(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 5 مهر 1388- شماره 19472
 

سرنوشت سوء
تاثير ثروت در رفتار
جايگاه انتقاد
فاسقان و آثار اجتماعي فسق
هرس كردن بوته هاي درخت زندگي
تپش قلم



سرنوشت سوء

نتيجه تجمل پرستي
قال النبي(ص): اذا ارادالله بقوم سوء، جعل امرهم الي مترفيهم.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: هرگاه خداوند براي مردمي سرنوشت بد بخواهد، كارشان را به دست تجمل پرستان آنها مي سپارد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- نهج الفصاحه، ص 578

 



تاثير ثروت در رفتار

امام صادق(ع) فرمود: فقيري در لباس مندرس به حضور رسول خدا رسيد، و در كنار آن حضرت نزد شخص ثروتمندي نشست، ثروتمند لباس خود را از زير پاي آن فقير كشيد، پيامبر اعظم(ص) به ثروتمند فرمود: «ترسيدي چيزي از فقر او به تو بچسبد؟ گفت: نه، فرمود ترسيدي از دارايي تو چيزي به او برسد؟ گفت: نه، فرمود ترسيدي لباست چرك شود؟ گفت: نه، فرمود پس چه چيز ترا به اين كار (كنار كشيدن از فقير) واداشت. گفت: اي رسول خدا! من همدمي (شيطاني) دارم كه هر كار زشتي را در نظرم خوب جلوه مي دهد و هر كار خوبي را در نظرم زشت مي نماياند. من (به جبران اين كار) نصف مالم را به اين فقير مي دهم.
پيامبر اعظم(ص) به آن مرد تهيدست فرمود: تو مي پذيري؟ او گفت: نه، ثروتمند گفت: چرا؟ او گفت: مي ترسم در دل من آيد، آنچه به دل تو آمد (كه گمراهي شيطان و در نتيجه تكبر و توهين و تحقير تهيدست باشد) (1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- اصول كافي، ج 2، ص 262

 



