(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 7 مهر 1388- شماره 19474
PDF نسخه

مدل كار موسسات آموزشي را قبول ندارم يك قوري چاي با ليلا شجاعي، رتبه سوم آزمون تجربي88
همه تفريحاتم را تعطيل كرده بودم
انباري جادويي!
ساعت 25
پا داديم...
تو مثل ستاره
توضيح ضروري



مدل كار موسسات آموزشي را قبول ندارم يك قوري چاي با ليلا شجاعي، رتبه سوم آزمون تجربي88
همه تفريحاتم را تعطيل كرده بودم

هميشه دانستن از موفقيت ديگران جزء لاينفك كنجكاوي هاي بشر بوده است؛ بويژه وقتي كه طرف يك نسل سومي معاصر باشد و »كنكور« را مچاله كرده باشد آن هم كنكور تجربي...متولد آذر 69 و فرزند دوم خانواده اي چهار نفره است. رتبه سوم كنكور سراسري سال 88 در رشته تجربي، از قضا عاشق تنيس و شناست. پدرش جراح مغز و اعصاب و مادر هم دكتراي ادبيات انگليسي و مترجم است؛ الزاما او نبايد موفق باشد اما توقع اين است كه هميني باشد كه شده است. برادر نخبه «آبي دوست» ما؛ پزشك است و خوب معلوم است حرف ها و تعريف هاي پدر و برادر باعث علاقمندي بيشتر او به رشته پزشكي شده است و از سال سوم دبيرستان عزم خود را جزم كرده تا در نفس گيرترين ماراتن علمي جوانان، ركورد بزند وگرنه كه قبول شدن در اين دوره و زمانه زياد سخت نيست؛ روزگاري بود كه از هر 5 يا 7 نفر يك نفر وارد دانشگاه مي شد اما امروز از هر نفر دو نفر وارد دانشگاه مي شوند! ليلا خانم پر از نشاط و انرژي است؛ همه سوالات ما را با دقت گوش مي دهد و تمام آنها را با مكثي كه نشانه تامل است؛ پاسخ مي دهد. نخبه ما اعتقادي به طالع بيني و روش هاي موفقيت ندارد و تنها تلاش را عامل پيروزي افراد و رسيدن آنها به خواسته هايشان مي داند. گفتگوي ما با «ليلا شجاعي» را كه سرشار از حرف هاي شيرين درباره نوع درس خواندن و جامعه اطراف مان است، با تامل بخوانيد؛ راستي بد نيست بدانيد كه با وجود آغاز سال تحصيلي دوستان فعال بنياد ملي نخبگان هنوز با برترين هاي كنكور «تماس» هم نگرفتند، باقي مراحل، پيش كش! مريم اخوان
- فكر مي كردي چنين رتبه اي كسب كني؟
اين رتبه را نه اما به خاطر اينكه سال قبل خوب درس خوانده بودم معلم ها و دوستانم به من مي گفتند كه رتبه خوبي در كنكور مي گيرم. خودم فكر مي كردم رتبه ام 50 يا 60 بشود. وقتي فهميدم سوم شدم، كمي جا خوردم!
- خانواده چيكار كردند؟
خانواده خيلي خوشحال شدند به خصوص برادرم چون براي برنامه ريزي درسي ام خيلي زحمت كشيده بود و به نوعي مشاورم هم بود و خيلي به من كمك كرد. برادرم از همه بيشتر خوشحال شد.
- هديه هم گرفتي؟
سازمان پژوهش ها يك سكه داد.
} براي سلامتي مسئولان نخبه پرور بلند سوت بلبلي بزنيد!{
- خانواده چي؟
}با خنده{ نه هنوز اما قراره برايم بگيرند.
- حالا چه رشته اي را انتخاب كرديد و چه دانشگاهي؟
پزشكي دانشگاه تهران.
- چون پدر و برادر با اين رشته سروكار داشتند شما هم آن را انتخاب كرديد يا خودتان هم علاقه داشتيد؟
من به اين رشته علاقه داشتم ولي وقتي پدر و برادرم توي اين كار بودند خيلي چيزها درباره پزشكي به من نشان مي دادند مثلا درباره بيماري ها و اتفاق هايي كه توي حوزه پزشكي مي افتاد با من حرف مي زدند و من را خيلي جذب كردند. همه اين مسائل باعث شد بيشتر به اين رشته علاقمند بشوم.
- حالا چرا دانشگاه تهران؟
فكر مي كنم دانشگاه تهران به نوعي دانشگاه مادر محسوب مي شود.
به نظر م دانشگاه هاي ديگر مثل دانشگاه شهيد بهشتي هم از دانشگاه تهران منشعب شدند. از نظر اساتيدي كه در اين دانشگاه تدريس مي كنند هم نوعي برتري نسبت به ساير دانشگاه ها وجود دارد.
- چند ساعت براي كنكور درس مي خواندي؟
متفاوت بود. من دقيقا دو سال به صورت جدي براي كنكور درس خواندم. دوران پيش دانشگاهي بود كه به طورت جدي تر كار خودم را ادامه دادم البته من قبل از عيد خيلي ساعت درس خواندنم به نسبت بعد از عيد بيشتر بود. قبل از عيد روزهاي تعطيل 13 تا 14 ساعت و روزهايي كه به مدرسه مي رفتم 6 تا 7 ساعت درس مي خواندم اما بعد از عيد روزهاي تعطيل حدود 10 تا 11 ساعت و ساير روزها حدود
5 تا 6 ساعت درس مي خواندم.
- يعني فرمول و روش خاصي براي درس خواندن داشتي؟
