(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 آبان 1388- شماره 19510
 

آثار اسراف و ميانه روي
علم و عدالت خدا
عاقبت هواپرستي
نقش نشانه شناسي در يافتن بصيرت
آدم ها را با حق بسنجيد
تپش قلم



آثار اسراف و ميانه روي

قال الصادق(ع): ان السرف يورث الفقر و ان القصد يورث الغني
امام صادق«ع» فرمود: همانا اسراف فقر به همراه مي آورد و اعتدال و ميانه روي بي نيازي را. (1)
ـــــــــــــــــــــــ
1-وسايل الشيعه، ج15، ص .258

 



علم و عدالت خدا

امام باقر(ع) فرمود: پيغمبري از پيامبران بني اسرائيل به مردي گذر كرد، ديد قسمتي از بدنش در زير ديواري است و قسمتي از آن بيرون از ديوار بود، و مرغان پرنده او را از هم پاشيده، وسگان، تنش را دريده بودند، از آنجا گذشت و شهري را مشاهده كرد و وارد آن شهر گرديد، ديد يكي از بزرگان آن شهر، مرده است و او را برروي تختي نهاده اند و با پارچه ديبا
(و ابريشم) كفن كرده اند و دور آن تخت، منقلهاي عود (ماده خوشبو) است كه مي سوزد. آن پيامبر(ص) عرض كرد: پروردگارا! من گواهي مي دهم كه تو حاكم عادل هستي و به كسي ستم نمي كني(اما) آن (مرد اول) بنده تو است كه به اندازه يك چشم به هم زدن به تو شرك نورزيد، و به آن مرگ كه من ديدم (نصف بدنش در زير ديوار، و نصف ديگر را مرغان و سگان مي خورند) او را ميراندي، ولي اين شخص(دوم) را كه به اندازه يك چشم به هم زدن به تو ايمان نياورده، اين چنين
(با تشريفات) او را ميراندي.
خداوند فرمود: آري اي بنده من، همان گونه كه گفتي حاكم عادلي هستم كه ستم نكنم، آن بنده من (مرد اول) گناهي، پيش من داشت. او را با آن وضع ميراندم تا مرا ديدار كند در حالي كه ديگر گناهي بر او نباشد، و اين بنده من (مرد دوم) كار نيكي نزد من داشت، او را با چنين وضعي ميراندم تا مرا ملاقات كند و ديگر پيش من كار نيكي نداشته باشد (و طلبكار من نباشد).(1)
ــــــــــــــــــــــــــ
1- اصول كافي، ج2، ص446

 



عاقبت هواپرستي

پرسش:
هواپرستي، انسان را به چه سرانجامي سوق خواهد داد؟
پاسخ:
روح آدمي را يا خدا پر مي كند و يا هوا، كه جمع ميان اين دو ممكن نيست، هواپرستي سرچشمه غفلت از خدا و خلق خدا است، هواپرستي عامل بيگانگي از همه اصول اخلاقي است، و بالاخره هواپرستي، انسان را در خويشتن فرو مي برد، و از همه حقايق جهان دور مي سازد.
يك انسان هواپرست جز به اشباع شهوات خويش نمي انديشد، آگاهي، گذشت، ايثار، فداكاري و معنويت براي او مفهومي ندارد.
رابطه اين دو با هم در آيات قرآن به خوبي بازگو شده است، آنجا كه مي گويد: «هرگز چشم هاي خود را از اين گروه با ايمان، اما ظاهراً فقير، برمگير، و به خاطر زينت هاي دنيا به اين مستكبران از خدا بي خبر، ديده ميفكن» (ولا تعد عيناك عنهم تريد زينه الحياه الدنيا). «و از آنها كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن» (ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا).
«از آنها كه پيروي هواي نفس كردند» (و اتبع هواه).
«همانها كه همه كارهايشان افراطي و خارج از رويه اعتدال و توأم با اسرافكاري است» (و كان أمره فرطا).(1)
در اينجا نخست، غفلت از خدا مطرح است و به دنبال آن پيروي از هوا، و جالب اين كه: نتيجه آن افراط كاري هم به طور مطلق ذكر شده است.
چرا هواپرست، هميشه گرفتار افراط است، شايد يك دليلش اين باشد كه: طبع آدمي در لذت هاي مادي هميشه رو به افزون طلبي مي رود، كسي كه ديروز از فلان مقدار موادمخدر نشئه مي شد، امروز با آن مقدار نشئه نمي شود، و بايد تدريجاً به مقدار آن بيفزايد.
كسي كه ديروز، يك قصر مجهز چند هزار متري او را سير مي كرد، امروز براي او يك امر عادي است، و به همين ترتيب، در همه شاخه هاي هوا و هوس، دائماً رو به افراط گام برمي دارند، تا خود را هلاك و نابود كنند.(2)
از سوي ديگر هواپرستي موجب مي گردد تا عقل انسان در هدايت و راهبري قواي انساني مغلوب واقع شده و او را در مسير حيوانيت سوق دهد. در چنين شرايطي خداي انسان همان هواي نفس او مي شود و در اين حالت او از يك حيوان نيز به تعبير قرآن پست تر خواهد بود «اولئك كالانعام بل هم اضل» اين افراد همانند چهارپايان بلكه پست تر از آنها هستند. بنابراين راه رسيدن به تعالي و حركت در مسير تكاملي عدم پيروي از هواي نفس است تا در پرتو آن سير الي الله و قرب الهي براي انسان موحد حاصل گردد.
ــــــــــــــــــــــــــ
1- كهف، آيه82.
2- تفسير نمونه، جلد21، صفحه364.

