(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 18 آبان 1388- شماره 19507
 

راهكارهاي فرهنگ سازي
چالش هاي فرهنگي جوانان
موانع نوانديشي ديني



راهكارهاي فرهنگ سازي

محمدعلي رباني
فرهنگ به عنوان بنياد اجتماع و هدف والاي حركت هاي انساني، نماد انسانيت است. با اين همه، تنها زماني مي توان گفت كه فرهنگ، امري مثبت و سازنده و هدف والايي است كه داراي ويژگي هايي باشد كه از مهم ترين آن ها، بستر مناسب بودن براي تعالي و تكامل بشري است. براين اساس، مي توان از فرهنگ مثبت و منفي ياد كرد و اين گونه نيست كه هر فرهنگي، ارزشي ومطلوب باشد. همين تفاوت هاي ميان فرهنگ هاست كه مسئله مهم فرهنگ سازي مثبت و ارزشي را در برابر فرهنگ هاي منفي و يا فرهنگ سازي هاي منفي و غيرمفيد پديد آورد.
براين اساس، هرگاه در اين نوشتار از فرهنگ و فرهنگ سازي سخن به ميان مي آيد مراد از آن فرهنگ ارزشي و مثبت است. نويسنده با توجه به اهميت و جايگاه فرهنگ و فرهنگ سازي بر آن است تا با بهره گيري از تحليل و آموزه هاي قرآني، گزارشي از ارزش و راهكارهاي قرآني فرهنگ سازي را ارائه بدهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
فرهنگ هاي متضاد
در هر جامعه اي مجموعه اي از آداب، رسوم، سنت ها، قوانين نوشته و نانوشته و دانش عمومي و فراگير به شكل گفتمان، وجود دارد كه از آن به فرهنگ ياد مي شود. هر چيزي در جامعه بشري داراي زير مجموعه اي از اين امور است كه به آن فرهنگ آن چيز مي گويند. بارها شنيده ايد كه از فرهنگ رانندگي يا شهرنشيني سخن به ميان آمده و يا در رسانه ها بر فرهنگ سازي مصرف و يا الگوهاي آن تأكيد شده است. بر اين اساس هر كار و چيزي داراي فرهنگ خاص است كه مي بايست از سوي مردم مورد توجه قرارگيرد و در رفتارها و نگرش ها، خود را نشان دهد.
هنگامي كه از فرهنگ سازي سخن به ميان مي آيد، چنين برمي آيد كه فقدان اين مسئله مي تواند در جامعه آثار سويي به جا گذارد كه نيازي به عنوان فرهنگ سازي خود را به عنوان دغدغه بر جامعه و اوليا و مسئولان آن تحميل كرده است. چنان كه از همين اصطلاح مي توان دغدغه ديگري را نيز شناسايي و ردگيري كرد. به اين معنا كه يكي از مسايل و مشكلات هر جامعه وجود فرهنگ هاي غلط و نادرست در كنار بي فرهنگي گروهي ديگر است.
بنابراين مسئله فرهنگ سازي از دو جهت خود را بر جامعه و مسئولان آن تحميل مي كند و به عنوان يك مسئوليت و وظيفه مهم در حوزه جامعه پذيري خود را نشان مي دهد. از جهتي فقدان فرهنگ استفاده از چيزي نياز به فرهنگ سازي را توجيه مي كند و از سوي ديگر وجود فرهنگي نامناسب، فرهنگ سازي مناسب را مي طلبد.
در مسئله مصرف و استفاده برخي از كالا چون رايانه و يا تلفن همراه به سبب عدم شناخت كافي از ظرفيت ها و امكانات مفيد آن، جامعه يا نسبت به آن، فرهنگي ندارد و يا آن كه فرهنگ نادرستي را در پيش گرفته كه آثار زيانبار مالي و ضدارزشي و هنجاري بر جامعه تحميل مي كند. اين در حالي است كه فرهنگ مناسب و درست آن، مي تواند جامعه را به سوي تعالي و كامل سوق دهد. اين جاست كه دو فرهنگ متضاد در يك جامعه رشد مي كند. از سويي يك فرهنگ منفي و ضدارزشي از مصرف يك كالا و يا خدمات در جامعه پديد مي آيد كه مي تواند از جهات متعدد جامعه را دچار بحران و فروپاشي كند و از سوي ديگر، فرهنگ مثبت و سازنده اي كه مي تواند ارزش هاي يك كالا و خدمات را نشان دهد و مسير جامعه را به سوي كمال، تغيير شكل و ماهيت دهد.
فرهنگ سازي مثبت
اين جاست كه جامعه نياز شديد به فرهنگ سازي مثبت و ارزشي را احساس مي كند؛ زيرا فرهنگ سازي ارزشي نه تنها يك نياز است بلكه يك وظيفه انساني به عنوان خليفه الهي در زمين مي باشد و حتي مي توان گفت كه چنين فرهنگ سازي مصداقي از شكرگزاري و دست يابي به راهكاري براي شكر نعمت و رهايي از كفران نعمت و پيامدهاي زيانبار آن است.
