(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 11 آبان 1388- شماره 19501
 

معرفي گزيده اي از آثار عبدالقهار عاصي ...اگر رسد نواي من
پرسه هاي تاريخي با خاستگاه داستاني نقد رمان شباويز اثر منيژه آرمين
بي تو...!
كوبيسم و جنبش هنري



معرفي گزيده اي از آثار عبدالقهار عاصي ...اگر رسد نواي من

محمد كاظم كاظمي
كتاب: شهر بي قهرمان
گزيده شعر عبدالقهار عاصي
به كوشش عبدالمعروف كبيري
انتشارات ترانه، چاپ اول، مشهد
432 صفحه، 2000 نسخه
اينك قريب به پانزده سال از شهادت عبدالقهار عاصي شاعر نامدار افغانستان مي گذرد، شاعري با آثاري بسيار كه در هشت دفتر شعر گرد آمده بود. و اين دفترها غالبا ناياب بود، به ويژه در خارج از افغانستان.
در اين سالها البته تلاشهايي براي گردآوري و انتشار كليه آثار عاصي صورت گرفته و گاه به كتابهايي همچون «كليات اشعار قهار عاصي» به كوشش نيلاب رحيمي منجر شده است، ولي جاي كتابي منقح و منظم كه در آن آثاري از شاعر با معيارهاي امروزين تدوين و چاپ و نشر فراهم آمده باشد، خالي بود. به نظر مي رسد كه اكنون بخشي از اين جاي خالي، با كتاب «شهر بي قهرمان» پر شده باشد.
اين كتاب به كوشش معروف كبيري از پژوهندگان جوان هرات فراهم آمده و توسط انتشارات ترانه در مشهد چاپ شده است. اين به واقع اولين مجموعه شعر عاصي است كه در ايران به چاپ مي رسد و اين خود خالي از اهميتي نيست، چون در اين سالها متأسفانه انتشار آثار شاعران داخل افغانستان در ايران را كمتر شاهد بوده ايم و اين بيشتر شاعران مهاجر بوده اند كه در جامعه ادبي اين كشور نام و نشان داشته اند. اين مي تواند نقطه شروعي باشد براي پيمودن مسير دادوستدها و ارتباطهاي ادبي بيشتر ميان دو كشور.
كتاب حاضر البته عنوان «گزيده آثار» را بر خود دارد، ولي حقيقت اين است كه همه آثار شاعر در قالبهاي كهن در آن گرد آمده است، يعني اين گزيده اي است كه اگر با يك مجموعه كامل از نوسروده هاي عاصي نيز همراه شود، مي تواند كليات آثار او باشد. و چنان كه به نظر مي آيد و گردآورنده نيز وعده داده است، قرار است كه آن كتاب نيز در آينده نزديك فراهم آيد.
آنچه در نظر اول در كتاب «شهر بي قهرمان» جلب توجه مي كند، تدوين و كتاب آرايي آن است كه نسبت به كتابهاي شعر منتشره در سالهاي اخير در افغانستان برتري محسوسي دارد حتي نسبت به دفترهاي پيشين شعر عاصي كه در كابل و بعضي جايهاي ديگر چاپ شده و غالبا كيفيت چاپ و صحافي نامطلوبي داشت.
در «شهر بي قهرمان» آثار شاعر به تفكيك دفترهاي هشتگانه شعر او در بخشهاي مختلف آمده و آثار چاپ نشده نيز در انتهاي كتاب گنجانده شده است. گردآورنده در مقدمه اي مختصر به برخي ويژگيهاي شعر و شخصيت عاصي از ديدگاه خود پرداخته است كه خود خالي از ارزش نيست، هر چند به نظر مي آيد كه يك زندگينامه يا سالشمار زندگي شاعر هم در كنار اين مقدمه يا حتي به جاي آن، ضروري مي نمود.
ويژگي مهم ديگر كتاب «شهر بي قهرمان» شيوه امروزين تنظيم و تدوين آن است. يعني گردآورنده كوشيده است كه آثار عاصي را با منابع گوناگون مقابله كند و موارد اختلاف را در پاورقي يادآور شود. اين كار براي كتابي كه از يك شاعر در گذشته فراهم مي شود، ضروري است؛ تا خوانندگاني كه اكنون به خود شاعر دسترسي ندارند، بتوانند درباره اين موارد اختلاف داوري كنند.
هم چنين گردآورنده كوشيده است كه از حذف بعضي از آثار عاصي كه با وضعيت سياسي كنوني افغانستان ناسازگاري داشت، بپرهيزد و در اين مورد حفظ امانت كند، هر چند ممكن است اين حفظ امانت براي توزيع كتاب در افغانستان موانعي پديد آورد.
مثلا در ميان آثار عاصي شعري بود انتقادآميز درباره محمدظاهر شاه ، پادشاه سابق افغانستان. اين شعر در سالهاي استقرار دولت جديد كشور كه شيوه برخورد بسيار مهربانانه اي با پادشاه سابق داشت، لاجرم مشكل آفرين تلقي مي شد و چنين بود كه نيلاب رحيمي در كليات اشعار عاصي كه در كابل منتشر شد، بخش عمده اي از آن را حذف كرده بود و البته اين حذف برخلاف اصل امانت داري مي نمود. اين شعر در كتاب «شهر بي قهرمان» آمده است. همين گونه است شعرهاي ديگري كه مي تواند تصويري كامل و تحريف نشده از شعرهاي عاصي به دست دهد و اين خود خالي از ارزش نيست، چون به هر حال بايد پذيرفت كه عاصي آن شعرها را سروده است و اين با آيندگان است كه در اين مورد داوري كنند.