جايگاه انتقاد

پرسش:
مقوله نقد و انتقاد كه لازمه حركت تكاملي فرد و جامعه به حساب مي آيد از منظر اسلام از چه جايگاهي برخوردار است؟
پاسخ:
از منظر اسلام انتقادگري و انتقادپذيري ضمن اين كه يكي از ويژگي ها و صفات برجسته مومنان به حساب آمده، لازمه پويايي و حركت تكاملي فرد و جامعه اسلامي نيز مي باشد. بنابراين به نحو اجمالي به برخي از شاخص هاي مهم جايگاه نقد و انتقاد در اسلام ذيلا اشاره مي كنيم:
جايگاه نقد و انتقاد در اسلام
با توجه به نقشي كه انتقاد در سازندگي فرد و اجتماع دارد، اسلام بر تذكر كاستي ها و نقد عمل ها به جاي آراستن عيوب و كتمان زشتي ها، تاكيد ورزيده است:
1-انتقاد، يكي از حقوق واجب مسلمانان است. امام كاظم(ع) مي فرمايد:
از واجب ترين حقوق برادرت اين است كه او را به خير متوجه كني و هيچ چيزي را كه براي دنيا و آخرت او مفيد است. از او پنهان نداري. (بحارالانوار، ج78، ص332)
2- خودداري از انتقاد، يك نوع خيانت است. امام صادق(ع) مي فرمايد:
كسي كه برادرش را در حال انجام عمل ناپسندي ببيند، در حالي كه مي تواند او را از اين كار باز دارد و سكوت كند و از او انتقاد نكند. به او خيانت كرده است. (همان، ج71، ص190)
3- انتقادگري و انتقادپذيري، از صفات مومنان است. رسول اكرم(ص) مي فرمايد:
مومن آيينه برادر خويش است و بدي ها را از او دور مي سازد. (وسايل التبعه، ج 12، ص 210)
4-انتقادگر، بهترين دوست، و عيب پوش، بدترين دوست است. امام باقر(ع) مي فرمايد:
از پي كسي رو كه تو را مي گرياند، عيبت را تذكر مي دهد و خيرخواه توست و پيرو آن كس مباش كه به ظاهر تو را مي خنداند و در باطن نسبت به تو غير صميمي است. و بر خدا وارد مي شويد و از واقعيت ها آگاه مي گرديد. (همان، ج1، ص413)
در حديثي معروف از امام صادق(ع) مي خوانيم:
محبوب ترين افراد در نزد من كسي است كه عيب مرا به من هديه كند (همان، ج8، ص413)
امام(ع) در اين حديث به پيروان خود گوشزد مي كند كه راه دوست شدن با آن حضرت، تملق و چاپلوسي نيست، بلكه با اين كه امام(ع) انساني معصوم و بي عيب است و نيازي به نقد ندارد، كسي كه به پندار خود عيبي مي بيند، با تذكر و يادآوري، مراتب دوستي و صداقت خود را به امام خويش نشان مي دهد.
در گزينش واژه برادر نيز رمز و رازي نهفته است. حضرت از اين طريق مي خواهد به همگان بفهماند كه با انتقادگر نبايد برخوردي خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت، بلكه بايد او را به چشم يك دوست و به ديده عزيزترين برادر نگريست.
نكته ديگر در اين حديث، به كارگيري واژه هديه و سوغات است، زيرا: اولا، گوياي اين حقيقت است كه بازگو كردن عيب شخص به خود او، بهترين خدمت به وي شمرده مي شود. ثانيا، همان طوري كه در قبال اعطاي هديه، بايد از هديه دهنده سپاس گزاري كرد. در قبال انتقاد نيز هرانساني موظف است از انتقادكنندگان خود تشكر و قدرداني نمايد. ثالثا، انتقاد بايد از روي خيرخواهي باشد تا عنوان هديه بر او منطبق گردد. اگر انتقاد به قصد تخريب باشد، ديگر هديه نخواهد بود.
5- استفاده از انتقاد در دستور كار مومن قرار دارد و بايد جزء برنامه هاي اجتناب ناپذير زندگي هر مسلماني قرار گيرد. امام كاظم(ع) مي فرمايد:
كوشش كنيد چهار برنامه مشخص داشته باشيد: قسمتي براي مناجات با خدا، ساعتي براي امرار معاش، قسمتي براي هم نشيني با برادراني كه مورد اعتمادند و عيوبتان را خالصانه با زبان ابراز مي دارند و ساعتي را نيز به جلب لذايذ مشروع خود اختصاص دهيد. (بحارالانوار، ج 75، ص321)

 



