(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 آبان 1388- شماره 19508
 

عاقبت انديشي
فضيلت عبادت با كار
بيان علوم در قرآن
شكوفايي و انحطاط تمدن سبا عبرت ها و آموزه ها
آفت امر به معروف و نهي از منكر در جامعه امروز
راه كوتاه سقوط



عاقبت انديشي

قال الامام علي(ع): من تورط في الامور بغير نظر في العواقب فقد تعرض للنوائب.
امام علي(ع) فرمود: هركس بدون آنكه در عواقب كاري بينديشد، بدان اقدام عملي نمايد، خود را در معرض گرفتاري ها انداخته است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- تحف العقول، ص 356

 



فضيلت عبادت با كار

يك روز امام صادق(ع) رو به ياران خود كرده و جوياي احوال مردي شدند. اصحاب گفتند. آقا! ايشان بي نهايت تهيدست و نيازمند شده است. امام پرسيدند: پس روزها چه كار مي كنند؟
گفتند: در خانه اش نشسته و مشغول عبادت خداوند است. امام فرمودند: عجب! پس، زندگي اش چگونه مي گذرد؟ گفتند: يكي از برادرانش خرجي او را مي دهد. حضرت فرمودند: به خدا سوگند، آن كس كه كار مي كند و خرج او را مي دهد، فضيلتي بيش از عبادت وي دارد!(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- قصه هاي چهارده معصوم، ص 145

 



بيان علوم در قرآن

پرسش:
آيا اين ديدگاه كه گفته مي شود همه علوم در قرآن وجود دارد صحيح مي باشد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال به نحو اجمال به سه ديدگاه حداكثري، حداقلي و اعتدالي اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني، پيرامون قول سوم كه منظور نظر و قول مختار مي باشد، توضيحات بيشتري ارائه مي نماييم.
بنابراين ديدگاه، آيه شريفه: «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء» گرچه مربوط به همين قرآن كريم است، ولي روشن كننده هر چيزي در موضوع خودش است و موضوع قرآن، هدايت بشر است؛ علوم تجربي و رياضي و فيزيك، بلكه هرچيزي كه درباره هدايت لازم باشد در قرآن وجود دارد.
فرض كنيد در يك كتاب شيمي، نويسنده دانشمند مي نويسد: من در اين كتاب، از هيچ مسئله اي فروگذار نكردم. منظور چيست؟ مسلما مقصود او، مسائل مربوط به موضوع همان كتاب است كه شيمي است. قرآن نيز كتاب هدايت و كتاب انسان سازي است و اگر گفته شود همه چيز در آن است. منظور چيزهايي است كه مربوط به هدايت انسان مي باشد. حال اگر سؤال شود كه در آيه شريفه «كل شيء» آمده، اگر منظور آيه، فقط هدايت بود مخصص آن را مي آورد، ولي نياورده، پس مقصودش عموم است، به ويژه كلمه «كل» كه نص در عموم است. پس چرا بايد آيه را فقط مربوط به علوم هدايتي انسان دانست؟ دراينجا قرينه و قيد و مخصص عقلي، اين است كه اگر همه علوم در قرآن وجود مي داشت شمار صفحات آن چند برابر قرآن فعلي مي شد و علاوه بر اين، بايد آن مطالب از قرآن فهميده مي شد و صرف ادعا فايده ندارد، درحالي كه فهم علوم و دانش هاي مختلف، مانند شيمي و فيزيك از قرآن، مشكل است. بنابراين به قرينه عقلي دراين آيه و ظهور آيات ديگر، معناي آيه اين است كه قرآن كتاب هدايت بشر است و از آنچه در اين باره لازم باشد فروگذار نشده است. اين در حالي است كه درباره آيه شريفه «لارطب ولايابس الا في كتاب مبين» نيز برخي گفته اند: منظور از كتاب مبين لوح محفوظ و كتاب علم غيب الهي مي باشد كه فراتر از اين قرآن است. البته مي توان گفت همين قرآن موجود نيز داراي لايه ها و بطون فراواني است؛ البته كليد فهم آنها در اختيار مفسران اصلي و اهل بيت(ع) است. در روايات آمده است: «قرآن هفت بطن دارد و هر بطني نيز هفت بطن دارد.» بنابراين ما معتقديم كه همه علوم در قرآن نيست، بلكه اشاراتي درقرآن هست كه خاستگاه كسب تمامي علوم مي تواند باشد. مثلا «ما آهن را خلق كرديم در آن منافعي براي شما هست.» با اين آيه خداوند بشر را راهنمايي مي كند، تا سراغ استفاده از آهن برود، ولي معناي آن اين نيست كه هرچه در رابطه با آهن است در ظاهر الفاظ قرآن باشد، بلكه بايد از اشارات قرآن جهت پاسخ يابي نيازهاي بشر استفاده كرد و قرآن به خوبي چنين ظرفيت گسترده اي را دارا مي باشد. حتي از بعضي آيات استفاده مي شود كه تمام كهكشان ها درحال حركت هستند. مثل «كل في فلك يسبحون» همه چيز درحال سير است ولي معناي آن اين نيست كه قرآن تمام مسائل علوم نجوم را بيان كرده است. با چنين نگاهي مي توان گفت كه تمامي علوم و يا بسياري از دانش ها از قرآن قابل استخراج است كه چنين كاري توسط پيامبراعظم(ص) و امامان(ع) و راسخان في العلم امكان دارد.

