(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 30 آذر 1388- شماره 19540
 

بصيرت در آموزه هاي قرآن
در اصلاح الگوي مصرف غربي نشويم!!
عاشورا؛ معجزهأماندگار



بصيرت در آموزه هاي قرآن

¤منصور يعقوبي
بصيرت در آموزه ها و فرهنگ قرآني، حالتي است كه به انسان توانايي درك درست حقايق و تحليل واقعيت ها را مي دهد. از اين رو آيات قرآني، به مسئله بصيرت از ابعاد مختلف پرداخته است؛ زيرا با بصيرت است كه آدمي موقعيت خود را مي سنجد و نسبت به آن واكنش مناسب نشان مي دهد. در آموزه هاي قرآني بر اين معنا تأكيد شده كه انساني كه در دنيا به بصيرت نرسد در هنگام مرگ و كنار رفتن پرده ها، به اين بصيرت طبيعي دست مي يابد كه در آن زمان براي بسياري، دير هنگام خواهد بود؛ زيرا در مسيري قرار گرفته اند كه ديگر راه بازگشت و تصحيح و اصلاح رفتار نيست.
نويسنده با توجه به اهميت مسئله بصيرت در زندگي به ويژه زندگي سياسي و اجتماعي، به سراغ آموزه هاي وحياني قرآني رفته است تا ديدگاه قرآن را در اين زمينه تبيين نمايد. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم .
¤ ¤ ¤
مفهوم شناسي بصيرت
بصيرت در لغت به معناي عقيده قلبي، شناخت، يقين، زيركي و عبرت آمده است. (لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص418 ذيل واژه بصر) در اصطلاح، بصيرت عبارت از قوه اي است در قلب شخص كه به نور قدسي منور بوده و به وسيله آن حقايق امور و اشياء را درك مي كند، همان گونه كه شخص به وسيله چشم، صورت ها و ظواهر چيزها را مي بيند. (موسوعه كشاف اصطلاحات الفنون)
برخي از محققان درباره بصيرت گفته اند كه بصيرت، شناخت و معرفت و نيز اعتقاد حاصل شده در قلب نسبت به امور ديني و حقايق امور است. (ترتيب العين، ج1، ص166)
اين مفهوم در قرآن، با واژگاني چون بصر و مشتقات آن و نيز رأي و برخي ديگر از عبارات و جمله ها بيان شده است. از نظر قرآن، بصيرت، نياز اساسي بشر است و خداوند براي اين كه انسان به اين حالت دست يابد، همه شرايط و بسترهاي لازم را فراهم آورده است. بطوري كه همه موجودات و آفريده هاي جهان را به عنوان مايه بصيرت معرفي مي كند؛ زيرا انسان با بررسي و دقت در آفريده هاي جهان كه نشانه ها و آيات الهي هستند، مي تواند فراتر از ظاهر و كاركردهاي عادي و معمولي آن ها، به حقايقي دست يابد كه وي را به مسير درست زندگي هدايت مي كند.
البته از نظر قرآن، برخي از آيات و نشانه ها، ويژگي خاص و برتري دارند و بهتر مي توانند آدمي را به سوي حقايق و باطن امور و چيزها سوق دهند. از اين دسته از آيات و نشانه هاي بصيرت زا گاه به معجزه ياد مي شود. بر اين اساس معجزات الهي در هر شكل و شمايلي، عوامل بصيرت زا و مايه دست يابي انسان به حقايق اموري است كه به سادگي امكان شناخت و دست يابي به آن نيست تا براي انسان اطمينان و آرامشي نسبت به آن ايجاد شود.
ارزش و اهميت بصيرت
از تعاريفي كه براي بصيرت بيان شد مي توان ارزش و اهميت بصيرت را نيز در زندگي بشر به دست آورد؛ با اين همه مي توان به عنوان تأكيد و اهتمام بخشي به ارزش و جايگاه بصيرت به اموري اشاره كرد كه از آن به آثار بصيرت ياد مي شود. با آگاهي از اين آثار و كاركردهاي بصيرت مي توان ارزش و اهميت آن را نيز بهتر درك كرد. از اين رو خداوند در آياتي به آثار و كاركردهاي بصيرت توجه مي دهد تا اهميت و اهتمام بشر به اين مسئله را بيفزايد.
