(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 20 آبان 1388- شماره 19509
 

بازيچه
نگاهي به مجموعه شعر هميشه حق با ديوانه هاست، سروده اصغر عظيمي مهرمن خويش عليه خود برانگيخته ام
نمايشگاه آثار جعلي يك هنرمند هندي
كتابي به ياد سيد علي اكبر ابوترابي منتشر شد
ماجراي شكست آمريكا در صحراي طبس
«زخم و نمك» هاي شعري عبدالجواد موسوي
دو كتاب از ساسان ناطق
سفر در ادبيات جهان
كوچ



بازيچه

بازيچه،
اين روز؛
همين،
قيل و مقال، است.

آتش؛
به ظاهر؛
به سر،
ترك نماز است.
ابليس!
به كمين،
است و؛ خداوند،
به ميانه؛

تا تير،
كمان،
كرده؛
نشيند، به نشانه.
¤ 14 مهرماه 88 - اكبر خليلي

 



نگاهي به مجموعه شعر هميشه حق با ديوانه هاست، سروده اصغر عظيمي مهرمن خويش عليه خود برانگيخته ام

شيرهاي گرسنه اي درمن؛ خسته از انتظار آهوها
منتظر تا كه بادبردارد پرده از استتارآهوها
باد درگيسوان گندم زار مثل دستي غريبه مي لولد
درتن دشت تشنه مي پـيچد برزخي ازغبار آهوها
شيرهاي درون من ناگاه مي جهند از رگان گردن من
درتكاپوي شير بايد ديد هيجان ازشكار آهوها
يك طرف جز گريز نيست گزير؛ سمت ديگر غريو غرش شير
دشت را درغبار مي پيچد خط خاك فرار آهوها
سرزميني وسيعم و قلبم جنگل شيرهاي خيره سر است
توبه اين جنگل سياه شبي آمدي ازديار آهوها
مي خرامي به دشت چشمانم؛ من همان شير منتظر بودم
و تو آن بره اي كه جا ماندي پاكشان ازقطار آهوها
پنجه هاي شكسته اي دارم يال هايي سفيد برگردن
شير پيري گرسنه مي گذرد؛ سربريز از كنار آهوها
سالياني دراز مردم دشت بر درختي تكيده مي بينند
تلي از استخوان؛ دوتيله زرد مانده درانتظار آهوها...
از آنجا كه كتاب دربردارنده مجموعه اي ازرباعي ها و غزل هاي شاعر است، با اين غزل از اصغر عظيمي مهر آغاز كردم تا درهمين ابتداي سخن گفته باشم كه او شاعري است كه در پرونده آثارش غزل هاي جاندار و منسجمي از اين دست هم دارد اگر چه اين غزل دركتابي كه به بررسي آن نشسته ايم، نيامده است و نيز اين دو رباعي را مي آورم تا گواهي باشند در توان نسبي او درسرودن رباعي:
ويران شده ام بلكه تو آباد شوي
يك عمر گريستم كه تو شاد شوي
اي كودك معصوم درونم اي شعر
من مي ميرم تا كه تو آزاد شوي
اين جاده نه راه اعتماد است نرو
دردشت گمان گرد باد است نرو
رستم، راهت، برادر چاه شده است
اين قريه قلمرو شغاد است نرو
اما در مجموعه شعر«هميشه حق با ديوانه هاست» از اين دست شعرها با اين ذهن و زبان منسجم زياد به چشم نمي خورد و اكثر رباعي ها كه تعدادشان به بيش از صد قطعه مي رسد و نيمي از كتاب را به خود اختصاص داده اند و نيز غزل ها، دچار مشكلات عديده اي هستند كه اين مشكلات موجب شده خواننده پس از خواندن اين مجموعه، البته اگر مقاومت كند و در ميانه راه مطالعه كتاب را رها نكند، احساس كند كه واقعا تصوير روشني از نگاه شاعر و پيام او به دست نياورده است و ره آورد سفرش از مطالعه اين كتاب چيزي جز بلاتكليفي و نوسان بين فراز و فرودهاي ذهني و زباني شاعر نبوده است.
من خويش عليه خود برانگيخته ام
قانون قبيله را به هم ريخته ام
اين بار به جاي چوبه دار انگار
خود را ز چهار پايه آويخته ام
قانون قبيله لابد اين بوده كه خويش عليه خود برانگيخته نشود، و بايد پرسيد كه آويخته شدن از چوبه دار با چهارپايه چه فرقي مي كند و بالاخره اين چه مضموني است كه شاعر را به سرودن اين رباعي واداشته است.
شايد نسل بشر به سنگي برسد
اجداد وزغ ها به نهنگي برسد
اين فرض عجيب نيست شايدنسل
كرم ابريشم به پلنگي برسد
اگر اين مضامين و روابط عجيب و غريب بين مخلوقات قرار باشد دستمايه سرودن شعر باشد، شبانه روز مي توان از اين دست رباعي قالب زد و روانه چاپخانه ها كرد اين دو مورد هم كه نمونه آن در اين مجموعه به وفور پيدا مي شود براي آنكه شاهدان ما به سه مورد رسيده باشند، از چشم افتادن را به كنايه و از بام افتادن را به حقيقت شنيده و ديده بوديم، حالا از آب افتادن را با هم به بركت اين رباعي مي بينيم:
اين چشمه به چنگ منجلاب افتاده است
آن گونه كه جاليز به آب افتاده است
معلوم نشد از آسياب آب افتاد
