(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 17 آذر 1388- شماره 19529
 

لزوم تدبر در خبر
پاداش صابران
آفرينش هدف دار
غنايم پنجگانه در زندگي آدمي
بهره هايي از آيه صلوات
تپش قلم



لزوم تدبر در خبر

قال الامام علي(ع): اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه لاعقل روايه فان رواه العلم كثير و رعاته قليل.
علي(ع) درباره انديشه در اخبار فرمود: چون خبري شنيديد، آن را از روي تدبر و انديشه دريابيد نه از روي نقل لفظ آن، زيرا نقل كنندگان علم بسيارند و انديشه كنندگان در آن، اندك.(1)
ــــــــــــــــــ
1- نهج البلاغه، حكمت 49

 



پاداش صابران

مرد نابينايي حضور پيامبر گرامي(ص) آمد و تقاضاي دعا كرد، و گفت: از خدا بخواه كه پرده نابينايي را از چشمم بركناركند و قدرت ديدم را به من برگرداند.
حضرت فرمود: اگر ميل داري دعا مي كنم. اميد است مستجاب شود و چشمت بينا گردد و اگر مي خواهي در قيامت بي آنكه مورد محاسبه واقع شوي خدا را ملاقات كني به وضع موجود راضي و صابر باش. عرض كرد ملاقات بدون محاسبه را برگزيدم. آنگاه رسول اعظم(ص) فرمود: خداوند بزرگتر از اين است كه در دنيا هر دو چشم كسي را بگيرد پس در روز قيامت عذابش نمايد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- داستان ها و پندها، ج 1، ص51

 



آفرينش هدف دار

پرسش:
ميان مكتب مادي و الهي درباره جهان هستي، آفرينش انسان و ساير موجودات چه وجوه افتراقي وجود دارد؟
پاسخ:
وجه افتراق مكتب مادي والهي
نفي هدف براي آفريدگار، غير از آن است كه آفرينش «عبث» و لغو باشد. و يكي از نقاط افتراق مكتب مادي و الهي همين جاست.
فلسفه مادي براي موجودات جهان و انسان، هدف و غرضي نمي انديشد. اگر از يك فيلسوف مادي سؤال شود كه جهان هستي براي چه هدف و غرضي پديد آمده است؟ دربرابر اين پرسش عاجز و ناتوان است، زيرا جهان آفرينش را درماده و پديده هاي مادي محصور ساخته است و به خداوند و جهان ديگر اعتقاد ندارد و دراين صورت هرچه در چهارديواري جهان ماده به گردش مي پردازد و هرچه درپديده هاي مادي به مطالعه و بررسي مي پردازد، تا بتواند دراين محيط براي آفرينش آنها مخصوصا انسان هدفي جستجو كند، جز با حيرت و بهت و سرگرداني و احياناً سلب و نفي، با چيزي روبرو نمي گردد. لذا در نهايت پاسخ مي دهد كه در آفرينش هستي هيچ هدف و غرضي دركار نيست.
درحالي كه شخص الهي دراين مورد خلقت جهان و آفرينش انسان كه فعل خداوند است، غايت و غرض مي انديشد كه نتيجه آن به تك تك موجودات جهان باز مي گردد. از اين رو الهيون، با قلب مطمئن براي تمام تحولات و حركت هاي زميني و كيهاني غرض مي انديشند، زيرا كه فعل خدا(نه ذات) او داراي هدف و غرضي است. قرآن مي فرمايد:
«افحسبتم انما خلقنا كم عبثا و أنكم الينا لاترجعون» آيا گمان مي كنيد كه شما را بيهوده( و بدون هدف و غرض) آفريده ايم و شما به سوي ما باز نمي گرديد. (مومنون - 116)
هدف آفرينش
با توجه به اين مقدمه بايد ديد، غرض از آفرينش چيست؟ غرضي كه مايه تكميل آفريدگار نباشد، ولي درعين حال فعل او را از عبث و لغو بودن خارج سازد.
هدف از آفرينش اين است كه هر موجودي را به كمال شايسته آن برساند، بدون آنكه در اين كار، نتيجه اي براي ذات پاك او وجود داشته باشد.
اساساً اصل آفرينش يك گام تكاملي عظيم است، يعني، چيزي را از عدم به وجود آوردن و از نيست، هست كردن و از صفر به مرحله عدد رساندن است. بعد از اين گام تكاملي عظيم، مراحل ديگر تكامل شروع مي شود: و تمام برنامه هاي ديني و الهي درهمين مسير است.
ممكن است اين سؤال مطرح شود كه، اگر هدف از آفرينش انسان به تكامل رساندن اوست، ولي جاي اين سؤال باقي است كه:هدف از اين تكامل چيست؟ سؤال با اين جمله روشن مي شود كه تكامل، هدف نهايي و يا به تعبير ديگر«غايه الغايت» است. توضيح اينكه: اگر از محصلي سؤال كنيم براي چه درس مي خواني؟ مي گويد:«براي اينكه به دانشگاه راه يابم، باز اگر سؤال كنيم دانشگاه را براي چه مي خواني؟ مي گويد: براي اينكه في المثل دكتر يا مهندس ... و غيره شوم. مي گوييم. مدرك دكترا و مهندسي را براي چه مي خواهي؟ مي گويد: براي اينكه فعاليت مثبتي كنم و در آمد خوبي داشته باشم. باز مي گوييم. درآمد خود را براي چه مي خواهي؟ مي گويد: براي اينكه زندگي آبرومند و مرفهي داشته باشيم.
سرانجام مي پرسم زندگي مرفه و آبرومند براي چه مي خواهي؟ دراينجا مي بينيم لحن سخن او عوض مي شود و مي گويد: خوب، براي اينكه زندگي مرفه و آبرومندي داشته باشم، يعني همان پاسخ سابق را تكرار مي كند. اين دليل برآن است كه او به پاسخ نهايي، و به اصطلاح به «غايه الغايت» كار خويش رسيده كه ماوراي آن پاسخ ديگري نيست، و هدف نهائي او را تشكيل مي دهد. در زندگي معنوي نيز همين طور است. وقتي گفته مي شود آمدن انبياء و نزول كتب آسماني و تكاليف و برنامه هاي تربيتي براي چيست؟ مي گوييم: براي تكامل انساني و قرب به خدا، و اگر سؤال كنند تكامل و قرب پروردگار براي چه منظوري است؟ مي گوييم:«براي قرب به پروردگار» يعني اين هدف نهائي است و به تعبير ديگر ما همه چيز را براي تكامل و قرب به خدا مي خواهيم اما قرب به خدا براي خودش (يعني براي قرب به پروردگار).
ر. ك به: تفسير نمونه، ج 13و 23

