(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 19 مهر 1388- شماره 19484
 

خواري نفس
همه سخن ها در چهار كلمه
شرايط انتقاد
آثار بي تقوايي درزندگي اجتماعي
امنيت اجتماعي محصول تعامل دولت و مردم



خواري نفس

قال الصادق(ع): لاينبغي للمومن ان يذل نفسه، قيل له و كيف يذل نفسه؟ قال: يتعرض لمالا يطيق.
امام صادق(ع) فرمود: سزاوار نيست مومن خود را ذليل كند، سؤال شد: چگونه مؤمن خود را خوار مي كند؟ فرمود: نفس خود را در معرض كاري كه از او ساخته نيست قرار دهد. (1)

 



همه سخن ها در چهار كلمه

امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت آدم(ع) وحي فرمود:
«من تمام سخن را در چهار كلمه، برايت جمع مي كنم»
آدم عرض كرد: پروردگارا آنها چيست؟
خداوند فرمود: يكي از آنها من هستم، يكي از آنها تو هستي، و يكي از آنها ميان من و تو است و يكي از آنها ميان تو و مردم است.
آدم عرض كرد: آنها را بيان فرما تا بفهمم. خداوند فرمود: آنچه از من است اين است كه مرا عبادت كني و چيزي را شريك و همتاي من نسازي، و آنچه از تو است اين است كه پاداش عمل تو را بدهم، زماني كه از همه وقت به آن نيازمندتر مي باشي. و اما آنچه ميان من و تو است دعا كردن تو و اجابت من است، و اما آنچه ميان تو و مردم است اينكه: آنچه براي خود مي پسندي براي مردم بپسندي، و آنچه براي خود نمي پسندي براي مردم نپسندي.(1)

 



شرايط انتقاد

پرسش:
كسي كه در مقام انتقاد از ديگران برمي آيد در چه شرايط و اوضاعي امكان تأثيرگذاري حداكثري آن بر مخاطبين وجود دارد؟
پاسخ:
تأثير مثبت و منفي بسياري از امور، به چگونگي انجام دادن آنها بستگي دارد. اگر انتقاد با شرايط خاص و با استفاده از مكانيسم مناسب انجام گيرد، سازنده و رشددهنده خواهد بود. بدين منظور بايد شرايطي را در نظر گرفت و براساس آن عمل كرد. در اين جا بعضي از اين شرايط را بر مي شمريم:
1- شناخت: نخستين شرط براي انتقاد سازنده، آگاهي منتقد از منع قانوني يا قبح اخلاقي مطلب مورد انتقاد مي باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد:
كسي كه بدون شناخت به انجام عملي دست زند، مانند رونده اي است كه مسير اشتباهي را مي پيمايد و شتاب بيشتر، فقط او را از مقصد دورتر مي كند. (وسايل الشيعه، ج 12، ص 24)
گاهي انسان بدون آن كه سخنش را بشناسد و يا از عمل شخص مطلع باشد، زبان به انتقاد مي گشايد و سپس به نادرستي آن پي مي برد و نزد او شرمنده مي شود.
روزي محمدبن منكدر امام باقر (ع) را در آفتاب سوزان مشاهده مي كند كه مشغول كشاورزي است. او به گمان خود زبان به انتقاد گشود و پس از عرض سلام به آن حضرت گفت: آيا شايسته يكي از بزرگان قريش است كه در اين هواي گرم در پي دنيا باشد؟ چگونه خواهي بود اگر در اين حال مرگت فرا رسد؟ حضرت فرمود: به خدا قسم، اگر در اين حال بميرم در حين انجام طاعتي از طاعات خداوند جان سپرده ام. محمدبن منكدر گويد: مي خواستم شما را نصيحت كنم، شما مرا موعظه كردي. (بحارالانوار، ج 46، ص 287)
2- انتقاد از خود پيش از ديگران: آدمي درگام نخست بايد به نقد خويش بپردازد و سپس از كار ديگران انتقاد كند تا شامل اين آيه شريفه نشود كه فرموده است:
(يا أيهاالذين آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون)؛ (صف - 2)
اي مؤمنان! چرا چيزي مي گوييد كه بدان عمل نمي كنيد.
انتقاد در صورتي تأثير دارد كه باعمل گوينده تأكيد شود؛ يعني گوينده خود به آن چه مي گويد عمل نمايد، بلكه پيش از گفتن، خود به آن عامل باشد. امام علي (ع) مي فرمايد:
اي مردم! سوگند به خدا، من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي كنم، مگر آن كه پيش از آن، خود به آن عمل كرده ام و شما را از مصيبتي باز نمي دارم. جز آن كه پيش از آن، ترك نموده ام. (نهج البلاغه، خطبه 17)
استاد مطهري (ره) مي گويد:
هيچ چيز بشر را بيشتر از عمل تحت تأثير قرار نمي دهد. شما مي بينيد مردم از انبيا و اوليا زياد پيروي مي كنند ولي از حكما و فلاسفه آن قدرها پيروي نمي كنند، چرا؟ براي اين كه فلاسفه فقط مي گويند، فقط مكتب دارند، فقط تئوري مي دهند...، ولي انبيا و اوليا تنها تئوري و فرضيه ندارند، عمل هم دارند؛ آن چه مي گويند اول عمل مي كنند. حتي اين طور نيست كه اول بگويند بعد عمل كنند؛ اول عمل مي كنند بعد مي گويند. وقتي انسان بعد از آن خودش عمل كرد، گفت، آن گفته، اثرش چندين برابر است. (حماسه حسيني، ج 2، ص 106)
3- احتمال تأثير: انتقاد در صورتي لازم و مفيد است كه انسان بداند حرف او تأثير دارد. بنابر اين موضوعي كه از توان افراد خارج است، تذكر آن هم بي تأثير خواهد بود. امام صادق (ع) مي فرمايد:
سزاوار نيست مؤمن خود را خوار و ذليل كند. سؤال شد: مؤمن چگونه خود را خوار مي كند؟ حضرت فرمود: در موضوعي كه توان آن را ندارد دخالت كند و متعرض آن شود. (وسايل الشيعه، ج 11 ص 425)
4- توجه به زمان ومكان: نقادي، فن و هنري است كه با هوش مندي بايد اجرا شود. انتقاد كردن هميشه و در هر حال مطلوب نيست. هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد. گاهي سكوت كردن بر انتقاد كردن ترجيح دارد و گاهي برعكس، چه بسا در برهه اي از زمان، سخني را به عنوان انتقاد بتوان گفت كه همان سخن در شرايط ديگر روا نباشد.
گاهي اوقات دشمن از انتقاد ما سود مي جويد و از آن بهره تبليغاتي مي برد: در اين گونه موارد بايد از انتقاد كردن در مجامع عمومي پرهيز كرد تا بازتاب منفي كمتري داشته باشد.