تنها چيزي كه به من كمك كرد اين بود كه مرحله به مرحله درس خواندم؛ مثلا در فصل تابستان به دليل اينكه زمان زيادي تا كنكور باقي مانده بود براي خودم اين طور برنامه ريزي كردم كه به زمان توجهي نداشته باشم و بيشتر درس ها را بفهمم چون وقت براي تكرار بود. يك ماه بعد بيشتر تكرار درس ها بود و يك ماه بعد از آن هم همين طور. بعد از عيد تمام درس ها در ذهنم بود و زماني كه معلم ها مي گفتند درس ها را تكرار كنيد من سه دور آنها را مرور كرده بودم. به نظر من براي موفقيت در كنكور؛ درس خواندن زياد، مهم نيست، اصل، برنامه ريزي خوب است.
- ارزيابي ات از فعاليت موسساتي كه براي داوطلبان كنكور برنامه ريزي مي كنند، چيست؟
به نظر من در اين موسسات اولين موضوعي كه بايد به داوطلب گفته شود اين است كه هر كس بايد خودش برنامه خود را بنويسد. اصلا درست نيست كه يكي بگويد اين كار را انجام بده يا اين هفته اين كار را بكن چون هر كس خودش بهتر
مي داند چه چيزهايي از يادش رفته است و به چه چيزهايي احتياج دارد. خود هر فرد بهترين كمك را مي تواند به خودش كند؛ زياد كار اين مراكز را قبول ندارم.
- از دوران دبيرستان برايمان بگو.
سال اول و دوم دبيرستان زياد درس نمي خواندم نه اينكه درس نخوانم اما به فكر كنكور نبودم. ولي از آخر سال دوم دبيرستان بود كه همه مي گفتند حواست به كنكور باشد و درس بخوان! براي همين تابستاني كه قرار بود سال بعد از آن وارد سال سوم دبيرستان شوم شروع كردم به درس خواندن البته من آن زمان شيمي را خوب خواندم كه همان هم به من در كنكور كمك كرد و باعث شد درس شيمي را در كنكور 100 بزنم ولي بعد از آن تابستان در سال سوم بود كه ساعات درس خواندنم زياد شد.
- آن موقع هم براي كسب رتبه درس مي خواندي؟
نه فقط درس مي خواندم تا پزشكي دانشگاه سراسري قبول شوم يعني براي اينكه جزء نفرات اول بشوم برنامه ريزي نكرده بودم در حقيقت تا دو ماه آخر به فكر رتبه نبودم اما بعد وقتي با دوستانم صحبت مي كردم و آنها مي گفتند چقدر زحمت كشيدي كاش نتيجه خوب بگيري آن موقع بود كه رتبه رفت تو ذهنم. با خودم
مي گفتم اگر رتبه خوبي كسب كنم چقدر خوب مي شود اگر هم نشود براي من همين كافي بود كه رتبه زير 100 بشوم.
- همه چيز را جز درس تعطيل كرده بودي؟ تلويزيون، تفريح، مهماني و...
تقريبا. هيچ جا نمي رفتم. مسافرت و همه تفريحات را تعطيل كرده بودم.
- روز كنكور اضطراب داشتي؟
روز قبلش اصلا باورم نمي شد كه اين همه درسي كه خواندم براي فرداست. اصلا باورم نمي شد اين روز رسيده و نمي دانستم آماده هستم يا نه. شب كنكور خيلي استرس داشتم ولي سعي كردم زود بخوابم. روز كنكور هم ابتدا خيلي استرس داشتم چون خود كنكور فضاي خيلي استرس زايي دارد ولي يك ربع بعد كه مي ديدم سوالات را بلدم ديگر استرس ها يادم رفته بود. وقتي نوبت سوالات اختصاصي رسيد كه ديگر اصلا استرس نداشتم انگار در خانه داشتم مسئله اي را حل مي كردم. سوالات برايم آشنا بود. تست ها آنقدر برايم آشنا نبود ولي هر سوالي كه مي ديدم؛ يادم مي افتاد براي كدام قسمت از درس ها بود.
- بعد از كنكور استراحت ها شروع شد، نه؟
بله. خيلي خوب بود. من بين كنكور سراسري و آزاد خيلي كم درس خواندم بخاطر اينكه هم از كنكور سراسري و نتيجه كارم مطمئن بودم و هم آنقدر همه چيز را خوانده بودم كه تمام درس ها و نكات به صورت واضح در ذهنم بود. بيشتر استراحت كردم براي همين وقتي به من گفتند كه در آزمون دانشگاه ازاد رتبه اول را كسب كردم اصلا باورم نمي شد چون اصلا درس نخوانده بودم!
- الان كه نفر سوم كنكور سراسري تجربي هستي با ليلا شجاعي روزهاي قبل از اعلام نتايج فرق كردي؟
نه...چه فرقي؟ البته هر كس وقتي چنين رتبه اي را در كنكور به دست بياورد بالاخره يك حس خوبي نسبت به خودش پيدا مي كند اما من بيشتر از اين خوشحال شدم كه نتيجه تلاش ها و زحمات خودم را گرفتم وگرنه احساس غرور نكردم و خودم را نگرفتم.
- نظرت راجع به حذف كنكور چيست؟
حذف كنكور هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفي. اگر كنكور را حذف كنند اين گروه زياد دانش آموز چطور
مي خواهند وارد دانشگاه بشوند بالاخره بايد يك ملاك سنجش و ارزيابي وجود داشته باشد حالا نه با اين شكلي كه الان وجود دارد اما بايد هر دانشگاه براي ورود يك آزمون از داوطلبان خود بگيرد تا غربالي ميان آنها صورت بگيرد و افرادي كه توانايي بالاتري دارند انتخاب شوند. البته حذف كنكور به اعتقاد من اثرات مثبتي نيز دارد. كنكور گاهي اثرات منفي روي بچه ها مي گذارد و گاهي رقابت هاي بدي ميان آنها ايجاد مي كند و دوستي هايي را خراب مي كند. علاوه بر اين وجود چنين آزموني براي تعيين سرنوشت افراد
