(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 24 آذر 1388- شماره 19535
PDF نسخه

گزيده اي از سخنراني شريعمتداري در افتتاحيه كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم
ما و ماشين جنگي رسانه وقتي توپ خانه ها از نفس مي افتند...
يك آزمون، دو پنجره، بي پرواز
پيشنهاد چي؟؟؟!
نقد سوم/ 3
نقد سوم/ 1
نقد سوم/ 2
چشم ها را مي گشايي، صبح مي ريزد زمين
كارگاه روزنامه نگاري



گزيده اي از سخنراني شريعمتداري در افتتاحيه كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم
ما و ماشين جنگي رسانه وقتي توپ خانه ها از نفس مي افتند...

جمعه اي كه گذشت آسمان تهران كمي دلگير بود؛ ترافيك و تاخيرهاي اتوبوس و مترو و تاكسي هم اضافه شده بود؛ دوستي ساعت 12 خودش را به روزنامه رسانده بود و نمي دانيم يك ساعت و نيم بعدش را چگونه در اتاق انتظار گذراند؛ شرمنده كه خيلي زود آمديد! از 20 نفر اصلي 15 نفر آمده بودند و باقي يا بدقولي كردند و يا با اعلام قبلي افتتاحيه كارگاه را از دست دادند؛ اينكه دو مسافر از مشهد داشته باشيد؛ آنقدر ذوق آور هست كه ديگر ميهمانان را به خاطر نياوريد و همسايگان امام عشق را با شوق وصف ناشدني ميزباني كنيد...جلسه با يك ساعت تاخير آغاز شد؛ شرمنده! حسين شريعتمداري، حميد اميدي و تقي دژاكام به ترتيب در خصوص »جنگ نرم و رسانه«، »مختصات روزنامه نگاري در كيهان و نسل سوم«، »خبر نويسي و فنون مصاحبه« با اعضا سخن گفتند. گاهي البته پرسش و پاسخ هايي شكل مي گرفت و فضاي جلسات را كمي از حالت رسمي خارج مي كرد؛ ميوه و شيرين و چاي هم بود كه گويا همه روزه بودند و با توصيه دكتر و نسخه پزشكي فقط »چاي« مي نوشيدند!
تا اذان مغرب ادامه داديم و راي گيري براي ادامه جلسه به صورت آزاد، باعث شد پس از نماز هم در فضايي خودماني به برخي ابهامات و نقدهاي وارد به صفحه گوش كنيم...لذت بخش بود و اميدآفرين تمام دقايقي كه با هم بوديم؛ انشاء الله به زودي ديدار دوم مان را هم برگزار مي كنيم و كارگاه هاي آموزشي را تكميل...بخش هايي از سخنراني مدير مسئول را بخوانيد تا بعد... تحريريه نسل سوم
در جريان جنگ هاي ايران و روس، عباس ميرزا فرمانده سپاه ايران نامه هايي به دارالخلافه نوشت. وي در يكي از نامه هاي خود مي گويد ما از آنچه كه در منطقه مي گذرد در بي خبري كامل به سر مي بريم و از شما مي خواهيم گزارش هاي مردمي را براي ما بفرستيد چرا كه ما از حال و هواي اطراف خود نيز با خبر نيستيم...
¤ ¤
امير كبير بنيانگذار روزنامه وقايع اتفاقيه در مطلع يا سرمقاله يكي از شماره هاي روزنامه مي نويسد: شايعات و سخنان فراواني دهان به دهان مي گردد و حكام ولايات از ديدگاه و نظرات دارالخلافه با خبر نيستند و براي اين منظور »لازم« است افراد مذكور، اين روزنامه را خريداري كنند... وقايع اتفاقيه در آن زمان به قيمت 10 شاهي به فروش مي رفت. (بر اساس اطلاعات مندرج در بعضي از شماره هاي روزنامه در خصوص قيمت ارزاق عمومي، آن زمان 10 شاهي قيمت يك من گوشت(3 يا 5 كيلو) بوده است) يعني حدود 40 تا 50 هزار تومان پول فعلي...
¤ ¤
حدود 200 سال قبل از انتشار وقايع اتفاقيه، در اروپا روزنامه متداول شده بود كه به صورت هفته نامه و فصل نامه معمولاً در دسترس اشراف قرار داشت. 10 سال مردم انگليس فكر مي كردند جرج پنجم، پادشاه انگليس درباره وضعيت مردم نگران است ولي بعد از 10 سال پزشك مخصوص پادشاه وقتي در خاطرات خود از بدرفتاري و نگاه تحقيرآميز پادشاه حتي به اطرافيان خود مي نويسد و حتي درباره اين مطلب مي نويسد كه گروه پزشكي مجبور مي شوند با خوراندن مقداري كوكائين، مرفين و ... به زندگي جرج پايان دهند، تازه مردم با شخصيت پادشاه آشنا مي شوند. اينكه واقعاً چرا مردم انگليس چنين فكر مي كردند را تنها مي توان در »بي خبري« و نوشته هاي روزنامه هاي نزديك به دربار جستجو كرد.
¤ ¤
به مرور زمان روزنامه ها پا گرفتند و با اختراع راديو، حوزه اطلاع رساني گسترش قابل ملاحظه اي پيدا كرد و با پيشرفت علم و فناوري و پيدايش رسانه هاي نوظهور، روزنامه به خاطر ويژگي ماندگاري اش، جايگاه خود را از دست نداد و در زمان كنوني نيز اين جايگاه حفظ شده است. بر خلاف رسانه هاي ديداري و شنيداري، امروزه رسانه مكتوب همچنان جايگاه و ضريب تاثير خود را حفظ كرده است.
