(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(6(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 31 شهريور 1388- شماره 19468
 

شاخص عقلانيت
كليد نجات
انتقاد سازنده
دروغ بيماري فرهنگي و اجتماعي
كم فروشي و غش در معامله



شاخص عقلانيت

قال الامام علي(ع): العقل انك تقتصد فلاتسرف
امام علي(ع) فرمود: خردمندي اين است كه ميانه روي پيشه كني و اسراف نكني.(1)
ــــــــــــــــــــــــ
1- غررالحكم، ح 2130

 



كليد نجات

مردي خدمت حضرت رسول گرامي(ص) آمد و عرض كرد مرا راهنمايي كن به نافع ترين كارها ،حضرت فرمود: «اصدق و لاتكذب و اذنب من المعاصي ماشئت» راستگويي را پيشه كن و از دروغ بپرهيز، هر گناه ديگري مي خواهي انجام ده، از اين سخن، مرد در شگفت شد و فرمايش آن جناب را پذيرفته و مرخص گرديد. با خود گفت پيغمبر(ص) مرا از غير دروغگويي نهي نكرده پس اكنون به خانه فلان زن زيبا مي روم و با او ... همين كه به طرف خانه او رفت فكر كرد اگر اين عمل را انجام دهد و كسي از او بپرسد از كجا مي آيي نمي توانم دروغ بگويم و بر فرض راست گفتن به كيفر شديد و بدبختي بزرگي مبتلا مي شوم. لذا منصرف شد. باز فكر كرد گناه ديگري انجام دهد، همين انديشه و خيال را نمود در نتيجه از همه گناهان به واسطه ترك دروغ دوري جست.(1)
ــــــــــــــــــــــــ
1- انوار نعمانيه، ص 274

 



انتقاد سازنده

پرسش:
انتقاد با چه روش و ساز وكاري بايد انجام گيرد تا از آفات عيب جويي، پرده دري و تخريبي بدور و جنبه سازنده و تكامل بخش آن حفظ شود؟
پاسخ:
فرصت نقادي از ديگران و عملكرد آنان يكي از مهمترين شاخص هاي حركت اصلاح گرانه اجتماعي است كه براي همه اقشار جامعه به عنوان يك حق اجتماعي به حساب مي آيد. اما در حفظ ماهيت و سازوكار انتقاد، بايد مراقب لغزشگاههاي پرخطر نيز بود، تا انتقاد به انتقام، عيب جويي و پرده دري تبديل نشود و نقش سازنده و تكاملي خود را ازدست ندهد. اينك به نحو اجمال اين مبحث را براساس آموزه هاي اسلام در محورهاي زير مطرح مي كنيم.
مفهوم انتقاد
جوهري، لغت شناس معروف مي نويسد: درهم هاي ناخالص را از مجموعه آن جدا كردن، انتقاد درهم هاست و نقد كسي، به معناي مناقشه كردن با او درباره چيزي است (صحاح اللغه، ماده نقد)
در روزگار گذشته كه معاملات مردم با سكه نقره انجام مي شد، افرادي سرب را با نقره مخلوط نموده و به صورت پول رايج عرضه مي كردند. كسي كه مي خواست نقد خود را خالص كند به صراف مراجعه مي كرد تا او را انتقاد نمايد. در لغت عرب، صراف سكه شناس را منتقد و عمل جداسازي اش را انتقاد مي گويند. (محمدتقي فلسفي، اخلاق، ج1، ص357)
حوزه نقد و انتقاد، وسيع و فراگير است، به همين دليل گفته يا نوشته و يا عمل ديگران را دربرمي گيرد.
انتقاد و عيب جويي
افراد با توجه به طرز تفكر و نگرش مثبت يا منفي خود درباره عمل كرد ديگران قضاوت هاي مختلفي دارند و عكس العمل هاي گوناگوني از خود بروز مي دهند:
گروهي در مقابل خوبي واكنش مثبت نشان مي دهند و خوبان را تشويق مي كنند، ولي از بدكاران انتقاد نمي كنند تا مبادا دل آزرده شوند و از محبوبيت شان كاسته گردد؛ اين افراد خودخواه، محافظه كار و منفعت طلب مي باشند.
عده اي ديگر فقط به بدي ها توجه مي كنند و با عينك بدبيني اطرافيان را مي بينند و همواره در پي يافتن نقاط ضعف و ناديده گرفتن خوبي ها و نقاط مثبت ديگران هستند؛ اين افراد به بيماري عيب جويي مبتلايند.
دسته سوم كه از سلامت فكر و پاكي دل برخوردارند، خوبي ها و بدي ها را با هم مي بينند، از مشاهده كارهاي ناشايست ناراحت مي شوند و لب به انتقاد مي گشايند و كارهاي خوب ديگران را ستايش و تحسين مي كنند.
تفاوت هاي انتقاد و عيب جويي
عيب جويي و انتقاد، در رديابي عيوب و ابراز آن به صاحب عيب، مشترك اند، ولي در دو چيز تفاوت دارند:
1. هدف عيب جو، آزاردهي و تخريب شخصيت ديگري است؛ درحالي كه غرض انتقادگر، اصلاح و خدمت به ديگري است.
2. انگيزه عيب جو، حسادت، انتقام جويي و خودمحوري است؛ ولي منشأ انتقاد، نوع دوستي، خيرخواهي و مسئوليت پذيري است.
از اين رو در اسلام، انتقاد بار مثبت و عيب جويي، بار منفي دارد و از صفات ناپسند و گناهان بزرگ شمرده شده است. امام علي(ع) مي فرمايد:
پيگيري عيوب ديگران، از قبيح ترين عيوب و بدترين گناهان است.
(غررالحكم و دررالكلم،ج3، ص318)
ادامه دارد