استرس زاست و حذف آن به كاهش اين استرس كمك مي كند.
- كنكور دوستي ها را خراب
مي كند؟ چطوري؟
بخاطر يك سري بچه بازي كه بين بچه ها هست! مثلا درس مي خوانند و وقتي از هم مي پرسند چقدر خواندي به دوستانشان نمي گويند فكر مي كنند اگر بگويند فلان قدر درس خواندم يا دوره درسي را شروع كردم چشمشان مي زنند اين چيزها گاهي باعث كدورت و ناراحتي و گاهي هم باعث بهم خوردن
دوستي ها مي شود.
- براي قبول شدن در كنكور نذر و نياز هم كردي؟
نذر نه ولي خيلي با خدا صحبت كردم. جاهايي كه احتياج داشتم علاوه بر اطلاعاتي كه دارم خيلي از خدا كمك خواستم.
- خانواده چي؟
مادرم خيلي برام دعا مي كرد. البته مادرم تا آنجا كه مي توانست فضاي خانه را براي درس خواندن من آرام مي كرد و با جابجايي وسايل اتاق در محيط خانه تنوع ايجاد مي كرد تا روزها برايم تكراري نشود و از درس خواندن خسته نشوم؛ بالاخره دو سال كم نيست.
- شانس چقدر در موفقيت شما موثر بود؟
كم. براي درس خواندن نه اصلا. اما سر جلسه كنكور اينكه آدم بتواند خودش را جمع كند و بر استرسش غلبه كند به توانايي هاي افراد و كمي به شانس بستگي دارد. مخصوصا بين رتبه هاي يك تا 10 كنكور. به نظر من اين گروه در ميزان بار علمي تفاوت چنداني با هم ندارند فقط يك جواب غلط كه شايد پاسخ درست آن در ذهن افراد باشد؛ شرايط را خراب مي كند بنظرم اينجا كمي شانس مطرح مي شود.
- تصورتان درباره دانشگاه چيست؟
فكر مي كنم دانشگاه جايي است كه افراد را از آن فضاي كودكانه دور
مي كند و فرد با مسئوليت هاي جديد روبرو مي شود و ارتباطات اجتماعي گسترده تر پيدا مي كند.
- در دانشگاه رقابت و معدل هم برايت مهم است؟
فكر نكنم! آنجا تنها اين مسئله برايم اهميت دارد كه درس ها را بهتر بفهمم؛ نمره و معدل برايم مهم نيست همين كه درس ها را خوب بفهمم و پزشك خوبي شوم برايم كافي است.
- اگر وزير علوم بودي چيكار مي كردي؟
بودجه دانشگاه هاي دولتي را بيشتر مي كردم چون به نظرم بهترين افراد كه از خيلي از مسيرها گذشتند؛ وارد اين دانشگاه ها شدند بنابراين بايد امكانات كافي و به روز در اختيارشان باشد.
- در دوران تحصيل نمره پايين هم گرفتي؟
در پيش دانشگاهي نمره پايين نداشتم اما فيزيك سال دوم دبيرستان را نمي دانم 14 يا 16 شدم.
- معدلت در دوران پيش دانشگاهي چند بود؟
94/19.
- با داشتن نمرات خوب و اين معدل به شما بچه خرخون
نمي گفتند؟
}با خنده{ چرا... اين يك اصطلاحي است كه به هر كسي كه زياد درس بخواند، مي گويند خر مي زند!
- حالا معنايش چيست؟
كسي كه بيشتر روي حفظيات تكيه مي كند، هي مي خواند و حفظ مي كند و حفظ مي كند و حفظ مي كند. من اين طور روي حفظيات وسواس نداشتم مفهوم دروس برايم اهميت داشت.
- خودتان را نخبه مي دانيد؟
به نظر من با موفقيت در دو امتحان نمي شود به كسي نخبه گفت.
- خوب حالا مواد لازم براي نخبه شدن از نظر شما چيست؟
به نظر من همين كه يك هدف براي كسي مهم باشد و براي رسيدن به آن برنامه ريزي و تلاش كند. فكر
مي كنم اين داشتن هدف و برنامه ريزي و تلاش براي رسيدن به آن از ملزومات نخبه شدن است.
- نخبه پروري يا نخبه سالاري؟
نخبه پروري چون اگر همه افراد جامعه نخبه باشند خيلي بهتر از اين است كه يك عده خاصي تنها در جامعه نخبه باشند خصوصا كه كشور ما در بخش هاي مختلف شديدا به پيشرفت نيازمند است.
- بنظر شما كشور ما اين پتانسيل را دارد؟
بله من اين پتانسيل را در جوان ها مي بينم. اگر كارها به جوان ها واگذار شود در برخي بخش ها موفقيت بيشتري را در كشور شاهد خواهيم بود.
- رسانه ها چقدر رسالت خود را در اين نخبه پروري انجام دادند؟
خيلي كم! من توجه به نخبه يا پرورش آنها را بيشتر در شبكه 4 ديدم و گرنه توي ساير شبكه هاي تلويزيون به اين مسايل توجه نمي شود. برنامه «گزينه جوان» نيز كه اقداماتي براي كنكوري ها انجام داده است هم به نظرم برنامه خوبي است. اما در كل رسانه ها نگاه خاصي براي پرورش نخبگان ندارند. در روزنامه ها خيلي بيشتر جاي كار در اين بخش وجود دارد به نظرم يك كار كوچك كه روزنامه ها مي توانند انجام دهند اين است كه با توجه به اينكه خيلي ها هستند كه توان خريد كتاب را ندارند اگر در هر هفته يك صفحه از روزنامه به يك درس اختصاص پيدا كند و تست ها و نكات آن درس در آن صفحه ارائه شود به خيلي ها كمك مي شود يا معرفي نخبگان و راه هاي رسيدن آنها به موفقيت و حتي مشكلات آنها مي تواند زمينه پرورش نخبگان بيشتري در كشور را فراهم كند.
