(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 2 دي 1388- شماره 19542
 

بوي كربلا بوي خون خدا !
نگاهي گذرا به استقبال از ادبيات دفاع مقدس در خارج از ايران؛ دفاع مقدس ادبيات ما را جهاني كرد
شعري از عليرضا قزوه درباره امام حسين(ع) خون خدا
دا ؛ خاطراتي با لحظه هاي صميمي



بوي كربلا بوي خون خدا !

جواد نعيمي
بوي كربلا مي آيد! بوي نفس حماسه، بوي پيراهن عشق، بوي خون خدا!... و باز صداي سردار سپاه نور در گوش جانها مي نشيند، و باز كناره افق، از سرخي شفق گلگونه مي شود، و باز درياي گسترده انسانيت و آزادگي، موج موج خونين خود را تا دور دستها به دامان فردا و فرداهاي تاريخ مي سپارد و باز تو مي شنوي كه صدايي رسا، از بلندگوي زندگاني با معنا، به تلاوت آيه هاي ايثار و سوره هاي ايمان مي ايستد، و باز در آيينه هاي بي غبار خاطرات خطير، تصويرهاي مقدسي رامي بيني كه دلت را از تو مي گيرد، انديشه ات را به ديروزها مي برد، و گامهايت را براي پيمودن فرداها به راه مي دارد.
... محرم فصيح ترين واژه در قاموس جاودانه ترين حماسه است. اصلا محرم يك واژه نيست، يك دايره المعارف است! محرم، يك ماه نيست، در ازاي قرنها و قرنهاست! رمز حيات و شور زندگي و بالهاي بالندگي.
و هر بار كه محرم از راه مي آيد، خون و شرف چونان ققنوسي آتش زاد سر برمي كشد از هر سو! و دراي كاروان كربلا از پس قرنها، پرطنين و پويا، در گوشهاي بيداري زمانه، فريادگر مي شود!
هنوز دشت نينوا، هنوز چكاچك شمشيرها و نيزه ها، هنوز آفتاب طاقت فرساي نيمروز مبارزه، هنوز تمامي ايمان در برابر همه كفر، هنوز بدسگالان و بندگان لات و هبل، هنوز گردنكشان فرومايه و پليد، هنوز پرواز سبكبالانه عشاق حق، هنوز شيوه عاشورا، هنوز سرزمين تفتيده طف، هنوز بارقه هاي نگاه خون، هنوز كرب و بلا و شهيد و محرم، هنوز آن چه كه تاريخ را غرق غرور مي كند،... همه و همه رنگي تازه دارند: رنگ سرخ! رنگ تلاش و مبارزه و خشم مقدس و ثار و ايثار... و در تداوم همين خط است كه انسان با فضيلت امروزين، در هر كجا كه باشد، سازش با اهريمنان را ننگ بزرگ و مبارزه با ستم پيشگان و باطل كيشان و حق كشان را افتخار مي شمارد و به «شهادت»، به ديده يكي از دو نيكي مي نگرد.
در زماني كه انقلاب محرم شكل گرفت؛ عصر، عصري يزيدي بود كه غيرت حسيني تاب تحمل آن را نداشت. و سالار و رهبر شهيدان را وامي داشت كه همگان را برآغالد تا لگام حادثه را بركشند، عنان توسن همت را بچسبند، بر ظلم بشورند، لكه هاي ننگ را از دامان بشريت بشويند و با امام حق بيعت كنند، نه با زاده ها و نواده هاي ناحق! چرا كه در آن روزگار، تباهي و ستم و استبداد، پرده بر چهره حق كشيده بود، قرآن مهجور، دين در محاق، حقيقت افسرده، آفتاب معنا مرده! و حكومت به دست نااهلان بود... و در اين هنگام بايد مردي به پا مي خاست كه روش حكومت را تصحيح كند، درخشش را به خورشيد بازگرداند، قرآن را به مردم هديه بدهد، دين را به تجلي وادارد و اريكه حكومت را از نااهلان بازستاند، پليديها را بازشويد، جامعه را تطهير كند، شعور و شور را به سرها و سينه ها بازگرداند، و به اعتلاي كلمه حق قيام كند... و چنين راهبري جز حسين بن علي(ع) و چنين انقلابي، جز در عاشورا نمي توانست آن كند كه كرد!... و محرم، همچنان كه ابتداي سالي تازه است، سرآغازي براي يك زندگي راستين نيز هست!