 



دروغ بيماري فرهنگي و اجتماعي

سيدرضا حيدري
دروغگويي به عنوان يك نابهنجاري اجتماعي هرچند كه از سوي دين، گناه بزرگ دانسته شده است و دروغگويان به عنوان دشمنان خدا شناخته شده اند، با اين همه، دروغگويي به عنوان رفتار اجتماعي، بخشي از رفتارهاي روزمره و زندگي اجتماعي ما را تشكيل مي دهد. شگفت آن كه همه ما مي دانيم دروغ مي گوييم، همه مي دانيم، مردم دروغ مي گويند، همه مي دانند، ما دروغ مي گوييم و بالاخره همه مي دانند همه دروغ مي گويند.
مي گويند كه كورش كبير هزاران سال پيش از خداوند خواست كه ايران زمين را از دو مصيبت بزرگ ايمن بدارد، يكي خشكسالي بود و ديگري دروغ.
دروغگويي به عنوان يك رفتار ناسالم و نابه هنجار، از سوي همه انسان ها در طول تاريخ بشريت ناپسند شمرده مي شود (غافر، آيه 28) ولي در عمل اجتماعي، وفاق اجتماعي بر اين قرار گرفته است كه بي دروغ نمي توان زندگي را پيش برد. دروغ، رفتاري است كه در فرايند كلي رفتار انسان ها ثبت شده، جاافتاده و در شرايط مختلف، با اشخاص مختلف به كار برده مي شود. عمل دروغ را نه تنها در گفتار و نوشتار كه در رفتار و كردار و در فكر و نگاه و سكوت هم مي توان بازشناخت. آنچه درپي مي آيد بازخواني و تحليل اين رفتار زشت اجتماعي است كه با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
توصيف پديده دروغ
علامه دهخدا در لغت نامه خود دروغ را «سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقيقت، مقابل راست، مقابل صدق» و درنهايت معادل «كذب» مي داند و از صاحب آنندراج مثال «گريه دروغ، اشك دروغ، آه دروغ، وعده دروغ، صبح دروغ» را مي آورد و واژه دروغ را با فعل «گفتن، بستن، پرداختن، زدن، آوردن، يافتن وبركسي فروكوفتن» مي آميزد.
دروغ يك پديده رواني- اجتماعي تازه نيست و با آن كه هيچ گاه از نظر زماني و مكاني داراي كم و كيف يكساني نبوده است، عمر آن شايد به بلنداي عمر زبان و چه بسا به درازاي تاريخ تفكر باشد، به طوري كه مي توان فرض كرد هميشه با انسان اجتماعي، همراه بوده است. (غافر، آيه 28)
در آيات قرآني بيان شده كه نخستين دروغ را ابليس به انسان گفت. ابليس كه خواهان خلافت الهي بر زمين بود، افزون بر اين كه حقيقت را به گونه اي ديگر توصيف كرد تا انگيزه اي براي خوردن آدم از درخت ممنوع شود، با سوگندهاي دروغين خويش، وي را به انجام اين عمل واداشت. خداوند در آيه 20سوره اعراف مي فرمايد: فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ماو وري عنهما من سوآتهما و قال ما نهاكما ربكما عن هذه الشجره الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين؛ پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود درنظرشان آشكار كند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مبادا از فرشتگان يا جاودانگان شويد.
همين معنا را خداوند در آيه 120 سوره طه نيز يادآور مي شود كه چگونه ابليس براي رسيدن به مقاصد خويش از دروغ بهره برد و آدم و حوا را فريفت و در دام نقشه شيطاني خويش افكند.
رابطه دروغ با قدرت
قرآن در تعليل گرايش مردم به اين پديده علل و عوامل چندي را معرفي مي كند. ازجمله عواملي كه قرآن براي دروغگويي بيان مي كند، مسئله ضعف و قدرت است. به اين معنا كه هرگاه رابطه ميان دوطرف، قدرت يكي و ضعف ديگري باشد، شخص ضعيف مي كوشد ضعف و سستي خويش را از راه دروغگويي بپوشاند.