 



آثار بي تقوايي درزندگي اجتماعي

سلمان عزيزي
درباره تقوا و آثار و پيامدهاي آن، بسيار گفته و نوشته شده است، ولي درباره بي تقوايي و تاثير آن درزندگي، كم تر تحليلي ارايه شده است. مسلماً بررسي و تحليل آن مي تواند راهگشاي خوبي در زمينه بازسازي هنجارهاي اجتماعي و جامعه پذيري باشد.
نويسنده دراين مطلب با بررسي آيات قرآني، نگاهي گذرا به آثار بي تقوايي در زندگي اجتماعي دارد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
تقوا، اساس هنجارها وفضايل
تقوا، پرهيز و خودداري از هرگونه پليدي و پلشتي و زشتي است. اين پرهيز به سبب نوعي عامل دروني اتفاق مي افتد و از يك نظراز هرگونه نظارت بيروني و قانوني قوي تر و كاراتر مي باشد؛ زيرا اين وجدان شخص است كه وي را از ناهنجاري ها، قانون شكني ها، تجاوز و تعدي و مانند آن حفظ مي كند.
انسان متقي كسي است كه نسبت به هرگونه پليدي عقلاني و عقلايي و شرعي، واكنش منفي نشان مي دهد و به خود اجازه نمي دهد تا آن را مرتكب شود. از اين رو نسبت به ظلم و بي عدالتي، يا زير پا گذاشتن و يا تهمت و افترا به ديگري خودداري مي كند.
اصولا وجدان شخص به عنوان يك ناظر دروني عمل مي كند و فطر ت پاك وسالم به وي اجازه نمي دهد تا به سوي گناه، و يا خلافي حركت كند.
اصولاً انسان سالم نسبت به زشتي ها و بدكاري ها واكنش منفي نشان مي دهد و آن را همانند بوي بدي مي داند كه بيني خود را مي گيرد تا آن را استشمام نكند.
بر اين اساس مي توان گفت كه تقوا و پرهيزگاري، بنياد هنجارها و رفتارهاي درست و سالم اجتماعي است. جامعه اي اگر بخواهد از افراد سالم برخوردار باشد بايد درحوزه تقوا، سرمايه گذاري كند؛ زيرا تقوا، بنياد اخلاق، هنجارها، رفتارهاي سالم و اجتماعي و عامل نظارتي دروني و قوي براي اجراي قانون هاست. بنابر اين اگر جامعه اي بخواهد در مسير درست قرار گيرد و شهروندان آن قانون را درهمه حال به دور از هرگونه هزينه اضافي اجرايي كنند، مي بايست به آنها بها دهد.
تقوا، به دولت امكان مي دهد؛ شهرونداني داشته باشد كه قانون را به سبب نظارت وجدان و فشار دروني اجرا مي كنند و هرگز به خود اجازه نمي دهند تا برخلاف قانون رفتار نمايند اين مساله موجب مي شود تا دولت هزينه اي كم تر براي نظارت و اجراي قانون توسط شهروندان بپردازد. براين اساس تقوا به عنوان اساس هنجارهاي قانوني و اجتماعي مورد تاكيد قرارمي گيرد.
پيامدهاي بي تقوايي
اگر تقوا بنياد اخلاق و هنجارهاي اجتماعي است بي گمان ريشه همه ناهنجاري ها نيز در بي تقوايي انسان مي باشد. خداوند درآيه 78 سوره هود و نيز 161 و 165 سوره شعراء همجنس بازي و انحرافات جنسي درجامعه را از آثار بي تقوايي انسان برمي شمارد و براي بازسازي جامعه و قراردادن در مسير درست وسالم خواهان تقويت بنياد تقوا مي شود.
درحقيقت بي تقوايي انسان را به سوي رفتارهاي خلاف عقل و فاسد مي كشاند و زمينه را براي رفتارهاي پرخطر اجتماعي از جمله جنسي و اباحه گري فراهم مي آورد.
خداوند در آيه 108 سوره مائده، بي تقوايي و بي اعتنايي به دستورهاي خداوند را مايه فسق و محروميت از هدايت خاص معرفي مي كند. به سخن ديگر، فسق و فجور هر شخصي ريشه در بي تقوايي وي دارد و رفتارهايي چون فساد و فحشا در جامعه به سبب همين بي تقوايي از وي سرمي زند.
بي تقوايي، عامل غفلت از مكر خداوند نيز مي باشد. جامعه اي كه گرفتار بي تقوايي است، هردم ممكن است گرفتار مكر الهي شود و فتنه ها و عذاب هاي الهي دامن گير آنان شود. از اين رو خداوند به مردم هشدار مي دهد كه تقوا را درپيش گيرند وگرنه گرفتار مكر الهي مي شوند. (اعراف آيات 96 و 99)
از جمله مكر خداوند نسبت به جامعه مي توان به افزايش امنيت، قدرت و ثروت براي بي تقوايان اشاره كرد. بسياري از جوامع كه گرفتار بي تقوايي هستند، با افزايش رفاه و ثروت مواجه مي شوند؛ زيرا از مكر الهي اين است كه به دشمنان خويش مهلت مي دهد و با دادن نعمت و رفاه، آنان را به سمتي سوق مي دهد تا با دست خويش جامعه خود را نابود كنند.