 



غنايم پنجگانه در زندگي آدمي

آنچه درپي مي آيد شرحي است گذرا و كوتاه بر يكي از احاديث كليدي و راهگشاي پيامبراكرم(ص) كه در آن بر لزوم استفاده از پنج چيز قبل از فرا رسيدن پنج چيز تأكيد شده است. بدون ترديد فهم محتواي اين حديث و عمل به آن مي تواند جبران بسياري از كاستيها و غفلتها باشد. اينك باهم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
زندگي يعني لحظه ها
زندگي چيزي جز دم ها و لحظه ها نيست كه از آن گاهي به عنوان وقت و فرصت ياد مي شود. دم غنيمت شمردن و وقت نگه داشتن به عنوان فرمول زندگي به همگان توصيه مي شود تا آدمي اين زمان هاي كوتاه و فرصت هاي زودگذر را از دست ندهد و انگشت چه كنم به دندان ندامت نگيرد.
در سخن بزرگان ماست كه «الفرصه تمر مرالسحاب؛ فرصتها همانند ابر زودگذرند» و اين كه «مافات مضي و ما سيأتيك فأين قم فانتهز الفرصه ما بين العدمين؛ گذشته و آينده دو زمان معدودند، پس از زمان حال كه در دست توست به خوبي استفاده كن.» اگر زندگي چيزي جز داشته ها و بهره گيري درست و مناسب از آن براي شدن هاي بي پايان آدمي نيست، پس چرا اين اندازه از احوال دل خويش غافل هستيم و داشته هايمان را پاس نمي داريم و از آن بهره نمي گيريم.
در حديثي معتبر از پيامبرگرامي(ص) روايت شده كه به ابوذر فرمودند: يا اباذر اغتنم خمسا قبل خمس: شبابك قبل هر مك و صحتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك و فراغك قبل شغلك و حياتك قبل موتك؛ اي ابوذر! پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: جواني ات را پيش از پيري؛ و سلامتي و صحت را پيش از بيماري؛ و بي نيازي را پيش از فقر و نداري؛ و فراغت و آسودگي را پيش از گرفتاري و اشتغال؛ و زندگي ات را پيش از مرگ. (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج77،ص57)
غنيمت زندگي
هر رزمنده اي در جنگ خويش دو قصد را مي تواند درنظر داشته باشد و جان و مالش را در راه آن فدا و ايثار كند: قصد نخست وي دفاع از آن چيزهايي است كه دارد و دشمن مي كوشد تا آن را از وي بربايد؛ دومين عامل جنگ و مبارزه غنيمت هايي است كه درپي جنگ و چيرگي مي خواهد به دست آورد؛ در حقيقت دومين علت جنگ هاي ميان بشر و بلكه هر جنگجوئي به دست آوردن چيزهايي است كه ندارد و خود را شايسته و سزاوار آن مي داند. اين چيزهايي كه در جنگ از ديگري سلب مي شود و به چنگ مي آيد، به عنوان غنيمت ياد مي شود. در مثل عربي است كه: من عليه الغرم فله الغنم، هركسي كه خسارتي را در جنگ تحمل مي كند، غنيمت از آن اوست. اين غنيمت ها مي تواند مادي و يا معنوي باشد؛ چنان كه هنگام جنگ ناپلئون با روسيه، يك سرباز شجاع روسي پس از تحميل خسارات زياد به لشكر فرانسوي ناپلئون، اسير مي شود و در پاسخ علت رشادت هايش مي گويد: من اين فداكاري و ايثار را در راه شرافت و حفظ ميهن خويش كرده ام. ناپلئون مي گويد: من براي كشورگشايي و فتح سرزمين هاي ديگر اين كار را كرده ام؛ و هر كسي براي چيزي كه ندارد مي جنگد. از اين رو گفته اند: هر كسي براي چيزي مي جنگد كه ندارد و يا از دست مي رود.
ما در زندگي چيزهايي داريم كه مي بايست از آن محافظت كنيم و اجازه ندهيم تا از دستمان برود؛ و هم چنين بسيار چيزهايي هست كه بايد براي به دست آوردن آن با خود (هواهاي نفساني) و يا ديگري بجنگيم.
داشته هاي ما بسيار زياد است ولي قدر آن را نمي دانيم و لذا از آن به درستي محافظت نمي كنيم و يا بهره نمي بريم. سعدي شيرين سخن مي سرايد:
هر دم از عمر مي رود نفسي
چون نگه مي كنم نمانده بسي
اي كه پنجاه رفت و در خوابي
مگر اين پنج روزه دريابي
