(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 16 مهر 1388- شماره 19482
 

اوصاف مؤمن و ولي خدا
نفي ذلت گدايي
آداب انتقاد
انصاف با دوست و دشمن
عوامل مؤثر در امنيت اجتماعي از منظر قرآن و حديث



اوصاف مؤمن و ولي خدا

قال الله تعالي لموسي(ع): يا موسي من كان ظاهره ازين من باطنه فهوعدوي حقا و من كان ظاهره و باطنه سواء فهو مومن حقاً و من كان باطنه ازين من ظاهره فهو وليي حقاً.
خداوند به حضرت موسي(ع) وحي كرد: اي موسي! هركسي كه ظاهرش از باطنش بهتر باشد او به حقيقت دشمن من است و كسي كه ظاهر و باطنش يكسان است. او مؤمن واقعي است و كسي كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد او به حقيقت ولي و دوست من است.(1)

1-جامع الاخبار، ص 185

 



نفي ذلت گدايي

در صدر اسلام مكرر اتفاق افتاده كه افراد بي بضاعت و احياناً ناقص العضو، حضور پيامبر اعظم(ص) و ائمه اطهار(ع) شرفياب مي شدند و اوضاع و احوال خود را شرح مي دادند ولي اولياي گرامي اسلام به جاي كمك هاي بلاعوض آنان را به كار و فعاليت تشويق نموده اند.
زراره مي گويد: مردي به حضور امام صادق(ع) رسيد. عرض كرد؛ دستم ناسالم است و نمي توانم با آن به خوبي كار كنم، سرمايه ندارم تا با آن تجارت نمايم و فرد محروم و مستمندي هستم. فقال اعمل و احمل علي راسك و استغن عن الناس (محجه البيضاء، ج3، ص143) امام(ع) كه مي ديد آن مرد، سرسالمي دارد و مي تواند طبق رسوم محلي با آن كار كند و بار حمل نمايد، راضي نشد عزت و شخصيتش با ذلت سؤال درهم شكسته شود و در زندگي كل و باري بر مردم باشد. به وي فرمود: با سرت باربري كن و خويشتن را از مردم بي نياز ساز.(1)

 



آداب انتقاد

پرسش:
فرآيند انتقاد كه يك فعل و كنش اجتماعي است از چه اصول و آدابي بايد برخوردار باشد تا حداكثر ميزان تأثيرگذاري را بر مخاطب داشته باشد؟
پاسخ:
در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سؤال ضمن تأكيد بر نقش انتقاد سازنده در تكامل جامعه و تأثير حداكثري آن به مواردي همچون: 1-اعتدال در گفتار 2-انتقاد در خلوت 3-انتقاد از عمل نه عامل 4-رعايت ادب در انتقاد 5-انتقاد غيرمستقيم 6-بي طرفي در انتقاد پرداختيم.
اينك در بخش پاياني، ادامه مطالب را پي مي گيريم.
7- فراهم كردن زمينه انتقاد: انتقاد ابتدايي به خودخواهي افراد ضربه مي زند و زمينه دشمني را ايجاد مي كند؛ زيرا نفس انتقاد، تلخ و ناخوش آيند است، پس بايد با تمهيد مقدماتي، از تلخي آن كاست.
اگر انتقاد با بيان يكي از صفات مثبت آغاز شود، اطمينان و اعتماد انتقاد شونده جلب خواهد شد. به كارگيري اين روش، موجب پذيرش انتقاد و مقاومت كمتر مخاطب مي شود و تلخي انتقاد با شيريني تعريف و تمجيد، جبران مي گردد.
اگر از ابتدا به دروغ گو بگوييد كار شما خلاف است، نمي پذيرد؛ اما اگر زمينه آن را فراهم كرديد و مثلا گفتيد: اگر شخصي به شما دروغ بگويد آيا ناراحت نمي شويد؟ قطعاً پاسخ مثبت خواهد بود. بعد از اين پاسخ، شما مي توانيد او را از دروغ گفتن بازداريد.
8- درنظر گرفتن وضعيت روحي و رواني: انسان به هنگام انتقاد كردن از كسي بايد ببيند او در چه وضعي قرار دارد؛ اگر عصباني است، انتقاد كردن صحيح نيست، بلكه ابتدا بايد با او صحبت كنند و از جهات مختلف عاطفي بر او مسلط شود و در آخر به نصيحت كردن بپردازد. امام علي(ع) مي فرمايد:
دل ها، براي قبول نصيحت، روي آوردن و پشت كردن دارند؛ پس در مواقع پذيرش، آنها را دريابيد. (نهج البلاغه، حكمت 184)
از اين سخن برمي آيد كه تا آمادگي روحي نباشد پند و اندرز اثري ندارد. از طرف ديگر، انتقاد كننده خود بايد تعادل روحي داشته باشد. كسي كه در حال خشم و عصبانيت انتقاد مي كند چه بسا براي آرامش دل خود دست به اين كار مي زند و قصد اصلاح ندارد، زيرا در اين حالت، عقل كارآيي خود را از دست مي دهد و انتقاد انسان منطقي و تأثيرگذار نخواهد بود.
9- با زبان طرف انتقاد كردن: هدف از انتقاد، فضل فروشي و يا خودنمايي نيست، بلكه اصلاح افراد و جامعه است. پس بايد طوري سخن گفت كه روشن، گوياو مؤثر باشد. بدين منظور بايد ميزان درك مخاطب را محاسبه كرد و با زبان او و متناسب با درك و فهم وي انتقاد كرد.
10- انتقاد و هم كاري: بعضي افراد فقط از لغزش ديگران انتقاد مي كنند ولي براي كمك كردن و رفع كاستي ها، كوچك ترين قدمي برنمي دارند؛ درحالي كه در سيره معصومين(ع) مي بينيم چه بسا به گناهكار كمك مي كردند و پس از آن به نهي از منكر و انتقاد مي پرداختند. شقراني مي گويد: منصور دوانيقي به مردم هديه مي داد، من سرگشته و متحير باقي مانده بودم كه چه كسي را واسطه خود قرار دهم تا نزد خليفه مرا معرفي كرده، براي گرفتن جايزه وساطت كند. در اين هنگام امام صادق(ع) را ديدم، به محضر حضرتش شتافتم و گفتم: من غلام شما شقراني هستم. حضرت به من خوش آمد گفت. من حاجت خود را با وي در ميان گذاشتم. حضرت از مركب پياده شد، به سراي خليفه رفت و اندكي بعد بيرون آمد و جايزه ام را در دامانم ريخت و بلافاصله از من كه به شراب خواري آلوده بودم، انتقاد كرد.

