(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 آبان 1388- شماره 19508
PDF نسخه

گفتگو با كارشناس موسيقي دانشگاه تهران كه به حوزه علميه قم رفته! حالا خود را يافته ام
نان، عشق، ميز كارمندي...
طنز سوم
يك الف و نون دار با مزه!



گفتگو با كارشناس موسيقي دانشگاه تهران كه به حوزه علميه قم رفته! حالا خود را يافته ام

علي اسفندياري
هجرت هميشه هم حركت از نقطه الف به نقطه ب نيست و گاهي يك عزيمت فكري از كنج تودرتوي ذهن به پنجره ها و افق هاي روشن حتي بدون جابه جايي فيزيكي هم «هجرت» محسوب مي شود؛ همان هجرتي كه دين عزيزمان نيز بر آن تاكيد داشته و آن را براي هر انساني سودمند دانسته؛ بي جهت هم نيست اين تاكيد تاكتيكي، چه آنكه گاه انسان با روزمرگي و روزگار گذراني «همه» وجودش را در يك خط ساده و ساخته دست خودش تمام مي كند بي آنكه نشاط و تغييري داشته باشد و براي نو شدن و بهتر شدن و آن كمال طلبي مد نظر پيامبر دل ها تلاش كند. حالا هم با جواني گپ زديم كه كارشناسي موسيقي از دانشگاه تهران را گرفته اما دلش ساز هجران زده و براي پاسخ به اين نغمه دروني، عزم قم كرده و از دانشگاه به حوزه، از خوابگاه به حجره و از علم به دانش عزيمت كرده... دقايقي را با او بوديم تا ببينيم چه شد كه اينطوري شد! حسين خان سالك كه حالا خزان 26 سالگي اش را پشت سر مي گذارد و روزگاري كمانچه در دست داشته حالا چنان از اعجاز موسيقيايي قرآن و معرفت حوزوي مي گويد كه... گفتگو را از دست ندهيد!
¤ چرا هنر و چرا موسيقي ؟
من از كودكي به ادبيات علاقمند بودم و عاشق شعر و شاعري؛ به خصوص ادبيات كهن و در اين ميان هم اشعار حافظ و سعدي را خيلي دوست داشتم و دارم. براي همين در رشته علوم انساني مشغول به تحصيل شدم، اما چون از سن 9 سالگي موسيقي را در ابتدا با نواختن ضرب شروع كردم و بعد از آن حدود 15 سال در رشته كمانچه به شكل حرفه اي كار كردم، تصميم گرفتم در راستاي همين هنر موسيقي در دانشگاه ادامه تحصيل دهم.
¤ آيا زمينه خانوادگي هم در اين تصميم تأثير داشت؟
بله! يك خانواده هنري هستيم؛ زيرا پدر بزرگ و دايي من صداي خوبي داشتند و آواز كار مي كردند. من هم همزمان با برادر بزرگ ترم شروع به يادگيري موسيقي كردم، او هم ليسانس موسيقي از دانشكده هنرهاي زيبا داشت و از آنجايي كه در تهران كارشناسي ارشد موسيقي نيست، براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت؛ گرچه پارسال به دليل درگيرهايي كه در فرانسه ايجاد شد و اعتصاب هايي كه در دانشگاه هاي پاريس صورت پذيرفت و منجر به تعطيلي دانشكده شد، به ايران بازگشت.
¤ فضاي دانشكده انتظارات شما را برآورده نكرد؟
در مجموع دانشكده هنر به خصوص موسيقي و تئاتر در خصوص رعايت ظواهر اسلامي آنطور كه بايد نيست اين بدين معنا نيست كه فضا به طور كلي فضاي نامطلوبي است اساتيد و مسئولاني هم هستند كه با معيارهاي اسلامي و فضاي سالم هماهنگند اما انگشت شمارند. همچنين استاداني هم داشتيم كه حتي نماز خواندن من در مسجد را مسخره مي كردند و مي گفتند: «يه موقع آخوند نشي!». يادم مي آيد، استادي داشتم كه موسيقي غرب تدريس مي كرد. يك روز كه دانشگاه اعلام كرد به دليل وجوب اقامه نماز آيات، مسجد دانشگاه نماز آيات را به جماعت برگزار مي كند، از ايشان اجازه خواستم كه در نماز شركت كنم، كه گفت: يا بايد كلاس درس را انتخاب كني و يا نماز آيات را! و من نماز را انتخاب كردم.
اين را هم بگويم كه اساتيد مذهبي هم داشتيم كه از علماي دين به نيكي ياد مي كردند و اطلاعاتي نيز در اين زمينه به ما مي دادند ولي مي خواهم بگويم اين افراد خيلي كم بودند و فضاي غالب، فضاي مناسبي نبوده و نيست.