¤ ¤
اواخر قرن نوزدهم، لابي صهيونيست كه آن موقع هنوز آيپك(كميته امور عمومي آمريكا و اسرائيل) به طور كامل شكل نگرفته بود و به شكل امروزي منسجم نبود، تصميم مي گيرد نشريات زيادي را در دست داشته باشد. در حقيقت آنها (يهوديان صهيونيست) تصميم داشتند رفتار عمومي را در كنترل خود داشته باشند و براي كنترل افكار و رفتار عمومي مراجعه به رسانه يكي از ضروريات زمان محسوب مي شود.
¤ ¤
حدود 20 سال قبل يكي از استراتژيست هاي آمريكايي به نام »آلوين تافلر« (نويسنده كتابهاي موج سوم، جنگ و ضد جنگ و...) معتقد بود در فرمول قدرت »ماشين جنگي« جايگاه خودش را از دست داده است و ديگر در صدر قرار ندارد. به عبارت ديگر به تدريج توپخانه ها از نفس مي افتند و جايشان را به رسانه ها مي دهند. در حقيقت رسانه ها هم مي توانند »گلوله هاي جريان ساز« شليك كنند. مثل گلوله هاي توپخانه كه فرماندهان جنگي شليك و هدف گيري آنها را هدايت مي كنند و تعيين مي كنند كه به كدام هدف اصابت كند، در رسانه ها هم هدف گلوله هاي رسانه اي را گردانندگان رسانه ها تعيين مي كنند و اين برخاسته از يك »فرمول منطقي« است.
¤ ¤
رفتار عمومي تابعي از افكار عمومي است و انسان ها مثل افكارشان رفتار مي كنند. مردم جامعه به سوي رفتاري مي روند كه افكار عمومي تعيين مي كند. بر اين اساس هر عاملي كه بتواند افكار عمومي را كنترل كند، مي تواند رفتار عمومي را نيز كنترل كند. رسانه چون در ساخت و مديريت افكار عمومي نقش برجسته اي دارد به طور طبيعي در مديريت رفتار عمومي هم نقش دارد.
¤ ¤
مشخص است كه جنگ نرم با جنگ سخت تفاوت هاي بنيادي دارد. هدف در جنگ سخت، اجبار حريف است و در جنگ نرم اقناع وي. در جنگ سخت كه جولانگاه ماشين جنگي است، شما حريف را مجبور مي كنيد تا به خواسته شما تن دهد ولي معمولاً اين تسخير پايدار نيست. در جنگ نرم اما سعي مي كنيد حريف به اقناع برسد. در حالت اول چاره اي ندارد براي پذيرش ولي در حالت دوم با شما همخوان است و شما خواسته او را مي پذيريد.
¤ ¤
تكنيك »ضربه و استقرار« به تكنيكي گفته مي شود كه ابتدا به حريف ضربه مي زند و بعد با استفاده از ناتواني او، در محلي كه مد نظر داشتيد، مستقر مي شويد. براي ضربه، ماشين جنگي لازم است اما براي استقرار، پذيرش مردمي لازم است. امروزه بسياري از استراتژيست ها اعتقاد دارند ماشين جنگي اگرچه تلفات مي گيرد ولي ديگر كارآيي گذشته را ندارد براي اينكه براي استقرار لازم است مردم بپذيرند كه گاه مقاومت مي كنند. رژيم صهيونيستي در عرض شش روز سرزمين هاي بسياري از سه كشور را تسخير كرد آن هم بر مبناي اصلي كه معتقد بود اول ضربه، بعد استقرار... در اينصورت اين رژيم بايد تا امروز در سرزمين هاي اشغالي باقي مي ماند ولي بعد از انقلاب اسلامي، اسرائيل هرگز در پيشبرد اهدافش بر مبناي »ضربه و استقرار« موفق نبوده چرا كه نتوانسته مردم را اقناع كند. شوروي نتوانست در افغانستان بماند. حضرت امام(ره) نيز در خطاب به مقامات شوروي سابق فرمودند: نمي توانيد در افغانستان بمانيد... در واقع؛ در جنگ نرم بايد »پذيرش« ايجاد شود.
¤ ¤
بايد بدانيد كه در جنگ نرم كنوني، آمريكا و متحدانش مهاجم اوليه نيستند. حالت تدافعي دارند؛ در مقابل آفند انقلاب اسلامي، غرب حالتي از پدافند دارد. در حالي كه روزگاري دنيا را اداره مي كردند، ظهور انقلاب اسلامي تمام فرمول هاي آنها را به هم زد.
¤ ¤
فوكوياما اعتقاد دارد آغاز هزاره سوم، آغاز عصر هژموني ليبرال دموكراسي آمريكا بر تمام جهان است ولي انقلاب اين نظريه را در حال حاضر به هم زده است؛ حتي نظريه »ژايان تاريخ« فوكوياما نيز در حال رنگ باختن است... به قول اوليوت كوهن، دكترين فوكوياما را بايد فراموش كرد چرا كه همه شواهد حكايت از آن دارد كه قطب قدرتمند اسلام متولد شده و قرن بيست و يكم برخلاف تصور فوكوياما، قرن غلبه ليبرال دموكراسي آمريكا بر جهان نيست، اين قرن را مي توان قرن اسلام نام نهاد و... تافلر هم در رساله معروف خود با عنوان »فرمول قدرت« اعتراف مي كند كه امام خميني(ره) نه فقط جهان اسلام، بلكه جهان خداباوران را برانگيخته است...
