(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 آبان 1388- شماره 19510
 

چه كساني به رئيس جمهور آمريكا جايزه صلح دادند؟ مدال نوبل بر گردن اوباما!
پيامدهاي بحران مالي در جهان معاصر



چه كساني به رئيس جمهور آمريكا جايزه صلح دادند؟ مدال نوبل بر گردن اوباما!

اشاره
اعطاي جايزه صلح نوبل به باراك اوباما، پرسش هاي فراواني را در اذهان مردم آمريكا و جهان به وجود آورده است. اين پرسش ها براين مبنا استوار بود كه آيا، اوباما استحقاق برنده شدن جايزه نوبل را داشت؟ آيامعيارهاي انتخاب برنده جايزه صلح درمورد اين رئيس جمهور آمريكا، تطبيق دارد؟ آيا اصولاً وي ابتكاري در صحنه سياسي جهان به كار برده و دستاوردي در اين زمينه داشته است كه اين جايزه را از آن خود كند؟
پرسش هايي از اين قبيل، باتوجه به مدت زمان كوتاه زمامداري باراك اوباما، هنوز بي پاسخ مانده است ولي مطالب و مقالات زيادي در اين زمينه به چاپ رسيده است.
در اين نوشتار به دوران 9ماهه زمامداري باراك اوباما، رئيس جمهور آمريكا و سياست هاي او در خاورميانه، افغانستان وعراق اشاره شده است.
همچنين علل و عوامل دستيابي رئيس جمهور 48ساله آمريكا به جايزه صلح نوبل موردبحث و بررسي قرار گرفته است. تأثيرات مثبت ومنفي احتمالي، اهداي جايزه صلح نوبل به باراك اوباما، در روند سياست خارجي آمريكا، نيز از موضوعات موردبحث در اين نوشتار است.
در اين نوشتار، شعارهاي سياسي و وعده هاي انتخاباتي اوباما مبني بر «تغيير» در مواضع آمريكا، به كنكاش گذاشته شده است، چراكه نخستين رئيس جمهور سياهپوست آمريكا، با ادعاي مخالفت با سياست هاي جنگ طلبانه جرج بوش، رئيس جمهور اسبق آمريكا، پا به صحنه سياست جهان گذاشت و مدعي تغيير شد.
همانطور كه گفته شد، باراك اوباما، سومين رئيس جمهور آمريكا بود كه در دوران رياست خود جايزه نوبل را به دست آورد. پيش از وي تئودور روزولت در سال 1906 به خاطر نقش مؤثري كه در ميانجي گري بين روسيه و ژاپن براي پايان جنگ انجام داد جايزه نوبل را به نام خود كرد.
همچنين «وودروويلسون» رئيس جمهور ديگر آمريكا در سال 1919 به دليل تلاش هايش براي گسترش صلح وتوسعه صاحب جايزه نوبل شد.
معمولاً فلسفه اعطاي جايزه نوبل بر اين مبنا استوار است و به كسي تعلق مي گيرد كه ابتكاري به خرج داده و درنتيجه آن دستاوردي حاصل شده باشد،اما در سنت شكني آشكاري از سوي دست اندركاران نوبل، اين جايزه به اوباماي 48ساله داده شد، تا به زعم آنها شايد نوعي تشويق براي او (اوباما) براي انجام هرچه بيشتر تلاش هايش در اين زمينه باشد، اما آنچه كه نمايان شد، حملات سياسي گسترده اي بود كه از سوي مخالفان وي در حزب جمهوريخواه نصيب اين رئيس جمهور سياهپوست شد.
چراكه به اعتقاد جمهوريخواهان، وي به دنبال كسب وجهه بين المللي براي خود به جاي دفاع از منافع امنيتي آمريكا بود و جايزه صلح نوبل را تنها به خاطر مهارت در سخنراني هايش به دست آورده است.
در اين زمينه مي توان به سخنان «مايكل استيل» رئيس حزب جمهوريخواه كه در تحليلي اظهار داشت: «سؤال حقيقي كه همه آمريكايي ها آن را مي پرسند اين است كه آيا واقعاً اوباما كاري انجام داده است؟
او در اين زمينه به عملكرد رئيس جمهور 9ماهه درمورد برخي از مسائلي كه در سطح جهان آمريكا با آن دست و پنجه نرم مي كند اشاره كرده و مي گويد: «زندان گوانتانامو، جنگ در عراق، حضور آمريكا در افغانستان و نزاع اعراب و اسرائيل، اينها مسائلي است كه همچنان لاينحل مانده است.»
به هرحال، گذشته از اين مسائل، اعطاي جايزه نوبل به اوباما در دوراني كه وي استراتژي جنگ در افغانستان و ارسال نيروهاي بيشتر را اعلام كرده است، نمي تواند به موقع و سنجيده باشد.
از سوي ديگر، در زمينه موضوع صلح در خاورميانه كه براي اوباما بسيار بااهميت به نظر مي رسد، تلاش هاي فرستاده وي به منطقه براي احياي دوباره گفت و گوهاي صلح از سوي جرج ميچل، با مشكلات فراواني روبه رو شده است.
بسته نشدن زندان گوانتانامو در موعد اعلام شده از سوي اوباما باعث افزايش نگراني شده است چراكه ژنرال «هولدر» ازاين موضوع سخن به ميان آورد كه ممكن است اين موضوع در ژانويه سال آينده محقق نشود، همچنانكه درمورد خروج نيروهاي آمريكايي از عراق كه قول آن را اوباما داده بود، شك و ترديدهايي وجود دارد.