كتاب «شهر بي قهرمان» با توضيحاتي در مورد واژگان بومي و بعضي نكات ضروري ديگر در پاورقيها همراه شده است و اين خود به كيفيت آن مي افزايد. در آخر سخن، شعري از عاصي مي آورم كه در اين مجموعه چاپ شده است.
درخت
من آن درخت عاشقم كه ساحلي است جاي من
صداي رودخانه اي نشسته در هواي من
ز ابرهاي قبله هم تمتعي نمي برم
مرا بهار مي كند حضور آشناي من
ز آب و خاك آتشي قد و قيام كرده ام
زمين عاشقانه اي گرفته است پاي من
به برگ برگ من دلي ز انتظار مي تپد
به شاخه شاخه مي دود جنون ريشه هاي من
هزار بار ديگرم سر شكوفه كردن است
از اين زمين، از اين هوا، اگر رسد نواي من

 



پرسه هاي تاريخي با خاستگاه داستاني نقد رمان شباويز اثر منيژه آرمين

فرخنده حق شنو
مقدمه:
منيژه آرمين متولد سال 1324 تهران است. او كارشناس ارشد مجسمه سازي و مشاوره تحصيلي از دانشگاه تربيت معلم، و كارشناس روانشناسي از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران است. او تاكنون چند نمايشگاه سفال را با طراحي خود در داخل و خارج از كشور به نمايش گذاشته است. از آثار ادبي اين نويسنده مي توان به «آن روز كه عمه خورشيد مرد»، «اي كاش گل سرخ نبود»، «بوي خاك»، «برگزيده ادبيات معاصر» (داستان شانزدهم)، «شب و قلندر»، «كيمياگران نقش»، «راه رستگاري»، «لبه تيغ» و «راز لحظه ها» اشاره كرد.
¤ ¤ ¤
چكيده رمان:
شباويز رماني است واقعيت گرا (رئاليسم) با ژانر تاريخي، در 300 صفحه و شش فصل، كه توسط انتشارات سوره مهر در سال 1388 به چاپ رسيده است.
موضوع اين رمان در ارتباط با وجوه تاريخي، سياسي، اجتماعي، خانوادگي و تا اندازه هايي عشقي، فرهنگي و اعتقادي است كه تمركز بر وجه تاريخي آن بيش از وجوه ديگر است. درواقع شباويز يك رمان تاريخي است. اين رمان ادامه يا جلد دوم رمان شب و قلندر است كه با نام شب آويز به چاپ رسيده است. تاريخ در شب و قلندر، دوره قاجار تا مشروطه را روايت مي كند، و در شباويز- امتداد آن، يعني از مشروطه و احمدشاه، تا پهلوي اول، حكومت رضاخان- و مدتي بعد از آن را. اين رمان حكايت از شاهان اين دوران و دولت هاي آن ها دارد و همچنين رخدادهايي كه در دولت هر كدام به وقوع مي پيوندد، از جمله تغيير وزراء و رئيس الوزرا، كه تغيير هر كدام بعد از ديگري، سبب تحولات و جرياناتي مي شود كه نويسنده به آن ها مي پردازد.
شخصيت هاي داستان بيشتر حقيقي يا واقعي هستند. و هر كدام صفحاتي از تاريخ را پيش روي خواننده باز مي كنند كه به نظر مي رسد بازگويي برخي از آن ها براي تجربه مردم امروز به خصوص جوان ترها مورد نياز باشد.
اين شخصيت هاي تاريخي بنا به نقشي كه در تاريخ كشور ايفا كرده اند و بنا به تغييرات زمان خود، تاريخ بعد از خود را نيز رقم زده اند. اين شخصيت ها در كنار شخصيت هاي تخيلي و غيرواقعي داستان قرار گرفته اند كه بسته به موقعيت هايي كه در آن قرار مي گيرند و وضعيت اجتماع و فرهنگ و خرده فرهنگ هايي اجتماعي شالوده رمان را بنا نهاده اند، كه در اين ارتباط بيشتر به بختياري ها و ايلياتي ها، اصفهاني ها، تهراني ها، مورد توجه قرار گرفته اند.
از مفاهيم سياسي رمان، اشاره به تاريك خانه (فراماسونري)، كميته مجازات، حزب اجتماعيون و اشخاصي چون ظل السلطان، سردار اسعد، مستوفي الممالك، شيخ فضل الله نوري، مصدق، مدرس، خياباني و... دستگيري و زنداني ها، اعدام ها، توقيف مطبوعات و در بخش هاي فرهنگي اشاره به شخصيت هاي علي اكبر دهخدا، ملك الشعراي بهار، ميرزاده عشقي، علي دشتي، علي فروغي و... دارد كه به نوعي با سياست در ارتباط و يا درگير بوده اند.
