(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12 آذر 1388- شماره 19527
 

رسانه ملي در افق فردا تأثير برنامه، مهم تر از جذب مخاطب
شكارچي شنبه با موضوع جنگ 33 روزه در جشنواره فجر
فراخوان جشنواره تئاتر مقاومت
رقابت 55 فيلم كوتاه براي اصلاح الگوي مصرف
گفت وگو با «ديو دونه» هنرمند سينما و تئاتر فرانسه كمدي؛ تنها راه دفاع از آزادي در فرانسه
هاليوود و هويت بخشي به آمريكا و صهيونيسم از وسترن وحشي تا تمدن سازي براي گاوچران ها
نقد و بررسي سريال تلويزيوني «در چشم باد» به كارگرداني مسعود جعفري جوزاني باد ما را خواهد برد!



رسانه ملي در افق فردا تأثير برنامه، مهم تر از جذب مخاطب

تأثير برنامه را در مخاطب در نظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يكي از سياست هاي درست صدا و سيما اين است كه بينندگان خود را افزايش دهد، كه خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان مي دهد كه هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلي خوب افزايش پيدا كرده است؛ اين سياست درست و صحيحي است؛ همه رسانه هاي دنيا هم هدفشان اين است و شما هم مي توانيد با اين كار حتي قصد قربت كنيد؛ منتها فقط اين كار نبايد هدف باشد، بلكه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهي اوقات افزايش مخاطب به قيمتي است كه نمي ارزد. آنها جذب مي شوند، اما به چه جذب شده اند؟ به چيزي كه يا منفي است و يا خنثي.
بيانات رهبر فرزانه انقلاب (11/9/1383)

 



شكارچي شنبه با موضوع جنگ 33 روزه در جشنواره فجر

يك فيلم با موضوع جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي عليه لبنان در جشنواره فيلم فجر حضور مي يابد.
اين فيلم «شكارچي شنبه» نام دارد و به كارگرداني پرويز شيخ طادي فيلمبرداري اش در لبنان به پايان رسيد و اكنون در مرحله تدوين است.
از جمله اتفاقات دوره تصويربرداري اين فيلم حضور بازيگران خارجي بود. به طوري كه دارين حمسه بازيگر لبناني و آريه سولياسيان بازيگر ارمنستاني در كنار علي نصيريان، مهدي فقيه، محمود راسخ فرد و بازيگران كودك محمدجواد جعفرپور و مبينا كريمي بازي داشتند.

 



فراخوان جشنواره تئاتر مقاومت

فراخوان سيزدهمين جشنواره ملي تئاتر مقاومت (فتح خرمشهر) اعلام شد.
اين جشنواره از 28 ارديبهشت تا يك خردادماه 89 و به همت مركز هنرهاي نمايشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و همكاري و مشاركت اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي خوزستان با هدف معرفي و شناخت ارزش هاي اين حماسه باشكوه و دستيابي به جنبه هاي نو در استان خوزستان برگزار مي شود. سيزدهمين جشنواره ملي تئاتر مقاومت فتح خرمشهر در سه بخش مسابقه صحنه، مهمان و مسابقه نمايشنامه نويسي برگزار مي شود و در بخش مسابقه صحنه ستاد برگزاري صرفاً پذيراي نمايشنامه هايي خواهد بود كه تاكنون هيچ اجرايي از آنها به صحنه نرفته باشد. همچنين بخش مهمان اين جشنواره شامل نمايش هاي ايراني و خارجي است كه از سوي ستاد برگزاري انتخاب مي شوند و در بخش مسابقه نمايشنامه نويسي نيز ستاد برگزاري آثار منتخب را به چاپ خواهد رساند. متقاضيان حضور در بخش نمايشنامه نويسي بايد سه نسخه از نمايشنامه خود را به صورت تايپ شده همراه با فايل آن به همراه مدارك عمومي مورد نياز تا 20بهمن به دبيرخانه ارسال كنند. متقاضيان بايد تا 20 دي ماه 88 آثار خود را ارسال كنند. نتايج بازخواني آثار مسابقه صحنه اي تا 17 دي ماه اعلام و بازبيني آن از 25 فروردين 89 آغاز مي شود.

 



رقابت 55 فيلم كوتاه براي اصلاح الگوي مصرف

هيئت انتخاب جشنواره فيلمنامه و فيلم كوتاه اصلاح الگوي مصرف از مجموع 190 فيلم رسيده به دفتر جشنواره، 55 اثر را به منظور حضور در بخش مسابقه اين جشنواره برگزيدند.
به گزارش خبرنگار كيهان، مراسم اختتاميه اين جشنواره 21 آذرماه برگزار خواهد شد در اين مراسم همچنين از مسعود ده نمكي و شبنم قلي خاني تقدير خواهد شد .