¤ ¤
پروفسور رشيد رضا، در مناظره تلويزيوني در فرانسه مي گويد عثماني ها در دوران سلطان محمد فاتح(از پادشاهان عثماني) تا پشت دروازه هاي وين آمدند در حالي كه در پي كشورگشايي بودند و عقبه ديدگاه آنها عقايد اسلامي نبود ولي امروز كساني به ميدان آمده اند كه با ميل و رغبت روي مين مي روند و من نگران آنم كه من فرانسوي در خيايان شانزه ليزه مجبور شوم با گذرنامه اسلامي حركت كنم...
¤ ¤
واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي به قول جري آدامز، تنها انگيزه مسلمانان را تقويت نكرد بلكه امام(ره) جهان خداباوران را برانگيخت و شك نداشته باشيد كه حركات مشابهي در ميان خداباوران ساير قسمت هاي جهان مشاهده خواهيد كرد.
¤ ¤
ما و غرب در عرصه جنگ نرم يك نقطه قوت و ضعف داريم كه نقطه قوت ما »پيام« است و نقطه قوت غرب »رسانه« است. امام مي فرمود جهان تشنه تفكر اسلام ناب محمدي است... پيام ما پرمخاطب است ولي غرب با رسانه هاي خود اين اجازه را نمي دهد پيام اسلام به گوش جهانيان برسد. در روز عاشورا وقتي امام حسين(ع) براي آخرين بار، در مقابل لشگر كفر خواست وجدان بيدار بعضي از افراد را بيدار كند با صداي كف و هلهله و شيهه اسب ها، اين اجازه را به امام ندادند. پيام اسلام وقتي به الجزاير مي رود، انقلاب مردمي ايجاد مي كند، در لبنان بچه مسلمان هاي كوچه و خيابان هاي جنوب لبنان را به لشگر منسجمي به نام حزب الله تبديل مي كند و در فلسطين، انتفاضه را تشكيل مي دهد.
¤ ¤
ضعف ما بر خلاف غرب، »رسانه« است و ضعف غرب در نداشتن «پيام» است. در جريان اغتشاشات بعد از انتخابات، حدود 100 سايت اينترنتي از جريان فتنه حمايت مي كردند ولي نداشتن پيام خود را با هياهو و باز كردن جاده فرعي«دروغ، تهمت، شايعه و ...» جبران مي كردند.
¤ ¤
هابرماس، بنيانگذار مكتب فرانكفورت در ديدگاه هاي ماركسيستي نوين خود خطاب به كشورهاي غربي مي گويد اين جاده يك طرفه اي كه ايجاد كرده ايد، هميشه يك طرفه نخواهد ماند و با پيشرفت تكنولوژي، رسانه نيز در اختيار ديگر كشورها قرار مي گيرد كه همين امر در سال هاي اخير منجر به ترس كشورهاي غربي مي شود تا جايي كه از در اختيار قرار گرفتن رسانه در كشورهاي اسلامي هراس دارند و اين هراس منجر به تعطيلي العالم در سال جاري در برخي كشورها مي شود.
¤ ¤
ما در جريان جنگ نرم در ميدان گسترده و پرهياهوي امروز، دست خالي نيستيم چرا كه پيام فراواني داريم كه بايد به مخاطبان خود برسانيم؛ در اولين قدم بايد نيت ها را خالص كنيم و تمام كارهايمان براي خدا باشد. هر كاري اگر رضاي خدا در آن نباشد، ابتر خواهد بود و به نتيجه نمي رسد. اين وعده الهي است كه اگر تقوا داشته باشيد، راه براي شما روشن مي شود و هرگز گمراه نمي شويد...
خيلي از آنهايي كه بصيرت نداشتند و نقشه راه نداشتند با اينكه در لشگر امام حسين(ع) بودند، ايشان را در روز عاشورا ترك كردند و آنهايي كه بصيرت داشتند اما در سپاه كفر بودند، روز موعود خودشان را به امام(ع) رساندند...
¤ ¤
بايد قبل از هر كاري، عرصه را بشناسيم و تسليم »خبر« نشويم. هر آنچه به عنوان خبر به مارسيد، درست و دقيق نيست؛ خبرنگار و روزنامه نگار حرفه اي كسي است كه در خبر متوقف نشود و با ارتباطات خود، دانش روز و البته تسلط به اوضاع و احوال و حوزه خبري، خبر اصلي را از فرعي و خبر كامل را از ناقص، تشخيص دهد و به مخاطب برساند. به نوعي بايد »ارزش افزوده« به خبر بدهد و به صورت خام خبر را منتشر نكند و افكار و اهداف رسانه خود را در آن اعمال كند.
¤ ¤
بايد خودمان از سوابق »خبر« مطلع شويم و به دنبال كشف حقيقت باشيم؛ به هر حال اينطور نيست كه هميشه گفتن ها، ضررهايي را متوجه افكار عمومي كند؛ گاه سكوت ها هم خطرناك و ضررآفرين است؛ به گفته مقام معظم رهبري آنهايي كه بايد چيزي بگويند و نمي گويند، هم بدانند كه مسئول هستند...

