(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 18 آبان 1388- شماره 19507
 

2025 سال فروپاشي ايالات متحده اعلام شده است افول تدريجي آمريكا
تاريخچه اي بر شرارت هاي سيا



2025 سال فروپاشي ايالات متحده اعلام شده است افول تدريجي آمريكا

ترجمه و تنظيم: ميثم نجات دهكردي
منبع: كامان دريمز
كاركنان سازمان «سيا» توجه كنند: شايد شما براي انجام يك «سفر زمان» آمادگي نداشته باشيد، اما به هر حال به سال 2025 خوش آمديد! اتاق هاي كار شما شايد كمي كوچك باشد، شايد ديگر نتوانيد تقاضاي محيط بهتري براي كار ارائه دهيد، و شايد تسهيلات رفاهي دور و برتان به مذاقتان خوش نيايد، اما به اين وضع عادت كنيد. از امروز قرار است اينها واقعيت هاي دنياي اطرافتان باشد.
قضيه را كمي جدي تر بگيريم: نوامبر 2008 شوراي امنيت ملي(NIC) كه شاخه اي از سازمان سيا است آخرين گزارش خود را كه حاوي پيش بيني هايي از آينده و با هدف راهنمايي دولت اوباما بود، منتشر كرد. مهمترين بخش اين گزارش كه با عنوان اوضاع جهان در سال 2025 منتشر شد، اين پيش بيني بود كه برتري جهاني آمريكا در 15 سال آينده آرام آرام از بين خواهد رفت- و در كنار آن قدرت هاي برتر جهاني جديدي مانند چين و هند ظهور خواهند كرد. گزارش مذكور جنبه هاي مختلف فضاي استراتژيك آينده را پيش بيني كرد، اما خبرسازترين مورد، افول قدرت جهاني آمريكا و ظهور قدرت هاي جديد بود. در گزارش ياد شده با قاطعيت آمده است: «اگرچه احتمال اين وجود دارد كه آمريكا در سال 2025 همچنان بازيگر اول در دنيا باشد، قدرت اين كشور- حتي در حوزه نظامي- كاهش يافته و نفوذ واشنگتن بسيار محدود خواهد شد.»
البته زمان انتشار اين گزارش نوامبر 2008 بود. الان 12 ماه از آن موقع گذشته و خيلي چيزها تغيير كرده است. پيش بيني هايي كه در مورد آينده انجام مي شود بايد واقعيت هاي جاري را كه به سرعت در حال تغييرند، مدنظر قرار دهد. اگرچه گزارش شوراي امنيت ملي پس از شروع بحران اقتصادي منتشر شد، اما هنوز بحران به اوج نرسيده بود و تبعات آن دامنگير آمريكا نشده بود و به همين خاطر بود كه در آن بر «آرام آرام» بودن افول آمريكا تاكيد شد. اما بحران اقتصادي و حوادث مرتبط با آن اين زمانبندي سازمان سيا را دگرگون كرده است. در نتيجه خسارات سنگين وارد شده به آمريكا در نتيجه بحران سال گذشته و رشد همزمان چين، جابه جايي قدرت در جهان كه گزارش ياد شده پيش بيني كرده بود، سرعت گرفته است. بايد گفت در حقيقت امروز سال 2025 فرا رسيده است.
بسياري از پيش بيني هاي گزارش اوضاع جهاني در سال 2025 هم اكنون به حقيقت پيوسته است. برزيل، روسيه، چين و هند- كشورهاي بريك (BRIC)- هم اكنون در حال بازي كردن نقش هاي مهمتري درامور اقتصادي دنيا هستند، چيزي كه گزارش سيا پيش بيني كرده بود در يك دهه آينده اتفاق خواهد افتاد. همچنين، نقش اول و حاكم در امور جهاني كه بيشتر در دست آمريكا بود و كشورهاي صنعتي غربي آن را ياري مي-كردند، با سرعت قابل توجهي افول كرده است. كشورهايي كه بيشتر در امور مهم جهاني از آمريكا مشورت مي گرفتند، هم اكنون در حال چشم پوشي از واشنگتن هستند و در عوض شبكه هاي مستقل سياسي خود را تشكيل داده اند. تمايل آمريكا براي اعزام نيروهاي نظامي خود به خارج از مرزهاي خود كاهش يافته و علت آن افزايش قدرت رقباي آن و نيز تكيه بازيگران غيردولتي بر ابزارهاي «نامتقارن» براي مقابله با آمريكاست.
اين روزها كسي نيست كه- فعلا- با صداي بلند به اين واقعيت ها اعتراف كند، اما اجازه بدهيد صريح بگوئيم: كمتر از يك سال از آن 15سالي كه گزارش سيا پيش بيني كرد، نگذشته كه دوران تحكم
بي چون و چراي آمريكا بر جهان پايان يافته است. شايد يكي دو دهه طول بكشد تا تاريخ نويسان نگاهي به گذشته بيندازند و با قاطعيت بگويند سال 2008 زماني بود كه آمريكا ديگر از پله ابرقدرتي پايين آمد و مجبور شد مانند ديگر بازيگران برتر عرصه جهاني رفتار كند. به هر حال، نشانه هاي اين افول را در زير مرور مي كنيم؛ من اينجا شش دليل دارم كه نشان مي دهد ما هم اكنون در سال «2025» به سر مي بريم. همه اين شش نشانه از اخبار چند هفته گذشته جمع آوري شده اند. دراين نشانه ها يك الگو وجود دارد: شكل يك عصر و دوره جديد.