¤ پس شما با چه هدفي رفتيد رشته موسيقي؟
از ابتدايي كه موسيقي را شروع كردم با اين نيت شروع كردم كه در عرصه موسيقي استاد بزرگي شوم و براي رسيدن به هدفم هم خيلي تلاش كردم.
¤ پس چه شد كه راه خود را عوض كرديد؟
ابتداي روزهاي دانشجويي بود كه احساس كردم خدا راه ديگري را به من نشان مي دهد ولي توجه زيادي به آن نكردم حتي به خاطر دارم سال ها پيش كه غرق موسيقي بودم، خوابي ديدم مبني بر اين كه من درحوزه علميه قم و در روز اول درس هستم كه پس از بيداري تعجب كردم كه من كجا و حوزه كجا؟!
در واقع اصلا به حوزه فكر
نمي كردم؛ البته رابطه من با مذهب تا حدودي حفظ شده بود، خصوصا از آن جايي كه زيبايي موسيقي را مي شناختم و هوش موسيقيايي داشتم، در سن 15 سالگي به شكل عجيبي جذب صوت زيباي قاريان برجسته قرآن شدم .
در كودكي هم قرآن به گوشم مي خورد؛ ولي به دليل فاصله اي كه بين دوران كودكي تا نوجواني افتاد و من در اين مدت با آشنايي با ظرافت هاي موسيقي و صوت، قرآن را بيشتر از هميشه درك مي كردم در نتيجه با قرآن انس گرفتم و هر روز همان آياتي را كه حفظ كرده بودم با خود تكرار
مي كردم و هر دفعه اعجاز موسيقي كلمات قرآن مانند آيه « كلا ن كتاب الأبرار لفي عليين وما أدراك ما عليون » مرا به لرزه مي انداخت و به وجد مي آورد. با توجه به اين تحولات، كارهاي عبدالباسط را بسيار پسنديدم و تمامي مجموعه صوتي ايشان را تهيه و از زيبايي صوت قرآني او لذت مي بردم.
¤ ارتباط قرآن با موسيقي در چيست؟ به عبارت ديگر آيا ارتباطي از نظر هنري بين اين دو ديده مي شود؟
به نظرم نه اين گونه نيست كه انسان يك ارتباط مستقيمي در اين دو ببيند؛ ولي چيزي كه مهم است اين است كه انسان در هنر به يك سري ظرافت ها دست مي يابد واين لزوما تنها در موسيقي نيست؛ بلكه اگر شما به كاشي كاري هاي يك مسجد سنتي نيز دقت كنيد و مـأنوس شويد و آن اشكال و رنگ ها را به دقت ببينيد، ذوق هنري شما پرورش مي يابد و شما با اين پرورش به راحتي زيبايي هاي ديگر را در
مي يابيد؛ زيرا هنر به انسان نوعي جهان بيني مي بخشد؛ چون افراد با معرفتي اين هنرهاي اصيل را آفريدند، اين موضوع مي تواند در مورد شعرهاي حافظ و هنر خوشنويسي نيز مطرح باشد.
در مجموع مي خواهم بگويم با پرورش حس زيبا شناسي در من و نگاه خاص به دنياي هنر به اين نتيجه رسيدم كه قرآن در اوج زيبايي است و از آن با تمام وجود لذت مي بردم و مي برم. اين كمال طلبي در هنر است كه انسان را به وجد مي آورد و...
¤ آيا دانشگاه نمي توانست اين نشاط معنوي را در شما ايجاد كند؟
متأسفانه دروس معارف در دانشگاه با كيفيت بسيار پاييني ارائه مي شد كه نه تنها سبب جذب نمي شود؛ بلكه دفع كننده نيز هست. از سويي اساتيدي كه در اين زمينه تدريس
مي كنند هم در خيلي ضعيف هستند كه در پاسخگويي به دانشجويان يا طفره مي رفتند كه موجب تمسخر دانشجويان مي شود و يا ناتوان از ارائه پاسخي روشن و شيوا هستند. البته من هم از لحاظ اطلاعات معارفي در سطح بالايي نبودم؛ اما از راديو معارف استفاده
مي كردم و معتقد بودم كه روح من به تغذيه معنوي بيشتر نياز داردغ چيزي كه دانشگاه نشان داد از پس تغذيه اش بر
نمي آيد. در دانشگاه البته مرا يك فرد مقيد و مذهبي
مي دانستند و به دليل اين كه از لحاظ موسيقي در بين دانشجويان ممتاز بودم و اساتيد مرا تحسين مي كردند، اعتقادات من به چشم آنها
نمي آمد و مرا در جمعشان
مي پذيرفتند تا جايي كه بعضي ها به اين نتيجه رسيدند كه نماز خواندن با هنر خصوصا رشته ما در تضاد نيست و نماز خوان شدند!