 



يك آزمون، دو پنجره، بي پرواز

بالاخره بعد از كلي انتظار زمان كنكور كارداني به كارشناسي دانشگاه آزاد فرا رسيد. بنده هم همانند خيل مشتاقان ورود به دانشگاه و لشكر جامانده از انواع و اقسام دانشگاه هاي دولتي با اشتياق در اين آزمون ثبت نام كردم...
از همان قدم اول معلوم نبود كه تقسيم بندي رشته ها چگونه انجام شده است. يعني به عنوان مثال رشته هاي فني صبح، و ساير رشته ها بعد از ظهر يا رشته هاي هنر و علوم انساني صبح و ساير رشته ها بعد از ظهر. حداقل براي من كه ملاك تقسيم بندي مشخص نشد. مثلا رشته فني و مهندسي معماري صبح بود و رشته مهندسي كامپيوتر بعد از ظهر. هر بار به اين نوع تقسيم بندي فكر مي كنم ياد دوران كودكي مي افتم كه وقتي با بچه هاي محل مي خواستيم بازي كنيم همه وسط جمع مي شدند و يك نفر از وسط بچه ها رد مي شد و آنها را دونيم مي كرد. چند نفر اين طرفي مي شدند و بقيه آن طرفي... البته اسم علمي اين نوع چينش شلغم چغندري است!
بگذريم...زمان شروع كنكور صبح ساعت هشت بود و كنكور بعد از ظهر ساعت چهار. بنده هم كه داوطلب رشته ادبيات بودم بعد از ظهري شدم. در توضيحات كارت ورود به جلسه نوشته شده بود كه نيم ساعت قبل از شروع هر امتحان در ورودي بسته مي شود. خدا را شكر سر وقت رسيدم، ولي انگار روي كارت اشتباه نوشته شده بود، چون بعضي دوستان تا نيم ساعت بعد از شروع جلسه نيز خود را به محل آزمون مي رساندند. يك عده اي هم كه نيامده بودند گويا از اين مسئله اطلاع نداشتند و گرنه تا نيم ساعت مانده به پايان آزمون خود را مي رساندند و از آن مورچه ديجيتالي معروف كه مي گذارند روي پاسخ نامه و جاپايش را علامت مي زنند استفاده مي كردند...
به هر حال...دفتر چه ها توزيع شد و داوطلبان شروع كردند به تند تند تست زدن. بنده هم با تجربه و تبحر زياد و بدون اتلاف انرژي به مرور خاطرات گذشته ام پرداختم. يادش به خير. استاد اخلاقمان چه مرد خوبي بود... مي گفت توي امتحان اگر چيزي بلد نيستيد، مرد باشيد و تقلب هم نكنيد. بالاتر از سياهي كه رنگي نيست. رشته افكارم با پيس پيس بغل دستيم پاره شد... به خودم كه آمدم ديدم يك آدم مثبت انديش و اميدوار تلاش مي كند كه از من كمك بگيرد. البته در راستاي تعالي علم و دانش! بيچاره تيرش بد جوري به سنگ خورده بود، وقتي گوشه پاسخ نامه ام را بالا گرفتم و برق سفيدي آن چشمانش را زد، ديگر تا آخر آزمون حتي به اين سمت نگاه هم نكرد...
خلاصه...از دفترچه سوالات عمومي هرچه را بلد بودم زدم. وقت سولات تخصصي رسيده بود. ساعت حدود پنج بود. تقريبا ساعت پنج و ده دقيقه هم اذان بود. خيلي مشتاق بودم ببينم براي نماز چه برنامه اي ريخته شده؟ ولي... انگار نه انگار. اذان تمام شد و ساعت از نيم هم گذشت. به مراقب نزديكم گفتم نماز؟ سري جنباند كه يعني اول درس، اول امتحان، اول كسب علم، بعد...
ياد كلام مولا علي(ع) افتادم كه پدرم مدام تكرار مي كردند حضرت به امام حسن(ع) مي فرمايند: پسرم هيچ كار دنيا تو را از نماز اول وقت باز ندارد...
يك بار ديگر مراقب را صدا زدم و گفتم مي شود توي راهرو يا همين گوشه كنارها نماز بخوانم؟ گفت اگر تو بلند شوي همه مي خواهند بلند شوند. بي خيال شو... يك شب كه هزار شب نمي شود!
درست مي گفت، يك شب هرگز هزار شب نمي شود.
ولي...كلام حضرت مدام از ذهنم مي گذشت. مطمئنا امام اين مهم را مي دانستد، روي حضرت در واقع به ماست...به مايي كه ادعاي دينداري داريم...
نمي دانم چرا دانشگاهي كه اسمش اسلامي است، مسولانش مسلمانند، در مملكتي كه شكر خدا آنهم اسلامي است، برنامه ريزي براي نماز وجود ندارد؟ نمي شد آزمون ساعت دو شروع شود؟
نمي شد براي نماز برنامه اي ريخت؟ نمي شد با كمك ساير دانشگاه ها زمان آزمون يكي مي شد؟
كنكور امسال هم گذشت و تجربه اش در كارنامه داوطلبانش ثبت شد. البته غروب آنروز هم گذشت و توفيق نماز اول وقت از آنهمه داوطلب... داستان فقط مختص دانشگاه آزاد نيست؛ كلاس هاي دانشگاهي دقيقا در ساعت نماز تشكيل مي شود؛ روز عرفه و هنگام دعا و زماني كه همه مردم دوست دارند زير آسمان شهر با خداي خود راز و نياز كنند؛ مسابقه فوتبال ليگ برتر برگزار و پخش مستقيم مي شود! مسابقات جهاني كشتي در كشور خودمان برگزار مي شود؛ زمان اذان و نماز مسابقه قطع نمي شود...جشنواره فيلم برگزار مي كنيم؛ جايي براي نمازخواندن ندارد! كنفرانس مطبوعاتي فلان مسئول تا يكساعت بعد از نماز طول مي كشد...با اين حال نبايد گفت كه منشور اخلاقي سيري چند؟!