 



نگاهي گذرا به استقبال از ادبيات دفاع مقدس در خارج از ايران؛ دفاع مقدس ادبيات ما را جهاني كرد

طه راستين
اشاره: روزگاري نه چندان پيش، ادبيات دفاع مقدس ما حتي براي مردم كشورمان كه خالق اين حماسه بزرگ بودند هم شناخته شده نبود. آن زمان سينماي دفاع مقدس اگرچه راه خود را پيدا كرده بود اما در ادبيات اين حماسه هنوز استقلال مسير ديده نمي شد. امروز اما اگرچه زمان چندان زيادي از آن روزگار نمي گذرد اما ادبيات دفاع مقدس چنان پيش رفته كه نه تنها در داخل كه در خارج از كشور هم شناخته شده است و چه بسا بسيار بيشتر از سينماي دفاع مقدس. اين را مي شود از ميزان حضور اين دو شاخه (سينما و ادبيات) در كشورهاي ديگر و نيز ميزان استقبال مردم آن كشورها از آن ها ارزيابي كرد. در حالي كه حالا تعدادي از كتاب هاي دفاع مقدس ما به زبان هاي ديگر ترجمه و در كشورهاي مختلف منتشر شده است اما تقريبا هنوز فيلمي از اين حماسه تاريخي ما در كشورهاي ديگر چنان كه بايد معرفي نشده است.
آغاز نهضت ترجمه ادبيات دفاع مقدس
صدور ادبيات دفاع مقدس به كشورهاي ديگر به طور برنامه ريزي شده را شايد بشود با ترجمه رمان «سفر به گراي 270 درجه» به زبان انگليسي و انتشار آن در كشور آمريكا هم زمان دانست. چنان چه همين برنامه ريزي بود كه باعث شد تا مسير ترجمه و انتشار ادبيات دفاع مقدس ادامه پيدا كرده و روز به روز بر سرعت و كيفيت آن افزوده شود. بعد از «سفر به گراي 270 درجه» احمد دهقان، ترجمه رمان «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمد زاده به زبان انگليسي و انتشار آن باز هم در كشور آمريكا راه را براي معرفي حماسه تاريخ معاصر ايرانيان هموارتر كرد. چه اينكه اين دو رمان اگرچه داراي شباهت هايي بودند اما «شطرنج با ماشين قيامت» هم مولفه هاي ادبي يك رمان را بهتر نشان مي داد و هم اينكه داراي نگاه فلسفي به دفاع مقدس بود.
«فال خون» سومين رمان دفاع مقدسي بود كه در كشور آمريكا به زبان انگليسي ترجمه و منتشر شد. ترجمه و انتشار اين رمان اگرچه در ادامه طرح ترجمه و انتشار ادبيات دفاع مقدس در كشورهاي ديگر صورت گرفت اما هرگز همچون دو كتاب قبلي به جامعه آمريكايي معرفي نشد. اين موضوع از ميزان استقبال از كتاب كاملا مشخص است. در حالي كه «سفر به گراي 270 درجه» در سايت معروف آمازون معرفي شد و مورد استقبال مخاطبان اين سايت از سراسر جهان هم قرار گرفت و «شطرنج با ماشين قيامت» همراه با رمان احمد دهقان در ليست كتاب هاي دانشگاهي كشور آمريكا قرار داده شد اما هيچ يك از اين دو مهم براي «فال خون» اتفاق نيفتاد. ميزان نقد و نظرهاي نوشته شده بر دو رمان قبلي و به ويژه «شطرنج با ماشين قيامت» را هم مي توان ملاكي ديگر براي اين ارزيابي قرار داد.
به هر حال اما ترجمه ادبيات دفاع مقدس به همين جا ختم نشد و با ترجمه مجموعه «داستان هاي شهر جنگي» حبيب احمدزاده به زبان انگليسي و ترجمه رمان «ارميا» رضا اميرخاني به زبان تركي و انتشار آن در كشور تركيه ادامه پيدا كرد. در اين ميان اما هرگز نبايد ترجمه داستان كوتاه «نامه اي به خانواده سعد» به زبان عربي و انتشار آن در سايت معروف و معتبر عرب زبان «ايلاف» و استقبال بسيار زياد عرب زبان ها از اين داستان و نيز ترجمه داستان كوتاه «پرعقاب» به زبان آمريكايي و انعكاس آن در ميان مخاطبان را فراموش كرد. چرا كه انتشار اين دو داستان تعدادي از انديشمندان را با داستان واقعي دفاع مقدس ما آشنا كرد كه در ميان آن ها مي توان به «نوام چامسكي»، «صلاح حسن» و «كمال شارزين» اشاره كرد.