يا اينكه از آب آسياب افتاده است
تاريخ و فرازهاي شكوهمند و شخصيت هاي برجسته آن از پشتوانه هايي ارجمند درعالم هنر وادبيات هستند كه تلميح به آنها ضمن ريشه مند
كردن و غنا بخشي به آثار درانتقال انديشه و احساس به مخاطب نقشي چشمگير دارد:
اين جاده نه راه اعتماد است نرو
دردشت گمان گرد باد است نرو
رستم! راهت، برادرچاه شده است
اين قريه قلمرو شغاد است نرو
عظيمي مهر دراين رباعي از اين مفهوم مشترك بين تمامي فارسي زبانان كه مخاطب شعر او هستند به خوبي بهره برده و تلميحي موفق به حكايت نابرادري و ناجوانمردي برادر رستم دارد اما در همين مجموعه به موارد متعددي برخورد مي كنيم كه شاعرشان مفهوم مورد تلميح خود را ندانسته و يا نتوانسته است حق آن را ادا كند، بگذاريد نمونه هايي از تلميحات به كار رفته دريكي از مثنوي هاي اين مجموعه را بررسي كنيم.
درمثنوي قطعنامه كه موضوع آن فلسطين است تلميحات فراواني به موسي وسامري و بنيامين و يوسف و كنعان و اورشليم و گوساله و نيل و... شده است كه در اغلب آنها حق اين تلميحات وشان ومرتبه آنها رعايت نشده است.
رداي موسي كم كم كت پلنگي شد
عصا نه مار كه اين مرتبه تفنگي شد
كرامت يدبيضا كه ارث موسي نيست
كليد مسجد الاقصي كه ارث موسي نيست
و درسراسر اين سرزمين مسلمان نيست
به روي طاقچه تورات هست، قرآن نيست
نه حرف اورشليم و نه بحث كنعان است
تمام مشكل از هيكل سليمان است
و آنكه بنيامين است شكل يوسف نيست
سزاش- روم به ديوار- جز اخ و تف نيست
قرآن و تورات كه هر دو كتبي الهي هستند چرا بايد مقابل هم قرارگيرند و چرا بايد به دليل اشتباه شاعر صهيونيست ها و جناياتشان با حضرت موسي نسبت پيدا كند و لباس سربازان صهيونيست همان رداي موسي و تفنگشان عصاي آن حضرت پنداشته شود و بسياري ديگر از اين دست كه در بخش رباعي ها هم به وفور يافت مي شود.
خيال پردازي و تصوير آفريني هاي شاعر نيز در بسياري موارد نامتوازن است:
آويخته ام چو رخت درتاريكي
دور از تو نشسته بخت در تاريكي
چشمان تو سبز و رنگ گيسوت سياه
روييده دو تا درخت درتاريكي
حالا بياييد و ازدو چشم سبز معشوق و گيسوي سياهش درتاريكي دو درخت بسازيد تا به راز تصوير سازي دررباعي فوق پي ببريد.
مجال اين ستون بيش از اين نيست و تنها مي توان به عناوين چند مشكل ديگر دراين مجموعه از جمله:
قافيه سازي، آوردن مضامين و الفاظ دون شعر، اشكالات دستوري، بي محتوايي، پراكنده گويي و اطناب هاي مهمل، توضيح و اضحات، وجود مصراع ها و ابيات ناهمجنس و غريب به لحاظ ذهن و زبان درمقايسه با كليت آن شعر اشاره كرد.
درپايان باز هم اذعان مي كنم كه اصغر عظيمي مهر به مراتب درشعر جلوتر از آن است كه كليت اين مجموعه نشان مي دهد و تصوير اين كاستي مجموعه را بايد اولا با زود منتشر شدن كتاب او مرتبط دانست و درمرحله بعد انتخاب با بي دقتي و كم سليقگي و احتمالا عدم مشورت با دوستان صاحبنظر، چون شاعر به تمامي شعرهايش علاقه مند است و براي انتخاب نيازمند اين مشورت است.
بگذاريد با غزلي از اين كتاب كه به روشني توانمندي هاي اصغر عظيمي مهر را به تماشا مي گذارد اين بررسي اجمالي را به پايان بريم:
خورشيد درمسير افق يخ زد؛ آن شب رسيده بود
به آخر ماه
شنبادهاي وحشي شهريور پهلو گرفته بود در آذر ماه
بانو چه نسبتي ست تو را با نور؟
بانوي من تو نورتري يا نور؟
آنگونه روشني كه تو را انگار خورشيد
خواهر است و برادر ماه
راه كمال فطرت مخلوق است؛ اصلاً عجيب نيست كه مي بينم
بر زانويت گذاشته سرخورشيد؛بر شانه ات نهاده اگر سر ماه
درخلسه گاه خلوت خاموشم با پنجه روي آب سفر كردم
سرمي نهي به بالش بازويم؛ برسينه ام شده ست شناور ماه
گويي زنان تركمني هرشب از سكر چشمهاي تو مي ريزند
درساغر امير بخارا خون؛ يا درشراب سيخ شبستر ماه
چشمت مشبه به خورشيد است؛ دنيا اگر كه يخ نزد از سرما
مي دانم از تصديق چشم توست اين سان اگر شده ست منور ماه
زالو مكيده است تو را درخون، آهو رميده است تو را دركوه
شايد عقاب ديده تو را در دشت؛ شايد پلنگ ديده تو را درماه
قلبم جهان منجمدي درمن، چشمت دريچه اي است به فردايم
بردامنم بخواب به آرامي؛ آن سان كه دركجاوه بستر ماه

