(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 5 دی 1392 - شماره 20674

لبنان؛ وضعیت شکننده
جهان در سالی که گذشت (بخش آخر)
رسوایی قرن
اردوغان؛ چرخش سیاسی
طرح‌های ناتمام اشغالگری
بحران پایدار اروپا
پاکستان، حاکمیت نیم‌بند
راه چاوز
   


فریده شریفی
مهم‌ترین تحولات سال گذشته لبنان را می‌توان درگیری‌های شدید میان ساکنان علوی‌نشین منطقه «جبل‌محسن» بااهل سنت منطقه «باب‌التبانه» در شهر طرابلس در شمال لبنان به حساب آورد. در این درگیری‌ها ده‌ها تن کشته یا زخمی شدند و نیروهای ارتش لبنان با اعلام وضعیت فوق‌العاده برای ایجاد آرامش و ثبات در این شهر مستقر شدند.
کار به جایی رسید که سلفی‌های این شهر از مناره های مساجد بالا رفتند و علیه ارتش لبنان اعلام جهاد کردند.
برخی طرف‌ها با اهداف سیاسی تلاش می‌کنند که با دامن زدن به اوضاع متشنج طرابلس، پای ارتش را وارد این بحران کنند اما ماهیت بحران طرابلس بسیار بزرگ‌تر و عمیق‌تر از آن چیزی است که از آن سخن گفته می‌شود و بدون تردید با بحران جاری درسوریه مرتبط است.
عربستان و کشورهای حامی تروریست‌ها در سوریه به دلیل ناکامی در رسیدن به اهدافشان در سوریه می‌کوشند با ایجاد جبهه‌های جدید از درگیری میان طرفداران نظام سوریه و مخالفان آن در طرابلس شکست‌های خود را به نوعی جبران کنند، وقوع انفجاری انتحاری در نزدیکی مقر حزب‌الله یا نزدیکی سفارت ایران در بیروت دقیقا با هدف کنترل تحولات سوریه و حمایت از تروریست‌های موجود در این کشور صورت می‌گیرد.
تحلیلگران معتقدند «بندر بن سلطان» رئیس دستگاه اطلاعات عربستان و مجری سیاست‌های این کشور در منطقه در تلاش است تا جبهه‌های تازه‌ای را در بحران سوریه بگشاید.
بندر بن سلطان تلاش می کند شیعیان مقیم طرابلس راهرچه سریع‌تر از این شهر خارج سازد و شمال لبنان را به یک پایگاه جدید فعالیت علیه سوریه تبدل کند.
به نظر می رسد جنون عربستان به اوج خود رسیده است و در این میان برخی جریانات سیاسی نیز که در تحولات سیاسی لبنان خود را بازنده می‌بینند با آل‌سعود همکاری می‌کنند. به این ترتیب طرابلس آبستن حوادث بزرگی است که می‌تواند این کشور را با جنگ داخلی مواجه سازد.
مسئله دیگری که در لبنان به چشم می‌خورد و سال گذشته میلادی هم همانند سال‌های گذشته گره کور آن باز نشد موضوع تشکیل نشدن دولت جدید لبنان است.
شکاف‌هایی که میان جریان های سیاسی این کشور به ویژه جریان 14 مارس به رهبری سعدالدین حریری رئیس حزب‌المستقبل و جریان 8 مارس به رهبری حزب‌الله وجود دارد موجب شده که هنوز در این کشور دولت تشکیل نشود و «تمام سلام» نخست‌وزیر موقت هنوز نتوانسته کابینه خود را معرفی کند. همین مسئله باعث شده که این کشور از دوران آرامش، ثبات و امنیت تا اندازه‌ای فاصله بگیرد و هر حادثه یا تحولی امنیت شکننده این کشور را تحت‌الشعاع قرار دهد.
شرایط حساس منطقه خاورمیانه به ویژه بحران سوریه و همسایگی این کشور با آن آینده‌نگران‌کننده‌ای از لبنان پیش روی ما قرار می‌دهد.
تشکیل نشدن دولت وحدت ملی که جریان‌های سیاسی نوید آن را می‌دادند، مداخلات آشکار آل‌سعود و کشورهای فرامنطقه‌ای در این کشور و درگیری‌های ادامه‌دار طرابلس این فرضیه را تقویت می‌کند که لبنان در هفته‌های آینده نیز شاهد بی‌ثباتی، نبود امنیت و آرامش خواهد بود و هزینه این خون و آتش را مردم لبنان باید پرداخت کنند.