ديگران درباره ادبيات دفاع مقدس چه گفتند؟
«صلاح حسن»، شاعر سرشناس عراقي درباره داستان «نامه اي به خانواده سعد» نوشت: «اهميت زياد اين داستان در آن است كه به ما اين فرصت را مي دهد تا جنبه هاي حقيقي و ناشناخته شده اي از جنگ را بشناسيم. در اين داستان راوي و سعد قهرمانان واقعيت و نه تخيل هستند و مي توان گفت كه هر دو به نوعي قرباني جنگي هستند كه رژيم بعث عراق بر هر دو ملت ايران و عراق تحميل كرده است. داستان «نامه اي به خانواده سعد» زمينه اي را مهيا مي كند تا ما با آثار فراواني از ادبيات فارسي و عراقي آشنا شويم. فضاهايي جديد كه به ما نشان مي دهند در كنار واقعيت جنگ با تمام رنجها و دردها، فضاهاي انساني و محبت آميز و برادرانه نيز وجود داشته است و اين نقش برعهده ادباي دو كشور است كه به اين فضاهاي انساني اهميت بدهند.»
همچنين «كمال شارزين»؛ خبرنگار عراقي مقيم كشور الجزاير درباره اين داستان بعد از انتشار آن در سايت «ايلاف» نظر داد: «اين بهترين داستان است. من اين داستان را خوانده و بسيار تكان خوردم. اين بهترين داستاني است كه درباره عراق نوشته شده است. اين داستان در واقع كل تاريخ 40 سال گذشته عراق است. همه آنچه كه براي ما اتفاق افتاد. اين داستان، ادبيات واقعي است. درباره تمام آن سالهاي طولاني كه بر كشور عراق گذشته است. آيا يك نويسنده عراقي هم مي تواند اين چنين شيوا درباره جنگ هاي كشورش بنويسد! آيا بعد از خواندن اين نامه هنوز هم خوانندگان عرب از ما عراقي ها مي خواهند تا به وسيله ديكتاتورمان (منظور صدام حسين است) فلسطين را آزاد مي كرديم؟»
همچنين در پي ارسال متن انگليسي داستان دفاع مقدسي «پرعقاب» حبيب احمدزاده براي بسياري از صلح دوستان و نظريه پردازان جهان كه هم زمان با حمله اسرائيل به غزه و محاصره اين شهر صورت گرفت و چندين سايت معتبر بين المللي از جمله mrzine، payvand، open democracy، iconoclast اين داستان را منتشر كردند، «نوام چامسكي»؛ فيلسوف و نظريه پرداز مشهور آمريكايي، اين اثر را مورد ستايش قرار داد.
اين نظريه پرداز و دانشمند سياسي مشهور آمريكايي كه نظر خود درباره اين داستان را از طريق ايميل براي حبيب احمدزاده ارسال كرد، در پيام خود به اين نويسنده كشورمان، ضمن تشكر فراوان از دريافت اين داستان «به واسطه قدرت متقاعدكنندگي داستان، تيزهوشي نويسنده را نيز به علت ارسال به موقع آن در چنين روزهاي دردناكي (وقايع غزه)» مورد ستايش قرار داد.
اما اين آغاز اظهار نظر نويسندگان و صاحبنظران كشورهاي ديگر درباره داستان دفاع مقدس ما نبود چرا كه پيشتر از اين هم، بعد از انتشار رمان «سفر به گراي 270 درجه» در آمريكا، «فيبي يوحنا»؛ دانشگاه راتجرز ايالت نيوجرسي اين رمان را با كتاب معروف «در جبهه غرب خبري نيست» مقايسه كرده و درباره آن نوشت: «در رمان احمد دهقان به نام سفر به گراي 270 درجه، همان ايده ها از طريق يك سرباز جوان روايت مي شود. تفاوت در سالها و فهم بي رحمي هاي جنگ، وجود جنگ را خنثي نكرده است بلكه به شمار كساني كه متحمل قساوت و غضب آن شده اند افزوده است.»
اما اين تنها توجه جامعه دانشگاهي آمريكا به ادبيات دفاع مقدس ما نبود. يك دانشجوي آمريكايي پس از خواندن كتاب «شطرنج با ماشين قيامت» نوشت: «من فكر مي كنم اين رمان ديدگاه پيچيده از ديگران؛ يعني ايرانيهاي غيرشيعه كه گرفتار جنگ شده اند را ارائه مي دهد. وقتي پرويز و موسي براي اولين بار با دو كشيش ارمني روبه رو مي شدند، پرويز در نگاه اول فكر مي كند كه آنها ستون پنجمي هستند كه جاسوسي مي كنند. بعداً موسي از كشيش درخواست مي كند كه از روي پشت بام ساختمان هفت طبقه نگهباني دهد و...»