 



نقش نشانه شناسي در يافتن بصيرت

علي اكبر حسيني
در مطلب حاضر نويسنده با اشاره به مسئله نشانه ها كه مصاديقي ازجمله معجزات، فتنه ها و آزمون هاي بزرگ اجتماعي و سياسي و بحران ها را شامل مي شود، درصدد است با استفاده از آيات وحي، نقش نشانه ها را در ايجاد بصيرت براي مردم به خصوص نخبگان سياسي واجتماعي موردبررسي قرار دهد. اينك با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
اهميت نشانه ها براي ايجاد بصيرت
بصيرت به معناي روشن، روشنايي و بينايي، يكي از مهم ترين واژه هاي كاربردي در فرهنگ قرآني است. انسان بصير و بينا به كسي گفته مي شود كه از راه هاي گوناگون نسبت به خود و پيرامون، آگاهي روشني داشته باشد و موقعيت خود را با هر چيزي به درستي بسنجد و ارزيابي كند. از اينرو ميان شخص بصير با جهان خارج نسبتي مبتني بر واقعيت ها و حقيقت ها پديد مي آيد؛ زيرا هر آن چه از واقعيت ها را مي بيند با توجه به حقايق هستي ارزيابي مي كند و ميان هست ها و بايدها ارتباط منطقي برقرار مي كند.
در اين ميان نمي توان از نقش نشانه ها غافل بود؛ (ق آيه22) هوشياري و تيزبيني انسان بصير به وي كمك مي كند كه هر نشانه اي را به درستي بشناسد و تحليل و تبيين كند؛ زيرا تفقه در نشانه هاي هستي به وي اين امكان را مي بخشد تا نسبت متغيرات را در اشكال مختلف به دست آورد و نسبت به آن واكنش درست و مناسب نشان دهد. اين گونه است كه نشانه ها و به تعبير قرآني، آيات، در ايجاد بينش (شناخت) و نگرش (باورها و رفتارهاي ايماني) نقش بسزايي ايفا مي كند.
البته در تعبير قرآني، همه هستي، نشانه و آيات الهي هستند كه بايد مورد توجه قرار گيرد و انسان متفقه و فهيم را به سوي حقايق از مسير واقعيت ها رهنمون سازد. با اين همه برخي از نشانه ها، كاركردي تأثيرگذار و مستقيم در شناخت موضوع و ايجاد نگرش و باورهاي سازنده دارد كه از آن ها به معجزه ياد مي شود. در حقيقت معجزه، نشانه و آيه اي بصيرت ساز است و روشنگري شگفتي براي انسان ايجاد مي كند. البته اين تنها كاركرد معجزه نيست بلكه برخي ديگر از امور است كه كاركردي از اين دست دارد كه يكي از آن ها مجموعه ابتلانات و فتنه هاست. فتنه ها همان اندازه كه هشدار دهنده هستند، همان اندازه نيز روشنگر مي باشند و آدمي را نسبت به موقعيت خود در هستي و جامعه و نيز واكنش و كنش مناسب آگاه مي سازند. اين جاست كه فتنه ها براي اهل بصيرت كاركردهاي شگفتي را بازي مي كنند. (توبه آيه49 و آيات ديگر)
چيستي بصيرت
در مفهوم شناسي اين واژه بايد به اين نكته توجه داشت كه از نظر ريشه اي ارتباط تنگاتنگي ميان بصيرت به معناي روشنايي، با بصر به معناي چشم وجود دارد. به اين معنا كه زماني به انساني گفته مي شود كه وي داراي بصر است كه چشم وي در سلامت بوده و توانايي ديدن روشنايي را داشته باشد و رنگ ها و بازتاب هاي نور را از طريق چشم دريابد و احساس كند. بنابراين كسي كه داراي چشم ولي كور و نابينا باشد، داراي بصر نيست، بلكه وي تنها داراي «عين» يعني چشم است. مفهوم بصير با مفهوم فارسي بينايي ارتباط نزديكي دارد. انسان بينا كسي است كه داراي سلامت چشم و قدرت ديدن است؛ بلكه فراتر از مرتبه ديدن، مي تواند به روشني و وضوح آن چه را مي بيند تجزيه و تحليل كند و واقعيت ها را به درستي دريابد، زيرا هر ديدني مساوي با درك و فهم نيست.