 



انصاف با دوست و دشمن

محمدمهدي رشادتي
چيستي انصاف
اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايند: الانصاف زين الامره . يعني انصاف ورزيدن، زينت و زيور فرمانروايي و حكومت است.(1)
انصاف به معناي عدالت، گرفتن تمام حق(2)، حق، به حق بودن(3)، حمايت و اظهار نمودن حق و ايستادگي براي حقيقت مي باشد.(4) در مقابل، اگر حق را كتمان كرده و از آن حمايت نكنيم، از جاده انصاف خارج گشته و نام چنين حالتي را عصبيت (تعصب ناپسند) مي گذارند.(5) حضرت علي(ع) در تفسير آيه09 سوره نحل- ان الله يأمر بالعدل و الاحسان- مي فرمايند: عدل به معناي انصاف و احسان به معناي بخشش و تفضل است.(6) امام خميني(ره) مي فرمايند: علامت شخص منصف آن است كه حق با هر طرف هست از آن طرف حمايت كند، گرچه از دشمنان او باشد.(7)
در روايت آمده كه از نشانه هاي انسان منصف اين است كه حق را بگويد چه به نفع او باشد و چه به زيان او.(8)
اگر همان چيزي كه ترا خوشحال مي كند، براي مردم نيز همان را بخواهي، بدان كه فردي منصف هستي.(9)
در كتاب اصول كافي درباره معناي انصاف چنين آمده است: يك نفر عرب خدمت پيامبراكرم(ص) آمد درحالي كه حضرت عازم جنگ بود. عرب ركاب شتر پيامبر(ص) را گرفت و گفت يا رسول الله به من كاري را ياد بدهيد كه مرا به بهشت برساند. حضرت فرمودند: هرگونه دوست داري مردم با تو رفتار كنند، تو نيز با آنها همان گونه رفتار كن، و هرچه را دوست نداري مردم با تو عمل كنند، تو نيز آن را انجام مده.(01)
در همان كتاب، انصاف را از سخت ترين واجبات شمرده است.(11)
باتوجه به مطالب گفته شده بايد گفت: اولاً انصاف همرديف عدل و حق است، و شخص منصف به كسي گفته مي شود كه هم عادل باشد و هم حق گرا. در مقابل، شخص غيرمنصف آن كسي است كه به نحوي مرتكب ظلم و باطل مي شود. ثانياً انسان غيرمنصف وقتي از جاده حق و عدالت خارج مي شود در واقع مرتكب گناه و فعل حرام شده است. علي(ع) مي فرمايند: ظالمترين روش آن است كه از مردم انتظار انصاف داشته باشي اما خود با مردم با انصاف عمل نكني.(21)
نتيجه: برخلاف اوصافي مانند فضل، ايثار، بخشش، سخاوتمندي، كمك به ديگران، علم، كه از نظر ديني از امور مستحبي محسوب مي شود و براي بدست آوردن آنها و همچنين رعايت آنها براي مؤمنان الزامي در كار نيست، انصاف از اوصاف ضروري است و ازنظر ديني مانند امور واجب مي باشد كه رعايت آن براي مؤمنان الزامي است.
تأثيرات روان شناختي و جامعه شناختي انصاف
وقتي سخنان پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را درباره انصاف مطالعه مي كنيم به دست آوردها و ثمرات ارزشمندي در حوزه فردي و اجتماعي (روانشناختي و جامعه شناختي) دست مي يابيم. در اينجا به صورت خلاصه برخي از آنها را از نظر مي گذرانيم.
فرد منصف مورد تمجيد و تعريف و تأييد ائمه(ع) قرار مي گيرد. انصاف را برترين خصلت و بهترين اعمال شمرده اند. انصاف مايه عزت و عزتمندي است و بهشت را به ارمغان مي آورد. شخص منصف مورد اطمينان و اعتماد مردم واقع مي شود. مردم در انتخابات بدنبال شخصيت هاي منصف هستند. اگر مي خواهي مردم تو را دوست داشته باشند انصاف را پيشه خود كن. اگر مي خواهي بداني كه فردي ايمانش حقيقي است ببين آيا انصاف دارد يا نه؟
انصاف عامل مهم پيروزي بر دشمن است.(31)
انصاف وحدت و الفت را در دلها ايجاد مي كند. دوستي ها را افزايش مي دهد. انصاف، زكات قدرت، محسوب شده و نشانه عدالت و خردمندي، حق گرايي و حق طلبي است.(41)
انصاف سبب آرامش مردم، علامت بزرگي و بزرگواري و زيركي مي باشد. همچنين انصاف، محبت و شرافت را در ميان مردم پايدار كرده و دشمني ها را كاهش و دوستي ها را افزايش مي دهد، از همه مهمتر انصاف ورزي موجب نزديكي و قرب به خداي مهربان است.(51)