خلاصه داستان:
داستان با اشاره به شيرين نگار- يكي از شخصيت ها- كه بعد از همسر اولش با مردي به نام كاكو افراسياب ازدواج مي كند، در آغاز خود با فضاي جشن عروسي دختر او- نرگس خاتون- با جهانگير- مردي بختياري كه اهل هزار دره يا سرخ كوه است، شروع مي شود. او پسر خان بابا و خان بانو است و داراي افكار و خرده فرهنگ هايي است كه حتي با وجود تأثير تحصيل در خارج از ايران و تغيير اخلاق و رويه خود، باز به بعضي از آن ها پايبند است. نرگس خاتون همسرش كه شخصيت اصلي رمان است، علاقه زيادي به ساز و به خصوص كمانچه دارد. او به ساز استاد جواد كه شاگردش بوده است، علاقه زيادي دارد. او و مادرش شيرين نگار هر دو كمانچه مي نوازند. در عروسي اين زوج- نرگس و جهانگير- شخصيت هاي زيادي شركت مي كنند از جمله ظل السلطان و شخصيت هاي ادبي و سياسي ديگر كه برخي با هم ارتباط خوبي ندارند. چنان كه با آمدن ميرزاده عشقي به مجلس عروسي و متلك هاي او به شازده، موجب كدورت خاطر شازده مي شود به طوري كه شازده ضمن گفتن لعنت بر سياست و دارالفنون و مشروطه (ص 27) مجلس را ترك مي كند. سردار اسعد افتخار همه بختياري ها است. براي همين جهانگير و نرگس خاتون شب عروسي به ديدنش مي روند. او آزادي خواه بزرگي است. كاكو افراسياب- همسر شيرين نگار- در گوشه حياط خانه، كارگاه كاشي گري دارد و با نقوشي كه روي كاشي ها مي اندازد در حرفه خود به استادي رسيده است. چنان كه خان به دنبال او مي فرستد تا كاشي هاي خانه اش را مرمت كند. خان ريزه و يوسف به او در كارهايش كمك مي كنند. يكي از كارهاي او كاشي هايي است كه روي آن ها آيه اي از قرآن- ان يكاد- نوشته شده است كه بر سردر بيشتر خانه هاي اصفهان ديده مي شود. نرگس خاتون علاوه بر موسيقي به سياست نيز علاقه دارد. او و برادرش رضاداد و همچنين خواهر ديگرش رضوان دخت كه قبلا در ازدواج فتحعلي بوده و دو پسر و دختر از او دارد، به سياست و روزنامه نگاري علاقه دارند به طوري كه بعد ها هر كدام به نوعي به اين كارها اشتغال مي ورزند. آن ها در برخي موارد با هم اختلاف نظر دارند. شمس الدين پسر ديگر اين خانواده است كه پزشك مي شود و در تهران به مداواي بيماران مي پردازد. او در تهران با كسي ازدواج مي كند كه با خانواده اش هيچ وجه تشابهي ندارد. در خانه شيرين نگار زني كار مي كند به نام ننه زيور، كه فرزندانش را در انقلاب مشروطه ازدست داده است. او با نرگس خاتون و جهانگير به تهران مي آيد كه اول ازدواج براي نرگس كمك باشد. ولي بعد از مرگ سردار اسعد كه خانواده بختياري ها به هم مي ريزند و خانواده جهانگير همه به منزل او مي آيند، به اصفهان برمي گردد و تا زماني كه آن ها در خانه نرگس هستند برنمي گردد. و وقتي برمي گردد، مهم ترين كاري كه مي كند جمع آوري اخبار و اطلاعات، از كوچه و خيابان براي نرگس خاتون است، كه نرگس آن ها را براي چاپ براي خواهرش به اصفهان مي فرستد. مستوفي الممالك كه تحصيل كرده فرنگ است و با ادعاي خيرخواهي آمده است، همه روزنامه ها را توقيف مي كند، الا روزنامه تجدد را در تبريز. روزنامه رضا داد هم توقيف مي شود و خودش به خاش تبعيد مي شود. با بسته شدن روزنامه ها، شب نامه ها شروع به كار مي كنند، چنانكه در آن ها مي نويسند شخصيت ها دارند توسط كميته مجازات ترور مي شوند. برخي از جلسات سياسي در خانه جهانگير برگزار مي شود و برخي از شخصيت ها مثل صمصام السلطنه و بعضي از اعضاي كميته مجازات به آنجا رفت و آمد مي كنند. بعد مستوفي الممالك استعفا مي دهد و به قواي انگليس كه از قبل در خيابان ها حضور داشتند، قواي لرها هم اضافه مي شود. در خيابان مردم را به گلوله مي بندند. جهانگير پيشكار صمصام مي شود و همچنين عمويش وزير جنگ مي شود. به جهانگير يك اتول مي دهند مانند اتول فرمانفرما. او ديگر لباس نظامي مي پوشد كه چند نشان نيز بر سينه دارد. نرگس خاتون باردار مي شود و خانواده اش كه براي ديدن او به تهران مي آيند، در هتل سكني مي كنند و وقتي به خانه او مي آيند متوجه رفت و آمدهاي مشكوك در خانه نرگس و ناراحتي هاي او مي شوند. به جهانگير لقب عين الدوله مي دهند، در شهر ها قحطي مي شود. رضاداد كه از خاش آمده وقتي قحطي را مي بيند مي گويد اين قحطي در مقابل قحطي خاش هيچ است. با اين حال مردم در خيابان ها تحصن مي كنند. اوضاع به هم مي ريزد و اداره نظميه و ژاندارمري به هم مي خورد. رضا داد كه از قبل با مادام و موسيو آشنا بود، در بالاخانه كافه آن ها زندگي مي كند. آن ها بعد از آمدن به تهران، كافه اي به نام مگنوليا را راه انداخته اند كه پاتوق نويسندگان و برخي شخصيت هاي ديگر است. رضا داد با دختري به نام ژوليت مراوده داشته است كه در همان بالاخانه از دختر براي او نامه اي آمده مبني بر اينكه از رضاداد صاحب دختري شده است كه اسمش را سارا گذاشته و چون از او طي اين مدت خبردار نبوده، تصميم دارد با كسي ديگر ازدواج كند. رضاداد با اين نامه دچار هيجان و ناراحتي مي شود و دلش مي خواهد سارا را ببيند. جواني به نام بايرام هم خانه رضا داد را تميز مي كند و هم مطالب روزنامه رضا داد به نام«خاله كلاغه» را براي چاپ به چاپخانه آشناي خودش به نام بيوك آقا مي برد. در اين زمان وثوق الدوله و فرخي يزدي و ميرزاده عشقي را به زندان مي اندازند. اكبر دهخدا با روزنامه رضاداد همكاري مي كند. بايرام از رضا داد خواهش مي كند عكس خياباني را در روزنامه اش بزند. او به شدت به خياباني علاقه دارد و وقتي مي فهمد او رادستگير كرده اند، با عجله خود را به او در اروميه مي رساند و دركنار او كشته مي شود. هواپيما هاي روسي اعلاميه هايي بر سرمردم مي ريزند كه درآن نوشته نخست وزير كشور را به بريتانيا فروخته و قراردادهاي ايران و شوروي ملغي شده است. مادام و موسيو و رضاداد به كنسرت قمرالملوك مي روند اين اولين بار است كه زن ها به كنسرت مي روند. ملك الشعرا و حسين ياحقي هم حضور دارند.
