(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 10 دي 1388- شماره 19547
 

كنترل زبان
معرفت توحيدي
بازدارندگي هواي نفس
حركت دفاعي سيدالشهدا(ع) ضرورت ها و شبهات
آثار دغلكاري



كنترل زبان

قال الامام الحسين(ع): لاتقولوا بالسنتكم ما ينقص عن قدركم
امام حسين(ع) فرمود: چيزي را بر زبان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد.(1)

1- جلاءالعيون، ج2، ص 205

 



معرفت توحيدي

امام حسين(ع) با ياران خود به سوي كربلا مي آمد، در منزلگاه «شقوق» (چند فرسخي كوفه) مردي را ديد كه از كوفه مي آيد از او پرسيد: از مردم كوفه و عراق چه خبر؟ او در پاسخ گفت: «مردم بر ضد شما اجتماع كرده اند.»
امام حسين(ع) فرمود: «ان الامر لله مايشاء و ربنا تبارك هو كل يوم في شأن» فرمان از سوي خداوند است كه هر چه بخواهد و پروردگار بزرگ ما، در هر روزي داراي شأني است. سپس اين اشعار را خواند:
فان تكن الدنيا تعد نفيسه- فدار ثواب لله اعلي و انبل
و ان تكن الارزاق قسما مقدرا- فقله حرص المرء في الكسب اجمل
و ان تكن الابدان للموت انشأت- فقتل امرء بالسيف في الله افضل
يعني «اگر دنيا (هر چند) خانه عالي به شمار آيد ولي خانه پاداش خدا (قيامت) بالاتر و برتر است.
و اگر رزق و روزي ها براساس مقدرات الهي تقسيم مي شود پس حرص كم مرد براي كسب آن نيكوتر است. و اگر بدن ها براي مرگ ايجاد شده اند پس كشته شدن با شمشير در راه خدا بهتر است.(1)

1- مقتل الحسين، ص 210

 



بازدارندگي هواي نفس

پرسش:
چه عواملي موجب مي شود انسان به لحاظ اخلاقي در جهت انحطاط و سقوط قرار گرفته و سير قهقرايي پيدا كند؟
پاسخ:
علماي اخلاق موانع تكامل و عوامل سقوط انسان ها را در سه سرفصل اصلي خلاصه كرده اند كه عبارتند از: 1-هواي نفس 2-دنيا 3-شيطان. در بخش نخست پاسخ به اين سؤال در باب هواي نفس مطرح شد كه قرآن كريم مهم ترين عامل سقوط اخلاقي انسان را، پيروي از هواي نفس دانسته و در آيات فراواني در اين باره سخن گفته است. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم:
معناي نفس
به طور معمول، نفس را در برابر عقل نهاده و سفارش مي شود كه بايد آدمي از عقل خويش پيروي كند و با هواي نفس، يعني خواست نفس مبارزه نمايد. اما نفس را كاربردهاي گوناگوني است كه تمايز نهادن ميان آنها در اين بحث ضروري است.
مراتب نفس
قرآن كريم گاهي نفس را مطلق به كار برده مي فرمايد: عليكم انفسكم (مائده - 105) «مراقب خود باشيد». گاه نفس را همراه با صفتي خاص (مقيد) به كار مي برد: مانند نفس مطمئنه (آرامش يافته): يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه (فجر - 72) «اي نفس آرامش يافته به سوي پروردگارت بازگرد، در حاليكه ]از او[ خشنود ]و در نزد او[ مرضي هستي.»
نفس لوامه (ملامت گر): و لااقسم بالنفس اللوامه (قيامه - 2) «سوگند به نفس ملامتگر». نفس اماره (فرمانده ]به بدي[): ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربي (يوسف - 35) «نفس همانا به بدي فرمان مي دهد، مگر كسي را كه خدا رحم كند.»
از سوي ديگر، در يك اصطلاح فلسفي، نفس به معناي روح به كار رفته است. اما اين نفس چيست كه از يك سو منشأ بدي ها است و نبايد از خواست هايش پيروي كرد و ازسوي ديگر چنان مقام ارجمندي مي يابد كه «راضي و مرضي به جوار پروردگارش» مي رود؟
برخي گفته اند ما دو نفس و دو خود داريم: خود طبيعي؛ خود انساني يا خدايي. برخي ديگر نيز نفس را داراي مراتب متعدد دانسته اند.
اين نظريه ها هر يك در خور تامل و داراي نقاط قوتي است كه اينك مجال پرداختن به آن نيست. اما از موارد كاربرد اين واژه در قرآن مي توان دريافت كه در قرآن كريم نفس بر همان معناي لغوي خود باقي است. نفس در لغت به استثناي مواردي كه به صورت تاكيد به كار مي رود؛ مانند: «جاءزيد نفسه؛ زيد خودش آمد» در ديگر موارد به معناي «شخص» يا «من» است. البته در اين كتاب آسماني، به تناسب مورد، ويژگي هايي به مفهوم نفس افزوده مي شود كه نفس با توجه به آنها بار ارزشي مثبت يا منفي مي يابد. به لحاظ همين معناي عام است كه نفس در قرآن درباره خداوند نيز به كار رفته است: » و تعلم ما في نفسي و لااعلم ما في نفسك (مائده - 611)
«]عيسي(ع) خطاب به خداوند عرض كرد:[ «تو آنچه را در نفس من است مي داني، اما من آنچه در نفس توست، نمي دانم.»
بنابراين نفس به معناي من يا خود است و به حسب ويژگي هاي موردي و كاربردي، گاهي بد و گاهي خوب است؛ اين ويژگي ها از معناي نفس بيرون است.