 



شكوفايي و انحطاط تمدن سبا عبرت ها و آموزه ها

محسن حسيني
سبا، سرزميني در يمن و نام شهر آن مارب است. اين شهر داراي تمدني بسيار درخشان بوده است و رشد اقتصادي و آسايش و آرامش آن به اندازه اي بود كه به عنوان ضرب المثل در كتاب ها مانده است. شهرهايي چون عدن و ارم در ادبيات عربي از چنان جايگاهي برخوردار بودند كه براي بيان بهشت هاي اخروي از نام آن ها بهره گرفته شده است، چنان كه نام باغ هاي ايراني يعني پرديس به شكل عربي آن به نام فردوس براي نامگذاري بهشت مورد استفاده قرار گرفته است.
نويسنده در مقاله حاضر باتوجه به آموزه ها و گزارش هاي قرآني بر آن است تا علل و عوامل شكوفايي اقتصادي و تمدني قوم سبا و انحطاط و نابودي آن را بررسي كند. هدف از تبيين و تحليل وضعيت تمدن سبا، ارايه راهكارهايي براي شكوفايي اقتصادي و تمدني و پرهيز از علل و عوامل سقوط و نابودي تمدني در عصر فعلي است. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
علل شكوفايي تمدني سبا
بي گمان قوم سبا كه در سرزمين يمن و شهر معروف و مشهور آن «مارب» مي زيست، در دوره اي به چنان شكوفايي اقتصادي و تمدني رسيد كه ضرب المثل شده و در فرهنگ قرآني به كار رفته و حوادث و رخدادهاي آن از سوي خداوند مورد تحليل و تبيين قرار گرفته است و براساس آن توصيه هايي نيز مطرح شده تا ديگران در مسيري گام برندارند كه قوم سبا در آن مسير رفت و پس از يك دوره شكوفايي تمدني به نابودي و نيستي گرفتار شد.
براي دست يابي به علل شكوفايي اقتصادي و تمدني ملت سبا بايد به آياتي توجه داشت كه به گزارش از اين قوم پرداخته است.
خداوند در آيات 15 تا 18 سوره سبا، بيان مي كند كه ملت سبا در سرزميني آباد و داراي نعمت هاي خدادادي بسيار مي زيستند، به گونه اي كه همه شرايط زندگي براي انسان فراهم بود و هيچ گونه كم و كاستي در ميان نبود.
آيات 22 و 23 سوره نمل نيز گزارش مي كند كه سرزمين سبا، از چنان شرايط مناسب و مطلوب زيستي براي بشر برخوردار بوده كه همه امكانات به فراواني در اختيار مردم اين سرزمين قرار داشت و آنان در آسايش به سر مي بردند.
در همين زمينه مي توان به باغ هاي ميوه بسيار اشاره كرد كه هرگونه ميوه اي را كه بدان نياز داشتند فراهم بوده است. باغ ها در مسير جاده ها و خيابان ها در دو سمت راست و چپ قرار داشت. باغ هايي بسيار بزرگ كه سايه هاي آن رهگذران را دربرمي گرفت و آب و هوايي مطلوب را براي ساكنان كشور فراهم مي كرد.
باران ها به اندازه مناسب و كافي مي باريد و آب ها با سدسازي، مهار شده و در بهترين شكل مورد استفاده قرار مي گرفت.
شهرسازي مدرن و پيشرفته اي وجود داشت و خانه ها و منزلگاه هاي متناسب و يكساني براي مسافران فراهم آمده بود تا در مسير تجاري و تفريحي در آن استراحت كنند و دمي بيارامند. (سبا آيه 16 تا 18)
علامه طباطبايي در تفسير ارزشمند الميزان مي نويسد كه مسافت سير ميان آبادي هاي كشور سبا به گونه اي متناسب و يكسان بود كه خستگي نمي آورد.(الميزان، ج 16، ص 365)
اين بدان معناست كه شخص در مسير رفت و آمد به آبادي ها ديگر مي توانست به دور از هرگونه اضطراب و خستگي جابه جا شود؛ زيرا اتصال آبادي ها و شهرها با باغ ها و درختان ميوه و زيبا موجب مي شد تا سفر به تفريح و خوشگذراني مبدل شود.
درختان و آب هاي زيرزميني و بارندگي مناسب و آب هاي پشت سدها و بندها، موجب شده بود تا آب و هوايي پاك و پاكيزه براي زيست فراهم آيد و بهداشت در حد مناسب و مطلوبي باشد.(سبا آيه 15)
رونق اقتصادي و كشاورزي سرزمين سبا
كشاورزي در اين كشور، بسيار پيشرفته بود و مردم در مديريت كشاورزي و آبخيزداري و سد و كانال كشي آب براي مزارع و باغ ها و بوستان ها بسيار موفق بودند. نشانه اين موفقيت را مي توان در باغ هاي بسيار، سد مارب و آبادي هاي بسيار و رشد و شكوفايي جمعيتي كشور دانست، زيرا تنها در سايه امنيت غذايي و آرامش و آسايش است كه رشد جمعيتي و آبادي هاي بسيار پديد مي آيد.