به هرصورت دستيابي باراك اوباما به جايزه صلح نوبل، همانطور كه «ريچارد كوهين» در مقاله خود به آن اشاره كرده است، درواقع پيروزي ملت آمريكا است كه وي را به عنوان رئيس جمهور انتخاب كرده است، تا وجهه آمريكا را كه از سوي رئيس جمهور قبلي در جهان موردبي اعتمادي قرار گرفته بود، دوباره زنده كند.
اما بايد ديد اين رئيس جمهور 48 ساله تا چه حد به شعار «تغيير» خود در آينده پايبند است؟
به هر جهت انتخاب باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا براي دريافت جايزه صلح نوبل در ظاهر به خاطر تلاش هايش براي استقرار صلح و كاهش سلاح هاي هسته اي در جهان، با انتقادات و واكنش هاي فراواني در جهان روبه رو شده است.
بيشتر اين انتقادات بر اين پايه و اساس قرار دارد كه اوباما اقدامي در جهت استقرار صلح در خاورميانه به عمل نياورده است تا استحقاق دريافت اين جايزه را داشته باشد، درحالي كه برخي نيز با ابراز خوشحالي خود، اعطاي جايزه صلح نوبل به اوباما را نوعي تشويق براي تحركات وي در مورد مسائل صلح در جهان عنوان كردند.
گرچه بيش از 9 ماه از به قدرت رسيدن باراك اوباما به عنوان رئيس جمهور آمريكا و جانشيني جرج بوش نمي گذرد، كميته صلح نوبل اعلام كرد كه جايزه را به خاطر تلاش هاي بي نظير وي در جهت تعميق نقش ديپلماسي در صحنه جهاني و نهادينه كردن همكاري بين ملت ها، به وي اعطا كرده است.
سخنگوي كميته صلح نوبل در اين باره گفت: بسيار كم مي توان شخصيت هايي را در جهان پيدا كرد كه بتوانند، توجه جهانيان را به خود جلب و ملت خود را اميدوار كند، همان طور كه اوباما اين اميدواري را به مردم آمريكا داده است.
از ديدگاه سياسيون، اين پيروزي -صرف نظر از داشتن استحقاق آن- درنهايت نشان دهنده حجم فراوان اشتباهاتي است كه جرج بوش در دوران حكومتش مرتكب شده است، به خصوص جنايت و جنگ هايي كه با نام مبارزه با «تروريسم» و اشغال افغانستان و عراق در جهان به راه انداخت و باعث شد كه جهان اسلام روزبه روز از سياست هاي آمريكا تنفر پيدا كند.
به عقيده صاحبنظران آمريكايي اعطاي جايزه صلح به اوباما، مي تواند اقدامي از سوي دست اندركاران آن براي تشويق رئيس جمهور آمريكا براي اتخاذ اقدامات عملي براي كمك به استقرار صلح در جهان باشد.
به خصوص به خاطر اين موضوع مي تواند باشد كه وي در ابتداي به قدرت رسيدن وعده هايي داده بود، گرچه از آنها درحال حاضر عقب نشيني كرده است. اما گذشته از اظهارنظرها در اين مورد، اعلام ناگهاني اعطاي جايزه صلح به اوباما به قدري غافلگيركننده بود كه حتي سردمداران كاخ سفيد ازاين موضوع متعجب شدند.
در اين مورد مي توان به اظهارنظر «مارتي اهتيساري» نخست وزير سابق فنلاند و برنده جايزه صلح نوبل در سال گذشته ميلادي اشاره كرد كه گفت: ما تاكنون، صلحي در خاورميانه مشاهده نكرديم و اين بسيار واضح است كه اين دفعه، اهدا كنندگان جايزه صلح نوبل با اعطاي آن سعي در تشويق اوباما براي تحرك در قضاياي اين چنيني داشتند.
واكنش هاي موافق و مخالف
به هر جهت انتخاب باراك اوباما براي دريافت جايزه صلح در خاورميانه واكنش هاي مختلفي داشته است كه مهم ترين آن مربوط به جنبش اسلامي حماس در غزه است. «سامي ابوزهري»، سخنگوي جنبش حماس با اشاره به اين مطلب كه اهداي جوايز صلح نوبل به اشخاص اين چنيني قبلا نيز سابقه داشته است و امري تازه به شمار نمي رود گفت: در مقابل اوباما راه بسيار طولاني و سختي براي دستيابي به صلح پيش از اينكه برنده جايزه صلح شود، وجود دارد.
وي افزود: اوباما تاكنون چيزي جز وعده و وعيد ارائه نكرده است و در هيچ اقدامي به خاطر صلح جهاني مشاركت نكرده است. همچنان كه كاري براي تحقق عدالت در مسائل اعراب و مسلمانان به عمل نياورده است.
در عراق نيز واكنش هاي تندي عليه انتخاب اوباما براي دريافت جايزه صلح نوبل به عمل آمد به طوري كه حتي مردم عادي نيز رئيس جمهور 9 ماهه آمريكا را مستحق دريافت آن ندانستند. «عصام الخزرجي» يك كارگر عراقي گفت: او (اوباما) استحقاق اين جايزه را ندارد،... همه اين مشكلات، در افغانستان و عراق- به خاطر سياست هاي گذشته آمريكا و حضور آن در منطقه است... مردي كه دعوت به تغيير مي كند، تاكنون در عمل چيزي را تغيير نداده است.
از سوي ديگر، با به سخره گرفته شدن اوباما به خاطر دريافت نوبل، گروه طالبان اعلام كرد كه بايستي، جايزه اي با عنوان جايزه نوبل براي خشونت به اوباما داده شود. «ذبيح الله مجاهد» سخنگوي گروه طالبان يادآور شد: اين بسيار سخيف است كه جايزه صلح را به مردي بدهند كه نزديك به 21 هزار سرباز اضافي را براي گسترش جنگ به افغانستان اعزام كرده است.