 



گفت وگو با «ديو دونه» هنرمند سينما و تئاتر فرانسه كمدي؛ تنها راه دفاع از آزادي در فرانسه

آرش فهيم
«امبلا امبلا ديو دونه» نام كامل هنرمند و كمدين معروف فرانسوي است كه چند روز پيش به عنوان داور بيست و ششمين جشنواره بين المللي فيلم كوتاه تهران، به كشورمان سفر كرده بود. ديو دونه
( كه به فارسي خداداد معنا مي دهد ) 43 سال دارد و 20 سال است كه در عرصه تئاتر و سينماي فرانسه فعاليت مي كند. اما مدتي است كه براي ادامه فعاليت هنري در فرانسه دچار مشكلات و محدوديت هايي شده است و شايد همين مسئله براي او انگيزه شد تا به بهانه داوري يك جشنواره به ايران مسافرت كند. چون او يك سياه پوست صلح طلب و آزادي خواه است. علاوه بر اين، ديو دونه، از اعضاي اصلي حزب ضدصهيونيست (Anti Zionism) در اروپاست.
در روزهاي حضور او در ايران، فرصتي دست داد تا با وي گفت وگو كنيم. اما به خاطر فشردگي وقت و جلساتي كه ديو دونه براي توليد فيلم مشترك در ايران، با مسئولان سينمايي كشورمان داشت، امكان طرح تمام سؤالات فراهم نشد. با اين حال گفت وگويي كوتاه را با اين كمدين برجسته فرانسوي انجام دادم كه مي خوانيد.
¤ به عنوان يك هنرمند سياسي، چرا قالب كمدي را براي عرضه آثارتان انتخاب كرده ايد؟
- كمدي تلاش مي كند تا تابويي را كه در روح انسان است، اما نمي توان آن را ابراز كرد بشكند و به هم بريزد. درواقع كار كمدي مثل پزشكي است. اما پزشكي روح و ذهن. يعني مي توان از طريق آن، چيزي را كه در روح و ذهن انسان رخنه كرده است آزاد كرد. در شرايطي كه هنرمند نمي تواند حرفي را به صورت علني و رسمي بيان كند، اين كمدي است كه اين امكان را فراهم مي كند تا ضمن خنداندن مخاطب، حرف هاي مگو و غيرمجاز را زد.
¤ شما با چه انگيزه اي وارد كار هنري و تئاتر كمدي شديد و هدفتان چيست؟
- در شرايطي كه در كشور من، فرانسه، عدالت حاكم نيست، من راهي ندارم به جز اين كه با ابزار خنده و كمدي بر ضد اين شرايط مبارزه كنم. به خصوص درباره موضوع هولوكاست كه در فرانسه، نمي توان در مورد آن هيچ صحبتي كرد. شايد جالب باشد بدانيد. يكي از آثار اخير من كه قرار است آن را در آينده نزديك در ايران هم اجرا كنم، «شوآناناس» نام دارد. اين نام را به اين دليل براي آن انتخاب كردم، چون در فرانسه به هولوكاست «شوآ» مي گويند و چون نمي توان در آن كشور درباره اين كلمه (شوآ= هولوكاست) صحبت كرد، آن را به صورت شوآناناس انتخاب كرده ام، تا به اين طريق، هولوكاست را مورد تمسخر قرار دهم.
¤ چرا در فرانسه نمي توان از هولوكاست صحبت كرد؟
- به دليل نفوذ و غلبه شديد لابي صهيونيستي بر فرانسه و كل اتحاديه اروپاست. اين لابي كاري كرده كه هولوكاست جايگزين دين مسيحيت شده، تا آنجا كه يك هنرمند، حق نزديك شدن به آن را ندارد.
¤ تا به حال شده كه به خاطر گرايش ضدصهيونيستي و انتقاداتتان از هولوكاست دچار دردسر شويد؟
- بله، در ماه دسامبر اخير يك نمايش در فرانسه اجرا كردم كه با استقبال 6 هزار نفر مواجه شد. در اين نمايش از دكتر فريسون دانشمندي كه منكر هولوكاست است تقدير كردم. پس از آن ديگر در هيچ سالني به من اجازه اجراي نمايش ندادند و تا به حال 200 نمايش من، توقيف شده است. علاوه بر آن، در دادگاه فرانسه 30 پرونده براي من تشكيل داده اند كه هر چند روز يك بار به خاطر آن ها من را محاكمه مي كنند.
¤ به جز اين گونه آثار كه ضد صهيونيستي و عليه هولوكاست هستند، با خلق ساير آثار شما مخالفتي نشده است؟
- چرا! يك فيلمنامه هم درباره برده داري نوشته ام و قصد دارم كه از آن يك فيلم سينمايي بسازم. اما فرانسه، اجازه توليد اين فيلم را هم به من نمي دهد.
¤ چرا؟
-چون فرانسه، خودش سهم عمده اي در برده داري و تجارت برده داشته است و اين فيلم براي آنها دردسرهاي بسياري را ايجاد مي كند.
¤ جاي تعجب است! چطور در كشور فرانسه كه ادعا مي كند مهد دموكراسي و آزادي انديشه و بيان است، به يك هنرمند اجازه داده نمي شود كه درباره موضوعاتي چون هولوكاست و برده داري حرف بزند؟
-بله، حق با شماست! فرانسه يك كشور بزرگ و مهد آزادي و فلسفه محسوب مي شود. اما فراموش نكنيد كه اين كشور، مهد استعمار هم هست و امروز هم يكي از چهارراه هاي اصلي استعمار محسوب مي شود. در فرانسه آزادي وجود دارد، اما اين آزادي تنها براي ثروتمندان است. من فرانسه را دوست دارم، اما همان طور كه گفتم، اين