خواننده ديگري درباره اين رمان اين گونه نظر داد: «اين كتاب ايراني ها را بسيار خوب نشان مي دهد. برخلاف اكثر سربازان جنگ، آنها عراقي ها را نفرين و يا حتي به آنها اهانت نمي كنند. با وجوديكه رهبر عراق صدام حسين جنگ را آغاز كرد. موسي، شخصيت اصلي رمان يك جهادگر خودكار نيست؛ او از نيرنگ و هوش خود براي فريب دشمن استفاده مي كند. صحنه هاي خون در بازار ماست فروشان او را به اندازه خواننده به وحشت مي اندازد. صحنه هاي خونين، كوسه، شهر جنگ زده در ذهن او باقي مي ماند تا وقتي كه به يك خواب مافوق واقعي فروروند.»
همچنين سايت آمازون Amazoncom نقدي در مورد كتاب «شطرنج با ماشين قيامت» نوشت و در اين نقد كتاب را بسيار تفكربرانگيز دانست و به نقد، امتياز پنج ستاره داده شد.
ارائه نظر درباره «سفر به گراي 270 درجه» به همين جا ختم نشد، يكي از دانشجويان به نام «حامد احمد» نقد مفصلي را درباره كتاب نوشت: «وقتي براي اولين بار واحدهاي درسم را مطالعه كردم متوجه شدم كه يك كتاب درباره جنگ در برنامه درسي ام گنجانده شده است. علاقه اي به سفر به گراي 270 درجه نداشتم. در واقع بعد از مطالعه كتاب «فرشتگان قاتل» در دبيرستان (علاقه اي به تاريخ آمريكا ندارم) علاقه اي به كتاب هاي جنگي نداشتم. نهايت تلاشم را كردم تا چنين كتاب هايي را نخوانم. اما از آنجايي كه در جامعه امروز و در هر جايي كه مي روي مردم از جنگ سخن مي گويند ناگزير به خواندن آن شدم...
همين كه شروع به مطالعه كتاب كردم با خانواده ناصر و فرهنگ آنها به دليل تشابه با فرهنگ افغاني خانواده ام توانستم ارتباط برقرار كنم...
در ادامه داستان احساس ترحم نسبت به سربازان داشتم. تجربه جنگ و كشتار و دوري از وطن هم يك شجاعت زيادي مي خواهد. با وجودي كه اين سربازان جوان همچون ناصر، ميرزا و علي و... خشونت را در جنگ تجربه كرده اند اما هنوز حس دوستي و برادري را حفظ كرده اند... كلمات ساده اما قوي شرح ساده اي از اتفاقات جنگ را ارائه مي دهند...
بعد از درك احساسات شخصيت هاي رمان دهقان، به غزليات «ادوين استار» درباره جنگ علاقه مند شدم. من از جنگ متنفرم زيرا جنگ يعني از بين رفتن زندگي مردم بي گناه... اما دست كم مي توان گفت اين كتاب مرا در معرض نوع جديدي از احساس و موقعيت قرار داد. اين كتاب، ديدم را نسبت به فرم جديد نگارش باز كرد و نگاه عميقي نسبت به جنگ و خاورميانه در من به وجود آورد...»
پال اسپراكمن؛ استاد ادبيات فارسي دانشگاه راتجرز آمريكا كه تاكنون سه كتاب از ادبيات دفاع مقدس را به انگليسي ترجمه كرده درباره رمان «سفر به گراي 270درجه» و دليل انتخاب آن براي ترجمه گفت: «اول اينكه در اين رمان موضوع داستان بسيار جالب است. قابل انتقال بودن از طريق ترجمه هم دليل ديگري براي انتخاب بود. اما نكته ديگري كه براي من حائز اهميت بود قهرمان اين داستان است. در «سفر به گراي 270درجه» قهرمان يك نوجوان است كه در جنگ حاضر مي شود و در شرايط جنگي بزرگ مي شود و رشد مي يابد. اين نكته اي نيست كه به راحتي بتوان از كنار آن عبور كرد و به آن توجهي نداشت. من معتقدم يك داستان خوبي است كه قابل خواندن و مطالعه است.»