1- در اجلاس جهاني اقتصاد در پيتسبورگ كه 24 تا 25 سپتامبر برگزار شد، رهبران كشورهاي بزرگ صنعتي (68) توافق كردند كه مسئوليت نظارت بر اقتصاد جهاني را برعهده گروه بزرگتري متشكل از 20 كشور (G20) بگذارند. در ليست آنها چين، هند، برزيل، تركيه و ديگر كشورهاي در حال توسعه به چشم مي خورد. اگرچه در توانايي اين گروه بزرگتر براي رهبري اقتصاد جهاني ترديدهايي وجود دارد، شكي نيست كه نفس اين حركت نشان از انتقال مكان قدرت جهاني اقتصاد از غرب به شرق و جنوب دارد- و با اين تغيير، افول قدرت اقتصادي آمريكا به ثبت رسيد.
«جفري ساكس» استاد دانشگاه كلمبيا در فايننشال تايمز نوشت اهميت واقعي گروه 20 نه انتقال قدرت از گروه 7 يا 8 بلكه انتقال قدرت از آمريكاست. حتي در طول 33 سال تشكيل جلسات گروه 7، آمريكا حرف اول را در آن مي زد.» ساكس همچنين تاكيد كرد، برتري آمريكا در تكنولوژي تبليغاتي و نيز فروپاشي شوروي مانع از آن شد كه در دهه هاي گذشته روند نزولي قدرت و اقتدار آمريكا مورد توجه قرار گيرد.
2-براساس گزارش هاي خبري، رقيبان اقتصادي آمريكا در جلسات محرمانه در حال بررسي چگونگي حذف دلار از معاملات جهاني هستند. تاكنون، استفاده از دلار به عنوان ارز بين المللي امتياز اقتصادي فوق العاده اي به آمريكا بخشيده بود: واشنگتن تنها با چاپ دلار به اهداف بين المللي خود مي رسيد در حالي كه ديگر ملت ها اغلب بايد با تحمل هزينه هاي سنگين نرخ خود را به دلار تغيير مي دادند. هم اكنون بسياري از كشورهاي فعال در عرصه تجارت بين الملل- مانند چين، روسيه، ژاپن، برزيل و كشورهاي نفتي خليج فارس- از يورو يا ديگر ارزها به عنوان ارز واسطه استفاده مي كنند اگر اين شيوه ادامه پيدا كند، چنان طرحي سقوط سهمگين ارزش دلار و ريشه كن شدن قدرت آمريكا در امور اقتصادي بين الملل را تسريع خواهد كرد.
چنين بحثي بنا به گزارش هاي رسيده در نشست تابستان جاري كشورهاي «بريك» مطرح شد. درست يك سال بعد از زماني كه ايده «بريك» توسط اقتصاددان ارشد گلدمن ساكس مطرح شد، كنسرسيوم بريك در ژوئن سال جاري در يك نشست معارفه در روسيه پا به عرصه وجود گذاشت.
نفس اين حقيقت كه برزيل، روسيه، چين و هند تصميم به شكل دادن به يك گروه گرفتند، بسيار مهم بود، چرا كه اين كشورها روي هم قريب به 43درصد جمعيت جهان را تشكيل مي دهند و انتظار مي رود تا سال 2030 نزديك به 33درصد درآمد سرانه ملي دنيا را به خود اختصاص دهند. اگرچه سران بريك تصميم گرفتند در اين مرحله گروهي رسمي مانند گروه 7 تشكيل ندهند، اما در اين مورد به توافق رسيدند كه تلاش هايشان را به منظور حذف دلار از مبادلات جهاني و انجام اصلاحات در صندوق بين المللي پول هماهنگ كنند، به طوري كه نقش كشورهاي غربي در اين صندوق گمرنگ شود.
3- در حوزه ديپلماتيك، روسيه و چين در مسئله هسته اي ايران و طرح آمريكا براي افزايش فشارهاي بين المللي عليه تهران، دست رد به سينه واشنگتن زده اند. يك ماه پس از تصميم اوباما براي سفر طرح پنتاگون مبني بر ايجاد يك سامانه دفاع موشكي در شرق اروپا كه مشخصاً با هدف جلب نظر مسكو براي همكاري عليه ايران انجام شد، مقامات عالي رتبه مسكو به صراحت مي گويند كه قصد حمايت از افزايش تحريم ها عليه ايران را ندارند. سرگئي لاورف وزير خارجه روسيه در ديداري كه سيزدهم اكتبر با هيلاري كلينتون همتاي آمريكايي خود داشت، اعلام كرد كه «ما متقاعد شده ايم كه تهديدها و تحريم ها در شرايط كنوني نتيجه عكس خواهد داد.» روز بعد ولاديمير پوتين نخست وزير روسيه گفت كه تهديد به تحريم «نابجا» بود. با در نظر گرفتن ريسك سياسي اوباما در لغو كردن طرح سپر موشكي، رد درخواست آمريكا از سوي مسكو براي همكاري در مسئله غني سازي اورانيوم تنها در چارچوب كاهش تأثيرگذاري و نفوذ آمريكا قابل تقسيم است.
4- دقيقاً همين برداشت را مي توان از ديدار
15 اكتبر بين «ون جيابائو» نخست وزير چين و محمدرضا رحيمي معاون اول رئيس جمهور ايران داشت. ون در تالار بزرگ كاخ رياست جمهوري چين گفت: «روابط چين و ايران به دنبال ديدارهاي متعدد رهبران دو كشور بهبود يافته و همكاري در حوزه تجارت و انرژي گسترش يافته است.» اين سخنان در حالي گفته مي شود كه آمريكا تلاش هاي ديپلماتيك فراواني با هدف ترغيب چين و روسيه، و البته ديگران، براي كاهش روابط تجاري خود با ايران انجام مي دهد.