به سخن ديگر، بينايي يا همان بصيرت، مرتبه اي پس از سلامت چشم و روشنايي آن مي باشد و به مرتبه اي اشاره دارد كه شخص بتواند با بهره گيري از ابزار حسي چشم و ديدن، از راه قلب و دل خويش، آن چه را يافته تجزيه كرده و اطلاعات بيروني را با اطلاعات دروني و شهودي خود تطبيق دهد و به يك نتيجه گيري منطقي و درست برسد و نسبت به آن چه ديده شده واكنش سازنده و مثبت داشته باشد. بنابر اين اهل بصيرت، كسي است كه بتواند از واقعيت ها به درستي از طريق چشم و ديدن آگاهي يابد و آن را درمغز و قلب خويش تجزيه و تحليل كرده و متناسب با آن واكنش نشان دهد.
اين گونه است كه ارتباط تتگاتنگي ميان نشانه ها، درك و تفقه، كنش و واكنش، واقعيت ها و حقايق پديد مي آيد و از مرز ديدن و نگاه كردن عادي بيرون مي رود. از اين رو خداوند در قرآن، اهل بصير را فراتر از اهل ديدن و شنيدن معرفي مي كند كه تنها از طريق چشم مي بينند و از طريق گوش مي شنوند و يا از طريق ديگر حواس ظاهري و باطني،اطلاعاتي را از بيرون و درون كسب مي كنند، ولي از قلب خويش بهره نمي گيرند تا اين اطلاعات را تجزيه و تحليل كرده و در مقام تفقه و فهم قرار گيرند و نسبت به آن واكنش نشان دهند.
تفقه و فهم، معيار شناخت اهل بصيرت
آن چه اهل بصيرت را اهل بصيرت و بينايي مي گرداند، تفقه و فهم، نسبت به اطلاعات و نشانه هاي رسيده از راه حواس و ديگر ابزارها و منابع شناختي است. لذا خداوند كساني را كه از اطاعت و نشانه هاي شناختي به درستي بهره نمي گيرند و به ابزار اصلي دل و قلب، درآن تفقه نمي كنند، سرزنش مي كند؛ زيرا داشتن اطلاعات به تنهايي كفايت نمي كند بلكه تجزيه و تحليل آن و در نهايت واكنش نشان دادن درست و مناسب براساس اطلاعات وفهم هاست كه به اطلاعات و دانش ارزش و اعتبار مي بخشد. (اعراف آيه 179 و احقاف آيه 26 و آيات ديگر)
براين اساس مي توان گفت كه بصيرت درفرهنگ قرآني، نوعي بينايي خاص است كه به شخص، امكان واكنش مناسب در برابر نشانه ها و اطلاعات به دست آمده را مي دهد.پس ارتباطي تنگاتنگ ميان واقعيت ها و حقايق درتفسير مفهوم بصيرت وجود دارد؛ زيرا آن چه از طريق ابزارها و منابع شناختي به دست مي آيد. واقعيت است كه اهل بصيرت با درست كنار هم قرار دادن اين واقعيت هاي به دست آمده با حقايق هستي مي كوشند تا واكنش مناسب و درستي را ارايه دهند.
حقايق به آن دسته از امور گفته مي شود كه درمسير اصلي هستي، تحقق و ثبوت دارد، هرچند كه درجهان خارجي، آن چه يافت مي شود برخلاف آن مسير اصلي باشد. بنابراين هر واقعيتي نمي تواند حقيقت باشد، ولي هر حقيقتي مي بايست واقعيت يابد. بنابر اين با دو دسته از امور روبه رو هستيم: دسته نخست اموري است كه واقعيت خارجي را شكل مي بخشند و جزو هست ها مي باشند ولي اين گونه نيست كه هر هستي، حقيقت درست و مناسب درمسير اصلي هستي باشد. دسته دوم اموري است كه حقيقت مي باشد و گاهي به شكل واقعيت در جهان خارج تحقق يافته است. دراين حالت ميان هست و بايد، يكتايي و يگانگي پديد آمده است ولي گاه ديگر آن حقيقت درخارج آن حقيقت درخارج تحققي ندارد، از اين رو جزو آرمان و بايدهاست ولي به شكل هست ها تحقق نيافته است. بنابر اين لازم است كه هربايدي هست شود ولي اين گونه نيست كه هر هستي بايدي است كه بايد وجود داشته باشد. نمونه اين واقعيت ها ناهنجاري هاي اخلاقي چون زنا و تهمت و دروغ است كه هست هايي مي باشندكه مي بايست هست نباشند.
اهل بصيرت پس از آگاهي از آن چه يافته و تفقه نموده اند مي كوشند تا آن واقعيت را با حقايق بسنجند و درمسير تحقق بخشي حقايق تلاش كنند. اين گونه است كه اهل بصيرت درمسير علم ملكوتي و حقايق آن حركت و تلاش مي كنند و واقعيت ها را براساس آن مي سنجند.
ارزيابي و داوري اهل بصيرت