 


جعفر بلوری
«ادوارد اسنودن»، مامور جوان و پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا موسوم به «ان‌اس‌ای» است که در سالی که گذشت توانست با افشاگری‌های بی‌سابقه علیه کاخ‌سفید، به یکی از جنجال‌برانگیزترین چهره‌های سیاسی دنیا تبدیل شود.
«جاسوسی آمریکا از مردم و رهبران دنیا» کلیت موضوعی است که «اسنودن» با استفاده از صدها هزار سند «فوق محرمانه»ای که به برکت فعالیت چندین و چند ساله‌اش در «ان‌اس‌ای» به دست آورده بود، افشا کرد و دولت اوباما را با یکی از جدی‌ترین چالش‌ها در سیاست خارجی مواجه ساخت.
شنود، ثبت و ضبط مکالمات تلفنی، رصد سایت‌های اینترنتی، استقرار تجهیزات فوق پیشرفته جاسوسی در ساختمان سفارتخانه‌های آمریکا در کشورهای مختلف جهان و... گوشه کوچکی از رسوایی بزرگ دولتمردان آمریکایی است که روز به روز با انتشار اسناد جدیدی از این پرونده، بر ابعاد آن افزوده می‌شود. یکی از جنجال‌سازترین بخش‌های این پرونده مربوط به شنود مکالمات تلفنی رهبران کشورهای جهان است که برای آمریکایی‌ها واقعا گران تمام شده است، چرا که در بین لیست بلند بالای اهداف جاسوسی آمریکا نام کلیدی‌ترین متحدین این کشور نیز به چشم می‌خورد.
به عنوان مثال طبق اسناد افشا شده، «ان‌اس‌ای» دولت آمریکا تلفن همراه شخص «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان یا «نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی را هم شنود و از آنها جاسوسی می‌کرده است.
«مبارزه با تروریسم» عنوانی است که دولتمردان آمریکا از جمله شخص «باراک اوباما» برای توجیه جاسوسی‌های خود از مردم کشور خود و سرتاسر دنیا آن را دستاویز قرار داده است اما آمریکایی‌ها تاکنون نتوانسته‌اند هیچ بهانه‌ای برای توجیه جاسوسی از رهبران کشورها به ویژه متحدین اصلی خود بتراشند. همین‌طور برای جاسوسی از مراکز اقتصادی و نظامی دولت‌ها، کاخ‌سفید برای این بخش فقط از گزینه «انکار» یا «فرافکنی» استفاده کرده و مثلا گفته «همه کشورها از هم جاسوسی می‌کنند»!
داستان جاسوسی آمریکا به حیثیت این کشور در میان کشورهای دنیا لطمه جدی زده است و تلاش‌های گسترده کاخ‌سفید برای توجیه افکار عمومی نیز مؤید این موضوع است.
یکی دیگر از مسائلی که به برکت افشای این رسوایی‌ها به اثبات رسید، رد ادعای وجود «آزادی» در این کشور است که کاخ‌سفید به بهانه آن جنایات زیادی در دنیا به ویژه خاورمیانه مرتکب شده است. واقعیت این است که «لیبرالیزم سیاسی» و «حقوق فردی» به عنوان ارزش‌های غربی که آمریکا سال‌هاست «پز» اشاعه آن را در دنیا می‌دهد و مخالفان و منتقدان آن را به چالش می‌کشند نیز با افشای جاسوسی از مردم به چالش کشیده شد. طبق این اسناد ان‌اس‌ای روزانه 5 میلیارد مکالمه تلفنی را در سطح داخل و خارج آمریکا ثبت و ضبط می‌کند! جاسوسی از مراکز اقتصادی دنیا نیز «لیبرالیزم اقتصادی» را زیر سؤال برد چرا که آمریکایی‌ها برخلاف ادعاهای خود نشان دادند، اعتقادی به «بازار آزاد» و «مداخله نکردن دولت در بخش‌های اقتصادی» ندارند. گفته می‌شود که در سال جدید ابعاد تازه‌ای از جاسوسی آمریکایی‌ها از سران کشورها و نهادهای سیاسی و اقتصادی جهان افشا خواهد شد.