خداوند در آيه16 سوره رعد و نيز 72 سوره قصص، بصيرت را عامل دست يابي انسان و راه يابي وي به توحيد و قدرت الهي مي شمارد؛ زيرا انسان زماني كه به بصيرت دست يافت، درك درستي از همه آفريده هاي الهي مي يابد و از دام تكثرات به وحدت وجود مي رسد. با نگاهي به كاركرد دانش هاي مادي چون شيمي و فيزيك مي توان نقش دانش و شناخت هاي دقيق بصيرت زا را در حوزه عقيده توحيدي و قدرت الهي بهتر فهميد. هنگامي كه از دانش فيزيك و شيمي به درستي بهره گرفته شود به آساني مي توان دريافت كه همه اين تنوع در موجودات مادي جهان و رنگارنگي آن ها، به اصول واحدي باز مي گردد. هر چند كه عناصر را تا بيش از صدوده عنصر نيز شمرده اند، ولي همين عناصر صدگانه در برابر اين همه تنوع جهان موجودات به خوبي نشان مي دهد كه تكثرات همانند نور واحدي است كه بر شبكه هاي رنگارنگ افتاده است. تركيب و چينش كربني، تفاوت هائي را ايجاد مي كند كه گاه آدمي را به حيرت مي افكند. اين در حالي است كه اين همه نقش و نگار كه بر عالم است همه از يك چيز تجلي و ظهور يافته است.
در حقيقت، تفكر در آيات الهي و دقت بصيرت زا موجب مي شود تا آدمي به اين نتيجه برسد كه اين همه كثرات، جلوه هايي از يك حقيقت بي كراني به نام خداوند است.
بنابراين رسيدن به توحيد ناب و شناخت حقيقت قدرت و توانايي الهي، يكي از مهم ترين آثار و كاركردهاي بصيرت است كه در اين آيات به آن توجه داده شده است.
كاركرد و نقش ديگر بصيرت كه در آيات چندي از جمله 13 سوره آل عمران و 24 سوره هود و 44 سوره نور و 58 سوره غافر و 2سوره حشر به آن اشاره شده، عبرت آموزي انسان است. انسان هاي سالم و با فطرت و شخصيت متعادل، با نگاهي به رخدادها و دقت در آن ها به امور و حقايقي دست مي يابند كه مايه پند و عبرت آنان مي شود. همان گونه كه تاريخ، مايه عبرت است، هر رخداد و واقعه اي در زندگي بشر نيز مايه پند و عبرت است. آدمي با دقت در اين امور مي تواند دريابد كه چه كاري بهتر و در هر موقعيتي چه كاري مفيدتر و سازنده تر است و مي تواند او را در مسير آسايش و آرامش و سعادت دنيوي و اخروي قراردهد.
بسياري از مردم به سبب عدم پندگيري از رخدادها و وقايع زندگي، همان كار و شيوه را تكرار مي كنند و بارها و بارها از يك سوراخ گزيده مي شوند و آسيب هاي جدي مي بينند. اين در حالي است كه اهل بصيرت به سبب عبور از ظواهر رخدادها و دست يابي به كليات آن، مي توانند استنباط جامع و فراگيري داشته باشند و در شرايط و موقعيت هاي مشابه ديگر، رفتاري درست در پيش گيرند و از آن مشكل به سادگي عبور كنند و خود را در مسير درست كمالي و بهره گيري از رخداد و فرصت قراردهند.
به سخن ديگر، اهل بصيرت به سبب عبرت گيري و پندآموزي از هر رخداد و حادثه اي، هر تهديدي را به فرصتي تبديل مي كنند و به جاي آن كه تهديدات، عامل بازدارنده در مسير شخص و جامعه شود، به يك فرصت بي مانند تبديل مي شود كه توانايي و ظرفيت هاي وي و جامعه اش را افزايش مي دهد. اين گونه است كه فتنه ها به آزمون هاي رشد و بالندگي تبديل مي شود و فرصت هاي بي مانندي را به شخص بصير مي بخشد.
خداوند در آيه104 سوره انعام، حصول منفعت براي نفس آدمي را از نتايج بصيرت و ژرف نگري وي ارزيابي مي كند تا اين گونه تبيين كند كه هر رخداد و آيه اي براي اين دسته افراد نه تنها ايمان آفرين است بلكه با روشنگري كه ايجاد مي كند موجب مي شود تا بهترين بهره را از يك چيز حتي فتنه و بلاببرد و منافع خويش را افزايش دهد.
از نظر قرآن، هر رخدادي آيه اي روشنگر است. و لذا از آن به بصاير يعني مايه هاي روشنگري ياد مي كند. انساني كه اهل بصيرت مي باشد، با اين روشنايي كه از هر رخداد به دست مي آورد و باطن و حقايق آن را مي يابد، اين امكان را براي خود فراهم مي آورد تا ازآن چيز بهترين استفاده را داشته باشد.
از ديگر كاركردهايي كه قرآن براي بصيرت بيان مي كند، انذارپذيري است. به اين معنا كه انسان داراي بصيرت به هر رخداد و آيه اي به عنوان يك انذار و هشدار الهي مي نگرد و از آن درس و عبرت مي گيرد. بر اين اساس هرگاه با رخدادي مواجه شد اگر در خواب غفلت بود بيدار مي شود و اگر بيدار بود هوشيار مي گردد و اگر هوشيار بود به بهترين وجه از آن رخداد بهره مي برد و منافع خويش را افزايش مي دهد و به سوي بالندگي و رشد كشيده مي شود.