همچنين شهرآشوب كه تنها زني است كه بدون حجاب همه جا ظاهر مي شود و توانسته به ازدواج استاد خزان درآيد. او بعدها با جهانگير ارتباط برقرار مي كند و جهانگير به واسطه او به مقام هاي بالاتري مي رسد، ولي بعد زن و فرزندش را مي گذارد و به فرانسه مي رود و بعد از سه سال كه برمي گردد، با برگزاري مهماني توسط خانواده او با هم آشتي مي كنند و نرگس خاتون با او به تهران مي آيد و زندگي فقيرانه اي را با همسرش آغاز مي كند و دراتاقي از خانه اي پر جمعيت زندگي مي كند تا اينكه دوباره وضع جهانگير بهتر مي شود و به خانه اي بهتر مي روند و شهر آشوب هم از ايران مي رود و خيال نرگس راحت مي شود ولي با كشته شدن ميرزاده عشقي نرگس خاتون كه با منع همسرش براي شركت در تشييع روبرو شده، و اهميت نداده بود، دوباره از هم جدا مي شوند به اين معني كه جهانگير بچه ها را نزد خانواده اش مي برد و نرگس را از آن ها دور مي كند اين بار هم جدايي آن ها به طول مي انجامد و هر دو با خانواده هايشان زندگي مي كنند. درحالي كه نرگس از دوري فرزندانش روز و شب را نمي فهمد. دوباره جهانگير از او مي خواهد كه با هم زندگي كنند و باز نرگس قبول مي كند. رضاداد از زندان آزاد مي شود. او در زندان مدرس را ديده است و با او گفتگوكرده است. موهاي رضاداد درزندان سفيد شده و شب ها در زير زمين خانه دچار كابوس مي شود. او چند روز با خانواده اش زندگي مي كند و از آن ها عكس مي گيرد و مي رود و ناپديد مي شود.
با رفتن او شيرين نگار هم كه مدت ها بيمار بود، از دنيا مي رود. و افراسياب نيز كه بعد از شيرين نگار تحمل ماندن در آن خانه را ندارد با خان ريزه آن جا را ترك مي كنند. سال ها بعد متوجه مي شوند افراسياب دريكي از قلعه هاي اصفهان به نام قلعه اجنه كه با فردي كوتاه قد در سرخ كوه زندگي مي كرده و به مردم خدمت مي كرده كه بعد از مرگ زير درخت مراد روي همان تپه به خاك سپرده شده است.
نقد كلي:
چنانكه گفته اند رمان تاريخي خوب مي تواند بيش از خود تاريخ كارايي داشته باشد. به اين معنا كه سودمندي آن درحدي باشد كه مخاطب را با تمام جزئيات و ظرايف زمان خود آشنا كند. و بيش از تاريخ درخدمت مخاطبين خود قرار بگيرد. همان گونه كه درادبيات كلاسيك نمونه هايي از آن ديده مي شود. رمان شباويز نيز در اين راستا قدم مثبتي برداشته است و توانسته بسياري ازوجوه تاريخي چند دهه گذشته سرزمين مان را به تصوير بكشد. به خصوص از اين جهت كه زمان هاي انتخاب شده از سوي نويسنده و موضوع ها و حوادث مربوط به آن، از ويژگي هايي برخوردار است، كه حائز اهميت است. از جمله تاريخ مشروطه و جريان هاي مربوط به آن و بعد از آن. و جريان هاي نزديك به پهلوي اول و تا مدت كوتاهي بعد از آن. موضوع و شخصيت هايي كه نويسنده در داستان آورده است هر كدام از چنان اهميتي برخوردارند كه مي توان يك رمان را تنها به خود آن ها اختصاص داد. همچنين جريان هاي مهمي كه در اين دوران وجود دارد نيز از اهميت به سزايي برخوردار هستند. مثلا مي توان به عنوان يكي از عمده ترين جريان هاي اين داستان، به «فراموش خانه، يا فراماسونري» اشاره كرده است و به «لرد كرزن» استاد اعظم لژ فراماسونري و بعضي ديگر از افراد اين جريان. كه البته تاريخ ورود فراماسون ها از زمان فتحعلي شاه قاجار با ورود مامور انگليسي به نام سرجان ملكم آغاز شد و به دنبال آن با رفتن چند شخصيت مهم به نام ميرزا ابوالحسن خان ايلچي، ميرزا صالح شيرازي، مشيرالدوله و حاجي بابا افشار كه براي آموختن علوم مهندسي و آموزش توپخانه و معدن شناسي و ساعت و... به انگليس رفته ولي فراماسون شده و برگشته بودند، ادامه يافت. فراماسون ها با تشكيل لژهاي مخفي در تهران و اصفهان آنقدر به كار خود ادامه دادند تا بسياري از شخصيت هاي مهم را جذب خود كردند كه در اين راستا از حمايت شخصيت هاي مهم تري نيز برخوردار بودند. رمان ضمن اشاره به فراماسونرها به نيروهاي موازنه