¤ يعني مي خواهيد بگوييد كه شما نمي توانستيد در اين رشته بمانيد و بيشتر اثرگذار باشيد؟
احساس كردم در اين عرصه محدوديت وجود دارد و انسان زود به خط قرمزهاي ديني
مي رسد. به عبارت ديگر حد پيشرفتش براي كسي كه
مي خواهد ديندار باشد محدود است، و بعد از مدتي شديدا به يك راهنماي كاربلد و مطمئن نياز پيدا مي كند. من تا آن لحظه در بخش وهمي دين بودم و از لحاظ عقلاني تقريبا تهي بودم؛ زيرا هنر تنها به ما مي آموخت كه احساس خود را پررنگ تر كنيم و موسيقي هم اغلب تاكيد دارد كه وهم و خيال را پرورش دهيم. با اين حال من سعي كردم خود را از دنياي وهم و خيال جدا كنم و تنها به زيبايي ظاهري قرآن و يا هر چيز ديگر بسنده نكنم؛ چون هر هنري يك زيبايي ذاتي دارد كه آن بي ترديد برگرفته از زيبايي ذات اقدس الهي است و اين همان چيزي بود كه در دانشگاه به ما
نمي آموختند.
¤ فكر مي كنيد عاطفه و احساسات چقدر در دينداري افراد مؤثر است؟
احساسات، قدم اول
جذب شدن به دين است، ببينيد مردم از ديدن چهره يك فرد عارف لذت مي برند و شايد خيلي ها به همين دليل جذب دين شوند. وهم و خيال و عاطفه بايد باشد و تنها با عقل خالي نمي شود دين را رواج داد؛ ولي اين كلاس پايين دينداري است. به گفته آيت الله جوادي آملي، عاطفه و احساس به امامت عقل بايد پيش رود.
مي خواهم بگويم بايد توجه كنيم كه راه شيطان در حيطه وهم بسيار باز است و با ايجاد يك شبهه كوچك انسان دستخوش تغيير مي شود در نتيجه اگر عقل به عنوان يك پشتوانه محكم در پشت سر عاطفه و خيال نباشد انسان به راحتي گمراه مي شود. و چون در رشته من نقش احساس بسيار چشمگير بود عقل
تحت الشعاع قرار مي گرفت.
¤ بياييد معادله را جابه جا كنيم؛ آيا علماي دين هم راجع به موسيقي تحقيقاتي دارند؟
بزرگاني چون فارابي، ابن سينا و قطب الدين شيرازي از مشاهير موسيقي ما محسوب مي شدند؛ فارابي در زمينه موسيقي كتابي به نام موسيقي كبير و قطب الدين شيرازي در دره التاج بخشي را به بحث موسيقي پرداخته است كه در اين زمينه بحث هاي تخصصي و فني داشتند و صاحب نظر بوده اند. يا كتابي است كه درست يادم نيست ولي فكر مي كنم از صفي الدين ارموي باشد كه بحث هاي نظري و تئوريك در زمينه موسيقي نوشته و آن قدر در بخش نظري توانمند بحث كرده است كه غربي ها معتقدند علمي ترين كتاب دنيا در زمينه موسيقي، كتاب ادوار
صفي الدين ارموي است و همين صفي الدين در آخر كتابش آورده است كه عمل انجام دادن موسيقي حرام است و نبايد به شكل نوازندگي به آن پرداخت.
¤ پس نقطه ماندگار در عرصه موسيقي كجاست؟
موسيقي داراي دو بخش است؛ نظري و عملي. كساني كه در بخش نظري به بحث هايي در زمينه موسيقي پرداختند و كتاب نوشتند ماندگار شدند؛ اما برخي كساني كه در حيطه عمل بودند جز افسانه اي از آنها ياد
نمي شود و ماندگار نشدند ؛ چرا كه ماندگاري شان بر مدار احساس بوده و بعد از گذر ايام كم كم به فراموشي سپرده شده است. ببينيد مثلا اطلاعات ما در مورد موسيقي دانان عملي به دوره قاجار بر مي گردد و از دوره صفويان هيچ چيزي نداريم؛ زيرا اساسا كار ماندگاري نكرده اند تا ماندگار شوند. حال آن كه در بخش نظري، افرادي داريم كه يا كتابي و يا رساله اي از آنها به يادگار مانده است.
تاكيد مي كنم كه نقطه پاياني موسيقي اين است كه فرد نشان دهد نوازندگي را به بهترين شكل آموخته و درسش را به خوبي پس مي دهد و مهارتش از همه بيشتر است و از آنجايي كه مدام در وهم و خيال است و عقل در اين نوازندگي زياد جايگاهي ندارد، ممكن است به جنون كشيده مي شود و اين در دنياي غرب بيشتر است زيرا به شدت در وهم گرفتار اند .