هر جامعه اي همواره نيازمند فرهنگ سازي و اصلاح دايمي در اين حوزه است. از سويي با ورود هر كالا و خدمات جديد نياز است تا فرهنگ بهره گيري مناسب و سازنده آن شناخته شود و در مسير كمالي و ارزشي به كار گرفته شود و از سوي ديگر نياز است كه فرهنگ نامناسب حذف شود و يا اصلاحات و تغييراتي متناسب با شرايط و نيازهاي بشري در آن رخ دهد.
از اين جاست كه فرهنگ سازي مثبت و ارزشي به عنوان يك نياز واقعي خود را بر جامعه و مسئولان تحميل مي كند و مساله فرهنگ سازي در جامعه پذيري خود را نشان مي دهد.
اطلاع رساني و تبليغ، بستر فرهنگ سازي
براي اين كه فرهنگ سازي مثبت انجام پذيرد و يا فرهنگ منفي از جامعه رخت بربندد و يا اصلاحاتي در فرهنگ موجود رخ دهد تا در مسير فرهنگ سازنده و مثبت قرار گيرد، لازم است نسبت به ظرفيت ها و امكانات و فلسفه ايجادي هر چيز اطلاع رساني دقيق و كامل انجام پذيرد تا فرهنگ مصرف و بهره برداري از آن در مسير درست و كمالي باشد.
هر چيزي در جهان مي تواند دو كاركرد متضاد داشته باشد. به طوري كه مي تواند راه و ابزاري براي صعود و يا هبوط انسان از انسانيت وي باشد. از نظر قرآن شكر نعمت به آن است كه از هر چيزي به درستي استفاده شود. مراد از درستي استفاده و شكرگزاري اين است كه هر چيزي در مسير رشد شخصي و جمعي انسان به سوي كمال مطلق و تقرب به خداوند مورد استفاده قرار گيرد. از اين رو در فرهنگ اسلامي، بر استفاده از هر چيزي براي تقرب تاكيد شده و همه امور هستي به عنوان ابزارهائي براي تقرب به خدا و دست يابي به خلافت الهي مطرح شده است. شكر نعمت در تحليل قرآني به استفاده درست و مناسب هر چيزي در مسير رشد و بالندگي انسان و جهان است. بنابراين فرهنگ سازي برخلاف مسير رشد و بالندگي و اهداف كلي آفرينش به معناي كژروي و كفران نعمت و كفر تلقي مي شود.
از نظر قرآن، براي اين كه هر چيزي به درستي و به شكل مناسب استفاده شود بايد نسبت به توانايي ها، امكانات و ظرفيت هاي آن، اطلاع رساني دقيق و كاملي انجام شود. از اين رو قرآن در بيان هر حكمي مي كوشد تا به آثار و فوايد آن اشاره كند تا موجب شود تا شخص و يا جامعه به انگيزه دست يابي به اين آثار و هدف گام بردارد. به عنوان مثال در آياتي كه درباره روزه و يا نماز آمده است به مسئله دست يابي به تقوا به عنوان يك اثر مهم آن اشاره شده است. در آياتي ديگر نيز تبيين مي شود كه دست يابي انسان به تقوا موجب مي شود تا نعمت بر او فزوني يافته و يا بر بركات آن افزوده گردد و يا اين كه دانش وي به جهان و هستي افزايش يابد و يا حتي دگرگون شود و بسياري از مشكلات معيشتي و روحي وي نيز برطرف گردد و آسايش و آرامش را به دست آورد.
تبيين آثار و فوايد هر چيزي در مقام اطلاع رساني و تبليغ، خود عاملي مهم در فرهنگ سازي ارزشي و مثبت است كه خداوند در آيات قرآني از اين شيوه به بهترين شكل استفاده كرده است.
از نظر قرآن، هنگامي شخص و يا جامعه به فرهنگ درست استفاده و بهره برداري از چيزي كشيده مي شوند كه نسبت به آن آگاهي عميق و كامل و كافي يافته باشند. از اين رو در آياتي چون آيه 122 سوره توبه براي گرايش مردم به دين مي كوشد تا نسبت به مباني و اصول و فوايد دين اطلاع كافي بدهد و از مؤمنان مي خواهد تا اين گونه وارد عرصه شوند و براي فرهنگ سازي گرايش به دين، اطلاعات و دانش كامل و عميق به دست آورند و به ديگران برسانند.