فاسقان و آثار اجتماعي فسق

سيدحميد زراعتي
فسق يكي از نابهنجاري ها در رفتار اجتماعي انسان است. انسان فاسق، به كسي گفته مي شود كه به طور آشكار و به دور از هرگونه پوششي، رفتارهاي ضداخلاقي و قانوني و هنجاري را انجام مي دهد و از عصيان ورزي خويش باكي ندارد.
ريشه فسق را بايد در عدم بلوغ كمالي در ايمان شخص جست؛ زيرا عوامل ايماني به شكل عامل دروني بازدارنده عمل نمي كند. از اين رو، ممكن است شخص، اهل اسلام و ايمان باشد ولي اهل فسق و فجور نيز باشد؛ زيرا ايمان و اسلام وي به آن درجه نرسيده است كه به شكل بازدارنده و عامل تقوايي عمل كند و او را از ارتكاب اعمال نابهنجار باز دارد.
بي گمان فسق و فجور در جامعه، آثار زيانباري را به جا مي گذارد؛ زيرا همه اصول و مباني اخلاقي و هنجاري جامعه را با خطر مواجه مي كند و به سلامت اخلاقي آن آسيب جدي مي رساند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با نگاهي به آموزه هاي قرآني و روايي برخي از آثار و پيامدهاي فسق را تحليل و تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
فسق، پرده دري
جامعه سالم، جامعه اي است كه قوانين و مقررات عقلاني و عقلايي و شرعي در آن از سوي همه شهروندان به دقت مراعات مي شود و كسي به شكل آشكار از اطاعت آن بيرون نمي رود، هر چند كه ممكن است در لايه هاي پنهان، قانون را دور بزنند و يا برخلاف آن عمل كنند و يا با شيوه هاي دقيق و ريز، اهداف و مقاصد قانون را زير پا گذارند.
البته جامعه صددرصد سالم شايد هرگز تحقق نيابد. و لذا جامعه اي، سالم است كه در آن بيشتر مردم در مسير كمالي حركت مي كنند و قوانين را مراعات كرده و برپايه آن عمل مي كنند. بنابر اين در هر جامعه اي مي توان افرادي را مشاهده كرد كه برخلاف حركت كلي و اصلي جامعه حركت مي كنند و به خروج از قانون و اطاعت از آن عادت دارند. گروهي از آنها انسان هاي فاجري هستند و گروهي ديگر انسان هاي فاسقي مي باشند كه قوانين را ناديده مي گيرند و از عمل بدان تخطي مي كنند.
درباره معناي فسق گفته اند كه فسق، در اصل به معناي خروج هسته خرما از پوست خود مي باشد. اين كه به شخصي فاسق مي گويند به سبب آن است كه همانند خرما پوست خويش را مي اندازد و باطن زشت خويش را آشكار مي كند. اين واژه درباره انسان در حقيقت بيانگر خروج گنهكار از مدار اطاعت و بندگي خداست كه با گناه خود حريم و حصار فرمان الهي را شكسته و در نتيجه بدون قلعه و حفاظ مانده است. بررسي ها نشان مي دهد كه اين واژه و مشتقات آن 54 بار در قرآن به كار رفته است.
فسق، عمل و رفتار نابهنجاري است كه زمينه ساز بسياري از گناهان و اعمال ضداخلاقي و ديني مي باشد. از اين برخي ها آن را از ديگر واژگاني كه شباهت معنايي به اين واژه دارد، جامع تر دانسته اند؛ زيرا خروج شخص از مدار اطاعت و بندگي خداوند انسان را به سوي انواع و اقسام نافرماني ها مي كشاند. در اين باره تفسير نمونه ذيل آيه 49 سوره انعام مي گويد: فسق، معناي وسيعي دارد و هرگونه نافرماني و خروج از راه و رسم بندگي خدا حتي كفر را شامل مي شود.