خانه و مسكن مردمان را مي توان ويلاي امروزي دانست كه در كنار باغ و بوستان ها قرار داشت. اين خانه ها به گونه اي بود كه مردم در آسايش و رفاه كامل زندگي مي كردند و هيچ دغدغه غذايي و يا امنيتي نداشتند.
اتصال شهرها و آبادي ها و نزديكي آنها به گونه اي كه سفرهاي تجاري و بازرگاني را به سفرهاي داخل شهري تبديل مي كرد، خود بهترين گواه بر آن است كه رونق اقتصادي و شكوفايي آن در آن اندازه بود كه ديگر براي تامين نيازهاي خويش نمي بايست سفرهاي دور و درازي را متحمل شوند و از شهرهاي كشور خويش بيرون روند. همه نيازهايشان در داخل كشور تامين مي شد و مردم از نظر اقتصادي مستقل بوده و كم ترين وابستگي به كشورهاي پيراموني نداشتند و لازم نبود براي تامين آن به سفرهاي دور و دراز تن در دهند.
وجود شهرهاي متصل و آبادي هاي كنار هم و فراواني نعمت و امكانات موجب مي شود تا كشور از امنيت و آرامش بسياري برخوردار باشد. اين گونه است كه دومين مولفه و عنصر سعادت و خوشبختي يعني امنيت و آرامش در كنار آسايش و رفاه نيز در اين كشور فراهم بوده است.
خداوند در آيات 15 تا 18 سوره سبا براي تبيين وجود امنيت كامل و آرامش همه جانبه، به اين نكته اشاره مي كند كه مردم اين كشور در هر زماني مي توانستند از شهري به شهري و از آباديي به آبادي ديگر سفر كنند. در حقيقت وجود امنيت و آرامش كامل بود كه شرايط مناسب براي سير شبانه را نيز فراهم كرده بود.
خداوند در اين آيات توضيح مي دهد كه راه هاي كشور از چنان امنيتي برخوردار بود كه سير و سفر براي همگان به ويژه گروه هاي تجاري و بازرگاني فراهم بود. تاكيد بر اين كه آبادي هاي ظاهري در اين كشور وجود داشته، به اين معناست كه با بيرون رفتن از هر آبادي، انسان مي توانست آبادي ديگري را به چشم ببيند كه اين خود دليل بر پر شماري جمعيت و آبادي ها و آساني مسافرت از آبادي به آبادي ديگر بود.
در اين سرزمين، نظام سياسي مطلوبي نيز وجود داشت كه براساس مشورت و شورا اداره مي شد و پادشاه به تنهايي مديريت كشور را در اختيار نداشت. سطح مشاركت به اندازه اي بود كه همگان مي توانستند در امور مهم دخالت كنند و كشور را در مسير تعالي و شكوفايي اقتصادي و تمدني حركت دهند.
هر چند آيات 22 و 23 سوره نمل بيان مي كند كه پادشاهي كه بر اين تمدن پيشرفته و كشور توسعه يافته از هر جهت حكومت مي كرد، پادشاهي مقتدر بود، ولي اين اقتدار وي اقتدار مشروع بود كه از همكاري و همدلي مردم با دولت پديد آمده بود. تاكيد آيه 23 سوره نمل بر عرش عظيم (تخت بزرگ) كنايه از آن است كه حكومت وي بسيار مقتدر و توانمند بوده است.
در اين آيه هم چنين به رفاه اقتصادي و شكوفايي تمدني ملت سبا با عبارت اين كه همه چيز به سوي آنان مي آيد و برايشان فراهم مي گردد، اشاره شده است.
از نظر نظامي نيز در حدي از اقتدار و آمادگي نظامي بودند كه براي هر حمله احتمالي دشمنان برنامه و تدارك لازم را مهيا داشته و از نظر نفرات و امكانات پشتيباني جنگي در آمادگي كامل بودند. (نمل آيات 22 تا 33)
مشروعيت سياسي و مقبوليت دولت در آن اندازه بود كه همه ملت سبا، مطيع و فرمانبر پادشاه خود بودند. همه چيز براي يك دولت مقتدر و كارآمد فراهم بود و چيزهايي كه براي حكومت مطلوب نياز است، در اين كشور براي دولت و ملت فراهم آمده بود. سرزمين مناسب، طيب و پرنعمت، آب فراوان، آب و هواي مناسب، مديريت آب و اقتصاد، امنيت و آسايش كامل، تجارت و بازرگاني شكوفا و آسان و بي محدوديت، پيشرفت تمدني در سازه هاي مهم و اساسي در حوزه هاي سدسازي و مديريت آب و جلوگيري از سيل و يا هدر رفتن آن، گردشگري شبانه روزي در سايه امنيت، خرمي و آبادي شهرها، امكانات نظامي احتياطي، عزم جدي براي پيشرفت و حفاظت و امنيت كشور و اقتدار آن، شوكت كافي و رعيت و ملت مطيع و فرمانبر، مهم ترين عناصري است كه لازمه حكومت مطلوب است. اين همه چنان كه آيات 22 و 23 بيان مي كند در اين كشور فراهم بوده است. (الميزان، ج15، ص 355)