انصاف گوهر كمياب
وقتي انصاف با عدالت محوري و حق گرايي معادل است و فاصله گرفتن از آن گناه محسوب مي گردد، چرا در جامعه ما آنچنان كه شايسته است انصاف رعايت نمي شود مگر نه اين است كه رعايت آن همانند نمازخواندن الزامي است.
چرا من حزب، گروه، سازمان، دوستان، فاميل، قوم و خويش، طايفه و صنف خود را در برابر حق و عدالت، مقدم مي دارم؟ اگر حق و عدالت به نفع من و وابستگان من باشد، آن را ارج مي نهم و از آن حمايت و طرفداري مي كنم و اگر به ضرر من باشد با آن مخالفت مي ورزم. چرا چنين است؟
آيا به نظر شما ريشه بي عدالتي و ظلم و منشأ باطل گرايي و مخالفت با حق، فقر عقلي و كم ظرفيتي و ضعف وجودي انسان نيست؟ آيا واقعيت غير از اين است كه براي پوشش ناتواني و كوچكي و كم خردي خود، ناچار مي شويم كه از حزب و گروه و وابستگان مايه بگذاريم، تا بدين وسيله كمبودها را جبران كنيم.
چرا يكديگر را تحمل نمي كنيم؟ چرا از موفقيت هاي رقيبان خوشحال نمي شويم؟ چرا نقاط قوت طرف مقابل را ناديده مي گيريم؟ چرا نقاط ضعف و اشتباهات ديگري را برجسته كرده و بزرگ جلوه مي دهيم؟ چرا در انتظار شكست رقيب هستيم؟ چرا براي زمين زدن همديگر با دشمنان همنوا مي شويم؟
تحمل كند هر كه را عقل هست
نه عقلي كه خشمش كند زيردست
چو لشگر برون تاخت خشم از كمين
نه انصاف ماند نه تقوي نه دين(61)
آيا ملاك و معيار ولايت مداري و ابراز دوستي با مقام ولايت، تبعيت پذيري از ايشان نيست؟ چرا رهبري انقلاب در يك سخنراني شايد بيش از ده بار از متوليان و مسئولين امر مي خواهند كه در برخورد با مسائل، انصاف را رعايت نمايند.
امامان معصوم(ع) گرچه در دوران بني اميه و بني عباس حاكميت ظاهري نداشتند، و حقشان در اين زمينه غصب شده بود، اما در عين حال در برابر بيگانگان و براي حفظ وحدت جامعه اسلامي، بسياري از مواقع با دولت هاي وقت همكاري كرده و به آنها كمك مي كردند.(71) بارها خليفه دوم مي گفت اگر كمك هاي علي(ع) نبود من نابود مي شدم (لولا علي لهلك عمر)(81).
عثمان در سال 53 هجري محاصره مي شود. او در همان زمان، ابن عباس را مأمور مي كند تا اميرالمؤمنين(ع) را از مدينه خارج كرده و به اطراف شهر ببرد. تا بدين وسيله از شعارها و حمايت هاي مردم به نفع علي(ع) جلوگيري كند. عثمان پس از مدتي به كمك اميرالمؤمنين(ع) سخت نيازمند شد و دوباره او را به مدينه بازگرداند. سپس براي چندمين بار به وسيله ابن عباس، علي(ع) را از مدينه خارج كرد، امام فرمود: اي پسر عباس، عثمان جز اين نمي خواهد كه مرا سرگردان نگه دارد. گاهي بروم و زماني برگردم. يك بار پيغام فرستاد از مدينه خارج شوم. دوباره خبر داد كه بازگردم. هم اكنون تو را فرستاده كه از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آن قدر از او (يعني عثمان) دفاع كردم كه ترسيدم گناه كار باشم.(91)
وقتي علي(ع) با غصب كننده حكومت اين چنين رفتاري دارند، ما چرا با برادران خود نه تنها همراهي نمي كنيم بلكه گاه دشمني نيز مي ورزيم. اما اين رسم انصاف است؟
علي(ع) مي فرمايند: مؤمن حتي با كسي كه نسبت به او انصاف به خرج نمي دهد، با انصاف عمل مي كند (02) امام صادق(ع) مي فرمايند: با كسي كه با تو خصومت و دشمني ورزيده، به انصاف رفتار كن. و بالاخره به ما هشدار داده اند، اگر از جاده زيباي انصاف خارج شويد، خداوند متعال قدرت را ازشما خواهدگرفت.(12)
از آن بهره ورتر در آفاق كيست
كه در ملك راني بانصاف زيست
چو نوبت رسد زين جهان غربتش
ترحم فرستند بر تربتش
بد و نيك مردم چو مي بگذرند
همان به كه نامت به نيكي برند
خدا ترس را بر رعيت گمار
كه معمار ملكست پرهيزگار(22)