 



نمايشگاه آثار جعلي يك هنرمند هندي

مترجم : محمد جعفري
تصور كنيد شما هنرمند چيره اي هستيد كه به اواخر عمر حرفه اي خود نزديك مي شويد. موفقيت هاي بسياري را در زمينه هنري خود كسب كرده ايد و گالري هاي مختلفي از آثار هنري شما در طول زندگيتان در نمايشگاه هاي متفاوت به نمايش گذاشته مي شود. نمايشگاه هاي هنري بسيار محترم با شما برخورد مي كنند و پيش از افتتاح گالري از شما دعوت مي كنند تا چند كلمه اي سخنراني كنيد. گذراندن دوران پيري به اين سبك پس از سالهاي سخت تلاش و كوشش جواني بنظر لذت بخش مي رسد.
با احتساب تمام موارد گفته شده در بالا، تصور كنيد شما وارد نمايشگاهي از آثار هنري خود
مي شويد اما مي بينيد كه اكثر آثار آويزان روي ديوارها جعلي است! اين شرايطي است كه در اين اوخر براي هنرمند هندي، سيد حيدر رضا Raza H. S اتفاق افتاد. اين هنرمند 85 ساله به نمايشگاهي از آثار خويش در Connaught Place دهلي، دعوت مي شود و متأسفانه متوجه مي شود كه 35 عدد از كارهاي وي جعلي هستند. سيد حيدر در گفتگوي خود با روزنامه هندي Times of Inida گفت: «نمايشگاه از من براي حضور در شب افتتاح آن دعوت كرده بود اما هنگام ورود احساس كردم به جاي ديگري وارد شده ام چراكه هيچ كدام از آثار براي من نبودند. كساني كه در كار جعل آثار هنري هستند بدانند كه اين كار همانند كشيدن چك به نام شخص ديگر است. كاش در سن 85 سالگي كمي شوخ طبع بودم تا مي توانستم به اين فاجعه بخندم. » نمايشگاه پس از شنيدن خبر جعلي بودن آثار از سيد حيدر بلافاصله بسته شد.
سيد حيدر در سال 1922 در مايا پرادش Madhya Pradesh هند چشم به جهان گشود و در مدرسه هنري به تحصيل نقا شي پرداخت. او پيش از رفتن به فرانسه چندين نمايشگاه هنري از آثار خويش در هندوستان برگزار كرد و سپس به فرانسه رفت و به ادامه تحصيل تكنيك هاي نقاشي پرداخت و نمايشگاه هاي گوناگوني هم در هندوستان و هم در كشورهاي ديگر از آثار وي برپا گشت. او برنده جايزه Padma Shri در سال 1981 و Kalidas Samman در سال 1997 شد كه از سوي دولت مايا پرادش به وي اهدا شد. نقاشي هاي رنگي و قدرتمند سيد حيدر رنگ هاي آتشين و احساساتي هند را تشديد مي كند و از لحاظ احساسي داراي ارزش هستند. سبك كار او علاوه بر خاطرات دوران كودكي اش در جنگل ها، از افكار متافيزيكي هندوستان نيز تأثير پذيرفته است. اكثر نقاشي هاي سيد حيدر داراي شكلي كانوني، دايره ايي و تاريك است كه بيندو Bindu ناميده مي شود و طبق اعتقاد خود ايشان بيندو سرچشمه انرژي و خلاقيت است.
منبع : art news blog
19 ژانويه سال 2009