هرچند كه در جامعه اسلامي و نظام ولايي، ميان ولي الامر و امت، رابطه دوسويه تولي وجود دارد و هريك نسبت به ديگري از نوعي ولايت برخوردار مي باشند؛ به گونه اي كه نمي توان مفهوم رابطه قدرت ميان امام و امت را در نظام سياسي اسلام يافت؛ زيرا نظام اسلامي براساس رابطه عزت و ولايت شكل گرفته است كه همواره دوسويه است؛ ولي در همين جامعه، شهرونداني زندگي مي كنند كه به سبب ترس از قدرت، ايمان ظاهري آورده و شرك و كفر خويش را نهان داشته اند. در اين زمان است كه برخي از شهروندان، از ترس آشكار شدن مخالفت هاي سياسي وفرهنگي با نظام ولايي، از ابزار دروغ بهره مي برند.
به سخن ديگر حتي اگر رابطه ميان امت و امام را در نظام اسلامي، براساس نظام تولي بدانيم كه شهروندان به سادگي و آساني سخن حق را مي گويند و مخالفت خويش را در شورا و مشاركت هاي سياسي اعلام مي كنند، ولي در همين جامعه ميان برخي از شهروندان با نظام نوعي اعمال قدرت ملاحظه مي شود كه هرچند از سوي دولت و امام اعمال نمي شود ولي از سوي شهرونداني خاص احساس مي شود. اين شهروندان خاص همان منافقان هستند كه اعمال قدرت را احساس مي كنند و مي كوشند تا به نوعي از آن رهايي يابند.
خداوند درآيه 41 سوره مجادله به اين علت توجه مي دهد و مي فرمايد: الم تر الي الذين تولوا قوماً غضب الله عليهم ما هم منكم ولا منهم ويحلفون علي الكذب و هم يعلمون؛ آيا نديده اي آن كسان را كه با مردمي كه خدا بر آنها خشم گرفته بود، دوستي ورزيدند؟ اينان نه از شمايند و نه از ايشان و خود مي دانند كه بر دروغ سوگند مي خوردند.
در اين آيه ريشه و خاستگاه دروغگويي شماري از شهروندان به نام منافقان تحليل مي شود. اين دسته از شهروندان بر اين باورند كه حقوق ايشان رعايت نمي شود و از اين رو، نمي توانند صادقانه رفتاري را درپيش گيرند كه ارتباط آشكار با دشمنان كشور و دولت اسلامي است. از اين رو، به شيوه نفاق و دروغ رو آورده و براي رهايي از فشار قدرت، به دروغ متوسل مي شوند.
حال در كشورهايي كه استبداد بر آنها حاكم است و همه شهروندان از بيان آشكار حق و درخواست حقوق خويش عاجز و ناتوان هستند و مفهوم دولت به معناي اعمال قدرت مطلق است، به سادگي مي توان دريافت كه چرا شهروندان به سوي دروغ كشيده مي شوند.
بنابراين دروغ و يا صورت هاي تابع آن مي تواند به عنوان عامل گمراه كننده شخصي برضد شخص ديگر وارد عمل شود و حربه اي در دست ظالم (كاسب، توانگر، شوهر نامطمئن، رئيس سختگير) و سلاحي در دست مظلوم (مشتري، مستمند، زن انتقامجو، كارمند، كارمند متقلب) باشد.
بديهي است كه در اين حركت رفت و آمدي، مظلوم با پيشه كردن روش هاي خدعه آميز دفاعي به نوبه خود به موجودي ظالم تبديل خواهد شد
(آل عمران، آيه 49 و انعام ، آيه 12 و 39) كه قرآن از آن به ظلم به نفس نيز ياد كرده و دروغ را از اين لحاظ مذموم و رفتاري ضداخلاقي و هنجاري و گناهي بزرگ شمرده است كه زيانش نخست به خود فرد بازمي گردد. (غافر، آيه 82)
ازنظر قرآن استمرار دروغگويي، آدمي را نه تنها از حالت تعادل بيرون مي برد و شخصيت اجتماعي وي را خدشه دار و اعتماد عمومي را نسبت به وي سلب مي كند، بلكه در بلندمدت موجب مي شود تا شخص به كفر گرايش يافته و از درك حقيقت (جاثيه آيات 7 و 8)، هدايت واقعي (زمر آيه 3)، رستگاري (يونس آيه 96) محروم گردد وگرفتار نفاق در دين شود (توبه آيه 77)
گرفتار شدن در نفاق ديني به معناي آن است كه شخص در يك فرآيند، ماهيت ايماني خويش را از دست مي دهد و نفاق، ماهيت و چهره واقعي وي مي شود. تكرار دروغ و استمرار آن، شخصيت وي را دگرگون مي سازد و توانايي جداسازي حق از باطل را ازدست مي دهد. بسيار ديده شده كه شخص دروغي را چنان تكرار كرده كه خودش آن را باور مي كند. چنين حالتي موجب مي شود كه نسبت به ايمان و احتمال واقعي و حقيقي بودن آن شك و ترديد پيدا كند و باطل را حق بپندارد.