از آن جايي كه تغيير فرهنگ و يا فرهنگ سازي به معناي ايجاد نگرش و يا تغيير و اصلاح آن مي باشد، نمي توان انتظار داشت كه فرهنگ و نگرش مردم به سادگي و آساني تغيير كند. لذا بر استقامت در هنگام فرهنگ سازي و اصلاح يا تغيير آن تأكيد شده است. آياتي چون 71 سوره يونس و 25 تا 29 و نيز 39 سوره يونس و نيز 1 تا 5 سوره نوح بر اهميت و ارزش استقامت و پايداري براي دست يابي به هدف فرهنگ سازي و ايجاد و اصلاح نگرش ها توجه مي دهد؛ زيرا تغيير نگرش و فرهنگ سازي، تنها در يك فرآيند زماني رخ مي دهد و اين گونه نيست كه يك دفعه و ناگهاني، فرهنگي شكل گيرد و يا اصلاح شود. بلكه مسئله اصلاح فرهنگي و نگرشي دشوارتر و سخت تر است، زيرا نخست مي بايست فرهنگ و نگرشي كه شكل گرفته و جا افتاده را با اطلاع رساني از آسيب هاي فرهنگ نادرست، از شخص و جامعه زدود و سپس فرهنگ ارزشي و مثبت را اندك اندك در جامعه جايگزين كرد. از اين رو پيامبر براي ايجاد فرهنگ اسلامي در مدينه و مكه بيش از بيست و سه سال تلاش كرد.
توجه قرآن به كانونهاي تأثيرگذار
قرآن به كانون هاي تأثيرگذار توجه ويژه اي دارد. در هر جامعه، كانون هائي وجود دارد كه مي توان از بستر آن به شكل ساده تر و كلي تر، تغييرات فرهنگي را پيش برد و فرهنگ سازي مطلوب را انجام داد. (اعراف آيات 103 و 104 و طه آيات 43 و 44 و نيز زخرف آيه 46 و نازعات آيه 17)
گفت وگو با عالمان و رهبران هر قوم و قبيله اي مي تواند زمينه را براي ايجاد فرهنگ سالم و يا تغييرات مطلوب فراهم آورد؛ زيرا با همراهي رهبران و عالمان، توده ها نيز همان سلوك و روش رهبران خويش را در پيش مي گيرند كه مي توان از آن به تغيير در الگوها ياد كرد؛ زيرا عالمان و رهبران هر جامعه اي در حكم الگوهاي آن جامعه است و تغيير در رفتار الگوها به معناي تغيير در پيروان و مقلدان آنان است.
براساس همين شيوه اطلاع رساني و تبليغ است كه قرآن تبليغ و اطلاع رساني و فرهنگ سازي را در نقاط مركزي و محوري و مركز شهرها اولويت مي دهد و از افراد مي خواهد براي تاثيرگذاري بيشتر در فرهنگ و اصلاح و تغيير آن، اولويت را به اين حوزه بدهند. (انعام آيه 92 و قصص آيه 59)
بايسته هاي فرهنگ سازي
آغاز هرگونه تغيير و اصلاح فرهنگي از داخل از ديگر اولويت هايي است كه قرآن براي فرهنگ سازي و اصلاح فرهنگي پيشنهاد مي دهد؛ زيرا مردم نخست به رفتار عملي و عيني اشخاص توجه دارند و اگر رفتار درست، فرهنگ شخص و خانواده وي نشده باشد، مردم كم تر گرايش به تغيير و اصلاح را مي پذيرند. (انعام آيه 74 و توبه آيه 122 و مريم آيه 42 و 45) از اين رو خداوند به پيامبر (ص) فرمان مي دهد كه فرهنگ سازي را از درون خانواده و عشيره خويش آغاز كند. (شعراء آيه 214)
بنابراين بر اولياي امور و مسئولان است تا فرهنگ سازي ارزشي و مثبت را از دستگاه هاي دولتي آغاز كنند تا جامعه با توجه به فرهنگ درست و مناسب از آنان پيروي كنند.
البته بايد به اين نكته توجه داشت كه تبليغ و اطلاع رساني براي تغييرات فرهنگي و فرهنگ سازي مي بايست خود به درستي و سلامت صورت گيرد؛ زيرا هرگز هدف وسيله را توجيه نمي كند. به اين معنا كه اگر فرهنگ سازي مثبت و ارزشي، امري مطلوب و سازنده است، نبايد در فرهنگ سازي، از ابزارهاي نادرست تبليغي و اطلاع رساني بهره گرفت. در حالي كه در برخي از رسانه ها گاه از شيوه اطلاع رساني فساد برانگيز استفاده مي شود كه مصاديق آن بسيار است و بيان آن نيز گاه خود نوعي اشاعه فساد و تباهي است كه از آن منع شده است.