5- از نگاه واشنگتن، تلاش براي تضمين حمايت بين المللي از جنگ افغانستان با نااميدي همراه بوده است. در حركتي كه تنها مي توان نام آن را يك حمايت ناچيز از جنگ آمريكا در افغانستان گذاشت، گوردون براون نخست وزير انگليس اعلام كرد كه كشورش تنها 500 نيرو به نظاميان خود در افغانستان اضافه مي كند. آن هم فقط در صورتي كه كشورهاي اروپايي حضور نظامي خود را در اين كشور افزايش دهند؛ چيزي كه براون مي داند احتمالش بسيار ضعيف است. تاكنون، اين اندك نيروي نظامي تنها نيروهايي هستند كه دولت اوباما توانسته قولش را از هم پيمانان اروپايي بگيرد تا بر تعداد نيروهاي ناتو در افغانستان بيفزايد. به عبارت ديگر، حتي وفادارترين هم پيمان اروپايي اوباما تمايلي به تحمل فشار طرح هاي پرهزينه آمريكا را براي ايجاد «خاورميانه بزرگ» ندارد.
6- و بالاخره، كميته بين المللي المپيك (IOC) در يك اقدام سمبليك از ميان دو شهر «شيكاگو» و «ريودوژانيرو» برزيل، دومي را به عنوان ميزبان بازي هاي تابستان 2016 المپيك برگزيد. اين اولين بار بود كه يك كشور آمريكاي جنوبي به ميزباني انتخاب مي شد. تا قبل از رأي گيري كميته المپيك از شيكاگو به عنوان يك كانديداي قدرتمند ياد مي شد، بويژه پس از آنكه باراك اوباما ساكن سابق شيكاگو شخصاً در كپنهاگ حضور يافت تا براي رأي آوردن شيكاگو در كميته لابي كند. در حادثه اي شوك برانگيز شيكاگو نه تنها انتخاب نشد، بلكه نام اين شهر در دور نخست رأي گيري حذف شد.
«لولا داسيلوا» رئيس جمهور برزيل ضمن اظهار شادماني از پيروزي كشورش در اين انتخابات گفت: «برزيل از يك كشور دسته دوم به يك كشور دسته اول ارتقا يافت و امروز ما احترامي را كه شايسته اش بوديم، دريافت كرديم. مي توانم حتي جانم را هم در راه برزيل قرباني كنم و اين پيروزي ارزش آن را دارد.» افراد كمي به اين موضوع اشاره كردند، اما اقدام سمبليك كميته ملي المپيك در حذف نام شيكاگو از ميزباني، يك ضربه حيثيتي به آمريكا بود.
يك كشور معمولي
اينها تنها نمونه هاي كوچكي بودند كه نشان مي دادند آمريكا سال ها قبل از زمانبندي مطرح شده در گزارش سيا، برتري خود را در جهان از دست داده است. واضح است كه ديگر قدرت ها به طور فزاينده اي سياست خارجي مستقلي را دنبال مي كنند، بدون آنكه توجهي به فشارهاي واشنگتن داشته باشند.
البته، اينها به معني آن نيست كه آمريكا براي مدتي قدرت اول اقتصادي باقي نخواهد ماند و همچنين از لحاظ قدرت نظامي برتر نخواهد بود. با اين همه، ترديدي نيست كه محيط استراتژيك كه در آن سران آمريكا بايد تصميم هاي حساس بگيرند، از زمان آغاز بحران اقتصادي تغييرات اساسي كرده است.
حتي مهمتر از آن، اوباما و مشاوران ارشد او تمايلي به تغيير سياست هاي خود باتوجه به شرايط جديد محيط بين الملل ندارند. استراتژي اوباما براي افغانستان اثبات كننده اين مدعا است.
در ماه مارس بود كه اوباما استراتژي ضدشورش جديد خود در افغانستان را اعلام كرد كه شامل تقويت نيروهاي نظامي آمريكا در افغانستان و تعهدي براي به دست آوردن دل روستائيان افغاني بود. بر اين اساس بود كه اوباما ژنرال «مك كي يرنان» را از مقام فرماندهي نيروهاي آمريكايي عزل و ژنرال مك كريستال را جايگزين او كرد. اما زماني كه مك كريستال هزينه ادامه جنگ را اعلام كرد- 40 تا 80 هزار نيروي اضافي- بسياري ازنزديكان اوباما شوكه شدند.
نه تنها چنان افزايش نيرويي صدها ميليون دلار براي وزارت خزانه داري آمريكا هزينه در بردارد، بلكه فشار ناشي از آن براي نيروهاي زميني و دريايي غيرقابل تحمل است. البته اگر هم پيمانان آمريكا بخشي از اين فشار را به دوش بكشند، تحمل آن براي واشنگتن آسانتر مي شود، اما نكته اينجاست كه اين هم پيمانان هيچ علاقه اي به شراكت در اين مصيبت ندارند.
ترديدي نيست كه رهبران روسيه و چين از اينكه مي بينند آمريكا منافع نظامي و مالي خود را در افغانستان هدر مي دهد، ناراحت نيستند. تحت اين شرايط، تعجبي ندارد كه جوبايدن معاون رئيس جمهور آمريكا خواستار تجديدنظر در سياست هاي آمريكا شده و ضمن چشم پوشي از يك برنامه «ضدشورش»، روي گزينه كم هزينه «ضدتروريسم» با هدف ضربه زدن به القاعده در پاكستان دست گذاشته است.