چنان كه گفته شد، اهل بصيرت، كساني هستند كه ميان حقايق و واقعيت ها به داوري مي نشينند و آن چه را ازطريق نشانه ها به دست آورده اند با تفقه و فهم دقيق مي سنجند تا اگر واقعيتي با حقيقتي همخوان و سازگار نبود، در تغيير آن بكوشند و اگر هماهنگ و سازوار بود در تثبيت آن تلاش كنند. براين اساس داوري و ارزيابي در مفهوم بصيرت نقشي مهم ايفا مي كند؛ زيرا بي داوري و ارزيابي، نمي توان حقايق را در واقعيت هاي پيچيده شناخت و نسبت به آن توصيه هاي مناسب ارائه داد.
بنابر اين نياز به معيارهاي سنجش نيز خود را به عنوان يك ضرورت در مفهوم بخشي بصيرت مطرح مي كند. اصولا به سبب پيچيدگي امور، تنها با معيارهاي خاص مي توان در واقعيت هاي خارجي، حقايق را شناخت وآن را به عنوان هدف و آرمان، مورد توجه و اهتمام قرار داد. اين گونه است كه بسياري از مردم حتي خواص اهل علم، در فهم حقايق دچار ترديد و مشكل مي شوند؛ زيرا واقعيت ها چنان حالتي از گفتمان را در جامعه پديد مي آورد كه شناخت حق از باطل مشكل مي شود. به ويژه آن كه اصولا انسان ها در چارچوب واقعيت ها زندگي و تحليل و تبيين مي كنند و توصيه هاي آنان بيشتر مبتني بر واقعيت ها شكل مي گيرد.
از اين رو در اسلام، شناخت معيارهاي سنجش به عنوان يك اصل مهم مورد توجه قرار گرفته است و از آن جايي كه براي توده هاي مردم، معيارهاي عقلاني و انتزاعي سخت ياب مي باشد، به معيارهاي غير انتزاعي و تجسمي توجه داده شده است. براين اساس به عنوان يك معيار عيني غير انتزاعي، اميرمؤمنان علي(ع) به عنوان معيار سنجش مطرح مي شود و در روايات بسياري آن حضرت(ع) به عنوان ميزان اعمال و رفتار معرفي مي گردد، زيرا مردم با توجه به مصاديق عيني و اسوه هاي كامل كه در برابر ايشان است، بهتر مي توانند حق را از باطل تشخيص دهند و واقعيت هاي جامعه و جهان، آنان را نفريبد.
در فتنه ها كه از همه سو هجوم گفتمان واقعيت ها، مردم را احاطه كرده و قدرت تفكر و تدبر را از ايشان گرفته است، اسوه هاي عيني و ترازوي عيني و محسوسي چون اميرمؤمنان (ع) است كه مي تواند راهنماي مردم براي خروج از فتنه ها باشد.
عقل و علم در بصيرت
هرچند كه علم و شناخت از واقعيت ها و حقايق، بسيار اساسي و مفيد است ولي از آن جايي كه علم به معنايي دانايي است هرگز نمي تواند چنان كه بايد و شايد در يافتن مسير اصلي كمك كند. دانايي و دانش، به عنوان مقدمه مي تواند به بصيرت بخشي و روشنگري كمك كند ولي آن چه به آدمي كمك مي كند تا اهل بصيرت شود عقل است.
بسياري از اهل علم و دانايي به سبب فقدان عقلي كه پاي هواي نفس را عقال كند و بند راهش شود، گرفتار بدبختي و شقاوت ابدي شده اند؛ زيرا آگاهي و دانايي نسبت به جهان واقعيت ها بلكه حتي حقايق ملكوتي هستي، نمي تواند نگرش و رفتار شخص را مشخص كند؛ اين جاست كه عقل به عنوان عامل مهم نگرش ساز وارد عمل مي شود. عقل انساني است كه همانند پيامبر دروني و وجدان بيدار فطرت، آدمي را نسبت به آن چه يافته و آگاه شده، با انگيزه مي سازد و انگيزه حركتي را براي تحقق حقايق فراهم مي آورد.
در حقيقت عقل آدمي به وي كمك مي كند تا از شناخت خويش نسبت به واقعيت ها و حقايق به درستي بهره گيرد و پس از سنجش و داوري، در مسيري قرار گيرد كه او را به سوي كمال و حقايق هستي سوق دهد.
نشانه هاي روشنگر
انسان عالم عاقل به هر جا بنگرد نشانه هاي بسياري براي خود مي يابد كه بتواند براساس آن داوري و سنجش كند و راه خويش را باز شناسد. اين گونه است كه نشانه ها در زندگي هر انسان بصير، نقش اساسي را ايفا مي كند.
اين كه در آموزه هاي قرآني از آيات الهي به عنوان بصيرت ياد شده است.(ق آيات 6 تا 8 و آيات ديگر) از آن روست كه اين نشانه ها و آيات، به شخص، بينايي مي بخشد تا موقعيت خود و پيرامون را به درستي تفسير و تحليل كرده و با تفقه و بهره گيري از معيارهاي سنجش، ميان واقعيت ها و حقايق، تبيين و توصيه دقيق و راهبردي ارايه دهد.