 



كتابي به ياد سيد علي اكبر ابوترابي منتشر شد

كتاب «پاسياد پسر خاك» درباره زندگي و زمانه حجت الاسلام سيد علي اكبر ابوترابي نوشته محمد قبادي منتشر شد.
«پاسياد پسر خاك« كتابي است كه در قالبي پژوهشي شرح زندگي و مبارزه هاي سيدعلي اكبر ابوترابي فرد روايت مي كند. نويسنده سعي داشته در اين كتاب نگاهي جامع به زندگي اين مبارز انقلابي از دوران كودكي تا وفات داشته باشد.
اين كتاب ماحصل ساعتها گفتگو با افراد مختلفي است كه در دوره هاي مختلف به نوعي با سيدعلي اكبر ترابي فرد آشنا و در ارتباط بوده اند.
«پاسياد پسر خاك » از توليدات واحد تاريخ شفاهي دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري است كه چاپ نخست آن در 443 صفحه، قطع رقعي، شمارگان 2500 نسخه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
كلمه پاسياد در نام اين كتاب به معناي پاسداشت است.

 



ماجراي شكست آمريكا در صحراي طبس

سعيد فخرزاده در حال تدوين خاطرات امير سرتيپ خلبان محمدكريم عابدي، نماينده كنوني مردم طبس و فردوس در مجلس شوراي اسلامي از شكست عمليات نظاميان آمريكايي در صحراي طبس، همراهي شهيد چمران و جنگ تحميلي، است .
محمدكريم عابدي در دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ارتش حضور داشته و از آن زمان مبارزات و فعاليت هاي سياسي خود را عليه رژيم پهلوي آغاز كرد.عابدي پس از آغاز جنگ تحميلي با حضور در انجمن اسلامي نيرويي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، فعاليت خود را ادامه داد. همچنين در درگيري هاي كردستان، در كنار شهيد مصطفي چمران با نيرو هاي ضد انقلاب به مبارزه پرداخت.
بخشي از خاطرات عابدي در اين كتاب مربوط به شكست عمليات نظاميان آمريكايي در صحراي طبس (در ارديبهشت سال 1359) و همراهي شهيد مصطفي چمران در وزارت دفاع و سال هاي آغازين جنگ تحميلي است. براي نگارش كتاب خاطرات محمد كريم عابدي، 65 ساعت مصاحبه صورت گرفته كه در مرحله تدوين اند.