در حوزه عمل سياسي، نفاق ايراني در طول تاريخ به سبب فشار جامعه استبدادي شكل گرفت و به صورت فرهنگ درآمد. يكي از جامعه شناسان در اين باره مي نويسند: «در جامعه سنتي ايران، دولت از جامعه جدا بوده ونه فقط در رأس بلكه در فوق آن قرار داشته؛ درنتيجه- در تحليل نهايي- دولت پايگاه و نقطه اتكاي محكم و مداومي در درون اجتماع نداشته و به همين دليل نيز از نظر طبقات مردم مشروعيت سياسي نداشته و منافع آنان را نمايندگي نمي كرده است. به اين ترتيب، همه حقوق اجتماعي مآلاً در انحصار دولت بود و «حقوقي» كه هر فرد، گروه و طبقه اجتماعي (و حتي كل جامعه) از آن برخوردار بود، اساساً برمبناي اجازه و اراده دولت قرار داشت، يعني در حيطه «امتيازي» بود كه دولت در هر لحظه مي توانسته آن را ملغي كند. يعني قدرت دولت به هيچ سنت، عرف، قرارداد يا قانون مداومي منوط و مشروط نبوده و اين درست معناي عادي واژه استبداد- يعني خودرأيي و خودسري- است» (همايون كاتوزيان، 1372، ص4).
اهداف و انگيزه هاي دروغگويان
دروغگويان با اهداف و انگيزه هاي چندي، از اين ابزار بهره مي گيرند، برخي براي فريب ديگري از آن استفاده مي كنند كه در آيات 02 سوره اعراف و 120سوره طه بدان اشاره شده است.
برخي ديگر، براي رهايي از فشار قدرت و يا احساس فشار قدرت ظالمانه (گماني كه منافقان درباره دولت ولايي اسلام دارند) به سمت دروغگويي گرايش مي يابند و براين باورند كه مي توانند با دروغگويي، خود را از آسيب هاي احتمالي قدرت و اعمال آن دور نگه دارند. (مجادله آيه 41)
از ديگر اهدافي كه قرآن براي دروغگويي برمي شمارد، پنهان كردن جرم و جنايت است، زيرا شخص از اعمال قانون مي ترسد و مي كوشد تا با نهان كردن جرم خويش از راه دروغگويي از زيربار مجازات، شانه خالي كند. (يوسف آيات 71و 81)
هرچند كه جامعه ايراني براي دروغ، سطوح و درجاتي مشخص مي كند و براساس درصد آسيب ها و زيان هاي فردي و اجتماعي، سطوح چندي براي تحمل آن مي پذيرد ولي بايد گفت از نظر قرآن، دروغ، گناه بزرگ و غيرقابل گذشتي است كه انسان ها بايد از آن دوري كنند. بنياد هر گمراهي بر دروغ است كه آدمي را به سوي همه نابهنجاري ها مي كشاند و در ورطه تباهي و سقوط مي افكند و دوزخ را جايگاه انسان مي سازد.
دروغ، نابودكننده اعتماد اجتماعي
مهمترين سرمايه حيات فردي و اجتماعي انسان كه موجبات آرامش و آسايش او را فراهم مي آورد، «حس اطمينان و اعتماد» به يكديگر است و در جامعه اي كه چنين احساسي موجود نباشد، هرگز زندگي، گوارا و دلنشين نخواهد بود و دروغ عامل مهمي در ازبين بردن اين سرمايه ارزشمند است. زيرا هنگامي كه آدمي از اطرافيان خود رفتار و سخن توأم با دروغ و ناراستي مي بيند و مي شنود و دروغ آنها برايش برملا مي گردد، ديگر خود را درامنيت و آسايش نمي يابد وهر لحظه و هرآن، انتظار حادثه ناگواري را دارد كه در اثر دروغگويي ديگران روي خواهد داد.
طاهره شيخ الاسلام دراين باره مي نويسد: وقتي دروغ فراوان گفتيم و شنيديم، اعتماد از ميان ما رخت برمي بندد كه به قول سعدي «دروغ گفتن به ضربت ماند كه اگر نيز جراحت درست شود نشان بماند.
يكي را كه عادت بود راستي
خطايي رود در گذارند از و
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند ازو
اين عدم اعتما ما را مجبور مي كند كه براي باوراندن حرف هايمان به يكديگر به مبالغه روي آوريم و به اصطلاح از كاه كوه بسازيم و در بسياري از اوقات قسم را پشتوانه آن كنيم؛ قسم هايي چون به جدم، به روح پدرم، به مرگ مادرم، به دوازده امام و چهارده معصوم و...؟
با نگاهي به زندگي هرروزه خودمان مي توانيم دريابيم كه بيشتر مكالمات روزمره ما به مبالغه