 


سبحان محقق
«رجب طیب اردوغان» نخست‌وزیر ترکیه، در دوازدهمین سال حکومت خود، یکی از سخت‌ترین سال‌ها را تجربه کرده است.
اگر سیاست خارجی (و حتی داخلی) اردوغان و حزب وی (عدالت و توسعه) را روی نموداری ترسیم کنیم، متوجه می‌شویم که وی در هشت ماه نخست کماکان سیاست‌های قبلی خودش را در قبال سوریه، موشک‌های پاتریوت و سپر موشکی و در کل همسویی همه‌جانبه با آمریکا و ناتو ادامه می‌داده است. اما پس از آن یعنی اواخر تابستان گذشته، سیاست‌های اردوغان به تدریج عوض شد و علت این تغییرت رویکرد، رویدادهایی بود که در ادامه به آنها اشاره می‌شود.
مولفه‌های رویکرد جدید آنکارا را می‌توان در قطع حمایت از عناصر القاعده و تکفیری‌های فعال در سوریه، اتخاذ روابط دوستانه با دولت بغداد، نزدیکی با ایران و انتقادهای بی‌سابقه نسبت به سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا و ناتو مشاهده کرد.
به نظر می‌رسد مهمترین علتی که باعث چرخش در سیاست‌های حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه شده است، اعتراضات و تظاهرات خیابانی بود که ابتدا به بهانه‌‌ای غیر سیاسی در اسلامبول آغاز و به تدریج به 90 شهر کشیده شد و رنگ و بویی سیاسی به خود گرفت. این اعتراضات که اکنون نیز به صورت کمرنگ‌تر ادامه دارد پنج کشته و هزاران زخمی بر جای گذاشت.
اردوغان که ابتدا علت اعتراضات را درک نمی‌کرد، بعدا متوجه شد که مردم نسبت به همسویی‌اش با ناتو و آمریکا و همچنین مداخلات آنکارا در سوریه ناراضی هستند. این تحولات را می‌توان مهمترین عامل در چرخش سیاسی حزب عدالت و توسعه دانست.
اما، مورد دیگری که اردوغان را از خواب بیدار کرد و او را به سر عقل آورد، تهدیدات تروریستی عناصر القاعده در داخل ترکیه بود؛ این کشور که سال‌های آرامی را پشت سر گذاشته و فقط در جنوب شرق با عناصر حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) در ستیز بود، کم‌کم انفجارهای تروریستی را در مناطق مرزی ترکیه و حتی آنکارا تجربه می‌کرد. علاوه بر آن، شبکه القاعده آشکارا دولت اردوغان را به حملات تروریستی تازه‌تر و خونین‌تر تهدید می‌کرد.
این تحولات باعث شد که مقامات آنکارا به فراست دریابند که خطرات بزرگی در راه است. لذا، دولت مبارزه با عناصر القاعده را آغاز کرد و کار به جایی کشید که اردوغان اواخر آذر به همه نیروهای اطلاعاتی، نظامی و انتظامی ترکیه دستور داد که همه اردوگاه‌های القاعده را برچینند و شبه‌نظامیان وابسته به این گروه را دستگیر کنند.در پی این چرخش سیاسی، مذاکرات اقتصادی با ایران گرم شد و مقامات آنکارا رفت و آمدهای خودر ا به پایتخت عراق آغاز کردند. دیدار و مذاکره با «عبدالله اوجالان» رهبر زندانی پ.ک.ک در جزیره «امرالی» اسلامبول توسط مقامات آنکارا که اسفند گذشته انجام شد، به مذاکرات بعدی و تصمیم عناصر نظامی پ.ک.ک به خروج از ترکیه انجامید.
این تصمیمات آرامش شش ماهه‌ای را در مناطق جنوب شرقی ترکیه به ارمغان آورد، ولی به نظر می‌رسد که شرایط دارد به سمت عقب برمی‌گردد. هر یک از طرفین دیگری را به نقض توافقات فی‌مابین متهم می‌کنند. آیا در سال جدید آرامش در ترکیه حکمفرما خواهد شد؟

 