منفي به نيروهاي مبارزه مثبت چون مدرس و شيخ فضل الله نوري و... نيز اشاره دارد. و در بخشي از داستان به اعدام «شيخ فضل الله» و عكس العمل پسرانش در كنار پيكر پدر اشاره دارد. به نظر مي رسد پرداختن به همين دو جريان مهم همراه با حوادث ديگر داستان و شخصيت هاي آن، به تنهايي مي توانست اگر به طور كامل گشوده مي شد، تمام كتاب را به خود اختصاص دهد. كه در اين صورت ارتباط اشخاص داستان با اين دو جريان بيشتر و عميق تر مي شد و همچنين مخاطب با تعميق بيشتري از اين جريان ها به دريافت دو نكته مهم ولي كامل در ازاي چندين جريان نامتمركز مي پرداخت. ضمن آنكه جنبه داستاني رمان هم بيشتر مي شد. مطلب مهم ديگري كه رمان به آن اشاره دارد «كميته مجازات» و جريان هاي در ارتباط با آن است. بايد گفت كميته مجازات نام تشكيلاتي مرموز و تروريستي بود كه در سال 1334 بوجود آمد كه اعضاي آن دست به ترورهاي مسلحانه مي زدند. معرفي اين تشكيلات هم از طرف نويسنده اگر به شكلي وسيع و متمركزتر و با وجه داستاني بيشتري انجام مي گرفت، مي توانست حجم بسياري از كتاب را به خود اختصاص دهد. اما نويسنده با اشاره به هر يك از اين جريان ها و گذشتن از آن ها و باز رسيدن به مقوله ديگري كه اگر جانب انصاف را در نظر بگيرم از همه مهم تر هستند، از بازگشايي و تكميل يك موضوع و تمركز بر آن، را رهايش كرده و به جريان ديگري پرداخته است. در اين ارتباط توجه به موضوع خياباني، موضوع ميرزاده عشقي، مدرس، مصدق، ملك الشعراي بهار، سيدضياءالدين، وثوق الدوله، مشيرالدوله، عباس خليلي، رحيم زاده صفوي كمال الملك و... هر كدام مي توانستند همان موضوعي باشند كه به عنوان موضوع اصلي انتخاب شوند و با بقيه به عنوان جريان هاي فرعي رفتار شود. در واقع بخش هاي تاريخي كتاب مانند خود تاريخ حضوري گذرا دارند و همه در يك اندازه مهم هستند و موضوع اصلي كه تمركز روي آن باشد نيست. رضا خان موضوع مهم ديگر رمان است كه با آمدنش درگيري ها و دستگيري و زنداني شدن ها بيشتر مي شود. چنانكه در اعلاميه اي با زبان تهديد به مردم مي گويد: «كه زبان مي برم، قلم مخالفان را مي شكنم.» او مدير روزنامه اي را مي برد و شلاق مي زند و...
ساختار: شايد به لحاظ ساختاري بايد گفت گره اساسي و اصلي كه شخصيت يا شخصيت هاي اصلي با آن درگير باشند و به خاطر آن در تقابل با شخص يا گروهي قرار بگيرند- به لحاظ تاريخي- وجود ندارد. چرا كه گره داستاني بايد از ابتدا تا نزديك به انتهاي داستان وجود داشته باشد و در انتهايي ترين مرحله گره گشايي شود. در زندگي شخصي هر يك از افراد داستان كه به نوعي با مشكلات شخصي خود درگيرند، ولي اين گره ها تا انتها ادامه ندارند و در مقطعي باز مي شوند. اصلي ترين شخصيت داستان يعني نرگس خاتون هم با چند گره روبرو است. يكي نامتعادل بودن شوهر- جهانگير كه بعد لقب عين الدوله مي گيرد- چه به لحاظ شغل و چه به لحاظ اخلاق، و همچنين موقعيت ها و وضع مالي او. اين دو نفر مشكل شخصي با هم ندارند ولي به خاطر اختلاف نظرشان درمورد اشخاص داستان و شخصيت هاي مملكتي، گاهي
رو درروي هم مي مانند. چرا كه جهانگير در عين حالي كه مردي تجددگرا است، بيشتر رفتار سنتي با همسرش دارد. خواهرش ملك تاج به نرگس گفته بود: «داداش جهان روشنفكر است ص.47» ولي بعد از به تهران آمدن آن ها «نرگس خاتون چيزي كه بگويد شوهرش روشنفكر است نمي يابد.