پانوشتها
1- غررالحكم، ج2، ص476
2-فرهنگ جامع- احمد سياح ج4-ص272
3-فرهنگ نوين، سيدمصطفي طباطبايي ص710
4و5- معراج السعاده ص652
6-نهج البلاغه، محمد دشتي، حكمت 132
7-چهل حديث، امام خميني(ره) ص641
8-اصول كافي، ج3ص512
9-همان، ص412
01-همان ص612
11-همان ص512
21-غررالحكم، پيشين ص774
31- اصول كافي، همان صص 412- 512- 612- 812
41-ميزان الحكمه- محمد ري شهري ج2-ص699
51-غررالحكم- همان- ص874
61-كليات سعدي- ص361
71-شيعه، علامه طباطبائي، ص902
81-بحارالانوار، مجلسي، ص04 ص941
91-نهج البلاغه- همان-ص933
02- ميزان الحكمه- همان- ص699
12-غررالحكم- همان-ص974
22-كليات سعدي- ص651

 



عوامل مؤثر در امنيت اجتماعي از منظر قرآن و حديث

يسرا آگاه
امنيت فردي و اجتماعي، يكي از اصلي ترين نيازهاي انسان براي رسيدن به رشد و كمال است.
نويسنده مقاله كوشيده است كه به اهميت و آثار امنيت فردي و اجتماعي و عوامل مؤثر در آن با استناد به آيات و روايات نگاه مستدل داشته باشد.
اينك مطلب را كه از مجله تخصصي الهيات و حقوق شماره30 انتخاب كرده ايم با هم از نظر مي گذرانيم:
امنيت اجتماعي در يك جامعه، معادل كاهش آسيبهاي اجتماعي است. امنيت با برآورده شدن جميع حقوق مردم نسبت برقرار مي كند كه اين همان تعريف عدالت است. جايگاه امنيت اجتماعي در اولويت اول شهروندان است.
فقر، بيكاري و آسيبهاي اجتماعي همچون انواع سرقت، كلاهبرداري، تجاوز، باندهاي سرقت و قتل مسلحانه كودكان و زنان خياباني، اعتياد، فحشا و مهاجرت از مهمترين مصاديق و شاخصهاي امنيت اجتماعي است. ايجاد امنيت به مشاركت مردم و دولت نيازمند است. امنيت داراي سطوح فردي، جمعي، بين المللي و جهاني است و همه اين سطوح به هم وابسته هستند و از هم قابل تفكيك نمي باشند.
1-تعريف امنيت
امنيت (حالت مصدر) برگرفته از واژه امن است. امن ضد ترس و به گفته برخي نقيض آن است (ر.ك: بقره/ 126؛ نساء/91؛ مائده/2؛ يوسف/99؛ ابراهيم/ 35؛ نحل/112؛ نور/55؛ شعراء/142 و 146؛ قصص/57؛ تين/3؛ قريش/4). امنيت در لغت حالت فراغت از خطر و هرگونه تهديد يا حمله و يا آمادگي براي رويارويي با هر تهديد و حمله را گويند. در اصطلاح سياسي و حقوقي به صورت امنيت فردي و امنيت اجتماعي، امنيت ملي و امنيت بين المللي به كار برده مي شود (آلن بيرو، 1370: 2/142). امنيت يعني اينكه حاكميت بتواند فضايي ايجاد كند كه اقشار مختلف مردم در كمال آرامش به فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي بپردازند.
1-1. امنيت اجتماعي حالت فراغت همگاني از تهديدي است كه كردار غيرقانوني دولت يا دستگاه يا فرد يا گروهي در تمام يا بخشي از جامعه پديد آورد. در نظام حقوق جديد فرض بر اين است كه قانون با تعريف آزادي ها و حقوق فرد و كيفر دادن كساني كه از آن حدود پا را فراتر گذاشته اند، امنيت فردي و اجتماعي را پاسباني مي كند و دستگاه پليس دادگستري مأمور اجراي قانون وحمايت از فرد و جامعه در برابر قانون شكنان است.
در امنيت جمعي اصل، حفظ صلح بين المللي است. كوشش هاي هماهنگ كشورها در جهت آن، به ويژه كوشش هاي سازمان هاي بين المللي و بالاتر از همه، سازمان ملل متحد ضامن آن شمرده مي شود (آشوري، بي تا: واژه امنيت).
1-2. امنيت فردي حالتي است كه در آن فرد فارغ از ترس آسيب رسيدن به جان و مال يا آبروي خود يا از دست دادن آنها زندگي مي كند.