علل سقوط و نابودي ملت سبا
با اين همه پيشرفت اقتصادي و تمدني كه ملت سبا در همه عرصه هاي زندگي به دست آورده بود، نتوانست در مسير پايدار گام بردارد و در نهايت به علل دروني و نه حملات نظامي از هم فرو پاشيد و در افكار و خاطرات مردم به شكل ضرب المثل از تمدني درآمد كه روزگار، خاك نيستي و فراموشي بر آن پاشاند. خداوند در آيه 15 و 19 هلاكت و نيستي قوم سبا را ضرب المثلي مي داند كه داستان ايشان از نسلي به نسلي ديگر گفته مي شود تا عبرت و پند آيندگان گردد. (مجمع البيان، ج7 و 8 ص606)
خداوند در اين آيات تبيين مي كند كه گزارش داستان ملت سبا براي آن بيان مي شود تا براي مردم ديگر عبرت و پند شود.
مهم ترين علتي كه قرآن در تحليل سقوط و نابودي ملت سبا بيان مي كند، مسئله كفران و ناسپاسي مردم سبا است. اين مردم با آن كه در سعادت و خوشبختي بودند، ولي نسبت به نعمت هاي الهي شكرگزار نبوده و راه كفران و ناسپاسي را در پيش گرفتند. (سبا آيات 15 تا 19)
هر چند كه اين مردم، ملتي كافر به خدا بودند، ولي شرايط مناسبي براي ايشان فراهم آمده بود تا در مسير كمال گام بردارند. در عصر ملكه سبا، كشور به سوي ايمان رفت و از كفر رهايي يافت؛ زيرا پيش از اين، مردم خورشيد را به جاي خداوند مي پرستيدند. (نمل آيات 22 و 24 و 43)
اما ايمان ايشان باز موجب نشد تا راه كفران را به راه سپاس و شكرگزاري تبديل كنند. بدين ترتيب نسبت به نعمت هاي الهي چون سهولت سفرهاي تجاري خويش و افزايش رفاه، ناسپاسي كرده و به جاي اين كه در همان كشور به تجارت و بازرگاني رو آورند به تجارت با كشورهاي دور و دراز متمايل شدند و دست بيگانگان را به كشور خود گشودند. لذا تجارت آنان به تباهي رفت و اقتصادشان از شكوفايي بازماند.
خداوند در آيه 15 و 20 سوره سبا تحليل مي كند كه بيش تر مردم كشور سبا كه در رفاه بودند، به سوي شيطان گرايش يافتند و شيطان گمان خويش را در حق آنان به يقين تبديل كرد و زمينه گمراهي شان را فراهم آورد. آنان اندك اندك از راه دين و خدا دور شدند (نمل آيات 22 تا 24)
قرآن گزارش مي كند كه حضرت سليمان(ع) به ياري ملكه، آنان را به سوي دين حق و خداپرستي كشانده بود ولي آنان دوباره پس از حضرت سليمان و ملكه به سوي كفر و كفران كشيده شدند.
شك و ترديدهايي در ميان آنان نسبت به آخرت پديد آمد (سبا آيات 15 و 20 و 21) و با ظلم به خويش و از دست دادن دين و ايمان، زمينه را براي عذاب الهي فراهم آوردند. (همان)
خداوند در آيه 24 در تحليل علل سقوط تمدني قوم سبا به دلبستگي آنان به آداب و عقايد نادرست خود و گرفتار شدن به دسيسه هاي شيطاني اشاره مي كند تا اين گونه تبيين كند كه چگونه برخي عقايد نادرست و آداب و سنت هاي باطل و خرافي مي تواند موجبات تباهي تمدن بشري را فراهم آورد.
رفتارها و عقايد باطل و كفران نعمت موجب مي شود تا خداوند باران ها را به شكل بلا و سيل نازل كند و همان عامل شكوفايي اقتصادي و كشاورزي و تمدني، خود عامل هلاكت و نيستي سرزمين و دولت و ملت شود.
باران ها و سيل هاي بنيان افكن موجب شد تا سد مارب خراب شود و كشاورزي آنان نابود شده و باغ ها و بوستان ها از ميان برود. (سبا آيات 15 تا 24) در برخي از كتب تفسيري و لغوي آمده است كه موش هايي نيز زمين و درختان و بندها را از ميان بردند (روح المعاني، ج12 جزء 22، ص184 و لسان العرب، ج9 ص172 عرم را نوعي موش دانسته كه سد را شكافته است.)
به جاي بوستان ها و گلستان ها، درختان گز و سدر روييدند و زمين، پاكي و طراوت خود را از دست داد ومردم از آن پراكنده گرديده و به سوي سرزمين شمالي چون مدينه و شامات حركت كردند. زيرا ديگر جاي زيست مناسبي براي ملت نبود. اين گونه است كه تمدني به سبب رفتارهاي نامناسب و كفران نعمت از ميان رفت.
سرگذشت مردم سبا، عبرتي براي ما و آيندگان