خداوند از دادن امكانات به جامعه و يا فرد به عنوان مكر خود ياد مي كند؛ زيرا شخص و يا جامعه گمان مي كند كه در امنيت از عذاب است و از رفاه و آسايش برخوردار مي باشد، ولي ناگهان خداوند آنان را به عذابي سخت مي گيرد.
بسياري از جوامع كه دچار عذاب شدند درحالتي گرفتار مكر الهي شدند كه خود را در امنيت كامل مي يافتند و حتي از پيامبران مي خواستند كه اگر مي تواند آنان را عذاب كند. اين حالت تمسخر نسبت به عذاب و پيامبران از آن روست كه گرفتار مكر الهي بودند.
پيمان شكني، نشانه بي تقوايي
از ديگر آثار و پيامدهاي بي تقوايي مي توان به عهدشكني و پيمان شكني افراد اشاره كرد. با اين رفتار ناهنجار، سرمايه اجتماعي ازميان مي رود و جامعه دچار بحراني مي شود كه نمي توان از آن به سادگي گذشت.
جامعه اي كه شهروندان آن نسبت به يك ديگر اعتماد نداشته باشند نمي توانند در كنار هم رابطه سالمي داشته باشند. فقدان اعتماد اجتماعي آثار خود را در همه حوزه ها ازجمله اقتصادي به جا مي گذارد. درنتيجه جامعه فرصت رشد و شكوفايي تمدني را ازدست مي دهد.
در حوزه خانوادگي ميان زن و شوهر نيز اين اطمينان و اعتماد ازميان مي رود؛ زيرا خانواده بر نوعي پيمان و عهد برپا شده است و پيمان شكني در انسان هاي بي تقوا موجب مي شود تا هسته اوليه اجتماعي يعني خانواده سست شود.
خداوند در آيه 56 سوره انفال پيمان شكني مداوم در همه امور زندگي را به عنوان يكي از آثار مهم بي تقوايي برمي شمارد؛ زيرا آن چه موجب مي شود تا اشخاص به قول و قرارهاي خويش پاي بند باشند، تقواست. بي تقوايي حتي موجب مي شود تا شخص نسبت به پيمان ها و عهدهاي مكتوب و اسناد نيز بي توجه باشد و به اشكال مختلف قانون و اسناد قانوني و مكتوب را دور بزند.
از ديگر پيامدهاي زيانبار بي تقوايي مي توان به اختلافات و تفرقه در حوزه اجتماعي اشاره كرد. اين اختلافات مي تواند در حوزه هاي مختلف ديني و فرهنگي و اجتماعي وسياسي اتفاق بيفتد. خداوند درآيات 52 و 53 سوره مؤمنون به اين اختلافات اشاره مي كند و به بي تقوايي به عنوان عامل پيدايش تفرقه ها توجه مي دهد.
گران فروشي و كم فروشي و عدم مراعات قوانين عرفي و قانوني از سوي مردم از ديگر پيامدهاي بي تقوايي در جامعه است. اصحاب«ايكه» و جامعه شعيب به سبب همين بي تقوايي نسبت به يك ديگر ظلم مي كردند و با كم فروشي و گرانفروشي از يكديگر به اشكال مختلف مي دزديدند. (شعراء آيات 176 و 177)
بي تقوايي در حوزه سياسي، شخص و دولت را به سوي استكبار مي كشاند و زمينه ظلم و ستم فراگير را فراهم مي آورد. از اين رو خداوند درباره رفتارهاي فرعون به بي تقوايي وي اشاره مي كند كه عامل مهم در ظلم كردن به جامعه يهوديان بود. (شعراء آيات 10 و 11)
رفتارهاي هنجارشكنانه اي چون قتل را مي بايست در بي تقوايي افراد جست. قرآن به اين مسئله در آيه 27سوره مائده اشاره مي كند؛ زيرا در يك نمونه چون قتل هابيل، بي تقوايي قابيل موجب شد تا وي نسبت به هابيل حسادت ورزد و زمينه براي قتل برادر در او فراهم شود.
تقوا، مهاركننده هواهاي نفساني
تقوا، لباسي است كه آدمي را از هرگونه عيب و نقصي مي پوشاند؛ زيرا شهوت و هواهاي نفساني آدمي را به سوي بسياري از ناهنجاري ها مي كشاند. تقوا موجب مي شود تا شهوت و هواهاي نفساني مهار شود و در حفاظ قرار گيرد و انسان را نيز از انجام كارهاي زشت و پليد و گناه نگه دارد. (اعراف آيه 26)
بسياري از انسان ها به سبب غرور بي جا و اعتماد به نفس بالا به خود، زمينه بي تقوايي را در خويش افزايش مي دهد و در مسير گناه گام برمي دارند. (بقره آيه 206)
اين ها نمونه هايي از پيامدهاي اجتماعي بي تقوايي در هر جامعه اي است. بنابراين مسئولان و اولياي امور براي اين كه جامعه اي داراي شهروندان قانون گرا باشد، بايد بر تقوا به عنوان مهم ترين بنياد اخلاق، قانون گرايي و رفتارهاي هنجاري تأكيد كنند. هرگونه بي توجهي به اين بنياد، مي تواند آثار زيانباري به دنبال داشته باشد كه عذاب هاي الهي و مكر وي ازجمله آنهاست. باشد با تقويت تقواي اجتماعي و نظارت وجداني در افراد، شهرونداني پاك و سالم و جامعه قرآني داشته باشيم. به اميد آن روز.