(و در نتيجه نوعي دروغ و يا شبه دروغ) آميخته است. اصطلاحاتي چون «به مرگ بگير تا به تب راضي شود» و يا «از كاه كوه ساختن» و «يك كلاغ و چهل كلاغ» همه به نوعي به ويژگي مبالغه كردن در ميان ما اشاره دارند. خصوصيتي كه تقريباً بر تمامي وجوه زندگي ما از دوستي و مهر تا خشم و نفرتمان سايه افكنده است.
مبالغه در ابراز محبت در جملاتي چون «فدايت شوم، قربانت بروم، قدم بر روي چشم ما بگذاريد و...»، خود را نشان مي دهد درحاليكه مي دانيم كمتر كسي به راستي حاضر است جان خويش را فداي ديگري نمايد. مبالغه در اظهار كوچكي در كلماتي چون: «نوكرم، چاكرم و خاك پايم» خود را نشان مي دهد و مبالغه در نفرت را در عباراتي چون «چشم ديدنت را ندارم، بروي و برنگردي، خفه شوي، به زمين گرم بخوري و بميري» مي توان مشاهده نمود، درحالي كه كمتر كسي حاضر به مرگ شخصي است كه از او كدورتي به دل دارد.
مبالغه در تهديداتمان نسبت به فرزندانمان با عباراتي چون «اگر چنين كني مي كشمت» و يا «اگر پدرت بفهمد مي كشدت» خود را مي نماياند. و مبالغه در واكنش هامان به حوادث بسيار جزئي مانند ريختن كمي آب بر روي فرش يا شكستن يك گلدان سفالي در گفتن «خدا مرگم بدهد» تجلي مي كند و بالاخره عبارت «صدبار گفتم» را نيز زماني استفاده مي كنيم كه حرفي را بيش از يك يا دو بار به كسي زده ايم.
ما آنچنان به گفتن و شنيدن اين مبالغه گوئي ها عادت كرده ايم كه تا حرفها، خواسته ها و حوادث را چند ده يا چند صد برابر نكنيم اموراتمان نمي گذرد. به عنوان مثال اگر سرمان درد مي كند و مي خواهيم در خانه كمي سكوت برقرار باشد، بايد اطرافيان را متقاعد نمائيم كه مغزمان از شدت درد در حال متلاشي شدن است وگرنه كسي به حرف ما توجهي نمي كند.
ريشه اين تكرارها و سوگندها و مبالغه ها را مي بايست در سلب اعتماد اجتماعي و اطميناني جست كه به سبب گسترش فرهنگ دروغ و دروغگويي در جامعه ايراني پديد آمده است. گمان مي كنيم بااين گونه مبالغه ها مي توانيم اطمينان از دست رفته را باز يابيم، در حالي كه خود اين گونه مبالغه به حكم دروغ بودن، بي اعتمادي را تقويت مي كند. (منافقون، آيه 1 و مجادله، آيه 41)
راهكارهاي رهايي از دروغ
قرآن براي رهايي از اين بيماري نفساني و نابهنجاري اجتماعي، راهكارهايي را بيان داشته كه در اين جا به آن اشاره مي شود.
از آن جايي كه علل و عوامل گرايش به دروغ، وسوسه هاي شيطاني (شعراء آيات 221 و 222) و چيرگي او بر انسان (مجادله آيه 41 و 91)، گناه پيشگي (جاثيه آيات 6 و 7)، مكر زنانه (يوسف آيات 52 و 82)، حسادت (يوسف آيات 9 و 21) ضعف قدرت و نفاق (مجادله آيه 41) مي باشد، بهترين راهكار آن است كه با بازگشت به خدا و ترس از خشم و غضب او، دروغ را به عنوان گناه بزرگ شمرده و از آن پرهيز كنيم.
هشدارهاي خداوند و آگاهي بخشي به عذاب دوزخ (بقره آيات 8 و 01) و افزايش ايمان به خدا (نحل آيه 105) مي تواند زمينه فرهنگي و روحي رهايي از اين بيماري اجتماعي را فراهم آورد.
در حقيقت توجه به زيان هاي بي شمار دروغ در دنيا و آخرت، گامي است كه بايد در وهله نخست برداشت. آدمي به طور فطري، موجودي منفعت طلب است و از ضرر و زيان، گريزان است، به همين دليل اگر در مواردي «دروغ» هم مي گويد، هدفش جلب منفعت و دفع خسران و زيان است. بنابراين اگر شخص به زيان ها و ضررهايي كه از راه دروغگويي وارد مي شود آگاه شود و بداند كه سود دروغگويي بسيار كم تر و ناپايدارتر است، مي توان اميد داشت كه از اين بيماري رهايي يابد.
توجه دادن به فوايد راستگويي و تقويت آن به شكل آموزش هاي علمي و عيني مي تواند جامعه را به سمت و سويي ببرد كه از دروغ بيزاري جويد.