همين مسئله در شرايط امروزي براي بسياري از تمدن ها و ملت ها پديد آمده است. بارها ديده شده كه ملتي به سبب كفران نعمت و صرف بي رويه و زياد روي و اسراف و اتراف، خود را به سوي نيستي سوق دادند.
بحران هاي غذايي و مالي و اقتصادي در بسياري از كشورهاي جهان، ريشه در كفر و كفران نعمت و عدم بهره وري درست و به جا از نعمت هاي الهي دارد.
لازم است با نگاهي به گذشته تمدن هايي كه نابود شده اند، درمسيري گام برداريم تا دچار چنين سرنوشتي شوم نشويم. به نظر مي رسد كه تحليل شرايط امروزي با شرايط ديروزي كه برخي از اقوام داشتند، مي تواند سنت هاي و قوانين الهي كه درجامعه جاري است روشن سازد.
مطالعه آيات و تحليل قرآن از اقوام گذشته براي آن است كه اين سنت هاي الهي و قوانين جاري بر جامعه و هستي، شناخته شود و مردم از آن پند و عبرت گرفته و راهنمايي براي دست يابي به تعالي و كمال در دنيا و آخرت براي خود بيابند.
اگر به آياتي كه پيش از اين بررسي شد توجه شود به دو عامل اساسي مي رسيم كه موجب نابودي تمدني اقوام بزرگ شدند. اين دو عامل هم چنان در شرايط امروزي خود را نشان مي دهد. با هم اين دو عامل را مورد توجه قرار مي دهيم تا راهكارهاي برو ن رفت از مشكل و يا دست يابي به تمدن را به دست آورديم.
كفر و كفران، عوامل انحطاط تمدني
تحليل قرآن از علل و عوامل نيستي تمدن شكوفاي سبا اين است كه آنان گرفتار دو چيز باطل و نادرست درحوزه اعتقادي و رفتاري شدند. كفر درحوزه اعتقادي و بينشي دركنار رفتار ناهنجار كفران نعمت درحوزه نگرشي، موجب شد تا تمدن بزرگ و سعادت و خوشبختي ايشان به يك باره دگرگون شود و همه نعمت ها و بركات الهي از سرزمين و كشورشان رخت بربندد.
كفرايشان هرچند در دوره اي كه با حكومت بلقيس و حضرت سليمان پيامبر (ع) همراه بود، از جامعه رخت بربست، ولي به شكل كفران نعمت در دوره اي بعد نمايان شد و آن همه شكوه وجلال و هيبت تمدني و شكوفايي و رفاه اقتصادي را با خود برد و جز خاطراتي شيرين و پندها و عبرت هاي تلخ براي آيندگان، چيزي به جا نگذاشت.
كفران نعمتي كه آنان گرفتار آن شدند، اشكال و اقسام گوناگوني داشت.
از عبارت قرآن چنين بر مي آيد كه خوشي زياد، زير دلشان را زده بود و آنان از اين همه آسايش وآرامش خسته شده و همانند مترفاني كه خواهان تغيير از هر نوعي ولو ناهنجار و ضد اخلاقي در زندگي هستند، گرايش به تغيير يافتند. اين گونه است كه سفرهاي نزديك و راه هاي كوتاه تجاري و آسايش و آرامش را ناخوشايند داشته و خواستار راه هاي دور و دراز تجاري براي به دست آوردن كالا و يا خدماتي شدند.
با آن كه وضعيت خوب سرزميني و اقتصادي به آنان امكان اين را بخشيده بود تا هرگونه خدمات و كالايي را درمحيط خود فراهم آورند و در آبادي ها و شهرهاي نزديك به هم آن را تهيه كنند، با اين همه نسبت به آن كفران ورزيده و راه ناسپاسي را درپيش گرفتند.
بسياري از مردم به ويژه مترفان و سرمايه داران به سبب عدم انگيزه كافي براي كار، نسبت به هرچه كه ثابت و پايدار است، واكنش منفي نشان مي دهند. اين مساله درميان فرزندان ايشان بيش تر خودنمايي مي كند؛ زيرا پدران خود براي دست يابي به سرمايه و ثروت تلاشي داشته اند ولي فرزند كه در رفاه زدگي رشدكرده و هيچ تلاشي براي كسب آسايش و آرامش از خود نشان نداده است، به سبب فقدان تنوع در زندگي و گرايش به تنوع طلبي در ذات انسان، مي كوشد تا به هر شكلي زندگي خود را تنوع بخشد. از اين رو راهي را برمي گزيند كه برخلاف رفتار پدران خود بوده است.
مترفان رفاه زده
از آن جايي كه هر تغييري به صرف تغيير بودن نمي تواند مثبت و يا ارزشي باشد. فرزندان، بيش تر به سوي تغييراتي گرايش مي يابند كه برخلاف رفتار پدرانشان است. اين گونه است كه به جاي بهره گيري درست از نعمت و ثروت، آن را درجاي نامناسب به كار مي گيرند.
تفاوت رفتاري نسل پيشين با نسل بعدي، نتايج بدي را نيز به دنبال خواهد داشت. اگر اين تفاوت هاي رفتاري به سوي رفتارهاي ضد ارزشي و هنجاري سوق داده شود.