وي در باب اول و سيرت پادشاهان مي نويسد: پادشاهي با غلامي عجمي در كشتي نشست و غلام هرگز دريا را نديده بود و محنت كشتي نيازموده، گريه و زاري در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد. چندانكه ملاطفت كردند آرام نمي گرفت و عيش ملك ازو منغص شد. چاره ندانستند. حكيمي در آن كشتي بود ملك را گفت: اگر فرمان دهي من او را به طريقي خامش گردانم. گفت: غايت لطف و كرم باشد. بفرمود تا غلام به دريا انداختند. باري چند غوطه خورد. مويش گرفتند و پيش كشتي آوردند. به دو دست سكان كشتي آويخت. چون برآمد به گوشه اي بنشست و قرار يافت. ملك را عجب آمد. پرسيد: درين حكمت چه بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامتي كشتي نمي دانست، همچنين قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي دچار آيد.
اي سير، تو را نان جوين خوش ننمايد
معشوق من است آنكه به نزديك تو زشت است
حوران بهشتي را دوزخ بود اعراف
از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است
فرق است ميان آنكه يارش در بر
تا آنكه دو چشم انتظارش بر در
زندگي ما چيزي جز غنيمت دانستن اين داشته ها نيست. به اين معنا كه آن چه را داريم بايد همانند غنايم جنگي بدانيم كه به سختي به چنگ آورده ايم و در اين راه خون دل ها بسيار خورده ايم. اگر چنين به داشته هايمان نگاه نكنيم، ارزش و قدر آن ندانيم و آنرا به بيهودگي به تباهي مي كشانيم. اين درحالي است كه ما هرگز قدر داشته هايمان چون جواني، سلامت و آسودگي و آسايش را نمي دانيم و از آن به درستي بهره نمي بريم.
بي گمان، خداوند در زندگي چيزهاي بسياري به ما ارزاني داشته است كه بيرون از شمارش و آمار است. اگر اين داشته ها را بخواهيم سبك و سنگين كنيم، اموري كه حضرت پيامبر(ص) به ابوذر به عنوان غنايم با ارزش زندگي گفته است، اساسي ترين و اصلي ترين آن هاست. در اين جا براي شناخت ارزش هر يك نگاهي كوتاه به آن ها مي كنيم.
جواني
شايد يكي از مهم ترين نعمت هايي كه خداوند به آدمي ارزاني داشته، جواني است. انسان در جواني به دليل صفاتي كه در اين زمان از زندگي وجود دارد، مي تواندكارهايي به انجام برساند كه در هيچ دوره و سن ديگر نمي توان آن را انجام داد.
خداوند در آياتي چند درباره صفات جوانان مي فرمايد كه جواني، زمان تهور و شجاعت و زيرپا افكندن مصلحت سنجيهاست، به گونه اي كه كارهاي بسيار شگفتي را به سبب همين شجاعت به انجام مي رساند كه در هيچ دوره سني امكان آن نيست (يونس آيه 83 و نيز كهف آيات 10 و 16 و قصص آيات 14 و 15)؛ زيرا دوره جواني، فرصت شكوفايي قدرت جسماني و توان بدني آدمي است. (كهف آيه 82 وحج آيه 5 و نيز روم آيه 54 و غافر آيه 67)
افزون بر قدرت و شجاعت بايد به جنبه زيبايي اين دوره نيز توجه داشت. انسان درجواني در بهترين حالت و شكل انساني قرار دارد و همه چيز از اندام وي به كمال اعتدال و استوار مي باشد. بطوري كه تناسب اندام، زيبايي خاص به جوان مي بخشد و تاثير كلام و سخن و عملش نيز بيش از ديگر گروه هاي سني مي باشد. (حديد، آيه 20)
خداوند در آيه 5 سوره حج و نيز 67 سوره غافر دوران جواني را زمان نيرومندي عقل و جسم انسان معرفي مي كند و به وي هشدار مي دهد تا از اين دوره به خوبي بهره برد و اين توانايي ها و نيرومندي ها را قدر شناسد؛ زيرا به زودي آن را از دست مي دهد و گرفتار دوران پيري مي شود كه ديگر چنين قدرت و توانايي براي انجام كارهاي عقلاني و جسماني نخواهد داشت؛ زيرا پايان اوج دوران جواني، نقطه آغازين منحني نزول زندگي انسان است. (همان)
جواني از نظر قرآن بهترين دوران زندگي بشر است. از اين رو بهشتي ها همواره جوان بوده و همه كساني كه در خدمت بهشتي ها هستند از لطافت و زيبايي جواني برخوردار مي باشند. (طور آيه 24 و نيز انسان آيه 19)
سلامتي