 



حركت دفاعي سيدالشهدا(ع) ضرورت ها و شبهات

آنچه در پي مي آيد گفتاري است پيرامون مفهوم دفاع در قيام امام حسين(ع) و شبهاتي كه عده اي در باره اين حركت تاريخي مطرح مي كنند كه توسط عالم فرهيخته آيت الله مصباح يزدي در سخنراني پيش از خطبه هاي نماز جمعه تهران مورخ 20 ارديبهشت سال 81 مطرح شده است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
دفاع در اسلام
يكي از مهم ترين وظايف دولت اسلامي دفاع از اسلام مي باشد. اصل مسئله دفاع يك امر فطري است و همه عقلاي عالم آن را قبول دارند؛ ولي در اسلام مسئله دفاع از جهاتي با نظام هاي ديگر تفاوت دارد. به طوركلي دفاع در مقابل متجاوز انجام مي گيرد و متجاوز كسي است كه حق ديگري را رعايت نكند؛ اما اين كه حقوق ديگران چه چيزهايي است، براثر نظام هاي ارزشي تفاوت مي كند.
وجه مشترك دفاع بين نظام هاي ارزشي
در ميان نظام هاي ارزشي وجوه مشتركي وجود دارد مثلاً يك جهت مشترك دفاع در همه نظام هاي ارزشي وجود دارد، دفاع از جان و مال جامعه است. اگر دشمني براي تعرض به مال يا جان ملتي لشكركشي كرد بايد دفاع كرد و چون اين يك امر اجتماعي است و از عهده افراد برنمي آيد و نياز به سازماندهي و مديريت دارد، لذا دولت بايد اين كار را برعهده بگيرد.
اختلاف اسلام با ساير نظام هاي ارزشي
برخي حقوق وجود دارد كه دفاع از آن از ديدگاه اسلام با ساير نظام هاي ارزشي تفاوت دارد؛ مثلاً در بعضي از نظام ها مسائل فرهنگي، عقيدتي، ديني و مذهبي جزء امور فردي و شخصي است و اصولاً تجاوز در مورد آنها معنا و مفهوم روشني ندارد و اگر مي گويند تجاوز به دين شد، حداكثر چيزي كه مي توان تصور كرد خراب كردن كليسا است و ديگر بيش از اين را تجاوز به دين تلقي نمي كنند.
در نظام هاي ارزشي ليبرال دموكراسي امروز و حتي كليه نظام هايي كه به نوعي گرايش هاي اومانيستي دارند، دفاع از دين و قيام در مقابل متجاوز به دين، معناي روشني ندارد. اما در اسلام، دفاع از مقدسات ديني حتي از دفاع از جان واجب تر است و اگر دين مردم مورد حمله و تجاوز دشمن قرار گيرد، بايد جان ها فدا شود تا مقدسات و ارزش هاي ديني محفوظ بماند.
بررسي مفهوم تجاوز
در اسلام مفهوم تجاوز وسيع تر است وهرنوع نقشه و توطئه اي كه از طرف دشمنان اسلام براي تضعيف دين مردم و از بين بردن ارزش هاي يك جامعه و مقدسات اسلام انجام بگيرد كه منجر به ازدست رفتن اعتقادات و رواج بدعت ها شود، تجاوز است و دفاع در مقابل آن واجب خواهد بود. اين ها نكته هايي است كه براساس فرهنگ اسلامي بايد بيشتر به آنها توجه كنيم و همچنين مسئولين دولت هاي اسلامي بايد توجه به اين نكته ها داشته باشند و مرعوب نظام هاي ارزشي حاكم بر جهان الحادي نشوند.
راه تشخيص حقوق بشر
عده اي فكر مي كنند كه هرچه در اعلاميه حقوق بشر آمده وحي منزل است و ناسخ همه اديان مي تواند باشد! اعلاميه اي كه چندنفر از روي اغراض سياسي نوشته اند، نمي تواند ناسخ همه اديان الهي، قرآن كريم و ساير كتاب هاي آسماني شود ما اگر بخواهيم بدانيم كه حقوق انسان ها چه هست، بايد براساس مباني ارزشي آن ها، آن را تعريف كنيم نه به استناد اعلاميه حقوق بشر يا منشور سازمان ملل- هرچند كه هيچ كدام از اين ها مجري ندارد و امروز شاهد هستيم كه متوليان آنها و كساني كه ادعاي حمايت از حقوق بشر را داشتند و الان هم بي شرمانه ادعايشان را تكرار مي كنند، بزرگ ترين متجاوز به حقوق انسان ها حتي براساس تعريف خودشان هستند- ما بايد