- بنياد ملي نخبگان؟
منتظرم با من تماس بگيرند! چون به صورت دقيق از نحوه فعاليت آنها اطلاعي ندارم دقيق هم نمي توانم بگويم با چه كميت و كيفيتي كار
مي كنند و چند درصد موفق بودند. فقط همه از من مي پرسند با تو تماس گرفتند كه هنوز هم زنگ نزدند.
}لال از دنيا نري، سوت بلبلي دوم را بلندتر بفرست!{
- فرار مغزها؟
باعث تاسف است. حيف است اين سرمايه از كشور خارج شود. مي توان جلويش را گرفت مخصوصا با
سرمايه گذاري روي جوانان مستعد و توجه بيشتر به آنها و مهيا كردن شرايط مناسب براي تحصيل آنها در داخل.
- خودت چي؟ براي تحصيل
به خارج مي روي؟
تا اين دوره اي كه من در داخل كشور تحصيل كردم سيستم آموزشي توان پاسخگويي به نيازهاي مرا داشت اما چون وارد دانشگاه نشدم نمي توانم بگويم آنجا هم اين پتانسيل وجود دارد يا نه. بايد اول وارد اين محيط شوم و بعد تصميم بگيرم.
- تحصيل كرده ها در جامعه ما بيكارند؟
بله! نمي دانم بايد در اين حوزه چه كاري انجام داد ولي همين طور است يا آدم هاي تحصيل كرده بيكار داريم يا اينكه افراد تحصيل كرده ما
مي روند كاري را انجام مي دهند كه ارتباطي با رشته تحصيلي شان ندارد مثلا معلم فيزيك مدرسه ما ليسانس مهندسي پزشكي داشت اما مي گفت رشته آنها بازار كار چنداني ندارد و مجبور شده بود دبيري كند. احساس مي كنم بايد فكري براي رشته هايي كه بازار كار كمي دارند، كرد. اين همه رشته جديد در دانشگاه ها ايجاد مي شود بدون در نظر گرفتن اين نكته مهم و اساسي.
- درباره رشته خودت چي؟ وقتي مدركت را گرفتي راحت مي تواني جايي شاغل شوي؟
بنظرم براي يك پزشك هميشه كار هست. اگر هم در شهر خودمان كار نباشد مي توان در شهرستان هاي اطراف كار كرد.
- شما براي كار به شهرستان هاي اطراف مي رويد؟
من خودم خيلي دوست دارم. اين امر در كنار سختي هايش خوبي هايي هم دارد و آن هم اين است كه فرد نسبت به خودش حس خوبي پيدا مي كند. من دوست دارم اما نمي دانم خانواده مي گذارند يا نه.
- براي زندگي مشترك هم
مي خواهي با يك تك رقمي ازدواج كني؟
}مي خندد{ نمي دانم...
- حالا من به شما ارفاق مي دهم، با يك دو رقمي، طلاي المپيادي يا برگزيده جشنواره خوارزمي؛ در كل يك نخبه را به عنوان شريك زندگيتان انتخاب مي كني؟
به نظر من تحصيل مهم است اما اصلي ترين معيار نيست اينكه يك نفر فلان رتبه يا فلان جايزه را به دست آورده باشد، معيار نيست. به نظر من مهم ترين مسئله و مهم ترين معيار صداقت است اينكه شريك زندگي آدم راستگو و رو راست باشد.
- اهل مبارزه اي يا سازش؟
من بيشتر اهل سازشم. اهل پرخاش و اين چيزها نيستم ولي براي رسيدن به اهدافم نهايت تلاشم را انجام مي دهم.
- اهل پژوهش چي؟
نه زياد! چون ذهنم مقداري بخاطر كنكور بسته بوده و كمتر به پژوهش توجه كردم حالا از اين به بعد
ان شاء الله بتوانم كارهاي پژوهشي هم انجام بدهم.
- تلويزيون؟ راديو؟ ورزش؟ اوقات فراغتت را چه مي كني؟
بيشتر ورزش و فيلم. از ميان ورزش ها هم تنيس و شنا. البته به كلاس هاي زبان انگليسي و فرانسه هم مي رفتم. پيانو مي زدم حالا مي خواهم همه اينها را كه به خاطر كنكور قطع شد
ان شاء الله از مهر شروع مي كنم.
- آخرين فيلمي كه ديدي چي بود؟
لاست. سريال قشنگي است تا حالا سريالي اين مدلي نديدم كه آدم را با خودش درگير مي كند و به زندگي آدم ها و اشتباهات آنها توجه دارد.
- تا امروز چند رسانه با شما مصاحبه كردند؟
5-6 تا . فكر كنم مي خواهند با اين مصاحبه ها تجربياتم را در اختيار ساير داوطلبان كنكور كه قرار است
سال هاي آينده با اين جريان مواجه بشوند، قرار دهند. مثل خودم كه مصاحبه هاي پارسال شما با نفرات برگزيده كنكور را خواندم.
- چه جالب! حالا آن گفتگوها توانست به سوالات ذهني شما جواب دهد؟
به تمام سوالاتم كه نه اما خيلي ها را جواب داد مثلا مي خواستم بدانم نفرات برگزيده چطور و چند ساعت درس مي خواندند و اينكه آيا ساعت زياد براي موفق شدن مهم هست يا اينكه بايد درگير درس باشم كه به اين سوالاتم پاسخ داده شد.