سلامتي و تندرستي از ديگر نعمت هاي بزرگ الهي است. اين كه هر بخش از اعضا و جوارح بشر به درستي فعاليت كند و تن و روان و جان وي از هر بيماري و درد و رنجي به دور باشد، بهترين حالتي است كه انسان مي تواند دراين شرايط به شدن هاي كمالي خويش ادامه دهد. بي آن كه مانعي او را از رسيدن به هدف، باز دارد.
سلامتي و تندرستي بخشي از آرامش آدمي را فراهم مي آورد، بلكه بايد گفت اصولا ارتباط سلامت و آرامش، ارتباطي درحد علي و معلولي است؛ بنابراين هر جا سلامت به ويژه سلامت رواني باشد، آرامش نيز در آن جا يافت مي شود.
از نظر قرآن، انسان سالم برخوردار از صحت جسمي و روحي، انساني است كه اميد دست يابي به كمالات در وي بسيار قوي تر است. از اين روخداوند بر مساله بهداشت تغذيه و تن و مانند آن تاكيد بسيار مي كند؛ زيرا بهداشت است كه سلامتي انسان را تضمين مي كند.
اگر به مجموعه آموزه هاي اسلامي درحوزه تغذيه و پوشش و مانند آن توجه شود، بخشي بزرگ از آن ارتباط تنگاتنگ با مساله صحت و سلامت و بهداشت دارد. از جمله مي توان به آياتي اشاره كرد و كه براي پاكيزه بودن بدن و غذا و خوراكي ها توجه مي دهد؛ زيرا عدم توجه به سلامت آن ها مي تواند ضرر بسياري بر نفس و جان آدمي وارد سازد و از ادامه رشد وتعالي باز دارد. (بقره آيه 57 و 168و 222 و نيز مائده آيه 90 و 100و بسياري از آيات ديگر) بيماري انسان، يكي از موانع جدي در دست يابي آدمي به كمالات بسيار است كه خداوند براي انسان در نظرگرفته است.
كساني كه از سلامت و تندرستي برخوردار نيستند، نمي توانند مسير شدن هاي كمالي را به درستي بپيمايند.
از اين رو درآيات و روايات از سلامت به عنوان يكي از نعمت هاي بزرگ ياد و تجليل شده است و از انسان ها خواسته شده با بهره مندي از سلامت خويش، در مسير كمالي گام بردارند و شكر نعمت سلامت را با انجام كارهاي نيك و اطاعت از خداوند و پيامبر(ص) به جا آورند.
دارايي و ثروت
از ديگر نعمت هاي بزرگ خداوندي كه لازم است قدر آن را داشت، ثروت و بي نيازي است. اين كه انسان هرچيزي كه بخواهد داشته باشد و نيازمند ديگري نباشد و از فقر و بينوايي در امان باشد، بي گمان فرصت بزرگي براي برداشتن گام هاي بزرگ به سوي كمال دارد.
در ادبيات قرآني ثروت آدمي زماني مفيد و سازنده است كه خير باشد. از اين رو هر نعمتي تا زماني كه به شكل خير تغيير ماهيت ندهد، براي انسان مفيد نيست بلكه بايد از آن به نقمت ياد كرد كه موجبات گرفتاري و رنج آدمي را فراهم مي آورد. بنابراين انسان مي بايست با بهره گيري از نعمت هاي الهي و به كارگيري درست و مناسب از آن، نعمت را به خير تبديل كند.
در هر ثروتي براي گروه هايي از مردم حق و حقوقي است. در قرآن بارها از حق ثابت سائلان و محرومان در اموال مردم سخن به ميان آمده است. بنابراين اگر كسي مال و ثروتي دارد، مي بايست نخست حق ديگران را از مال خويش بپردازد و با پاكسازي حق و حقوق ديگران، باقيمانده مال و ثروت را در مسيري به كار گيرد كه موجبات كمال شخص و يا جامعه را فراهم آورد. اگر اين گونه با مال و ثروت معامله شود آن گاه است كه به عنوان خير تلقي مي شود؛ زيرا خير به چيزي گفته مي شود كه زمينه رشد و سعادت شخص و يا ديگري را موجب شود.
همه نوع دارايي هاي بشر از جمله ثروت و قدرت بايد در مسير شدن هاي كمالي مورد استفاده قرار گيرد. اگر اين گونه بود، انسان مي تواند اميدوار باشد كه از زندگي خويش خوب بهره برده است.
ثروت و دارايي مانند هر امر دنيوي، هرگز پايدار و دايمي نيست و مانند سلامت و جواني، از دست مي رود و دگرگون مي شود. بودند عده زيادي كه از فقر و فلاكت به ثروت رسيده و يا از ثروت و دارايي به فقر و فلاكت افتاده اند. مي گويند به شخصي گفته شد كه تو را دو دوره است: دوره اي كه فقير و بينوايي و دوره اي كه ثروت و دارا هستي. حال كدام دوره را بر تو مقدم داريم؟ مرد گفت: دوره ثروت و دارايي را مقدم دار كه دوره جواني است و مي خواهيم از ثروت و دارايي بهره بريم، چون سر پيري ديگر نياز كم تري به مال و ثروت است و مي توان با فقر و نداري همانند نداري سلامت و جواني ساخت.