به هر حال هدف از اطلاع رساني، دور داشتن مردم از فرهنگ فاسد و تباهي هاست و نبايد در اين راه از شيوه نادرست اطلاع رساني بهره گرفت. بنابراين فريب دادن مردم و آراستن باطل به امري پسنديده، خود ضدفرهنگ سازي است كه بايد از آن اجتناب كرد و از شيوه ها و روش هاي ابليسي در فرهنگ سازي ارزشي بهره نگرفت. (انعام آيه 112)
از ديگر نكاتي كه بايد مورد توجه قرار گيرد آن است كه مسئولان برخلاف آن چه تبليغ مي كنند عمل نكنند كه آثار سويي را به دنبال خواهد داشت. (بقره آيه 44 و صف آيات 2 و 3) بسياري از مسئولان و دولتمردان مردم را به امري تشويق مي كنند. در حالي كه در عمل چيز ديگري را نشان مي دهند. به عنوان نمونه مردم را به صرفه جويي و پرهيز از اسراف و ريخت و پاش و تبذير دعوت كرده و از رفتارهاي مترفانه و رفاه زدگي باز مي دارند، ولي در عمل خود در مصرف و هزينه بيت المال اسراف و ريخت وپاش دارند. اين عمل آثار ضدفرهنگي بدتري را در جامعه در پي خواهد داشت.
البته افراد ضدفرهنگي نيز بي كار نمي نشينند و براي ادامه فعاليت و رفتارهاي ضدفرهنگي خويش كارهايي را انجام مي دهند. به عنوان نمونه اشراف با كارشكني هاي خود مي كوشند تا جامعه به سوي فرهنگ ضدارزشي اتراف و اسراف كشيده شوند. (اعراف آيات 59 تا 63 و آيات ديگر)
فرهنگ سازي در اصلاح الگوي مصرف
از آن جايي كه شكوفايي اقتصادي و تمدني كشور به اين است كه همه چيز به درستي مورد بهره برداري قرار گيرد، لازم است در مصرف اصل صرفه جويي رعايت شود. از اين رو لازم است تا براي اصلاح الگوي مصرف، فرهنگ سازي از راه غرقه سازي افكار عمومي انجام پذيرد.
غرقه سازي نوعي روش تبليغ و اطلاع رساني است كه همه كشور را در سطوح مختلف درگير مي كند. در اين روش مي بايست تبليغات رسانه اي به گونه اي باشد كه همه خود را در مسئله درگير كنند و دغدغه عمومي مردم شود.
براي دست يابي به اين مهم بايد همه مديران و مسئولان برنامه ريزي دقيق و كاملي داشته باشند و از همه ظرفيت ها و توانمندي هاي كشوري بهره بگيرند. اين روشي است كه پيامبر(ص) براي پيشرفت اهداف خود از آن استفاده كرده است.

 



چالش هاي فرهنگي جوانان

عباس عرفاني فر
براي نسل جوان امروز درمواجهه با مجموعه منابع خبري، تحليلي، آموزشي، تربيتي، رسانه اي و... از يك سو و نگاه به عملكردها و كاركردهاي اشخاص، نهادها و دستگاههاي مربوطه نظام از طرف ديگر، سؤالات و ابهاماتي بوجود مي آيد، كه فرهنگ سازان و مسئولين مربوطه لاجرم بايد پاسخ هاي معقول، منطقي و قانع كننده اي به آنها بدهند تا بتوانند فرهنگ مسلط بر جامعه را حفظ كرده و از واگرايي اين افراد و در غلتيدن به دام جريان هاي فكري و سياسي منحرف و معاند جلوگيري كنند. نويسنده مقاله كوشيده است تا مهمترين چالش هاي فرهنگ ديني جوانان را تبيين و آينده اين روند چالش را ترسيم نمايد.
اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
ويژگي هاي فرهنگ شيعه
فرهنگ شيعه داراي شاخصه هاي منحصر بفردي است. مانند:«عقلانيت» در انديشه و «عبوديت» در رابطه انسان با خداوند و «اعتدال» در رابطه فرد و جامعه و «اجتهاد» در فهم عميق دين و هماهنگي آن با نيازهاي زمان و «امامت» و «ولايت فقيه» در رابطه با حكومت و حاكميت است.
گرچه توجه به امور اعتقادي و احكام در تقيد يك شيعي به مذهبش بسيار مهم است اما «اعتدال» تنها ملاك ومعياري است كه ميزان پايبندي فرد وجامعه را به اين مذهب مشخص مي نمايد. چرا كه يكي از صفات والاي ائمه طاهرين (ع) در قرآن «البقره 143«امه وسطا» مي باشد و معياري كه تمام رفتار افراد جامعه را مي توان با آن سنجيد و با رعايت آن يك فرد مي تواند ادعاي شيعه گري نمايد كه بدون آن هيچ فردي هر چند داراي منصب هاي ديني باشد نمي تواند ادعا كند كه رفتاري شيعه داشته و پيرو
اهل البيت (ع) بوده است.