 



پيشنهاد چي؟؟؟!

فرهاد كاوه - يك عده جوان و نوجوان جنوبي خون گرم و دوست داشتني جايي براي فوتبال مي خواهند؛ ندارند. اين بعلاوه جايي براي زندگي است كه آن را هم ندارند! با كلي بگير و ببند و به پيشنهاد يك مسئول نفتي! آنها بايد يك تيم كامل شوند و آماده براي رويارويي با تيم صنعت نفت؛ اگر خوب بازي كردند و مورد قبول بود؛ چند نفر از آن بچه ها به عضويت تيم صنعت نفت در مي آيند تا بزرگترين مشكل تاريخي زندگي شان يعني »خانه مسكوني« حل شود و از خانه هاي سازماني استفاده كنند؛ اين مي شود كه »فوتباليست ها« دست به كار مي شوند...انسيه شاه حسيني باز هم با يك فيلم مرتبط با دفاع مقدس به سينما برگشته و »پنالتي« را روانه اكران كرده است. پنالتي فيلم فوق العاده خوبي است البته منهاي پايان بندي كليشه اي و بي مورد و ضعيفش. هر قدر يك سوم ابتدايي فيلم، دلنشين و دردمند است؛ پايان فيلم لوس و ضعيف است...با اين همه ديدن پنالتي خانم »شب بخير فرمانده« براي آنها كه درد بي خانماني ثروتمندترين جغرافياي ايران را درك نكرده اند ضروري است آن هم وقتي همه زندگي شما روي طلاي سياه باشد اما سهم شما از آن كمي كمتر از صفر باشد...تماشاي پنالتي را از دست ندهيد بويژه كه برخي كادربندي ها و تصويرسازي هاي فيلم خيلي خيلي خوب از آب درآمده است.

 