ببينيم قرآني كه از طرف خدا نازل شده و پيامبر(ص) اسلام و ائمه اطهار(ع) چه مي گويند و از آنها حمايت كرده و در راه احياي آن ها تلاش كنيم، خوشبختانه غير از بياناتي كه در متن قرآن كريم و در سنت متواتر پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در اين زمينه ها آمده، رفتار پيشوايان ديني ما به خصوص ائمه اطهار(ع)- بهترين تعيين كننده مصاديق اين حقوق و دفاع هاي واجب و مقدسي است كه برعهده مسلمين و متصديان امور اجتماعي و دولت هاي اسلامي است.
اثر برخي از شبهه افكني ها در عزاداري سيدالشهدا(ع)
متأسفانه بعضي از كساني كه خود آن ها از لحاظ معارف ديني ضعيف هستند، در ميان جوان هايي كه معارف اسلامي را درست نشناخته اند، شبهه افكني هايي مي كنند. بعضي از گويندگان ايراني در بعضي از محافل شيعه در كشورهاي ديگر در همين ايام سيدالشهدا(ع) فقط به ذكر سخنراني اكتفا كرده و عزاداري نمي كرده اند، حتي مجالسشان را سياه پوش هم نكرده بودند. برخي از همين گويندگان رفته و گفته اند كه اصلاًعزاداري يعني چه؟ احياناً در بعضي از جرايد داخلي هم چيزهايي مي نويسند كه ما حمل بر صحت كرده و مي گوييم از روي جهالت و ناداني است، اما خيلي بعيد است در اين سرزمين و در اين كشوري كه به نام امام حسين(ع) زنده است و حيات و انقلابش را به نام سيدالشهدا(ع) دارد، تا اين اندازه مجهول مانده باشد.
وظيفه ما در قبال قيام سيدالشهدا(ع)
قيام سيدالشهدا(ع) هم نوعي دفاع بود؛ اما اين چگونه دفاعي است؛ جا دارد كه اين مطالب در رسانه هاي گروهي به تفصيل بيان شود تا در عمق جان جوان هاي ما نفوذ داشته باشد و بفهمند چرا سيدالشهداء(ع) قيام كرد و چرا ما بايد عزاداري كنيم و چرا ما بايد راه امام حسين(ع) را ادامه بدهيم و در اين زمان راه امام حسين(ع) چگونه ادامه مي يابد. اين ها مسايل ساده اي نيست و با اساس حيات و انقلاب ما سروكار دارد و هميشه دست شياطين در كار بوده كه باورها و ارزش هاي ديني مردم را تضعيف نموده و مسير حق را منحرف كنند. بعد از اين هم تا شيطان هست اين مسائل هم وجود خواهد داشت: «فبعز تك لاغوينهم اجمعين» (صافات/82) قسم خورده كه تمام بني آدم را تا جايي كه مي تواند گمراه كند و روز به روز هم راه هاي بيشتري را پيدا مي كند و بر تجربه هايش افزوده مي شود. ما نمي توانيم توقع داشته باشيم روزي بيايد كه شياطين از جامعه ما محو شوند و ديگر اين انحرافات فكري وجود نداشته باشند؛ ولي اين انتظار را داريم كه متدين ها و عاشقان سيدالشهدا(ع) اهتمام ورزيده و اين حقايق را بيشتر روشن نمايند. بيشتر در اين باره نوشته و گفته شود تا جوانان ما از تأثيرات سوءشياطين محفوظ بمانند.
انحراف دولت اسلامي مبناي قيام امام حسين(ع)
يكي از دفاع هايي كه در اسلام در مقابل تجاوز عليه دين وجود دارد، قيام سيدالشهدا(ع) است. علت تأكيد من اين است كه آنچه بيشتر از كلمه «تجاوز»، فهميده مي شود، «تجاوز نظامي» است و آنچه كه از كلمه «دفاع» فهميده مي شود فقط «دفاع» در مقابل آن است. اما وقتي تهاجم فرهنگي صورت بگيرد، در درجه اول وظيفه دولت اسلامي است كه در مقابل آن دفاع كند، ولي اگر دولت اسلامي از عهده آن برنيامد و يا دولت، اسلامي نبود و فقط اسم آن دولت اسلامي بود، در واقع دولت كفر و نفاقي بود كه نمي خواست احكام اسلامي اجرا شود، در اين جا وظيفه عموم مردم است كه در مقابل تهاجم فرهنگي دفاع كنند.