قرآن در برخي از آيات خود تبيين مي كند كه هر آيه از آيات قراني براي اهل بصيرت و مومنان، عامل شادي، رشد و بالندگي و كمال يابي مي شود، در حالي كه همين آيه قرآني براي ديگراني چون مشركان و كافران، افزايش بي ايماني و ترديد مي شود؛ زيرا هر كسي به سبب شاكله وجودي خود نسبت به امور، واكنش نشان مي دهد.
انسان مؤمن نسبت به آيات قرآني دو حالت رشدي مي گيرد كه افزايش آرامش و ايمان و يا خوف و خشيت نسبت به خداوند است. هر دو حالت براي انسان مومن عامل رشد و بالندگي و تقرب است. اين در حالي است كه انسان غيرمومن، نسبت به اين آيات راه تمسخر و استهزا را در پيش مي گيرد و به جاي رشد و بالندگي عامل سقوط و هبوط و افزايش گمراهي و ضلالت وي مي شود. اين گونه است كه اهل بصيرت، با هر آيه و رخدادي به بصيرتي برتر و كامل تر مي رسند و مايه افزايش روشنايي و روشنگري آنان مي شود در حالي كه براي اهل كفر و نفاق و ضلال، هر آيه و رخدادي مايه گمراهي و بدبختي آنان مي شود. از اين رو در نهايت بصر و ديدن معمولي خود را از دست مي دهند و هر رخدادي را به گونه اي تحليل و تبيين مي كنند كه به كوري و نابينايي آنان از حقايق بلكه واقعيت ها مي انجامد. اينان زماني كه در هنگام مرگ و يا قيامت به دنبال كنار رفتن پرده هاي ضخيم ظواهر، حقايق هر چيز و رخدادي را در مي يابند خواهان رجعت مي شوند.
در حقيقت رجعت به دنيا پيش از قيامت يا پس از آن، درخواستي است كه از سوي كوردلان واقعي مطرح مي شود. آنان زماني به اهميت و ارزش بصيرت دست يافته اند كه فرصت ها از دست رفته است. از اين رو خداوند درخواست ايشان براي رجعت به دنيا براي دست يابي به بصيرت را به تمسخر مي گيرد؛ زيرا اين درخواست بصيرت زماني بيان مي شود كه كار از كار گذشته است. (سجده آيه 12)
در مسايل دنيوي نيز كوردلاني از منافقان و مشركان و كافران، هنگامي كه در دام قانون و مجازات مي افتند و پرده هاي ضخيم فريب رسانه اي به كنار مي رود و ظواهر، رنگ مي بازد و حقايق، آشكار مي شود، خواهان بازگشت به ميدان زندگي براي دست يابي به بصيرت مي شوند، در حالي كه اين زمان، زمان مجازات است و نمي توان آنان را بي تنبيه و مجازات به جامعه باز گرداند.
به هر حال بصيرت چنان كه ديده شده از چنان ارزش و جايگاهي در زندگي بشر برخوردار است كه هر كسي مي بايست اهتمام و توجه ويژه خود را به آن مبذول داشته و با بهره گيري از ابزارها و عوامل بصيرت زا به سوي دست يابي به آن كشيده شود.
خداوند در آيات 50 سوره انعام و 24 سوره هود و 16 سوره رعد و 19 سوره فاطر از بديهي بودن برتري بصيرت در زندگي بشر نسبت به كوردلي و نابينايي و توجه به ظواهر به جاي حقايق و بواطن سخن گفته است تا انسان ها را به ارزيابي و سنجش وادار نمايد. در اين آيات بارها و بارها اين نكته تكرار مي شود كه آيا كوري و بينايي يكسان است؟ هر كسي به سادگي مي تواند دريابد كه بينايي در برابر كوري تا چه اندازه تفاوت فاحشي دارد. بنابراين هر انساني بايد نسبت به كشف حقايق نيز اين گونه اهتمام داشته باشد. از اين رو پيامبر گرامي(ص) پيروان خويش را به بصيرت و روشن دلي دعوت مي كند تا از كوري در سطوح مياني و عالي نيز رهايي يابند.(يوسف آيه 108)
ابزارهاي بصيرت
براي اين كه انسان به بصيرت دست يابد لازم است از همه ابزارها و فرصت هائي كه خداوند در اختيار او نهاده بهره گيرد. بي گمان براي شناخت هر چيزي خداوند ابزارهاي شناختي حسي و غيرحسي قرار داده است. انسان به طور طبيعي با ابزارهاي حسي و غيرحسي مي تواند به شناخت ها در سطوح مختلف دست يابد. از شناخت ظاهري گرفته تا شناخت ژرفي كه برخي از آن به چشم برزخي ياد مي كنند، همه و همه با ابزارهاي حسي و غيرحسي شروع مي شود.