لابي صهيونيستي است كه در اين كشور قدرت بسيار زيادي داردو آن را به هر سمت كه خودش بخواهد مي برد.
¤ با توجه به اين شرايط و دردسرهايي كه براي شما ايجاد شده است، چرا به موضوعات ديگر نمي پردازيد و دست از پرداختن به اين گونه مسائل برنمي داريد!
-من شخصيتي هستم كه خودم را در مقابل جرياناتي مي دانم كه انسان ها را قرباني خودشان مي كنند و از انسان ها به عنوان ابزار استفاده مي كنند. اين كاري است كه در مورد سياه پوستان اتفاق افتاده و رنج هاي بسياري كه بر سياهان به عنوان برده تحميل شد، من را به اين راه كشاند. امروز هم هولوكاست به عنوان ابزاري دردست صهيونيست هاست كه ازطريق آن فلسطيني ها را قرباني منافع خودش كند. در اين شرايط من نمي توانم سكوت كنم و درباره موضوعات بي اهميت تر اثر هنري خلق كنم.
¤ آيا واقعاً اميد داريد كه بتوان با كار هنري وآثار سينمايي و نمايشي، مشكلات بشر را حل كرد؟
-در سؤال شما نوعي ترديد وجود دارد. حقيقتاً در اروپا به طوركلي در غرب، هنر در انحصار صهيونيسم است و آن ها در راستاي اهداف خود از آن بهره برداري مي كنند. اما ما اميدواريم كه بتوانيم از هنر، براي گسترش صلح و عدالت در جهان استفاده كنيم.
¤ نظر شما درباره سينماي غالب بر جهان، يعني هاليوود چيست؟
-هاليوود يك اسلحه اي دردست آمريكاست تا ازطريق آن،سياست خارجي اش را پيش ببرد.
¤ يكي از برنامه هاي شما در ايران، ملاقات با رئيس جمهور ايران بود. در اين ديدار چه صحبت هايي رد و بدل شد؟
-در آن جلسه راجع به اهميت نقش هنر و سينما براي آزادي ملت ها صحبت شد. گفتيم كه جهان در كنترل امپرياليسم و سرمايه داري است و ما بايد از هنر عليه اين حاكميت استفاده كنيم. آقاي احمدي نژاد هم نظرشان اين بود كه بايد از هنر در همين جهت استفاده كرد. من همچنين در ديدار با رئيس جمهور ايران، در مورد سانسوري كه توسط لابي صهيونيسم در اروپا اعمال مي شود صحبت كردم و گفتم كه اين لابي، رسانه ها و سينما را كنترل كرده و توانسته مانع انعكاس مظلوميت و رنج فلسطيني ها و ظلم رژيم صهيونيستي شود.
¤ شما داور جشنواره فيلم كوتاه تهران بوديد ودر اين رويداد، آثار فيلمسازان جوان ايراني را ديديد. باتوجه به اين آثار، چه آينده اي را براي سينماي ايران پيش بيني مي كنيد؟
-آن چيزي كه در اين جشنواره ديدم، آن بود كه ايران قابليت و توانايي آن را دارد كه در آينده، ازنظر تكنيكي با سينماي دنيا رقابت كند.
¤ آيا با سينماي ايران آشنا هستيد؟
-درباره سينماي ايران شنيده ام، اما فيلم هاي زيادي را نديده ام. پيش از اين فيلم «مريم مقدس» را ديده بودم كه بسيار زيبا بود. همچنين درمدت 10 روزي كه در ايران سپري كردم، بيش از 90 فيلم كوتاه ايراني ديدم كه از سطح بالاي آن ها تعجب كردم. همچنين فيلم «ملك سليمان» را هم در اينجا تماشا كردم كه نشان مي داد، سينماي ايران از نظر فني سطح بسيار بالايي دارد.
¤ آيا حاضريد كه در يك فيلم ايراني بازي كنيد؟
-بله، بسيار علاقه مند به اين كار هستم. فقط بامشكل زبان مواجه هستم كه آن هم قابل حل است.
¤ درباره فيلمي كه قرار است در آينده با موضوع برده داري در ايران بسازيد توضيح بدهيد.
-اين فيلم مسائل پشت پرده برده داري را به صورت تاريخي بررسي مي كند و تا به حال فيلمنامه آن را نوشته ام. قرار است اين فيلم با حضور بازيگران فرانسوي و اروپايي به تصوير كشيده شود.
¤ چرا ايران را براي توليد اين فيلم انتخاب كرديد؟
-به هرحال در جهان امروز، در كشورهاي معدودي مثل ايران و ونزوئلا مي توان آزادانه درباره چنين موضوعاتي اثر هنري خلق كرد.
¤ مردم غرب، به خصوص آزادي خواهان و صلح طلبان چه نظري درباره كشور ايران دارند؟ خود شما نظرتان چيست؟
-مردم دنيا، ملت ايران را به عنوان كشوري كه در مقابل آمريكا و صهيونيسم مقاومت مي كند مي شناسند. نظر من هم اين است كه ايران داراي يك فرهنگ و تمدن بسيار بزرگ است.
¤ ضمن تشكر از شما به خاطر اين كه امكان اين مصاحبه را فراهم كرديد. در پايان اگر پيامي براي مردم ايران داريد بفرمائيد.
-من هم از شما ممنون هستم و از استقبال گرم مردم ايران تشكر مي كنم؛ من بازهم به ايران خواهم آمد. فقط از مردم ايران خواهش مي كنم كه در رانندگي خود بيشتر دقت كنند.