اگر پدران با كار و فعاليت هاي خويش و هم چنين رفتارهاي هنجاري و اخلاقي توانسته اند تمدني را پي ريزند كه شكوفايي اقتصادي و تمدني و رفاه و آسايش آن زبانزد مردمان باشد، فرزندان مترف و رفاه زده، براي ايجاد تغيير در زندگي ملال آور و خسته كننده خود دست به تغييراتي مي زنند كه به طور دقيق خلاف رفتارها و هنجارهاي پدران مي باشد. لذا نتايج ضدي نيز نصيب فرزندان مي شود.
به اين معنا كه رفتارهاي درست و هنجاري پدران زمينه ساز شكوفايي اقتصادي و تمدني مي شود و رفتارهاي ضدهنجاري كه براساس گرايش به تغيير درفرزندان پديد آمده است، موجبات فروپاشي تمدني مي شود.
آيات قرآني به صراحت تبيين مي كند كه چگونه مترفان هرجامعه اي به سبب رفاه زدگي، دچار تغييرات ضدهنجاري و ارزشي مي شوند و به شكل بزرگترين خطر هر جامعه درمي آيند. آنان با در پيش گرفتن رفتارهاي ناهنجار، مجرمان بزرگ جامعه خويش مي شوند و همه نعمت ها را درمسير ضدكمالي و تعالي هزينه مي كنند.
اين گونه است كه كفران نعمت به جاي شكر نعمت و سپاسگزاري از آن مي نشيند و رفاه زدگان به جاي استفاده درست و هنجاري از نعمت و به كارگيري آن در كمال يابي خود و جامعه، درمسير ضد كمالي هزينه مي كنند.
چنين شيوه رفتاري موجب مي شود تا افزون بر آن كه كالا و يا خدمات هدر رود و خود شخص از آن بهره اي نگيرد، بلكه فرصت بهره گيري درست، از ديگران نيز سلب مي شود. هرچه كالا و خدمات در مسير نامطلوب هزينه شود، فرصت هاي برابر اقتصادي و رفاهي كاسته مي شود و جامعه فرصت بهره گيري از آن را در شكوفايي و نوآوري نمي يابد، زيرا هركار اقتصادي بزرگ و هر نوآوري بهتر و ابتكاري تر، نيازمند هزينه انساني و مالي بيش تر است و اگر ثروت و سرمايه جامعه را در دست سرمايه داران و مترفان است درمسير درست هزينه نشود، فرصت نوآوري و شكوفايي نيز از دست مي رود و جامعه به جاي پيشرفت به پس رفت دچار مي شود و دست كم در ركود باقي مي ماند كه خود بحران هاي فزاينده اي را سبب مي شود؛ زيرا ركود جامعه به معناي عدم پاسخگويي به نيازهاي نوشونده و تازه اي است كه جامعه خود را با آن درگير مي بيند. اگر به اين نيازهاي نوشونده و مطالبات هر نسل، پاسخ درستي داده نشود، هرج و مرج اجتماعي به سبب عدم مشروعيت نظام اجتماعي و سياسي و اقتصادي پديد مي آيد و شورش ها و درگيري ها، نظام تمدني را از درون فرومي پاشاند.
الگوهايي كه برخي از مترفان جامعه سبا پي ريزي كردند، موجب شد تا كفران نعمت به شكلي ديگر خود را نشان دهد. به اين معنا كه رفتارهاي ضد كار و تلاش ازسوي فرزندان مترفان و سرمايه داران بي درد موجب شد تا كالا و خدمات در جاي مناسب و درمسير كمالي به كار نرود. از آن جايي كه در فلسفه و تحليل قرآني، سپاس و شكر نعمت مي بايست در عمل و نه گفتار خودنمايي كند، مردم درمسير الگوهايي گام برداشتند كه مصداق كفران نعمت بود، زيرا بهره گيري از هر كالا و خدمات در جايگاه مناسب و درمسير كمالي و تعالي، معناي واقعي شكر و سپاس از نعمت است.
هنگامي كه كالا و يا خدماتي درمسير ضدكمالي و جايگاه غيرواقعي آن هزينه و يا به كار رود به معناي واقعي كفران نعمت است.
بسياري از پيامبران چون حضرت سليمان(ع) خواهان آموزش و راهنمايي عام و خاص خداوند براي مصرف درست و بهينه نعمت اعم از كالا وخدمات بودند؛ زيرا هر كالا و خدماتي، ويژگي هايي دارد كه مي بايست به درستي شناخت و درهمان مسير سازنده و مثبت آن به كار گرفت. به عنوان نمونه تلفن همراه و يا رايانه از نعمت هاي الهي به بشر است كه بايد به طور كامل امكانات و توانايي هاي آن را شناخت و درمسير سازندگي و كمال از آن بهره گرفت. اين درحالي است كه بسياري از مردم يا شناختي از امكانات و توانايي هاي اين كالا ندارند يا آن كه به درستي از آن بهره نمي گيرند و درجايگاه باطل و نادرست از آن استفاده مي كنند كه اين خود مصداق روشن كفران نعمت است.