خداوند به او، ثروتي هنگفت داد. وي افزون بر اين كه خود از آن استفاده مي كرد به ديگران نيز مي بخشيد. زمان به سرعت گذشت و او پير و افتاده شد ولي از سرمايه و ثروتش كاسته نشد. به خدا عرض كرد چرا دوره فقر و بينوايي را نمي بينم؟ خداوند گفت: چون هنگام دارايي، حق و حقوق ديگران را ادا كردي و ما آن چه را هديه و هبه و انفاق كردي براي امروزت ذخيره كرديم و اين گونه است كه فقر و بينوايي از تو رانده شده است.
فراغت و آسودگي
آدمي بايد از اين كه در آسايش و فراغت است به خوبي بهره برد. بسياري از مردم از اين كه در آسودگي هستند خود را به اين سو و آن سو مي افكنند و خسته و افسرده مي شوند. اينان قدر عافيت آسايش و آسودگي را نمي دانند. اگر انسان در آسودگي نتواند كارهاي مهم را به انجام رساند، در هنگام اشتغال به امور مختلف نمي تواند كاري بزرگ انجام دهد.
بسياري از مردم گرفتار اشتغالات روزمره زندگي هستند و حتي از خداوند نيز غافل مي شوند. يكي از نعمت هاي بزرگ براي انسان آن است كه همه چيز براي او فراهم باشد و كم تر اشتغال به مسايل جزيي و خرد داشته باشد، تا بتواند در آسودگي و فراغ بالي، كارهاي بزرگي را به سامان برساند.
اگر به علل و عوامل غفلت از خدا و يا از ياد خدا در آيات قرآني توجه شود، ديده مي شود كه بيشتر اين عوامل به سبب اشتغال به امور جزيي زندگي چون خورد و خواب و مانند آن است. در ماموريت حضرت موسي(ع) آن چه ايشان را مشغول كرد و از هدف باز مي داشت، همين اشتغالات جزيي بود كه زمينه براي غفلت و حتي نفوذ شيطان مي شود تا اجازه ندهد ياد خدا و ماموريت اصلي در دل ها بماند.
هر كسي در ماموريت اصلي خويش اگر گرفتار مسايل جزيي و خرد شود از ماموريت اصلي غافل مي شود و به جاي آن كه به كارهاي اصلي بپردازد چنان سرگرم مي شود كه از هدف باز مي ماند.
بجرأت مي توان گفت كه اشتغالات آدمي، مهم ترين عامل غفلت وي است. بنابراين كسي كه از اشتغالاتي از اين دست رهاست بايد با بهره گيري از آسودگي و فراغت بال به هدف خود برسد.
زندگي و حيات
بي گمان مهم ترين نعمت الهي، نعمت وجود و زندگي و حيات است كه اگر انسان از آن غافل شود، زماني به خود مي آيد كه ديگر دير شده و اجازه بازگشتي نيست. بنابراين بايد اين دم حيات را غنيمت شمرد و اجازه نداد تا براحتي از دست برود.
در قرآن آمده است كه بسياري از مردم هنگامي كه مرگشان مي رسد و پرده ها از چشمان ايشان فرو مي افتد و حقيقت هستي و ماهيت خود ساخته خويش را مي بينند
(ق آيه 22) تازه يادشان مي آيد كه زندگي خويش را هدر داده اند و آرزوي محال بازگشت را دارند و مي گويند كه خدايا ما را به زندگي دنيا بازگردان تا كارهاي نيك و پسنديده اي انجام دهيم كه پيش از اين ترك كرده بوديم: حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون؛ «تا آن دم كه به يكي از آنان مرگ مي رسد مي گويد: خدايا! مرا به دنيا برگردانيد، شايد كار نيكي كه ترك كردم، انجام دهم، (گفته مي شود) نه! هرگز، بازگشتي در كار نيست. اين سخني است كه او مي گويد و به سخنش گوش داده نمي شود و در پيش شان برزخي است كه تا روز رستاخيز ادامه دارد».به هر حال، انسان در دنيا پنج غنيمت بزرگ جواني، سلامتي، دارايي، فراغت و زندگي دارد كه مي بايست از آن به درستي بهره گيرد و اجازه ندهد كه به هدر رود. انسان مومن و خردمند زيرك كسي است كه دم غنيمت شمارد. دم غنيمت شمردن به اين است كه از هر چيز در جاي خودش و زمان خودش بهره برد و اجازه ندهد كه فرصت ها از دست برود.