در تمامي كتاب ها و فرهنگ نامه هاي عربي، فسق را به معناي خروج از اطاعت، دين و استقامت معنا كرده اند. به اين معنا كه واژه فسق در جايي به كار مي رود كه چيزي از مسير درست و راستين خود خارج شده و به سوي فساد و تباهي گرايش يافته باشد. بر اين اساس خروج از اطاعت خدا، قانون، حقيقت و مانند آن، معناي دقيق فسق مي باشد. شخص فاسق با رفتار ضداستقامت و راستين خويش، چهره زشت معصيت و تباهكاري خويش را آشكار مي كند.
چنان كه گفته شد، فسق مي تواند به معني هرگونه خروج از وضعيت صحيح و مطلوب چيزي باشد. به اين معنا كه اگر چيزي به سوي فساد و نقص گرايش يافت، در حقيقت فسق ورزيده است. بر اين اساس هر گناه، خطا، ترك حق و حقيقت، خروج از استقامت، خروج از طاعت و اطاعت به شرط آن كه آشكار باشد، به معناي فسق شمرده مي شود.
اگر بخواهيم براي اين واژه معادلي ارائه دهيم شايد بتوان گفت كه پرده دري بهترين واژه در زبان فارسي است؛ زيرا اين معنا همانند افتادن پوست خرما و كنار رفتن پرده اي است كه بر آن افتاده است. بنابراين كسي كه فسق مي ورزد نسبت به اصول اخلاقي و قانوني پرده دري روا مي دارد و زشتي هاي اعمال خويش را بي هيچ پوششي، آشكار مي سازد.
البته عده اي فسق را به معناي خروج از اطاعت خداوند با ارتكاب گناهان بزرگ دانسته اند و گفته اند كسي كه به سوي معاصي و گناه كشش دارد و در انجام و گسترش آن تلاش مي كند انسان فاجر است. البته اين تفاوت از سوي همگان پذيرفته نشده است.
برخي ديگر گفته اند كه فسق با ترك واجبات و ارتكاب محرمات تحقق مي يابد و كسي كه مكروهي را انجام دهد و يا مستحبي را ترك كند، فاسق ناميده نمي شود. برخي ديگر نيز كفر و ظلم و گناه را از مصاديق فسق دانسته اند.
در قرآن، قمار و تقسيم گوشت قمار با ازلام به عنوان فسق دانسته (مائده آيه 3) و در برخي ديگر از آيات مصرف گوشت ميت و خون ريخته شده و خوردن گوشت خوك نيز به عنوان فسق معرفي شده است. (انعام آيه 145) در برخي از آيات نيز، هم جنس بازي و ديگر رفتارهاي بيرون از دايره غريزه و فطرت مانند لواط و مساحقه به عنوان فسق مطرح شده است.
به نظر مي رسد كه هرگونه محرماتي كه براي انسان زيان داشته باشد و سلامت روحي و جسمي بشر را به خطر افكند به عنوان فسق تلقي مي شود، چنان كه رفتارهايي كه جامعه را از مرزهاي اخلاقي بيرون برد و خانه و خانواده را تهديد كند نيز به عنوان فسق شناسايي و معرفي شده است كه از جمله آن لواط و مساحقه مي باشد.
فسق در قرآن مجيد، به معناي عام آمده است كه شامل مجرمان (گناهكاران)، منافقان، كافران و مشركان و مستكبران و فاسدان و ظالمان مي شود؛ و صفت مشترك همه آن افراد، عصيان و اطاعت نكردن از دستورهاي خداي حكيم رئوف است.
به هر حال، خروج از حق، خروج از طاعت خداوند، پرده دري و بيرون بردن چيزي از وجه صحيح آن به وجه فسادش از معاني فسق است.
آثار و پيامدهاي فسق
با توجه به آيات قرآني مي توان به سادگي دريافت كه فسق يكي از موانع ايمان و محروميت از هدايت الهي است؛ زيرا هدايت ابتدايي نيز شامل تنها كساني مي شود كه اهل تقواي عقلاني و عقلايي باشند و زمينه مناسبي براي پذيرش قوانين و آموزه هاي وحياني در آنان وجود داشته باشد. آيات نخست سوره بقره تبيين مي كند كه تنها كساني كه داراي تقواي عقلاني و عقلايي باشند از اين استعداد برخوردارند تا به خداوند و قيامت و معاد باور يابند و در انجام اعمال نيك و صالح بكوشند و نماز به پا دارند و زكات و ديگر انفاق هاي مالي را انجام دهند.