 



امنيت اجتماعي محصول تعامل دولت و مردم

يسرا آگاه
در قسمت اول مقاله عوامل موثر در امنيت اجتماعي از منظر قرآن و حديث شامل مباحث، تعريف امنيت، انواع امنيت و عوامل موثر در امنيت اجتماعي مورد بررسي قرار گرفت.
اينك آخرين بخش اين مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
لازمه اقتدار سياسي
نمي توان گفت كه امنيت سياسي و امنيت اجتماعي، كدام بر ديگري ارجح است؛ زيرا اين دو، پايه هاي يك بنا هستند، اينها اركان هيئت اجتماعي اند و اركان و اجزاي به وجود آورنده يك ساختار متناسب و منتظم، هر كدام در جاي خود اهميت دارد؛ حتي اگر در تحليل سياسي و رايج، امنيت سياسي مورد توجه باشد، امنيت اجتماعي پايه اين نظم سياسي است. به عبارت ديگر، در واقع باور و اعتماد مردم به آنها كمك مي كند كه با دولت مشاركت، همدلي و همگرايي داشته باشند؛ اگر حكومت شرايطي برايش به وجود آيد كه با فقدان مشاركت مواجه شود، بي ترديد امنيت اجتماعي هم در معرض خطر قرار مي گيرد. بدون شك، تامين امنيت و حفظ جان، مال و آبروي افراد از هرگونه تهديد و تعرض، مستلزم وجود قدرت و اقتدار سياسي است و اين موضوع از اساسي ترين شرايط ايفاي آن مسئوليتهاست.
در نتيجه ضعف اقتدار سياسي و حكومتي، قانون شكنان و مجرمين و همه كساني كه مستعد و مهياي تعرض به منافع حياتي مردم هستند، در اجراي منويات مجرمانه خود ترغيب مي شوند و نسبت به تحقق بي دغدغه هرگونه ناامني، جرات و طمع مي كنند. در چنين شرايطي مردم به قدرت حكومت در رفع و دفع عوامل ناامني اعتماد ندارند و حاكمان را گرفتار بي ثباتي سياسي مي بينند و تصميمات و فرمان آنان را غيرنافذ مي شناسند و خود نيز همواره دچار ترس و اضطراب هستند. بنابراين، ضعف اقتدار سياسي از سه جهت، عامل و زمينه ناامني اجتماعي است: عدم توانايي عيني و واقعي حكومت در مقابله با مجرمان و هنجارشكنان؛ ايجاد فرصت، طمع و رغبت براي قانون شكنان و مهاجمان در تعرض به جان، مال و نواميس مردم؛ عدم اعتماد شهروندان به دستگاه هاي حكومتي در برخورد با مجرمان و احساس بي پناهي در مقابل عوامل تهديد و تعرض.
نكته مهم اين است كه «صلاحيت سياسي» غير از «اقتدار سياسي» است. اگرچه بخش قابل توجهي از منابع اقتدار سياسي را شخصيت علمي، عقلي و اخلاقي حاكمان و زمامداران تشكيل مي دهد، لكن منابع ديگري نيز وجود دارند كه اگر مساعدت نكند، به ضعف اقتدار سياسي منجر مي شود و بعيد نيست كه يك زمامدار داراي صلاحيت سياسي، فاقد اقتدار سياسي باشد (واثقي، 1380: 61-64).
جامعه نيازمند بازسازي دائمي مي باشد. بدون همكاري نهادهاي درون ساختاري و با توليد امنيت از طريق شكل بندي هويتي نمي توان براي بقا و ارتقاي نظام سياسي اميد چنداني داشت. از اين رو، امنيت ملي در جوامع مختلف در شرايطي ارتقا مي يابد كه جامعه بتواند به همبستگي اجتماعي دست يافته و نظام سياسي نيز قادر به تبديل همبستگي اجتماعي به انسجام ساختاري باشد.
به عنوان مثال، در شرايطي كه آسيب پذيري هاي عراق افزايش يافت و آنها نتوانستند موقعيت خود را بازسازي نمايند، طبعا آمريكاييها از تحرك موثرتري براي جايگاه يابي و قدرت يابي در عراق برخوردار شدند. به اين ترتيب، عراق نتوانست معادله قدرت- امنيت را در كشمكش منطقه اي و بين المللي ادراك نمايد.
بنابراين كشوري كه بدون توجه به بسته هاي محيطي درصدد گسترش قدرت خود باشد، به گونه اي اجتناب ناپذير درگير جدالهاي پيش بيني نشده مي شود و به اين ترتيب موقعيت خود را از دست مي دهد (متقي، 1383: 107-113).
تمامي ادبيات منتشر شده از سوي آمريكاييها به گونه اي سازماندهي شده است كه زمينه را براي انجام جنگي از نوع جنگهاي جديد عليه اهداف امنيتي ايران فراهم آورند. جلوه هاي چنين تعارضي را مي توان در روند برگزاري اجلاسيه هاي شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي و همچنين ساير اجلاسيه هاي بين المللي مشاهده كرد. بخش عمده اي از نبرد ايجاد شده عليه اهداف امنيتي ايران ماهيت هنجاري و انديشه اي دارد. در شرايط كنوني، شكل جديدي از انديشه هاي امنيتي در برخورد با اهداف فراگير و منافع حياتي ايران ظهور يافته است. دشمن از طريق تاثيرگذاري بر انديشه، زمينه لازم براي انهدام اقتدار ملي كشورهايي از جمله ايران را فراهم مي آورد. آنان ابزارهاي متعددي از قدرت را در خدمت مي گيرند؛ ابزارهاي قدرت ملي آنان تركيبي از ابزارهاي سخت افزاري و نرم افزاري است (همان: 121 و 122).
پس نداشتن قدرت كافي براي حكومت يكي از عوامل سلب امنيت اجتماعي است.