ص.47» چنانچه وقتي نرگس حرف او را براي نرفتن در مراسم تشييع ميرزاده عشقي نمي پذيرد، او در خانه اش رابه روي همسر مي بندد و فرزندانش را به خانواده اش مي سپرد، و همسرش را تا مدت ها از ديدن آن ها محروم مي كند. مشكل ديگر نرگس خاتون، مشكل رواني او است. او دچار يك ناهماهنگي در وجودش است. چنانكه در بعضي از بخش هاي داستان به آن خبيث دروني، يا موجود درون ذهنش يا دلش اشاره مي كند كه اين موجود، در موقعيت هاي مختلف داستان از وجود او سر برمي آورد و ابراز وجود مي كند و ناامني هاي اخلاقي و احساسي كه براي صاحبش به وجود مي آيد، مي خواهد اعتراض كند، و سعي بر طغيان دارد. نرگس در جابه جاي داستان از وجود او خبر مي دهد. مشكل ديگر نرگس علاقه به ساز است كه در ادامه يادگيري و يا در استفاده از آن خيلي موفق نيست. يعني موقعيتي براي آن پيدا نمي كند. مشكل ديگرش توجه به سياست است، و علاقه به نوشتن درباره اوضاع و احوال اجتماع و جامعه. كه او را وادار مي كند كه خانم انار بشود و بنويسد. و در نهايت همين علاقه است كه سبب مي شود حرف جهانگير را ناديده بگيرد و به مراسم تشييع ميرزاده عشقي برود. كه هر كدام از اين گره ها مقطعي هستند و گاهي بيشتر و گاهي ناديده گرفته مي شوند. لذا مي بينيم او هم روي گره اي خاص متمركز نيست و با گره هايي متفاوت كه مشكلاتي عديده را برايش بوجود مي آورند، روبروست. و با وجود تلاش و كشمكش هايي كه دارد نمي تواند از مشكلاتش گره گشايي كند. اين مطلب - باز نشدن گره يا گره گشايي نشدن گره ها - درباره تمام شخصيت هاي داستان صدق مي كند رضا داد روزنامه نگار فقيري است كه عضو حزب اجتماعيون است.حزب اجتماعيون چنانكه درتاريخ آمده از احزاب مجلس دوره مشروطه بوده اند كه به دو شاخه اجتماعيون دموكرات، و اجتماعيون اعتداليون، تقسيم مي شدند. اعضاء اين حزب بيشتر مرامنامه سوسياليستي داشتند و روزنامه ايران نو را در مي آوردند. اينها روشنفكراني بودند كه از نظر ايدئولوژي داراي نظراتي مدرن بودند. رضاداد در داستان برخي از اين آرا و شرايط را دارد، و برخي را ندارد روزنامه او خاله كلاغه است و با روزنامه ايران نو ارتباط ندارد و مستقل كار مي كند. سوسياليست بودن او معلوم نيست. در جايي خواهرش رضوان به او مي گويد: «شما كميته مجازات را در روزنامه تان تأييد كرده ايد. ص .30» همچنين او صاحب دختري از ژوليت شده است كه خودش هم نمي دانست. او مايل است دخترش را نزد خود بياورد و در بخش بخش داستان بعد از اين به اين موضوع فكر مي كند و خاطراتش را با ژوليت مرور مي كند. او رفتار ژانت را بر رفتار زنان و دختران ايراني كه اطرافش هستند ترجيح مي دهد و اشاره دارد به اينكه او از خيلي ها بهتر مي فهمد، چنانچه در مراسم اعدام مي گويد: «اگر ژانت اينجا بود مي رفت جلو و مي گفت ديدن اين صحنه ها غير انساني است. ص 123» و در ص 124 مي گويد: «اگر ژانت بود، به زن ها مي گفت چرا بچه آورده اند. ديدن اين صحنه ها براي بچه ها خوب نيست.» اما با علاقه و توجهي كه به ژانت دارد، او را بدون خبر رها كرده و رفته است. و بعد هم كه بر مي گردد هيچ تماسي با او نمي گيرد. ناپديد شدن او در انتهاي داستان مي تواند اشاره به اين داشته باشد كه او سراغ دخترش رفته باشد، گرچه هيچ اشاره اي به آن نشده است. گره هاي او نيز چه به لحاظ سياسي و چه به لحاظ شخصي هيچكدام، باز نمي شوند. مطلب ديگر اينكه به نظر مي رسد بعضي از نظرات شخصيت ها و رفتار آن ها در كتاب با هم هماهنگ نيست، كه مشخص نيست نويسنده به عمد چنين خواسته است يا نه؟ چنانكه بعضي كه منتسب به حزب يا گروه يا دسته اي هستند، تمام آراء و نظرات آن گروه را ندارند. كه البته كتاب اگر تاريخ صرف بود اين را بيشتر مي شد تشخيص داد ولي جنبه داستاني رمان اين قطعيت را تا حدي سلب مي كند. مطلب ديگر اينكه تمام خانواده شيرين نگار سياست مي دانند و يا به آن توجه نشان مي دهند. از ننه زيور خدمتكار خانه گرفته تا بقيه. حتي شمس الدين كه پزشك است و وقت ندارد، در انتهاي داستان به سياست رو مي آورد و خيلي هم فعال مي شود. و حتي افراسياب كه دوستي هايي هم با مدرس و افراد ديگر دارد. و بيشتر از بقيه سياسي بوده است. در حالي كه او در انتهاي داستان مردي با كرامت معرفي مي شود كه زندگي اش را وقف مردم كرده است. اين مطالب با حقيقت مانندي داستان فاصله دارد. چرا كه در زمان موردنظر، بسيار نادر بودند افراد معمولي كه تا اين حد سياست بدانند.
