(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 9 آذر 1388- شماره 19524
 

نقش رفتار انساني در تقديرات الهي
مناسبات عدالت و صلح جهاني از ديدگاه امام خميني(ره)



نقش رفتار انساني در تقديرات الهي

سيدحسن خليل زاده
يكي از مسائل پيچيده در انديشه اسلامي، مساله تقدير و مقدرات الهي است؛ زيرا ارتباط تنگاتنگي با مسايلي چون اختيار، انتخاب، آزادي، پاداش و كيفر پيدا مي كند و حتي در تقابل با آن قرار دارد؛ چون اگر تقدير را بپذيريم بايد از اختيار و آزادي دست بشوييم و كيفر و پاداش را لغو بدانيم؛ زيرا زماني كه تقدير بر زندگي انسان غلبه يافت و نوعي جبر بر آن حكمفرما شد ديگر سخن از اختيار و پاداش و كيفر بيهوده خواهد بود.
اما به نظر مي رسد كه انديشه اسلامي به گونه اي ديگر به مساله پرداخته است تا هر چيزي در جاي خود معناي درست يابد. از اين رو در آموزه هاي قرآني درباره نقش رفتار و عملكرد آدمي حتي در تغيير تقدير الهي سخن به ميان آمده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا افزون بر تبيين مساله قدر و تقدير، آثار و نيز عوامل تغيير در قدر و مقدرات را تشريح كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
چيستي مفهوم قدر
قدر با قاف و دال مفتوح داراي معاني چندي است. اين واژه در زبان عربي به معناي بيان كميت چيزي (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 658)، مقدار و اندازه چيزي به حسب وزن يا به حسب زمان و مكان، اندازه نمودن، فرمان دادن، حكم كردن، محدود ساختن حوادث و چيزها به علل مادي و شرايط زماني و مكاني آمده است. (نثر طوبي، ابوالحسن شعراني، ص 288)
قدر در كاربردها و اصطلاحات اسلامي و فرهنگ قرآني، به معناي اندازه اشيا و تعيين حدود وجودي آن هاست. (الميزان، علامه طباطبايي، ج 19، ص 90)
به بيان ديگر، تقدير، امري از ناحيه خداوند، به معناي قراردادن آن به اندازه و مقداري است كه حكمت اقتضا مي كند. (مجمع البيان، شيخ طبرسي، ج 9 و 10، ص 785) بنابراين هرگاه سخن از تقدير الهي به ميان مي آيد به معناي تعيين حدود وجودي هر چيزي است كه مقتضاي حكمت آن چيز مي باشد. به اين معنا كه هر چيزي در حكمت الهي، داراي حدود وجودي است كه نمي تواند از آن فراتر رود و همين محدوديت است كه به چيزها معنا و وجود و ماهيت خاص بخشيده است.
خداوند در آيات چندي از جمله 21 سوره حجر و 2 سوره فرقان، 12 سوره يس و 49 سوره قمر و 3 سوره طلاق، بر فراگير بودن تقدير الهي نسبت به همه موجودات و آفريده ها تاكيد مي كند تا اين معنا را تبيين نمايد كه هيچ چيزي از دايره تقدير و قدر الهي بيرون نيست و هر آفريده اي به سبب تقدير و محدوديت هاي وجودي كه خداوند در نظر گرفته است، هستي يافته و آفريده شده است.
اين بدان معناست كه ماهيت هر آفريده اي به تقدير الهي تحقق مي يابد و همين محدوديت هاي وجودي است كه به چيزي معناي ماهيت مي بخشد و از ديگر آفريده ها جدا مي سازد.
كاربرد قدر در قرآن فراتر از تبيين محدوديت هاي وجودي در اصل ماهيت هر چيزي است؛ زيرا از كاربردهاي اين واژه در قرآن، تبيين محدوديت هاي ديگر هر موجود در حوزه هاي ديگري غير از اصل وجود مي باشد. محدوديت در هر موجودي است كه شامل تعيين حدود از اين رو در قرآن، سخن از اجل به عنوان تقدير و تعيين محدوديت زندگي و بقاي هر موجودي حتي امت ها به ميان آمده است. (يونس آيه 49)
فلسفه و هدف قدر
آن چه در مفهوم شناسي قدر بيان شد، به نوعي فلسفه و هدف قدر و مقدرات الهي را نيز تبيين كرده است؛ زيرا در مفهوم شناسي گفته شد كه براي هر آفريده اي، حدود وجودي بر پايه مقتضيات حكمت الهي است. بنابراين، هدف اصلي از قدر، ماهيت بخشي به وجودات و آفريده هاي الهي است؛ از اينرو هر موجودي از موجودي ديگر تمييز داده مي شود و ماهيت و مفهوم جداگانه اي مي يابد. در حقيقت قدر الهي چيزي همانند جنس و فصل براي چيزهاست و خداوند با قدر خويش فصل و حدود وجودي هر آفريده اي را مشخص مي سازد.