تجلي ايمني در اجتماع به صورت آسايش و آرامش رفتاري است كه اگر در اين مسير به هر دليل خللي وارد شود و انسان نتواند نيازهاي خود را برآورده كند ناكام مي شود و احساس نارضايتي و ترس به او دست مي دهد. تجلي اين حالت دروني، در بيرون به صورت رفتار و حركاتي نابهنجار و خشن است (آلن بيرو، 1370: 2/142).
با استناد به آيات قرآن به اين نكته مي رسيم كه اشتباه است تصور كنيم انسان به لحاظ روح و فطرت پاك، اگر در فضاي كاملاً آزاد و بي قيد قرار گيرد، به تعالي مي رسد؛ زيرا بدون ارشاد، انسان به انحراف و انحطاط نزديك تر خواهد بود تا به رشد و تعالي.
2-امنيت مهمترين شرط يك زندگي سالم اجتماعي
امنيت نخستين و مهمترين شرط يك زندگي سالم اجتماعي است. ذوالقرنين براي فراهم آوردن امنيت نسبت به قومي كه مورد تهديد قرار گرفته بودند، پرزحمت ترين كارها را برعهده گرفت و براي جلوگيري از مفسدان، از نيرومندترين سدها استفاده كرد (كهف/ 92-94)؛ سدي كه در تاريخ ضرب المثل شده و سمبل استحكام، دوام و بقاست.
مي گويند: اصولاً تا جلوي مفسدان را با قاطعيت و به وسيله نيرومندترين سدها نگيرند، جامعه روي سعادت نخواهد ديد.
از اين رو حضرت ابراهيم(ع) هنگام بناي كعبه نخستين چيزي كه از خدا براي آن سرزمين تقاضا كرد نعمت امنيت بود (ابراهيم/35) و سخت ترين مجازات ها (مائده/33) در فقه اسلامي براي كساني درنظر گرفته شده است كه امنيت جامعه را به خطر مي افكنند (مكارم شيرازي، 1374:12/538-539).
اين شدت عمل فوق العاده اي كه اسلام درمورد محاربان به خرج داده، براي حفظ خون بي گناهان و جلوگيري از حملات و تجاوزهاي افراد قلدر، زورمند، جاني، چاقوكش و آدمكش، به جان، مال و نواميس مردم بي گناه است (همان: 4/361).
در حقيقت معناي اين وعده الهي، وعده به ترقي مجتمع بشري در تمدن و نزديك شدن امتهاي مختلف به يكديگر است، به طوري كه ديگر هيچ سد و مانع و ديواري جلوي انتقال آنان را از هر طرف دنيا به هر طرف ديگر نگيرد و به هر قومي بخواهند بتوانند هجوم بياورند.
(طباطبايي، 1376: 16/543)
كساني كه مي خواهند سرزميني آباد، آزاد و مستقل داشته باشند، بايد قبل از هر چيز به مسئله امنيت (نحل/ 112) بپردازند. سپس مردم را به آينده خود در آن منطقه اميدوار ساخته و به دنبال آن چرخهاي اقتصادي را به حركت درآورند. (مكارم شيرازي، 1374: 11/433)
در آيات فوق بعد از ذكر نعمتهاي سه گانه
(از جمله امنيت) مي گويد:
(ولقد جاء هم رسول منهم) (نحل/ 113) و به يقين، فرستاده اي از خودشان برايشان آمد. (طباطبايي، 1376: 12/388)
در اين آيه قحطي و ناامني، نتيجه كفران نعمت بيان شده است. در حقيقت همان گونه كه در آغاز، نعمت امنيت و رفاه تمام وجود آنها را پركرده بودند، در پايان نيز بر اثر كفران، فقر و ناامني به جاي آن نشست. (مكارم شيرازي، 1374: 11/434)
3- امنيت كامل و همه جانبه اجتماعي
اسلام مي خواهد در جامعه امنيت كامل حكم فرما باشد (حجرات/11 و 12؛ سبأ/ 15 و 18؛ شعرا/ 141 و 146؛ فيل/ 1 و 5؛ قريش/ 1 و 4؛ بقره/ 126؛ يوسف/ 99/ فتح/27؛ احزاب/13؛ نور/ 27)؛ مردم در عمل و با دست به يكديگر هجوم نكنند؛ از نظر زبان و از آن بالاتر از نظر انديشه و فكر، در امان باشند و هر كس احساس كند كه ديگري حتي در منطقه افكار خود، تيرهاي تهمت را به سوي او نشانه گيري نمي كند اين امنيتي است در بالاترين سطح كه جز در يك جامعه مؤمن و مذهبي امكان پذير نيست.
دستورهاي شش گانه اي كه در آياتي از سوره حجرات (11 و 12) مطرح شده است (ر.ك: حر عاملي، 1395: 21/400؛ مجلسي، 1364:
72/142 و 193؛ ابن ابي الحديد،
1404:10/146؛ ورام، بي تا: 1/108؛ ديلمي، 1412:1/166) (نهي از سخريه، عيب جويي، القاب زشت، گمان بد، تجسس و غيبت)، هرگاه به طور كامل در يك جامعه پياده شود، آبرو و حيثيت افراد جامعه را از هر نظر بيمه مي كند؛ نه كسي مي تواند گمان بد به ديگري ببرد، نه در زندگي خصوصي افراد به جستجو پردازد، و نه عيب پنهاني كسي را براي ديگران فاش كند. به بيان ديگر، انسان چهار سرمايه دارد كه همه آنها بايد در دژهاي اين قانون قرار گيرد و محفوظ باشد: جان، مال؛ ناموس و آبرو.
گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حيثيت او لطمه وارد مي كند كه براي صاحب آن نيز بلايي بزرگ است، زيرا سبب مي شود كه از همكاري با مردم و تعاون اجتماعي كناره گيري كند، و دنيايي وحشتناك و آكنده از غربت و انزوا فراهم سازد. (ر.ك: فيض كاشاني، 1383: 5/268؛ شهيد ثاني، 1390:3)
در آيات قرآن از بسياري از گمانها نهي شده است (حجرات/ 12) و در مقام تعديل مي گويد: زيرا «بعضي» از گمانها گناه است1. اين تفاوت تعبير ممكن است از اين جهت باشد كه گمانهاي بد برخي مطابق با واقع است و برخي مخالف واقع. آنكه مخالف واقع است به طور قطع گناه است. البته منظور از نهي، نهي از ترتيب آثار است، يعني هرگاه گمان بدي نسبت به مسلماني در ذهن شما پيدا شد، در عمل كوچكترين اعتنايي به آن نكنيد، امروز رفتار خود را دگرگون نسازيد ومناسبات خود رابا طرف تغيير ندهيد، بنابراين، آنچه گناه است ترتيب اثر دادن به گمان بد مي باشد.
در روايات (حلي، 1411: 642؛ شهيد ثاني، 1409: 332؛ كليني، 1370؛ 2/362، ح 3) دستور داده شده كه اعمال برادرت را بر نيكوترين وجه ممكن حل كن، تا دليلي بر خلاف آن پيدا شود و هرگز نسبت به سخني كه از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام كه مي تواني محمل نيكي بر آن بيابي.
اين دستور اسلامي از جامعترين و حساب شده ترين دستورها در زمينه روابط اجتماعي انسانهاست كه مسئله امنيت را به طور كامل در جامعه تضمين مي كند. در بخشي ديگر از آيه، «نهي از تجسس» را مطرح كرده، به تعبير ديگر اسلام مي خواهد مردم در زندگي خصوصي خود از هر نظر در امنيت باشند. بديهي است اگر اجازه داده شود هر كس به جستجو درباره ديگران برخيزد، حيثيت و آبروي مردم بر باد مي رود و جهنمي به وجود مي آيد كه همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود (مكارم شيرازي، 1374: 22/183 و 184).
4. عوامل مؤثر در امنيت اجتماعي
4-1 عدالت
امنيت با برآورده شدن جميع حقوق مردم، نسبت برقرار مي كند و اين همان تعريف عدالت و عدالت واقعي در نظام اسلامي است. اين نظام، نيروها را به هدر نمي دهد، هيچ عملي ضايع نمي ماند (آل عمران / 195) به حساب ذره ذره آن رسيدگي مي شود (زلزال / 7 و 8). اين خود دليلي است بر وجود عدل در نظام اسلامي.
قرآن در كمال صراحت «عدالت اجتماعي» را به عنوان هدف بعثت انبيا معرفي كرده است (حديد /25)، پس همه پيغمبران براي برقرار كردن عدالت آمده اند. براي اينكه بشر در اين دنيا بتواند به معنويت كامل برسد بايد در دنيا زندگي كند، زندگي بشر جز در پرتو اجتماع امكان پذير نيست و زندگي اجتماعي جز در پرتو عدالت استقرار پيدا نمي كند. پس قانون و عدالت، همه مقدمه اين است كه انسان بتواند در اين دنيا با خيال راحت خدا را عبادت كند. اگر اين نباشد، عدالت هيچ ارزشي ندارد.