 



هاليوود و هويت بخشي به آمريكا و صهيونيسم از وسترن وحشي تا تمدن سازي براي گاوچران ها

رضا فرخي
بي هويتي يك بيماري رواني است كه فرد در اثر آن دچار سرخوردگي مي شود و به دنبال اين مي گردد تا از هر راهي كه مي شود خود را به ديگران نشان دهد. در اين حالت، در صورتي كه فرد نتواند راهي براي نشان دادن خود از راه درست به ديگران بيايد يا در اين راه اشتباه كند، آن وقت دچار خودنمايي مي شود. يعني سعي مي كند از هر راهي هرچند اشتباه و پر از دروغ و غلط ديگران را به خود جلب كند تا عقده گشايي نمايد و گره اي از بيماري خود باز كند، هرچند كه در صورت طي اين مسير بيشتر در اين اشتباه خودگير افتاده و روزبه روز بدتر مي شود!
با كمي موشكافي و دقت درمي يابيم كه دنياي غرب و به ويژه سياستمداران آمريكا و صهيونيسم به همين بيماري دچار شده اند. چون حرفي براي زدن ندارند و نمي توانند از راه درست و با معيارهاي اخلاقي، ملت ها را به سمت خود جلب كنند، سعي دارند از راه هاي ديگري اين كار را انجام دهند.
يكي از اين راه ها تهاجم و دروغ پراكني در رسانه ها است؛ به ويژه رسانه هاي تصويري كه اكثر مخاطبان آنها جوانان و نوجوانانند. در اين ميان هاليوود به عنوان بزرگترين بنگاه دروغ پراكني سينمايي در جهان نقش بسيار پررنگي دارد. به طوري كه هزينه هايي كه آنها در اين بخش مي نموده اند شايد در سال به ميلياردها دلار برسد. فيلم هاي سينمايي و مستندات دروغين وسايلي هستند تا آمريكاييان و صهيونيست ها حقارت خود را در زمينه هاي تاريخ و فرهنگ و تمدن جبران كنند. علاوه بر آن، هاليوود ابزاري جهت مشروعيت خريدن براي آمريكاييان و صهيونيست ها به عنوان انسان هاي متمدن و با فرهنگ اصيل انساني است. يكي از هدف هاي آن ها اين است كه به همه جهانيان اين موضوع را القا كنند كه صهيونيسم از آغاز تاكنون قوم برگزيده بوده و صهيونيست ها هميشه بهترين انسانها بوده اند و براي همين همواره در جهان صاحب حق هستند.
افرادي چون لويي ماير و ساموئل گلدوين و برادران وانر واروينك برلين از نخستين يهودياني بودند كه قدم در اين راه نهادند تا بتوانند از اين طريق براي قوم صهيونيست سنگ تمام بگذارند و هويت نداشته آنها را در دنياي سينما به تصوير كشانده و مردم دنيا را كه روز به روز نفرت بيشتري از آنها پيدا مي كنند را كمي به خود خوشبين تر كنند. علاوه بر اين آن ها از اين طريق به آمريكا نيز خوش خدمتي هايي كردند. از جمله مي توان به اروينك برلين اشاره كرد كه توانست در ابتداي كار خود با ساختن سرودهاي ملي و ميهني آمريكايي، از آيزن هاور جايزه دريافت كند و خود را در دل سياستمداران آمريكا جا كند. اين فعاليت ها ادامه داشت تا اين كه موضوعاتي مانند هلوكاست و سرزمين موعود به صورتي جدي مطرح و حتي درمورد خود هويت آمريكا هم فيلم هاي تاريخي ساخته شد. در اين فيلم ها بيشتر به دنبال تصويرسازي از آمريكا به عنوان كشوري با فرهنگ و تمدني طولاني بودند؛ درحالي كه همه مي دانند تا همين چند سال پيش سينماي آمريكا در دوران وسترن و به قول خودشان غرب وحشي به سر مي برد كه در آن ها به سريع اسلحه كشيدن و كشتن زياد انسانها افتخار مي كردند و بسيار خنده ادر و مضحك است كه سينماي آمريكا كه تا ديروز به مسائلي مانند تبعيض نژادي و برتري سفيدپوستان از سياه پوستان و كشتن سرخ پوستان دم مي زد، امروز بخواهد براي اين كشور از فرهنگي قديمي و تمدني بزرگ صحبت كند.