سخنگوي طالبان متذكر شد: ما در استراتژي اوباما درباره صلح در افغانستان، هيچگونه تغييري تاكنون مشاهده نكرده ايم... او تاكنون كاري براي استقرار صلح در افغانستان به عمل نياورده است. اين درحالي است كه اوباما با اعزام 21 هزار سرباز اضافي به افغانستان در سال جاري استراتژي افزايش نيرو در افغانستان را كه از زمان جرج بوش اتخاذ شده بود با حدت و شدت بيشتري ادامه داده است به طوري كه پيش از وي حضور اين تعداد نيرو در افغانستان بي سابقه بوده است. در پاكستان نيز «لياقت بلوخ» عضو برجسته حزب «جماعت اسلامي» گفت: اين موضوع بيشتر به يك شوخي شبيه است... اوباما مگر چقدر زحمت كشيده است كه به او جايزه صلح داده شود، درحالي كه واقعاً براي برقراري صلح در منطقه كاري انجام نداده است... واقعاً چه تغييري در عراق يا خاورميانه يا افغانستان توسط اوباما انجام شده است؟
اين درحالي است كه مسئولان كاخ سفيد، ترس خود را از اعطاي جايزه صلح نوبل به اوباما پنهان نكرده اند چرا كه از ديدگاه آنها ممكن است اين موضوع در اتخاذ خط مشي هاي سياسي رئيس جمهور آمريكا در قبال افغانستان يا مسائل ديگر تأثيرگذار باشد و در نهايت از لحاظ حزبي در مقابل حزب جمهوريخواه تأثيرات سويي داشته باشد.
تشكيلات خودگردان فلسطين نيز ضمن تبريك به اوباما، اعلام كرد كه اين پيروزي، بايستي اوباما را به تلاش هاي بيشتري براي استقرار صلح در خاورميانه وادار كند.
«ميخائيل گورباچف» رئيس جمهور سابق شوروي و برنده جايزه صلح نوبل نيز در واكنش به اعلام نوبل صلح براي باراك اوباما يادآور شد: من خوشحالم و اقدامات اوباما در طول مدت كوتاه زمامداري اش، بسيار شاخص بود.
آخرين رئيس جمهور شوروي سابق اظهار داشت: در اين دوران سخت، بايستي از افرادي كه توانايي تحمل مسئوليت، تعهد، اراده و آگاهي سياسي دارند، حمايت كرد.
در همين حال، «صور بيورين يا گلاند» رئيس كميته صلح نوبل آنچه كه رسانه هاي جمعي در مورد انتخاب ناگهاني اوباما به عنوان نامزد جايزه صلح اعلام كرده بودند، را رد كرد و گفت: اعطاي جايزه به اوباما، نوعي قدرداني از اقداماتي است كه طي اين مدت كوتاه انجام داده است.
باراك اوباماي 48 ساله نخستين سياهپوستي است كه تاكنون به مسند رياست جمهوري آمريكا تكيه زده است و از ابتداي دستيابي به قدرت در ژانويه سال 2009 شعارهايي همچون خلع سلاح هسته اي، ادامه گفت وگوهاي به اصطلاح صلح را به عنوان شعارهاي خود قرار داده بود، اما در عمل براي دستيابي به شعارهاي خود، هيچ تلاش عملي به جاي نياورده است.
گرچه نزديك به ربع قرن طول كشيد تا جيمي كارتر رئيس جمهور اسبق ايالات متحده آمريكا جايزه صلح نوبل را به دست آورد، اما باراك اوباما به طور بي سابقه اي، جهانيان را غافلگير كرد.
اگر جيمي كارتر حداقل از ديدگاه آمريكايي ها و اسرائيلي ها، توانست ابتكاري به نام به اصطلاح صلح را در خاورميانه ايجاد كند و دو دشمن قديمي (اعراب و اسرائيل) را دور يك ميز جمع كند، اما از نظر صهيونيست ها و آمريكايي ها، اوباما، هنوز موفق به ابتكاري كه هيچ، حتي جاانداختن شعارهايش در خاورميانه نشده است. يكي از اقدامات به ظاهر مؤثر از سوي باراك اوباما در مورد نزاع فلسطيني ها و اسرائيل موضوع شهرك سازي است.
اوباما در ابتداي به قدرت رسيدن به مسلمانان قول داد كه خط مشي رئيس جمهور سابق ايالات متحده (جرج بوش) را در خاورميانه كنار خواهد گذاشت و قصد دارد كه در يك كشور اسلامي، سياست هاي جديد آمريكا را اعلام كند. اوباما با سفر به قاهره پايتخت كشور مصر طي سخناني صريحاً با شهرك سازي در سرزمين هاي اشغالي از سوي رژيم صهيونيستي مخالفت كرد و جهانيان گمان كردند كه وي نسبت به سلف خويش معتدل تر است.
بر اين اساس عده اي او را فردي معتدل در روند به اصطلاح صلح خاورميانه ناميدند و برخي ديگر، سياست او را درباره شهرك سازي داراي نتايج معكوس دانستند. اما ظاهراً رئيس جمهور آمريكا، در مورد خط مشي كلي اسرائيل و سردمداران آن خود را به تجاهل زده بود، چرا كه پس از مدتي، «بنيامين نتانياهو» نخست وزير رژيم صهيونيستي حمايت كامل رژيم صهيونيستي را از شهرك سازي به عنوان يك اصل لاينفك اعلام كرد و در مقابل محكوميت جهاني از توقف موقت سخن به ميان آورد. اما در مقابل باراك اوباما، تنها كاري كه توانست انجام دهد، فرا خواندن نخست وزير رژيم صهيونيستي و محمود عباس رئيس تشكيلات خودگردان فلسطيني در نيويورك بود.