اين چهره شناخته شده جامعه دانشگاهي آمريكا درباره رمان «شطرنج با ماشين قيامت» هم اينگونه اظهار نظر كرد: «به نظرم «شطرنج با ماشين قيامت» فقط درمورد جنگ نيست. در اين رمان نويسنده موضوعات و مباحثي را مطرح مي كند كه در ذهن خود مي گذارند. انسان را نه فقط در خاورميانه كه در كل جهان مي بيند و نگاه كلي به انسان دارد چنانچه يك فرد آمريكايي مسيحي را هم در برمي گيرد و تا حدودي جنبه ديني به رمان مي دهد. اين مهم ترين تفاوت «شطرنج با ماشين قيامت» با «سفر به گراي 270درجه» است.
از نگاه «پال اسپراكمن» اين دو رمان يك ويژگي مشترك دارند و آن چيزي نيست غير از نگاه انساني به جنگ. مترجم آمريكايي ادبيات دفاع مقدس گفت: «خب به طور مسلم اين موضوع خيلي مهم است و من هم به آن توجه داشته ام. هر دو رمان، داستان نوجواني است كه مي خواهد در شرايط جنگي يك كاري بكند. اين موضوعي است كه براي مخاطب، به ويژه مخاطب انگليسي زبان بسيار حائز اهميت است. در اين دو رمان مخاطب، جنگ را از نگاه يك نوجواني كه هنوز از دبيرستان هم فارغ التحصيل نشده مي بيند و اين مسئله براي خواننده داستاني را روايت مي كند كه جديد و تازه مي نمايد و تا به حال نديده است.»
استاد دانشگاه راتجرز آمريكا استقبال از ادبيات دفاع مقدس را اين گونه ارزيابي كرد: در آمريكا با مردم كتاب خواني مواجه نيستيم. مردم آمريكا بيشتر تلويزيون نگاه مي كنند و به بازيهاي الكترونيكي علاقه دارند و به نوعي خارج از تخصصشان مطالعه مي كنند. آنها به طور كلي رمان يا رمان هاي جنگي مثل «سفر به گراي 270درجه» را نمي خوانند. چون وحشتناك و وحشتزا و مشمئزكننده است و حقيقت دارد. آنها عاشق خشونت غيرحقيقي هستند. به اين دليل كه مردم آمريكا هيچ وقت تجربه جنگ شما را نداشته اند نمي توانند به اين مفاهيم و موضوعات علاقه مند باشند. اما همانطور كه مي دانيد اين دو كتاب در سايت معروف آمازون قرار گرفته و در فروشگاه اينترنتي اين سايت به فروش رفته است. بايد توجه هم داشته باشيد كه اين دو كتاب بيشتر براي جامعه دانشگاهي ترجمه شده و از آن ها به عنوان كتاب درسي استفاده مي شود. اگرچه از استقبال و پذيرايي عامه مردم از كتاب ها اطلاعي ندارم ولي فكر مي كنم مطالعه اين كتاب ها در عصر حاضر بسيار مفيد است.»
البته نظرات متفاوت ديگري نيز از دانشجويان و خوانندگان اين آثار وجود دارد كه از نگاه هاي مختلف، رماني را كه خوانده اند و نگاه رمان به جنگ را بررسي كرده اند. اما به هر جهت همين نظرات جزيي هم نشان مي دهد كه انتقال فرهنگ دفاع مقدس از طريق رمانهاي ادبي كاري است كه درحال انجام است و شايد اگر اين بازخوردها و نظرات كارشناسان تا حدودي از سوي مؤلفان مورد توجه قرار گيرد با جهاني شدن فاصله زيادي نداشته باشيم.
شايد به دليل همين اظهارنظرات است كه رييس مركز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري معتقد است ترجمه برخي از كتاب هاي اين حوزه، نخستين گام در برگردان آثار داستاني مربوط به جنگ تحميلي اند كه به خصوص در مجامع دانشگاهي آمريكا مورد استقبال قرار گرفته اند.
محسن مؤمني گفت: براي مثال؛ رمان «سفر به گراي 270 درجه» نوشته احمد دهقان، به عنوان منبع درسي در كلاس «ادبيات خلاق» دانشگاه رات گرز آمريكا، تدريس شده است. همچنين ترجمه و انتشار كتاب «فال خون» اثر داود غفارزادگان توسط انتشارات دانشگاه تگزاس، نشانگر اهميت موضوع جنگ تحميلي براي آن هاست.
انتقال فرهنگ از مسير رمان
با اين همه اما مباحثي كه همواره در ترجمه آثار به خصوص در حوزه دفاع مقدس مورد توجه بوده است و شايد يكي از عواملي كه گاهي مانع پيشبرد كار و مخالفت ها مي شود، مسئله فرهنگي و تفاوت هاي آن بين ملت ها به خصوص ايران و كشورهايي همچون آمريكا و اروپاست.