 



كم فروشي و غش در معامله

يكي از گناهان بزرگي كه در عرصه روابط اجتماعي ناسالم و بازار آشفته رخ مي نماياند، كم فروشي و غش در معامله است.
قرآن كريم در سوره مطففين و در ساير آيات با اين گناه بزرگ به شدت مبارزه كرده و مومنين را از چنين رذايلي برحذر داشته است.
مقاله حاضر نگاهي به گناه مذكور از ديدگاه آيت الله شهيد دستغيب دارد كه از كتاب گناهان كبيره او انتخاب شده. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
كم فروشي گناه كبيره
يكي از گناهاني كه به كبيره بودنش تصريح شده، كم فروشي است و اصل حرمتش از روي قرآن و سنت و اجماع و عقل ثابت است و در روايت اعمش از حضرت صادق(ع) و در روايت فضل بن شاذان از حضرت رضا(ع) جزء كبائر شمرده شده و مي فرمايند «البخس في المكيال و الميزان» كم دادن در كيل و وزن يعني هرگاه چيزي به كسي بفروشند يا اداي ديني نمايند چيزي از پيمانه و ترازو كم كنند.
در قرآن مجيد صريحا وعده عذاب به شديدترين بياني داده شده و يك سوره از قرآن مجيد (سوره مطففين) به اين موضوع اختصاص دارد و مي فرمايد: «ويل بر كم فروشان است (عتاب و شدت و محنت براي كم فروشان است) آنان كه چون از مردم مي ستانند و پيمانه را براي خود تمام مي گيرند و هرگاه براي مردم ترازو و پيمانه مي كنند كم مي كنند (و به ايشان ضرر مي زنند) آيا كم فروشان گمان ندارند كه پس از مردن براي روز بزرگي برانگيخته مي شوند روزي كه مردم به پا خواهند ايستاد براي امر پرورگار عالميان».(1)
نامه اعمالشات در سجين است: بايد بترسند و منزجر شوند و از كم فروشي و نترسيدن از عذاب روز جزا دست بردارند. بدرستي كه نامه عمل فاجران در سجين است (يعني جايشان بواسطه كردار بدشان سجين است و آن چاهي است در جهنم يا آن كه اعمال ايشان در سجين نوشته مي شود كه آن دفتر اعمال كفار و فساق است) و تو نمي داني كه سجين چيست مكتوبي است رقم زده شده يا اين كه بودن اعمالشان در سجين، حكمي است مقرر و نوشته شده. (2)
و قرآن كريم از قول شعيب چنين مي فرمايد: «نكاهيد و كم نكنيد پيمانه را در پيمودن مكيلات و ترازو را در سنجيدن موزونات، بدرستي كه شما را در توانگري و فراواني نعمت مي بينم (يعني محتاج نيستيد كه احتياج شما را به خيانت وا دارد بلكه توانگريد و رسم حق گذاري آنست كه مردم را از مال خود بهره مند كنيد نه آن كه از حقوقشان بازگيريد) و بدرستي كه با اين خيانتي كه در مال يكديگر مي كنيد من بر شما مي ترسم عذاب روزي را كه احاطه كننده است (يعني كسي از شما نمي تواند از آن فرار كند) و اي قوم من پيمانه را تمام بپيمائيد و موزونات را تمام وزن كنيد به عدل و تساوي و چيزهاي مردم را كم نكنيد و در زمين فساد نكنيد و تباهي مجوئيد درحالي كه تبهكار باشيد (زيرا كم فروشي نظم اجتماع و امنيت عمومي را بهم مي زند) (3)
كم فروش ايمان ندارد، از آيات قرآن استفاده مي شود كه كم فروش ايمان بروز جزا و حساب روز قيامت ندارد زيرا اگر يقين بلكه گمان مسئوليت داشت كه در روز قيامت از او بازخواست مي شود و هر چه به مردم كم داده از او مطالبه خواهد شد هرگز به چنين خيانتي دست نمي زد، زيرا مي دانست كه هرچند صاحب حق غافل و بي خبر از خيانتش باشد اما پروردگار عالم حاضر و مراقب اعمال اوست. (4)
پنج صفت و پنج بلا: در تفسير منهج الصادقين آمده است: رسول خدا(ص) فرمود: پنج خصلت ذميمه است كه با پنج مصيبت و بلا همراه است هيچ گروهي نيستند كه پيمان شكني كنند مگر خدا دشمن را برايشان مسلط مي فرمايد و هيچ گروهي نيستند كه به غير حكم خدا حكم كنند مگر تهيدستي در ميانشان آشكار شود و هيچ گروهي نباشند كه در ميانشان فاحشه (زنا) پيدا شود مگر مرگ در آن ها پيدا شود و هيچ فرقه اي نباشند كه كم سنجيدن و كم پيمودن را پيشه كنند مگر آنكه از نباتات و قوت ها محروم گردند و به قحط مؤاخذه شوند و هيچ گروهي نباشند كه زكات را به مستحقان نرسانند مگر باران از ايشان باز گرفته مي شود. (5)