 



بهره هايي از آيه صلوات

حجه الاسلام و المسلمين محسن قرآئتي
كلام حجت الاسلام و المسلمين قرائتي ساده ، روان و پر محتوا است. همين جاذبه ها باعث شده است كه نفوذ كلام ايشان در بين همه اقشار جامعه قابل توجه باشد. در مطلب حاضر ايشان به بيان نكته هايي از آيه 56 سوره احزاب درباره صلوات پرداخته اند. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
«ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا أيها الذين أمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما». (1) نكات ظريفي در اين آيه است. يكي اين كه اگر مي خواهيد حرف تان اثر كند بايد خودتان عمل كنيد. خدا كه مي خواهد دستور دهد و بخشنامه اي صادر كند، مي گويد ببين خودم عمل مي كنم. «ان الله و ملائكته يصلون»، بعد بخشنامه مي كند و دستور مي دهد كه:«يا أيها الذين امنوا» شما هم «صلوا». وقتي حرف انسان، اثر مي كند، كه خودش هم به گفته اش عمل كند. دوم: اگر مي خواهيد ديگران دستورات تان را عمل كنند، افرادي را كه عمل مي كنند مطرح كنيد. مثلا من مي خواهم بگويم بياييد منزل ما، مي بينم شما سنگين هستيد؛ مي گوييد حالا فكر كنم ، ببينم چه مي شود. وقتي ديدم كه مي گوئيد تا ببينم فكر كنم و...، مي گويم آقاي فلاني و فلاني هم مي آيند. مي گوييد خوب، اين ها هم مي آيند! پس سعي مي كنم بيايم. يعني مي گويم افراد برجسته اي منزل ما هستند، طرح افراد برجسته انگيزه شمارا بالا مي برد. اگر خواستيد مردم را به كاري دعوت كنيد افراد برجسته اي را كه عمل مي كنند، طرح كنيد. مي گويد:«ان الله و ملائكته». ملائكه اي كه با پروردگارشان مخالفت نمي كنند. آنچه فرمان داده شده اند اجرا مي نمايند، «لا يعصون الله ما أمرهم»(2) «المدبرات أمرا»(3). ملائكه يصلون،آن هايي كه بي گناه و معصومند يصلون، آن وقت شماي گنهكار نمي خواهيد صلوات بفرستيد! بنابراين پس مي گويد: 1 - ان الله يعني خودم عمل مي كنم، تو هم عمل كن.
2 - مي گويد دست اندركاران و كارگزاران هستي و المدبرات امر عمل مي كنند پس تو هم عمل كن.«ان الله و ملائكته يصلون». يصلون، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد يعني خدا و فرشتگان پيوسته صلوات مي فرستد. آن وقت تو يك لحظه نمي خواهي يك صلوات بفرستي. نكته ديگر در اين آيه اين است اگر خواستيد مردم به حرف تان گوش فرادهند، اين ها را با ادب و محترمانه صدا بزنيد. نگفته است يا ايها الناس، ان الله و ملائكته يصلون علي النبي؛ مي گويد: يا أيها الذين آمنوا. كلاس يا أيها الذين آمنوا بالاتر است. اگر مي خواهيد بچه تان بلند شود، حسن جان و آقازاده و عزيزم بگو. براي اين كه مردم به حرف تان گوش بدهند. احترام مردم را بالا ببريد. بعد مي گويد: يا أيها الذين آمنوا «صلوا». اين صلوا، يك نظام است كه يك بعد سياسي هم دارد. مي خواهد بگويد، حكومتي است كه رابطه بين رهبر و امت رابطه درود، درود باشد. به مردم مي گويد:«يا أيها الذين آمنوا صلوا» به رهبر مي گويد:« خذ من اموالهم صدقه» (4) و صل. به او مي گويد صل، به ما مي گويد: صلوا. يعني حكومتي حق است كه رابطه اي بين رهبر و امت رابطه درود، درود باشد. اگر به هم لعنت كنند جهنم است؛ «كلما دخلت امه لعنت أختها». (5) يعني نظامي حق است كه او به شما و شما هم به او صلوات بفرستيد. يك خاطره بگويم. ما كه مدينه مي رويم - خدا قسمت همه كند - خدا به پيغمبر مي گويد: اي پيغمبر اين هايي كه مدينه مي آيند؛ قبل از آن كه آن ها به تو سلام كنند، بگويند السلام عليك يا رسول الله، تو به آنها سلام كن. آيه اش اين است: «اذاجاءك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم». (6) تو به مؤمنيني كه مي آيند سلام كن.
تازه مي گويد چون زوار تو هستند. پشت سر كلمه «قل سلام عليكم» اين جمله است: «كتب ربكم علي نفسه الرحمه».(7) من هم واجب كردم كه به زائرهاي تو رحمت بفرستند. خوب بعضي زوار مدينه نااهل اند، مي گويد مهم نيست؛«انه من عمل منكم سوءا بجهاله»،(8) اگر اين زوار دسته گلي هم آب دادند، اگر توبه كنند، اين ها را مي بخشم، ثم تابوا و اصلحوا. (يا أيها الذين آمنوا صلوا) بعد مي گويد بعضي ها با زبان، صلوات مي فرستند، در عمل كوتاه مي آيند، مي گويد نه؛ صلوا عليه وسلموا. هم صلوا با زبان، هم سلموا با عمل.