بنابر اين شاخص «اعتدال» (رشد همگون استعدادهاي فردي واجتماعي) از محوري ترين انديشه تشيع (فرهنگ اكثر ايرانيان) حول محور فرد و جامعه است. و پرواضح است كه اگر مردم و جوانان ما با آن آشنا گردند با سروجان خواهان آن مي شوند. زيرا همواره مردم ايران اسلامي انسانهاي حق طلب بوده و هستند.
اما امروز اين انديشه اصيل گرفتار اموري گرديده كه چهره آن را زشت نموده است.
شاخص هاي واگرايي
از جمله اموري كه موجب وهن اين فرهنگ اصيل و متعالي شده، نوع تبليغ و عدم توجه به جايگاه مبلغين مي باشد. كه براي نمونه به چند مورد آن اشاره مي نماييم.
1) زبان تدريس و تبليغ: وقتي كه به معارف قرآن مراجعه مي نماييم مي بينيم كه قرآن براي هرگروهي از افراد با زبان خودشان (قصه، تاريخ، علوم تجربي، مسائل عقلي، امري عرفاني و...) معارف خود را بيان فرموده است. و هركسي با هر نوع ابزار شناختي سراغ قرآن برود مي تواند معارف قرآن را دريافت نمايد. اما متاسفانه از دير زمان زبان تبليغ و مخصوص تدريس و تاليف ديني ما فلسفي و يا عرفاني گشته است. عرفان و فلسفه هرچند پسوند اسلامي داشته و از فرهنگ و معارف قرآن تغذيه نموده باشند، اما نمي توانند نماينده واقعي و تام معارف قرآني گردند. و ازطرفي ديگر زبان آنها از يك صعوبت و سختي برخوردار است كه فهم و درك آن را براي اكثر جوانان ما مشكل نموده است.
2) سطحي نگري دردين؛ مي دانيم كه سطح عالي دين دركتاب و سنت و توضيح و تفسير و تعبير آن در زبان و انديشه متكلمان و مفسران و متالهان قرار دارد. و لازم است كه ما براي رسيدن به فهم و درك درست از دين به اين سطح از دين دسترسي پيدا كنيم. اما آنچه در طول قرون اتفاق افتاده است و متاسفانه همچنان ادامه دارد اين است كه مردم با ديني بسيار سطحي احساسي و بدور از معرفت و تعمق آشنا هستند و اين دين چنان با احساسات و عواطف آنها گره خورده كه فكر اصلاح و تغيير آن را از امور محال مي پندارند و متاسفانه اكثر جوانان ما بخاطر مشكلات تحصيلي (حاصل از حاكميت دوران مدرن) نتوانسته اند. دين صحيح را دريافت نمايند و رويكرد جامع و همه جانبه نگرنست به دين داشته باشند و در نتيجه هنگام مواجه با انديشه هاي بسيار دقيق علوم روز، در درون خود احساس ضعف نموده و زمينه كم توجهي دين در آنها فراهم مي آيد. اما اگر واقعا ما معارف قرآن را به آنها تعليم مي داديم با اطمينان و سرفرازي اعلام مي نمودند كه علوم روز با همه پيش رفت هايش بايد ايده هاي جديد خود را از قرآن دريافت نمايد و اين علوم براي اينكه به سطح عالي نظرهاي قرآن برسد بايد راههاي بس طولاني را طي نمايد.
3) مبلغين دين؛ گرچه انتظار اين بوده است كه مردم مسلمان و شيعه مبلغيني كه وجه امتيازشان «عقلانيت و عبوديت» و تسلط كامل بر قرآن است را آيينه معارف اسلامي بدانند و آنها را الگوي ديني خويش دانسته و مطالب و نظرات ديني خود را به آنها مستند كنند نه اينكه هر فردي كه به گونه اي با نمادهاي اسلامي سركار دارد را الگوي اسلام بدانند و اعمال و رفتار خير و شر آنها را به پاي اسلام بگذارند. و ما براي نجات از اين وضعيت و پاك نمودن
انديشه ديني خود از اوهام و تخيل بسياري از افراد؛ بايد بين مبلغين واقعي (اساتيد طراز اول حوزه با متخصصين و محققيني دين و اين گروه را با افرادي كه فقط اجازه خواندن نماز و يا گفتن حديث در مسجد را دارند و با مداحان و واعظان جدا نمايم. و با حفظ شأنيت و جايگاه هر كدام ميزان انتظار خود را از آنها به اندازه توانشان و جايگاهشان قرار دهيم. و هيچگاه يك واعظ و يا مداح را در جايگاه يك محقق و متخصص و آنها را در جايگاه مبلغين واقعي دين قرار نداده و الگوي تمام نماي دين ندانيم.