البته محسن سليماني، مشاور دفتر ترجمه مركز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري در تبيين انتخاب كتاب براي ترجمه به زبان هاي مختلف مي گويد: به دليل وجود پيچيدگي هاي زباني و فرهنگي در ايران، تفهيم موضوع كتاب هاي ايراني مهمترين معضل مابود. برهمين اساس نيز ترجمه آثار به مترجماني سپرده مي شود كه با دو محيط اجتماعي ايران و كشور مخاطب ارتباط ودر جريان تغييرات ادبيات فارسي و ادبيات آن كشور قرار داشته باشد. چون ممكن است، يك داستان به دليل عدم وجود زمينه فرهنگي برابر، براي يك ايراني داراي معني و به طور مثال براي يك آمريكايي نامفهوم باشد.
همين جريان نامفهوم بودن در رمان دفاع مقدس، مسئله شهادت را مطرح كرد. برخي ا زمترجمان در هنگام ترجمه آثار دفاع مقدس به زبان انگليسي و توزيع آن در آمريكا معتقد بودند فرهنگ شهادت و ايثار كه در آثار ادبي دفاع مقدس ما مطرح شده است به هيچ وجه از ديد يك آمريكايي قابل پذيرش نيست و همين امر مسئله ترجمه اين آثار را زيرسؤال مي برد.
اينجا بود كه حبيب احمدزاده سال گذشته در گفت وگويي با روزنامه كيهان درباره اين انتقاد گفت: چه خوب است كه در سال نوآوري و شكوفايي برخي موضوع هاي كليدي را مورد بازتعريف قرار دهيم. به نظرم در اين مورد دو موضوع شهادت و جهاد را بايد دوباره تعريف كرد. شهيد يعني شاهد. يعني كسي كه اسوه و الگو مي شود و اين فقط محدود به خون دادن نيست و شامل تمام مقوله ها مي شود.
البته ريختن خون رزمنده نماد بارز شهادت است. متأسفانه برخي فكر مي كنند شهادت تك ماده تنبلي هاي ماست. يعني يك رخوت و ركود و آخرش هم... درصورتي كه اين نيست. يك چيزي كه خيلي آزاردهنده است و دروغ هم هست اينكه برخي مي گويند رزمنده ها مي رفتند روي مين. من از تير اول تا تير آخر در جنگ بودم، چه كسي گفته اين طور بوده است. يك موردهايي بوده، خيلي خيلي استثنايي، اصلاً قاعده اين نبود. اين توهين به رزمندگان و فرماندهان است. ما ناآگاهانه اين را مطرح كرده و فكر مي كنيم خدمت است اما دشمن همين ها را برمي دارد و تبليغ مي كند و مي گويد ببينيد اينها به خودشان هم رحم نمي كنند چطور مي خواهند به بقيه رحم كنند؟ اگر اين طور بود كه ديگر به فرماندهي احتياجي نبود. شهادت هم با خودكشي فرقي نداشت. ما بنابر تعريف نامتناهي، كلماتي همچون جهاد و شهادت را آن قدر نازل جلوه مي دهيم كه تنها به درد يك مقطع كوتاه از زندگي بخورند. در اين تعريف عميق است كه شهادت هدف ارزشمند زندگي مي شود و قابل درك براي مردم در هر كشوري با هر فرهنگي.»
پال اسپراكمن هم درباره اينكه ترجمه رمان چقدر به انتقال فرهنگ كمك مي كند گفت: «در دو رمان» «سفر به گراي 270 درجه» و «شطرنج با ماشين قيامت» مسائلي مطرح مي شود كه خارج از ايران جايي براي مطرح شدن ندارند. مثلاً موضوع ايثار و فداكاري در رمان هاي جنگي خارجي مثل روس و انگليس وفرانسه ديده نمي شود اما در ادبيات دفاع مقدس ايران اين مطلب خيلي پررنگ است. از اين جهت براي دانشجويان و مخاطبان ادبيات در آمريكا يك توضيحاتي لازم است تا متوجه شوند ايثار و فداكاري يعني چه، توضيح لازم است تا متوجه شوند رابطه جنگ و دين چيست؟ چرا كه براي آن ها بستگي اين دو فقط در قرون وسطي قابل بررسي است نه در زمان حال. در ترجمه اين دو رمان هم اين مسائل را در مقدمه توضيح داده ام. به همين دليل است كه از لحاظ انتقال مفاهيم و كيفيت ترجمه براي اين دو ترجمه در ميان ساير آثارم رتبه قابل قبولي را درنظر مي گيرم.»