از نظر قرآن، نشانه هاي روشنگر در همه جا به فراواني يافت مي شود و اگر انسان به پيرامون خود نگاهي كند آنها را مي يابد.
از آن جايي كه همه ابزارها و منابع شناختي از جمله گوش و چشم و دل براي آدمي فراهم است و همه معيارهاي سنجش در اختيار او گذاشته شده است، انسان به آساني مي تواند با ديدن نشانه ها و تفكر و تدبر در آنها، و سپس سنجش براساس معيارهاي عيني و حتي انتزاعي، موقعيت درست را تشخيص داده و در مسير حق حركت كند و در دام واقعيت ها نيفتد.
توجه به نشانه ها و آيات در زمان بحران ها و فتنه ها مهم تر و اساسي تر است؛ زيرا در اين زمان چنان حق و باطل درهم آميخته است كه آدمي نمي تواند خود را در مسير حق قرار دهد؛ چون در زمان بحران و فتنه ها، امور متشابه و حق نما بسيار مي شود و دشمنان، واقعيت هايي را به عنوان حقايق به خورد توده مردم مي دهند. در اين زمان چنان دودي فضا را آكنده مي كند كه حتي خواص نيز از تشخيص حق و باطل باز مي مانند و كار را بر توده مردم دشوار مي سازند. اين جاست كه توجه به شاخصه هاي اصلي مورد تأكيد قرار گرفته است.
به اين معنا كه در هنگام فتنه مي بايست به قله ها نگاه كرد و اصول اساسي را مدنظر قرار داد. فضايي كه انسان ها در هنگام فتنه ها و بحران ها در آن قرار مي گيرند همانند فضاي مه آلود دره هاست كه ديگر راه هاي كوچك و نشانه هاي خردي چون درخت و صخره ديده نمي شود. در اين زمان مي بايد به قله هايي توجه كرد كه همانند خورشيدي از پس مه غليظ به چشم مي آيد. بنابراين مي بايست همواره به اصول اساسي و ارزشي پاي بند بود كه چون قله و خورشيد به عنوان نشانه هاي اصلي راه را نشان مي دهند.
توده مردم هرگاه در بحران ها و فتنه ها قرار گرفته اند بايد به كساني توجه كنند كه اصول ارزشي و اساسي را پاس مي دارند، هر چند كه به برخي از ارزش هاي خرد و جزيي بي توجهي مي كنند؛ زيرا گاه در فتنه ها به سبب فضاي خاكستري و متشابهات، داوري ها به سختي مي تواند درست و واقعي باشد و آن چه به نظر مي رسد كه عملي ضدارزشي است، در حقيقت چنين نيست و يا چنين نمايانده شده است.
در فتنه ماه هاي اخير، فضاي مه آلود آن گونه بود كه دشمن، مردم را به مسائلي چون مسئله كهريزك و يا كشته شدن چند نفر به عنوان مسايل اصلي و ارزشي توجه مي داد درحالي كه اصل فتنه كه نابودي نظام اسلامي بود در پس هياهو گم شده بود. در اين جا بود كه اهل بصيريت به روشنگري رو نموده و با اشاره به قله هاي بلند ارزش هايي چون اسلام، نظام اسلامي، ولايت فقيه، قانون اساسي و مانند آن، توده مردم را به سوي حق و حقيقت رهنمون ساختند و اجازه ندادند تا برخي با سوءاستفاده از مسايلي كه در انبوه هياهو ارزشي و يا ضدارزشي بودن آنها گم بود، مردم را از اصل باز دارند.
بنابراين مردم همواره بايد به نشانه هاي بزرگ و برجسته اي توجه كنند كه يادآور اصول ارزشي و اساسي است. از اين رو در آيات قرآني به معجزه ها كه آيات بزرگ الهي هستند به عنوان بصاير توجه داده شده است؛ زيرا اين معجزه ها همانند قله هايي است كه حق را از باطل جدا مي كند و پيامبر را از غيرپيامبر باز مي شناساند. براين اساس مي توان گفت كه نشانه هاي بزرگ و اصول اساسي و كلي در دوران فتنه ها ملاك داوري و ارزيابي تلقي مي شود؛ زيرا دشمن با اهتمام به مسايل جزيي، مي كوشد تا هدف را پنهان كند و مردم را از مسير اصلي دور داشته و سرگرم امور جزيي نمايد تا اين گونه به اهداف پست و پليد خويش دست يابد.