بعضي ها عمل مي كنند ولي «وهم كارهون»، نماز مي خوانند ولي «و هم كسالا» نمازشان با كسالت است، زكات شان «و هم كارهونند». مي گويد: نه، اگر مي خواهيد تسليم شويد جون جوني، يعني با تمام وجود؛ صلوا عليه و سلموا تسليما.
پس ببينيد، يك آيه اي كه ما در مسجد ساده مي خوانيم، براي صلوات فرستادن، ان الله و ملائكته يصلون علي النبي...، خيلي از روي آن ساده رد مي شويم، چند تا درس در آن بود. بخش نامه اي مؤثر است كه خود بخش نامه كننده عمل كند. براي ايجاد انگيزه سرشناسان را مطرح كنيم. براي ايجاد انگيزه نام مردم را مؤدب ببريم؛ يا أيها الذين آمنوا.
به مردم بگوييد اگر تو صلوا عليه، پيغمبر هم صل عليه. او صلوا او هم صل. شما صلوا او هم صل. رابطه طرفيني است. فقط ما صلوات نمي فرستيم، او هم صلوات مي فرستد. اصلا، خدا بر ما صلوات مي فرستد. آيه داريم كه خداوند هميشه به مردم صلوات مي فرستند. «و هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الي النور»(9). خدا هم صلوات مي فرستد اين طور نيست، كه تنها ما نماز بخوانيم. خدا مي گويد: «اذكروني اذكركم»(10) طرفيني است. «صلوا عليه» طرفيني است. نه زباني كه منافق باشي، هم با زبان صلوا هم با عمل سلموا. و تسليم تان هم عاشقانه، آگاهانه و آزادانه باشد.
«صلوا عليه و سلموا تسليما» اگر حرف هاي من در اين دو سه دقيقه ثوابي داشت. هديه روح پيغمبر اسلام باشد. بعضي ها را كه آدم، دوست شان دارد، مي گويد: قربان شما. بعضي ها را كه خيلي دوست شان دارد «قربان شما» را ريز مي كند و مي گويد: قربان زلف هايت، قربان ابروهايت، قربان شكلت، قربان لباست، قربان كفشهايت، قربان خاك زير كفشت. خدا در قرآن نسبت به پيغمبر چنين كاري كرده است؛ ببينيد چه كرده است، مي فرمايد: «ثيابك: لباس تو، قريتك، وجهك، صدرك، ظهرك، عنقك، عينيك، لاتجعل «يدك»، قلبك، نساءك و بناتك، لاتحرك به لسانك» بالاي دويست دفعه هم گفته است: ربك، با آن كه خدا رب العالمين است، اين كه مي گويد: «ربك، لسانك، ثيابك، قريتك، صدرك، عنقك، عينيك، وجهك» چه خبر است؟ اين به خاطر اين است كه خيلي خداوند پيغمبرش را عزيز دارد. خداوند در موضع قرآن مي فرمايد: من اين كاري كه انجام دادم فقط به خاطر گل روي تو كردم؛ 1- قبله را عوض كردم «فلنولينك قبله ترضاها»،(11) به خاطر گل روي تو. 2- مي گويد روز قيامت آن قدر ببخش «ولسوف يعطيك ربك فترضي».(21) «ترضاها»، «فترضي» يعني گل روي تو. در دنيا قبله عوض مي شود و در آخرت هم مقام شفاعت. اين مقام پيغمبر در قرآن است.
ما معتقديم الان هم نياز به نبوت داريم. منتها ممكن است حرف هايي بزنند كه در زمان قديم هم بوده است، لكن مرتب شكلش عوض مي شود. افرادي كه نمي خواهند تسليم پيغمبر شوند مرتب، هر روزي چيزي مي گويند. حرف هاي قديم چه بود، حرف هاي الان چيست؟ يكي از حرف هاي امروز، همين مسئله تجربه ديني است كه اين از همه آبكي تر است. قديم مي گفتند: نياز به پيغمبر براي چيست؟ الان دنياي علم پيش رفته است. خوب، الان كه دنياي علم پيش رفته است ما نياز به پيغمبر نداريم!؟ شما مي دانيد كه هر دانشگاهي آمار تحصيل كرده هايش بيشتر است؛ آمار فساد و جنايتش كم تر نيست؛ اگر نگوييم بيشتر است؟ علم به تنهايي كافي است؟ همان نياز به انبياء در اين زمان هم وجود دارد.
سؤال: آيا بشر همه چيز را مي داند يا جاهل است؟ اگر انسان همه چيز را نمي داند تا انسان و جهل است، معلم مي خواهد و پيغمبر معلم است. تا انسان متحير است راهنما مي خواهد و بشريت متحير است. در جهل بشر گير داريم! چهار چيز بلد شديم، يعني عالم شديم؟ اگر جاهل معلم مي خواهد بشر هنوز جاهل است. اگر متحير، راهنما مي خواهد بشر امروز متحير است. تحير انسان در اين زمان بيش از تحير قديم است. تربيت خانوادگي، كار نبوت را نمي كند. چون من بچه ام را چگونه تربيت مي كنم، آن گونه كه دوست دارم. آن وقت، من خودم محدودم. تحت تأثير انواع محكوميت ها و غرايز و هوس هاي دروني، طاغوت هاي بيروني، تحت تأثير فقط، اقتصاد، سياست. هزار چيز در ما اثر دارد. چطور بگوييم تربيت پدر و مادر كافي است؛ حال آن كه تربيت خود پدر و مادر شناور است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