بعد از اين كه اين گونه فعاليت آنها در سينما به جايي نرسيد استراتژي شان تغيير كرد و سعي كردند در ابتدا ملت هاي ديگر را تخريب و به تاريخ و فرهنگ آنها دستبرد زده و خود را در گذشته و حال متمدن نشان دهند. براي همين نسل جديدي از فيلم ها ساخته شد كه مي توان يكي از آنها را «پادشاه بهشت» (قطعه اي از بهشت) دانست كه درباره جنگ هاي صليبي بين مسلمانان و مسيحيان است. در اين فيلم مسلمانان به قدري متوحش نشان داده مي شوند كه تماشاگر از اين همه خشونت مي ترسد. صحنه هاي فوق العاده اكشن ميدان نبرد، علاوه بر ايجاد جذابيت، بيننده را از مسلمانان كه با بي رحمي تمام مسيحيان- كه در اينجا نماد دنياي غرب هستند- را مي كشند، متنفر مي كند. درحالي كه هيچ گاه از دلاوري و ترحم سردمداران بزرگي چون صلاح الدين ايوبي، پس از بازپس گرفتن سرزمين هاي اشغالي نسبت به مسيحيان سخن به ميان نمي رود.
در اين فيلم علاوه بر اين كه مسلمانان را تخريب و براي غربي ها تحبيب مي شوند، در قالب فيلم نظريه انديشمندان غربي چون هانتينگتون كه از جنگ تمدن ها سخن به ميان مي آورند تأييد مي شود، تا از اين طريق علاوه بر متمدن نشان دادن غرب، جنايات خود عليه مسلمانان توجيه مي شود. البته جاي شكرش باقي است كه آنها تمدني با قدمت و عظمت ايران ندارند و الا گوش دنيا را كر مي كردند؛ چرا كه از تمدن سراسر وحشي گري وسترن و آنگولاساكسون كه نهايت عمر آن به 200سال مي رسد اين گونه اصالت و هويت استخراج مي كنند، چه برسد به اين كه تمدن و فرهنگي مانند ما مي داشتند!البته ناگفته نماند كه آنها حسادت خود را درباره تمدن ما به خوبي نشان دادند و با ساختن فيلمي مانند 300 سعي كردند علاوه بر تخريب ايرانيان كه البته هيچ گاه موفق به چنين كاري نمي شوند، تمدن غرب كه در اين فيلم نماد آن يونان است را پر از دلاوري و انسان دوستي نشان دهند كه اين فريب بزرگ آنها در دنيا به هيچ جايي نرسيد و تنها لكه ننگي شد بر دامن سينماي آمريكا و غرب كه در ادامه راه با تمام وقاحت اينكار را در انيميشن پرسپوليس تكرار كردند كه آن هم به جايي نرسيد. و ما مي دانيم كه آنها بازهم از اين همه تحريف و دروغ دست نخواهند كشيد، چرا كه بايد به نوعي مشروعيت فرهنگ و تمدن نداشته خود را از هر راهي كه شده حتي با وهن ديگر ملل متمدن جهان خريداري كنند.اما اين سفره دروغ و تحريف در هاليوود تنها محدود به آمريكاييان نشد، بلكه صهيونيست ها هم به دنبال خريدن مشروعيت و تمدن از اين راه بوده اند. چرا كه در دنياي واقعي نتوانستند برتري خود را به دنيا بقبولانند. براي همين با هزينه زياد در سينما انديشيدند تا شايد بتوانند لااقل دراين بخش اين كار را انجام دهند. به خصوص در موضوعاتي مانند سرزمين موعود، نگاه منجي گرايانه يهود، هلوكاست و مظلوميت قوم يهود تلاش هاي بسياري شد كه از جمله آنها مي توان به فيلم «فهرست شيندلر» ساخته اسپيلبرگ اشاره كرد. در اين فيلم، شيندلر فردي پرقدرت و خوش گذران و عضو حزب ناسوناليسم آلمان است.