اما كسي كه اهل فسق و فجور است و به سادگي مرزهاي اخلاقي را در مي نوردد و نسبت به قوانين عقلاني و فطري و عقلايي بي توجهي مي كند و با رفتارهاي نا به هنجار نسبت به قوانين عصيان مي ورزد، از اين آمادگي برخوردار نمي باشد تا اهل ايمان و هدايت توحيدي شود.
خداوند در آيه 81سوره مائده تبيين مي كند كه فسق، مهم ترين مانعي بود كه اجازه نداد گروهي از بني اسرائيل به پيامبر و رسالت حضرت محمد(ص) ايمان آورند و از آموزه هاي وحياني قرآن بهره مند شوند.
آيه5 سوره صف نيز فسق را موجب محروميت گروهي از آنان از هدايت هاي الهي بر مي شمارد و به انسان ها از اين طريق هشدار مي دهد كه از فسق دور شوند؛ زيرا اعمال فاسقانه و رفتارهاي نابهنجار و پرده دري هاي ايشان مي تواند موجب شود تا از هدايت، محروم و از ايمان باز مانند و هرگز رنگ سعادت و خوشبختي جاودانه را نبينند.
از ديگر آثاري كه قرآن براي فسق برمي شمارد، گرفتاري به آزمون هاي سخت است. جامعه اي كه دچار فسق شود خداوند آنان را به اموري سخت مي آزمايد تا معلوم شود ايشان تا چه اندازه در مسير عصيان و نافرماني گام برمي دارند و آن گاه با اتمام حجت، آنان را در دنيا و آخرت به عذابي سخت مجازات كند.
فسق اصحاب السبت
داستان اصحاب السبت و كلاه شرعي درست كردن و دور زدن قوانين از سوي آنان بسيار معروف و مشهور است. و در قرآن نيز مورد اشاره قرار گرفته است. اين گروه از بني اسرائيل با توجه و آگاهي از قانون الهي و هدف آن نسبت به تعطيل كار در روز شنبه و وجوب اشتغال به عبادت، به مكر و حيله اي متوسل مي شوند و براي دور زدن قانون الهي، ماهيان را در دام مي افكنند ولي از صيد آن ها در روز شنبه خودداري مي كنند تا مرتكب معصيت و گناهي نشوند. سپس ماهيان محصور در دام را در روز يكشنبه صيد مي كنند. اين گونه بر پايه گمان خود هم قانون را مراعات كرده و آن را زيرپا نگذاشته اند و هم توانسته اند به آساني ماهياني كه در روزهاي ديگر به سختي گرد مي آمدند صيد كنند.
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 163 سوره اعراف تبيين مي كند كه هجوم بي امان ماهيان در روز شنبه به سوي نهرهاي ايشان، از باب آزمون و ابتلا بوده است تا معلوم شود ايشان تا چه اندازه قانونمدار هستند و به قوانين الهي پاي بندي دارند؟ ولي ايشان دچار خودنيرنگي شدند و با دور زدن قانون و ناديده گرفتن حكمت و هدف از وضع آن، فسق كرده و نسبت به قانون الهي عصيان ورزيدند. و بخاطر فسقشان گرفتار عذاب الهي شده و به شكل خوك و بوزينه در آمدند.
از ديگر آثاري كه قرآن براي فسق ورزي و پرده دري مردم بيان مي كند، سرگرداني در زندگي است. بسياري از مردم همواره از خود و يا ديگران مي پرسند با همه استعداد و تلاش چرا هرگز به مقصد نمي رسند و هميشه هشتشان در گرونهشان است. اينان نمي دانند كه عامل اصلي اين سرگرداني و گرفتاري، رفتارهاي فاسقانه ايشان است؛ زيرا هرگونه فسقي نسبت به قوانين و آموزه هاي الهي موجب مي شود تا خداوند آنان را گرفتار سرگرداني كند و راه را از چاه تشخيص ندهند.