¤ به خاطر همين آسيب ها راه حوزه را پيش گرفتيد؟
خير. ترسي در كار نبود؛ ولي بيشتر به خاطر جذبه دانش و معرفت در حوزه بود، مي خواهم بگويم درون من به نور و كمال اقبال بيشتري پيدا كرد. اگرچه فطرت انسان در ابتدا كمال طلب و حقيقت خواه است و كسي هم كه به تاريكي مي رود در ابتدا آن را نور تلقي مي كند و در آن كمال را جستجو
مي كند اما ناگهان در باتلاق اوهام مي ماند آن وقت ديگر نجات يافتنش بسيار سخت است؛ من هم كمال طلبي خود را در سفر به حوزه كشف كردم.
¤ موسيقي در اديان ديگر چگونه است ؟
موسيقي در اديان رايج دنيا بيشتر جنبه مذهبي داشته است و در كليساها از آن استفاده
مي كردند براي همين بخشي از سرودهاي مذهبي آنها كه به دوره وسطي برمي گردد، ماندگار شده است؛ زيرا جنبه مذهبي آن پررنگ تر بوده ولي در حال حاضر از آن موسيقي فاصله گرفته شده است و...شما اگر به موسيقي دوران وسطي توجه كنيد، در مي يابيد كه موسيقي سالمي بوده كه شبيه موسيقي قرآن است و به موسيقي شرق هم بسيار نزديك است؛ ولي بعد از آن كه از مذهب فاصله گرفتند، موسيقي هاي آنها نيز بسيار تغيير كرده است؛ اين البته به نظرم در تمام زمينه هاي علمي و هنري مصداق دارد؛ يعني وقتي علم و هنر از دين و اخلاق فاصله مي گيرد، خود را در دامن فناپذيرشدن رها مي كند؛ همين نكته فناشدن، مساله من شد؛ به نظر من دو نوع موسيقي وجود دارد؛ موسيقي محض و موسيقي مذهبي. براي نمونه، نوازنده الحان، شب و روز با تار مي نوازد و در عالم وهم و تخيل غرق مي شود؛ اين گونه انسان ها از لحاظ عقلاني متعادل نيستند. پس اگر موسيقي همراه با مذهب باشد انسان را از اين آسيب حفظ مي كند .
ما مي بينيم كه شيخ بهايي و يا ملا محسن فيض از موسيقي در حد و حدود خود و با رعايت خط قرمزهاي آن استفاده
مي كردند و يا ابن سينا در اشارات خود به سالك اشاره
مي كند كه سالك نماز را در اين مرحله آهنگين بخوان تا قواي وهماني تو موجب نشاط در عبادت شود؛ پس ما مي بينيم كه بسياري از بزرگان و عرفاي ما با آهنگين كردن قرائت هاي نماز، خود را به شادابي در نماز مي رسانند و اين نشان مي دهد كه الحان نبايد به افراط كشيده شود و نبايد از خط قرمزهاي آن عبور كرد و در عين حال
مي توان از فوايد آن بهره برد.
¤ بالاخره چه شد كه عزم حوزه كرديد؟
سال دوم دانشگاه تصميم گرفتم كه وارد حوزه شوم براي همين با دوستاني در اين زمينه مشورت كردم. يكي از دوستانم يك روز مرا خدمت آيت الله حسن زاده برد و من گفتم دانشجو هستم و قصد دارم وارد حوزه شوم كه ايشان فرمود: دانشگاه را تمام كن و بعد به حوزه بيا. البته من نگفتم كه رشته ام چيست.
ولي اين كه چه زماني تصميم جدي گرفتم به زماني بر
مي گردد كه روزي يكي از دوستانم الهي نامه آيت الله حسن زاده را برايم فرستاد و من با خواندن آن و دريافتن
ظرافت هاي نوشتاري و معاني والاي آن، علاقه مند به خواندن كتاب هاي ديگري از علما مانند علامه طباطبايي، شهيد مطهري و امام(ره) شدم و كم كم با چشم انداز حوزه آشنا شدم و نمونه هاي عملي آن را لمس كردم؛ زيرا خروجي حوزه مشخص است و مي تواني پايان كار خودت را ببيني. در واقع نمونه هاي عملي به ثمر رسيدن حوزه را مي تواني ببيني براي همين معتقدم اگر كسي بخواهد در حوزه به جايي برسد مي تواند برسد؛ البته اين به آن معنا نيست كه هر كسي در حوزه هست به جايي مي رسد.
¤ حالا با حضور در حوزه، اين دانشگاه بزرگ را چگونه ديديد.