- از شما هم براي تبليغ موسسات آموزشي دعوت شده است؟
بله! ولي من دعوتشان را قبول نكردم به نظرم آنقدرها كار درستي نيست. پدرم هم موافق نيست البته بعضي ها اين كار را انجام مي دهند و من
نمي توانم بگويم كار آنها درست نيست. به نظر من كسي كه
مي خواهد در كنكور شركت كند خودش مي داند چه كتاب هايي در بازار وجود دارد و كدامشان خوب و مفيد است؛ كتاب هاي مطرح مشخص است در ضمن معلم ها هم در مدارس كتاب هاي خوب را به دانش آموزان معرفي مي كنند.
- تعريفت از نسل سوم چيست؟
نسلي كه منتظر شكوفا شدن است؛ منتظر است به آنها ميدان داده شود تا در آن به فعاليت بپردازند. در كل اين نسل نيازمند توجه بيشتر است چرا كه نسلي توانمند است كه بايد كارها را به آنها واگذار كرد.
- آينده ايران را چطور مي بينيد؟
نمي دانم! فقط اميدوارم رو به بهبودي برود.
- به نظرت پزشكي چقدر پيشرفت مي كند؟
مقاله اي را جايي خوانده بودم كه
مي گفت 20 سال ديگر يك پزشك چطور اطلاعات مورد نياز خود را راجع به بيمارش كسب مي كند. برايم خيلي جالب بود در آن مقاله اين طور نوشته بود كه بيمار در خانه خود از خواب بيدار مي شود و با يك دستگاه كوچك مقداري از خونش را
مي گيرند و اسكن كل بيماري هايش در همان روز براي پزشك ايميل
مي شود و ديگر نيازي به
سي تي اسكن و ام آر آي نيست. به اعتقاد من بالاخره ما هم بايد در علم پزشكي به اين مرحله برسيم.
- الگويت در جامعه كيست؟
شخص خاصي نيست. من سعي
مي كنم از هر كس بهترين ويژگي هايش را انتخاب كنم معمولا بهترين هاي افراد مختلف را گلچين مي كنم.
- آخرين كتابي كه خواندي چي بود؟
«صد سال تنهايي» گابريل گارسيا ماركز و «كوري» ژوزه ساراماگو. البته به نظرم از ميان اين دو كتاب رمان كوري بهتر و جذاب تر بود آن هم به دليل نثر خاصي كه داشت. در اين كتاب با پاراگراف هاي جدا جدا از شخصيت هاي داستان مواجه نيستيم و پيوسته كل داستان روايت شده و اين به نظر من كتاب را جذاب كرده است.
- اهل شعر و شاعري هم هستي؟
قبل از كنكور خيلي مي خواندم. اشعار سهراب سپهري و شاملو را دوست دارم و «صداي پاي آب» سهراب هميشه در ذهنم است. به نظر من دنياي شعر باعث مي شود انسان به جزئيات زندگي بيشتر توجه كند و يك حس لطيف در زندگي انسان جاري و ساري شود.
- از آرزوهايت هم بگو؟
اول اين را بگويم كه اصلا آرزويم اين نبود كه رتبه دوم يا سوم كنكور شوم تنها مي خواستم بعد از اين همه تلاش و زحمات خانواده نتيجه خوبي بگيرم تا خستگي همه آنها دربرود. اين خواسته ام بود كه خدا را شكر به آن رسيدم.
- الان چي؟ ديگر آرزويي نداري؟
فعلا نه. هيچ آرزويي ندارم همه چيز خوب است!
- تا حالا از چيزي خسته شديد؟ }مكث مي كند...{ فكر كنم از من خسته شديد كه اين همه وقت است دارم سوال پيچتان مي كنم؟
}مي خندد{ نه خيلي جالب سوال
مي پرسيد! خيلي جاها سوالات تكراري مي پرسند اما اين سوالات آدم را به فكر وا مي دارد. من از همين تكرارها خسته مي شوم براي همين هم قبلا گفتم مادرم خيلي براي ايجاد تنوع در محيط خانه به من كمك كرد و باعث شد بهتر و با آرامش درس بخوانم.
- از اينكه دو سال براي كنكور درس خواندي؛ خسته نشدي؟
چرا اما برادرم خيلي به من كمك مي كرد و به من انرژي مي داد و مي گفت درسم را بخوانم تا بعد آسوده و راحت باشم كه الان هم همين طور شد.
- اهل اس ام اس و وبلاگ و چت هستي؟
نه اين چند وقت آنقدر از موبايلم كم استفاده كردم كه خاك گرفته!
- شهرت را دوست داري؟
نه آنقدر زياد! به نظرم يك مقدارش خوب است. محبوبيت و اينكه مردم كسي را مي شناسند هميشه به انسان احساس خوبي مي دهد.
- بزرگترين مشكل جامعه ما چيست؟
چون هنوز آنقدر وارد جامعه نشدم نمي توانم دقيق جواب سوال شما رابدهم اما علاوه بر بي حوصلگي مردم اينكه براي انجام كاري مجبور هستي به چندين جا مراجعه كني و مسئولان آنطور كه بايد و شايد كارت را راه نمي اندازند به نظرم يك بخش كوچك از مشكلات جامعه ما باشد.
- حرف آخر؟
بچه ها فكر نكنند درس هايي كه براي كنكور مي خواهند بخوانند يك اقيانوس است نه اصلا اين طور نيست يك مقدار خيلي كمي است و اگر هر فرد واقعا دلش بخواهد مي تواند خيلي راحت به تمام درس ها احاطه پيدا كند؛ هيچ كار سختي نيست. اگر
هر كس دلش بخواهد فقط كمي تلاش مي خواهد تا به آرزويش برسد.