البته براي قدر و مقدرات الهي، فلسفه و اهداف ديگري در قرآن بيان شده كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
خداوند در آيه 5 سوره يونس از تقدير حركت منظم ماه سخن به ميان مي آورد كه در حقيقت تبيين كننده محدوديت هاي حركتي براي ماه است. در همين آيه توضيح داده شده كه هدف از تقدير حركت منظم ماه در مدار خود و منازل آن، براي تعيين سال و تشخيص سال و ماه براي انسان هاست. به اين معنا كه يكي از آثار و تبعات تقدير ماه، بهره گيري انسان از آن براي تعيين سال و برنامه ريزي در امور زندگي است.
از اين آيه اين معنا نيز به دست مي آيد كه تقدير حركت ماه و قدر و اندازه داشتن منازل آن، زمينه ساز امكان برنامه ريزي براي زندگي و تدبير شئون آن است (الميزان، ج10، ص 12) ولي اين بدان معنا نيست كه اصل تقدير ماه، براي اين مسئله است، بلكه حكمت و فلسفه اي كه بر آن مترتب مي شود، امكان برنامه ريزي و تعيين سال براي آدمي است.
يكي از مقدرات الهي، اجل براي انسان است. به اين معنا كه براي هر انساني، مقدار مشخصي از زمان براي زندگي در كره خاكي و دنيا معين شده كه با پايان زمان، مرگ به سراغ وي مي آيد. خداوند در آيات 60 و 61 سوره واقعه در تبيين حكمت و فلسفه تقدير اجل و مرگ براي انسان ها به اين نكته توجه مي دهد كه از اهداف تقدير اجل و مرگ، جانشين شدن نسلي ديگر در زمين است. بنابراين اجل براي انسان ها كه به معناي تقدير زماني حضور انسان در زمين مي باشد، به منظور جانشين سازي ديگران صورت مي گيرد تا آنان نيز بتوانند در شرايط مساوي ظرفيت ها و توانمندي هاي الهي خويش را بروز دهند و شاكله و هويت وجودي خويش را در كارخانه دنيا بسازند.
خداوند در آيه 27 سوره شوري، تقدير روزي آدمي از سوي خداوند را عامل بازدارنده اي برمي شمارد كه از تجاوزگري و فساد او در زمين باز مي دارد. به اين معنا كه مقدر شدن روزي آدمي و محدوديت در آن، براي آن است كه آدمي گرفتار تجاوز و فسادگري در زمين نشود. اين بدان معناست كه بي حساب و كتاب بودن روزي موجب مي شود تا انسان دست به طغيان و تجاوز بزند و حدود و حقوق خود و ديگري را مراعات نكند.
به سخن ديگر، جلوگيري از تجاوزگري، فلسفه تقدير روزي انسان هاست كه در آيه به آن توجه داده شده است. از اين جا مي توان دريافت كه هر تقدير و تعيين حدود چه در حوزه وجودي يا مرتبط به حوزه وجودي براساس حكمت و فلسفه اي است كه برخي از آن ها براي ما شناخته شده و بسياري از آن ها براي ما ناشناخته و نامعلوم است.
براي اين كه درك بهتري از اصل مساله داشته باشيم به برخي از مقدرات الهي اشاره مي كنيم تا معلوم شود كه مقدرات الهي تا چه اندازه مهم و اساسي در وجود و سرنوشت هر چيزي از جمله انسان هاست.