به نظرم حوزه يك ظاهري دارد و يك باطني. ظاهر آن به سبب مشكلات گوناگون با باطن و حقيقتش تفاوت دارد، وضع برنامه ريزي و مدارس و يا ظواهر ديگر آن شايد ضعيف باشد ولي آنچه كه براي من مهم بود بخش باطني حوزه است كه آن را افرادي تشكيل مي دهند كه از بزرگان دين و علم و اخلاق هستند كه در حوزه به ثمر رسيدند و ربطي به وضع ظاهري آن و ضعف برنامه ريزي حوزه ندارد؛ بلكه آن عنايت و توجه امام زمان(عج) شامل حال علما شده است و اين بخش باطني و دروني بخش آرماني حوزه است كه در هيچ كجاي جهان و هيچ مكتب و دانشگاهي يافت نمي شود.
¤ اين مشكلات ظاهري حوزه معلول چيست؟
بايد بگويم ظاهر حوزه اغلب از افرادي كه طعم شيرين معنويت حوزه را چشيدند، تشكيل نشده است ، بايد بخش اداري آن نظام مندتر و به باطن حوزه نزديك تر شود. ما
مي بينيم كه امام با خواندن همين كتاب ها امام مي شود و انقلابي اينچنين و ماندگار و تاثيرگذار را به پا مي كند و در عين حال افرادي هم بودند كه ظرفيت نداشتند و به جايي نرسيدند.
براي نمونه من با حذف
كتاب هاي قديمي همچون جامع المقدمات مخالف هستم؛ زيرا انسان بوي معنويت را از اين كتاب ها استشمام مي كند و پشتوانه معنوي آن و
نويسنده اش، طلبه را به سوي موفقيت مي برد؛ زيرا طلبه
مي بيند كتاب كسي را
مي خواند كه او يكي از
ستاره هاي حوزه است و ميل پيدا مي كند كه بيشتر و بهتر مطالعه كند، اگر ما اين گونه كتاب ها را حذف كنيم و
كتاب هاي اداري را جايگزين آن كنيم، حوزه ديگر، حوزه نيست و كاملا دانشگاهي و كلاسيك مي شود .
متأسفانه بايد بگويم كه ما نبايد چهره حوزه را از بين ببريم، چون يك استاد حوزوي دلسوزانه و صبورانه مسائل را به طلاب ارائه مي دهد و در كنار آن هم معنويت را مي آموزد . مي خواهم بگويم نبايد مانند غربي ها علم را بسته بندي شده به طلاب ارائه دهيم؛ چون آسيب بسيار جدي به حوزه ديني و اخلاقي وارد مي كند.
مي بينيم كه علما و فقهاي ما در گذشته از برترين و بزرگ ترين عرفا بودند؛ زيرا از نفس كسي استشمام مي كردند كه صاحب نفس بود، پس دليل موفقيت حوزه قديم آن است كه ارتباط اخلاق و فقه و اصول همواره حفظ مي شد و يك استاد هم در علم و هم در اخلاق توانمند بود.
¤ بعد از ورود به حوزه دچار ترديد نشديد؟
خوشبختانه خير. البته قبل از آمدن به حوزه خيلي از حوزه بد گفته مي شد و دوستان به من مي گفتند كه بعد از يك سال سرخورده مي شوي و
برمي گردي؛ ولي خدا را شكر چنين اتفاقي نيفتاد و من با نشاط تر و مصمم تر از قبل به راهي كه پيش گرفتم اعتماد دارم و پيش مي روم.
¤ حالا با ورود به حوزه به كجا رسيديد؟
تازه اول راهم. اگر كسي بخواهد در حوزه موفق شود و به جايي كه نداي درونش او را مي خواند، برسد، بايد خودش تلاش كند؛ چون در حوزه كسي با پاس كردن دروس به شكل عادي به جايي نمي رسد؛ از اين رو بايد از لحاظ معنوي خود را بيشتر تقويت كند تا راه هاي آسمان برايش باز شود و نگاه مهربان امام زمان(عج) را حس كند.
¤ حالا انصافا قبل از ورود به حوزه در عرصه موسيقي برنامه هم اجرا كرديد؟
بله. با «كمانچه باقرخان رامشگر» كه مربوط به دوره قاجار مي شد و كسي هم
نمي توانست با آن بنوازد، برنامه اجرا كردم. همچنين
برنامه هايي در تالار وحدت داشتيم و در تهيه چند برنامه، با آقاي شجريان همكاري داشتم كه هنوز منتشر نشده است.
مدتي را هم عضو مركز حفظ و پژوهش موسيقي بودم كه در آنجا هم فعاليت هاي هنري خود را دنبال مي كردم.
¤ به عنوان پايان گفتگو، خاطره اي از دنياي موسيقي پس از طلبه شدن برايمان بگوييد.
سال گذشته استاد حسام الدين سراج را در مسجد حضرت
آيت الله بهجت(ره) ديدم؛ در حالي كه براي اقامه نماز در صف جلو نشسته بود. علاوه بر رابطه استاد و شاگردي، رابطه دوستي با ايشان دارم. نماز كه تمام شد و همديگر را كه ملاقات كرديم، او با تعجب از من پرسيد: اينجا چه كار مي كني؟
و من با لبخند و افتخار گفتم: طلبه شدم.