از مهم‌ترین تحولات فلسطین در سال گذشته میلادی تلاش رژیم صهیونیستی برای تصویب طرح نژادپرستانه «پراور،بگین» بود که در صورت اجرا، هزاران فلسطینی ساکن صحرای نقب از سرزمین خود اخراج می‌شدند. به موجب این طرح قرار بود 36روستای این ناحیه تخریب و در حدود 100هزار فلسطینی از سرزمین تاریخی خود اخراج شوند تا رژیم صهیونیستی بتواند به سیاست شهرک‌سازی خود ادامه دهد. این طرح برای رژیم صهیونیستی تا بدان حد اهمیت داشت که هزینه‌ای بالغ بر دومیلیارد دلار برای آن هزینه کرده بود، لیکن با تظاهرات گسترده‌ای که در غزه، کرانه باختری، سرزمین‌های اشغالی و سراسر جهان صورت گرفت و مخالفت افکار عمومی منطقه و جهان مجبور شد از اجرای این طرح صرف‌نظر کند.
مخالفان معتقدند: این طرح هیچ ضرورت و توجیه علمی ندارد و فقط برای مصادره زمین‌های فلسطینیان و اسکان یهودیان در این منطقه تصویب شده بود.
از اشغال فلسطین تاکنون فلسطینی‌های سرزمین‌های اشغالی 40 تا 60درصد زمین‌های خود را از دست داده‌اند و مطرح کردن چنین طرح‌هایی و تصویب آن در حقیقت اجرای توصیه‌های تئودور هرتزل از بنیانگذاران صهیونیسم است.
هر چند اعتراضات صورت گرفته در سرزمین‌های فلسطینی و 24 کشور دنیا این طرح را با شکست مواجه ساخت اما سیاست توسعه‌طلبی، تجاوز و اشغال سرزمین‌های فلسطینیان یک رویداد و حادثه صرف نیست بلکه یک ساختار و یک روند مداوم است که اسرائیل برای رسیدن به منافع بیشتر آن را دنبال می‌کند.
تل‌آویو ممکن است امروز از طرح پرآور، بگین منصرف شود لیکن فردا با طرح جدید و بهانه‌ای دیگر به سراغ سرزمین‌های فلسطینی می‌رود و تمامی تلاش خود را برای تصرف سرزمین‌های جدید و اسکان یهودیان مصروف می‌دارد. مسئله دیگر فلسطین به تعویق افتادن طرح آشتی ملی فلسطینیان است که هر چند در دستور کار قرار دارد اما اختلافات گروه‌های فلسطینی به ویژه فتح و حماس تحقق این روند را با اشکال مواجه می‌سازد. مهم‌ترین بن‌بست ایجاد شده بر سر راه تحقق آشتی ملی رابطه تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس با رژیم صهیونیستی است که مورد مخالفت گروه‌های دیگر فلسطینی به ویژه حماس قرار گرفته است. گروه‌های فلسطینی معتقدند اسرائیل به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و جز سیاست تجاوز، توسعه‌طلبی و جنایت، سیاست دیگری ندارد و با این رژیم خیانتکار نباید سازش کرد، این در حالی است که تشکیلات خودگردان با چراغ سبزهایی که به رژیم تل‌آویو داده است کرانه باختری را به حیاط خلوت اسرائیل تبدیل کرده و این رژیم در این منطقه به اعمال قدرت می‌پردازد و به راحتی به مسجدالاقصی تعرض و تجاوز می‌کند به همین دلیل گروه‌های فلسطینی به نظر نمی‌رسد که در آینده نزدیک نیز به آشتی ملی دست پیدا کنند.
از سوی دیگر، گروه‌های مقاومت فلسطینی تاکید دارند هدف آمریکا و اسرائیل از پی‌گیری روند سازش اشغال باقیمانده اراضی فلسطین است و آنها به فکر مردم فلسطین نیستند بلکه تمام تلاششان رسیدن به اهداف خودشان است.
سفرهای مکرر مقامات آمریکایی به سرزمین‌های اشغالی دقیقا در راستای تامین همین اهداف صورت می‌گیرد.
یک سال دیگر از محاصره ظالمانه نوار غزه گذشت و مجامع حقوق بشری اقدامی برای رفع این محاصره انجام ندادند.
مردم این منطقه با شروع فصل زمستان و سردی هوا در معرض یک فاجعه انسانی قرار گرفته‌اند و کمبود سوخت، مواد غذایی و دارو آنان را در یک وضعیت هشداردهنده قرار داده است.
ساکنان غزه امیدوارند روزی رنج‌ و درد آنان به پایان برسد و مدعیان حقوق بشر محاصره ظالمانه آنها را لغو کنند.