 



انباري جادويي!

وقتي نتايج كنكور سراسري 88 اعلام شد شايد كمتر كسي فكر مي كرد نفر اول گروه هاي تجربي و زبان هاي خارجي و رتبه 44 رشته هنر؛ ديپلمه اي رياضي است كه به اميد خدمت به مردم محروم منطقه خود مي خواهد پزشك شود. «رستگار رحماني تنها» فرزند عزيز، متولد شهريور سال 1368؛ فرزند خانواده اي 10 نفره است كه پدرش كارگر ساختماني و مادرش خانه دار است. رتبه يك تجربي سال 88 اهل محله بهداري از شهر مرزي جوانرود با جمعيتي بالغ بر 50 هزار نفر است؛ از جايي كه مهم ترين امكاناتش پارك تفريحي تجهيز نشده اي است كه سينما، تئاتر، كافي شاپ، رستوران و ... ندارد. نخبه جوان ما دوران متوسطه خود را در محله قرگه در دبيرستان معراج جوانرود سپري كرد و پس از آن در پيش دانشگاهي اديب جوانرود واقع در محله هلانيه ادامه تحصيل داد. او پس از پايان خدمت سربازي با 4 ماه فرصت مطالعه موفق شد با شركت در كنكور سراسري سال 1388 رتبه اول كشوري را در دو گروه آزمايشي علوم تجربي و زبان هاي خارجي از آن خود كند. دلايل تحصيل و درد دل هاي اين جوان كرمانشاهي كه توانسته است خيل عظيم حريفان را در ميدان رقابت كنار بزند و عنوان قهرمان ماراتن كنكور را با تحمل سختي ها و مشقات بسياري به دست آورد؛ شنيدني است...
¤¤¤
دليل اصلي من براي كسب اين رتبه شادي پدر و مادرم بود...رشته هاي مهندسي تقاضاي زيادي دارند اما پس از فارغ التحصيلي بازار كار تضمين شده اي در انتظار اين رشته ها نيست. من ترجيح دادم كه در رشته اي تحصيل كنم كه پس از فارغ التحصيلي شغل تضمين شده اي داشته باشد براي همين با وجود داشتن ديپلم رياضي، رشته تجربي را انتخاب كردم.
¤ ¤
به اميد خدمت به مردم محروم منطقه خودم مي خواهم پزشك شوم. شهر ما از خدمات تخصصي و پيشرفته پزشكي محروم است. بيشتر مردم براي كارهاي تخصصي پزشكي بايد به كرمانشاه بروند. مي خواهم پزشكي كه خواندم، برگردم و به مردم خدمت كنم.
¤ ¤
متأسفانه ذهنيت اكثر افراد جامعه اين است كه فكر مي كنند براي موفقيت بايد ويژگي هاي خاصي داشت؛ البته خودم هم قبلاً همين فكر را مي كردم اما حالا متوجه شدم قبولي در هر كاري فقط به توكل به خدا و پشتكار فرد بستگي دارد. كسب رتبه برتر كنكور به شرايط و امكانات خاصي نياز ندارد، بلكه پشتكار و تلاش فرد را مي طلبد.
¤ ¤
حمايت و پشتيباني خانواده و معلمانم با وجود امكانات بسيار كم، عامل مهمي در به دست آوردن اين موفقيت بود. خانواده به خاطر من سختي هاي زيادي را تحمل كرد، معلمان شهرستان جوانرود نيز با وجود كمبود وقت و امكانات، هيچ چشم داشتي تلاش هاي فراواني نه تنها براي من بلكه براي دانش آموزان اين شهرستان انجام داده و مي دهند.
¤ ¤
از اول بهمن سال گذشته؛ روزي هفت تا هشت ساعت مطالعه داشتم. بعد از ايام عيد اين ميزان مطالعه به روزي هشت تا 10 ساعت رسيد و در آستانه كنكور نيز روزي 12 تا 13 ساعت مطالعه داشتم. اساس كار را بر سه دوره مطالعه «دروس پيش دانشگاهي و سال دوم دبيرستان، دروس پيش دانشگاهي و سال سوم دبيرستان و جمع بندي مطالعات» قرار دادم.
¤ ¤
خانواده من يك خانواده پر جمعيت است و با سه خواهر و پنج برادر زندگي مي كنيم. پدرم كارگر و مادر خانه دار است و بچه هاي ديگر هم يا در حال تحصيل در مدرسه و يا دانشگاه هستند. براي اينكه جايي داشته باشم كه دور از سر و صدا درس بخوانم مي رفتم انباري؛ يك اتاق كوچك 2 در 3.
¤
تنها از تست آزمون هاي سال گذشته، برخي كتاب هاي تست زني معتبر همراه با برنامه ريزي و تكرار و مرور دروس استفاده كردم و همه اينها را رمز موفقيت خود مي دانم.
¤
كلاس كنكوري وجود نداشت كه بروم اما در آزمون هاي آزمايشي كه هر دو هفته يك بار برگزار مي شد؛ شركت مي كردم و در همان آزمون ها نمرات خوبي به دست مي آوردم. در هيچ كلاس كنكوري نام نويسي نكردم و با توجه به كمبود امكانات در محل زندگي مان رقابت با داوطلباني كه حداكثر امكانات در مراكز استان ها را داشتند؛ سخت بود.
¤
سطح سؤالات كنكور امسال خوب بود اما به نظر من سؤال هاي عمومي وقت گير بود. در مورد رشته زبان هم بايد بگويم از اول به زبان با كتاب هاي مكالمه علاقمند شدم اما پس از آن در كلاس زبان شركت كردم و اين موضوع را جدي پيگيري كردم.
¤ ¤
در رشته علوم تجربي فكر مي كردم رتبه ام تك رقمي شود، اما تصور نمي كردم رتبه اول را كسب كنم اما در رشته زبان اصلاً فكر نمي كردم. مطمئن نبودم در اين گروه اول شوم اما حدس مي زدم كه رتبه تك رقمي منطقه خودمان را بدست آورم.
¤ ¤
براي خود من هم جاي سوال داشت و دارد كه چرا سازمان سنجش به من شك كرد. به خودم چيزي در اين باره نگفتند فقط گفتند كه ضرورت دارد قبل از اعلام نتايج نهايي در اين آزمون دوباره شركت كنيد. به اعتقاد من اين موضوع تنها يك معني دارد و آن هم اين است كه اين نتيجه اي كه بدست آمده از راه ديگري به دست آمده و مربوط به من نيست.
¤
اگر دوباره شركت نمي كردم نتايجم حذف مي شد اما من شركت كردم و گويا نتايج اين آزمون از آزمون سراسري بهتر شد و حتي درس هايي كه صد در صد نزده بودم را اين بار صد زدم.
¤ ¤
بر فرض كه اين نتيجه هم مال من نبود اما خودشان قضاوت كنند چطور بدون مطالعه درست مي توان در دو رشته رتبه اول را كسب كرد حالا شايد در يكي از اين دو رشته با آن مسائلي كه آنها فكر مي كردند به اين نتيجه رسيدم اما رشته ديگر چي يا آن رشته اي كه در آن رتبه دو رقمي را كسب كردم؛ چي؟!! همه مي دانند از مراحل طرح سوالات كنكور تا چاپ و توزيع آنها شرايط قرنطينه شديدي وجود دارد پس امكان لو رفتن سوالات منتفي است. من هرچه فكر مي كنم دليل منطقي براي گرفتن امتحان دوباره نمي بينم البته باز هم مشكلي نيست اما بايد اين را بدانيم كه بعد از يك ماه و نيم از كنكور ديگر داوطلب آن آمادگي زمان امتحان را ندارد و قرار نيست سال هاي ديگر اگر يك شهرستاني رتبه اول را كسب كرد دوباره از او امتحان گرفته شود.
¤ ¤
باور كنيد بعد از سربازي خودم هم دلم مي خواست كمك حال پدرم باشم و در يك مقطعي فكر كردم درس را كنار بگذارم مخصوصا بعد از سربازي كه خوب دو سال از درس و كتاب دور شده بودم اما باور نمي كنيد پدرم خودش اين اجازه را به من نمي داد و مي گفت من حداقل امكانات را برايت فراهم مي كنم تا درس بخواني.
¤ ¤
حذف كنكور را اصلا قبول ندارم؛ كنكور به نظر من بهترين معيار براي ارزيابي داوطلبان است و با حذف آن ديگر معياري براي سنجش دانش داوطلبان نداريم اگر قرار به حذف باشد به نظرم بايد براي كنكور جايگزين مناسب پيدا كنند؛ يك آزمون مناسب.
رستگار رحماني تنها
نفر اول كنكور تجربي و زبان خارجه سال 88