4) عدم تشخيص الگوي سياست و ديانت؛ از امور ديگر كه موجب سرخوردگي و سرگشتگي جوانان نسبت به دين مي گردد. عدم تشخيص الگوي سياسي و ديني و يا خلط بين شعار ارزشمند «عينيت سياست و ديانت» با ديني دانستن رفتار سياسي سياستمداران است كه اولي شعاري بحق و دومي بسيار نابجا و نابخردانه مي باشد كه متأسفانه امروز بخاطر عدم تفكيك ميان اين دو ضربه سهمگيني به پيكر اسلام خورده است و ممكن است كه سخن معاندين به اسلام روزبه روز پررنگ تر گردد، كه «با همراهي ديانت و سياست و شكست اين پروژه، در ميان مؤمنين سرخوردگي بوجود مي آيد» و امروز هرچند عينيت سياست و ديانت امري حق و مبارك است اما چون ما اين شعار را بدون الگو رها كرده ايم. هر شخصي كه در نظام انجام وظيفه مي نمايد بنحوي خود را الگوي اين شعار مي داند. و مردم و جوانان رفتار سياسي آنها را كه بر مبناي اعمال قدرت است به پاي دين و انقلاب اسلامي مي گذارند و از دين و انقلاب دلسرد مي شوند. و موجب سرخوردگي آنها مي گردد. بنابراين ما براي دوري از تحقق اين امر ناپسند ناچاريم كه به تفكيك حوزه عملكرد سياسيون با دين بپردازيم.
نماينده اين انديشه (عينيت سياست و ديانت) دو منصب ارزشمند ديني، رهبر و حاكم جامعه كه وظيفه اجراي احكام دين و قانون اساسي را برعهده دارد و مراجع معظم تقليد كه وظيفه تشخيص احكام دين و تطبيق آن با شرايط زمان و مكان را برعهده دارند مي باشند. يعني فقط سخنان و رفتار و انديشه اين دو منصب مهم ديني است كه مي تواند گوياي همراهي ديانت و سياست باشد (گرچه طبق قانون اساسي و عرف ديني ما اين دو منصب نقد عام ندارند (زيرا رهبري توسط مجلس خبرگان رهبري و مراجع تقليد توسط مراجع ديگر حوزه مورد نقد و بررسي قرار مي گيرند). اما يك سؤال اساسي مطرح است كه ملاك و معيار تشخيص رفتار اين بزرگان براي افراد عادي چيست و يا در اختلاف اين بزرگان (دو مرجع و يا مرجعي با رهبر) علاوه بر قانون آيا ملاك ديگري وجود دارد كه عامه مردم بتوانند راه صحيح را تشخيص دهند.
در پاسخ مي توان گفت: گرچه قانون اساسي مطابق با انديشه والاي شيعه، تكليف همگان را مشخص نموده است و در اختلافات، رأي و نظر رهبري در تشخيص مصلحت برنظر و رأي ديگران ارجحيت دارد و رفتار ديگران درراستاي مطابقت و عدم مطابقت با تشخيص او سنجيده مي شود. و مخالفت با او به هر صورت مورد پذيرش نيست. اما اگر بنا باشد ملاك فراگير و عام پسند تري در تشخيص رفتار اين دو منصب ارزشمند ديني ارائه گردد. همان ملاك و معيار تشيع در امر جامعه و فرد يعني «اعتدال» (رشد همگون استعدادهاي فردي و اركان اجتماعي) مي باشد يعني هر رفتاري و كردار و انديشه و سخني كه از اين بزرگان در جهت «اعتدال» جامعه ابراز گردد امري ديني و شيعي و درعين حال سياسي و مورد پذيرش عامه مردم مسلمان بايد باشد و هر سخني هرچند حق برخلاف مصلحت جامعه ابراز گردد از ناحيه دين قابل قبول نبوده «چنانكه گرچه خلافت حق حضرت علي(ع) بود اما براي مصلحت اسلام و جامعه مسلمين بيست و پنج سال سكوت كرد و از اين منصب كناره گيري نمود.
و اما در افراد ديگر (غير از رهبري و مرجعيت) هرچند از سابقه و مرتبه مذهبي و ديني برخوردار باشند و از لحاظ شخصي انسانهاي بسيار وارسته و اخلاقي و ديني باشند. اگر در امر حكومتي شركت نموده و ملاك رفتار آنها «اعمال قدرت» است. كردار آنها از حيطه سنجش مذهبي و ديني خارج شده و نبايد آنها را نماينده مذهب و دين دانست. تا خير و شر رفتارشان از مذهب دور بماند. امري كه امروز نه در سطح جامعه به آن توجه مي شود و نه سياسيون خواهان آن هستند. بلكه برعكس هر سياستمداري سعي مي نمايد با بكارگيري نمادهاي ديني خود را نماينده مذهب و دين معرفي نمايد و از قدرت مذهب به نفع خود يا گروه خويش بهره ببرد. و اين همان امري است كه تاكنون موجب ضربه غير قابل جبراني به دين و مذهب شده است و گروهي از متدينين و جوانان را از دين دلسرد نموده و عده اي را به مخالفت با شعار همراهي سياست و ديانت واداشته است. اگر اين روند ادامه يابد كه به نظر مي رسد زماني براي پايان اين سوءاستفاده نمي توان نشان داد، دير و يا زود در مخالفين همراهي ديانت و سياست، موافقين عينيت «سياست و ديانت» غلبه خواهند كرد و فرهنگ مسلط بر جامعه خواهند شد.