 



«زخم و نمك» هاي شعري عبدالجواد موسوي

مجموعه شعر « زخم و نمك » ؛ سروده هاي سيدعبدالجواد موسوي با نوشته هايي از چند نويسنده و شاعر در مقدمه آن منتشر شد.
در ابتداي شعر هاي اين مجموعه رضا داوري اردكاني مقدمه اي را با عنوان « شعر درد و دريغ » ارائه كرده و بعد از آن يادداشتي از يوسفعلي ميرشكاك با عنوان « نيمي كودك ، نيمي ديوانه » آمده است.علي معلم دامغاني هم براي اين كتاب مقدمه اي با عنوان «شهادت نامه كسي از ما » نوشته است.
كتاب « زخم و نمك » شامل 5 فصل با نامهاي كبود رو به مرگ، زير تيغ، تقدير خاموشي، از درو ن چاه و صراط مستقيم است كه ذيل هر فصل چندين شعر در قالبهاي مختلف آمده است.
چاپ نخست اين كتاب در 199 صفحه قطع رقعي و تيراژ 2500 نسخه و با قيمت 3500 تومان منتشر شده است.

 



دو كتاب از ساسان ناطق

« در آفريقا همه چيز سياه است» نام مجموعه داستاني است كه نگارش آن توسط ساسان ناطق روبه پايان است.
ناطق اين اسم را به عنوان نام اوليه يك مجموعه داستان دفاع مقدسي كه تا كنون 10 داستان آن را نوشته و در حال تكميل چهار داستان ديگر آن است انتخاب كرده و اين عنوان، نام انتخاب اوليه كتاب است كه بعيد نيست تغيير كند.
ناطق درباره انتشار اين كتاب هنوز با هيچ ناشري مذاكره نكرده و به گفته خودش قصد دارد تا نهايي شدن كتاب با ناشري درباره چاپ آن صحبت نكند. ولي در هر صورت او مي گويد: به احتمال زياد اين كتاب تا پايان امسال منتشر خواهد شد.
اين نويسنده اردبيلي همچنين رمان « زود بزرگ مي شويم » را هم در 120 صفحه براي گروه سني نوجوان به پايان رسانده و به زودي با يك ناشر براي چاپ آن صحبت خواهد كرد.

 