خداوند بارها تاكيد كرده كه همه ابزارهاي رشد و بالندگي انسان براي او فراهم است و انسان فقط بايد در اين باره تلاش و جهاد كند و از فرصت ها و ابزارها به درستي بهره گيرد تا به همه مقاصد عالي چون متاله شدن و خدايي گونه شدن تا خلافت الهي و تقرب به قاب قوسين او ادني دست يابد.
چشم و گوش و ديگر حواس ظاهري همان گونه كه واقعيت ظاهري و وجودي چيزها و امور را به آدمي مي آموزد، مهم ترين منبع شناخت حقايق هستي نيز مي باشد؛ زيرا فطرت آدمي تا زماني كه سالم باشد و او شخصيت متعادلي داشته باشد، از طريق همين حواس ظاهري نيز مي تواند حقايق را در مراحلي بالاتر به دست آورد. در اين ميان قلب آدمي نيز به كمك وي مي شتابد و ادراك در سطوح مختلف را فراهم مي آورد. اين گونه است كه انسان همه ابزارها و منابع شناختي حقيقت و واقعيت را در اختيار دارد و به سادگي مي تواند به بصيرت مورد نياز خود دست يابد. (اعراف آيه 179 و احقاف آيه 26 و جائيه آيه 23)
عوامل بصيرت زا
افزون بر ابزارهاي شناختي كه در اختيار بشر است، عوامل چندي نيز وجود دارد كه مي تواند به تحقق بصيرت و روشن دلي و شناخت حقايق از دل رخدادها و فتنه ها و امور عادي جهان كمك كند.
از جمله اين عوامل مي توان به آيات خداوندي در زمين و آسمان و نيز در درون و بيرون آدمي اشاره كرد. به اين معنا كه آيات آفاقي و انفسي چنان زياد است كه هر كسي با بهره گيري از يك و يا چند تا از آن ها مي توان به بصيرت دست يابد. (ذاريات آيات 20 و 21 و ق آيات 6 تا 8) در اين ميان برخي از آيات الهي نقش جدي تري در ايجاد بصيرت ايفا مي كنند كه از آن جمله مي توان به رويش گياهان (سجده آيه 27 و ق آيات 7 و 8)، گردش شب و روز (نور آيه 44) گسترش زمين و قرار گرفتن كوه هاي بلند (ق آيات 7 و 8) در آيات تكويني و آموزه هاي وحياني الهي در آيات تشريعي و كتب آسماني اشاره كرد. از اين رو خداوند تورات (قصص آيه 43) و نيز قرآن (اعراف آيه 203) و جاثيه آيه 20) را مايه بصيرت و باز شدن چشم آدمي و برداشته شدن پرده ها برمي شمارد.
در اين ميان حفظ و مديريت نفس براي انسان خيلي مهم و اساسي است؛ زيرا انسان در حالت تعادل به گونه اي است كه به آساني مي تواند در مسير دستيابي به بصيرت قرار گيرد ولي از آن جايي كه هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني اجازه اعتدال و تعادل را به انسان نمي دهد، لازم است كه انسان از تقوا به عنوان كليد مديريت نفس استفاده كند تا بصيرت وي تحقق يابد. از اين رو خداوند در آيه 210 سوره اعراف از تقوا و پرهيزگاري به عنوان يكي از عوامل روشنايي ضمير و روشندلي بشر ياد مي كند.
هيچ كس نمي تواند منكر نقش بينش ها و نگرش ها در زندگي انسان و تغييرات مثبت و منفي دروني و بيروني وي شود؛ زيرا بينش ها و نگرش ها هستند كه آدمي را شخصيت مي بخشند و رفتار و كردار او را مديريت مي كنند. لذا خداوند از ايمان (اعراف آيه 203) و تفكر و انديشه، آخرت انديشي و دنياگريزي به عنوان زمينه اي براي روشندلي و بصيرت (ص، آيات45 و 46) ياد كرده است.
از ديگر عوامل مهم بصيرت زا مي توان به امدادهاي غيبي الهي در مواقع حساس چون جهاد (آل عمران آيه 13 و حشر آيه2) اشاره كرد؛ زيرا دراين مواقع حساس خداوند نشان مي دهد كه افزون بر قوانين ظاهري، قوانين ديگري است كه به عنوان اسباب عالي درجهان و نظام آن موثر مي باشد. اين گونه است كه شخص تنها به اسباب ظاهري و قوانين عادي توجه نمي كند و درمي يابد كه درپس هر ظاهري، حقيقتي و فراتر از هر اسباب ظاهري، اسباب باطني و موثر ديگري نيز وجود دارد.
اصولا از نظر قرآن، رخدادهاي حساس تاريخي و فتنه ها، از مهمترين عوامل بصيرت زا مي باشند، زيرا دراين حالت است كه اشخاص تيزهوش و زيرك درمي يابند كه حقيقت ممكن است غير از آن چيزي باشد كه به چشم مي آيد. از اين رو، به تحليل رخدادها و فتنه ها براي دستيابي به حقايق نهان آن مي پردازند.