 



موانع نوانديشي ديني

مهدي هادوي تهراني
نوانديشي ديني لازمه انطباق دين با مقتضيات زمان است. از اينرو اگركسي دين را با نيازهاي زمان و مكان همخوان نگرداند، به طور طبيعي دين به انزوا كشيده شده و در متن زندگي فرد و جامعه نمي تواند نقش و كارايي لازم را ايفا نمايد. اينكه چرا دين با رويكردهاي جديد نمي تواند پاسخگوي نيازهاي زمان باشد، موانعي وجود دارد كه نگارنده در اين مطالب، در مقام تبيين اهم آنها به نحو اجمال برآمده است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
وجود باورهاي نادرست
سؤال اساسي كه با آن مواجهيم، اين است كه آيا موانعي براي نوانديشي صحيح وجود دارد؟ به اعتقاد من ما با دو مشكل جدي مواجهيم؛ يكي مشكل باورهاي نادرستي است كه وجود دارد و فضا را طوري مي كند كه مانع از رشد انديشه هاي تازه مي شود.
1- استناد به نظرات قدما
يكي از آنها اين است كه ما مي گوييم اگر چنين چيزي در دين وجود داشت، حتماً پيشينيان مي گفتند و نتيجه مي گيريم كه پس نمي توان هيچ چيز تازه اي در دين عرضه كرد. حتي گاهي من از بعضي بزرگان هم اين تعبير را شنيده ام كه مثلا هر فكر تازه اي كه شما در فقه يا در فلسفه ادعا مي كنيد) چون در هر دو موضوعش اين مطلب را به صورت خاص شنيده ام، اين دو مثال را ذكر مي كنم) در انديشه ها و آثار پيشين موجود است؛ يعني اصلا هيچ چيزي وجود ندارد كه براي شما گذاشته باشند كه شما كشف كنيد. اگر ما اين را باور كنيم، آيا اصلا مي توان مجالي براي نوانديشي و عرضه مفاهيم نو يافت؟ به ويژه اگر فكر كنيم هر مفهوم تازه اي كه مطرح مي شود و نامي از آن در مفاهيم گذشته به اين شكل وجود ندارد، پس حتماً يك بدعت باطل است!
2- نگاه كمي به دين
يكي ديگر از باورهاي غلطي كه وجود دارد و مانع از نوانديشي مي شود نظر كمي است. دنيا عالم كميت است و اين كميت دائم خود را به ما تحميل مي نمايد و در اشكال مختلف بروز پيدا مي كند. مثلا به مضموني كه در بعضي از روايات وارد شده است، خوب ما در فكر اين هستيم كه ببينيم چقدر عبادت مي كنيم و نماز و قرآن مي خوانيم، اما كمتر به اين فكر مي كنيم كه چطور عبادت مي كنيم و نماز و قرآن مي خوانيم، آن قدر كه ما بر كميت تأكيد داريم، آيا به كيفيت اهتمام داريم؟ خوب اين تحميل كميت كه از خصوصيات عالم دنيا است، در دانش ها هم وجود دارد؛ يعني ما معيار علم و معرفت را كميت قرار بدهيم؛ مثلا چند سال درس خواندن، در چند درس شركت كردن، چند كتاب خواندن. هر چند اينها مي تواند مؤثر باشد، اما تحميل كميت وغفلت از كيفيت، باعث مي شود كه ما امكان رشد استعدادها را از بين ببريم، چون استعدادها خيلي از اوقات در محدوده محاسبات كمي نمي گنجند. برخي از بزرگاني كه ما امروز در تاريخ انديشه و معرفت ديني با آنها مواجهيم و از آنان به عنوان افتخارات خود ياد مي كنيم، به هيچ وجه در قالب هاي كمي روزگار خودشان قابل گنجايش نبودند. شيخ طوسي(ره) در عنفوان جواني و در دوران شاگردي شيخ مفيد، كتاب هايي مثل تهذيب را نوشته است. اين كتاب كه يكي از كتب اربعه روايي ما است، از محصولات دوران جواني شيخ طوسي است. علامه حلي(ره) در مقدمه كتاب منتهي مي گويد دراين سي و دو سالي كه از عمر من مي گذرد:(1) يعني اين كتاب را در دوران جواني نوشته است.