دولتي كه به نام اسلام در زمان سيدالشهدا(ع) حكومت مي كرد، اسمش دولت اسلامي و خلافت پيغمبر(ص) بود ولي نه اعتقادي به باورهاي اسلامي داشت و نه دغدغه اي براي اجراي احكام اسلامي، بلكه تنها از اسلام اسمي داشت، در واقع دولت كفر و نفاق بود؛ و عموم مردم اين را نمي دانستند و فريب مي خوردند و مي گفتند: دولت، اسلامي است و قيام عليه دولت اسلامي جايز نيست.
امام حسين(ع) در طول بيست سال نتوانست مردم شهر خود را كه پاي منبر پيغمبر(ص) بزرگ شده بودند درست قانع كند كه بايد در مقابل اين دولت غيراسلامي كه به نام اسلام حكومت مي كند ايستاد. بيست سال زحمت كشيد: ده سال در زمان حيات امام حسن(ع) و ده سال بعد هم در زمان خود و آرام آرام چند نفري را در گوشه و كنار كشور اسلامي آماده كرد و به اين ها فهماند كه ما نبايد در مقابل اين قدرت شيطاني كه در شام بوجود آمده آرام بنشينيم. بعد از سال ها تلاش، كساني را مهيا كرد و زمينه اي فراهم شد كه بيشتر مردم به آثار سوء رفتار آن ها پي ببرند و بدانند كه اين ها واقعاً طرفدار اسلام نيستند.
بعد از مرگ معاويه، زماني كه يزيد، همان شخصيت رسوايي كه مردم او را مي شناختند، سركار آمد، زمينه اي فراهم شد كه امام حسين(ع) حرفش را صاف و پوست كنده به مردم بزند كه اين، خليفه پيغمبر(ص) نيست و نمي توان با او بيعت كرد. تا آن زمان هنوز تربيت شدگان خود پيغمبراكرم(ص) باور نمي كردند كه اين دستگاه، دستگاه ضداسلامي است! خيال مي كردند روزي خلفاي راشدين حكومت كردند و روزي هم معاويه بايد جاي آن ها بنشيند و همان رفتار آن ها را ادامه دهد. نمي دانستند كه در پس پرده چه چيزهايي است.
شبهه در اهداف قيام سيدالشهداء(ع)
عده اي نادان در سابق مي گفتند كه قيام سيدالشهداء(ع) يك قيام دفاعي بود؛ اما دفاع از دين نبود زيرا امام حسين(ع) در كربلا گير افتاد و چون آمادگي لازم را نداشتند دورش را گرفتند و او را محاصره كردند و خون وي را ريختند و دفاعي كه حضرت در واقع كرد، دفاع از جان خودش بود.
امروز هم كساني تلاش مي كنند اولاً حركت امام حسين(ع) را يك مخالفت قومي و نژادي و قبيله اي وانمود كنند و بگويند بني اميه با بني هاشم از ابتدا سر رياست برعرب و خانه خدا و بر ارزش هاي قومي عرب اختلاف داشتند. وقتي پيغمبراكرم(ص) مبعوث به رسالت شدند، بني اميه و مخالفين و ساير طوايف قريش ايشان را تحت فشار و حتي محاصره اقتصادي قرار دادند؛ به خاطر همين اختلافات قومي، پيغمبر(ص) مهاجرت كردند و آمدند در مدينه و وقتي طرفداران و ياراني پيدا كردند، حضرت در جنگ بدر انتقام آن اذيت ها را از قريش گرفتند. و اين يك رفتار خشونت آميزي بود كه پيغمبر اعمال كرد. با همين تعبير مي خواهند ضمناً و تلويحاً اين رفتار پيغمبر(ص) را تخطئه كنند كه خشونت بد است و هيچ نوع خشونتي صحيح نيست و پيغمبر چون خشونت آميز برخورد كرد و سران قريش را در بدر به هلاكت رساند، طبيعي بود كه آن ها هم روزي خشونت به خرج بدهند و بالاخره زهر خود را در كربلا ريختند. اين خشونت بني اميه در مقابل آن خشونت پيامبر(ص)! اگر پيغمبر(ص) در جنگ بدر اعمال خشونت نكرده بود، بني اميه هم در كربلا اعمال خشونت نمي كردند و ما بايد از يك سرگذشت تاريخي درس بگيريم تا ديگر اعمال خشونت نكنيم و آن كار اشتباه پيغمبر(ص)- البته اشتباه را صريحاً نگفتند ولي تلويحاً همين تعبير برداشت مي شود- را مرتكب نشويم تا بعداً با بچه هاي ما اين رفتار خشونت آميز را نكنند! مي گويند بياييد با صلح و صفا به روي همه لبخند بزنيم و فقط گفتگو كرده و حل مشكلات را از همين راه ها بخواهيم والا خون با خون شسته نمي شود!