 



ساعت 25

سميرا فراهاني
آيا مي دانيد...؟
¤ جويدن آدامس هنگام خرد كردن پياز مانع از اشك ريزي شما مي شود.
¤ اثر لب و زبان هر كس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است.
¤ رشد كودك در بهار بيشتر است.
¤ 8 دقيقه و 17 ثانيه طول مي كشد تا نور خورشيد به زمين برسد.
¤ ظروف پلاستيكي تقريباً 50 هزار سال در برابر تجزيه مقاومند.
¤ تنها قسمتي از بدن كه خون ندارد قرنيه چشم است.
¤ شترمرغ در 3 دقيقه 95 ليتر آب مي خورد.
¤ حس بويايي مورچه با حس بويايي سگ برابري مي كند.
¤ كرم هاي ابريشم در 56 روز 86 برابر خود غذا مي خورند.
¤ زمان بارداري فيل به دو سال مي رسد.
¤ در يك سانتي متري پوست شما 12 متر عصب و 4 متر رگ و مويرگ است.
¤ شديدترين نعره ها متعلق به وال ها است كه برابر با صداي موتور جت است.
¤ وقتي يك نوزاد در حال گريه است با صداي ش....ش.... شما آرام مي شود به اين دليل كه صداي آبي كه اطراف نوزاد در شكم مادر است را برايش تداعي مي كند، در ضمن اين يكي از دلايلي است كه چرا صداي ساحل دريا به انسان آرامش مي دهد.
¤ دلفين ها همانند گرگ ها هنگام خواب چشم هايشان را باز مي گذارند.
¤ با نگاه كردن به گوش حيوانات مي توانيم به تخم گذار بودن يا بچه زا بودن آنها پي ببريم. بدين صورت كه تخم گذاران گوششان ناپيدا و بچه زايان گوششان نمايان است، تنها يك اسثتنا وجود دارد آن هم نوعي افعي است كه بچه زاست اما گوشش دقيق پيدا نيست.
¤ بيشتر سردردهاي معمولي از كم نوشيدن آب است.
¤ انسان امروزي به طور متوسط 6 سال از عمر خود را تلويزيون نگاه مي كند و 6 سال را صرف غذا خوردن مي كند و يك سوم عمرش را مي خوابد.
¤ مغز انسان تنها 2 درصد از وزن انسان را تشكيل مي دهد ولي 25درصد اكسيژن دريافتي بدن را به تنهايي مصرف مي كند.
¤ سرعت عطسه يك انسان برابر با 160 كيلومتر در ساعت است.
¤ آب دريا بهترين ماسك صورت است!
¤ چشم انسان معادل يك دوربين 135 مگا پيكسل عمل مي كند!
¤ مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتي است كه تلويزيون مي بينيد!
¤ جوانان هندي شادترين و ژاپني ها افسرده ترين هاي جهان هستند!