 



آدم ها را با حق بسنجيد

حسن رحيم پور ازغدي
گناه فتنه و فتنه انگيزي در منطق قرآن كريم، از گناه قتل بيشتر و فتنه گران از قاتلان بدترند. فتنه هنگامي آغاز مي شود كه حق و باطل چنان درهم مي آميزند كه شناخت هر يك از ديگري به آساني امكانپذير نيست. نويسنده مطلب كوشيده است كه نگاهي به چگونگي شناخت حق از باطل در عرصه فتنه داشته باشد.اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
خداوند در زمان فتنه اهل حق را رها نمي كند
امام علي(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه درخصوص اينكه فتنه چگونه شروع مي شود مي فرمايد: كه شروع فتنه از دو جاست: يك بعد نفساني دارد يعني خودخواهي و دوم اينكه شروع فتنه از بدعت نظري در مفاهيم است. يك عده در اصول و مفاهيم بدعت مي گذارند، آن را تحريف مي كنند و عده اي هم براي قدرت طلبي و دنياخواهي پيش مي آيند؛ امام علي(ع) فرمود: فردي او را ياري مي كند؛ فردي در مفاهيم بدعت مي گذارد. ايشان مي فرمايد: اگر باطل باحق در نياميزد و مخلوط نشود حق طلبان به راحتي آن را تشخيص مي دهند و كار باطل پيش نمي رود ولي در فتنه، فتنه گران اندكي از حق و باطل را مي گيرند و آن را مخلوط مي كنند؛ يعني زماني كه سخنراني يا منبر آنها را گوش مي كنيد و يا مقاله و كتاب آنها را مي خوانيد متوجه مي شويد كه مباحث درستي در آن وجود دارد ولي درواقع مقداري از حق و مقداري از باطل با هم مخلوط و ارائه شده است؛ يعني اين مطالب باطل صريح نيست.
حضرت امير(ع) مي فرمايند: اينجاست كه بازار شيطان گرم مي شود و در جامعه يارگيري مي كند. حضرت امير مي فرمايند: با اين حال اينجا هم اگر كسي اهل حق باشد و تقواي حق داشته باشد، كه خداوند رهايش نمي كند.
¤ در زمان فراگيري شبهه اگر حق و باطل را تشخيص نمي دهيد بر جاي خويش بمانيد تا حجت پيدا كنيد.
امام علي(ع) در خطبه 151 نهج البلاغه مي فرمايند: مردم شما هدف گيري شده ايد و مورد آماج بلا و امتحان هستيد، بيدار شويد و از مستي وفور نعمت و از سختي عقوبت بترسيد؛ آنگاه كه غبار شبهه برانگيزد برجاي خويش بمانيد، حرفي نزنيد و اقدامي نكنيد و اگر نمي توانيد حق و باطل را تشخيص دهيد براساس تعصب و احساسات موضع نگيريد. فرمودند: وفتي نمي دانيد حق و باطل چيست اگر تقواي حق طلبي داريد، آرام باشيد. زماني كه متوجه نمي شويد و حجت عقلي و شرعي نداريد و بخواهيد براساس احتمال، حدس، گمان، تبليغات و تلقينات موضع بگيريد بيدار باشيد و آنگاه كه غبار شبهه برمي خيزد، برجاي خويش بمانيد تا حجت پيدا كنيد. امام(ع) فرمودند: وقتي فتنه ها پيدا شود و راه كج پيش پاي هر يك از شما بگذارد و آسيابش بچرخد، فتنه آغازش چون ابتداي جواني، دلربا، فريبنده و جذاب است اما وقتي پايان يابد آثارش شوم و زشت است؛ چون نشانه هاي ضربت سنگ. حضرت امير(ع) فرمودند: فتنه وقتي مي آيد در ابتداي آن نمي فهميد كه فتنه است چرا كه همه چيز مرتب، قشنگ، درست و تئوريزه شده است، فرمودند: اينجا جاي صبر و دقت است. آغاز فتنه از افرادي است كه بر سر قدرت، ثروت و رياست مسابقه مي گذارند و چون سگان اين مردار را از دندان يكديگر مي ربايند و يكديگر را مي جوند و پس از مدتي پيروان از رهبران اعلام بيزاري و برائت مي كنند و رهبرانشان از پيروانشان گلايه مي كنند. هر يك تقصير را برعهده ديگري مي گذارد و چون دشمنان از يكديگر جدا مي شوند، هيچ يك مسئوليت آنچه كردند و مسئوليت فتنه را برعهده نمي گيرند و يكديگر را با لعنت ديدار مي كنند.
¤ مبادا امام حاكم خود را در اين فتنه ها تنها بگذاريد!
حضرت امير(ع) مي فرمايند: وقتي شبهه برمي خيزد برجاي خويش بمانيد، آنگاه كه شبهه گردوغبار مي كند، فتنه از رهگذرهاي پنهان و غيرآشكار درمي آيد، پس آنگاه به رسوايي و زشتي مي گرايد. امام علي(ع) در خطبه 93 نهج البلاغه مي فرمايد: فتنه زماني كه مي آيد از روبرو شناخته نمي شود، وقتي كه تمام مي شود از پشت سر شناخته مي شود يا در جاي ديگري مي فرمايد: اي مردم! امام حاكم خود را در اين فتنه ها تنها مگذاريد تا بعدها خود را سرزنش كنيد. خود را در آتش فتنه اي كه پيشاپيش آن رفته ايد بي انديشه درمي آوريد همانا من براي شما چراغم در تاريكي ! هركس در تاريكي است و حق را از باطل نمي شناسد به اين چراغ بنگرد، به من بنگرد و راه را بيابد.
¤ دشمنان علي(ع) در جمل از خوش سابقه ترين اصحاب پيامبر(ص) بودند.