جنگ از مؤلفه هايي است كه باعث بر هم خوردن امنيت ملي مي شود (بقره/190 و 193) و در نتيجه چون تمامي ابعاد امنيت به هم مرتبط اند، امنيت اجتماعي را نيز تحت الشعاع قرار مي دهد. اين آيات و آيات مشابه آن هدف اصلي جنگهاي اسلامي را روشن مي سازد. اسلام مي گويد: جنگجويان مسلمان همواره بايد هدف اصلي خويش را در نظر داشته و بدانند كه منظور از جهاد، خاموش كردن آتش فتنه و جلوگيري از ظلم و ستم و دعوت مردم به آيين حق است و هميشه شعارهاي مبارزاتي خود را با نام خدا همراه كنند (حر عاملي، 1395: 2/421 و 425؛ 15/85؛ محدث نوري، 1408: 2/265؛ كليني، 1365: 5/27؛ شيخ طوسي، 1365؛ 6/128؛ مجلسي، 1394: 19/177؛ 28/104؛ ديلمي، 1412: 2/334؛ نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، بي تا: 44، خ51).
از روايات (حر عاملي، 1395: 15/66؛ شيخ طوسي، 1365: 6/140؛ كليني، 1365: 5/30) دانسته مي شود كه اسلام علاوه بر احترام شخصيت عموم سربازان و موضوع تساوي مسلمانان، براي خاتمه دادن به جنگ از هر فرصتي استفاده كرده و به دنبال بهانه مي گردد كه نزاع با مسالمت خاتمه پذيرد. اسلام كه خود طالب امنيت است، جنگ را در هر صورت منع نموده، مگر آنكه براي جلوگيري از تعدي و يا خاموش ساختن آتش فتنه و آشوب باشد (بقره/191) ]كه اين خود نوعي بي امنيتي است و جنگ در اين يك مورد در واقع براي ايجاد امنيت جايز شمرده شده است[. نكته قابل توجه ديگر در آيات اين است كه افشاي اخبار امنيتي قبل از ارجاع آن به متصديان امور از عوامل سلب امنيت جامعه (نساء/83) شناخته شده است.
4-5. پليس، مسئول امنيت اجتماعي
نگاه غالب جامعه اين است كه مسئول امنيت اجتماعي پليس است، ولي امنيت اجتماعي از مردم و براي مردم است و دولت در اين ميان بايد مديريت و برنامه ريزي كند. اگر مشاركت مردم مخدوش شود از پليس كاري ساخته نيست و امنيت مشكلي صوري پيدا مي كند؛ يعني ظاهراً امنيت هست چون پليس هست، اما در اعماق مناسبات اجتماعي آشوب، نابهنجاري، تمايل به قانون گريزي و آسيبهاي اجتماعي هست؛ در حالي كه در سطح و ظاهر، ثبات وجود دارد، امنيت بايد واقعي، عميق، اجتماعي و مردمي باشد.
سخن اصلي اين است كه پليس جايگزين مردم نيست؛ زيرا اين حوادث و هنجارشكنيها در آن قسمت از شهر كه پليس هم حضور دارد اتفاق مي افتد، مانند واقعه خفاش شب كه در دل پايتخت اتفاق افتاد. اين مسئله وابسته به پليس نيست، حتي مي توان گفت كه پليس عامل فردي ايجاد امنيت است و عامل اصلي خود مردم هستند و پليس، مكمل حضور مردم است.
جالب است بدانيد كه در بسياري از موارد بروز آسيبها، ما يك مجرم بزرگ و يك مجرم كوچك داريم؛ مجرم بزرگ جامعه و مجرم كوچك فرد است. جامعه بايد محاكمه شود كه چرا چنين پديده اي به وجود آمد و چون هيچ وقت اين محاكمه انجام نمي شود، به سراغ مجرم كوچك مي روند (زنگنه، 1383). در آيات نيز تقويت بنيه نظامي و تقويت عده و عده از عوامل ايجاد امنيت در جامعه (انفال/60) شناخته شده است.
4-6- جلب مشاركت مردمي
از عوامل مؤثر در برقراري امنيت، نقش مشاركت مردم است. مسئله امنيت اجتماعي به عنوان يك امر اجتماعي به طور كامل وابسته به مشاركت مردم است. اين بدين معنا نيست كه بگوييم دولت مسئول نيست، چنانكه شرح وظايف برخي از سازمانها، ايجاد امنيت مطرح شده است، مثل سازمانهاي نظامي و انتظامي.
خانواده، گروههاي آموزشي، وسايل ارتباط جمعي و احزاب، همه و همه در ايجاد امنيت اجتماعي نقش دارند و هر چه مسئوليت آنها بيشتر شود، مأموريت دولت كم مي شود و عكس آن اين است كه هر چه شهروندان فهم كمتري از امنيت اجتماعي داشته باشند، مشاركت كمتري دارند، در نتيجه بار اصلي به دوش دولت مي افتد.
دولت بايد مديريت و برنامه ريزي توسعه امنيت اجتماعي را داشته باشد و نمي تواند خودش كارگزار و همه كاره امنيت اجتماعي باشد. هر چه مشاركت مردم و نهادهاي مدني بيشتر باشد، شاهد كاهش آسيبهاي اجتماعي خواهيم بود.
هيچ مسئله اي در اجتماع نيست كه مردم از حل آن عاجز باشند. اگر مشاركت مردم كم باشد، دولت بايد هزينه هاي فراواني براي جبران اين كاهش مشاركت بكند. اين فرمول ساده اي است كه جهان را خداوند اداره مي كند و جامعه را مردم (واثقي، 1380: 204-206).
روشهاي جلب مشاركت مردم
الف) آگاهي بخشي
براي تقويت رفتار مشاركتي مردم- در هر موضوع و گستره اي- لازم است آگاهيهاي متناسب و مورد نياز، به آنان ارائه گردد. وقتي كه مردم اهميت امنيت اجتماعي را نمي شناسند و خسارت فقدان آن را درنمي يابند و از راههاي تحقق آن آگاهي ندارند، چگونه در برقراري آن با دستگاههاي مسئول كشور همكاري خواهند نمود؟
در قرآن كريم، آياتي (انفال/65) حاكي از نقش آگاهي و فهم و شناخت در عمل و مشاركت اجتماعي است.