]1[. احزاب، 65؛ ترجمه: خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و كاملا تسليم ( فرمان او ) باشيد.
]2[. تحريم، 6.
]3[. نازعات، 5؛ و آنها كه امور تو را تدبير مي كنند.
]4[. توبه، 13؛ از اموال آنها صدقه اي (به عنوان) زكات بگير.
]5[. اعراف، 83؛ هر زمان گروهي وارد مي شود، گروه ديگر را لعنت مي كنند.
]6[. انعام،45؛ هرگاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آمدند به آنها بگو سلام برشما.
]7[. همان.
]8[. نساء، 71؛ پذيرش توبه از سوي خدا تنها براي كساني است كه كار بدي را از روي جهالت انجام دهند.
]9[. احزاب، 33؛ او خدايي است كه همچنين ملائكه اش درود مي فرستند تا اينكه شما را از ظلمات خارج به سوي نور وارد كند.
]01[. بقره، 152؛ مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.
]11[. بقره، 144؛ تو را به سوي قبله اي كه راحت باشي باز مي گردانيم.
]21[. ضحي، 5؛ به زودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه راضي شوي.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
n سير مؤمنين صعودي و سيرظالمين نزولي است و اين دو گروه هر چقدر هم كه در ظاهر براي وحدت تلاش كنند هرگز در كنار هم، همصدا و همراه نمي شوند.
¤¤¤
n وقتي به اعمال نامناسب كساني كه چنان زيبا سخن مي گويند كه گويي بر گور شيطان ايستاده اند مي نگرم، مشاهده مي كنم كه من به جاي تماشاي «الگوهاي امين» در حال ديدار «الهه هاي مشركين» هستم!
¤¤¤
n حكومت اسلامي فاقد ولايت فقيه، جسم فاقد روح و در حال انحطاط است!
n يا رياست و اجراي عدالت، يا گوشه گيري و كنج عزلت، مومن به راه ظلم نمي رود.
¤¤¤
n راه بهشت عقبي، از درون دوزخ دنيا مي گذرد، در اين دنيا بايد از جهنم رهيد!
¤¤¤
n تا ابلهان زيادند، ظالمان در نمي مانند!
¤¤¤
n ماداميكه زبان مومن مي برد، اسلحه او از غلاف بيرون نمي جهد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14