آن ها همين را مي خواهند كه ما ندانيم امام حسين(ع) براي چه قيام كرد و كشته شد، كه تدريجاً حقايق، تحريف بشود.
به امام گفتند تسليم شو گفت تسليم نمي شوم! مي خواهيد مرا بكشيد، به زور تسليم نمي شوم و مي مانم تا كشته شوم. اين نهايت ارزشي است كه امام حسين(ع) آفريد (نه اينكه گفته شود) اصلاً كار حضرت بيجا بود و مي بايست بنشينند با يزيد گفتگو كنند و لبخند بزنند و بعد هم كشورهاي اسلامي را بين خودشان تقسيم كنند و اگر سيدالشهداء(ع) با جناب يزيد گفتمان كرده بودند و به روي هم لبخند زده بودند اين همه خونريزي ها نمي شد! آن روز فرهنگ، فرهنگ خشونت بود و اين اثرش بود، ولي امروز فرهنگ تولرانس هست و فرهنگ تساهل و تسامح، حاكم بر بشريت است و ما بايد متمدن شده و اين حرف ها را كنار بگذاريم. ما بايد با آمريكا گفتگو كنيم تا مسئله مان حل شود پس داستان امام حسين(ع) و اين گريه ها، بر سر زدن ها، سينه زدن ها و زنجير زدن ها براي چيست؟ اين ها عواطف است از اين جهت كه خون امام حسين(ع) را به ناحق ريختند، دلمان مي سوزد.» اين گونه تفسير كردن حوادث، مسخ حقايق دين است. كساني كه به اين گونه تفسيرها دست مي زنند همان شياطين انسي هستند كه در قرآن درباره آن ها هشدار داده شده، اين ها همان منافقيني هستند كه خطرشان از كفار و مشركين براي جامعه اسلامي بيشتر است. ما بايد اسلام را آنطور كه پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) تفسير كردند بشناسيم نه با اين قرائت هاي من درآوردي.
راه بني اميه براي حكومت بر مردم
كساني روي انگيزه هاي دنياپرستي، شهوتراني توسعه طلبي، كشورگشايي و قدرت طلبي خواستند از مفاهيم اسلامي سوءاستفاده كنند و به نام خلافت پيغمبر(ص) بر مردم حكومت كنند و هيچ دغدغه اي نسبت به اجراي احكام اسلامي نداشتند، بلكه اگر دغدغه اي داشتند در اين بود كه چرا احكام اسلام اجرا مي شود و به خاطر همان تيزهوشي هايي كه داشتند بلد بودند كه چه جور با مردم سخن بگويند كه آن ها را فريب بدهند و سال ها به نام خلافت اسلامي بر مردم حكومت كردند. اين ها براي دنياپرستي و از روي حسد نسبت به پيامبر(ص) اسلام و خاندان پيغمبر(ص) مي خواستند همه ارزش ها را نابود كنند: «أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله». (نساء/54)
شنيده ايد كه مغيره و معاويه مشغول صحبت بودند كه صداي اذان بلند شد. وقتي نام پيغمبراكرم(ص) در اذان برده شد معاويه گفت: ببينيد محمد اسم خودش را در كنار اسم خدا گذاشته، از حالت خشم، رگ هاي گردنش پر شد و غضب در او ظاهر شد و اظهار كرد كه من بايد اين را از بين ببرم! كسي كه به نام خليفه رسول الله(ص) حكومت مي كرد، از اين كه نام رسول الله(ص) در اذان برده مي شود ناراحت مي شد. و همچنين كلامي كه يزيد ملعون در مجلس درحال مستي گفت:
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء ولا وحي نزل
بني هاشم با سلطنت بازي كردند وگرنه نه نبوتي در كار بود و نه وحيي.
علت تأخير قيام تا سلطنت يزيد