مطلب ديگر زبان شخصيت ها است. هيچ كدام ازشخصيت ها زبان متمايزي ندارند. همه با يك زبان حرف مي زنند. از شمس الدين كه پزشك است گرفته تا ننه زيور و مدرس و مصدق و مادام و موسيو و حتي بختياري هاي داستان و بقيه. زبان هيچ يك تفاوتي با ديگري ندارد. مطلب ديگر آوردن ژانت به داستان بدون هيچ زمينه قبلي و دختر دارشدن رضاداد است. در فصل سوم (ص92) كه داستان پنج سال بعد را روايت مي كند. مخاطب با جمله هايي متوجه مي شود رضاداد با ژانت دختري كه در فرانسه است روابطي داشته است كه از ابتداي كتاب تا اين بخش هيچ اسمي از آن برده نشده است. و از اين بخش به بعد در ذهن رضاداد جا باز مي كند. اين مطلب اشاره به اين دارد كه بعضي جاها داستان به شدت به سوي تلخيص مي رود و با بقيه بخش ها متناسب نيست، كما اينكه در همين بخش طلاق ژانت را مي دهد درحاليكه به ازدواج با او اشاره نكرده است. چنانچه (ص115) كه بايرام اتاق رضاداد را تميز مي كند و طي چند پاراگراف بعد او كه دنبال مجوز براي روزنامه اش بود، هم مجوز مي گيرد، هم طلاق ژانت را مي دهد و هم به مواردي ديگر اشاره مي كند.
يكي ازمفاهيم داستان اشاره به بعضي خرده فرهنگ ها دارد، ولي تمركز برآنها ندارد. چنانچه مردسالاري و برتريت فرزند پسر بر دختر، به خصوص از جانب مردان را مورد توجه قرار مي دهد. (نرگس فكر كرد اگربچه اش پسر باشد مي تواند لقب مهم بگيرد، ولي اگر دختر باشد، بايد درخانه بماند و به دستور شوهرش از چيزي سر در نياورد. ص068» اين مطلب اشاره بر رفتاري دارد كه جهانگير، همسرش با خودش دارد. مفهوم ديگري كه مي توان از رمان دريافت كرد، اين است كه نظرگاه رمان مبتني بر وجه نيكوي دورماندن از سياست است. چون شخصيت هاي داستان همه به نوبه خود با هر گرايش از آن ضربه خورده اند. اين مفهوم درتعريف يك يك شخصيت ها به طور كامل هويدا است و از اين رو درجمله هايي بيشتر بر آنها تاكيد دارد: افراسياب گفت: «من ديگر پشت دستم را داغ كرده ام وارد سياست نشوم. من از دو دوزه بازي و چند رنگي كه لازمه سياست است خوشم نمي آيد.
ص .202»
امتياز:
يكي از امتيازات نويسنده در اين رمان، با توجه به گرايش او در داستان، بي طرفي او نسبت به تمام جريان هاي مطرح شده در كتاب است. او گاهي چون يك تاريخ نگار به توصيف وقايع و حوادث داستان مي پردازد، بدون اينكه ردپايي از خود بگذارد و به روايي و گزارشي يا توضيحي بودن بغلطد و مخاطب را به برحق بودن يا نبودن شخص و يا جرياني، ترغيب كند. شايد درنظر اول براي بعضي اين مطلب، آن هم در زمان تاريخي كه وجوه سياسي آن چشمگير است، نامطلوب به نظر برسد، ولي همين مطلب موجب گرايش خواننده به سوي دريافت معني بيشتر مي شود. به اين معنا كه خود را ملزم بداند تا براي دريافت و يا تشخيص خوب و بد مطلب، مطالعه بيشتري انجام دهد، كه دراين صورت آنچه را كه خود با تحقيق و مطالعه دريافت مي كند، بسيار اثرگذار و قابل باورتر از چيزي است كه نويسنده بخواهد با اشكال مختلف، مرتب و مرتب به او القا كند. در واقع نويسنده كدهاي زيادي به خواننده مي دهد و همه را با رفتارهايشان معرفي مي كند كه شايد لذت دريافت حقيقت از اين طريق بيشتر هم باشد. امتياز ديگر كتاب توجه به كدهايي است كه از روشنفكرها و يا در واقع شبه روشنفكرهاي زمان قاجار و مشروطه و پهلوي اول مي دهد. كه البته چنان كه گفته شد، نويسنده مي توانست با تمركز بيشتر روي آنها، و زودنگذشتن از آن، بيشتر به دريافت مخاطب از اين مقوله كمك كند. اما همين كدها هم مي تواند شخص علاقمند را سوق دهد به مطالعه براي كسب اطلاعاتي دراين باب. مطلب ديگر انتخاب مقطعي از تاريخ است كه نويسنده به آن اشاره كرده است و توجه به شخصيت هايي كه شايد بتوان گفت هنوز هم شناخت آنها براي بعضي ميسر نشده است و همچنين جريان هاي مهم سياسي كه درك آنها، تجربه اي است براي آگاهي از هويت تاريخي سرزمين عزيزمان و مردم آن براي مخاطب تا بتواند تاثير آنها را در زندگي امروز جستجو كند. امتياز ديگر بومي و اقليمي نگري نويسنده است. اشاره بر مناطق تهران قديم و يا اصفهان و... اشاره به خيابان هاي باغ شاه و ناصريه، سپه، سرچشمه، كوچه قجري ها و... كه البته دراين موارد هم اگر با كمي شتابزدگي روبرو نبوديم، رمان از موفقيت بيشتري بهره مي برد.

 



بي تو...!