او كسي است كه در مورد آزار و شكنجه يهوديان تصميم گيري مي كند كه البته در كنار او كساني هستند كه براي اين يهوديان دلسوزي مي كنند و فيلم با بازگشت شيندلر و كمك او به يهوديان در حفظ جان خود پايان مي پذيرد. اين فيلم با نشان دادن صحنه هاي خشونت عليه يهوديان به واقع يكي از اهدافش اين است كه قم يهود را مظلوم و مورد ستم نشان دهد تا به نوعي براي رفتارهاي جنايتكارانه صهيونيست ها اعتبار خريداري كند. موضوع جالب توجه اين است كه اسپيلبرگ به خاطر اين فيلم 4 اسكار دريافت كرد و علاوه بر آن موررد حمايت شديد كمپاني هاي صهيونيستي قرار گرفت.
بعداز آن هم بانك صهيونيستي چيس مانهاتان با كمك 3 ميلياردي به شركت اسپيلبرگ او را در فهرست ثروتمندترين كارگردانان جهان قرارداد تا اسپيلبرگ مزد اين خوش خدمتي خود را به خوبي دريافت كند و همين طور ديگران هم به اين دروغ پراكني تصويري تشويق شوند.
آنها تنها به اين گونه فيلم ها اكتفا نكردند و سعي نمودند در ژانر ديگري مانند فيلم هاي تخيلي نقش صهيونيست ها و آمريكا را به عنوان ناجيان جهان معرفي كنند. به عنوان مثال مجموعه فيلم هاي «ماتريكس» كه در آن صحبت از زايون كه در واقع لاتين صهيون است با عنوان پناهگاه انسان در برابر حمله ماشين ها و دنياي ماتريكس مي شود. اين فيلم، در واقع به دنبال آن است كه با نشان دادن اين نوع از دشمن ها در عصر جديد، دنياي صهيونيسم و غرب را به عنوان پناهگاهي براي انسانها معرفي كند. در اين فيلم بسياري از نشانه هاي صهيونيستي هم به كار برده شده است؛ مانند شوراي سنهدرين كه يكي از نشانه هاي باستاني يهود است و به واقع نئو قهرمان فيلم نماينده اي از صهيون و برگزيده است تا دنيا و انسانها را از شر بدي ها نجات دهد. جالب اينجاست كه لفظ برگزيده در مورد او بارها تكرار مي شود تا به نوعي به ذهن بيننده القا شود كه نئو همان برگزيده يعني قوم صهيونيست كه به واقع با قدرت فردي و بدون حمايت از سوي خدا به جنگ با بدي ها مي رود.
به طور كلي اين گونه فيلم ها داراي چند شاخصه مهم هستند: 1- نشان دادن قدرت زياد آمريكا و صهيونيسم براي مبارزه با بدي ها و اين كه آنها تنها راه مبارزه و دفاع از انسانيت و منجيان جهان هستند. 2- مظلوم نمايي قوم يهود به ويژه در فيلم هاي تاريخي و در مسائلي مانند هلوكاست و اين كه در تاريخ به آنها ظلم رواداشته شده است. به خصوص كه بسيار سعي دارند با نشان دادن تصاوير كشته ها و اسارت و شكنجه يهوديان، احساسات مردم جهان را براي حمايت از آنها خريداري كنند. چرا كه بدون اين حمايت نمي توانند به جنايات خود ادامه دهند. 3- تحريف هاي بسيار شديد در تاريخ به خصوص در مورد سرزمين موعود و دروغ پردازي هايي كه سعي مي كنند كه بيت المقدس را متعلق به يهوديان معرفي كنند.