سفر در ادبيات جهان

ناهيد زندي پژوه
سفر يكي از مهمترين ابزار شناخت فرهنگ و ادبيات ملل مختلف است. در قلمرو ادبيات، از هومر تا به امروز سفر صورت هاي مختلفي به خود گرفته است. سفرهاي تخيلي و واقعي، سفر به عالم درون و بيرون... كه همه از بن مايه هاي اصلي مضمون هاي ادبيات به حساب مي آيند. سفر يكي از ابعاد ناب تجربه بشري است، گوئي كه خاك انسان با سفر سرشته شده است. اولين مسافر حضرت آدم است و اولين سفر هبوط حضرت آدم به عالم خاكي است.
پي ير لوئي، از نويسندگاني است كه اكثر خلاقيت هاي ادبي خويش را مديون مسافرتهايي است كه در اواخر قرن نوزدهم و در اوايل قرن بيستم به مشرق زمين به ويژه در كشورهاي اسلامي انجام داده است. شايد انگيزه اصلي اين سفر پرماجرا، خلق آثار ادبي و از وراي آن به تصوير كشيدن آداب و سنن و فرهنگ مردمي است كه كاملاً براي او تازگي دارد. سفر در آثار او و ساير نويسندگاني كه از طريق سفرنامه سهمي در غناي ادبيات دارند، تنها به خاطر پربار بودن مدنظر نيست، بلكه يكي از عواملي است كه ادبيات و فرهنگ هاي ملل جهان را به هم نزديك مي كند. سفرنامه ها، نه تنها تصويري از جنبه هاي مردم سرزمين مورد نظر ارائه مي دهند و اطلاعات زيادي از حيث اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي در اختيار خوانندگان قرار مي دهند، بلكه به لحاظ بلاغت و كاربرد ويژه زبان به عنوان آثار برجسته ادبي نيز محسوب مي شوند و از اين طريق يك رابطه بينامتني در ميان ادبيات هاي ملل جهان ايجاد مي كنند.
سالك سلوكش را با زيارت و سفر آغاز مي كند. و از جهان تصورات به جهان حقيقت مي رسد. در اين سير و سفر، رياضت و ترك لذات درون را صيقل مي دهد و شخصيت وي را چنان دگرگون مي سازد كه شايستگي ورود به سرزمين روحاني و قرب معبود خود را دارا مي شود. از نمونه هاي اين سفرنامه هاي روحاني كتاب «سيرو سلوك سالك» اثر جان باينين و يا «منطق الطير» شيخ فريدالدين عطار و داستان «قصه غربت غريبه» شيخ شهاب الدين سهروردي و يا «سيرالعباد الي المعاد» حكيم سنايي را مي توان نام برد كه اهداف همه آنها سفر به سوي سرزمين موعود و رسيدن به حق است. ملاصدرا در كتاب اول «اسفار اربعه» سفر را از خلق آغاز مي كند و به خدا مي رود.
يكي ديگر از اهداف سفر در ادبيات پيمودن صحنه هاي گوناگون و كسب تجربيات زندگي در بعد فلسفي براي نيل به خوشبختي است. داستان «راسولا»، شاهزاده ابي سيني، اثر ساموئل جانسون، از جمله اين رمان ها است. آغاز سفر در اين رمان، مانند رمانهاي مونتسكيو و ولتر، آغاز توصيف هاي منتقدانه از صحنه هاي غريب و غيربومي است كه قهرمانان داستان و هم چنين خوانندگان رمان را به تفكر و تفحص در خصوص دنيايي كه در آن زيست مي كنند سوق مي دهد. تفكر در خصوص گوناگوني و تنوع در زيستن، فوايد و مضرات تنهايي، حسن و قبح جوامع مدني و به طور كلي تفكر در باب هر آنچه مربوط به رفتار اجتماعي و نوع زندگي است.
در رمانهاي آرمان گرا، سفر نوعي گريز از جامعه متمدن و تصنعي است. نمونه بارز اين تفكر در رمان «سفر به آفريقا» و «هندشرقي و غربي» اثر موكه، و رمان «اسپكتتور» اثر استيل ديده مي شود. كه در آنها به وصف خوبي ها و نيكويي فطري و ذاتي انسان غيرمتمدن و ذم نتايج تربيت ناپسند انسان متمدن پرداخته شده است. اين رمانها، كه به واقع در رديف اسطوره هاي ادبي شناخته شده اند، مبنا و موضوع بسياري از رمانها، اشعار، افسانه ها و نمايشنامه هاي آن عصر محسوب مي شوند.
از بهترين نمونه هاي تأثير عقايد فلسفي بر كاربرد موضوع سفر در ادبيات را مي توان در «سفرهاي گاليور»، اثر جاناتان سويفت، مشاهده كرد. سويفت، با روانه كردن گاليور به سرزمين هاي آدم كوچولوها، غول ها و اسبهاي خردمند، نقاط ضعف در فطرت انسان و جامعه را مطرح مي كند و با زبان طنز از انسانها مي خواهد كه با استفاده از عقل و خرد خود بر آنها فايق آيند.
در ميان رمانهاي ويرجينيا وولف داستان «به سوي فانوس دريايي» كه داستاني رويايي و شهودي و متفاوت از ساير آثار اوست حكايت يك سفر است از ساحل به سوي فانوس دريايي و فانوس دريايي سمبلي از نور و روشنايي است.