حضرت امير(ع) فرمود: در فتنه دل هاي سابقا مومن دو دل و سست مي شوند، مردان سالم گمراه مي شوند، رأي درست و نادرست درهم مي آميزد، فرزند با پدر كينه مي توزد، پدر و فرزند عليه يكديگر كينه مي ورزند. در زمان امام علي(ع) يكي از مواردي كه خود حضرت آن را فتنه ناميدند، شورش جمل بود كه منتهي به جنگ جمل شد و اين جنگ، اولين جنگي بود كه بر علي(ع) تحميل شد. حضرت در نهج البلاغه، شورش طلحه و زبير را فتنه ناميدند و از مردم خواستند كه آن را سركوب كنند و طي نامه اي به مردم كوفه نوشتند كه ديگ آشوب به جوش آمده و فتنه آغاز شده است؛ همه به سوي رهبر خود بشتابيد و در جهاد عليه فتنه شتاب كنيد كه تأخير خطرناك است.
دشمنان حضرت علي(ع) در جنگ جمل جزو خوشنام ترين، خوش سابقه ترين افراد و اصحاب پيامبر(ص) بودند؛ كساني كه حضرت مي فرمايد: ما از كودكي و خردسالي با هم بزرگ شديم و در جبهه ها هميشه همه در كنار هم بوديم. طلحه و زبير بارها در جهاد در خط مقدم بودند. شخص ديگر كيست؟ عايشه؛ ام المؤمنين و همسر پيامبر(ص). عايشه جزو نزديك ترين افراد به پيامبر(ص) بود. عثمان خليفه سوم كشته و پس از آن شورش شروع مي شود. اين شورش به حدي است كه سه روز جنازه خليفه روي زمين مي ماند و هيچ كس حاضر نمي شود كه او را دفن كند؛ يعني فضاي مدينه اينگونه بود. مي دانيد كه جنازه عثمان، خليفه سوم را در نيمه شب و بعد از سه روز آن هم با وساطت اميرالمؤمنين(ع) براي دفن بردند. ابتدا مردم مدينه نگذاشتند كه او در قبرستان مسلمانان دفن شود و به همين خاطر عثمان را در مقبره و باغ يك كسي دفن و بعد روي آن ديوار خراب كردند تا كسي نبش قبر نكند كه بعدها همانجا جزو قبرستان بقيع شد.
درواقع خود قضيه قتل خليفه نيز يك فتنه بود و از مواردي بود كه حق و باطل با يكديگر مخلوط شده بودند.
حضرت امير(ع) هم منتقد روش حكومتي عثمان بودند وهم درعين حال مخالف قتل خليفه.
انواع و اقسام رنگ ها و چهره ها و صداها
خليفه كشته مي شود و مردم به سمت حضرت علي(ع) هجوم مي آورند. اصحاب، مهاجرين و انصار و همه به سمت علي (ع) هجوم مي آورند كه بايد رهبري را برعهده بگيريد. درابتدا حضرت مي فرمايند كه من را رها كنيد و سراغ افراد ديگري برويد. هستند افرادي كه دلشان مي خواهد و براي تحويل حكومت آمادگي دارند. از من بگذريد. من اگر درحاشيه باشم و كمك كنم ونظارت داشته باشم بهتر از اين است كه مسئوليت حكومت را برعهده بگيرم. آنچه كه براي اجراي عدالت پيش رو داريم انواع و اقسام رنگ ها و چهره ها و صداها است. بعد از اين خود شما درست تشخيص نخواهيد داد و برخي از شما مقابل من خواهيد ايستاد. عده اي از شما كنترل احساسات خود را از دست خواهيد داد و ايمان قبلي تان خواهد لرزيد و عقل هايتان ثبات نخواهد داشت.
همه شما قدرت تشخيص نخواهيد داشت؛ يعني اين كار به لحاظ نظري هم ثبات عقلي يعني تشخيص درست حق از باطل مي خواهد و هم ايمان وقلب محكم؛ ولي اكثر شما اين شرايط را نداريد؛ نه قلب هاي شما براي اين كار محكم خواهد بود و نه عقل هايتان ثبات خواهد داشت تا حق را از باطل به درستي تشخيص دهيد. من از همين حالا مي بينم كه آفاق تيره و نيمه تاريك و نيمه روشن خواهد بود و اين را بدانيد اگر من مسئوليت حكومت را قبول كنم ديگر گوشم بدهكار وراجي ها و سرزنش هاي ديگران نخواهد بود و به آنچه كه خودم درست مي دانم عمل خواهم كرد. بنابراين با چشم باز با من بيعت كرده و به من رأي دهيد.
¤ بيعت كنندگان با علي (ع) سه جنگ را به ايشان تحميل كردند
حضرت امير(ع) مي فرمايند: من نمي خواستم مسئوليت حكومت را قبول كنم ولي چنان جمعيت به سمت من هجوم آورد كه لباسم از دو طرف پاره شد، دختران از فرط اشتباه حجاب خود را كنار گذاشتند و به سمت من مي آمدند و پيرمردهايي كه با عصا راه مي رفتند چنان به سويم مي آمدند كه عصاي خود را پرت كردند.
من وقتي ديدم مردم اين چنين به سمت من آمدند و بيعت عمومي است و همه مي گويند كه ما پاي تو ايستاده ايم، ديگر بهانه اي نداشتم كه اين مسئوليت را قبول نكنم وحجت بر من تمام شد. با اين حال مي دانستم كه برخي از همين افراد با من چگونه رفتار خواهند كرد و زماني كه خلافت و رهبري را پذيرفتم، گروهي از همين افراد پيمان شكستند (ناكثين)، گروه ديگري از دين خارج شدند (مارقين) و دسته سوم ستم كردند (قاسطين) و همين ها سه جنگ را به من تحميل كردند. گويا نشنيده بودند كه خداوند در قرآن فرموده بود كه آخرت از آن افرادي است كه دردنيا دنبال فساد و برتري طلبي نباشند و اين خانه و دار آخرت را مخصوص افرادي قرارداديم كه اراده علو يعني
برتري طلبي، رياست و قدرت طلبي و اراده فساد نداشته باشند.