 



نان، عشق، ميز كارمندي...

ذهنمان كارمندي فكر مي كند. يعني چه؟ يعني صبح زود از خواب بيدار شويم، صبحانه را خورده و نخورده، بانگ الرحيل به سمت اداره و... چرت مي زنيم تا ادامه خواب صبح را تا حد ممكن حفظ كنيم. بعد هم در اداره- انشاءالله- كمي كار
مي كنيم. بعد هم سر موعد مقرر قصد عزيمت به خانه را كرده و كار را تعطيل مي كنيم اگر البته بتوانيم از طعم شيرين اضافه كاري بدون كار بگذريم. از آنجايي كه ما كلا آدمهاي درستي هستيم، تمام شب را به رفاه خانواده فكر كرده و براي رسيدن به رفاه آنان ليست وسايلي را كه مي شود با بن اداره خريد و آنهايي را كه نمي شود خريد، تهيه مي كنيم. تمام ذهن ما محدود به خريد 4 كيلو ميوه، يك كيلو گوشت آبگوشتي و 2 كيلو سيب زميني است. البته تمام بازار و ميادين شهر را هم چرخ مي خوريم تا ميوه ارزان و خوب، گوشت بدون رگ و پيه و سيب زميني پشندي بخريم. اين يعني صرفه جويي، پس انداز و گذران عمر...
دقيقا همين راه و روش زندگي را هم به فرزندان دلبندمان ياد مي دهيم. بچه برو درس بخوان! يك جايي در دولت دستت را گير بده تا نانت بيافتد توي روغن. بچه هم از همان ابتدا براي شغلي پشت ميز درس مي خواند و تلاش مي كند. فقط
كتاب هايش را حفظ مي كند و نمره هاي بيست را براي بيرون آوردن خستگي از تن پدر و مادر و معلم جان، از دم درو مي كند... از سوي ديگر عكس اهرم و چرخ دنده را در كتاب مي بيند، اما خودش را هيچ وقت. وقتي هم مي خواهد كاردستي درست كند با همان نخود و لوبياهايي كه بابا با بن اداره خريده اشكال مختلفي را روي مقوا درست مي كند. هم خودش و هم معلم عزيزش- با همان فكر كارمندي- به اين كاردستي رضايت
مي دهند.
با اين حال فرض مي كنيم تو با بقيه فرق مي كني. با 30
دانش آموزي كه حال خلاقيت و ايده پروري ندارند. فرضا با رفتن به يك كارگاه تراشكاري و ديدن جر و بحث هاي فراوان بين مشتري و تراشكار بر سر قطعه اي كه دير حاضر شده، مثل «حسين زيبادل» برگزيده نهمين جشنواره جوان خوارزمي، اين ايده به ذهنت مي رسد كه چقدر خوب مي شود دستگاهي اختراع كني كه بتواند مهندسي معكوس داشته باشد و برايت تمام قطعات اسكن شده را تراش دهد. با رفتن به يك مهماني و شنيدن حرف دل پرستاري كه صبح همان روز نتوانسته رگ بيمارش را پيدا كند، اين ايده به ذهنت مي رسد كه مثل خانم و آقاي «عرب نژاد» برگزيدگان هشتمين جشنواره جوان خوارزمي، دستگاه رگ ياب را اختراع كني.
يا وقتي به مزارع پنبه و ذرت و ... مي روي، كار سخت و
غير اصولي كشاورزان را براي شخم زدن مي بيني، مثل «فرهاد
رستم نژاد»، اين ايده به ذهنت مي رسد كه دستگاه ساقه خرد كن پنبه و ساير بقاياي گياهي را بسازي و... خلاصه مثل خيلي از نخبه هاي ديگر دوست داري ايده هايت را كه حالا به ثمر رسيده اند و براي كشور در زمينه هاي مختلفي فرصت سازي كرده اند، به مرحله اجرا در بياوري. دوست نداري كارمند و پشت ميز نشين باشي و اجناس چيني از سر و كولت بالا برود. و جرء معدود كساني هستي كه در يك نظام آموزشي كارمندي بدون خلاقيت، فكري خلاق و ايده پرور داري.
اولين گام از بين صدها گامي كه مي تواند تو را در ظاهر به هدف برساند، ثبت اختراعت براي بخشيدن هويت به آن است. كمي دور مي زني و مي بيني آنقدر ثبت اختراعات در كشور اوضاعش آشفته است كه قيدش را بزني بهتر است. خوب البته راه ديگري هم مثل شركت در جشنواره خوارزمي وجود دارد شايد از بين طرح هاي فراوان شركت كننده برگزيده شدي و شايد كسي به فكر خريدن آن سلول هاي خاكستري كار كشته ات بيافتد و تو را ببرد همانجا كه مفيدي نه آنجا كه چند ساعت كارت بزني و حقوق دريافت كني.