نصيحت اميرالمؤمنين علي (ع):
اميرالمؤمنين وقتي كه از اداره حكومت فارغ مي شد به بازار كوفه مي آمد و مي فرمود: «اي مردم از خدا بترسيد وكيل و وزن را تمام بپيمائيد و طريق داد را در آن ملاحظه كنيد و چيزهاي مكيل و موزون را به مردمان كم ندهيد و در زمين فساد نكنيد. (6)
روزي مردي را در بازار ديد كه زعفران مي كشيد و آن كفه اي كه در آن زعفران بود مي چربانيد. حضرت دانست كه ترازويش درست نيست زعفران را از ترازو برداشت و فرمود اول ترازو را به عدل راست كن بعد از آن اگر خواهي بيشتر بده. (7)
ميان دو كوه از آتش
پيغمبر اكرم(ص) مي فرمايد: هركس در كيل و وزن خيانت كند فردا او را به قعر دوزخ درمي آورند و درميان دو كوه آتش جايش مي دهند و به او مي گويند اين كوه ها را وزن كن و او هميشه به اين عمل مشغول است.
مالك دينار مي گويد: مرا همسايه اي بود بيمار شد به عيادتش رفتم در كار جان دادن بود بانگ مي زد كه دو كوه آتش قصد من مي كنند گفتم اي مرد اين محض خيال است كه بتو مي نمايد گفت نه چنين است بلكه حق است زيرا كه مرا دو مكيال بود يكي ناقص و ديگري زائد به ناقص مي دادم و به زايد مي گرفتم و اين عقوبت آنست]8[.
كم دادن به شماره هم حرام است: در حكم كم دادن بكيل و وزن، كم دادن بشماره است چيزهائيكه مانند پارچه و زمين بذرع و متر داد و ستد مي شود كم دادنش هم بشماره است يك سانتيمتر هم كه كم بدهد كم فروشي بر او صدق مي كند و چيزهائيكه بشماره معامله مي شود مانند تخم مرغ، اگر كمتر بدهد و صاحبش نفهمد كم فروش است و آن چه درباره كم فروشان گفته شد شامل او مي شود چنانچه شيخ انصاري در مكاسب محرمه بيان فرموده است.
كم فروش نسبت به آن مقداريكه كم داده ذمه اش مشغول و بطرف، بدهكار است و واجبست آن را در وجه مشتري بپردازد و اگر مرده است بايد بورثه اش بنسبت ارث بدهد و در صورتيكه اصلاً او را نمي شناسد (بنابر احتياط با اجازه حاكم شرع) از طرف صاحبش صدقه دهد.
در صورتي كه مقداري را كه كم داده اصلاً نمي داند بايد با مشتري به مبلغي مصالحه كند و در صورت وفاتش با ورثه و اگر مجهول باشد، با حاكم شرع مصالحه را انجام دهد.
حقه بازي هم كم فروشي است: حقيقت كم فروشي چنانكه گذشت آنستكه صاحب مال آنمقدار جنسي كه بر آن معامله واقع شده به مشتري ندهد بلكه كمتر بدهد خواه بحسب كيل و وزن، درست و مطابق باشد ليكن چيز بي قيمتي را جزء آن جنس كرده باشد مثلاً صد من گندم فروخته و همان صد من را تسليم مشتري مي كند ليكن پنج من خاك جزئش كرده است كه در اين صورت پنج من گندم كم داده است يا ده من شير به مشتري فروخته و يك من آب داخلش كرده و در حقيقت نه من شير داده است يا حلب روغني بوزن پنج من فروخته درحالي كه سنگي بوزن نيم من در آن انداخته است يا قصاب يك من گوشت بفروشد بدون اين كه از يك من كمتر بدهد ولي استخوانش را از مقدار معمول بيشتر بدهد يا جنس خشكباري كه بايد بهمان حالت خشكي وزن شود و فروش رود آنرا جاي مرطوبي بگذارد يا مقداري آب به آن مخلوط كند تا سنگين تر شود تمام آن موارد كم فروشي و گناه كبيره است.
غش در معامله هم حرام است
در صورتيكه مقداري از جنس ديگر را كه ارزشش كمتر است جزء آن كند و به همان وزن موردنظر به مشتري تحويل دهد غش در معامله كرده مثلاً صد من گندم اعلا را مي فروشد درحاليكه ده من گندم متوسط به آن ضميمه كرده يا يك من روغن حيواني اعلا مي فروشد درحاليكه مقداري روغن نباتي يا پيه به آن مخلوط كرده و نظائرش تمام حرام و غش در معامله است.