خداوند خلقت موجودات (حجر آيه 21 و فرقان آيه 2 و روم آيه 8 و آيات ديگر)، خلقت آسمان ها (يونس آيه 3 و فصلت آيات 11و 12 و اعراف آيه 54 و آيات ديگر)، آفرينش زمين (اعراف آيه 54 و يونس آيه 3)، آفرينش انسان (مرسلات آيات 20 و 23 و عبس آيات 17 تا 19) حركت قانونمند خورشيد و ماه (انعام آيه 96 و فاطر آيه 13 و يس آيات 38 تا 40 و آيات ديگر) زمان روز و شب (لقمان آيه 29 و فاطر آيه 13) روزي هر موجود از جمله انسان ها (رعد آيه 26 و قصص آيه 82و سباء آيات 36 و 39 و آيات ديگر)، رويش گياهان در زمين (حجر آيات 19 و 21) سرنوشت انسان (اسراء آيه 13) عدد ماه هاي سال (توبه آيه 36) اجل امت ها و انقراض آن ها (يونس آيه 49 و اسراء آيه 58) امور الهي (احزاب آيه 38) مراحل و زمان رشد جنين از آغاز تا كمال (حج آيه 5 و مرسلات آيات 20 تا 23) دوران بارداري (همان) نزول باران از آسمان (رعد آيه 17 و مومنون آيه 18 و زخرف آيه 11) عذاب امت ها (اسراء آيه 58) و مصيبت و گرفتاري انسان ها (حديد آيه 22) را براساس حساب تعيين شده و مقدر الهي معرفي مي كند.
در آيات ديگر، خداوند تبيين مي كند كه براي همه موجودات و اشياء، قدر و مقدري است كه از آن تجاوز نمي شود (روم آيه 8 و احقاف آيه 3 و طلاق آيه 3) اين ميزان و اندازه مقدر براي هر چيزي در كتاب مبين خداوند ثبت و ضبط شده است. (يونس آيه 61) بنابراين هر كسي در اين مهلت و محدوديت مقدر الهي است كه مي تواند عمل كند و حركت نمايد و اين گونه نيست كه براي ظالمان (نحل آيه 61) و افترا زنندگان و تكذيب كنندگان (اعراف آيه 37) مهلت و تقديري نباشد و هرگونه كه خواستند عمل كنند.
در حقيقت تقدير الهي، براساس حكمت و اقتضائاتي است كه خداوند براساس آن به هر آفريده اي فرصت تقرب و تكامل داده است و همان گونه كه حدود وجودي او را تعيين و مشخص كرده است، فرصت ها و زمينه هاي رشد و كمال وي را در اندازه و زمان مشخصي نيز تبيين كرده كه از آن حدود مقرر نمي تواند تجاوز و تعدي كند.
اختيارات انسان در چارچوب مقدرات الهي
از آن جايي كه هر چيزي در هستي، داراي قدر و اندازه و حدود مشخصي است كه نمي تواند از آن تعدي و تجاوز كند، انسان بايد به اين بينش و نگرش دست يابد كه نمي تواند از قدر الهي بيرون رود و مي بايست در چارچوب حدود مشخص الهي عمل كرده و به آن راضي و خشنود باشد.
با اين همه، به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه قدر الهي دوگونه است: نوعي از قدر كه مربوط به حدود وجودي است كه غيرقابل تغيير است، ولي بخش ديگر قابل تغيير و بيرون از دايره حدود وجودي مي باشد. به اين معنا كه هر انساني ظرفيت ها و توانمندي هايي براساس استعداد ذاتي دارد كه نمي تواند بيرون از آن قرار گيرد، ولي در همين دايره محدوديت ها و حدود كف و سقفي است كه انسان مي تواند در آن حركت كرده و وضعيت خويش را تغيير دهد.
خداوند در آيه 187 سوره از مردم مي خواهد تا نسبت به قدر و مقدرات تعيين شده از سوي خداوند رضايت داشته و تجاوز نكنند.
اين كه خداوند در اين آيه فرمان مي دهد كه انسان ها در مورد دست يابي به مقدرات الهي، رضايت داشته باشند، خود گوياي اين معنا نيز مي باشد كه تحقق مقدرات الهي در يك حوزه، مشروط به عملكرد انساني نيز هست. اين جاست كه مسئله امر بين الامرين خود را به سادگي نشان مي دهد. به اين معنا كه در بخشي از مقدرات الهي نسبت به انسان، نوعي انتخاب و اختيار وجود دارد و اين انسان است كه با تلاش خويش مي تواند رضايت و خشنودي الهي را بجويد.
انسان ها از نظر حدود وجودي، محدوديت هايي دارند كه نمي توانند از آن بيرون روند. اين حدود وجودي همانند منازل ماه و خورشيد است ولي بخشي ديگر از مقدرات الهي براي انسان است كه انسان مي تواند آن را تغيير دهد و يا در ايجاد و تحقق آن نقش ايفا كند.