خيلي زود است در مورد اينكه استراتژي جديد اوباما در افغانستان چگونه از آب درخواهد آمد، پيش بيني كنيم، اما اين حقيقت كه او پيشنهاد مك كريستال را نپذيرفت و به بايدن اجازه داد گزينه ديگري را مطرح كند، نشان مي دهد كه اوباما به احمقانه بودن افزايش تعهدات نظامي آمريكا در دوره اي كه برتري جهاني آمريكا در حال افول است، پي برده است.
اين است كه «به سال 2025 خوش آمديد!» دنياي سال 2025 با دنياي قبل از آن بسيار متفاوت است، دنيايي كه آمريكا يك سر و گردن بالاتر از ديگران ايستاده بود. دنياي سال 2025 با روياي آمريكا براي حكومت بر جهان اززمان فروپاشي شوروي در سال 1991 سازگار نيست. اما واقعيتي است كه بايد با آن كنار آمد.
براي بسياري از آمريكايي ها، شايد از دست رفتن اين برتري نگران كننده باشد. اما نبايد امتيازات يك كشور معمولي بودن را فراموش كرد: هيچ كس از كانادا، فرانسه يا ايتاليا انتظار ندارد 40 هزار نيروي جديد به افغانستان بفرستد، علاوه بر 68 هزار نيروي موجود در آنجا و 120 هزار نيروي مستقر در عراق. علاوه بر اين، هيچ كس از اين كشورها انتظار ندارد 925 ميليارد دلار از درآمدهاي مالياتي خود را به اين جنگ ها اختصاص دهد- اين رقم، هزينه دو جنگ تا اين زمان است كه از سوي «پروژه اولويت هاي ملي» (NPP) اعلام شده است.

 



تاريخچه اي بر شرارت هاي سيا

اشاره: از زمان پيدايش سيا به بعد، بخش عمليات هاي پنهاني اين سازمان همواره بازوي اصلي آن براي اعمال شرورانه ترين اقدامات ضدبشري در كشورهاي مختلف جهان بوده است. بهانه اصلي اين اقدامات جنايت آميز، حفظ منافع ملي آمريكا است، ولي همانگونه كه در اين مقاله گفته مي شود، همواره يكي از دلايل اصلي اين اقدامات، حفظ منافع تجاري اين كشور بوده است. نويسنده در اين مقاله به تك تك مداخلات سيا در كشورهاي مختلف اشاره مي كند و با برآورد برجاي ماندن قريب يك ميليون قرباني در نتيجه اين اعمال، به نقل از يكي از مقامات پيشين آمريكا، پيشنهاد مي كند كه جنايت هاي بي شمار اين سازمان كه به كشته شدن بيش از يك ميليون انسان در كشورهاي مختلف جهان انجاميده است، هولوكاست آمريكايي نام گيرد.
سرويس خارجي كيهان
عاملان «سيا» از يك دستورالعمل استخدامي مشخص پيروي مي كنند. ابتدا منافع تجاري آمريكايي در خارج از آمريكا از سوي يك رهبر مردمي و انتخاب شده به طور دمكراتيك مورد تهديد قرار مي گيرد. مردم از اين رهبر حمايت مي كنند، چون او قصد دارد اصلاحات ارضي را به اجرا بگذارد، اتحاديه ها را تقويت كند. ثروت ها را باز توزيع كند، صنايع تحت تملك خارجي را ملي اعلام كند و قوانين تجاري اي را به اجرا بگذارد كه از كارگران، مصرف كنندگان و محيط زيست حمايت كند. بنابراين سيا به نفع تجار آمريكايي و معمولاً با كمك خود آنها اپوزيسيون را بسيج مي كند. ابتدا سيا گروه هاي دست راستي در داخل كشور را شناسايي مي كند (معمولاً در ارتش). معامله اي را به آنها پيشنهاد مي كند: «اگر شما يك فضاي تجاري مطلوب را براي ما به وجود بياوريد، ما شما را به قدرت مي رسانيم.»
سپس سيا عاملان خود را استخدام مي كند، آموزش مي دهد و براي سرنگوني دولت حاكم (كه معمولاً يك دمكراسي است) با آنها همكاري مي كند. اين سازمان از هر شگردي كه در آستين دارد استفاده مي كند: تبليغات، انتخابات خريداري شده، اخاذي، گرفتن حق السكوت، دسيسه جنسي، پخش داستان هاي دروغ درباره مخالفان در رسانه هاي محلي، نفوذ و مزاحمت براي احزاب سياسي مخالف، آدم ربايي، ضرب و شتم، شكنجه، ارعاب، خرابكاري اقتصادي، جوخه هاي مرگ و حتي سوءقصد. اين اقدامات در يك كودتاي نظامي كه يك ديكتاتور دست راستي را بر سر كار مي آورد، به اوج خود مي رسد. سيا تشكيلات امنيتي اين ديكتاتور را آموزش مي دهد تا دشمنان سنتي تجار بزرگ را با استفاده از بازجويي، شكنجه و قتل از سر راه كنار زنند. قربانيان «كمونيست» ناميده مي شود اما تقريباً هميشه آنها رعيت و كشاورز، رهبران اتحاديه هاي كارگري، مخالفان سياسي و مدافعان آزادي بيان و دمكراسي هستند. به دنبال آن، نقض گسترده حقوق بشر رخ مي دهد.