بي تو بال باورم آتش گرفت
سوختم خاكسترم آتش گرفت
نام تو بردم زبانم شعله شد
سطرسطر دفترم آتش گرفت
شعله ور شد سينه باز از ياد تو
آب در چشم ترم آتش گرفت
شعله چندان زد به جانم بي كسي
سايه پشت سرم آتش گرفت
موج غم خط مقدم را شكست
بندبند پيكرم آتش گرفت
باز از تخريب موج انفجار
تاروپود حنجرم آتش گرفت
زآتش پرحجم درد مردمان
نقطه نقطه معبرم آتش گرفت
فصل غم آتش گشود و حمله كرد
فصل هاي ديگرم آتش گرفت
تا خيالت را كشيدم در بغل
طول و عرض بسترم آتش گرفت
خواستم بر غم چكانم ماشه را
ناگهان انگشترم آتش گرفت
«طاهر» از بي مهري اهل ادب
شوق پروازم، پرم آتش گرفت

اسداله كريمي- طاهر

 



كوبيسم و جنبش هنري

محمدرضا پاشايي
انقلابي ترين و نافذترين جنبش هنري قرن بيستم، سبك كوبيسم است كه به سبب نوآوري در روش ديدن، جنبش هنري به حساب مي آيد. اين جنبش توسط پيكاسو و براك پايه گذاري شد و در طي هفت سال مباني واصول زيبايي شناختي اش شكل گرفت. كوبيسم يا همان مكعب گرايي را به لويي وسيل يكي از منتقدان فرانسوي نسبت مي دهند. آنچه از اين مكتب برمي آيد اين است كه محصول نگرش خردگرايانه برجهان بوده و مضمون هاي تاريخي، احساسي و عاطفي را كه در مكتب رمانتيسم رواج داشت كنار گذاشته و
به طور عمده طبيعت بي جان را موضوع اصلي كار خود قرار دادند. دراين ميان مهمترين دستاورد زيبايي شناختي كوبيست ها اين بود كه به ياري بر روي هم نهادن و در هم بافتن پلان هاي پشت نما نوعي فضاي تصويري جديد ايجاد كردند و دراين فضا حجم و جسميت اشياء نشان داده شد.
به عقيده نقاشان و هنرمندان كوبيست، نبايد اشياء و پديده ها را به طور همه جانبه نگريست بلكه بايد پوسته ظاهري آن را كنار زد و به عمق و باطن آنها پي برد. معمولا كوبيسم را به سه دوره تقسيم مي كنند: 1- كوبيسم نخستين كه با تجربه هاي مبتني بر آثار مجسمه سازان آفريقايي مشخص مي شود؛ اين مرحله با تكميل تابلوي «دوشيزگان آوينيون» اثر پيكاسو به پايان مي رسد . ساختار اين تابلو آغاز كوبيسم را نشان مي دهد چرا كه درهم بافتگي و تلفيق همزمان نيم رخ و تمام رخ و نوعي فضاي دوبعدي درآن حضور دارد.
پابلو پيكاسو در دوران حياتش آثاري خلق كرده كه همه با يكديگر متفاوت بوده اند زيرا او در ناكجاآباد هنر سير مي كرده تا به يك روش دلخواه دست يابد. در تاسيس مكتب كوبيسم حضور پيكاسو بسيار چشمگير بود. تنگ، كوزه وكاسه ميوه مراحل اوليه اين سبك نقاشي را نشان مي داد.
دوره نخستين كوبيسم با ياري پيكاسو و براك به نتايج و دستاوردهاي خاصي منجر شد. آنها به توصيه اميل برنار مبني بر تفسير طبيعت به ياري حجم هاي ساده هندسي روش تازه اي را در بازنمايي اشياء به كار بردند و حتي از برجسته نمايي و نمايش فضاي سه بعدي نيز فراتر رفتند.
در دوره دوم، كوبيسم كامل تر شد و اصول زيبايي شناسي آن وسعت بيشتري يافت و به كوبيسم تحليلي موسوم گشت. دراين دوره آثار غالبا
تك رنگ و درمايه هاي آبي، قهوه اي و خاكستري پديد آمد و به تدريج اعداد وحروف به آنها افزوده شد و كم كم اصول تكه چسباني يا كلاژ به ميان آمد. مرحله سوم از اين مكتب كه به ياري و تلاش گريس به سرانجام رسيد. او با نشانه هايي كه به شيء دلالت مي كرد به بازآفريني تصوير پرداخت و بدين ترتيب تصوير داراي ساختماني مستقل اما مانند طبيعت شد. گريس دراين بازآفريني رنگ را به كوبيسم بازآورد.
در دنياي امروز كوبيسم بسيار مطرح است و بسياري از هنرمندان دركشورهاي مختلف از مفاهيم آن و اسلوب هايش بهره مي برند. تاثير كوبيسم تا جايي است كه در عكاسي نيز از آن بهره مي گيرد. درهم ريختن فضاي واقعي توسط چسباندن عكس هاي گوناگون از زواياي مختلف صورت و چينش تصويري با استفاده از عناصر ناهمگون براي رسيدن به مفاهيم كوبيستي در عكاسي مشهود است.
در اوايل كار اين مكتب، براك نخستين كسي بود كه كاغذهاي چاپ شده و سنجاق و ميخ را به نقاشي هايش آميخت و پيكاسو هم تكه هاي تخته و ديگر چيزها را به آن اضافه كرد و تلاش هاي اين دو منجر به جنجالي هنري درقرن بيستم گرديد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14