3- حجاب معاصرت
يكي ديگر از موانع نوآوري، بي اعتنايي به عالمان و انديشمندان معاصر است. اين حجاب معاصرت كه ميرزاي قمي(ره) هم در قوانين يك جا از آن شكايت مي كند(2) يكي از عواملي است كه ما را از عرضه مفاهيم تازه باز مي دارد. يعني وقتي كه ما نمي دانيم انديشمندان ديگري كه در زمان ما زندگي مي كنند، چه حرف هايي دارند، خود را از بخش زيادي از تحقيقات، انديشه ها و تفكرات محروم مي كنيم؛ هم در محدوده علماي حوزوي و هم در محدوده علما و دانشمندان خارج از دايره حوزه هاي علمي و علوم ديني كه ما نمي دانيم اينها دارند چه كار مي كنند و درساير زمينه ها و رشته ها چه تحقيقاتي دارد انجام مي شود. امروز يكي از چيزهايي كه براي علما و دانشمندان در رشته هاي مختلف مطرح مي باشد، پي بردن به آخرين تحقيقات درهر زمينه است. اين قضيه گاهي آن قدر شكل افراطي پيدا كرده است كه در بعضي از زمينه ها بر سر دقايق دارد بحث مي شود. يعني بحث برسر اين است كه يك انديشه كه مطرح مي شود چند دقيقه بعد، از آن مطلع مي شوند. حتي در بعضي از جاها بحث مي شود. كه مثلا فلان كشور به دليل اين كه چند دقيقه ديرتر از فلان كشور، امكان دستيابي به انديشه هاي تازه در آن است، از آهنگ رشد و توسعه كم تري برخوردار است. در جهاني كه از دقيقه براي فاصله هاي آگاهي از اطلاعات و انديشه هاي نو صحبت مي كنند، ما اينجا اگر از سال صحبت كنيم، خوب است! يعني اگر در طول يكي دو سال، من مطلع شوم كه علمايي كه در روزگار من زندگي مي كنند، دارند درچه زمينه هايي تحقيق مي نمايند، اين خيلي خوب است. خوب با اين فضا، ما با مشكلات جدي در باب نوانديشي ديني مواجهيم.
روزنه اميد
حال كه مشكلات را گفتم، كمي هم از توانايي ها بگويم. من معتقدم روحيه طلبگي كه كشف حقيقت و جستجوي واقعيت و يافتن و باور كردن و عمل كردن به آن است، روحيه عمومي حوزه ها مي باشد (هرچند كه ممكن است گاهي منحرف شود) و اين امر، حوزه هاي علميه را بستر مناسبي براي طرح انديشه هاي نو و عرضه افكار تازه- آن هم افكار مبتني بر معيارها و ارزش هاي اسلامي- قرار مي دهد. اين كه ما در طول تاريخ حوزه هاي علميه، همواره با چهره هاي درخشاني مواجه بوده ايم كه افكار تازه اي را عرضه كرده اند و اين افكار تازه، افكار پذيرفته شده و مقبولي در چارچوب باورها و انديشه هاي ديني بوده، به دليل همين خصلت عمومي حوزه هاي علميه است كه اگر براي اين خصلت عمومي، امكان رشد بيشتري فراهم گردد و فضاي عمومي مساعدتر شود، بدون شك ما شاهد انديشمندان و متفكران بيشتر و برجسته تري در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي خواهيم بود.
درنهايت براي اين كه ما اين مشكل نوانديشي ديني و تفكر سيستماتيك و نظام مند را به صورت بنيادي و اساسي حل كنيم، به مطالعات تئوريك و كلان نياز داريم: البته اين طور نيست كه اين مطالعات صورت نگرفته باشد، اما به طور محدود انجام شده است. ولي متأسفانه همان مقداري هم كه صورت گرفته، مجال عرضه عيني پيدا نكرده است، يعني در قانون گذاري و تصميم سازي ما وارد نشده است تا شكل عيني پيدا كند. مشكلي است كه بين توليد انديشه از يك سو و عرضه و استفاده آن از سوي ديگر در كشور ما وجود دارد، و فقط هم در حوزه انديشه ديني نيست. به طور كلي بدنه كارشناسي كشورمان از بدنه اجرايي و تصميم ساز كشور جدا است؛ يعني يك ارتباط منطقي و سيستمي وجود ندارد كه بدنه تصميم ساز و اجرايي كشور از ديدگاه هاي كارشناسي بدنه كارشناسي استفاده كند. نه فقط در مباحث ديني، بلكه در ساير زمينه ها هم اين كار به صورت يك كار سيستمي و نظام مند نيست. نه اين كه استفاده نمي شود، خيلي هم استفاده مي شود، اما استفاده سيستمي و نظام مند و منسجم نيست. بسياري از اوقات به صورت موردي است و آن هم به صورت كامل نيست. اين مشكل باعث شده است كه ما نتوانيم در بعضي از زمينه ها كه تا حدي به نتيجه نظري رسيده ايم، استفاده عملي از نتايجش ببريم.

پي نوشت ها
1- علامه حلي، منتهي المطلب، ج 1، ص 3
2- ميرزاي قمي، قوانين الاصول، ص 474

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14