 



شعري از عليرضا قزوه درباره امام حسين(ع) خون خدا

نمي دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم
به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم

تو را در مثنوي، در ني، تو را در هاي و هو، در هي
تو را در بند بند ناله هاي بي صدا ديدم

تو مانند ترنم، مثل گل، عين غزل بودي
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا ديدم

دوباره ليله القدر آمد و شوريدگي هايم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم

شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم

صدايت كردم و آيينه ها تابيد در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم

نگاهم كردي و باران يك ريز غزل آمد
نگاهت كردم و رنگين كماني از خدا ديدم

تو را در شمع ها، قنديل ها، در عود، در اسپند
دلم را پرزنان در حلقه پروانه ها ديدم

تو را پيچيده در خون، در حرير ظهر عاشورا
تو را در واژه هاي سبز رنگ ربنا ديدم

تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل
تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم

تو را ديدم كه مي چرخيد گردت خانه كعبه
خدا را در حرم گم كرده بودم، در شما ديدم

شبيه سايه تو كعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودي، تو را هم مروه ديدم، هم صفا ديدم

شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند
تو را در آن شب تاريك، «مصباح الهدي» ديدم

در اوج كبر و در اوج رياي شام ـ اي كعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان كوي كبريا ديدم

دمي كه اسب ها بر پيكر تو تاخت آوردند
تو را اي بي كفن، در كسوت آل عبا ديدم

دليل مرتضي! شبه پيمبر! گريه زهرا(س)
تو را محكمترين تفسير راز «انّما» ديدم

هجوم نيزه ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا در «آتنا» ديدم

تو را ديدم كه داري دست در دستان ابراهيم
تو را با داغ حيدر، كوچه كوچه، پا به پا ديدم

تو را هر روز با اندوه ابراهيم، همسايه
تو را با حلق اسماعيل، هر شب همصدا ديدم

همان شب كه سرت بر نيزه ها قرآن تلاوت كرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفي(ص) ديدم

تنور خولي و تنهايي خورشيد در غربت
تو را در چاه حيدر همنواي مرتضي ديدم

سرت بر نيزه قرآن خواند و جبرائيل حيران ماند
و من از كربلا تا شام را غار حرا ديدم

به يحيي و سياوش جلوه مي بخشد گل خونت
تو را اي صبح صادق با امام مجتبي(ع) ديدم

تو را دلتنگ در دلتنگي شامي غريبانه
تو را بي تاب در بي تابي طشت طلا ديدم

شكستم در قصيده، در غزل، اي جان شور و شعر
تو را وقتي كه در فرياد «ادرك يا اخا» ديدم

تمام راه را بر نيزه ها با پاي سر رفتي
به غيرت پا به پاي زينب كبري(س) تو را ديدم

دل و دست از پليدي هاي اين دنيا شبي شستم
كه خونت را حناي دست مشتي بي حيا ديدم

چنان فواره زد خون تو تا منظومه ي شمسي
كه از خورشيد هم خون رشيدت را فرا ديدم

مصيبت ماند و حيرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا ديدم

تصور از تفكر ماند و خون تو تداوم يافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا ديدم

 