نقد سوم/ 3

مهديه وجيهي
هر كسي هرچند كم و اندك با قلم و كاغذ مانوس بوده باشد و از سر ذوق سعي در نوشتن داشته باشد، حكما به قداست قلم پي برده و مسئوليت سنگين آن را بر روي دوش خود حس كرده است.
از ميان ورق هاي روزنامه ها و مجله ها و هم از ميان رسانه هاي ديداري و شنيداري كه اطلاعات و اخبار فراواني را به مخاطب عرضه مي دارند براي مخاطب، يافتن حقيقت و باور كردن آن سخت مي شود اگر معيار حق را پيدا نكرده باشد.
صفحه دهم روزنامه كيهان روزهاي سه شنبه، صفحه سرزندگي و بصيرت است؛ قلم و رسالت آن را خوب مي داند و مخاطبش را مي شناسد و جذبشان مي كند با تدبير.
داستان صفحه نسل سوم حكايت جورچيني است كه اگر آنرا كنار هم بچينيم يك نسل سومي پويا و توانا را مي بينيم كه مي خواهد از عوام الناس كوچه و بازار و حتي از عوام الناس دانشگاه قدمي پيش باشد. نه تنها در جريان سازي هاي غوغا سالاران غرق نشود بلكه خودش جريان بسازد، دقيق ببيند، دقيق تحليل كند. مي خواهد در كنار درس هايش، كتاب بخواند تا با معرفت شود، فكر كند و اهل بصيرت شود، ورزش و شعر را تجربه كند و صد البته با طعم طنز ابرهاي نااميدي را براند. برايش مهم باشند كساني كه تاريخ بشري را متحول كرده اند چون امام خميني (ره) و وفادار به امانت هاي رسيده باشد و مهم تر قلبش را پر از محبت مي كند براي يگانه مهمان مهربان ايران زمين، براي امام هشتم عليه السلام...
حقيقتا از اين كوزه كاغذي نسل سوم همه اش شهد و عسل انديشه مي تراود اما... اما مي ماند جاي خالي يك موضوع كه نمي دانم روي چه حسابي است خيلي كم به آن پرداخته ايم، شايد رسانه است و...و آن جاي خالي ياد و ذكر تنهاترين اميد امت ها در اين قرن هاست، هم او كه ياد و ذكرش همانند قرآن كريم روشنگر راه از بي راهه هاي فتنه و نفاق است، نسيم بهاري است بر كوير تشنه و وحشت زده روح ما. قلب ما بايد متصل شود به قلب عالم امكان كه نايستد از حركت، كه نميرد و مردابي نشود.
از وجود ايشان در گوشه و كنار كم نشنيده ايم اما به سبك روان و با نشاط و خالصانه نسل سوم چيزي نخوانده ايم كه تاثير بگذارد، كه عشق به امام(ع) را در اين روزگار غربتش به جان ها بيافزايد. جاي ياد و نام و ذكر شكوهمند امام زمان(عج) در اين صفحه جدا خالي است و اين براي يك نسل سومي شيعه كه وارث انقلاب اسلامي شيعي است، خوشايند نباشد.
حاشيه شرين بانو: ما كوزه ايم؟! بميرم براي ميرزا كه اين همه طرفدار داره...

 



نقد سوم/ 1

مريم نوري
انسان در هر زماني كه زندگي مي كند وظايفي برعهده اش است؛ تفاوتي ندارد كه اين زمان گذشته، حال و حتي آينده باشد. مطلب مهم اين است كه هركس بايد به اندازه خود، وظيفه اش را به خوبي ايفا كند. در عصر و زماني كه ما نبوديم، گروهي از انسان ها بودند كه وظايفشان را به درستي و تمام و كمال انجام دادند؛ هرچند كه در مقابلشان بودند كساني كه از زير بار مسئوليتشان شانه خالي كردند؛ و اكنون نوبت به ما رسيده است. به ما مي گويند نسل سوم انقلاب. نسل اول، كساني بودند كه مسبب اصلي به پيروزي رسيدن انقلاب بودند. نسل دوم، آنهاشيي بودند كه از همه چيزشان گذشتند براي حفظ كردن انقلاب، و امانتي را در دست ما نسل سومي ها به وديعه نهادند براي حفظ كردنش و سپردن آن به نسل هاي بعدي.
حالا صفحه اي در مقابل ماست كه مزين به نام ما نسل سومي هاست؛ و مثل همه ما وظايفي بر دوشش سنگيني مي كند. قصد دارم از سه جنبه اين صفحه را نقد كنم؛ چرا كه نقد را سبب رشد و بالندگي مي دانم.
اول، از جنبه معنوي و مهمترين قسمت مي خواهم شروع كنم. همان چيزي كه در اطلاعيه شروع كارگاه به آن اشاره داشتيد و به قول شما، بهانه اصلي دور هم جمع شدن ماست؛ و آن هم كار كردن در مورد امام زمان (عج) است. نمي خواهم بگويم كه تا الان در صفحه در اين زمينه كاري نشده است، ولي به اندازه اي نبوده كه چشم گير باشد. به نظر من، اين موضوع آنقدر درجه اهميت بالايي دارد كه بتوان ستوني هرچند كوتاه و مختصر را در هر سه شنبه، يا حداقل دو سه هفته يكبار، به آن اختصاص داد. همانطور كه مي بينيم، مسأله امام زمان (عج) در جامعه ما به فراموشي سپرده شده و به بيان واضح تر به كليشه تبديل شده و ياد كردن از آن حضرت فقط در زمان هاي خاصي صورت مي گيرد كه نقطه اوجش نيمه شعبان و روزهاي جمعه است. اما اينها اصلا كافي نيست. وظيفه اصلي صفحه نسل سوم، خارج كردن اين مطلب از حالت كليشه و دادن شناخت عميق تر به بچه هاي نسل سوم و حتي نسل هاي بعدتر از آنها نسبت به امام زمان شان است.
دوم، از جنبه آرماني مطلبم را ادامه مي دهم. در ابتدا سؤالي از همه دوستان دارم. همين جمع ما، چقدر آشنايي در مورد شهدا داريم؟ آيا اين اندازه شناختي كه داريم كافي است؟ چه مقدار در طول روز به جانبازان مختلفي كه در اطرافمان زندگي مي كنند، توجه داريم؟ آيا صفحه نسل سوم به اندازه كافي به آنها پرداخته است؟! به عقيده من، ستوني حتي به صورت دوره اي بايد به معرفي شهدا و ياد كردن از جانبازان اختصاص داد. نسل سوم بايد مدافع و محافظ و ادامه دهنده خون شهدا و حامي و پشتيبان جانبازان باشد؛ و نبايد به راحتي از كنار آنها بگذرد؛ وظيفه ماست كه جلوي كم رنگ شدن و خداي نكرده حذف شدن خون شهدا و فراموش شدن جانبازان را در جامعه بگيريم.
سوم، از جنبه سياسي نقدم را ادامه مي دهم. در اين قسمت هم سؤالي دارم از مسئول صفحه و اعضاي تحريريه نسل سوم. ستون از اون لحاظ چي شد؟ اصلا به چه علت حذف شد؟ جاي خالي آن را در اين روزهاي پر از فتنه و آشوب احساس نمي كنيد؟ مگر اين همه توهين به نظام را نمي بينيد؟ چرا سكوت كرده ايد؟ به نظر من، اين ستون يكي از بهترين ستونهاي صفحه نسل سوم بود؛ و اگر در صفحه فعال بود مي توانستيد حداقل اشاره اي به اين وقايع داشته باشيد. به نظر شما دفاع از نظام وظيفه نسل سوم نيست؟ اين صفحه بايد به بچه هاي نسل سوم در اين زمينه آگاهي بدهد و بايد آنها را با جايگاه ولايت فقيه در جامعه آشنا كند. مگر نه اينكه عده اي از همين بچه هاي نسل سوم گرفتار اين فتنه ها شده بودند?!
حاشيه شيرين بانو: الهي بميرم براي داداش ميرزا...يادش به خير...سلامتيش سوت بلبلي بزن!