اين سناريو آنقدر تكرار شده است كه سيا عملاً آن را در دانشكده هاي ويژه، يعني «دانشكده آمريكاييان» بدنام آموزش مي دهد. (اين دانشكده در پاناما افتتاح شد اما بعداً به فورت بنينگ جورجيا منتقل شد.) منتقدان نام مستار اين دانشكده را «دانشكده ديكتاتورها» يا «دانشكده آدمكش ها» گذشته اند. در اين مركز، سيا افسران نظامي آمريكاي لاتين به منظور بازجويي، شكنجه و قتل آموزش مي دهد. سيا بيشتر اقدامات خود را به عنوان بخشي از جنگ خود عليه كمونيسم و پس از فروپاشي شوروي به عنوان مبارزه با تروريسم توجيه مي كند.
نكته كنايه آميز در ارتباط با اين مداخلات اين است كه آنها مكرراً از دستيابي به اهداف آمريكا ناتوان مي مانند. معمولاً ديكتاتور تازه بر سر كار آورده شده، با تشكيلات امنيتي كه سيا براي وي تدارك ديده است، اندك اندك احساس قدرت مي كند. او در اداره يك حاكميت پليسي خبره مي شود و به اين دليل كه ديكتاتور مي داند كه او را نمي توان سرنگون كرد، مستقل مي شود و خواست واشنگتن را ناديده مي گيرد. در اين موقع سيا در مي يابد كه نمي تواند او را سرنگون كند و چون پليس و ارتش تحت فرمان ديكتاتور قراردارند، از ترس شكنجه و اعدام، از همكاري با جاسوسان آمريكايي سرباز مي زنند. دراين مرحله، تنها دو گزينه پيش روي ايالات متحده قرار دارد: شكيبايي يا جنگ. ازجمله نمونه هاي اين «روند» مي توان به شاه ايران، ژنرال نوريگا و صدام حسين اشاره كرد.
گزارش زير مي تواند بر اين خواست صحه بگذارد كه سيايي كه ما مي شناسيم، بايد برچيده شود و به يك سازمان گردآوري و تجزيه و تحليل اطلاعات واقعي تبديل شود. سيا قابل اصلاح نيست، اين سازمان به طور بنيادي و فرهنگي فاسد است.
1929: فرهنگي كه از دست داديم؛ وزيرامور خارجه هنري استيمونز از امضاي عمليات رمزشكني امتناع كرد وگفت: «نجيب زادگان نامه هاي يكديگر را نمي خوانند.»
1941: تشكيل COI : روزولت COI را تجديد ساختار كرد و آن را به شكل نهادي مناسب تر براي انجام اقدامات نهاني در آورد كه «دفتر سرويس هاي راهبردي» ( OSS) نام گرفت. دو ناوان بسياري از ثروتمندان و صاحبان قدرت را به كار گرفت.
1943: دوناوان كليساي كاتوليك رم را به كار مي گيرد تا به مركز عمليات هاي جاسوسي انگليسي- آمريكايي درايتالياي فاشيستي تبديل شود. اين مي تواند ثابت كند كه يكي از پايدارترين اتحادهاي اطلاعاتي آمريكا در طول جنگ سرد بوده است.
1945: OSSبرچيده مي شود؛ بقيه آژانس هاي اطلاعاتي آمريكايي عمليات هاي پنهاني را متوقف مي كنند و به كار بي آزار گردآوري و تجزيه و تحليل اطلاعات باز مي گردند.
عمليات گيره كاغذ: درحالي كه ساير آژانس هاي اطلاعاتي آمريكايي سرگرم شكارجانيان جنگي نازي هستند تا آنها را دستگير كنند، جامعه اطلاعاتي آمريكا آنها را بدون آنكه مجازات شده باشند، به منظور استفاده از آنها عليه شوروي، به داخل آمريكا قاچاق مي كند. مهم ترين اين افراد راينهارد گهلن، استاد جاسوسي هيتلر بود كه يك شبكه اطلاعاتي را درداخل شوروي تشكيل داده بود.
از جمله اين افراد مي توان به افسران اطلاعاتي اس اس، آلفرد سيكس و اميل آگزبرگ (كه يهوديان زيادي را كشت)، كلاوس باربي (قصاب ليون) و سرهنگ اس اس اتو اسكورزني (يكي از دوستان شخصي نزديك هيتلر) اشاره كرد.
سازمان گهلن در ده سال بعد، تنها اطلاعات مربوط به شوروي را دراختيار ايالات متحده قرار مي داد و به عنوان پلي در مقطع برچيده شدن OSS و ايجاد سيا عمل مي كرد. با اين حال معلوم شد كه بيشتر «اطلاعات» نازي هاي پيشين قلابي بوده اند. گهلن در زماني كه روسيه هنوز درحال بازسازي جامعه نابود شده خود بود، به منظور بزرگ جلوه دادن اهميت خودش نزد آمريكايي ها، درمورد قابليت هاي نظامي شوروي بزرگ نمايي مي كرد (آمريكايياني كه درغير اين صورت، ممكن بود او را مجازات مي كردند). درسال 1948گهلن تقريباً آمريكايي ها را متقاعد كرده بود كه جنگ قريب الوقوع است و غرب بايد حمله پيش گيرانه اي انجام دهد. در دهه 50 او يك«شكاف موشكي» خيالي را ايجاد كرد.
براي بدتر شدن اوضاع، روس ها به طور گسترده اي با مأموران دوجانبه خود در سازمان گهلن نفوذ كردند و امنيت خود آمريكا را كه گهلن با هدف محافظت از آن ايجاد شده بود، تضعيف كردند.
1947: يونان؛ ترومن درخواست كمك هاي نظامي به يونان براي حمايت از نيروهاي دست راستي كه با شورشي هاي كمونيست مي جنگيدند كرد.