از جمله كساني كه دچار سرگرداني واقعي شدند مي توان به قوم يهود اشاره كرد كه حاضر نشدند به آموزه ها و فرمان هاي الهي حضرت موسي(ع) عمل كنند و نسبت به آن عصيان ورزيدند؛ زيرا هنگامي كه آن حضرت فرمان مي دهد براي زندگي بهتر به درون شهر مقدس بيت المقدس درآيند آنان عصيان ورزيده و حاضر نمي شوند تا وارد شهر شوند و به عنوان يك شهروند بيت المقدسي در آن ساكن شوند؛ بلكه خواهان بيرون راندن شهروندان آن سرزمين و اشغال آن جا مي شوند و حتي به پيامبرانشان دستور مي دهند كه اين كار را مي بايست خدا و پيامبرش انجام دهد و آنان حتي حاضر به جهاد و جنگ نيستند.
بدين ترتيب فسق ايشان موجب مي شود تا در مدت چهل سال گرفتار سرگرداني در بيابان هاي پيرامون بيت المقدس شوند و خداوند به آنان اجازه ورود به شهر مقدس را ندهد. (مائده آيه 25و 26)
شخصيت گرايي
ريشه اين گونه اعمال و درخواست هاي بني اسرائيل را مي بايست در شخصيت آنان جست. يكي از مشكلاتي كه حضرت موسي(ع) در طول ماموريت خويش با آن مواجه بود مساله شخصيت گرايي شديد و حس گرايي مردم يهود بوده است. يهوديان مردمي هستند كه به روش حسي بسيار اعتقاد دارند. از اينرو اصول فيزيك در نزد ايشان از هر اصل فرازميني با ارزش تر است. باورهايشان را در دايره امور حسي مي گذارند و براساس معيارهاي حسي به ارزيابي امور مي پردازند. اين گونه است كه حتي خواهان خداي محسوس مي شوند و از حضرت موسي(ع) خدايي همانند بتان مي خواهند و حتي در زمان غيبت كوتاه آن حضرت(ع) كه بيش از چهل شبانه روز به طول نينجاميد گرفتار گوساله پرستي شدند.
پس از بازگشت آن حضرت(ع) نيز نه تنها از اين باورها و معيار خويش دست برنداشتند بلكه خواهان ديدن خداوند با همين چشمان ظاهري مي شوند كه خداوند در آياتي آن را گزارش مي كند و داستان بلند كردن كوه طور و متلاشي شدن آن و مرگ همراهان حضرت(ع) به تفصيل در آياتي چند از قرآن آمده است.
از جمله مهم ترين علت رفتارهاي ناپسند و عصيان هاي آنان را مي توان در شخصيت گرايي آنان جست و جو كرد. قرآن در آيه 91 سوره طه گزارش مي دهد كه گوساله پرستان يهودي به جاي تامل در گفته هاي هارون(ع) به عنوان جانشين حضرت موسي(ع) و شناخت حقايق بيان شده از سوي وي، تنها جوابي كه به وي مي دهند آن است كه تا هنگام بازگشت حضرت موسي(ع) از ميقات حاضر نيستند از گوساله پرستي دست بردارند و به خداي غيرمجسم ايمان آورند.
آنان به جاي آن كه به استدلال هاي حضرت هارون(ع) پيامبر و جانشين حضرت موسي(ع) توجه كنند و در آن بينديشند، توبه و بازگشت از رفتار بت پرستانه خويش را متوقف بر حضور حضرت موسي(ع) مي كنند. اين رفتار ايشان خود بهترين گواه اين معناست كه آنان دچار شخصيت گرايي بوده اند و همين مساله آنان را به سوي رفتارهاي فاسقانه سوق مي داد.
بارها و بارها در آيات قرآني اين معنا گزارش شده است كه يهوديان به جاي تفكر در استدلال پيامبران، به شخصيت زدگي دچار بوده و حاضر به عقب نشيني از مواضع و رفتارهاي فاسقانه خود نبوده اند.
همين مساله شخصيت گرايي موجب مي شود تا برخي از پيامبران را به قتل برسانند. و حتي جانشين حضرت موسي (ع) را تهديد مي كنند و همين تهديد شديد و سخت و عوامل ديگر موجب مي شود تا حضرت هارون (ع) كوتاه آيد؛ زيرا احتمال آن مي رفت كه امت دو دسته شوند و به جان هم افتند و همه زحمات چندين ساله پيامبر از دست برود.