بنابر اين، مسائل اجتماعي كه امروز براي آنها اينقدر اهميت قائل هستيم و آنها را در زمينه عدالت طرح مي كنيم، هدف انبيا هستند، ولي نه هدف اولي بلكه هدف ثانوي؛ يعني مقدمه اند براي هدف ديگر. قرآن اصل عدالت را مي پذيرد و براي آن اهميت و ارزش قائل است، نه به عنوان اينكه عدالت هدف نهايي است، و يا اينكه عدالت مقدمه است براي اينكه انسان در اين دنيا خوش زندگي كند همان خوشي اي كه ما درك مي كنيم، بلكه زندگي خوش دنيا را هم در سايه نوعي توحيد، عملي مي داند (مطهري، 1374: 82-84).
از نظر موازين اسلامي و تعاليم ديني، اجراي عدالت حتي در اختصاص دادن چيزي، هديه اي (ر.ك: علامه حلي، 1409:157، 161 و 162؛ شوشتري، 1367:8؛ حلي، 1404: 95؛ سيد ابن طاووس، 1409: 206؛ شيخ مفيد،الفصول المختاره، 1413: 56؛ ابن حمزه طوسي، 1408: 103؛ علامه حلي، 1407:498)، دانه ميوه اي و... به فرزند نيز مطرح است و بر آن تأكيد شده است. در اين حديث عظيم، نكته تربيتي و سازنده ديگري وجود دارد و آن، رابطه ناگسستني ميان «تقوا» و «عدالت» است، چه عدالت خانوادگي، چه عدالت اجتماعي (آل عمران / 130؛ ر. ك: محدث نوري، 1408: 11/319 و 320: 37/316؛ تميمي آمدي، 1366:99 و 340؛ ورام، بي تا: 2/290؛ حراني، 1382: 236؛ مجلسي، 1364:75/232).
افراد جامعه بايد از عوامل برهم زننده تعادل رواني، اضطراب، ناكامي، تعارض و...، مصونيت داشته باشند تا بتوانند هر كدام در جاي خود و در شغل و كار خويش، منشأ اثري مفيد و كارا باشند. روشن است كه همه اين امور، در جامعه هايي كه عدالت بر آنها حاكم باشد تحقق خواهد يافت (حكيمي، 1379: 120-122 و 138)
عدالت اجتماعي در گرو عدالت اجتماعي است و كسي كه قوه و صفات خود را اصلاح نكرده باشد، شايستگي سياست مداري مردم را ندارد و لايق رياست شهر و سروري مملكت نيست. عدالت امري دروني است، هر كس ابتدا بايد عدالت دروني را در خود ايجاد كند تا بتواند مصلح و عامل عدالت در خارج از خودش هم باشد.
عدالت نقس زيربنايي امنيت اجتماعي را بازي مي كند و اگر در جامعه اي عدالت كامل برقرار باشد كسي به حقوق ديگران تجاوز نمي كند و در عين حال خواهان چيزي بيشتر از حق خود نخواهد بود؛ در نتيجه انگيزه اي براي تجاوز به حقوق ديگران وجود نخواهد داشت. از طرفي از عوامل مؤثر در افزايش آسيبهاي اجتماعي، وجود بي عدالتي در جامعه است كه در صورت برقرار بودن عدالت در جامعه، آسيبهاي اجتماعي هم تحت تأثير قرار خواهد گرفت و خواه ناخواه شاهد كاهش آنها در جامعه خواهيم بود.
در آيات قرآن (مائده / 8؛ نساء / 135)، يك اصل اساسي و يك قانون كلي درباره اجراي عدالت در همه موارد بدون استثنا ذكر شده است و به تمام افراد با ايمان فرمان مي دهد كه قيام به عدالت كنند. تعبير به قيام به اين معناست كه بايد آن چنان عدالت را اجرا كنيد كه كمترين انحرافي به هيچ طرف پيدا نكند. اين آيات توجه فوق العاده اسلام را به مسئله عدالت اجتماعي در هر شكل و در هر صورت كاملا روشن مي سازد. (مكارم شيرازي، 1374: 4/161-164).
معيار سنجش حق و عدالت منافع شخصي نيست. عدالت به معني مساوات نيست (زخرف/32: نجم/39). عدالت به معني اين است كه هرچيز در يك سازمان در جاي خود قرارگيرد. بدون وجود تفاوت در حقوق مردم، جامعه، نظم و انتظامي نخواهد داشت. (مكارم شيرازي، 1374: 21/53 و54) مردم بايد ياد بگيرند كه به حق خود قانع باشند و خواستار تجاوز به حقوق ديگري و برابري حقوق نباشند تا در نتيجه هر روز شاهد امنيت بيشتر در جامعه باشيم.