در بقيه ايام جنگ سرد، واشنگتن و سيا از رهبران بدنام يونان كه سوابق حقوق بشري وخيمي داشتند، پشتيباني كردند.
تشكيل سيا؛ ترومن فرمان امنيت ملي سال 1947 را امضا مي كند كه براساس آن، سازمان اطلاعات مركزي و شوراي امنيت ملي تشكيل مي شوند.
سيا از طريق شوراي امنيت ملي به رئيس جمهور پاسخگوست؛ هيچ نظارت دموكراتيك يا از سوي كنگره براين سازمان وجود ندارد. جدول سازماني سيا به آن اجازه مي دهد تا « اين دست كاركردها و وظايف را به اجرا بگذارد... همچنان كه شوراي امنيت ملي مي تواند در زمان هايي بر آن مديريت كند.» اين نقطه ضعف راه را براي عمليات پنهاني و شگردهاي كثيف گشود.
1948: بخش عمليات هاي پنهاني ايجاد شد- سيا يك بخش عمليات هاي پنهاني را دوباره ايجاد كرد كه نام بي آزار «دفتر هماهنگي هاي سياسي» بر آن گذاشته شد و اداره آن به وكيل وال استريتي فرانك وايزنر سپرده شد. براساس جدول سازماني محرمانه اين دفتر، مسئوليت هاي آن عبارتند از: «تبليغات، جنگ اقتصادي، جلوگيري از اقدام مستقيم از جمله روندهاي خرابكاري، ضدخرابكاري، تخريب و تخليه؛ خرابكاري در كشورهاي خصم از جمله همكاري و كمك رساندن به گروه هاي مقاومت زيرزميني و حمايت از عناصر متمايل به آمريكا.»
ايتاليا؛ سيا انتخابات دمكراتيك در ايتاليا را به فساد كشاند، چرا كه اين تهديد وجود داشت كه كمونيست هاي ايتاليايي برنده انتخابات شوند. سياآرا را مي خرد، تبليغات راديو و تلويزيوني به راه مي اندازد، رهبران اپوزيسيون را مورد تهديد و ضرب و شتم قرار مي دهد و در سازمان هاي آنها نفوذ و دردسرآفريني مي كند. اين روش ها جواب مي دهد و كمونيست ها شكست مي خورند.
1949: راديوي اروپاي آزاد؛ سيا اولين رسانه تبليغاتي بزرگ خود يعني راديو اروپاي آزاد را راه اندازي مي كند. در طول چند دهه بعدي، اين راديو چنان اخبار نادرستي را پخش مي كرد كه براي مدتي، انتشار رونوشت هاي آنها در داخل ايالات متحده غيرقانوني تلقي مي شد.
اواخر دهه 40: عمليات مرغ مقلد؛ سيا شروع به استخدام سازمان هاي خبري آمريكايي و روزنامه نگاران براي جاسوسي و ايفاي نقش مجريان تبليغاتي كرد. سرپرستي اين اقدام با فرانك وايزنر، آلن دولز، ريچارد هلمز و فيليپ گراهام بود. گراهام ناشر «واشنگتن پست» است كه به يكي از بازيگران بزرگ سيا تبديل مي شود. به تدريج دارايي هاي رسانه اي سيا شامل اي بي سي، ان بي سي، سي بي اس، تايم، نيوزويك، آسوشيتدپرس، يونايتد پرس اينترنشنال، رويترز، هرست نيوزپيپر، اسكريپز، هاوارد، كاپلي نيوز سرويس و تعدادي ديگر شد. با اجازه خود سيا دست كم بيست و پنج سازمان و چهارصد روزنامه نگار جزو دارايي هاي سيا درآمده اند.
1953: ايران؛ سيا دولت محمد مصدق را كه به طور دموكراتيك انتخاب شده است، پس از آنكه تهديد مي كند شركت نفت انگليس را ملي اعلام خواهد كرد، با يك كودتاي نظامي سرنگون مي كند. سيا يك ديكتاتور را به جاي او مي نشاند كه پليس مخفي او، ساواك، به بي رحمي و شقاوت گشتاپو است.
عمليات اوكي- اولترا؛ سيا آزمايش هايي را براي كنترل ذهن شروع مي كند. بدنام ترين بخش اين پروژه شامل دادن ال اس دي و مواد مخدر ديگر به سوژه هاي آمريكايي بدون اطلاع يا برخلاف ميل آنهاست كه در نتيجه آن، چند مورد خودكشي رخ داد، اما دامنه اين عمليات بسيارگسترده تر از اين بود. اين تحقيقات كه بخشي از بودجه آن از طرف بنيادهاي «راكفلر» و «فورد» تامين مي شد، شامل تبليغات، مغزشويي، روابط عمومي، آگهي هاي تجاري، هيپنوتيزم و ساير اشكال تلقين بود.
1954: گوآتمالا، سيا جاكوب آربنز را كه به شكل دمكراتيك انتخاب شده است، با يك كودتاي نظامي سرنگون مي كند. آربنز تهديد كرده بود كه شركت «يونايتد فرويت» را كه راكفلر مالك آن بود و رئيس سيا آلن دالس نيز در آن سهم داشت، ملي خواهد كرد. جاي آربنز را يك رشته ديكتاتورهاي دست راستي مي گيرند كه سياست هاي خونريزانه آنها در طول چهل سال آينده، جان بالغ بر صدهزار گوآتمالايي را گرفت.