بدون ترديد، حضور مؤثر مردم در صحنه هاي امنيتي، متضمن ارتباط ذهني و عاطفي آنان با موضوعات و پديده هاي امنيتي است. ذهن و دلي كه ضرورتها، فايده ها و زمينه هاي امنيت اجتماعي را نمي شناسد و حس نمي كند، چگونه مي تواند دست و قدم را به ميزان همراهي و همگامي بكشاند؟
در زير به برخي از مهمترين موضوعات و متعلقات اين آگاهيها اشاره مي گردد:
1. آگاهي از حقوق فردي و اجتماعي؛
2. آگاهي از خطرها و تهديدها؛
امام علي(ع) مي فرمايند: «هر كسي كه ضرر شر را نشناسد، بر بازايستادن از او توانا نيست» (خوانساري، 1366:5/419) و فرمود: «هر كه گمانش بد باشد، تأمل كند» (همان: 136). يعني بدگماني به محيط و افراد، موجب مي شود كه در ارتباط و معاشرت و معامله با مردم، تأمل و دقت كند وپيش از آزمودن موضوع، بر آن اعتماد ننمايد.
3. آگاهي از ثمرات امنيت.
از آنجا كه افراد بشر، به صورت طبيعي و غريزي، به سوي منافع مورد قبول خود حركت مي كند، پس هرگاه مردم به آثار، بركات و منافع امنيت و آرامش آگاهي يابند، به طور طبيعي و غريزي براي تأمين و تحقق آن همت مي گمارند و در صيانت از آن، از هيچ كوششي دريغ نخواهند نمود.
ب) بيان مسئوليتها
شناخت مسئوليتها، تكاليف و فرايض اجتماعي، انساني و ديني، عامل ديگري براي مشاركت و حضور مردم در صحنه هاي مختلف اجتماعي است. پاره اي از مهمترين مسئوليتهاي فردي و اجتماعي عبارتند از:
1. مسئوليت ستم ستيزي؛
2. مسئوليت نصرت مظلوم؛
امام صادق(ع) در ضمن شمارش گناهان كبيره مي فرمايند: «... از جمله گناهان كبيره، ترك ياري ستمديدگان است» (حر عاملي، 1395: 11/262).
3. مسئوليت نهي از منكر.
درك اين مسئوليت اجتماعي و فريضه ديني، موجب همكاري مردم با دستگاهها و مسئولان امنيتي و انتظامي خواهد شد.
ج) تحريم وجدان اخلاقي و اجتماعي
يعني همان حالتي كه در تعابير گوناگوني همچون: حميت، تعصب، غيرت ورزيدن و حساسيت اجتماعي و سياسي بيان مي شود و مفهوم مقابل آن عبارت است از: بي تفاوتي، بي حسي عاطفي و آرامش بيمارگونه در برابر پديده هاي تلخ و نامطلوب انساني، اجتماعي وسياسي.
قرآن كريم، براي ترغيب مردم به جهاد و حضور آنان در صحنه هاي مبارزه با ستمگران، از همين روش سود جسته است. آري، اسلام هر چند كه هر سبب و نسبي را در برابر ايمان هيچ و پوچ دانسته، لكن در عين حال، همين هيچ و پوچ را در ظرف ايمان معتبر شمرده است. بنابراين، بر هر فرد مسلمان واجب است كه به خاطر برادران مسلمانش، فداكاري كند و غيرت به خرج دهد(طباطبايي، 1376:4/627).
امام علي(ع)، در راستاي جلب مشاركت مردم در مبارزه با عوامل ناامني اجتماعي به تحريك وجدان اخلاقي و اجتماعي و غيره و تعصب ديني و انساني آنان پرداخته است (نهج البلاغه، خطبه 121: واثقي، 1380: 206-230).
4-7. مقابله با آسيبهاي اجتماعي
اصولا جامعه بايد توان مقابله با تضادهاي دروني خويش را داشته باشد و اين تضادها را از نقطه هاي آغازين، قبل از اينكه به مرحله بحران برسد مطرح و حل كند و نگذارد كه اين تضادها مطرح شوند و يا آنقدر بد مطرح شوند كه به يك نقطه بحراني برسند كه حتي طرح آن هم براي جامعه مسئله ساز باشد. هيچ بحران و پديده ناهنجار اجتماعي وجود ندارد كه از ابتدا در اوج باشد، به حدي كه مطرح كردن آن باعث ايجاد دل نگراني شود.
وقتي يك پديده از سطح فردي و پراكنده خارج شد و به يك محدوده اجتماعي رسيد، جامعه بايد به تدريج با روشهاي مقتضي با آن مقابله كند و راه حلهايي براي آن پيدا كند.هر آسيب اجتماعي تابع همين قانون است.
اصولا جامعه ما مبارزه با آسيب را تمرين نكرده و به بلوغ برنامه اي و مديريتي نرسيده است تا مسائل را در جايگاه و جغرافياي مناسب خودش مطرح و حل كند؛ يكي از دلايل آن، احساس بي اعتمادي مديران در حل مسائل اجتماعي به مردم است؛ مردم بسياري از اين مسائل را مي توانند حل كنند، اما مشاركت مدني چندان جدي گرفته نمي شود. هميشه اين تفكر وجود دارد كه در يك ساختار غيردولتي و جامعه مدني غيرفعال، دوست بايد همه مسائل را حل كند.
بعضي از عوامل موثر در افزايش آسيبهاي اجتماعي عبارتند از:
الف) فقر
استقرار امنيت اجتماعي، با پيگيري دولت رفاه ميسر مي شود. امنيت اجتماعي يك توليد اجتماعي است كه نتيجه تعامل روابط افراد جامعه در بين خود از يك سو و در رابطه با نظام سياسي از سوي ديگر است. در دو دهه گذشته به ضرورت اين تعامل دو طرفه توجهي نشده و امنيت داخلي ناديده انگاشته شده و سياستهاي رفاه و تأمين اجتماعي به صورت بي اثري اجرا گرديده كه موجب گسترش شديد آسيبهاي اجتماعي شده است.