 



نقد سوم/ 2

مريم حاجي علي
اول اينكه جدا خسته نباشيد و خدا قوت دوستان نسل سومي!
در مورد پوست كني از صفحه:
عنوان صفحه را خيلي دوست دارم و همين طور روزي كه چاپ مي شود را! فقط يك سوال: وقتي نسل سوم ديگر نسل جوان نباشد اسم صفحه عوض مي شود؟ آيا صفحه با ما بزرگ نمي شود؟
در مورد مصاحبه ها؛ نوع نگاه نسل سوم متفاوت، خالي از تكرار و بدور از كليشه هاي معمول است كه اين روزها »مد »شده! پرسش ها در نهايت صميميت و مخاطب شناسي است و به مشكلات در بخش مصاحبه عموما عميق نگاه مي شود!
در مورد گزارش ها؛ بعضي وقت ها خيلي عموميت ندارد و چهار چشمي به سوژه نگاه نمي شود. در كل تيپ گزارش نويسي ها و مصاحبه ها با وجود اينكه توسط افراد مختلف نوشته مي شود ، در يك قالب است. انگار يك نفر آنها را در يك قالب خاص مي ريزد. يك نكته قابل تحسين در مورد گزارش ها عدم چاپلوسي و نگاهي است كه معمولا رسانه ها به يك برنامه دارند. و اين به خاطر سر پرشور نسل سوم است.
از ستون خشت اول خصوصا وقتي از جملات رهبر مي نويسيد، جدا استفاده مي كنم و گاهي بارها اين ستون را مي خوانم.
در قسمت پيشنهاد چي، اغلب پيشنهاد هاي خوبي داريد ولي بعضا زود قضاوت مي كنيد. آن ستون معرفي كتاب را كه نگو! خيلي به جا است در اين فضاي كتاب نخواني. بعضي وقتها كه بعضي كتاب هايي را خوانده ام از ديدنش در اين ستون ذوق مي كنم.
اشعاري كه مي زنيد را اين اواخر خيلي دوست ندارم. سياه نمايي مي كنيد.
در كل فكر مي كنم خيلي وقت صرف بستن صفحه نمي شود يا اگرمي شود بايد وقتش را بيشتر كنيد.
من هميشه فكر مي كنم داشتن يك رسانه حتي در حد يك برگه آپنج خيلي بزرگ است و البته مسئوليت هم دارد نوشتن. نمي دانم نويسنده ها هم مانند پزشكان و وكيلان و ... قسم نامه تعهد اخلاقي دارند يا نه ولي به نظرم وظيفه يك نويسنده خيلي سنگين است. قلم خيلي مقدس است در روزگاري كه سلاح من و تو »دانش« است...
اين را گفتم براي اينكه فكر مي كنم گاهي از تريبون صفحه سوء استفاده مي شود براي انتقال نظرات صرفا شخصي. البته راه هاي زيادي است كه منكر شويم و ديوار حاشا براي ما آدم ها اين روزها از ديوار چين هم بلند تر است. اما كمي هم مي شود در خلوت به هر نقدي فكركرد. فقط فكر...
ضمنا شما بيش از حد توي متنها دست مي بريد. به ويرايش مفهومي بيشتر مي پردازيد تا ويرايش نگارشي! گاهي منظور نويسنده را با نظر شخصي عوض مي كنيد. به نظرم اين اصلا اخلاقي نيست. منهاي بعضي وقتها كه ويرايش مفهوميتان كاملا به جا و به موقع است.
بعضي وقت ها انقدر معلوم است كه وقتي براي صفحه نگذاشتيد كه نوشته ها حرف هاي ضد هم را مي زنند و وحدت رويه اي مشاهده نمي شود البته نمي دانم شايد هم سياست كاري شما، جمع آوري همه سليقه هاست و شيوه شما اين است! كه البته از نظر من شيوه غلطي است.
خوشحالم از اين كه رسانه اي -حتي در حد يك صفحه- وجود دارد كه به نسل سوم و حرفهايشان به طور متفاوتي گوش مي دهد.
حاشيه شيرين بانو: ديوار چين خيلي بلند نيست؛ خيلي عريض است و طويل!