همچنين از سوي دولت آمريكا فشارهايي به تشكيلات خود گردان براي صرفنظر از پي گيري گزارش گلدستون در شوراي امنيت سازمان ملل بود كه اين اقدامات انتقادات بسيار شديدي را متوجه محمود عباس در داخل اراضي اشغالي و در جهان كرد.
اين تضاد در رفتار سياسي باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا به حدي واضح بود كه پروفسور «ايتان گيلبوا» كارشناس صهيونيست در امور خاورميانه و روابط اسرائيل و آمريكا در مركز پژوهش هاي استراتژيك بگين- سادات در نزديك تل آويو اظهار داشت: بسيار واضح است كه او (اوباما) مرتكب اشتباه شده است و روند صلح را به جاي اينكه مورد تشويق و حمايت قرار دهد آن را دچار چالش كرده است.
اين پروفسور اسرائيلي كه به شعارهاي انتخاباتي اوباما در مورد روند صلح واقف بود به طور مثال به نقش طرف فلسطيني در اين زمينه اشاره مي كند و مي گويد: محمود عباس رهبري ضعيف در طول ساليان گذشته بود، و نتوانسته است موفقيتي به دست آورد و در چند ماه اخير با آمدن اوباما، مگر چه اتفاقي رخ داده، جز اينكه موضع رئيس تشكيلات خودگردان فلسطيني ضعيف تر از گذشته شده است؟!
اين پروفسور صهيونيست كه بسياري از اسرائيلي ها، تئوري هاي او را قبول دارند، معتقد است بسياري از اعراب و اسرائيلي ها اميدوارند كه اعطاي جايزه صلح نوبل به اوباما، باعث تقويت نقش وي در روند صلح خاورميانه شود. «شيمون پرز» رئيس رژيم اسرائيل از اعطاي جايزه صلح نوبل به اوباما دفاع كرد اما «غسان الخطيب» سخنگوي تشكيلات خودگردان فلسطيني معتقد است كه اعطاي جايزه به اوباما، مسئوليت زيادتري را بر دوش او تحميل خواهد كرد، گرچه اميدوار است كه اين رئيس جمهور سياهپوست آمريكا، در آينده تلاش بيشتري براي صلح به عمل آورد.
جايزه نوبل و نظرسنجي ها
براساس نظرسنجي هاي موسسه گالوپ پس از اعلام پيروزي اوباما براي جايزه صلح نوبل نشان داد در دوره اي كه حمايت افكار عمومي از اوباما به عنوان رئيس جمهور امريكا، كاهش داشت اعطاي جايزه صلح نوبل توانست، محبوبيت او را مقداري بيشتر كند گرچه اين حمايت ها، در زمينه سياست خارجي بوده است. براساس نتايج نظرسنجي گالوپ كه در 9اكتبر سال 2009، آمريكايي ها اميدوار بودند كه تغييري در وجهه سياسي امريكا در بين جهانيان با انتخاب باراك اوباما به وجود آيد.
در اين نظرسنجي اعلام شد كه 67 درصد از آمريكايي ها معتقدند كه رهبران كشورهاي جهان، به باراك اوباما به ديده احترام نگاه مي كنند، كه اين در مقايسه با 24 درصد آمريكايي هايي بود كه سال قبل از آن در مورد بوش اين نظر را داشتند.
همچنين براساس اين نظرسنجي 45درصد از مردم آمريكا، اعتقاد داشتند كه ايالات متحده آمريكا، از سوي كشورهاي جهان پذيرفته شده است، درحالي كه اين آمار در سال پيش از انتخاب اوباما و دقيقا در دوران رياست جرج بوش 43درصد بود.
نظرسنجي گالوپ پس از اعلام اختصاص جايزه صلح نوبل به اوباما، از درصد بسيار كمي از افزايش محبوبيت رئيس جمهور آمريكا در نزد مردم كشورش حكايت داشت. اين نظرسنجي نشان داد كه محبوبيت او به 56 درصد رسيده است در حالي كه هفته قبل از آن فقط 50 درصد از جمعيت پرسش شونده آمريكايي، اين سناتور دموكرات سابق را مورد حمايت قرار داده بودند. جالب تر اينكه نظرسنجي ديگري كه درست سه روز پيش از جايزه صلح نوبل براي اوباما، به عمل آمد، نشان داد، فقط 53 درصد افرادي كه مورد سنجش قرار گرفتند، وي را مورد تائيد قرار دادند. نظرسنجي هاي به عمل آمده، از مشكلات فراروي اوباما براي حفظ اين فرصت (افزايش محبوبيت) در آينده حكايت داشت به خصوص اينكه او به سختي توانست، اعتماد كنگره را در موضوع اصلاح بهداشت و افغانستان به دست آورد. چرا كه برخي از اين آرا متعلق به افراد مستقل و جمهوريخواه در كنگره بود و حفظ حمايت آنها براي مدت طولاني تري بسيار ضعيف به نظر مي رسيد.
«جان فيفر» از كارشناسان سياست خارجي آمريكا با مقاله اي به عنوان «به سوي نوبل برتر» با نگاهي خوشبينانه، اعطاي جايزه به اوباما را در نتيجه سياست هاي مثبت كوتاه مدت وي ارزيابي مي كند و در مقاله خود در مجله «فارين پاليسي» نوشت: كميته جايزه صلح نوبل، آن را به خاطر اقدامات رئيس جمهور در زمينه تعهد وي به از بين بردن سلاح هاي هسته اي و تغييراتي كه سياست آمريكا، درباره تغييرات آب و هوايي اتخاذ كرده است اهدا كرد.
وي سخنراني اوباما در مصر درباره تغيير نگاه آمريكا به مسلمانان را بي تاثير در اين جايزه ندانست و تاكيد كرد: اين موضوع نشان داد كه دولت جديد آمريكا از ديدگاه مسلمانان نسبت به خود آگاه است و آن را در راستاي انتقادات فراواني كه اعراب و مسلمانان در زمينه سياست آمريكا مطرح مي شود، ارزيابي كرده است.