ناكارآمدي سياستهاي تأمين اجتماعي و سياستهاي حمايتي و عدم توجه به مسئوليت دولت در حوزه رفاهي و حوزه امنيت داخلي و پيگيري ممتد سياست عدالت اجتماعي، رشد سياستهاي حمايتي، افزايش يارانه هاي پرداختي مصرفي و... موجب رشد فقر و تضعيف بنيادهاي امنيت اجتماعي شده است. فقدان رفاه اجتماعي و گسترش فقر باعث شده كه افراد جامعه در سطح نيازهاي فيزيولوژيك در تكاپو باشند، به طوري كه فرصت شركت و يا حمايت از مفهوم امنيت ملي را از آنان گرفته است. احساس محروميت نسبي در افراد جامعه و ارضاي نيازهاي فيزيولوژيك، زمينه را بر واژگاني چون وفاق اجتماعي، مسئوليت پذيري، مشاركت اجتماعي و... تنگ كرده است. گسترش احساس محروميت نسبي زمينه شورشهاي اجتماعي را نيز فراهم آورده است.
در اينجا قانون گذار بايد نظارتي كامل بر سياستها و قانونهاي رفاهي داشته باشد و آنها را در جهت كاهش آسيبهاي اجتماعي، برنامه ريزي و سازماندهي كند.
اجتماع فقير از فراز يك نشيمن بلند فكري چنين است: جهل، توحش، تملق و چاپلوسي براي يك لقمه نان از هر كجا و به هر قيمت، بي شخصيتي و پست همتي، خودفروشي بلكه همه چيزفروشي از دين، شرف و ناموس گرفته تا هر ارزش انساني ديگر، عجز و ناتواني و روبه مزاجي، بدبيني به كائنات، خمودي و افسردگي و صدها رذيله ديگر كه به شمار نيايد. بي جهت نيست كه پيشوايان اسلام، فقر را مقدمه كفر و بي ايماني شمرده اند (طيبي شبستري، 1357: 52-60).
ب) بيكاري
قرآن مي فرمايد: «هنگامي كه از كار مهمي فارغ مي شوي به مهم ديگري بپرداز» (انشراح/ 7 و 8)، هرگز بيكار نمان، تلاش و كوشش را كنار مگذار، پيوسته مشغول مجاهدت باش و پايان مهمي را آغاز مهم ديگر قرار ده.
اين برنامه سازنده ومؤثري است كه رمز پيروزي و تكامل در آن نهفته است. اصولاً بيكار بودن و فراغت كامل مايه خستگي، كم شدن نشاط، تنبلي و فرسودگي و در بسياري از مواقع مايه فساد و تباهي و انواع گناهان است. قابل توجه اينكه آمارها نشان مي دهد كه به هنگام تعطيلات مؤسسات آموزشي ميزان فساد گاهي تا هفت برابر بالا مي رود! (مكارم شيرازي، 1374: 27/128-133).
«مشيت الهي» در زمينه رزق و روزي اين نيست كه خدا بي حساب و بدون استفاده از اسباب، به كسي روزي فراوان دهد يا روزي او را كم كند، بلكه مشيت او براين قرار گرفته است كه آن را در لابه لاي اسباب اين جهان جستجو كند كه: «أبي الله أن يجري الأمور الا بأسبابها»!
از آيات قرآن (رعد/26) نيزهمين معنا به خوبي استفاده مي شود كه خدا روزي هركس را بخواهد وسيع و روزي هركس كه بخواهد محدود مي سازد. اين سخن به آن معناست كه خواستن و مشيت و اراده الهي يك مسئله دل بخواه و بي حساب نيست، بلكه مشيت خداوند از حكمت او جدا نيست و هميشه روي حساب لياقت ها و شايستگي هاست. به همين دليل قرآن مجيد كراراً انسان را در گرو سعي و كوشش و تلاش و فعاليت خود شمرده و بهره او را از زندگي به ميزان سعي و تلاش مي داند. در اين زمينه احاديث فراواني از پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) وارد شده و تلاش و كوشش براي تحصيل روزي و دوري از بيكاري و پرخوابي و تنبلي را ستوده است (ر.ك: كليني، 1365: 5/85-86؛ حر عاملي، 1395: 17/58و 60؛ مجلسي، 1364: 75/59؛ حراني، 1382: 220؛ ر.ك: شيح صدوق، بي تا: 3/157 و 169؛ تميمي، 1385: 2/14).
ج) اعتياد و وجود معتادان در جامعه
از عواملي كه مي تواند در افزايش آسيب هاي اجتماعي مؤثر باشد، وجود معتادان در جامعه ومشكلات فراواني است كه به دنبال آن گريبان گير تك تك افراد جامعه مي شود و امنيت اجتماعي و اطمينان خاطر را از آنها سلب مي كند. مبارزه و برخورد با معضل اعتياد وظيفه دولت است تا با برخورد صحيح با اين معضل اجتماعي، جلوي مشكلات بيشتر را بگيرد.
عوامل مؤثر در گرايش افراد به مصرف مواد مخدر به سه بخش تقسيم مي شود:
اولين عامل، خود فرد است. در اين خصوص عواملي مانند كمبود اعتماد به نفس، تمايل به اعمال زشت و خلاف، عدم آگاهي يا فقدان شناخت لازم نسبت به مصرف مواد مخدر، ناراحتي رواني يا مشكلات شخصيتي، درد يا بيماري هاي جسمي مزمن، نظر مثبت به مواد مخدر، داشتن پيش زمينه ارثي، مورد خشونت قرار گرفتن و وضعيت بد تحصيلي مي تواند فرد را به مصرف مواد مخدر ترغيب كند.
دومين عامل، مربوط به خانواده فرد است. در اين خصوص عواملي مانند رها كردن فرزند به حال خود (طردشدگي)، تشنج و درگيري در خانواده و سطح پايين درآمد، در گرايش فرد به مواد افيوني مؤثر است.
سومين عامل، مربوط به محيط است. دوستان ناباب، دسترسي آسان به موادمخدر و فشارهاي ناشي از بحران هاي محيطي به عنوان محيطي در گرايش افراد به مواد مخدر مؤثر است.