 


اروپایی ها تصور می‌کردند که بحران اقتصادی در سال 2013 متوقف می‌شود و از این برهه به بعد اوضاع رو به بهبود خواهد گذاشت. اما اعتراض‌ها و اعتصاب‌های اخیر به ویژه اعتراض‌هایی که در ماه دسامبر 2013 یعنی آخرین ماه سال در بسیاری از کشورهای عضو منطقه یورو برگزار شد نشان داد، این تصور که «عمیق‌ترین بحران مالی غرب با اجرای سیاست‌های ریاضتی و قربانی کردن اقشار ضعیف جامعه ریشه‌کن خواهد شد»، تصوری خام بوده است.
همین چند روز پیش بود که در جریان برگزاری نشست سران اتحادیه اروپا در بروکسل، شمار زیادی از مردم این شهر از تصمیم‌سازان این اتحادیه خواستند سیاست‌های ریاضتی را هر چه زودتر متوقف کنند. این تجمع اما همچون تمام اعتراض‌هایی که از سال 2008 به این سو در اروپا برگزار شده، از سوی رهبران اروپا نادیده انگاشته شد.
نگاهی به آمار و ارقام رسمی مراکز علمی اروپا نشان می‌هد، تبعات این بحران اقتصادی و سیاست‌های ریاضتی، زنجیروار دامن بسیاری از مردم عادی این کشور را گرفته و رفته‌رفته تبعات این مسئله «اقتصادی» به شکل برخی مشکلات و بحران‌های «اجتماعی»، «فرهنگی» و حتی‌«سیاسی و امنیتی» نمود یافته است. به عنوان مثال، یکی از سیاست‌هایی که اروپایی‌ها برای مقابله با بحران مالی برگزیده‌اند، اخراج کارکنان یا توقف استخدام‌هاست. این مسئله طبیعتاً باعث افزایش بیکاری می‌شود. اکنون «بیکاری» یکی از جدی‌ترین تهدیداتی است که جامعه اروپا را تهدید می‌کند. در برخی کشورها مثل اسپانیا و یونان نرخ بیکاری جوانان به رقم باور نکردنی 60 درصد هم نزدیک شده است.
بیکاری باعث «مهاجرت» بسیاری از تحصیلکردگان و جوانان کشورهای ضعیف‌تر اروپا به سایر کشورها شده است. مهاجرت در صورتی که از کنترل خارج شود علاوه بر موطن مهاجر، کشورهای مهاجرپذیر را نیز با مشکلاتی روبه رو خواهد کرد. افزایش خشونت‌های نژادپرستانه، افزایش جرم و جنایت، گسترش قاچاق انسان و... از جمله عواقبی است که کشورهای مهاجرپذیر اروپایی را دچار کرده است. افزایش سوءتغذیه، افزایش بی‌خانمان‌ها، کاهش خدمات بهداشتی و درمانی، تعطیلی بیمارستان‌های دولتی، تعطیلی دانشگاه‌ها و مراکز دولتی، افزایش سوءتغذیه، کاهش خدمات رایگان درمانی، حقوقی، آموزشی و... نیز گوشه‌های دیگری از تبعات زنجیروار اجرای سیاست‌های ریاضتی در اروپا هستند که همگی نشات گرفته از همان سیستم ظالمانه نظام سرمایه‌داری حاکم بر غرب است.
با تمام این تلخی‌ها اما، بحران مالی اروپا دو مسئله را به خوبی به نمایش گذاشت. یکی ناتوانی نظام اقتصادی حاکم بر غرب یعنی نظام سرمایه‌داری و دیگری، ناتوانی رهبران این کشورها برای مدیریت این بحران. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، آنچه در این سال‌ها با نام سیاست‌های ریاضتی تجویز و اجرا شده فقط اندکی فروپاشی نظام سرمایه‌داری را به عقب انداخته اما در عوض بسیاری از مردم به ویژه جوانان اروپایی را به خاک سیاه نشانده است!