در زمان يزيد فرصتي ايجاد شده بود كه سيدالشهداء(ع) بتواند به مردم نشان بدهد كه يزيد لياقت جانشيني پيغمبر(ص) را ندارد والا تا معاويه زنده بود، پسر پيغمبر(ص) نمي توانست براي شاگردان پيغمبر(ص) ثابت كند كه معاويه صلاحيت جانشيني پيغمبر(ص) را ندارد. تا معاويه زنده بود، سيدالشهداء(ع) خون دل خورد و تنها به ملاقات هاي بسيار محرمانه و خصوصي و يك نوع كادرسازي اكتفا مي كرد والا براي عموم مردم- همين دست پرورده هاي پيغمبر(ص) كه بسياري از آن در جنگ ها و جهادها شركت كرده بودند- نمي توانست اثبات كند كه معاويه صلاحيت جانشيني پيغمبر(ص) را ندارد، مي گفتند چه فرقي مي كند چهار روز هم دست اين ها باشد، دنيا كه ارزشي ندارد. چرا سيدالشهداء(ع) در آن تاريخ قيام را شروع كرد؟ براي اين كه جلوتر كسي حرفش را نمي شنيد.
هدف از قيام سيدالشهداء(ع)
حضرت براي چه هدفي قيام كرد؟ آيا اين را دفاع مي گويند: كه آدم بجنگد، خودش كشته شود، زن و بچه هايش اسير بشوند حتي بچه شيرخواره اش كشته شود؟ البته ما مفهوم دفاع را درست نفهميده ايم. آن دفاعي كه در اسلام واجب است تنها درميدان نظامي نيست، بلكه دفاع از ارزش ها هم هست كه نتيجه آن زنده شدن ارزش هاي ديني مي باشد ولو با فداكردن جان عزيزترين انسان ها باشد كه لازم است
قيام سيدالشهداء(ع) دفاع از ارزش هاي اسلامي بود نه از جان يا سرزمين و آب و خاك مسلمان ها؛ حضرت خود اموال زيادي را در مدينه و اطراف مدينه داشت و دلش براي آنها نمي سوخت و آن ها را رها كرد. وقتي با عمرسعد صحبت مي كرد گفت اين مقابله تو با من باعث شقاوت تو مي شود و عذاب ابدي را براي خودت مي خري. عمرسعد گفت: ابن زياد خانه ام را خراب مي كند و اموالم را از بين مي برد. حضرت فرمودند من بهتر از اين خانه و اموال خود در مدينه به تو مي دهم. زيرا سيدالشهداء(ع) از مكتبي برخوردار بود كه مي توانست عمرسعد و ده ها مثل او را تامين كند؛ ولي همه را رها كرد. ما معتقديم و مي دانيم و شواهد قطعي وجود دارد كه سيدالشهداء(ع) مي دانست كشته مي شود، پس براي دفاع از جانش نيامده بود و به جنگ كفار و مشركين هم نرفت؛ به جنگ كسي رفت كه خودش را خليفه پيامبر(ص) وانمود مي كرد و مردم را فريب مي داد.
پس حركت سيدالشهداء(ع) دفاع بود، اين هم يك جور دفاع است؛ وقتي كه قدرت بيان در اختيار ديگران است؛ رسانه ها در اختيار دشمن است و وسايل تبليغي و كارشناسان تبليغي در دست دشمنان است، چه مي توان گفت؟ شما نمي دانيد دستگاه بني اميه چه وسايل تبليغي دراختيار داشت و چقدر شعراي مسلمان و غيرمسلمان را استخدام كرده بود كه عليه خاندان پيغمبر شعر بسرايند و آنها را هجو كنند. كاري كرد كه ساليان دراز در نمازجمعه لعن بر اميرالمؤمنين(ع) و خاندان پيامبر(ص) جزو واجبات بود خيال مي كنيد اينها يك دفعه پيدا مي شود؟ رسانه هاي گروهي و پول ها در اختيار او بود و ديگران را متهم مي كرد به اينكه اموال مردم را بيجا مي خورند اما اموال دزدي از بيت المال و مردم را حق خودش وانمود مي كرد. آن داستان را شنيده ايد كه يك خطيب فراموش كرد در نمازش علي(ع) را لعن كند، بعد از نماز در راه به منطقه اي رسيد و يادش آمد كه امروز لعن علي را نكرده، همانجا شروع كرد به لعن كردن و مسجدي را بنا كرد به افتخار اين كه آنجا يادش آمده كه بايد لعن علي(ع) كند! امام حسين(ع) درمقابل اين تبليغات چه كند؟ ديده بود كه ياران پدرش با پدرش چه كردند، ديده بود كه با برادرش چه رفتاري كردند و چه طور پول هاي معاويه آن ها را آبستن كرد و از دور امام حسن(ع) پراكنده و به صفوف معاويه ملحق كرد؛ پسرعموهاي خودش از بني هاشم با پول معاويه خريده شده و به حوزه معاويه ملحق شدند، در مقابل اينها چه مي توانست كند؟ چگونه مي شد عقايد اسلامي و ارزش هاي اسلامي را در چنين جامعه اي زنده كرد؟ خوب انديشيد و خدا براي او تدبير كرد كه جز با شهادت مظلومانه اش اين كار عملي نمي شود وگرنه امام حسين(ع) اينقدر از سياست دور نبود كه لااقل بعد از اينكه مسلم در كوفه به شهادت رسيد اقلا در روشش تجديدنظر كند، خبر شهادت مسلم قبل از رسيدن به كربلا به سيدالشهداء(ع) رسيد ولي او راهش را ادامه داد؛ در اينجا ما بايد بفهميم كه دفاع فقط اين نيست كه ما بخواهيم دشمن را مغلوب كنيم، گاهي در صحنه اي كه در ظاهر انسان مغلوب مي شود دفاع انجام مي گيرد. نزديك به هزار و چهارصد سال ميليون ها انسان به بركت نام سيدالشهداء(ع) مسلمان شدند و از معارف اهل بيت(ع) استفاده كردند؛ اين پيروزي نيست؟ والله اگر شهادت سيدالشهداء(ع) نبود، من و شما امروز از اسلام خبري نداشتيم و براي اهل تسنن نيز همان قدر از اسلام كه امروز دارند هم باقي نمانده بود. براي اين كه منطق «لعبت هاشم بالملك» شيعه و سني نمي شناسد.
تجربه ديني، منطق يزيد
منطقي كه امروز منافقين داخلي به نام «تجربه ديني» مطرح مي كنند؛ همان منطق «لعبت هاشم بالملك» است؛ يعني پيغمبر خيال كرد كه وحي به او نازل مي شود و دارد با او حرف مي زند والا نه خدايي در كار است و نه جبرئيلي. تجربه ديني انكار همه حقايق ديني است؛ يعني همه انبياء را مثل درويشي معرفي مي كنند كه دچار اوهام شده است و هيچ دليلي ندارد كه خدايي باشد و چيزي بر او وحي كرده باشد و اين ها خودشان را مدافع اسلام مي نامند. آيا خيانتي بزرگترين از اين هست و آيا دفاع در مقابل اينها لازم نيست؟
لزوم دفاع در برابر تهاجمات فرهنگي
گاهي خطر تهاجم فرهنگي از تجاوز نظامي بيشتر است. اين كه مي گوييم دفاع بر مردم واجب است و دولت اسلامي بايد مديريت كند و اين مسئوليت را بپذيرد و هزينه اش را تامين كرده و برنامه ريزي كند، تنها دفاع در مقابل حملات نظامي دشمنان نيست؛ بلكه در مقابل حملات فرهنگي دشمنان به طريق اولي بايد دفاع كرد؛ چون دين، عزيزتر از جان و مال و آب و خاك است.
وقتي ارزش هاي اسلامي در معرض خطر باشد و بدعت ها بخواهد جاي احكام را بگيرد بايد دفاع كرد. مگر كار معاويه و يزيد جز اين بود كه احكام اسلام تعطيل بشود و چيزهايي را به نام اسلام مطرح كنند؟ و مگر دفاع و قيام سيدالشهداء(ع) جز براي دفاع از اين تهاجم بود؟ خود امام فرمود: «اني اخاف ان يذهب هذه الطريقه»؛ من مي ترسم كه دين تدريجاً از ميان مردم رخت بربندد و مي خواهم قيام كنم.
رفع يك شبهه
بعضي از دوستان نادان كه گاهي ضررشان از دشمنان بيشتر است، مي گويند: اين يك تكليف شخصي براي سيدالشهداء(ع) بود كه در ازل نوشته شده بود و فقط او بايد اين كار را بكند. ما در اسلام احكام شخصي نداريم؛ فقط پيغمبر اكرم چند تا حكم مخصوص داشتند كه آنها هم مشخص است؛ ولي براي ديگران احكام اختصاصي نداريم و همه چيز طبق قواعد و ضوابط است و هر وقت آن شرايط براي ديگران فراهم شد، عين آنها واجب خواهد بود. اگر خداي نكرده روزگاري بيايد كه كساني به نام حاكم اسلامي احكام اسلامي را تعطيل كنند و بگويند ديگر تاريخ مصرف اينها گذشته و بدعتهايي را به جاي احكام دين بگذارند و بگويند امروز ما موظفيم اينها را عمل كنيم چون مردم مي خواهند، اگر راهي براي جلوگيري از اين بدعتها وجود نداشته باشد، همان كار سيدالشهداء(ع) بر ديگران واجب مي شود. احياء دين واجب است و اگر راهي جز شهادت نداشته باشد، آن شهادت واجب مي شود و اختصاص به سيدالشهداء(ع) هم ندارد.
لزوم تقويت روحيه شهادت طلبي در مقابل تهاجم فرهنگي