 



چشم ها را مي گشايي، صبح مي ريزد زمين

با گل لبخندتان باشد بياميزد زمين
آيه ي تطهير مي بارد نگاهت، مرد صبح
شايد از خواب هزاران ساله برخيزد زمين
كي هواي تو كبوتر مي وزد اي ناگهان؟
كي بگو كي مي شود از خون بپرهيزد زمين؟
كي عنايت مي كني كي سيصد و چندي بهار
تا در استقبالتان »شعر تر انگيزد« زمين
تا پر از خورشيد گردد اين شب وامانده مان
تا قباي ژنده ي خود را بياويزد زمين
مي نشيند پيش رويت آسمان با احترام
پيش پاي حضرتت وقتي كه بر مي خيزد زمين
ذوالفقار تو جهاني را به حيرت مي كشد
اين زمين بي بهاري را كه خواهي زد زمين
كاش سهم بي كسي هاي دلم باشد، كه نيست
هرچه از سمت ردايت عشق مي ريزد زمين
مريم رزاقي

 



كارگاه روزنامه نگاري

بالاخره كارگاه برگزار شد؛ البته در چند حوزه محدود. نوعي همنشيني براي آشنايي بيشتر بود. كارگران شما در نسل سوم مشغول كارند تا ادامه جلسات آموزشي با كمترين وقفه برگزار شود و دوره هاي »يادداشت نويسي، گزارش نويسي، طنز و گرافيك مطبوعاتي« نيز ارائه شود. گفته بوديم كه غيبت افراد به معناي انصراف نيست اما بالاخره بايد بدانيم براي ادامه دوره روي چه افرادي حساب كنيم. اين افراد هم زودتر خودشان را به صفحه معرفي كنند؛ يعني تكليف را روشن كنند كه هستند يا خير، بهترين راه هم ارسال نقد صفحه است در اولين فرصت: مجيد دائي. سجاد حريري. حسين حياتي. سعيد توكلي. محمدتقي كرامتي. محمدرضا سنگ سفيدي. زينب اسلامي. مليحه اخباري. زينب توقع همداني.
در حاشيه:
- ساعت نزديك چهار بعدازظهر بود كه حراست بچه هاي هماهنگ كننده را خواست. دو خواهر دوقلو در اتاق انتظار موسسه كيهان نشسته بودند كه نامشان در ليست نبود؛ بچه ها رفتند تا ببينند شايد اسمشان جا افتاده اما...«ما آگهي را ديديم و خودمان آمديم؛ همين طوري!» شما بودين چه مي كردين؟!!
- جلسه هرچه به سمت غروب آفتاب مي رفت، گرم تر مي شد؛ درست به عكس هواي پايتخت؛ پرسش و پاسخ هاي گاه تند و مچ گيرانه برخي دوستان از اساتيد و گاه متلك پراني هاي دسته جمعي در خصوص برخي ويژگي هاي صفحه و مطالب منتشر شده و ...محور اصلي مزه پراني ها هم داستان طولاني شدن برگزاري اولين جلسه كارگاه بود!
مشق شب:
- دوستاني كه در كارگاه حاضر شدند؛ در اولين فرصت خلاصه كتاب هاي اهدايي را بنويسند و در ابعاد(!) هزار كلمه براي هر كتاب براي صفحه ارسال كنند. خانم شخصي هم كتاب هاشان پيش ما محفوظ است!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14