 


جامعه پاکستان به ویژه پس از 11 سپتامبر 2001 و لشکرکشی آمریکا به خاورمیانه با پدیده نقض حاکمیت ملی مواجه است و به نظر می‌رسد هرچه زمان می‌گذرد، مسئله ابعاد تازه‌ای به خود می‌‌‌گیرد.
هر ملتی باید چهار عنصر سرزمین، حکومت، جمعیت و حاکمیت را داشته باشد تا بتوان گفت که این ملت دارای یک واحد سیاسی مستقل است.
جامعه پاکستان قبل از لشکرکشی آمریکا مشکلاتی را از قبل داشته است؛ مثل چالش مرزی با هند، مشاجره میان نهادها و قوای حاکم، فساد سیاسی و اقتصادی و فعالیت گروه‌های تروریستی جهنگوی و سپاه صحابه. اما همانطور که می‌بینیم، این مسایل حاکمیت ملی پاکستان را دچار خدشه نمی‌کند.
اما، پس از 11 سپتامبر این بحران‌های حل نشده با بحران‌هایی همراه شد که آمریکا برای پاکستان به ارمغان آورد، که حملات مکرر با پهپادها به نوار قبایلی شمال غرب مهم‌ترین آنهاست.
پاکستان با این پیشینه وارد سال 2013 شده و اوضاع سیاسی آن مثل سال‌های قبل شدیدا بی‌ثبات بوده است؛ در مورد پهپادها، تظاهرات مردمی علیه آمریکا کماکان ادامه داشت و حتی انتخابات مهم پارلمانی این کشور تحت‌الشعاع آن قرار گرفت؛ ماجرا از این قرار بود که حزب «مسلم لیگ شاخه نواز» تحت رهبری «نوازشریف» سوار بر این احساسات ضدآمریکایی شد و با وعده دادن در مورد متوقف کردن این حملات، 15 خرداد گذشته رسما به قدرت رسید. اما، تاکنون تلاش‌های شریف نتیجه‌ای نداده و قضیه پهپادها اکنون مسئله نخست دولت نیست، هرچند اعتراضات ادامه دارد و مردم مسیرهای لجستیک ناتو را مسدود می‌کنند.
حملات تروریستی، انفجارها و به خصوص شیعه‌کشی طی سال جاری نیز مثل سال‌های قبل ادامه یافت؛ خونین‌ترین حملات ضدشیعی در ماه‌های بهمن و شهریور رخ داد. این دو حمله جمعا بیش از 90 کشته و دست کم 250 مجروح به همراه داشت.
در روز عاشورا نیز تروریست‌ها شیعیان عزادار را در شهر راولپندی هدف قرار دادند که شهادت 10 سوگوار حسینی(ع) را درپی داشت. علامه «نصیر عباس» رئيس فقه جعفری نیز در شهر لاهور به دست افراد ناشناس شهید شد.
کلان شهر کراچی همچنان ناآرام و پرتلفات باقی ماند و پیشاور هم مثل سال‌های قبل جولانگاه شبه‌نظامیان طالبان بود. البته عملیات تروریستی مقابل کلیسای این شهر که 78 کشته و 121 مجروح داشت، اقدامی متفاوت و تازه بود.
تبادل آتش میان نیروهای پاکستانی و هندی در منطقه کشمیر دست‌کم پنج بار اتفاق افتاد و تلفات و مجروحان اندکی نیز به دنبال داشت.
اما این مسئله به یک بحران میان دو کشور بدل نشد و حتی شریف و «مانموهان سینگ» نخست‌وزیر هند با هم در سازمان ملل دیدار داشته و برای انجام مذاکرات ابراز تمایل کرده‌اند.
مذاکره با طالبان از جمله شعارهای انتخاباتی نوازشریف بود؛ اما این مذاکرات زمانی که می‌رفت تجسم عملی پیدا کند، مرگ رهبر طالبان توسط پهپادهای آمریکایی همه زمینه‌سازی‌ها را به هم‌ریخت و هم‌اکنون شرایط میان طرفین برای از سرگیری‌ مذاکرات مبهم است. پاکستان همچنین در ارتباط با فساد اقتصادی و نبرد میان دستگاه قضایی و دولت و همچنین پیگیری قضایی «پرویز مشرف» رئيس‌جمهور اسبق و حتی «آصف علی زرداری» ر‌ئیس‌جمهور بعدی وقایعی را تجربه کرده است. اما پرونده‌ها همچنان باز است و هیچ‌یک از این‌ها به نتیجه نرسید و مختومه اعلام نشد؛ این یعنی ماجرای کشمکش میان دولت و نهاد قضایی همچنان ادامه خواهد داشت و مقامات اجرایی سابق همچنان باید در راهروهای دستگاه قضا در رفت‌وآمد باشند. «طاهر قادری» نماینده سابق مجلس پاکستان و رهبر حزب «منهاج‌القرآن» نیز یکی از چهره‌های خبرساز سال 2013 بود. او که در کانادا سکونت دارد، اردیبهشت‌ماه اعلام شد به کشور برمی‌گردد تا با پدیده فساد اقتصادی مبارزه کند؛ نتیجه اینکه برگشت و تظاهرات خیابانی راه انداخت.
قادری جماعت زیادی را نیز از لاهور به خیابان‌‌های اسلام‌آباد کشاند و دست به تحصن زد. او سپس، امتیازاتی از سران دولت گرفت و به تظاهرات و اعتراضات پایان داد و به کشور قبلی خود یعنی کانادا برگشت!