حضرت امير (ع) مي فرمايند: چطور شما در قرآن اين آيه را مي بينيد ولي باز با من درگير شديد. چرا اين آيه در ذهن همه شما وجود دارد اما دنيا چشم شما را پركرده است و به وقتش آيه هاي اين چنيني را فراموش مي كنيد. علتش اين است كه منافع شما به خطر مي افتد. سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر آن گروه بسيار براي بيعت با من هجوم نمي آوردند و حجت بر من تمام نشده بود و اگر نبود كه خداوند از عالمان و آگاهان پيمان گرفته است كه بر گرسنگي ستمديدگان و شكم بارگي ستمگران آرام نگيرند به خدا سوگند مسئوليت حكومت را قبول نمي كردم و مهار شتر حكومت را روي كوهان آن مي انداختم تا هرجا دلش مي خواهد برود و آب پايان آن را به جام آغاز آن مي دادم، و مي دانيد و مي دانستيد كه دنياي شما درنزد من بي ارزش تر است از عطسه بز. ابن عباس روايت مي كند: در دومين روزي كه مردم مدينه با علي بيعت كردند امام علي همان اول آمد و سخنراني كرد كه از همين سخنراني جنگ ها بيرون آمد و فهميدند كه با علي نمي شود ساخت و بايد با او جنگيد و حكومت وي بايد براندازي و ساقط شود.
ابن عباس روايت مي كند: حضرت امير (ع) در بخشي از سخنراني خود گفت: مردم در روز اول حكومت به شما بگويم، اي مردم! بدانيد كه هر زمين و امكاناتي كه از بيت المال در دوره قبل گرفتيد و به شما داده شده، از اموال خدا و اموال مردم و بيت المال به هركس دادند همه آنها بدون استثنا به بيت المال بازخواهد گشت. همه را مصادره مي كنم و از شما پس مي گيرم، هركس هرآنچه را كه از بيت المال بيش از سهم خود برداشته است به بيت المال باز مي گردانم اولين قدم اول حكومت بنده است، بعد هم نگوييد كه برگذشته ها صلوات.
حضرت امير(ع) فرمود: حقي كه زمان بر آن گذشته است باطل نمي شود، حق و حقوق و عدالت مشمول عبور زمان نمي شود، اگر اين اموالي را كه از بيت المال برداشتيد و رفتيد و با آن ازدواج كرديد و با مهريه همسرتان كرديد همان را از شما پس مي گيرم، واگر هم درنقاط مختلف سرمايه گذاري كرديد همه را از شما پس خواهم گرفت چرا كه اينها مال شما نيست. اينها مال خداست و متعلق به فقرا و محرومان است. هركدامتان هم بگوييد كه عدالت سخت است، حضرت فرمودند اتفاقاً آسان است، دراجراي عدالت گشايش، سعه و راحتي است براي همه، اتفاقاً اگر عدالت اجرا شود همه راحت زندگي مي كنند، اگر كساني فشار عدالت را سخت مي دانند بدانند كه فشار بي عدالتي سختي بيشتري دارد.
حرف هايي را هم كه بيان مي كنم شعار نيست يعني گردن من به آنچه مي گويم گرو است. گردن من درگرو صحبت هاي من است و جانم را درراه صحبت هايم مي دهم.
فرمودند: افرادي كه تقوا داشته باشند در شبهات وارد نمي شوند، چرا كه از اين به بعد عده اي در افكار عمومي شبهه ايجاد مي كنند آن هم با عنوان هاي قشنگ تا جلوي مرا بگيرند، ولي دراين ميان افرادي كه تقوا داشته باشند وارد شبهات نمي شوند و بازي نمي خورند ولي افرادي كه دلشان مي خواهد بازي بخورند بازي مي خورند، آگاه باشيد كه بلاو آزمايش شما و آزمون بزرگ شروع شد عين روز اولي كه پيامبر(ص) آمد.مانند 30سال پيش، آن موقع بين اسلام و كفر انتخاب كرديد دوباره كاري مي كنم كه مجبور شويد بين اسلام و كفر انتخاب كنيد، دوباره سر دوراهي قرارتان مي دهم، بازي تمام شد. نمي شود روش كفار را پيش بگيريد ولي با ظاهر مذهبي، نمي گذارم. بايد بين عدل و ظلم انتخاب كنيد، دوباره بايد معلوم شود كه چه كسي مؤمن است چه كسي كافر و فاسق. غربال مي شويد، يا برمن با من يعني يا با حق يا بر حق، تصميم خود را بايد بگيريد، انقلاب ياضد انقلاب، حق يا باطل، عدل يا فساد.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
تلخي پايان يك رابطه مضر، بهتر از تلخي بي پايان و ابدي است!
¤¤¤
«توهم عبادت» عامل تهي ساختن معني از صورت و بزرگترين مانع ورود انسان به معنويت است.
¤¤¤
مطالعه حقايق، انسان را به بي نهايت مي رساند!
¤¤¤
خداوند «ارباب و رعيتي» را براي مردم نمي پسندد و كساني را هم كه با القاب رنگين بندگان خدا را به اين «ذلت ننگين» مي كشانند، نخواهد پسنديد!
¤¤¤
در عرصه «ازدواج هاي نابسامان» زن و شوهر در دوزخ هم مي سوزند و نسلشان هم قرباني انتخاب بد آن دو نفر مي شود!
¤¤¤
مشكلي كه با گفتگو حل نشود، با هيچ سلاح ديگري، درست و اساسي حل نمي گردد.
¤¤¤
چون دري گشوده شود، راهي باز است و چون دري بسته شود، راهنمايي در كنارت ايستاده است، هيچ گاه نااميد نباش!
¤¤¤
اگر مرگ نبود، زندگي در دنيا مي مرد!
¤¤¤
در ميدان كسب قدرت، خوك ها خواجگي مي كنند، روباها شير مي درانند و هوا هميشه گرگ و ميش است.
¤¤¤
انحراف به چپ، تمايل به كج شدن در راست را در دل خود مي پرورد، فقط تعادل در تعادل هميشگي است.
¤¤¤
عمري مسندنشيني ارزش يك لحظه خلع از قدرت را ندارد، بيا در مقام بندگي خدا سلطنت حقيقي اينجاست.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14