اين جاست كه مسئله رفتار و عملكرد آدمي در تغيير تقدير و دگرگوني سرنوشت وي نقش مهمي را ايفا مي كند. خداوند در آيه 11 سوره رعد، هر چند كه بر رفتار گروهي و دسته جمعي امت ها در تغيير سرنوشت و تقدير تأكيد مي كند ولي نمي توان از تغيير فردي در رفتار چشم پوشيد، زيرا تك تك انسان ها هستند كه با تغيير در خودشان و تزكيه و خوسازي، زمينه را براي تغييرات مهم اجتماعي فراهم مي آورند.
آيات 48 تا 50 سوره يونس بر عدم امكان تغيير قدر و مقدرات امت ها و ملت ها از سوي پيامبر(ص) تأكيد مي كند و آيه 77 سوره نساء درخواست برخي انسان ها براي تغيير مقدرات الهي را مطرح مي سازد كه آيات 44 سوره ابراهيم و 10 سوره منافقون نيز همين معنا را گوشزد مي كند. اين بدان معناست كه مي بايست در امت ها اراده تغيير وجود داشته باشد تا امكان تغيير در سرنوشت و مقدرات پديد آيد.
اجابت دعوت پيامبران، يكي از موجبات تأخير اجل تعيين شده و تغيير قدر آنان است كه در آيه 10 سوره ابراهيم و 2 تا 4 سوره نوح بدان اشاره شده است. اين آيات نيز بر قابليت تغيير برخي از مقدرات الهي اشاره دارد.
البته خداوند در آيات 38 و 39 سوره رعد به اين معنا نيز توجه مي دهد كه تقدير عالم كه قابل تغيير مي باشد بر پايه مشيت الهي است و هرگز بيرون از دايره اراده الهي نخواهد بود. همچنان كه تغيير تقدير الهي نسبت به بني اسرائيل براساس عملكرد آنان، در آياتي چون 21 تا 26 سوره اعراف گزارش شده است.
به هر حال مقدرات الهي به دو دسته تقسيم مي شوند، برخي مقدرات ثابت هستند كه تغيير در آنها راه ندارد كه از آن جمله مي توان به حدود وجودي هر موجودي اشاره كرد كه براساس مقدرات الهي مي باشد. دسته دوم از مقدرات الهي، آن هايي هستند كه قابل نسخ و تغيير با مشيت الهي مي باشند كه آيات 38 و 39 رعد به اين دسته اشاره دارد.
آيات 3 تا 5 سوره دخان تبيين مي كند كه شب قدر، زمان تعيين مقدرات الهي در تمامي امور است. اين بدان معناست كه امور الهي در اين زمان نوشته مي شود و براساس آن، سرنوشت و تقدير كارها مشخص مي گردد. آيات 3 و 4 سوره قدر نيز اين معنا را مورد تأكيد قرار مي دهد.
با اين همه ناگفته نماند كه كاربرد واژه «امر» به اين معناست كه آن چه مقدر در شب قدر مي باشد، امور و كارهاست نه آن كه حدود وجودي اشيا در اين زمان تعيين مي شود. بنابراين، شب قدر زمان تعيين و تقدير همه امور و كارهاي عالم است كه البته چنان كه آيات رعد بيان مي كند قابل تغيير به وسيلأ عملكرد و رفتار انسان هاست.
نقش باور به قدر درزندگي انساني
ايمان به تقدير الهي درزندگي انسان نقش بسيار سازنده اي دارد. البته برخي ها در درك و فهم قدر و تقدير دچار اشتباه و سوء تفسير شده اند و براساس اين باور و تفسير نادرست گمان كرده اند كه انسان موجودي مجبور است وهيچ توانايي در تغيير سرنوشت و تقدير خويش ندارد. اين درحالي است كه خداوند بصراحت از تغيير تقدير و سرنوشت انسان به وسيله تغيير رفتار و عملكرد انسان ها و امت ها سخن به ميان مي آورد تا درستي پاداش و كيفر براساس عملكرد را نيز اثبات كند.
ايمان به تقدير الهي به ويژه درحوزه هائي چون تعيين روزي و معيشت مي تواند بسيار سازنده و تاثيرگذار باشد؛ زيرا چنين ايماني مانع از شادماني غرورآميز و يا اندوه بي جا درمقابل نعمت ها و مصيبت ها مي شود.كساني كه به تقدير الهي ايمان دارند و براين باورند كه هرچيزي از پيش تعيين و قسمت شده است و كسي ديگر روزي وي را نمي خورد، در برابر نعمت هاي بسيار الهي هم خود را نمي بازد وگرفتار فرح و مرح وشادماني هاي غرور آفرين و فريب دهنده نمي شود وهنگام از دست دادن نعمت ها و گرفتار شدن در مصيبت ها نيز خود را نمي بازد و به اندوه و افسردگي دچار نمي شود. (حديد آيات 22و 23)
خداوند در آيات 50 و 51 سوره توبه ايمان به مقدرات الهي را مستلزم توكل آدمي به خداوند مي شمارد؛ زيرا كساني كه به مقدرات الهي باور دارند مي دانند كه خداوند است كه به مشيت و اراده خود مي تواند هرچيزي را دگرگون كرده و تغيير دهد و آن چه از شقاوت براي وي نوشته شده را به سعادت تبديل كند و تغيير دهد.