از نظر قرآن همه معجزات الهي در حكم عوامل بصيرت زا و مايه روشندلي بشر است به اين معنا كه هدف از معجزات تبيين حقايق به شكل ديگر است. جالب اين كه برخي از اين معجزات خود بلايايي هستند كه بر سر بشر مي آيد و آدمي آن را به عنوان حوادث و رخدادهاي طبيعي بشمار مي آورد. در معجزاتي كه حضرت موسي(ع) آورده است برخي چنان به حوادث طبيعي و رخدادهاي عادي زميني شباهت داشت كه موجب فريب بسياري شد. از جمله اين معجزات، افزايش قورباغه بود كه برخي آن را رخدادي طبيعي تعبير كردند درحالي كه معجزه اي بود تا آدم را بيدار كند. از اين رو خداوند در آيات 101 و 102 معجزات نه گانه حضرت موسي(ع) را مايه بصيرت مي شمارد. درحالي كه دراين معجزات برخي موارد وجود داشت كه به حوادث و رخدادهاي طبيعي شباهت داشت.
به هرحال رخدادهايي چون فتنه ها درحقيقت مي تواند از عوامل بصيرت زا باشند به شرط اين كه آدمي به ظاهر آن بسنده نكند.
خداوند در آيه 59 سوره اسراء اعطاي ناقه به صالح را كه به صورت معجزه اتفاق افتاد و حيوان از دل كوه بيرون آمد، به عنوان عامل بصيرت معرفي مي كند؛ زيرا كساني كه اين معجزه را ديدند مي توانستند به بينش صحيح درباره خداوند و قدرت او و پيامبري حضرت صالح دست يابند. اما برخي از امور است كه همواره نقش بازدارنده را ايفا مي كند كه از آن جمله مي توان به دنياگرايي (ق آيه22) و غفلت از خداوند و ياد او (اعراف آيه201) اشاره كرد. كساني كه ذكر و ياد خداوند متعال را از دل خويش بيرون كرده اند نمي توانند اميد داشته باشند كه نور بصيرت و روشنايي در دل هاي آنان روشن شود و آنان را به سوي حقايق و آگاهي از آن بكشاند. باشد با تقويت ياد خداوند و بهره گيري از همه فرصت ها و ابزارهاي شناختي صحيح، بصيرتي را در خود ايجاد كنيم كه راه حق را از باطل بازشناسيم و مسير رشد و بالندگي را بيابيم و در آن حركت كنيم.

 



در اصلاح الگوي مصرف غربي نشويم!!

¤محمدعلي يوسفيان
در سالي كه بعنوان سال اصلاح الگوي مصرف ناميده شده است، راهكارهاي مختلفي از سوي صاحبان فكري و انديشه براي بهبود وضعيت مصرف در كشور پيشنهاد مي شود. هر كس براساس زمينه هاي فكر خويش به ارائه راهكار مي پردازد. بنابراين عمده راهكارهاي ارائه شده را مي توان در محورهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دسته بندي نمود. پر واضح است كه احتمالا همه اين راه حل ها منطقي و ارائه و تبليغ آن ضرورت دارد. نابساماني مصرف در ايران زيبنده جامعه اسلامي ما نيست و هر قدمي كه براي اصلاح آن برداشته شود قدم به سوي صواب است.
معمولا براي اينكه ميزان انحراف جامعه ما در مصرف نشان داده شود، آمارهايي از كشورهاي توسعه يافته و يا ميانگين ميزان مصرف در جهان ارائه مي شود. اگر چه براي سنجش ميزان مصرف نادرست و تكيه بر آمارهاي موجود راه درستي به نظر مي رسد، اما اگر در تبيين ضرورت صرفه جويي و فوايد آن راه نادرست غرب طي شود، سنت هاي نادرست اجتماعي رخ خواهد داد كه از آن به «غربي شدن در صرفه جويي» تعبير مي كنيم.
ما معتقديم كه مسير بشر در پيشرفت و تجدد مسير نادرستي بوده است. بحران هاي زيست محيطي، بهداشتي و بالاتر از آن معرفتي و اخلاقي، حاصل نگاه يك سويه بشر به توسعه بوده است. غرب از چهار ارتباط انسان (يعني ارتباط با خدا، خود، ديگران و طبيعت) دو ارتباط نخست را كنار نهاد و در دو ارتباط ديگر خصوصا ارتباط با طبيعت با سرعت و بدون مبناي توحيدي و انساني تاخت.
