيدن به آرمان هاي ديني و اعتقادي و ملي را عقب‌مانده جلوه بدهند؛ مرعوب نشود.
امروز سينماي پيشروي جهان دارد كاملاً ايدئولوژيك و سياسي عمل مي‌كند. ما هم در سينماي ايران با لحاظ استانداردهاي جذابيت و فرم كه شرط لازم است، بايد به شرط كافي بیندیشیم و شرط كافي ؛ رسيدن به يك سينماي ملي و آرماني است.
عمار در اين شرايط دارد تلاش مي‌كند که سينماي ايران به این معنا به استانداردهاي بين‌المللي سينما نزديك بشود. البته شايد ما خيلي راه داشته باشيم تا به اندازه اسكار؛ ايدئولوژيك و سياسي بشويم ولي داريم تلاش مي‌كنيم كه به آن استانداردها برسيم.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10