كساني كه اهل ايمان به تقدير الهي هستند همواره در انديشه رفتار وكرداري هستند كه موجبات خشنودي الهي را فراهم مي آورد و تغييرات مثبتي را در تقديرات ايجاد مي كند كه آنان را به سوي آسايش و آرامش ابدي دردنيا و آخرت سوق مي دهد.
پذيرش تقدير موجب مي شود تا انسان ها هرگز در انديشه تجاوز گري نباشند و نسبت به آن چه خداوند از روزي نصيب آنان كرده رضايت و خشنودي داشته باشند. چنين حالتي موجب مي شود تا هر كسي حد وحدود خود را بشناسد و از اين كه ديگري داراي ثروت و سرمايه است حسادت نورزد و به خود زيان و ضرر نرساند؛ زيرا عدم پذيرش ايمان به تقدير مي تواند شخص را وادار كند كه رفتارهاي حسادت آميزي را درپيش گيرد كه به شخص و ديگري ضرر و زيان مي رساند.
براي تقدير و قدر مي توان آثار و تاثيرات شگرفي درزندگي بشر برشمرد كه بيان همه آن ها با تبيين مصاديق امروزي و ملموس بيرون از حوصله اين مقاله است.

 



مناسبات عدالت و صلح جهاني از ديدگاه امام خميني(ره)

زهرا صالحي
نويسنده مطلب كوشيده است كه در مقاله حاضر مناسبات عدالت و صلح جهاني از منظر امام خميني، بنيانگذار انقلاب اسلامي، را مورد بررسي قرار دهد. نگرش هاي موجود درباره مناسبات عدالت و صلح را مي توان به دو دسته نگرش مادي و نگرش الهي تقسيم نمود.
در نگرش مادي، صلح به معناي نبود و توقف جنگ بوده و با عدالت هيچ مناسبتي ندارد، ولي در نگرش توحيدي، صلح بدون عدالت معنا نمي يابد؛ چنان كه در نگرش توحيدي امام خميني، صلحي كه هدف آن توقف جنگ به تنهايي باشد، تأمين كننده منافع ظالمان بوده و خود ظلمي مضاعف تلقي مي گردد.
در بينش توحيدي امام خميني، عدالت زمينه ساز صلحي حقيقي و پايدار است و از سويي، اين صلح و امنيت گسترش دهنده عدالت بوده و تربيت انسان ها و سعادت بشر را كه هدف انبياي الهي است، تحقق مي بخشد.
امام خميني ساختار ضدانساني و ناعادلانه روابط بين الملل را مخل صلح و امنيت جهاني مي داند. اين ساختار ناعادلانه، ساختارهاي فرعي ناعادلانه را شامل مي گردد كه هر كدام با شاخص هاي خود تأمين كننده منافع ابرقدرت ها و مستكبران و تضييع كننده حقوق مظلومان است.
اينك مطلب را كه از شماره142 مجله معرفت انتخاب كرده ايم باهم ازنظر مي گذرانيم:
مهم ترين هدف انبياي الهي و يكي از اهداف دين مبين اسلام، برقراري عدالت و صلح جهاني بوده است. دو هدف مهم در الگوي توسعه اسلامي- ايراني نيز تحقق عدالت و صلح جهاني است. يكي از مسائل مهم براي رسيدن به توسعه همه جانبه ضرورت و لزوم صلح و آرامش در جهان است؛ چراكه در صورت جنگ و ناامني و فقدان صلح، منابع مادي و نيروي انساني تباه مي گردد.