4-2- تاثير بحثهاي كارشناسي بر امنيت اجتماعي
اصولا در جامعه ما پرداختن به آسيبهاي اجتماعي و بحث امنيت اجتماعي كه به آن بستگي دارد، به شكل كارشناسي مطرح نمي شود. واقعيت اين است كه در هر جامعه اي پديده هاي اجتماعي، بزهكاريها، ناهنجاريها و ساير مسائل وجوددارد.
جامعه يك سيستم است و يك سيستم به دفاع از خود مي پردازد. اين سيستم در برابر وقايع و پديده هايي كه نظم آن را تهديد مي كند، واكنش نشان مي دهد، پس اگر در جامعه، جنايتي هولناك صورت بگيرد واكنش جامعه طبيعي است. در اين ميان اگر كارشناسان كارشان را خوب انجام دهند، مي توانند به جامعه و عناصر تامين كننده امنيت، آگاهي دهند و مردم با واقعيت موجود آشنا مي شوند.
4-3. تاثير احساس ناامني درگسترش آسيبهاي اجتماعي
به اين نكته بايد توجه كرد كه هميشه نسبتي از آن چيزي را كه مردم احساس مي كنند در واقعيت وجود دارد. بنابراين، اگر احساس ناامني اجتماعي در جامعه وجود دارد اين احساس تا حدودي واقعي است و اين احساس گاهي مي تواند در مراحلي، بيشتر از خود ناامني اجتماعي شود و آن زماني است كه مردم اطلاعات درست راجع به ابعاد ناامني هاي اجتماعي نداشته باشند.
ديدگاههاي كم بينانه و بيش بينانه مي تواند موجب ايجاد تشويش درجامعه شود. پديده هاي اجتماعي هرگز پنهان نخواهندماند و ابعاد واقعي آن روزي آشكار خواهدشد كه آن موقع، ابعاد احساس ناامني خيلي بيشتر از خود ناامني است و اين دو ديدگاه تبعات منفي خود را دارد.
واقعيت اين است كه خود احساس ناامني هرچند كه واقعي نباشد مي تواند در ايجاد آسيبهاي جديد موثر باشد؛ يعني وقتي افراد احساس كنند كه نظم اجتماعي دچار اختلال شده است، حاكميت قانون و نظارت كم است، اين مسئله در آنها دلهره ايجاد مي كند و بخشهايي از گروههاي جامعه كه استعداد ناهنجاري در آنها هست در چنين فضايي دست به اقدامات هنجارشكن مي زنند و جامعه را به سوي هرج و مرج پيش مي برند.
احساس ناامني زياد باعث تبلور تمايلات غالب افراد مي شود؛ پس احساس ناامني مي تواند در ايجاد ناامني هاي بعدي اثرگذار باشد.
4-4- ارتباط امنيت اجتماعي با امنيت سياسي
تهديد عمده امنيتي، اكنون ديگر از نوع تهديدهاي مبتني بر جنگ نيست، بلكه مسائلي چون تروريسم، قاچاق موادمخدر، بيماريهاي واگيردار، فاجعه هاي زيست محيطي و فقرعمومي را دربرمي گيرد. در برابر امنيت نظامي، مفاهيم «امنيت انساني» به گونه اي چشمگير، بر اولويتهاي سياست گذاران كشورها اثرگذاشته است. (ربيعي: بي تا: 143)
امنيت اجتماعي يك مقوله پيچيده و چندوجهي است و از ساير ابعاد امنيت، اعم از امنيت سياسي، اقتصادي و اجتماعي جدا نيست.
امنيت اجتماعي يك جنبه ذهني و فردي و يك نمود اجتماعي دارد. جنبه فردي و ذهني آن اين است كه فرد فراغت خاطري احساس كند و تمام افراد جامعه به مثابه ارگانيسم زنده جامعه دراين احساس مشترك هستند. نمودهاي اجتماعي آن، مشاركت مدني مطلوب و بروز جرايم و آسيبهاي اجتماعي كم است. هرجا كه اين پديده هاي نابهنجار كم باشد، نشانه امنيت اجتماعي بالاست و از سويي هرچه پديده نابهنجار بالا باشد، نشانه امنيت اجتماعي كم است. در واقع اين دو لازم و ملزوم يكديگرند و رابطه علت و معلولي دارند. امنيت اجتماعي محصول تعامل دولت و مردم است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14