شيخ در مكاسب محرمه مي فرمايد: اخباري كه در حرمت غش رسيده متواتر است از آن جمله صدوق نقل نموده كه رسول خدا- صلي الله عليه و آله وسلم- فرمود «كسيكه با مسلماني در خريد و فروش غش كند از ما نيست و روز قيامت با طايفه يهود محشور مي شود زيرا كسيكه با مردم غش مي كند مسلمان نيست و سه مرتبه فرمود كسيكه با ما غش كند از ما نيست و كسيكه با برادر مسلمانش غش كند خداوند بركت را از روزيش برمي دارد و معيشت و زندگيش را خراب فرموده و بخودش واگذارش مي فرمايد.»]9[
و از حضرت باقر(ع) روايت نموده كه رسول خدا(ص) در بازار مدينه به گندم فروشي عبور كرد و فرمود خوب گندمي داري پس دست وسط آن نمود و مقداري بيرون آورد ديد وسط گندم خراب است پس به صاحب آن فرمود «خيانت كردي و با مسلمانان غش نمودي»]10[.
و در روايت حلي است كه از حضرت صادق(ع) پرسيد از شخصي كه دو نوع از يك جنس دارد يكي گران و خوب و ديگري پست و ارزان پس هر دو را مخلوط كند و بيك قيمت بفروشد فرمود «نبايد با مسلمانان غش كند و اينطور معامله نكند مگر اين كه مخلوط بودن آن را به مشتري بگويد.»]11[
داود بن سرحان از آن حضرت پرسيد كه دو قسم مسك داشتم يكي تر و ديگري خشك پس مسك تر را فروختم و مسك خشك را بهمان قيمت نمي خرند آيا جايز است كه آنرا تر كنم تا به مصرف فروش برسد حضرت فرمود جايز نيست مگر آنكه مشتري را خبر دهي كه آن را تر كرده اي.
تطفيف با خدا و خلق:
هر چند تطفيف كه از گناهان كبيره و جاي صاحبش در ويل كه چاهي است در جهنم مي باشد اين است كه شخص در مقام خريد جنسي زيادتر از حق خود بردارد و هنگام فروختن كمتر از حق مشتري به او بدهد چنانكه گذشت ليكن سزاوار است كه شخص مسلمان در جميع كارهايش با خدا و خلق مواظبت كند كه مطفف نباشد- چنانچه نسبت به حقوق خود بر خدا و خلق مايل است كاملاً استيفاء شود سعي كند حقوق آن ها را هم بنحو اكمل انجام دهد مثلاً از حقوق بنده به پروردگارش اين است كه او را روزي دهد و نعمتش را از او دريغ نفرمايد و در مواقع اضطرار فريادرسي اش كند و دعايش را مستجاب فرمايد چنانچه خودش وعده فرموده است و از حقوق پروردگار بر بنده آن است كه براي خدا شريكي قرار ندهد و نعمت هايش را سپاسگزاري نمايد و نعمتش را وسيله نافرماني او نكند و...- پس كسيكه شيطان و نفس و هوي را شريك خدا كرده و از آن ها پيروي مي كند و از معصيت خدا رويگردان نيست و شكر يك دهم از يك نعمت از نعمت هاي بي پايان او را نكرده چطور توقع دارد كه تا گفت يا الله فوراً جواب لبيك بشنود و هر چه خواست فوراً به او بدهند و اگر تأخيري در اجابت دعايش شد از خدايش سخت ناراضي شود مثل اينكه خودش را طلبكار و صاحب حق بر خدا مي پندارد و حال آن كه خودش فرموده «بعهد من وفا كنيد تا من هم به عهد خودم با شما وفا كنم»]12[ وظيفه بنده فرمان برداري و شكرگزاري است و كار خدا زياد كردن نعمت كسي است كه از عهده بندگي و شكرگزاري بر آمده است چنين بنده اي مي تواند مطالبه زيادتي و وفا كردن به وعده هاي خدا را بكند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
]1[. سوره مطففين، آيه1تا5
]2[. سوره مطففين، آيات7تا9
]3[. سوره هود، آيات86 و 87
]4[. وقتي يوسف(ع) و زليخا در حجره تنها قرار گرفتند زليخا مقنعه خود را بروي بتي كه در آن جا بود انداخت و گفت: از او حيا مي كنم يوسف(ع) فرمود از بتي كه شعور ندارد و ساخته دست بشر است حياء مي كني پس چگونه من از خداي بينا و شنوا كه حاضر و ناظر است حياء نكنم از آن جا فرار كرد و آلوده به گناه نگرديد.
]5[. (تفسير منهج الصادقين)
]6[. سوره هود، آيات86-87
]7[. اقم الوزن بالقسط ثم ارجح بعد ذلك ما شئت.
]8[. پايان نقل از منهج الصادقين با تغيير مختصر.
]9[. عقاب الاعمال
]10[. همان
]11[. همان
]12[. سوره بقره، آيه38

 

(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(6(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14