قرآن به جاي توجه به شخصيت گرايي، خواهان توجه به حقايق و اصول آن مي باشد و آن را معيار سنجش و ارزيابي قرار مي دهد. اگر علي (ع) به عنوان يك شخصيت درآيات بسيار و روايات مشهور ماثور بي شمار مورد تجليل قرار مي گيرد. به سبب دارا بودن ملاك و معيار ارزش گذاري و پيروي است كه همان حق مي باشد. از اين رو پيامبر (ص) درعلت لزوم همراهي دايمي با حضرت اميرمومنان علي (ع) مي فرمايد:علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيثما دار؛ هر جا حق برود علي مي رود و هرجا علي مي رود حق آن جاست. براساس همين معيار سنجش و داوري است كه آن حضرت (ع) به عنوان رهبر انتخاب مي شود و در انتخاب وي خويشاوندي به عنوان يك معيار و ملاك مطرح نمي گردد.
بسياري از رفتارهاي مردم درجامعه امروز نيز به سبب گرفتاري به شخصيت گرايي است.
اين درحالي است كه ملاك مي بايست حقيقت باشد و اشخاص بر اساس آن سنجيده و داوري شوند. شخصيت هاي اجتماعي و رهبران هر جامعه اي ممكن است دچار اشتباه شوند و گرفتار خطا گردند و رفتاري فاسقانه انجام دهند. بنابر اين جامعه نمي بايست براساس شخصيت زدگي و شخصيت گرايي همان رفتار فاسقانه را درپيش گيرد و آن را ملاك رفتار و الگوي هنجارخويش قرار دهد.
فسق در روايات
پيغمبر اكرم (ص) در وصيتي به ابوذر فرمودند: اي ابوذر سب و فحش دادن به مسلمان، فسق است و جنگ و درگيري با اوكفر است و خوردن گوشتش (با غيبت كردنش) از گناهان و حرمت مالش مثل حرمت خونش است. (مستدرك الوسائل ج 18 ص 215 و بحارالانوار ج 74ص 91).
امام صادق (ع) فرمودند: خروج از ايمان بسبب پنج جهت يك عمل، كه شبيه هم و معروف هستند، تحقق مي يابد 1- كفر؛
2-شرك؛ 3- گمراهي؛ 4-فسق؛ 5-اصرار و عادت به انجام دادن گناهان كبيره (وسايل الشيعه ج 1 ص 36)
اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: كفر بر چهار پايه بنا شده؛ 1- فسق 2-غلو، 3-شك،
4- شبهه؛ و فسق برچهار شعبه است؛ 1- جفاء و ظلم، 2-كوري (گمراهي)، 3- غفلت،
4- سركشي و عصيان. (وسايل الشيعه ج 51ص 342)
امام صادق (ع) فرمودند: شهادت فاسق را (در هيچ موردي ) قبول نمي كنم مگر شهادت بر ضرر خودش را. (الكافي، ج 7، ص 395).
امام زين العابدين(ع) به فرزندش امام محمد باقر(ع) فرمودند: اي فرزندم با پنج نفر دوستي و همنشيني و سفر نكن؛ گفتم پدرجان چه كساني هستند؟ آنها را به من معرفي كن: فرمود:
(1) برحذر باش از دوستي و همراهي با دروغگو، چون كه او مثل يك سراب مي ماند كه دور را نزديك وانمود مي كند و نزديك را دور.
(2) بر حذر باش از دوستي و همراهي با فاسق، چون كه او تو را به يك لقمه غذا يا كمتر از آن مي فروشد.
(3) بر حذر باش از دوستي و همراهي با بخيل، چون كه او موقع نياز به مالش (مثل قرض كردن و غيره) دچار خذلانت مي كند.
(4) برحذر باش از دوستي و همراهي با احمق، چون كه او مي خواهد به تو نفع برساند ولي بجاي آن، ضرر مي رساند.
(5) بر حذر باش از دوستي و همراهي با قاطع رحم، چون كه من (امام مي گويد) سه بار او را مورد لعن در قرآن مجيد يافتم (الكافي، ج 2، ص 641).