نگرش ها در مناسبات عدالت و صلح جهاني
برخورداري از عدالت و صلح جهاني آرزوي ديرينه بشر از ابتداي تاريخ تاكنون بوده است، اما مناسبات عدالت و صلح جهاني چگونه است؟
ديدگاه هاي متفاوتي درباره مناسبت و ارتباط اين دو مقوله با هم وجود دارد. تفاوت ديدگاه ها ناشي از اختلاف مكتب فكري، روش شناخت و بينش صاحبان آنان است كه به طور كلي عبارتند از:
1- نگرش مادي
2- نگرش توحيدي
الف. نگرش مادي
در اين نگرش، مناسبتي بين عدالت و صلح جهاني برقرار نمي گردد و اين دو مقوله متمايز از هم هستند و اگرچه بر تأمين عدالت در درون جامعه تأكيد شده، ولي صلح جهاني با كمترين ارتباطي با عدالت مدنظر است. ديدگاه هاي مادي را مي توان برروي طيفي تصور نمود كه آرمان گرايي در يك سو و واقع گرايي در سوي ديگر قرار دارد:
1- ديدگاه آرمان گرا (ايده آليسم): در اين ديدگاه، با روش عقلي مسائل بررسي مي شود و انسان موجودي مختار و خير فرض مي گردد كه داراي همگوني منافع و خواهان همكاري با همنوعان خود است و بر همين اساس، جنگ را غيرعقلاني مي داند. اين ديدگاه بعد از جنگ جهاني اول و در شرايطي كه جهانيان از درگيري و جنگ به ستوه آمده بودند شكل گرفت و صلح را در كانون توجه قرار داد و مورد استقبال كشورهاي مختلف واقع شد. آرمان گرايان تلاش كردند با تأسيس نهادها و سازمان هايي همچون جامعه ملل و با همكاري كشورها صلح مطلق را برقرار سازند. اين نگرش در پي تغيير وضع موجود و برقراري صلح بود و بر همين اساس، جامعه ملل به عنوان سازماني براي تحقق صلح شكل گرفت.(1)
2- ديدگاه واقع گرا (رئاليسم): از ديگر ديدگاه هاي مادي نگر، واقع گرايي است كه پس از جنگ جهاني دوم و شكست ديدگاه آرمان گرايي شكل گرفت. از آن رو كه جامعه ملل و نگرش هاي آرمان گرايي عملا نتوانست مانع بروز جنگ شود و صلح را برقرار سازد، انديشمندان واقع گرا مهم ترين اصول آرمان گرايي يعني عقلاني بودن انسان ها و تحقق پذيري صلح مطلق را مردود شمردند و روش حسي را در بررسي مسائل درپيش گرفتند. آنها انسان را موجود شرور و با توان محدود و غيرقابل اصلاح مي دانند كه تضاد منافع و خصومت از مشخصه هاي آن است.(2)
اين نگرش كه درصدد تحقق صلح در چارچوب حفظ وضع موجود است، راه كارهايي همچون «بازدارندگي»، «كنترل تسليحات» و «نظريه بازي ها» را مطرح مي كند.(3)
هر دو نگرش مزبور كه از جهان بيني مادي گرا نشأت مي گيرند، صلح را در جهت منافع قدرت هاي بزرگ معنا مي كنند. هيچ يك از آنها عدالت را در صلح دخالت نمي دهند و همين امر، يعني عدم توجه به مبادي و علل بروز جنگ و ناامني و عوامل مخل صلح كه بي عدالتي و ظلم است باعث شده صلح حقيقي در جهان محقق نگردد.
همان گونه كه وضعيت امنيت در جهان نيز نشان مي دهد، امروزه آمريكا به عنوان ابرقدرت خود را منادي صلح و امنيت مي داند و در هر گوشه از جهان به اين بهانه، يعني اجراي صلح و امنيت، حضور مي يابد، ولي روزبه روز ناامني و جنگ بيش از گذشته دامنگير بشر مي گردد. مبدأ اين ناامني ها را بايد در قوانين ناعادلانه سازمان ملل و حق ناعادلانه وتو براي چند قدرت خاص، و بي توجهي به ضرورت تأمين عدالت در سطح جهان در منشور سازمان ملل متحد دانست.(4)
ب. نگرش توحيدي
اين نگرش در مقابل طيفي از ديدگاه هاي مادي و تحريف شده الهي قرار مي گيرد. روش شناخت در اين ديدگاه براساس سه عنصر عقل، شرع و حس استوار است. در اين بينش، انسان موجودي بالقوه خيرخواه، خداخواه، كمالجو و هدفدار است كه مي تواند يكي از دو صفت سعادت يا شقاوت را كه ناشي از مختار بودن اوست داشته باشد. خط و مشي كلي صاحبان اين نگرش كه انبياي الهي هستند، هدايت انسان ها و به كمال رساندن آنهاست. اين امر در سايه برپايي عدالت و برقراري صلح و آرامش محقق مي گردد و بشر با هدايت انبياء و اولياي الهي تربيت شده، به كمال مي رسد.