بعد از آن همه شايد و بايد اگر برگزيده شدي، روزنه كوچك اميدي به رويت باز خواهد شد. براي حل مشكلاتي مثل مشكل مالي. به دليل وجود همان نظام كارمندي و بها ندادن به
ايده هاي نخبگان جوان و فراموش كردن اين قضيه كه روياهاي اينها روزي دستاوردهايشان خواهد شد، كسي شما را براي انجام طرحتان حمايت مالي نكرده است. لاجرم تمام مخارج را با مشقت فراوان، در دوره دانش آموزي يا دانشجويي، از جيب خود دادي به اميد اينكه روزي جبران شود.
اما اميدهاي تو به زودي رنگ مي بازد. وقتي كه هيچ كسي سراغي از تو و طرحت نمي گيرد. حتي صاحبان صنايع به خودشان زحمت نمي دهند يك نوك پا تشريف بياوند جشنواره و طرح ها را ببينند. اصلا همكاري بين صنعت و دانشگاه وجود ندارد. شايد به اين معنا كه «صنعت» بهايي به فكر و ايده جوان ايراني نمي دهد!
همان ضرب المثلي كه مي گويند مرغ همسايه غاز است. همين شترمرغ بودن جوجه خروس همسايه است كه باعث مي شود «ماشين برداشت نيمه مكانيزه پنبه» را كه فرهاد رستمي براي اولين بار در دنيا طراحي و اختراع كرده است به چشم
وزارت كشاورزي نيايد، حاضر به پرداخت بودجه نشوند و از خارج دستگاه هايي به قيمت 250ميليون تومان وارد كنند كه جواب هم نمي دهد.
«بابك علي نژاد» برگزيده خوارزمي و مبتكر طراحي و ساخت دستگاه ترموالكتريك كه كاربرد دو منظوره سرمازايي و توليد توان ترموالكتريك دارد، مي گويد: مي توانم يك كارگاه كوچك بزنم و ترموالكتريك را توليد و كسب در آمد كنم اما فكر مي كنم كار اصلي ام تحقيق است. بايد روي طرحي كار كنم و به نتيجه برسم. وقتي به نتيجه رسيد ديگر وظيفه من تمام است حالا اين كار شخص ديگري است كه آن را به توليد برساند.
و اما بعد...ذهن خلاق بايد ايده توليد كند، بعد آنهايي كه بايد و مي توانند به اين ايده ها بها دهند، ايده را به جشنواره و تقدير تنها ختم نكنند، به جوان آنهم از نوع ايراني الاصل فرد اعلايش اطمينان كنند، و كار را به آنان بسپارند. هيچ اشكالي ندارد كه ما فرضا وقتي كمبودي را در صنعت يا هر زمينه ديگر داريم به دانشگاه اطمينان كنيم و از آنها بخواهيم مشكل را چاره كنند. بعد هم اگر قول حمايت مي دهيم، حمايت كنيم. نه اينكه نخبه را در نيمه راه رها كنيم. نه اينكه اشك مخترع را براي اعطاي تائيديه هاي مختلف و حمايت جهت توليد در بياوريم. اگر تمام اين كارها را كرديم ديگر نمي گوييم چرا از 30 هزار ايده اي كه جوان ايراني مي دهد فقط يك ايده به ثمر مي رسد. اين آمار شايد مثل بسياري از آمار ديگر كمي نقص داشته باشد ولي با يك حساب سرانگشتي از مجموع جشنواره هاي خوارزمي و اختراعات ثبت شده در كشور مي توان نتيجه گرفت كه اوضاع به همين منوال است.
در ضمن خالي از لطف نيست كه بدانيد با وجود فضاي غير خلاق در نظام آموزشي ما در نهمين جشنواره جوان خوارزمي، 1305 طرح به دبيرخانه جشنواره جوان خوارزمي ارائه شد كه نسبت به دوره گذشته رشدي 35 درصدي داشته است. از بين تمام طرح هاي ارائه شده در نهايت23 طرح برگزيده مي شود، اما كسي نمي پرسد باقي ايده ها چه مي شود؟ ديگر نمي گوييم كه برگزيده شدن در اين جشنواره هم براي اكثر برگزيدگان آش دهن سوزي نبوده است. از مشكلات و درد دل ها هم
مي گذريم..
ليلا باقري

 



طنز سوم

استاد بولفضول الشعرا
«همسرم با غم تنهايي خود خو مي كرد»
موقـع بحث هوو ليك هياهو مي كرد!
بس كه با فكر و خيالات عبث مي خوابيد
نصف شب در شكم آن زنه چاقو مي كرد!