از اين رو درخواست عمومي پيامبران و مومنان واقعي، شناخت درست نعمت هاي الهي و بهره گيري از آن در مسير درست و كمالي است كه از آن به خير تعبير مي شود تا اين گونه، سپاسگزار نعمت هاي الهي باشند.
اما جامعه سبا پس از دست يابي به رشد و شكوفايي اقتصادي و تمدني، مسيري ديگري را در پيش گرفت و از كالا و خدمات در مسير نادرست و ضد كمالي و ارزشي سود جست.
رفتاري كه قرآن از قوم سبا ارائه مي دهد اين است كه آنان از كالا و خدمات در مسير توسعه و رشد مادي و معنوي خود استفاده نكردند، به ويژه آن كه صاحبان صنايع و ثروت و سرمايه، رفتاري را در پيش گرفتند كه مصداق كفران نعمت و عدم به كارگيري درست كالا و خدمات در مسير تكاملي بوده است. مترفان بر طبل مصرف گرايي و تبذير و ريخت و پاش كوبيدند و اين توهم را در اذهان مردم پديد آوردند كه كالا و خدمات را بيهوده و بي رويه هزينه كنند.
از آن جايي كه انسان خود از لحاظ رواني آمادگي براي راحت طلبي، تجمل پرستي و حتي متمايز كردن خويش از افراد ديگر با در اختيار گرفتن كالاها و خدمات بيشتر دارد تا بدين وسيله شكافي بين خود و ساير طبقات اجتماعي جامعه پديد آورد، بر شيوه نادرست بهره گيري از خدمات و كالا اصرار و پافشاري مي كند و نوعي مصرف گرايي كفران آميز را دامن مي زند.
كفران نعمتي كه از راه مصرف گرايي و يا مصرف بي رويه و نابه جا ايجاد مي شود، خشم و غضب الهي را در پي مي آورد و زمينه تغييرات در آب و هوا را سبب شده و وضعيت روحي و رواني جامعه را با بحران هاي حاد مواجه مي سازد؛ زيرا تلاش براي متمايز شدن و مصرف گرايي فزون تر، جنگ بي پايان است كه جز فشار براي اقتصاد خانواده و در نهايت تغيير كاربري در ثروت جامعه نخواهد بود. اين گونه است كه چشم هم چشمي در جامعه به عنوان بيماري، خود را نشان مي دهد و كالا و خدمات بي آن كه درست مصرف شود يا پيش از پايان عمر مفيد، دورريز مي شود و كالا و خدماتي ديگر جايگزين آن مي شود. بودجه و درآمد جامعه و خانواده، صرف كارهاي بيهوده مي شود و طرح هاي اقتصادي بزرگ و مفيد بي اعتبار و پشتوانه مالي، كنار نهاده شده و از رشد و شكوفايي مي افتد و چرخ هاي اقتصاد كلان از حركت باز مي ماند.
مصرف گرائي، مصداق بارز كفران نعمت
مصرف گرايي كه مصداق بارز كفران نعمت است به عنوان سدي در مقابل شكوفايي اقتصادي براي توسعه همه جانبه است، زيرا مصرف بي رويه و نا به جا ثروت و سرمايه، خود مانع جدي براي سرمايه گذاري جهت اجراي زير ساخت هاي توسعه كشور و جامعه مي شود.
از نظر قرآن هرگونه اتلاف سرمايه و ثروت به هر شكل از جمله در اختيار گذاشتن آن به دست نااهلان و افراد ناشايست و يا از ميان بردن و مصرف نادرست آن و يا تصرف در سرمايه از كالا و خدمات به شكل تبذيري و ريخت باش و يا اسراف و زياده روي،از مصاديق جرم و گناه بوده و افزون بر اين كه جامعه را به نيستي سوق مي دهد، دوري از محبت و مهر الهي را نيز به دنبال خواهد داشت.
اسلام و قرآن، خواهان توزيع عادلانه و گردش درست ثروت و سرمايه در دست همه اقشار جامعه است، از اين رو مسايل حقوقي چون زكات و خمس و انفال وماليات مطرح مي شود تا ثروت در دست اندكي از اقشار مرفه و سرمايه دار باقي نماند و ثروت و سرمايه در همه جا و در ميان همه اقشار در جريان باشد. اين گونه است كه نظارت بر توليد و توزيع تا مصرف، به عنوان وظيفه دولت اسلامي و عوامل آن مطرح شده است؛ زيرا هر اندازه توزيع ثروت و درآمد در درون جامعه نامتوازن باشد، روحيه رفاه زدگي و اتراف و اسراف و مصرف گرايي، رواج و گسترش سريع تري در درون جامعه خواهد داشت.
بازخواني دقيق و كامل آيات قرآني درباره علل و عوامل شكوفايي اقتصادي و تمدني اقوامي چون سبا و عاد و ثمود و هم چنين بهره گرفتن از تحليل قرآن درباره علل و عوامل انحطاط و فروپاشي تمدني اين جوامع، مي تواند گامي براي تعيين الگوهاي درست زندگي از جمله الگوي مصرف ارائه دهد و راه را براي اصلاح رفتارهاي اجتماعي مردم باز كند.