ميراث بكر و دست نخورده بشر تا چند قرن پيش از اين، در طي سه قرن اخير دستخوش تاراج بشر جديد قرار گرفت و زمين چون توپي به بازي زياده خواهي انسان درآمد. اين سير قهقرايي موجب شد تا بشر به جاي قرب به حق و حقيقت و تكريم محيط زيست، از خدا دور افتاده و به طبيعت ناجوانمردانه شبيخون بزند. اگر توسعه براساس مباني توحيدي و انديشه هاي الهي بنامي شد، يعني اگر خدا محوري به جاي انسان محوري در انديشه بشر جديد مي نشست و عقل گرايي افراطي جاي عقل و وحي را نمي گرفت، قطعا وضعيت جهان به گونه ديگري مي بود. جهان نامتعادل امروز حاصل انديشه هاي نامتعادل بشر است.
در انديشه اسلامي طبيعيت از آن خدا و نشانه اوست و خلق شده است تا موجودي به نام انسان، آن را به استخدام خود درآورده و از آن استفاده كند. در اين انديشه طبيعت بي مالك و بدون صاحب نيست تا انسان به هر گونه كه خواست از آن بهره برداري كند. بهره برداري از آن منوط به اين شرط است كه به آن ضرر و زيان نرساند و نيروهاي موجود در آن را تباه نسازد.
فرهنگ سازي براي اصلاح فرهنگ مصرف بايد هماهنگ با راه و مبناي انديشه اي خودمان باشد. تبليغ صرفه جويي به سبك غرب نتيجه اي جز اصالت سود و منفعت طلبي نخواهد داشت. راه غرب، راه دوستي و احترام به طبيعت نيست بلكه راه مصرف كمتر براي بهره كشي بيشتر است. انسان غربي (يعني با تفكر غربي) براي كسب سود و منفعت بيشتر و از دست ندادن سرمايه و درآمد خود به مصرف كمتر و در حقيقت صرفه جويي خواهد پرداخت، اما اين اقدام به تعالي روح بشر منجر نخواهد شد.
قرآن مجيد هدف از خلقت انسان را عبادت مي داند، بنابراين رويكرد بشر در زندگي بايد عبادت و قرب به خدا باشد يعني بايد جهت گيري هاي همه حركت هاي بشر حتي تلاش وي براي كسب درآمد و فعاليت هاي اقتصادي نيز الهي و توحيدي باشد. در اين صورت است كه تمام حركات و سكنات انسان عبادت خواهد بود، كه اگر اينگونه نباشد زندگي بشر پوچ و بي ثمر است. براي نيل به هدف مقدس صرفه جويي و اصلاح الگوي مصرف، بايد مبناي توحيدي و ديني اين دو فضيلت تبليغ شود. يعني در كنار برشمردن محاسن اقتصادي و اجتماعي مصرف درست و مقايسه براي ميزان مصرف ما ايرانيان با ساير جهان، به مبناي ديني صرفه جويي توجه ويژه شود تا صرفه جويي به دنياگرايي بيشتر نينجامد. اما سؤال اينجاست آيا اسلام راهكار عملي براي مصرف درست و اصلاح الگوي مصرف دارد؟ چه تعاليم ديني و اخلاقي، مي تواند جامعه را به سمت درست مصرف كردن سوق دهد؟
به نظر مي رسد آموزه هاي ديني مشوق و مبلغ را مي توان در دو سر فصل عمده دسته بندي كرد كه به توضيح اجمالي آن مي پردازم:
الف- سنت هاي الهي: بر هستي قوانيني حكمفرماست كه به آنها سنت هاي الهي گفته مي شود. توجه به اين سنت ها مي تواند انسان را از تندروي ها نجات داده و او را به راه منطقي و درست هدايت نمايد. از جمله اين سنت هاي الهي سنت بركات است. يعني اگر شكر خدا (لفظي و عملي) به جاي آورده شود و اگر ايمان حقيقي به خدا وجود داشته باشد، درهاي رحمت و بركت خدا نيز پي درپي گشوده مي شود.
سنت ديگر جاري بر هستي سنت دركات است، به آن معنا كه اگر غفلت از خدا صورت گيرد و جامعه در مصرف دچار اسراف و تبذير شود، نعمات الهي از بشر منع مي گردد. توجه به سنت هاي الهي از جمله اين دو سنت انسان را به سوي مصرف درست در چارچوب خداباوري و تأثير خداوند در متن زندگي مي كشاند. بديهي است مصرف درست به جهت اجراي فرامين الهي با مصرف درست براي ضرر نكردن تفاوت دارد. شايد نتيجه يكي باشد اما وضعيت نخست قطعا نوعي عبادت خداست.
ب- آموزه هاي اخلاقي: توجه به آموزه هاي اخلاقي اسلام در حوزه روش زندگي و مصرف و نوع نگاه به دنيا كافي است تا اهداف اقتصادي اسلام محقق گردد. الگوي مصرف فرد مسلمان در اقتصاد اسلامي در چارچوب ضوابط كلي مشخص شده و آنگونه است كه هم از اتلاف منابع جلوگيري مي كند و هم روحيه مصرف گرايي و توجه افراطي مسلمان به دنيا را اصلاح مي نمايد.