«ريچارد كوهين» كارشناس ديگر آمريكايي در مطلبي با عنوان
«نوبل براي ما» در روزنامه واشنگتن پست نوشت: كميته مسئول درباره اعلام اشخاص برنده شده جايزه نوبل، اصلاً نامي از بوش به ميان نياورد، بلكه اوباما را كه هيچ شباهتي به بوش نداشت ستايش كرد، زيرا، او بر برتري ديپلماسي چندجانبه تاكيد و آن را جا انداخت، اوباما گفت وگو و رايزني رابه عنوان محوري اساسي در سياست دولت جديد قرار داد و اكنون ايالات متحده نقش موثرتري در جهان ايفا مي كند. اين نگاه خوشبينانه در مورد باراك اوباما از سوي «يوجين روبينسون» با عنوان سقف بلندي براي اوباما در مقاله اي در روزنامه واشنگتن پست نيز آورده شده است و مي گويد: اوباما، شيوه سياست خارجي آمريكا را در مقايسه با بوش تغيير داد، چرا كه او (اوباما) داراي ديدگاه متفاوتي براي رهبري آمريكا در جهاني با قطب هاي متعدد سياسي و اقتصادي است و به اين معني است كه جايزه نوبل كفه ترازوي، راه حل هاي ديپلماتيك و صلح آميز را در مقايسه با راه حل هاي نظامي سنگين تر كرد.
در پايان سخن بايد گفت: باراك اوباما سومين عضو برجسته در حزب دموكرات آمريكا است كه به جايزه صلح نوبل دست مي يابد. او بعد از «تئودور روزولت»، «ويلسون»، و «جيمي كارتر»، چهارمين رئيس جمهور در تاريخ آمريكا است كه اين جايزه را كسب كرده است.
جايزه صلح نوبل داراي قيمتي معادل 10 ميليون كرون سوئد
(4/1 ميليون دلار) است و اوباما در دسامبر امسال در اسلو آن را به دست خواهد آورد. اوباما در آوريل گذشته گفته بود: «امروز به روشني و وضوح تعهد آمريكا براي دست يابي به صلح در جهان خالي از سلاح هاي اتمي را مورد تاكيد قرار مي دهم». اما او اولين رئيس جمهور آمريكا نيست كه اين موضوع را به عنوان هدف سياست خارجي خود قرار داده است، گرچه به اين موضوع نيز اعتراف كرد كه تاكنون اين امر محقق نشده است.
اين رئيس جمهور سياهپوست آمريكايي در ژوئيه گذشته طي يك سخنراني در مصر، اعلام كرد كه هدف وي برقراري پل هاي ارتباطي بين آمريكا و كشورهاي اسلامي پس از سال ها تنش است.
حال بايد ديد كه باراك اوباماي 48 ساله چقدر به وعده هاي خود در آينده عمل خواهد كرد؟

 



پيامدهاي بحران مالي در جهان معاصر

اشاره
خشم عمومي به وجود آمده از بحران اقتصادي كنوني در جهان مفسرين محافظه كار را نگران كرده است. آنها با نگراني نشانه هاي نارضايتي عمومي را دنبال مي كنند: كارگران فرانسه، بيكاران چين، تظاهركنندگان ليتوانيايي... آيا جهان ديگري در راه است؟ به هرحال، حركت جنون آميز سرمايه داري، در جهاني كه ما مي شناسيم، باموانع زيادي مواجه شده است.
مدت ها پيش از آنكه بحران اقتصادي كنوني در سپتامبر 2008 به اوج خود برسد، ناآرامي هاي محلي نقاط مختلف جهان، آثار يك توفان نزديك شونده را آشكار ساخته بود. بالا رفتن بي سابقه قيمت بسياري از نيازهاي همگاني و به موازات آن نزول درآمدها، باعث شورش ها و اعتراضات فراواني در كشورهاي مختلف جهان در بهار سال 2008 شد. اين اعتراضات، تنها در آستانه بروز بحران اقتصادي و نزول قيمت ها رو به كاهش نهاد. بروز ناآرامي ها و شورش هاي مختلف به عوامل زيادي بستگي دارد و يك نگاه ساده به جهان كنوني، وجود شكاف هاي قومي، طبقاتي و زباني ميان جوامع مختلف و روابط تلخ ميان آنها را تأييد مي كند. علاوه بر اين، رشد اقتصادي حاصله از جهاني سازي و سهولت دريافت وام و اعتبارهاي مالي در دهه 1990 و اوائل 2000، شامل حال تمام كشورها و ملت ها نشد و به بسياري از مناطق فقرزده راه نيافت. همين مشكلات سياسي، اجتماعي و اقتصادي جامعه جهاني، حتي پيش از وارد آمدن ضربه اقتصادي بر آن در سپتامبر 2008، جهان را دچار شكاف هايي كرده بود. اما شدت بي سابقه اين بحران و تأثيرات همه جانبه آن بر زندگي و اقتصاد و گذران ميليون ها مردم جهان، باعث باز شدن هرچه بيشتر همين شكاف ها و بروز شورش هاي خشونت بار شد؛ درست به مانند فشاري كه لايه هاي زمين در امتداد گسل ها بر يكديگر وارد ساخته و موجب زلزله مي شوند.
افزايش شديد شورش ها و اعتراضات در سال گذشته، نقش زمين لرزه هاي كوچك پيش از زلزله اصلي را بازي مي كردند و پيش درآمد بحران اقتصادي كنوني به شمار مي آمدند. بارزترين اين اعتراضات، شورش گرسنگان عليه بالا رفتن قيمت مواد غذايي در بيش از ده كشور جهان بود. به عنوان نمونه مي توان به شورش هاي مردم در كشورهاي بنگلادش، كامرون، ساحل عاج، مصر، اتيوپي، هائيتي، هندوستان، اندونزي، اردن، مراكش، و سنگال اشاره كرد.