ديدگاه امام خميني(ره) درمورد مناسبات عدالت و صلح جهاني از بينش توحيدي ايشان نشأت مي گيرد و متأثر از آموزه هاي الهي اسلام وقرآن است. در اين ديدگاه، نه همانند ديدگاه آرمان گرايي واقعيات انكار مي گردد و نه همچون واقع گرايي از آرمان ها چشم پوشي مي شود و قرباني وضع موجود مي گردد. ديدگاه توحيدي امام خميني، ديدگاه آرمان جوي واقع نگر است. امام خميني سعي كردند با حس و عقل واقعيات را مورد كاوش قرار دهند و با تصميم صحيح ازطريق عقل و شرع به سوي آرمان ها حركت كنند.(5)
مكتب جهان شمول اسلام در قانون اساسي خود، يعني قرآن، همه انسان ها اعم از مسلمان و كافر را موردخطاب قرار مي دهد و با دعوت آنان به زندگي مسالمت آميز و ايجاد روابط حسنه براساس حق و عدل، حسن همجواري درمورد همسايگان را مورد تأكيد قرار مي دهد.(6)
امام خميني عدالت و صلح را دو مسئله مرتبط به هم دانسته و صلح بدون عدالت را ناپايدار و ناكافي مي شمردند. انبياي الهي با هدف برقراري عدالت و صلح جهاني مبعوث شده اند و صلح بدون تأمين عدالت در نگرش توحيدي جايگاهي ندارد و خاستگاهي مادي گرايانه دارد.
اما ديدگاه امام درمورد صلح و عدالت، نگرشي مستقل به شمار مي رود وبا هيچ يك از دو ديدگاه مادي گرا منطبق نيست. مناسبات عدالت و صلح جهاني به صورت مستقل در آراء امام بحث نگرديده، بلكه به صورت محتوايي با واژه هايي همچون عدالت، صلح، مبارزه با ظلم، احقاق حق مظلومان، و عدم جنگ طلبي مأموريت انبيا مورد اشاره قرار گرفته است. از اين رو، نبايد درپي دانش، دو واژه عدالت و صلح در كنار هم بود.
در اين مقاله، مناسبات عدالت و صلح جهاني در ديدگاه امام مدنظر قرار گرفته و مسائل حقوق بين الملل وشرايط صلح بين كشورهاي متخاصم موردنظر نبوده است.
عدالت در ديدگاه امام خميني
عدالت يكي از ارزش هاي انساني است. همه انسان ها بالفطره خواهان عدالتند وعدالت را دوست دارند. عدالت از مفاهيمي است كه نظرات مختلفي از سوي انديشمندان درمورد آن مطرح شده است. نقطه اشتراك همه اين نظرات اين است كه عدالت، ارزشي معنوي است كه مشمول زمان و مكان نمي گردد.
از منظر امام، عدالت اصلي از قوانين اجتماع بشري است. هدف از بعثت انبياي الهي برپايي قسط و عدل و آرامش و مساوات بوده وهدايت ها، قيام ها و همه تلاش پيامبران و ائمه ما در همين مسير بوده است. امام خميني درا ين باره مي فرمايند:
عدالت اجتماعي، حكومت عدل و رفتار عادلانه حكومت ها با ملت ها و بسط عدالت اجتماعي در بين ملت ها و امثال اينهاكه در صدر اسلام و يا قبل از اسلام، ازآن وقتي كه انبيا مبعوث شدند وجود داشته و قابل تغيير نيست. عدالت معنايي نيست كه تغيير بكند.(7)
از لحاظ مفهومي، استفاده امام(ره) از واژه «عدالت» در موقعيت هاي گوناگون به اقتضاي جنبه اي از معناي اين مفهوم صورت گرفته است. كاربردهاي مختلف اين مفهوم از منظر حضرت امام در موقعيت هاي گوناگون عبارتند از:
1- عدالت به معناي قايل نشدن امتياز براي اقشاري خاص، مگر به امتيازات انساني كه خود آنها دارند.(8)
2- عدالت به معناي اينكه طبقات مختلف به طبقات پايين ظلم نكنند. «بايد حق فقرا و مستمندان داده شود. در جمهوري اسلامي اين طور مسائل كه زورگويي باشد نيست، بايد مستضعفين حمايت بكنند و بايد مستضعفين تقويت شوند و همه با هم برادر در اين دنيا- در اين مملكت- همه با هم باشند.»(9)
3- عدالت به معناي «قيام انسان ها به قسط» كه به معناي «رفع ستمگري ها و چپاول گري هاست.»(10)
4- اقامه عدل «نجات مستمندان از زير بار ستمگران» و «كوتاه كردن دست ستمكاران».(11)
5- بسط عدالت يعني «رفع ايادي طالحه و تأمين استقلال و آزادي- تعديل ثروت عادلانه و قابل عمل و نيت در اسلام.»(12)
امام خميني بر پايي عدالت و مبارزه با ظلم و نجات ستمديدگان را سرلوحه و هدف اصلي تمام سياست گذاري هاي نظام و حكومت اسلامي مي دانند. مهم ترين وظيفه انبيا برپايي نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احكام است و هدف اصلي آنان تنظيم روابط اجتماعي براساس عدل و تشكيل حكومت بر اين اساس بوده است.