نويسندگاني كه از پس زمينه سفر براي اهداف انعكاس افكار و عقايد زمانه، خود استفاده كردند مي توان از جوزف كنراد و جيمز جويس نام برد. دو اثر «قلب تاريكي» و «جواني» اثر كنراد از بهترين نمونه هاي انعكاس تفكر بدبينانه آميخته با فلسفه رواقيون رايج در دهه هاي اول قرن بيستم در انگليس مي باشند. سفر در قلب تاريكي دست كم به دو معني قابل تفسير است: سفر به قاره آفريقا، كه از منظر اروپائيان مدعي تمدن ، نماد تاريكي و جهل و عقب ماندگي است و سفر به اعماق تاريكي ها و بدي هاي درون قلب انسان، انسان اروپايي استعمارگري كه به تمدن صنعتي و علمي خود مي بالد ولي در بند سطحي نگري و مصنوعات خود اسير شده است و در اين راه نسبت به همنوعان خود ترحمي احساس نمي كند و آنها را قرباني مادي گرايي خود مي كند. رمان ديگر «جواني» شرح سفر دريايي عده اي ملوان از همه جا رانده اي است كه مي خواهند خود را به شرق يا خاوردور برسانند. شگفت آن كه اثبات مقام والاي انسان پيام اين داستان است، همان پيامي كه «اوديسه» هومر قصد انتقال آن را در دوره باستان داشت.
ژرار دونروال، نويسنده نيمه اول قرن نوزدهم فرانسه، با انتشار «مسافرت به شرق»، بدعتي در انواع ادبي اين قرن به وجود آورد. در عصر وي سفر در ادبيات چهره تازه اي به خود گرفته و آثار چندي نيز در اين زمينه منتشر شده بود. نروال كه تحت تأثير نويسندگان آلماني و انگليسي بود و آثار متعددي در ارتباط با سير و سياحت نويسندگان مطالعه كرده بود، سفرنامه نويسي محض را از حالت يكنواخت خارج كرد و باني نوع جديدي شد كه توانست جايگاه ويژه اي در ادبيات بيابد.
در ادبيات جهان چه شرق و چه غرب، قديم و يا متأخر، به آثار متعددي برمي خوريم كه طرح ومحور اصلي داستان را «سفر دريايي» شكل مي دهد. بخشي از اين آثار، در شمار مشهورترين آثار ادبي محسو ب مي شوند. از حماسه هاي باستاني همچون اوديسه هومر، انه ايد ويرژيل گرفته تا رمانهاي ادوار متأخر همچون رابينسون كروزوئه دفو، سفرهاي گاليور، جزيره گنج استيونس، سفر به دور دنيا در هشتاد روز، بيست هزار فرسنگ زير درياهاي ژول ورن را مي توان نام برد.
گذري بر مجموعه ادبيات داستاني جهان نشان مي دهد كه «سفر» حادثه اصلي بيشتر داستانها و رمانهاست. در رمانهاي خيالي معمولاً در طول سفر براي قهرمانان داستان اتفاق مي افتد. از جمله رمانهاي خيالي مي توان از «آليس در سرزمين عجايب» اثر لوييس كارول را نام برد. داستانهاي علمي با رمانهاي ژول ورن از جمله سفر به مركز زمين، رواج يافت.
اچ، جي.ولز، آرتورسي گلارك وايزاك آسيموف نيز داستانهاي فضايي- خيالي نگاشتند كه حادثه اصلي داستان معمولاً سفر بود.
از جمله داستانهايي كه پيش گويي آينده و سفر ذهن به دنياي نيامده است كتاب «اگر خورشيد بميرد»، اوريانا فالاچي نويسنده ايتاليايي است.
هرچه به قرن بيستم نزديك تر مي شويم انعكاس افكار شخصي نويسندگان در آثارشان بيشتر مي شود و سفرهاي مطرح شده در اين ادبيات بيشتر جنبه درون گرايانه مي يابد.
سرودهاي منظوم، لطف و جاذبه اي دارد كه نمي توان از آن در چنين مقامي چشم پوشيد. سعدي عاشق كه جهان آن روزگار را در نورديده است، مي گويد: «بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي».
ديوان سعدي آكنده از نشانه هاي تجربي سفر است. گلستانش رنگ و بوي سفر دارد، بوستانش سرشار از تجربه هاي سفر است و غزل هايش سرشار از حال و هواي سفر است.
حافظ بزرگوار كه پرهيز از سفر جسماني داشت، در وطن مألوف سروده:
به ياد يار و ديار آن چنان بگريم زار
كه از جهان ره و رسم سفر براندازم
آثار منثور نيز شرح سفرهاست، چه در آفاق و چه در انفس.
با مطالعه شعر «مسافر» از سهراب سپهري، احتمالاً مي توان به اين نتيجه رسيد كه مقصد شاعر در سفر رويايي اش بازگشت به جايي است كه از آن دورافتاده است. او بهشت گمشده اي را آرزو مي كند كه زماني وجود داشت و اكنون ديگر نيست. سپهري اين نكته را در پايان شعر خود به گونه زير بيان مي كند:
و اتفاق وجود مرا كنار درخت
بدل كنيد به يك ارتباط گمشده پاك
اگر جلال الدين محمد بلخي، هفتصد سال پيش در آغاز مثنوي گفته بود:
«هر كسي كو دور ماند از اصل خويش
بازجويد روزگار وصل خويش»
مشابه همان سخن را از زبان سپهري به گونه اي ديگر مي شنويم.
سفر مخاطراتي به همراه دارد و حوادث پيش بيني نشده اي در آن رخ مي دهد ليكن اين امر مسافران واقعي و قهرمانان آثار ادبي را از سفر باز نمي دارد:
بنابراين مي توان چنين استنباط كرد كه نويسندگان و شاعران ملل مختلف از موضوع سفر براي انتقال پيام هاي خود به خوانندگان استفاده مي كنند. بعضي به جنبه نمادين آن پرداخته، عده اي به سفر رنگ و بوي عارفانه داده و عده اي هم براي اصلاح و راهنمايي مردم... پس سفر در ادبيات هميشه دريچه هاي تازه اي را به روي انسانها گشوده است. مخاطب ولو براي مدتي كوتاه توانسته اند از اين دريچه ها براي ارضاي حس كنجكاوي و تنوع طلبي خود استفاده كنند و از واقعيات يكنواخت و خسته كننده روزمره فاصله بگيرند و به تخيل خود اين امكان را بدهند كه در دنياي مورد علاقه خود آزادانه به سير و سفر بپردازند.