1954-1958: ويتنام شمالي؛ افسر سيا ادوارد لنسديل چهار سال را صرف سرنگوني دولت كمونيستي ويتنام شمالي با استفاده از تمام حقه هاي كثيف رايج مي كند. سيا همچنين مي كوشد به يك عروسك خيمه شب بازي مستبد در ويتنام جنوبي كه رهبر آن نگودين ديم بود، مشروعيت ببخشد. اين تلاش ها نمي توانستند قلب و ذهن مردم ويتنام جنوبي را تسخير كنند، چون دولت ديم با دمكراسي راستين، با اصلاحات ارضي و تمهيدات كاهش فقر مخالف است. شكست هاي سيا در نتيجه افزايش مداخله آمريكا در اين كشور كه به جنگ ويتنام منجر شد، تداوم مي يابد.
1956: مجارستان؛ راديو اروپاي آزاد با پخش نطق محرمانه خروشچف كه در آن به استالين مي تازد، مجارستان را تحريك به انقلاب مي كند. اين راديو همچنين توصيه مي كند كه آمريكا با كمك هاي خود از مبارزه آنها حمايت خواهد كرد. وقتي مجارها يك انقلاب مسلحانه را به راه انداختند- و تنها به يورش نظامي گسترده شوروي منتج شد- هيچ كدام اين كمك هاي وعده داده شده محقق نشد. در اثر اين درگيري ها هفت هزار روسي و30 هزار مجار كشته شدند.
1957-1973: لائوس؛ سيا در تلاش براي باطل كردن انتخابات ها در لائوس حداكثر در هر سال يك كودتا در اين كشور به راه مي اندازد. مشكل «پاتت لائو» است، يك گروه چپگرا با حمايت هاي مردمي كافي براي تبديل شدن به يكي از اعضاي هر دولت ائتلافي. در اواخر دهه 50 سيا حتي يك «ارتش مخفي» متشكل از مزدوران آسيايي براي حمله به «پاتت لائو» را نيز ايجاد كرد. بعد از چند بار شكست ارتش ساخته دست سيا، آمريكا بمباران اين كشور را شروع كرد و بيشتر از تعداد بمب هايي كه ايالات متحده در طول جنگ جهاني دوم انداخته بود، بر لائوس بمب ريخت. يك چهارم لائوسي ها به تدريج آواره شدند و بسياري از آنها در غارها زندگي مي كردند.
1959: هائيتي؛ ارتش آمريكا به دوواليه كمك كرد تا ديكتاتور هائيتي شود. او پليس مخفي مخصوص خود را با نام «تانتون ماكوتز» تشكيل داد كه با ساطور در بين مردم وحشت ايجاد مي كرد. آنها افزون بر صدهزار نفر را در طول رژيم خانوادگي دوواليه به قتل رساندند. ايالات متحده به سابقه سياه حقوق بشري آنان هيچ اعتراضي نمي كرد.
1962: خليج خوك ها؛ سيا، 1500 تبعيدي كوبايي را براي حمله به كوباي تحت حاكميت كاسترو اعزام مي كند. ولي «عمليات خدنگ» به دليل طراحي، امنيت و پشتيباني ضعيف شكست مي خورد. طراحان تصور كرده بودند كه اين حمله جرقه يك قيام مردمي عليه كاسترو را روشن خواهد كرد كه هرگز چنين اتفاقي نيفتاد. حمله هوايي كه آمريكايي ها وعده آن را داده بودند نيز هرگز انجام نشد. اين نخستين شكست سيا است و موجب مي شود كه كندي مدير سيا آلن دالس را بركنار كند.
جمهوري دومينيكن؛ سيا، «رافائل تروخيلو» را كه يك ديكتاتور قاتل است و با پشتيباني واشنگتن از سال 1930 بر اين كشور حاكم است، ترور مي كند. منافع تجاري تروخيلو به شدت زياد شده بود (حدود 60 درصد از اقتصاد اين كشور) كه با منافع تجاري آمريكا در تضاد قرار گرفته بود.
اكوآدور: ارتش مورد حمايت سيا، «خوزه ولاسكو» را كه به شكلي دمكراتيك انتخاب شده بود، وادار به كناره گيري مي كند. معاون رئيس جمهور كارلوس آروزمانا جاي او را مي گيرد؛ سيا، جاي خالي پست معاونت رئيس جمهور را با يكي از افراد خود پر مي كند.
كنگو (زئير): سيا، «پاتريس لومومبا» را كه به شكل دموكراتيك انتخاب شده بود، ترور مي كند. با اين حال، حمايت از سياست هاي لومومبا چنان شديد است كه سيا نمي تواند مخالفان او را بر سر كار آورد. به دنبال اين اتفاق، چهار سال آشوب اين كشور را فرا مي گيرد.
1963: جمهوري دومينيكن؛ سيا، «خوان بوسك» را كه به شكل دموكراتيك انتخاب شده است، با يك كودتا سرنگون مي كند. سيا يك شوراي رهبري راستگرا و سركوبگر را جانشين وي مي كند.
اكوآدور: با يك كودتاي نظامي مورد حمايت سيا، آروزمانا كه سياست هاي مستقل وي مورد قبول واشنگتن نبود، سرنگون مي شود. يك شوراي رهبري به حكومت اين كشور گماشته مي شود، انتخابات سال 1964 را لغو مي كند و شروع به زير پا گذاشتن حقوق بشر مي كند.