 



نقد و بررسي سريال تلويزيوني «در چشم باد» به كارگرداني مسعود جعفري جوزاني باد ما را خواهد برد!

محمدرضا محقق
سريال تلويزيوني «در چشم باد» ساخته مسعود جعفري جوزاني، با آن عقبه داستاني و پهناي عظيم دراماتيك در برهه هاي متنوع و مقاطع مختلف زماني و مكاني، مجموعاً فضايي را فراهم آورد تا مؤلف و كارگردانش بتواند در مديوم رسانه ايش، هم بازگويي لطيف و رندانه اي از تاريخ معاصر در- مقاطعي متنوع و متنافر، اما متناظر- داشته باشد و هم در يك بسط و گسترش دراماتيك به جلوه هايي از شخصيت پردازي داستاني آنهم در مختصات سريالي دست بزند. آنچه در مجموعه هاي نظير «در چشم باد» همانند پاشنه آشيل، فرصتي براي انواع و اقسام موفقيت ها و يا ابتلائات را فراهم مي آورد همين تلاقي ميان روايتگري تاريخي و بيان تصويري درام است.
پابندي به تاريخ واستنادات اصيل و بي رحم آن از طرفي و نيازها و محدوديت ها و مختصات دراماتيك از سوي ديگر، موقعيتي براي كارگردان و نويسنده فراهم مي آورد كه سهل و ممتنع مي نمايد و دشواري ها و كاتاليزورهاي خاص خود را دارد. بار درام و داستان مي تواند بيان تاريخي را فراتر از استنادات صرف، به نوعي بازگويي مهيج تبديل كند و تاريخ و فراز و فرودهاي آن هم اين قدرت را داراست كه به روايت و درام جانمايه هايي غني و مواد خامي معتبر و البته پرمايه بيافزايد.
اما اينكه سريال «در چشم باد» تا چه حد توانسته است به اين دادوستد والا و مانا، دل بدهد و توفيق و فرجامي قابل قبول و قدر بيابد، جاي بحث دارد.
از جمله ويژگي هاي اين سريال به واقع حجيم و عظيم، يكي، برهه هاي متنوع و متدرج تاريخي آن است. ديگري شخصيت هاي تاريخي مربوط به آن دورانها است. سوم، پيوند ميان بار دراماتيك و شخصيت ها و قالب سازي هاي تيپيك و تشخص هاي داستاني در كنار ساير سخت افزارهاي تصويري است كه البته در اين مجموعه برخوردار از نوعي رنگ آميزي جلوه دهنده است كه هم در انتخاب لوكيشن ها و هم در نشانه گذاري بازيگران و لهجه و منش و قوم و قبيله آنها مصروف داشته شده است.
آنچه در «در چشم باد» به نماياني، لحاظ شده است، نوعي رگه هاي ايراني- جهاني است كه در پيوند خانوادگي، دوستي، منطقه اي و قشري در هماورديهاي ميهني و هماهنگي هاي عاطفي آدم هاي داستان رخ مي نمايد.
مثلا چيدمان آن شخصيت زن تاجيك در كنار هم آغوشي هاي معصومانه و بازي هاي كودكانه دخترك و پسرك همسايه و پيوند داستاني آنها در نحوه اي از روايت گرم ايراني در عين رهيافت به روايت تاريخي، همچون فرازهاي مهم و زيبا و نوستالژيك زندگي سردار ميرزا كوچك خان جنگلي و يارانش، به نوعي تصويرسازي ملهم از رنگ آميزي معاشقي و پرداخت ايرانيزه شده داستانگويي هاليوودي پرداخته است.
اين نحوه پردازش، در انتخاب لوكيشن ها، حركت دوربين ها و چيدمان عناصرروايي و شخصيت هاي خلق شده در درام خودنمايي مي كند.
به خوبي مي توان لهجه گرم و گيرا و جذاب آن بانوي تاجيك را در كشاكش داستان كاملاً ميهني - ايراني كه در فرازهاي برهه ميرزاكوچك خان جنگلي، روايت مي شود، نوعي تشخص بخشي تصويري دانست كه كارگردان، عامدانه و عالمانه به انتخاب آن دست زده است و به توفيقي درخور در جذب مخاطب فارسي زبان رسيده است.
همان گونه كه اشاره كرديم، تلاقي ميان درام و تاريخ، پاشنه آشيل تلاش كارگردان است كه هم مي تواند سكوي پرش او باشد در ارتقاء كيفي و كمي اثرش و هم دره سقوط او در دفرمي و بد تركيبي محتوا و ساختار تصويرش.