دا ؛ خاطراتي با لحظه هاي صميمي

فرامرز محمدي پور لنگرودي
اشاره:
كتاب ارزشمند و خواندني «دا» خاطرات سيده زهرا حسيني با موضوع جنگ هشت ساله ايران و عراق است كه به اهتمام «سيده اعظم حسيني» گردآوري و تدوين گرديد و دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري (انتشارات سوره مهر) اين اثر را به زيور طبع آراست و چاپ «شصت و سوم» - دا- را پيش رو دارم با اين اتفاق زيبا كه؛ همراه با نويسنده آگاه ادبيات دفاع مقدس، آزاده و جانباز هفتاد درصدي گيلاني «اسماعيل يكتايي» راهي روستاي «فتيده» لنگرود شديم تا به دعوت سيده نساء هاشميان سيگارودي، راوي خاطرات همسر شهيدش «محمد اصغري خواه» دركتاب «منتظر يوسف باش» درمنزل پدري شهيد پاي صحبت هاي «سيده اعظم حسيني» بنشينيم و اينكه خاطره نويسي«دا» توفيقش را در تدوين اين اثر مديون كدام فرآيندهاي ابزار خاطره نويسي است؟ و...
در نهايت «دا؛ خاطراتي با لحظه هاي صميمي» را به نگاه نقد مي آراييم.
¤ يك
«دا» كه درگويش محلي كردي به معناي مادر است، راوي خاطرات خود را از اواخر سال 46 به مرور مي نشيند، به انقلاب مي رسد و با جنگ روبرو مي شود، پدر و برادرش را شهيد مي بيند و با دست هاي خود به خاك مي سپارد و تاريخ را رقم مي زند تا رد پاي روشن جنگ با «زاويه ديد اول شخص» خواندني تر شود و به تعبيري گزارش راوي خاطرات «دا» از جنگ بي نظير است و خاطره نويس اين ناگفته ها را زيبا و كامل مي آرايد تا حقيقت ماجرا نوشته شود و بي ترديد خاطره يعني حقيقت ماجرا؛ ماجرايي با توجه به موقعيت هاي زماني و مكاني، دقت در بيان تفاوت ها، ثبت لحظات تلخ و شيرين و رويكرد جدي به ادبيات شفاهي.
خاطره نويس «دا» عقيده دارد: در آثار مستند به سبب اينكه جذاب تر شود نمي توان تلخي ها را كمرنگ كرد و از نگاهي ديگر روايت هاي تاريخي، واقعي و مشاهدات عيني از ويژگي هاي
خاطره نويسي به شمار مي رود و نمي توان به آساني از كنارش گذشت.
¤ دو
«دا» را نمي توان با قالب هايي چون داستان و رمان همراه دانست زيرا جزئي نگري و بيان لحظه به لحظه وقايع جنگ از ويژگي هاي يك خاطره معنادار است و به دور از عنصر خيال. وقتي از خاطره نويس «دا» پرسيدم اگر شما «دا» را تدوين نمي كرديد توفيق اين اثر را درچه مي ديديد؟ بي درنگ جزئي نگري، توجه به تفاوت ها و جان بخشي به اشياء را موفقيت اين اثر مي شمارد.
دراين اثر خواندني راوي و خاطره نويس پا به پاي هم حوادث را به گونه اي به نظاره و تصوير مي نشينند كه نشان مي دهد عجله اي در ارائه اثر نداشتند، هرچه بود دقت در جزء جزء حادثه مهم به نظر مي رسيد و آثار گوناگوني كه تاكنون درحوزه خاطرات دفاع مقدس عرضه گرديده عدم توفيق و يا كمرنگ بودن شان را بايستي درهمين نكته دانست كه نويسندگاني از اين دست نتوانستند خاطرات جنگ را واقعي و ملموس تر اعتبار معنايي بخشند و «دا» دراين راه نيز از حقيقت دور نگرديد.
¤ سه
از ويژگي هاي خاطره نويسي مي توان به «صميمت زبان» و «صداقت در بيان» اشاره كرد يعني وقتي «دا» با انتخاب زاويه ديد اول شخص راوي سرگذشت خود مي شود خواننده با اعتماد و دقت ماجرا را پي مي گيرد و زبان «اول شخص» يا «من راوي» نه تنها فاصله اي بين راوي و خواننده نمي گذارد بلكه گيرايي اثر را دو چندان مي كند و خاطره نويس با انتخاب اين زاويه ديد توانست «دا» را از لحاظ اعتبار معنايي جذاب كند و اين عنصر يا ويژگي صميميت زبان بي ارتباط با عنصر «صداقت در بيان» نيست زيرا راوي در اين اثر با صداقت تمام لحظات خوب و بد، تلخ و شيرين را همانطوريكه اتفاق افتاده به روايت مي نشيند و اينجا است اگر «عنصر خيال» خود را نشان دهد خواننده از رغبت خواندن مي افتد پس «دا» با لحظه هاي صميمي، صادقانه و بدون غير واقع جلوه دادن پيش روي ما قرار دارد، خاطراتي كه حاصل 20سال تجربه اند به زيباترين وكامل ترين وجهي كه نمي توان رخدادهاي جنگ را از لحاظ زماني و مكاني رها كرد و صداقت ها را ننوشت به همين سبب «دا» را بايد خواندني ترين خاطره دفاع مقدس دانست.
¤ چهار
بياييم «دا» را خوش بينانه نقد و بررسي كنيم، هميشه ابزار «تبليغ» را وسيله نهايي و توفيق يك اثر ندانيم اگر امروز «دا» حرفي براي گفتن دارد و مي رود جهاني شود به يقين در به كارگيري ابزار خاطره نويسي موفق بوده است، اگر داراي تفكر و انديشه ناب «دفاع مقدس» هستيم اوج «دا» را به فال نيك بگيريم.

 

(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14