1964: برزيل؛ با يك كودتاي نظامي با حمايت سيا، دولت «خوآووگوآلارت» كه به شكل دموكراتيك انتخاب شده بود، سرنگون مي شود. شوراي رهبري كه جانشين وي مي شود، طي دو دهه آينده، به يكي از خونريزترين حكومت هاي تاريخ تبديل مي شود. ژنرال «كاستلو برانكو» اولين جوخه هاي مرگ آمريكاي لاتين يا گروه هايي از پليس مخفي كه كمونيست ها را براي شكنجه، بازجويي و قتل شكار مي كردند، ايجاد مي كند. اين كمونيست ها معمولا كسي جز مخالفان سياسي برانكو نبودند. بعدها فاش شد كه سيا اين جوخه هاي مرگ را آموزش مي داده است.
1965: اندونزي؛ سيا، سوكارنو را كه به طور دموكراتيك انتخاب شده بود، با يك كودتاي نظامي سرنگون مي كند. سيا از سال 1957 در تلاش براي حذف سوكارنو با استفاده از هر اقدامي از ترور گرفته تا دسيسه جنسي بوده است. گناه او چيزي جز اعلام بي طرفي در جنگ سرد نبود. جانشين او ژنرال سوهارتو 500 هزار تا يك ميليون غيرنظامي را به اتهام «كمونيست» بودن قتل عام كرد. سيا، اسامي مظنونان بي شماري را در اختيار وي قرار مي دهد.
(اين سياهه تا سال 1992 ادامه مي يابد و به برخي ديگر از اقدامات پنهاني و دسيسه هاي سيا در گوشه و كنار جهان اشاره مي شود.)
حرف آخر
كلينتون در نطقي به مناسبت گراميداشت پنجاهمين سال تأسيس سيا خطاب به مسئولان سيا گفت: «بنابه ضرورت، مردم آمريكا هيچ گاه از حكايت رشادت هاي شما باخبر نخواهند شد.» گفته كلينتون يك دفاع معمولي از سيا محسوب مي شود. تاريخچه اين سازمان به ويژه با خارج شدن از طبقه بندي اسناد تاريخي سيا، به شكلي دردآور در حال روشن شدن است. شايد ما از ريزه كاري هاي عمليات هاي «ويژه» مطلع نباشيم، اما از رفتار «عام» سيا آگاهيم، خوب هم آگاه هستيم. اين واقعيت ها نزديك دو دهه پيش با روندي كه هر چه گذشت شتابان تر شد، آغاز گرديد. امروزه ما تصويري كه به شكلي قابل توجه دقيق و همه جانبه است از سيا داريم كه در كشوري پس از كشور ديگر تكرار شده و از جهات مختلف مورد تأييد قرار گرفته اند. پاسخ سيا به اين آگاهي و انتقادهاي رو به رشد، از يك الگوي تاريخي مشخص پيروي مي كند. سيا نخست روزنامه نگاران و نويسندگاني را كه در پي افشاي رفتار جنايتكارانه آن بودند، مهار مي كرد. اگر آنها نويسندگان آمريكايي بودند، مورد سانسور قرار مي گرفتند و اگر خارجي بودند، شكنجه شده و به قتل مي رسيدند. اما در طول دو دهه گذشته، موج شواهد و مدارك بالا آمده و سيا دريافته است كه براي بند آوردن سوراخ هايي كه در سد آن به وجود آمده است، به اندازه كافي انگشت ندارد. اين امر خصوصاً در عصر اينترنت مصداق دارد كه در آن اطلاعات آزادانه در بين ميليون ها نفر جريان دارد. از آنجا كه سانسور ديگر امكان پذير نيست، اين سازمان هم اكنون بايد با پوزش خواهي از خود دفاع كند. دفاع «آمريكاييان هرگز نخواهند فهميد» كلينتون، يكي از نمونه هاي اوليه اين رفتار به شمار مي رود.
يك عذرخواهي معمول ديگر اين است كه «جهان پر است از شخصيت هاي ناشايست و اگر اصولا مي خواهيم از منافع آمريكا محافظت كنيم، بايد با اين افراد برخورد كنيم.» در اين جمله دو نكته اشتباه وجود دارد. اول اينكه، اين واقعيت را ناديده مي گيرد كه سيا به طور منظم اتحادها با مدافعان دمكراسي، آزادي بيان و حقوق بشر را پس زده و ترجيح داده با ديكتاتورها و مستبدان نظامي همراهي كند. براي سيا گزينه هاي اخلاقي نيز وجود داشته است. اما آنها را انتخاب نكرده است. دوم اينكه، اين استدلال چند سؤال را مي طلبد. اولين سؤال اين است: «كدام منافع آمريكا؟» سيا ديكتاتورهاي راستگرا را به اين دليل انتخاب كرده است كه آنها به آمريكايي هاي ثروتمند اجازه مي دادند، نيروي كار و منابع ارزان كشورهايشان را مورد بهره برداري قرار دهند. اما هر وقت كه آنها وارد جنگ هاي ناشي از اقدامات سيا مي شدند، از ويتنام گرفته تا جنگ خليج فارس و پاناما، اين آمريكاييان فقير و طبقه متوسط هستند كه بهاي آن را مي پردازند. دومين سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه «چرا منافع آمريكا بايد به بهاي لگد مال كردن حقوق انساني مردم ديگر كشورها تامين شود؟»
سازمان سيا بايد برچيده شود، رهبري آن بركنار شود و اعضاي وابسته آن به جرم جنايت عليه بشريت به دادگاه كشيده شوند. جامعه اطلاعاتي ما بايد از
بيخ و بن بازسازي شود و هدف آن صرفاً گردآوري و تجزيه و تحليل اطلاعات باشد. عمليات هاي پنهاني نيز بايد همچون ديكتاتوري به گونه اي برچيده شود كه نسل دايناسورها منقرض شد.
منبع: سياحت غرب

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14