 


قاسم رحمانی
درگذشت رئیس جمهور ونزوئلا، یکی از رویدادهای مهم در سال 2013 بود.
«هوگو رافائل چاوز فریاس» 28 ژوئیه1954 در منطقه روستایی سابانتا در ونزوئلا به دنیا آمد. او در 16 سالگی به ارتش پیوست و تا کسب درجه سرهنگ دومی پیش رفت. چاوز در سال 1992 علیه «کارلوس آندرس پرز» رئیس جمهور وقت ونزوئلا، کودتا کرد اما شکست خورد و به زندان افتاد. این مسئله موجب محبوبیت او در بین فقرا شد.
در سال 1994 از سوی «رافائل کالدرا» رئیس جمهور وقت مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. او از همان وقت، کار سیاسی را آغاز و حزب چپگرای «جنبش جمهوری پنجم» را تأسیس کرد. در سال 1998 برای اولین بار رئیس جمهور ونزوئلا شد. او پنجاه و سومین رئیس جمهور ونزوئلا بود. از همان ابتدا با جهانی‌سازی نئولیبرال آمریکا مخالف بود و به سمت کشورهای ضد آمریکایی گرایش پیدا کرد. در طول 15 سال ریاست جمهوری‌اش، روابط گرمی با کوبا، روسیه،‌ایران، چین و کشورهای آمریکای لاتین داشت.
ونزوئلا در زمان چاوز، رشد اقتصادی بین 1/2 تا 18 درصد را تجربه کرد. سال 2004 ونزوئلا با رشد اقتصادی 18 درصدی در جهان رکورد زد.
هوگوچاوز در پنجم مارس 2013 (14 اسفند 1391) براثر بیماری سرطان درگذشت. او دو سال با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد و بیماری خود را حاصل یک ترور بیولوژیکی از سوی آمریکا می‌دانست. مسئله‌ای که «مادورو» رئیس جمهور بعدی ونزوئلا هم به آن اشاره کرد.
تشییع جنازه چاوز با شکوه برگزار شد و دولت‌ها و ملت‌های آمریکای لاتین در پی مرگ او، اعلام عزای عمومی کردند. چاوز به عنوان رهبر «انقلاب بولیواری نوین» شناخته می‌شود.
در پی درگذشت چاوز «نیکلاس مادورو» رئیس جمهور شد و در نخستین سخنرانی خود اعلام کرد که راه چاوز را ادامه خواهد داد.
از زمان شروع به کار «مادورو» جناح‌های مخالف در کشور به اعتراض‌های خود علیه رئیس جمهور جدید شدت بخشیده‌اند تا جایی که در چند نوبت درگیری شدید میان پلیس ونزوئلا و معترضان به سیاست حاکم روی داد که در نتیجه آن تعدادی از دو طرف مجروح شدند.
با شدت گرفتن مخالفت‌ها «مادورو» راه سازش را در پیش گرفته و از مخالفان خواسته به جای خشونت از راه مسالمت‌آمیز اختلاف‌ها را حل و فصل کنند. از همان ابتدا ناظران سیاسی منطقه نسبت به توانایی مادورو در اداره کشور تردید داشتند و اکنون این سؤال مطرح است که آیا با این وضع راه چاوز ادامه می‌یابد؟ قطعاً تحولات پیش‌رو به این پرسش پاسخ خواهد داد.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10