وقتي از رايحه عشق سخن مي گفتم
زود پا مي شد و تي شرت مرا بو مي كرد
طفلكي مادر مــن آش كه مي پخت زنم-
معتقد بود در آن جنبل و جادو مي كرد
بهر او فاخته مي دادم و مي ديدم شب
داخل تابه به آن سس زده كوكو مي كرد!
آخر برج كه هشتم گرو 9 مي شد
باز از مـــــن طلب ماهي و ميگو مي كرد
فيش دريافتي بنده از او مخفي بود
زن همكار ولي دست مرا رو مي كرد
دخل يكماه مرا مي زد و ظرف يكروز
خرج مانيكور و ميزامپلي مو مي كرد
گر نمي دادم با اشك سر مژگانش
آب مي زد به ته جيبم و جارو مي كرد
هر زني غير خودش عنتر و اكبيري بود
شخص «جينا...» را تشبيه به «...لولو» مي كرد!
مثل آن كارتون از لطف مداد جادو
بوالعجب شعبده اي بــا چش و ابرو مي كرد
دكتر تغذيه اي داشت كه ماهي صد چوق
مي گرفت از من و تقديم به يارو مي كرد
صد گرم چونكه بر آن اسكلت افزون مي شد
عصبي مي شد و لعنت به ترازو مي كرد
عاقبت هيكل پنجاه و سه كيلويي را
خون دل خورده و پنجاه و دو كيلو مي كرد
حسرت زندگي خواهر خود را مي خورد
كاو بــــه مچ - تـــا سر آرنج- النگو مي كرد
نظر مادرش از هر نظري حجت بود
هر چه مي كرد فقط با نظر او مي كرد
بر خلافش اگر آن دم نظري مي دادم
لنگه كفش نثار من هالو مي كرد
كاشكي دست بزن داشتم اما چه كنم
كه خدا قسمت او شوهر مظلومي كرد!

 



يك الف و نون دار با مزه!

اين روزها سريال مسافران مثل اكثر مجموعه هاي «الف و نون»دار شبكه سوم سيما ،بينندگان زيادي دارد. اما يك سوال: چرا سريال مسافران پر بيننده است؟
جواب:
الف. چون طنز است
ب. چون پيام اخلاقي دارد
ج. چون بسياري از حقايق و واقعيت هاي اخلاقي ما آدمهاي پر ادعا را كه هيچ كداممان به آن توجهي نداريم ياد آوري مي كند
د. چون زشتي اخلاقيات بدمان را به رخمان مي كشد و ما قاه قاه مي خنديم !
ه . چون به ما ياد مي دهد اگر از همسرمان طلاق گرفتيم، گرفته باشيم، پايه هاي دوستي محكم تر از اين حرفهاست!
و. چون اگر از اين فيلم ها نسازند ما مي رويم سراغ ماهواره و كانال هاي جيز و...ها!!!
ز. چون اصلا مهم نيست بعضي از مسائلي كه در اين مجموعه مطرح مي شود فقط براي تهراني جماعت عادي است و در اين مملكت 70ميليوني آدمهاي ديگري هم هستند.
ح. چون به مقوله نجات بخش طلاق در مورد زنان مبتلا به چشم و هم چشمي با ضميمه شوهران
بي پول كمك شاياني مي كند و برعكس!
ط. چون در نهايت فهم و كمالات و تمدن و فرهنگ به ما شهرستاني ها؛ فرهنگ مدرن و تجملاتي و عزيز دل بابا را ياد مي دهد.
ي. چون به شهرستاني ها بالاخص به نوع
ساده زيستش مي فهماند اين زندگي كه تو داري زندگي نيست. شهرام هم در زندان قصر يا قصر زندان بهتر از تو زندگي مي كرد.
ك. چون اين سريالهاي بسيار مفيد باعث افزايش سطح رفاه! كاهش اختلاف طبقاتي! افزايش مدرنيته، خروج از جهان سوم و ورود به جهان مدرررررررن يا همان جهان مد! گفتگوي متمدنانه بين تمدن خانم ها و آقايان با توجه به پايه هاي محكم دوستي و ....مي شود.
ل. چون شما ديگر براي خريد جديدترين و لوكس ترين وسايل منزل مشكلي نخواهيد داشت. فقط كافي است به فروشنده يا احيانا همسرتان بگوئيد از اونايي كه تو فلان سريال هست مي خوام.
م. چون ...كلا اين سريال خيلي خوبه و هيچ كدوم از اين مشكلات به اضافه ...رو نداره و نويسنده اين متن چشم نداره موفقيت اين سريال رو ببينه!
ن. همه كليه موارد!!
بالاخره اين سريال، يك سريال طنز منتقدانه و داراي حرف است كه آدم دوست دارد آن را نگاه كند و از زبان و رفتار يك عده آدم فضايي، رفتارهاي ناپسندش، نقد شود.
مليحه اخباري

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14