همه معتادان براي تجربه، تفريح و يا اصرار وتشويق دوستان، مصرف مواد را شروع مي كنند، به تدريج به آن وابستگي پيدا كرده و كنترل خود را در پرهيز از آنها ازدست مي دهند و به مواد مخدر معتاد مي شوند.
آگاه كردن جامعه از خطرات و مضرات مواد مخدر، تقويت فعاليت هاي جايگزين و افزايش مهارت هاي زندگي مانند مهارت حل مشكل و ارتقاي فرهنگي درپيشگيري ازگسترش معضل اعتياد مؤثر مي باشد.
تجربه نشان داده كه فقط 10% معتادان ممكن است به ترك تمايل نشان داده و چراغ سبز نشان دهند. دولت بايد هميشه به امر مبارزه با اعتياد به شكل جدي بنگرد و راههاي توصيه آن را به طور دقيق شناسايي و مسدود كند («اختلاف طبقاتي، فقر، بيكاري و اعتياد»، نشريه كار و كارگر، 1384). اعتياد و معتاد چنان از نظر اسلام مذموم و ناپسند است كه در احاديث آمده (براي نمونه ر.ك: كليني، 1365، 6/242؛ شيخ صدوق، بي تا: 3/345: 4/356؛ شيخ طوسي، 1365: 9/108 و 128: حر عاملي، 1395: 9/454؛ 12/308؛ محدث نوري، 1408: 7/233؛ 13/109؛ مجلسي، 1364: 5/87؛ 7/223؛ شيخ مفيد، الاختصاص، 1413: 103؛ سيدابن طاووس، 1367: 702؛ شيخ صدوق، 1362:404؛ حسيني استرآبادي، 1409: 790؛ و...) كه به شخص يهودي سلام كنيد ولي به كسي كه معتاد به حشيش است سلام نكنيد يا كسي كه معتاد به حشيش باشد، محارب با خدا و تمامي انبياست.
د) بي حجابي
گسترش دامنه فحشا و ناامني از پيامدهاي بي حجابي است. آمارهاي قطعي و مستند نشان مي دهد كه با افزايش برهنگي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي به طور مداوم بالا رفته است؛ چرا كه «هر چه ديده بيند دل كند ياد» و هر چه «دل» يعني هوسهاي سركش بخواهد به هر قيمتي باشد به دنبال آن مي رود. در چنين جامعه اي ديگر قداست پيمان زناشويي مفهومي نمي تواند داشته باشد و خانواده ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشي مي شوند و كودكان، بي سرپرست مي مانند.
گسترش دامنه فحشا و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناك ترين پيامدهاي بي حجابي است. عامل اصلي فحشا و فرزندان نامشروع منحصرا بي حجابي نيست، بلكه يكي از عوامل مؤثر آن، مسئله برهنگي و بي حجابي است. با توجه به اهميت اين موضوع آياتي از قرآن را داريم كه احكام نگاه كردن و چشم چراني و حجاب را بيان مي دارد (نور/31).
هنگامي كه مي شنويم در انگلستان، طبق آمار هر سال پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مي آيد و جمعي از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده اند، نه به خاطر مسائل اخلاقي و مذهبي، بلكه به خاطر خطراتي كه فرزندان نامشروع براي امنيت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اي كه در بسياري از پرونده هاي جنايي پاي آنها در ميان است، به اهميت اين مسئله پي مي بريم.
مي دانيم كه مسئله گسترش فحشا براي آنها كه هيچ اهميتي براي مذهب و برنامه هاي اخلاقي قائل نيستند فاجعه آفرين است، بنابراين هر چيز كه دامنه فساد جنسي را در جوامع انساني گسترده تر سازد تهديدي براي امنيت جامعه ها محسوب مي شود و پيامدهاي آن هرگونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است (مكارم شيرازي، 1374: 440-446).
از آنجا كه مفاسد اجتماعي، غالبا تك علتي نيست، بايد مبارزه با آن، به طور همه جانبه شروع شود. جالب اينكه در آيات قرآن براي امنيت جامعه و جلوگيري از مزاحمت افراد هرزه، به زنان با ايمان دستور مي دهد كه بهانه اي به دست آنها ندهند و با رعايت پوشش مناسب جلوي مشكلات بعدي را بگيرند و سپس آيات قرآن، مزاحمان را با شديدترين تهديد بر سرجاي خود مي نشاند.
اين برنامه اي است براي هميشه و همگان، هم دوست را بايد اصلاح كرد و هم دشمن را با قدرت بر سر جاي خود نشاند. مجازات فحشا و منكر (نساء/15 و 16)، از عوامل مؤثر در كاهش آسيبهاي اجتماعي و از قوانين كيفري موجود در يك جامعه است كه بسته به شدت و ضعف اين قوانين، ممكن است آسيبهاي اجتماعي كمتر يا بيشتر شوند.
در آياتي از قرآن اشاره صريح به عمل زنا و مجازات آن داريم(نساء/5) كه مصداق صريح آن در جامعه امروزي تجاوز به زنان است كه از عوامل سلب امنيت در جامعه مي باشد. اين آيه اشاره به مجازات زنان شوهرداري دارد كه به فحشا آلوده شوند.
هـ) سرقت و دزدي
فساد و افساد در برخي آيات قرآن مجيد در مورد سرقت به كار رفته است(مائده/38)، همان طور كه برادران يوسف پس از اتهامشان به سرقت گفتند: «به خدا قسم شما مي دانيد ما نيامده ايم كه در زمين مصر فساد كنيم و ما هرگز سارق نبوده ايم»(يوسف/73) و در برخي آيات، سرقت و آدم ربايي از عوامل سلب امنيت اجتماعي شمرده شده است (انفال/26؛ قصص/57؛ عنكبوت/67).

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14