روايت تاريخ ايران، آنهم در سه دوره، با اين متريال بالا و حجم فوق العاده و گسترش و پوشش و كميت حيرت آور و البته آن همه فراز و فرودهاي متنوع و تلخ و شيرين، جاي اين پدافند غيرعامل را براي كارگردان فراهم مي آورد كه علم آوري اش را در تدقيق و مطالعه تاريخي در كنار فهم و معرفت و قدرت تفكر و تخيلش در اينكه كدام بخش ها و كدام شخصيت ها و كدام فرازهاي تاريخي را انتخاب كند كه بتواند در بستر آن به روايت مطلوبش و شخصيت پردازي هاي داستانيش دست بزند و اين تلفيق را به درستي و راستي، از آب درآورد.
چرا دوران ميرزاكوچك جنگلي و چگونه؟ با كدام ساخت و ساختار؟ چرا مشروطه؟ كه پيش از اين، هم درباره ميرزاي جنگلي، سريال مختص و خوبي داشته ايم (كار بهروز افخمي) و هم درباره مشروطه و پيش و پس از آن و تبعات و حواشي و تاثير و تاثرات تاريخي و اجتماعي و فرهنگي و هنري آن. جعفري جوزاني با كدام اولويت ها و با كدام سنجش ها، به اين قطعيت رسيده است كه بايد اين دوران ها و اين كاراكترهاي واقعي را در بطن حقيقت مضموني مورد علاقه اش، با اين فيلمنامه، به تصوير بكشاند؟
اما نكته ديگر درباره اين اثر، چگونگي امتداد روايت و ميزان حفظ يكدستي روايت داستان است. پيش از اين در مجموعه سريال هاي سيما، شاهد اثري بوده ايم كه يكي از شاخصه هايش حفظ ريتم متناسب و روند كاملا متعادل و خوش ريتم روايت بود؛ «كيف انگليسي» ساخته ضياءالدين دري كه توانست در جمله بهترين آثار تاريخي كه البته مضامين دراماتيك و شخصيت پردازي هاي داستاني اش، بسيار پررنگ تر از اقرانش بود و شمه اي باريك و ردي كم رنگ از وقايع تاريخي در آن ديده مي شد و اصل، درام بود و كاراكترها و نه تاريخ. اما اين درهم تنيدگي آنچنان خوش رنگ و متناسب و جذاب و درهم جوشيده، به پيوست ساير عناصر حرفه اي ساختاري به نمايش درآمد كه اثر را جاودانه و در ذهنها ماندگار و حتي تبديل به خاطره اي بكر و يگانه كرد.
واقعيت آنست كه «در چشم باد» نه آنچنان كه متوقع بوديم و بايد و شايد از يگانگي و درهم تنيدگي برخوردار است و نه از آن ريتم و جذابيت. برخي كاراكترها بدون رسيدن به شخصيت، در همان «تيپ» بودن ماندگار شده اند و برخي وقايع در نوعي ناپختگي روايي، شكل و شمايل مبتديانه دارد.
موسيقي حجيم است؛ زيباست، اما بعضاً خوش نمي نشيند و گاه، ساز خودش را، مستقل و بي اعتنا به ساير مؤلفه هاي تصويري مي نوازد و مي رود.
گريم ها، در بعضي موارد- في المثل، همسر آن زن تاجيك- چندان نچسب و زمخت است و بازي ها، گاه نامتجانس.
ديالوگ ها و آدم هايش، در برخي سكانس ها، در محور روايت نيست و گاه به تسويه حساب هاي معرفتي و اداء بيانيه هاي سياسي- هنري وامدارتر است تا حفظ تعادل و فرم روايت.
كه اين يكي البته اپيدمي است در ساير مجموعه هاي اين چنيني ايراني.
با اين همه اما «در چشم باد» تداعي كننده ويژگي هاي بكر و خلاقه و ماندگاريست كه آثار پيشين كارگردان در قاب خاطره تصويري ما نقش داد و حك نمود.
هنوز و پس از چند دهه، فيلم سترگ و عزيز «شير سنگي» به عنوان نماد و نمود سينماي ملي در كارنامه جعفري جوزاني، مي درخشد و بر گذشته سينماي ما مي تابد.
در نوشته هاي آينده، باز هم به بررسي جوانب ديگري از سريال عظيم و قابل توجه «در چشم باد» خواهيم پرداخت و در بررسي ساختار و محتواي اثر، به نقد مؤلفه هاي متنوع تصويري و پرداخت هاي خاص تاريخي اش توجه خواهيم داد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14