حكومت حق براي رفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم موجود و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند؛ از بزرگ ترين واجبات، و اقامه آن از والاترين عبادات است.(13)
مهم ترين مسئله در تحقق صلح پايدار جهاني عدالت است. بي توجهي با اين اصل در نظام بين الملل باعث شده همچنان جنگ و ناامني دامنگير جهانيان باشد.
از منظر امام خميني، «بي عدالتي و نرسيدن مردم به حق خود و نارضايتي ملت ها، باعث شورش و قيام مردم براي رسيدن به حق خود مي شود.»(14)
امام خميني بي عدالتي را در عرصه هاي مختلف بين المللي عامل اصلي نزاع و درگيري، و مانع تحقق صلح مي دانند. اين بي عدالتي از نفس سركش و حيواني قدرت هاي بزرگ نشأت مي گيرد كه در همه عرصه ها حق مظلومان را زيرپا مي گذارند و آرامش و صلح را از بين مي برند: «زياده خواهي و نفس سركش حيواني قدرت هاي بزرگ آرامش را هم براي خودشان و هم براي جهانيان از بين برده است و صلح را لگد مال كرده است.»(15)
صلح جهاني از ديدگاه امام خميني
وقتي صلح به عنوان موضوعي فرعي در مطالعات امنيت مطرح است، بيشتر مفهوم زور و تهديد نظامي در كانون توجه بوده و انديشمندان حوزه امنيت براي صلح استقلال ذاتي قايل نبوده اند. بنابراين، صلح به عنوان يك مسئله حاشيه اي تحت الشعاع مسائل مختلف قرار گرفته است. (16) از صلح، دو تعريف عمده مي توان ارائه داد:
1- صلح سلبي: در اين معنا، صلح به معناي نبود و توقف جنگ است كه مورد توجه آرمان گرايان و واقع گرايان بعد از جنگ جهاني اول و بعد از جنگ دوم جهاني مي باشد. هر دو ديدگاه داراي رويكرد سلبي نگر نسبت به صلح هستند و تحقق صلح را در جهان در جهت تضمين منافع قدرت ها و بدون تأمين عدالت جهاني دنبال مي كنند.
2- صلح ايجابي: صلح ايجابي به معناي استقرار آرامش و نبود جنگ همراه با عدالت و مساوات است كه زمينه توسعه اخلاق و تربيت انسان ها را مهيا مي سازد. مكتب توحيدي اسلام اين صلح را مورد تأييد و تصديق قرار مي دهد. اسلام مذهب صلح و دوستي است و همه انبيا و ائمه اطهار (ع) از جنگ براي برانداختن ستم و جلوگيري از ظلم استفاده مي كردند. جنگ در سيره معصومان (ع) براي دفاع از حقوق انساني و رفع فتنه است. اسلام در پي صلح و آرامش است تا بتواند انسان تربيت كند.
از منظر اسلام، صلح وقتي ارزش دارد كه حقوق مسلمانان و مظلومان رعايت شود و عدالت برقرار گردد؛ زيرا در اين صورت است كه نتيجه استقرار صلح، يعني آسايش و تربيت انسان ها، محقق مي گردد. صلح بدون عدالت، اسارت و ذلت است و مايه ناامني. (17) پيامبر و معصومان (ع) نيز پيش از شروع جنگ، با نصايح و اندرزهاي پي در پي به لشكر دشمن، مي خواستند تا حد امكان مانع جنگ شوند و صلح و آرامش را حفظ كنند؛ از اين رو، هيچ گاه در جنگ پيش دستي نمي كردند. همين امر نشان دهنده اهميت صلح و آرامش در اسلام است. (18)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14