 



هرس كردن بوته هاي درخت زندگي

عليرضا نوري
يكي از روش هاي بهره وري درباغداري آن است كه شاخه هاي خشكيده را هرس كرده و در برخي از درختان حتي شاخه هاي بلند را نيز بزنند. بوته هايي چون انگور، كيوي، تمشك، چاي و مانند آن نيازمند هرس هرساله و يا چند ساله است. اگر اين كار صورت نگيرد نه تنها ميوه و محصول كاهش مي يابد بلكه مي تواند موجبات از دست رفتن محصول شود.
هر باغباني، هم فصل هرس را مي داند و هم چگونگي آن را مي شناسد و اين را نيز به تجربه و آزمون آموخته است كه هرس نه تنها موجب از ميان رفتن درخت و بوته و يا محصول و ميوه نمي شود بلكه محصولات بهتر و فزون تري مي دهد. تاك داران هر ساله در فصل خاصي اين كار را انجام مي دهند، چنان كه كيوي داران و چايكاران نيز اين گونه عمل مي كنند.
باغبان زندگي نيز مي بايست به مسئله هرس توجه داشته باشد؛ زيرا اگر اين كار را نكند ممكن است از رشد تكامل باز ماند. از آن جايي كه بخش اقتصادي زندگي به شدت آسيب پذير است و انگل هاي بسياري روي شاخه هاي خشك و يا بلندش رشد مي كند، لازم است كه انسان هرسالي متوجه بخش اقتصادي زندگي اش باشد و آن را هرس كند.
هرس باغ اقتصادي زندگي به دو شكل پرداخت زكات و خمس، امكان پذير است. از آن جايي كه اموال حلال وحرامي ممكن است وارد باغ زندگي شود و يا به سبب عدم پرداخت حقوق قانوني و طبيعي، اموال دچار بيماري شود، اين عمل لازم و ضروري است.
از نظر قرآن هر چيزي كه انسان به عنوان نعمت به دست مي آورد و روزي او مي شود، بخشي از آن،مال گروه ها و طبقات اجتماعي است كه از آنان به سائلان و محرومان ياد مي شود.
عدم پرداخت اين حق كه در زندگي انسان قرارگرفته به معناي حفاظت از بيماري و ميكروب هايي است كه زندگي سالم آدمي را تهديد مي كند. از اين روخداوند خواهان هرس كردن هرساله بلكه هر روزه زندگي از شاخه هاي آفت زده و يا بلندي است كه محصول را كاهش مي دهند.از نظر قرآن، زكات به معناي نمو و رشد است و كسي كه زكات مالش را مي پردازد، درحقيقت همانند كسي است كه با هرس كردن درخت، مقدار محصول و كيفيت آن را افزايش و بهبود مي بخشد. از آن جايي كه خمس نيز حق معصوم است پاك كردن حق معصوم (ع) از زندگي خود به معناي پاك كردن جان از گناه و پليدي و پلشتي است. بنابر اين كه پرداخت خمس را به معناي پرداخت چرك هاي كف دست تعبير كرده اند كه جلوي پاكي هر چيزي را كه به دهن گذاشته مي شود مي گيرد: زيرا انسان از طريق دست، روزي مي خورد و اگر اين دست چرك و آلوده و كثيف باشد هرچيزي كه به وسيله دست دردهان گذاشته مي شود. چركين و كثيف مي شود. بنابراين لازم است كه انسان درهنگام هرس كردن، بوته زندگي خويش را نيز هرس كند و به بهبود و افزايش كيفيت و كميت محصول زندگي خويش كمك كند.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
آنگاه كه شياطين جني و انسي هم پيمان شوند كه باهم بر ساحت مؤمنان هجوم آورند، گرگها در پوستين ميشها به «دفاع بد» از خود شيفتگان مي پردازند.
¤¤¤
q اگر از ساحت «خدا اتكايي» به وادي «خود اتكايي» هبوط كنيم مي بينيم كه در اين مجلس، «طفل صغير» مرشد شيخ كبير است!
¤¤¤
q هر كس در زندان «من» بماند، لنگان خرك خويش از اصطبل شياطين حمارپرور بيرون نراند.
¤¤¤
q مؤمن دانا فارغ از زمان و مكان، مشتي بر فرق باطل، خاري در گلوي ظلم و دست مهرباني بر سر و صورت بندگان خداوند است.
¤¤¤
q عشق كه آمد، آنچه نمي شد، شد!
¤¤¤
q «آدم موفق» كسي است كه بتواند خود را با «صبر و سلامت» از ناهمواري هاي دنيوي رهانده و در فردوس اعلي نزد مليك مقتدر بنشاند!
¤¤¤
q هر مانع براي انسان دانا، ترجمان يك پله براي صعود به جايگاه برتر است.
¤¤¤
q گوش دل من وقتي فرياد آزاده اي را در ظلام ريا شنيد به خود باليد كه در دنياي ميمونها نيز مي توان به زيارت «آدم» رفت!
¤¤¤
q بعضي از انسانها حضورشان مايه خير و بركت است و بعضي از آنها، غيبتشان. آه از احوال مؤمني كه مجبور به مصاحبت با حيواناتي است كه عدم حضورشان موجب خير و بركت است!
¤¤¤
q دانا مي داند كه هر نعمت يك وسيله آزمايش براي صاحب نعمت است بنابراين به هيچ كسي حسادت نمي كند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14