دعوت به قناعت، اعتدال، زهد، بي رغبتي به دنيا (در مقام مصرف و نه توليد) و... از جمله توصيه هاي اسلام در حوزه الگوي مصرف فرد مسلمان مي باشد. تبليغ اين آموزه ها كه انسان را به قرب حق و اطاعت از خالق رهنمون مي سازد، مي تواند از غرب زدگي در اصلاح الگوي مصرف جلوگيري نمايد. بعنوان مثال صرفه جويي در مصرف آب مي تواند با انگيزه ذيل صورت گيرد:
-براي جريمه نشدن و پرداخت نكردن هزينه اي سنگين به سبب مصرف مازاد يا به جهت اينكه براي مصرف در روزهاي آينده دچار مشكل نشويم.
-براي پرهيز از اسراف، قناعت به كم، توجه به حقوق ديگران و در نتيجه كسب رضايت الهي و نزديكي به حق.
در هر دو حالت فوق صرفه جويي انجام شده است اما با دو هدف گوناگون، هدف اول مادي و با ديدگاه منفعت طلبانه انجام مي شود و در هدف دوم افق هاي متعالي پيش روي قرار مي گيرد، در اولي زندگي خوب مدنظر است و در دومي زندگي خوب براي آخرتي خوب.
طبيعي است اگر تبليغ و گسترش فرهنگ مصرف صحيح با تكيه بر نگاه اول انجام گيرد، جامعه به سوي مادي گرايي و سودپرستي سوق داده مي شود. اما نگاه دوم ارزش هاي اصيل اسلامي را زنده كرده و صرفه جويي را به عبادتي بزرگ بدل مي سازد.

 



عاشورا؛ معجزهأماندگار

عليرضا حيدري
ربوبيت طولي معصوم(ع)
امام معصوم(ع)، انسان كامل، خليفه الهي و حجت خداوندي است. ربوبيت طولي وي همانند ربوبيت طولي پدر و مادر و به مراتب و درجاتي بسيار فراتر از آن است. اگر پدر و مادر به ربوبيت طولي خود، مالك هستند و در مقامي بلند پس از مرتبه الهي مي نشينند و پس از وجوب عبوديت الهي، احسان به ايشان فرمان و حكم نخست خداوندي است و بر انسان لازم است به همين ربوبيت طولي از آنان اطاعت كند و ولايتشان را بپذيرد و در حق ايشان دعا كند و اطاعت بي چون و چراي از آنان را جز در عصيان خداوند و شرك به او بپذيرد و همواره به سپاس و ستايش پدر و مادر خويش اهتمام ورزد؛ چه آنكه ايشان «كما ربياني صغيرا» در كودكي او را پرورانده و ربوبيت كرده اند، امام معصوم(ع) نيز ربوبيت طولي بر همه هستي را به حكم خليفه الهي بودن در همه زمان ها و در همه امور به عهده دارد؛ از اين رو مي بايست از ايشان اطاعتي فراتر از اطاعت و ولايت پدر و مادر داشت؛ زيرا به حكم آن كه «النبي اولي بالمومنين من انفسهم» ولايت معصوم نيز به حكم وحدانيت نوري ايشان از خود مؤمن بر جانش نيز اولي و افزون تر است. پس فرمان ايشان امري ثابت و پذيرش آن بي چون و چرا لازم است. پس اگر معصوم به ولايت خويش حكم كند كه شخصي در تنور فروزان درآيد مي بايست اطاعت كند كه پذيرش آن همانند درآمدن ابراهيم در آتش است كه از آن جان به سلامت درآيد و حكم معصوم(ع) آتش گرم و سوزان را سرد و سلامت كند.
ارتباط عاشورا با انسان كامل
عاشورا با انسان كامل و خلافت و ولايت و اتمام حجت امام معصوم(ع) ارتباط تنگاتنگ دارد. انسان پس از هبوط بر زمين از فرازمين و آسمان بلند و جنت فردوس برتر، هر چند كه گرفتار زمين و احكام و قوانين و قواعد آن شد، ولي زمين همان قرارگاه عملياتي و عرش و تخت گاه حكمراني و ربوبيت وي بر هستي شد.
انسان كامل و معصوم(ع) از اين جايگاه و تخت ربوبيت خويش همانند خداوند كه بر عرش و كرسي تكيه دارد و بر هستي از عرش خويش ربوبيت مي كند بر همه هستي حتي جبرئيل و ديگر فرشتگان مقرب و كروبين و عالين به حكم خلافت الهي حكم مي كند. از اين رو بر همگان حتي فرشتگان عرش برين است تا اطاعت كنند، چنان كه با سجده، آن را به طور رسمي و شفاف اعلام داشته اند.
انسان كامل و معصوم(ع) از اين تختگاه خويش به حكم ربوبيت طولي، حتي فرشتگان را به سوي كمال لايق و شايسته ايشان رهنمون مي شود و آنان را پروردگاري و ربوبيت مي كند.