منابع:
1- اسداللهي، الله شكر، نگاه پي ير لوتي به مشرق زمين. مجموعه مقالات دومين همايش ادبيات تطبيقي. تهران: دانشكده زبانهاي خارجي دانشگاه تهران .1382
2- حامدي، گلناز. سفرهاي تمثيلي در ادبيات عرفاني، مجموعه مقالات دومين همايش ادبيات تطبيقي. تهران: دانشكده زبانهاي خارجي دانشگاه تهران، .1382
3- حسيني، مريم. سفر در داستانها. مجموعه مقالات دومين همايش ادبيات تطبيقي. تهران: دانشكده زبانهاي خارجي دانشگاه تهران، .1382
4- حقيقي، منوچهر. نمونه هاي سفر در ادبيات انگليس و آمريكا. پژوهش زبانهاي خارجي. شماره 12، بهار و تابستان .1381
5- هاشمي، سيدمرتضي. سفرهاي دريايي در ادبيات جهان. مجموعه مقالات دومين همايش ادبيات تطبيقي. تهران: دانشكده زبانهاي خارجي دانشگاه تهران.، .1382

 



كوچ

عباس احمدي
با اين انديشه كه با وجود اين همه زيبايي هاي طبيعت كدامين تابلوي نقاشي شده خالق زيبايي ها را به رشته تحرير درآورم، درحال قدم زدن محو تماشاي مناظر زيباي پاييزي شدم.
شاخه هاي نيمه عريان درختان را مي ديدم كه دست در دست نسيم سرد پاييز درحال رقصيدن هستند و برگ هاي رنگين خود را همانند پولك هايي زيبا در پاي اين رقص طبيعت مي پاشيدند.
و باران كه همسان مادر نوعروسان اشك شوق خود را در قالب قطرات ريز و درشت بر سر ميهمانان اين بزم مي ريخت.
درختان هم با وجود خوشحالي نمي توانستند اندوه خود را با اشك هايي كه از سرشاخه هاي خيسشان بر زمين مي چكيد پنهان كنند. نمي دانم چه رابطه اي ميان اين جشن و اشك بود فقط غرق تماشا شده بودم.
و پرندگاني را مي ديدم كه با بال هاي خيس از بارش باران با چشم هايي غمگين روي ديوار كاهگلي اين اتفاق زيبا را به تماشا نشسته بودند. اي كاش ما را براي لحظاتي هر چند كوتاه به شنيدن ترانه هاي زيباي بهاري خويش ميهمان مي كردند ولي افسوس بغضي كه در گلو داشتند مانع از اين ترنم زيبا مي شد.
آسمان هم براي اينكه در اين جشن سهمي داشته باشد با رعد و برق هاي پراكنده و نورافشاني مي كوشيد تا اين اتفاق را جلوه زيباتري ببخشد.
و گاهي نسيمي آميخته با عطر كاهگل برخاسته از لطافت باران به صورتم مي خورد كه شوق اين تماشا را برايم دوچندان مي كرد. مانده بودم كه طبيعت خوشحال است يا غمگين؟
صدايي رشته افكارم را پاره كرد به خود آمدم احساس كردم درختان و پرندگان هم اين صدا را شنيدند. براي لحظاتي به آسمان خيره شدم؛ دسته اي از پرندگان را ديدم كه با سر دادن آوازي بسيار زيبا براي زندگي بهتر و زيباتر به شكل عددي از اعداد رياضي به سوي دياري ديگر درحال كوچ بودند.
حس عجيبي به سراغم آمد، كوچ همان تابلوي زيبايي كه به دنبالش بودم، فكر مي كنم ديگر دليل اين جشن آميخته با اشك را مي دانم و اين گونه مي نويسم كوچ...

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14