 



آفت امر به معروف و نهي از منكر در جامعه امروز

از آنجايي كه مقدار حساسيت مردم نسبت به جامعه، رابطه مستقيم با خلق و خوي انقلابي دارد، و نظر به انديشه شهيد آيت الله دكتر بهشتي مبني بر اينكه: انقلاب وقتي مرده است كه مردم نسبت به يك ديگر بي تفاوت شوند و با توجه به اينكه «امر به معروف و نهي از منكر» ميزان و معياري است براي سنجش حساسيت؛ از مقدار عمل به اين 2 واجب، مي توان به درجه انقلابي بودن و هوشياري افراد پي برد.
اكنون در جامعه ما، بارزترين معضل عاملان آن، عدم توجه به قيدها و تبصره ها و مهمترين مشكل كساني كه از اين كار شانه خالي مي كنند، درست نشناختن اين مهم است به نحوي كه آفت امر به معروف «به من چه مربوط» و آفت نهي از منكر «مملكت پليس دارد» است.
به عقيده شهيد مطهري، اين 2 فرع از فروع 10گانه دين (امر به معروف و نهي از منكر) مهمترين فروع و ضامن بقاي ساير واجبات است و به همين دليل است كه امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايند: همه كارهاي خوب و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر چون قطره ايست در درياي عميق. و نيز: امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد وگرنه اشرار بر شما مسلط مي شوند. هشداري كه به دليل كم توجهي به آن، شايد اكنون تاحدي به حقيقت پيوسته باشد.
احمد قديري ابيانه

 



راه كوتاه سقوط

رضا شريفي
پهناي راه راست
با نگاهي به آموزه هاي قرآني مي توان اين معنا را به دست آورد كه راه راست خداوند، راهي بس عريض و پهن است، به گونه اي كه همه هستي را شامل مي شود و انسان در هر جايي ازهستي قرار گيرد، در راه راست قرار گرفته است؛ زيرا عرض و پهناي آن همه آسمان ها و زمين را در بر مي گيرد.
از اين رو مي توان گفت كه آن چه شگفت تر است بيرون رفتن از چنين راه با پهناي باند هستي است. بنابراين تنها كساني بيرون از راه راست قرار مي گيرند كه خودشان خواسته اند بيرون آن باشند و چشم را بر حقيقت بسته و نخواسته اند آن را بپذيرند.
از جمله كساني كه راه را بر خود بسته اند، كافران و مشركان هستند كه با آن كه در راه قرار گرفته اند، اما آن را با بينش نادرست و باطل و نگرش غلط خويش محدود كرده و به خود اجازه حركت نمي دهند. به اين معنا كه با بينش و نگرش خويش، خود را بسته اند و حركت را از خود سلب كرده اند.
همان گونه كه صراط الهي اين گونه وسيع و گسترده است و راه هاي منتهي به او نيز به شمار نفوس آدمي يا نفس هاي آدميان و دميدن ها و بازدم هايشان مي باشد، با اين همه پيله بر دور خود بستن و چون سامري شدن، بسيار آسان و ساده است.
علت سقوط صاحبان علم لدني
بدين ترتيب برخي ها حتي تا مقامات عالي پيش مي روند اما به سبب پيروي از هواهاي نفساني، راه را بر هوس مي بندند. بسيار ديده شده است كساني كه به مقام بصيرت رسيده و از علم لدني و مستقيم الهي بهره مند شده اند، و به سبب هواپرستي و گناه، همه آن چه را به دست آورده بودند، از دست داده و سقوط كرده اند.
خداوند در آيات 37 و 38 و نيز 22 و 23 سوره يوسف و 175 و 176 سوره اعراف، شرك و كفر در كنار گناه و هواپرستي را عامل اصلي سقوط اهل اخلاصي مي داند كه به سبب احسان الهي به علم لدني دست يافته بودند. بنابراين همان اندازه كه راه راست خداوند، وسيع و پهناي باند آن به گستره هستي است، راه سقوط و هبوط نيز اين اندازه كوتاه است؛ زيرا هر گناه كوچك، دانش و توانايي را از آدمي سلب مي كند؛ چنان كه هر نيكي و عمل خيري، دست هاي آدمي را همانند روح و روان آدمي بازمي كند و اجازه پرواز به وي مي دهد.

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14