شورش مردم هائيتي از خشونت بارترين آنها محسوب مي شد كه در آن، هزاران نفر به كاخ رياست جمهوري در «پورت اوپرنس» هجوم آوردند و خواستار يارانه هاي خوراكي شدند؛ هرچند كه در مقابل نيروهاي دولتي و سازمان ملل مجبور به عقب نشيني شدند.
تجديد نظر در افكار
شورش هاي گرسنگان در ماه هاي آوريل و مه 2008، هر چند ارتباط مستقيم با بحران اقتصادي سپتامبر 2008 نداشتند، اما مي بايست همچون اولين نشانه هاي مشكلي كه هرچه بيشتر نزديك مي شود، برملاگر كاستي ها و اشكالات اقتصاد جهاني تلقي شوند.
در فاصله بهار سال 2007 تا بهار 2008، قيمت موادغذايي در جهان به دو برابر رسيد و صدها ميليون نفر مردم فقير سراسر جهان، و آناني را كه مجبورند
بخش بالايي از درآمد خود را صرف خريد خوراك كنند، دچار مشكل ساخت بانك جهاني دو چيز را عامل بالا رفتن يكباره قيمت مواد غذايي و شورش هاي همراه آن شناخت: اول، بالارفتن قيمت نفت و گاز- كه تمام كارهاي كشاورزي وتوليد كودهاي شيميايي به آن بستگي دارد- و دوم، تخصيص زمين هاي وسيع كشاورزي به كاشتن محصولاتي كه براي تهيه سوخت گياهي اتومبيل به كار مي رود، به جاي محصولات كشاورزي موردنياز خوراكي مردم.
اين پديده خاص بازار مايحتاج عمومي، از يك نظر معادل چيزي بود كه در ابزار مستغلات و اعتبارات مالي در ايالات متحده به وقوع پيوسته بود؛ يعني بالا رفتن بي رويه اما غيرقابل دوام قيمت ها، تنها و تنها به دليل مظنه هاي غيرواقعي و پيش بيني شد توقف ناپذير اقتصاد در سال هاي آينده. با رشد هرچه بيشتر ترابري و تقاضا براي سوخت، سودآورتر اين بود كه زمين هاي كشاورزي بيشتري به صنعت سوخت گياهي تخصيص داده شود. از سوي ديگر، بالارفتن روزانه قيمت ها، سرمايه داران را به طمع مي انداخت كه به دنبال سود بيشتر، به احتكار مواد غذايي بپردازند. نتيجه همانطور كه انتظار مي رفت، اپيدمي خشونت، و شورش مردم گرسنه اي بود كه داشتند قدرت خريد خود را روز به روز بيشتر از دست مي دادند.
شورش گرسنگان در سال 2008، منشأ نگراني عميق دست اندركاران شد و خيزش هاي عمومي اي را وعده مي داد كه در گذشته باعث سقوط دولت ها شده بود. پي.جي.پاترسون نخست وزير سابق جامائيكا، در كنفرانس كشورهاي جي77 در آوريل سال2008 در آنتيگوا چنين اظهار نظر كرد: «خيزش هاي آينده نزديك، عواقب آني و ملموس به دنبال خواهد داشت. از آنهايي كه تصور مي كنند از شورش هايي كه به زودي به انقلاب منجر خواهد شد مصون هستند، خواهش مي كنم در افكار خود تجديدنظر كنند.»
چنانچه سير صعودي قيمت محصولات كشاورزي ادامه مي يافت، احتمالاً پيش بيني پاترسون و تبديل شورش ها به انقلاب ها درست درمي آمد. اما چند ماه بعد كه بحران اقتصادي به اوج خود رسيد، قيمت نفت و به دنبال آن قيمت محصولات كشاورزي سقوط اساسي كرد و درنتيجه جلوي بروز شورش هاي بيشتر بر سر بهاي مايحتاج عمومي گرفته شد. درحالي كه ناآرامي هاي جمعي بر سر گراني خوراكي، تنها يكي از وجوه خشونت بار هرج و مرج اقتصادي اي بود كه در سال 2008 خود را نمايان ساخت. همزمان با وخامت بيشتر شرايط اقتصادي، تظاهرات و شورش عليه ازدياد بي كاري، بي لياقتي دولت ها و بي توجهي به نيازهاي توده هاي فقير، در سراسر جهان شدت گرفت.