اگر خداوند هستي، بر زمين و زمان حكومت مي كند و آنان بي چون و چرا آن را مي پذيرند و اطاعت مي كنند و به حكم «ائتيا طوعا او كرها» به ميل و رغبت «طايعين» فرمان مي برند و به حكم ربوبيت مي گويند كه به اطاعت آمده ايم؛ هم چنين همه هستي به حكم خلافت الهي امام معصوم به اطاعت نزد او مي آيند و فرمانبر اويند. اين گونه است كه همه ذرات وجود، و شمر و يزيد و ابن زياد چه بخواهند و چه نخواهند، همانند ابليس طوعا او كرها به حكم ربوبيت در بند و اسير فرمان معصوم(ع) هستند و اگر معصوم حكم كند ذرات وجود ايشان خواسته و نخواسته از هم فرو پاشد و يا باقي و برقرار ماند و اين همانند حكم و فرمان الهي است كه آسمان و زمين به خواسته و اراده الهي گردن مي نهد و اگر خواهد باقي ماند و اگر خواهد فرو پاشد.
جمال و جلال حسين(ع)
هر موجودي حتي شمر و يزيد و عمربن سعد نيز به حكم ربوبيت طولي امام معصوم(ع) به كمال لايق و سزاوار خويش مي رسند. اگر براي خداوند به حكم كماليت، جمالي و جلالي است. هر كسي از اطلاعت كنندگان و عصيانگران به سوي جمال و جلال وي در حركت هستند. پس اطاعت كنندگان به بهشت جمال وي درآيند و عصيانگران به دوزخ جلال وي وارد شوند؛ امام معصومي چون حسين(ع) به جمال خويش در كربلا، شهيدان را به بهشت جمال مي برد و يزيديان را به دوزخ جلال مي رساند.
اين گونه است كه در كربلا مي توان اوج فضيلت ها و جماليات را در كنار اوج رذالت ها و جلاليات يافت. آن گاه كه امام معصومي چون حسين(ع) به حكم ربوبيت طولي و خلافت الهي و اتمام حجت از كوفيان نوميد مي شود، به شدت از ايشان انتقام مي ستاند؛ زيرا هر گاه خليفه و حجت خداوندي از قومي نوميد شود كه اطاعت و ولايت را به حكم تكوين و تشريع نپذيرد و از جمال وي بگريزد هرگز از حكومت وي بيرون نمي رود؛ زيرا همه هستي در مهار و مديريت معصوم است و اگر از جمال وي بگريزد به جلال وي درآيد و در هر حال از محدوده و دايره حكومت وي فراري نيست. اين گونه است كه به حكم جلالي، از ايشان انتقامي مي ستاند. خداوند در بيان اين اصل و قانون جهان هستي مي فرمايد: فلما آسفونا انتقمنا؛ هرگاه ما (خداوند و خليفه) از كسي نوميد شويم از ايشان انتقام ستانيم.
كربلا مظهر انتقام الهي
كربلا مظهريت انتقام الهي از سوي ربوبيت طولي امام معصوم و انسان كاملي به نام حسين(ع) است كه اراده او همان اراده الهي است. اين ربوبيت حسيني از آن روست كه وي در ماي خدايش غرقه است و در آن محو مي باشد. بنابراين انتقام خليفه از كسي همان انتقام خداست؛ زيرا انسان كامل به مقامي مي رسد كه خدا چشم و دست اوست يعني كه خدا عين و ذات اوست؛ بلكه از اين نيز فراتر، انسان كامل كسي است كه از مقام عين و يد خدا بودن فراتر مي رود و خود عين الله و يدالله مي شود و خداوند در او تجلي و ظهور مي كند. اين مظهريت اتم و اكمل الهي است كه اراده او همان اراده الهي و خواسته او همان خواسته الهي است.
كربلا، مظهريت جمال و جلال كمال الهي است. از اين رو امام معصوم(ع) بر اين باور است كه ياران وي برتر از همه ياران ديگر، انسان هاي كامل بودند و دشمنان وي در رذالت از همه دشمنان عنودتر و پست تر بودند.
كربلا، نماد جلال و جمال خداوند
كربلا مظهر تام جلال و جمال الهي است و مجلاي جلال و جمال ربوبيت طولي حسيني است. اگر گفته شود كه آسمان و زمين در كربلا خون گريست سخني به بيراهه نيست كه «بكت عليه السموات و الارضين السبع» بر امري كه در كربلا واقع شد؛ زيرا زمين و آسمان ها رب و پرورگار بزرگ خويش را از دست داده بودند و اين امري نيست كه بيرون از حد تصور باشد چنان كه قرآن مي فرمايد كه «فما بكت عليهم السماء و الارض» (دخان آيه29) اگر زمين و آسمان بر دشمنان و قوم ظالمين گريه نكرد بي هيچ شك و ترديدي بر امام و رب خويش گريست.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14