 



پا داديم...

قاسم عباسي
تقديم به همه آنهايي كه هنوز با ديدن يادگارهاي يك دفاع مقدس يگانه و مردان مرد روزگار درخشان نظام، مرواريدهاي دلشان بر زمين چهره شان متولد مي شود و از سويداي دل «آه» مي كشند براي آنهايي كه فرشته بودند...
معمولاً در چادر وقتي بچه ها جمع بودند، شور و ولوله برقرار بود و صداي انفجار خنده و برخي از دوستان! به خاطر شيرين كاري و... زياد به گوش مي رسيد. در اين شوخي ها چيزي به اسم گناه وجود نداشت؛ يعني نه دروغ نه غيبت، نه آبروي كسي ريخته مي شد و نه كسي تمسخر و تحقير مي شد و اين هنري بود كه بين بچه هاي جبهه و جنگ وجود داشت .سردسته بچه ها معمولاً ضرغام بهادري و مجيد قائم مقامي بودند.
بعضي شبها فقط براي چند ساعت موتور برق، تك لامپ چادر را روشن مي كرد و بعد از ساعت ده موتور برق خاموش مي شد و براي
مسواك زدن مجبور بوديم حدود صد متر تا پيش منبع آب برويم و در سرماي زمستان با آب سرد علاوه بر دندان، ظرف ها و لباس ها را بشوئيم.
وقتي موتور برق خاموش مي شد، هنوز فانوس ها روشن نشده بود. چند نفر از بچه ها در تاريكي شروع به خواندن نوحه اي معروف كردند:
كربلا كربلا ما داريم مي آييم
منتظر محمد مفتح «ها» داديم
بهشتي باهنر رجايي «ها» داديم
كربلا كربلا ما داريم مي آييم ...
بچه ها بلند شده بودند و اين نوحه را دست و پا شكسته مي خواندند و مي چرخيدند. محمد رسول درويشي كه تقريباً از نظر سني از همه بزرگتر بود و يك پايش در عمليات هاي قبلي قطع شده بود، در حاليكه روي جعبه مهمات نشسته و پاي مصنوعي اش را درآورده بود، از
شلوغ بازي بچه ها خسته شده بود و هر چه داد مي زد تمامش كنيد، كسي گوش نمي كرد و همينطور به خواندن نوحه ادامه مي دادند. تازه گرم شده بوديم و «ها» مي داديم! بچه ها مرتب شعر را مي خواندند و بعد از آخرين نام شهيد كه جمله با ها داديم تمام مي شد، مصرع دوم يادشان نيامد و چيزي نتوانستند برايش جور كنند و با همان آهنگ نوحه ادامه دادند:
- مدني صدوقي اشرفي «ها» داديم، ها داديم، ها داديم، ها داديم...
يك دفعه درويش با شوخي آميخته با عصبانيت روي يك پايش بلند شد و پاي مصنوعي اش را روي دست بلند كرد و گفت: پا داديم، پا داديم، پا داديم...چشمتان روز بد نبيند. با پاي مصنوعي افتاد به جان همه مان. مي زد به سر و كله بچه ها و مي گفت: پا داديم...پا داديم...پا داديم... توي آن تاريكي فقط فرار مي كرديم كه «پا» نخوريم!

 



تو مثل ستاره

پر از تازگي بودي و نور
و در دستت انگشتري بود از عشق
و پاكيزه مثل درختي
كه از جنگل ابر برگشته باشد
¤
سرآغاز تو
مثل يك غنچه سرشار پاكي
زمين روشني تو را حدس مي زد
تو بودي ،هوا روشني پخش مي كرد
¤
و من
هر گلي را كه مي ديدم از
دستهاي تو آغاز مي شد
و آبي كه از بيشه اي دور مي آمد آرام
بوي تو را داشت
¤
من از ابتداي تو فهميده بودم
كه يك روز خورشيد را خواهي آورد
دريغا تو رفتي!
هراسي ندارم
مهم نيست اي دوست
خدا دستهاي تو را
منتشر كرد...

 



توضيح ضروري

اگرچه تا كنون رسم مان نبوده كه راجع به كارمان توضيح دهيم اما ويژه نامه هفته قبل برخي همراهانمان را دلخور كرده... چند نكته: هيچ صنف و گروهي وجود ندارد كه عاري از هرگونه خطا و اشتباه باشد و در هر لباس و صنفي هم آدم هاي خطاكار، كم ظرفيت و فرصت طلب وجود داشته اند در مورد محجبه ها هم همينطور اما مشكل نسل ما اين است كه عجول است و كم دقت. ما هفته قبل با تك تك واژه هامان گفته بوديم اولا حرفمان با چادري هاست و ثانيا چادري هاي اصيل و نه آنها كه نياز به توضيح ندارند! مخاطبمان را هم فراري نداده ايم كه بعضي نگران شدند! مخاطب فهيم ما خوب مي داند كه ما ضمن احترام به سلايق مختلف از دختران چادري ـ با همان مختصاتي كه ذكر شد ـ تقدير كرده ايم، همين! آن عده معترض و منتقد معدود،صفحه هفته قبل را دوباره و با دقت بخوانند لطفا. از اظهار لطف سايرين نيز ممنونيم!
ضمنا اهالي كارگاه دست بجنبانند كه دير نشود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14