اين ناآرامي ها، به مانند اعتراضات ديگري كه عليه قيمت بالاي مواد غذايي صورت مي گرفت، انعكاسي از معضلات ريشه داري نظير فقر مزمن، ديوارهاي محكم ميان طبقاتي،تبعيضات نژادي و امثال آن بود، كه با آثار منفي ركود اقتصادي درسطح جهاني همراه شده بود. در همان حالي كه مردم گروه گروه كارهاي خود را از دست مي دادند و يا زير ضربات سخت اقتصادي قرار مي گرفتند خشم خود را بر سر دولت ها و شركت هاي بزرگ و كسان ديگري مي ريختند كه از نظر آنان مسئول اين نزول وضعيت تلقي مي شدند. اين تظاهرات عموماً به زد و خورد با نيروهاي مسلح پليس و شبه نظامي مي انجاميد و همراهي نيروهاي انتظامي با دولت، غالباً آنها را نيز هدف حملات مردم، خشمگين ساخته بود. به طور نمونه، در طول سال 2008 زد و خوردهاي فراواني در نواحي مختلف هندوستان صورت گرفت. هرچند چنين زد و خوردهايي را معمولاً به دعواهاي قومي و مذهبي نسبت مي دادند، اما انگيزه اين شورش ها، عموماً نگراني هاي مالي و اين تصور و احساس فراگير بود كه گروه مخالف از مواهب بيشتري برخوردار بوده و اوضاع بهتري دارد. گناه شورش هاي سخت شش روزه آوريل 2008 در بخش هندوستاني كشمير، به گردن دشمني اكثريت مسلمانان كشمير و دولت عمدتاً هندوي آن انداخته شد، اما تبعيضات شغلي، مسكن، و حقوق نابرابر استفاده از زمين كه بر بسياري از مسلمانان كشمير تحميل مي شود، به همان اندازه در اين جريان نقش داشت. بعدها نيز در ماه مه، هزاران نفر از چوپانان متعلق به ايل «گوجار» به سد كردن راه آهن و جاده هايي كه به شهرآگرا و تاج محل منتهي مي شود دست زدند و از آن طريق، حقوق اقتصادي خود را مطالبه كردند. دراثر تيراندازي نيروهاي پليس به جمعيت، سي نفر در اين جريان به قتل رسيدند. در ماه اكتبر نيز شورش هايي كه منشأ ا قتصادي داشت، ايالت آسام در شمال شرقي كشور را در خود فرو برد. در آنجا مردم فقير محلي عليه هجوم مهاجرين غيرقانوني بنگلادشي اي برخاسته بودند كه از خود آنها نيز فقيرتر بودند.
زد و خوردهاي ناشي از مشكلات اقتصادي، در سال 2008 به بخش وسيعي از شرق چين نيز سرايت كرد. منشاء چنين نزاع هايي، كه از سوي مقامات چيني «حوادث توده اي» خوانده مي شود، عموماً تعطيلي ناگهاني كارخانه ها، حقوق هاي پرداخت نشده، و يا تصرف غيرقانوني زمين هاست. افزايش حوادث توده اي در چين، درست به مانند انفجار خشم مردم در هندوستان، نشان دهنده و جود زمينه هاي از پيش آماده توأم با اثرات ناخوشايند نزول جهاني اوضاع اقتصادي است. مهم ترين و ريشه دارترين عامل اين ناآرامي ها د رچين، عدم تناسب چشم گير، ميان ثروت ها و درآمدهاي طبقه متوسط شهري و فرودستان روستايي است. در دوران شكوفايي اقتصادي گذشته، كارگران فقير روستايي اين امكان را داشتند كه به شهرها مهاجرت كرده و در كارخانه هايي كه توليدشان به بازارهاي خارجي صادر مي شد، به كار بپردازند. اما امروز با سقوط يكباره حجم صادرات، بسياري از كارخانه ها تعطيل شده و حدود بيست ميليون كارگر شغل هاي خود را از دست داده اند. در بسياري موارد، صاحبان اين كارخانه ها بدون اطلاع قبلي درهاي كارخانه را بسته و پس از بالا كشيدن حقوق عقب مانده كارگران، ناپديد مي شوند. همين به نوبه خود باعث اعتراضات و زدو خوردهاي خودجوش و ناگهاني كارگران مي شود.
در دسامبر سال 2008 و همزمان با رسيدن بحران اقتصادي به اوج خود، مركز اعتراضات و شورش ها از كشورهاي در حال توسعه به اروپاي غربي و روسيه منتقل شد. انگيزه اعتراضاتي كه در اين مناطق صورت مي گرفت، هراس مردم از بي كاري هاي دراز مدت، انزجار از قانون شكني ها و بي لياقتي هاي دولت، و چنين احساسي بود كه «سيستم» صرف نظر از تعريف آن، قادر به ارضاي نيازها و اهداف و آمال اكثريت مردم نيست.
ناآرامي هاي گسترده اي كه در آتن به وقوع پيوست، از اولين نمونه هاي موج جديد شورش ها بود. اين ناآرامي ها در ششم دسامبر 2008، به دنبال كشته شدن يك دانش آموز به دست پليس، در يكي از محلات شلوغ آتن و به دنبال يك بگومگوي ساده، آغاز شد. اين تظاهرات، به رغم پوزش مقامات دولتي و متهم كردن پليس مسئول حادثه به قتل، شش روز ديگر ادامه يافت و آتن و شهرهاي بزرگ ديگر را در خود فرو برد.
هر چند كه دليل ناآرامي هاي آتن، خشم مردم عليه حضور خشونت بار پليس در پاتوق هاي جوانان بود، اما در عين حال انعكاسي از نوميدي عميق تمام جوانان، حتي دانشگاه رفته ها، از اقتصاد و آينده تلقي مي شد. جوانان تظاهركننده، در واقع از اين راه، به نشان دادن خشم و درماندگي و ناتواني خود در مقابل مشكل كمبود كار، نظام غيركارآمد آموزشي، سيستم خشك و نفوذ ناپذير طبقاتي و فساد دولتي مي پرداختند. يكي از تظاهركنندگان مي گفت، مرگ اين نوجوان فرصتي بود براي طرح اين معضلات، و توضيح مي داد كه «نسل ما در مقايسه با پدر و مادران خود، آينده سخت تري پيش رو دارد. اين پديده غيرعادي است، چرا كه آينده بايد قاعدتاً بهتر از گذشته ها باشد».
هنوز ناآرامي هاي آتن به طور كامل فرو ننشسته بود كه تظاهرات خشونت بار ديگري، اين مرتبه در روسيه سر برآورد. دليل اين تظاهرات، تعلق گرفتن حقوق گمركي بالا به اتومبيل هاي وارداتي دست دوم بود. ولاديمير پوتين نخست وزير روسيه در تلاش براي حفاظت از صنعت ضعيف اتومبيل سازي داخلي، به ماشين هاي وارداتي ماليات بيشتري بست و همين امر هم باعث خشم كساني شد كه از راه تجارت ماشين هاي دست دوم زندگي خود را مي گذراندندو هم بسياري ديگر كه چنين ماشين هايي را به اتومبيل هاي گران تر ساخت روسيه ترجيح مي دادند. رانندگان در شهر ولادي ووستوك و سي شهر ديگر، به تظاهرات غيرمجاز عليه تعرفه هاي جديد گمركي دست زدند و در برخي شهرها، جاده هاي اصلي را سد كردند.
از ولادي ووستوك تاپورت اوپرنس
تا آغاز سال 2009، اين گونه تظاهرات اقتصادي به برخي از مناطق اروپاي شرقي و روسيه گسترش پيدا كرده بود. به طور مثال، در روزهاي بين سيزده تا شانزده ژانويه، در شهرهاي ريگا پايتخت لتوني، صوفيه پايتخت بلغارستان و ويلنيوس پايتخت ليتواني، تظاهرات ضد دولتي و زد و خوردهاي خونين بين مردم و پليس در گرفته بود. هر چند جرقه اوليه هر يك از اين تظاهرات، خاص خود بود، اما تمام آنها انعكاسي از هراس از فروپاشي اقتصاد جهاني، خشم نسبت به از دست دادن كار و مزاياي شغلي، و بي اعتمادي نسبت به دولت ها و عدم لياقت آنها در بهبود بخشيدن به اوضاع بود.
هرچند كه بيشتر اين ناآرامي ها برخاسته از اتفاقات و تغييرات روزمره نظير بسته شدن يك كارخانه محلي، اعلام برخي سخت گيري ها ازسوي دولت، و يا بالارفتن بهاي بليت اتوبوس تلقي مي شود، اما دراين ميان، يك سلسله عوامل بنيادي نيز در كار است. جامعه جهاني از جنگ دوم جهاني به اين سو، بارها چنين بحران هاي اقتصادي را از سرگذرانده است اما هر بار توانسته درعرض يكي دو سال، خود را از آن بيرون كشيده و به دور تازه اي از رشد اقتصادي دست يابد. اين بار اما، بسياري در مورد اينكه بهبود اقتصادي به اين زودي ها بار ديگر ممكن شود ترديد دارند و تازه معلوم نيست چنين بهبودي، از نوع شكوفايي هايي باشد كه شامل حال تمام جمعيت جهان مي شود.
پاكستان يكي از كشورهايي است كه در اثر همين بحران جهاني، با هرج و مرج اقتصادي درسطح وسيع روبه رو شده است. هرچند نيروهاي نظامي امنيتي آمريكا تمايل دارند كه گناه مشكلات كنوني پاكستان را به گردن طالبان و القاعده بيندازند، اما وضعيت متزلزل و رو به خرابي اقتصاد پاكستان، توجه ناظرين را جلب كرده است. نيال فرگوسن، تاريخ دان دانشگاه «هاروارد» درمجله «سياست خارجي» مي نويسد: «طبقه متوسط كوچك اما پرقدرت پاكستان، از سقوط بازار بورس آن كشور ضربه خورده است. در همين حال، بخش عظيمي از جوانان اين كشور با مشكل بيكاري رو به رو هستند. چنين اوضاعي نمي تواند زمينه مناسبي براي ثبات سياسي تلقي شود.»
چنين خطراتي دركمين بسياري از كشورهاي نفت خيز نيز هست. اين كشورها تا پيش از بحران اقتصادي حاضر، مدت ها از مواهب قيمت بالاي نفت بهره مند مي شدند، اما بعدها درآمد ملي آنها به يكباره تقليل يافت. اين كشورها مادامي كه قيمت نفت بالا بود، قادر بودند ازطريق ريختن پول در طرح هاي عمراني، به گروه ها و بخش هاي وفادار به خود پاداش دهند و با تقويت نيروهاي امنيتي، همزمان مخالفين را نيز به عقب برانند. اما امروز با توجه به قيمت پايين نفت نسبت به سال گذشته، اين رژيم ها كمتر قادر به دادن پاداش به دوستان و بودجه هاي كلان به نيروهاي امنيتي خود هستند. با توجه به كاهش درآمد اقشار مختلف، افزايش احتمال ناآرامي هاي داخلي اجتناب ناپذير است.
بحران اقتصادي حاضر باعث بي كاري هاي روزافزون و نزول قدرت خريد مردم براي مواد غذايي شده است. به پيش بيني بانك جهاني، در گزارش بدشگوني كه براي نشست وزيران اقتصاد كشورهاي «جي20» درمارس 2009 تهيه كرده بود، بحران اقتصادي كنوني، امسال چهل و شش ميليون نفر ديگر را به كام فقر خواهد راند و درمعرض خطرات بد غذايي قرار خواهد داد. ذخاير غذايي نيز به نوبه خود گرفتار مشكل هستند كه دليل آن خشكسالي هاي بي سابقه در آرژانتين و استراليا و شمال غرب چين و غرب ايالات متحده و بخش هايي از خاورميانه است. درچنين شرايطي، تعجبي ندارد اگر شاهد انفجار خشم و سراسيمگي مردمان گرسنه اي باشيم كه قادر نيستند براي خود و خانواده هاي خود غذاي كافي بيابند.
تصوير كلي اوضاع به قدر كافي گوياست: تركيب سقوط دايمي وضعيت اقتصادي با شكاف هاي موجود قديمي، و نظر منفي همگاني مبني بر ناتواني سيستم هاي موجود در بهبودبخشيدن به اوضاع، معجون كشنده اي از هراس ها و نگراني ها و خشم را ايجاد كرده است.
منبع: سياحت غرب

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14