ما بايد بهتر اسلام و دفاع از اسلام را بشناسيم. اگر راه و خون سيدالشهداء(ع) براي ما عزيز است بايد از عمق جان بگوييم: «يا ليتني كنت معكم فأفوز معكم» يعني خودمان را حداقل براي روزي كه وجود مقدس امام زمان ظهور مي كند و به ياران فداكاري احتياج دارد كه مثل ياران جدش جان خودشان را كف دست بگيرند و براي اسلام هديه كنند. آماده كنيم اين زيارتهايي كه ما مي خوانيم براي همين است اين زيارت وارثي كه در آخرش مي خوانيم «يا ليتني كنت معكم فأفوز معكم» يعني من ايمان دارم به آن راهي كه شما رفتيد و حسرت مي خورم كه چرا در كربلا نبودم كه راه شما را تأييد كنم و منتظرم اگر شرايطي پيش بيايد، همان راه را انتخاب كنم. اين همان فرهنگ شهادت طلبي است كه امام حسين(ع) به جامعه اسلامي و بشري اهداء فرمود. امام حسين(ع) نشان داد كه شرايطي براي جامعه اسلامي پيش مي آيد كه مسلمان بايد خود و فرزندانش تا طفل شيرخوارش به شهادت برسند تا اسلام بماند و احكام آن تغيير نكند.
دفاع انساني و حيواني
آب و خاك كم قيمت ترين چيزي است كه مسلمان بايد از آن دفاع كند؛ دفاع از آب و خاك مثل دفاع يك حيوان است از لانه خود؛ البته بايد دفاع كرد، اما اين از ديدگاه اسلامي چندان ارزشي ندارد، آنچه مقدس است دفاع از ارزش هاست. آب و خاك امروز دست اين است و فردا دست ديگري؛ آنچه ارزش دارد نور ايمان، صفاي قلب، اعتقاد به عقايد حق و پايبندي به ارزش هاي اسلامي است. يزيد مي خواست جامعه اي درست كند كه دختر و پسر در آن آزاد باشند و هر غلطي كه مي خواهند بكنند؛ اگر يك روز چنين جامعه اي به وجود آمد، دفاع از ارزش ها، مخصوص سيدالشهداء(ع) نيست. يزيد مي خواست جامعه اي به وجود بيايد كه آزادي به معناي بي بند و باري. بر دين مقدم باشد؛ يعني حاكميت حيوانيت بر مقدسات عالم؛ يعني پايمال كردن خون جميع انبياء و شهداء و مقدسين عالم و در چنين شرايطي نبايد ساكت نشست. مكتب حسين اين است؛ «هيهات منا الذله » يعني ذلت پذيرش آيين غيراسلامي و ارزش هاي غيرخدايي، حسين فدا شد تا اين ارزش ها زنده بماند. آنهايي كه حسيني هستند اين فكر را بايد داشته باشند و بچه هايشان را هم اين چنين بايد تربيت كنند و انتظار ظهور مهدي هم يعني همين.
نتيجه
بايد به هوش باشيم كه شياطين ما را با يك الفاظ پوچ با محتواي الحادي به نام اسلام و ارزش هاي انساني و ارزش هاي ليبرال دموكراسي فريب ندهند؛ روح اينها چيزي جز كفر و انكار ارزش هاي الهي نيست؛ والله خطر اينها از خطر يزيد و شمر براي عالم اسلامي بيشتر است؛ مگر يزيد و شمر توانستند ايمان را از مردم بگيرند؟ اما اين نامردها به راحتي جوان هاي ما را دارند بي دين مي كنند.
بدانيد كه امام حسين(ع) آدمي نبود كه يك عده گرگ دورش را بگيرند و بخواهند او را بكشند؛ امام حسين(ع) هدف داشت و براي احياء دين و ارزش هاي ديني قيام كرد و در اين راه موفق شد و اگر راه ديگري در زمان ديگري براي احياء ارزش هاي ديني جز شهادت نباشد، شهادت براي ديگران هم واجب خواهد بود.

 



آثار دغلكاري

عليرضا شمسايي
اعتبار، سرمايه اصلي زندگي
شايد شما تا به حال با ناهنجاري دغل كاري روبه رو شده باشيد. از اين كه به سادگي فريفته شده و گول ظاهر شخص يا چيزي را خورده ايد، خود را نكوهش و سرزنش كرده باشيد؛ ولي بايد گفت پيش از آن كه شما زيان كرده و دغل كار سود برده باشد، شما سود برده و دغل كار زيان كرده است، زيرا اعتبار خود را نزد شما از دست داده است. اين درحالي است كه اعتبار، مهم ترين سرمايه اجتماعي هر كسي است.
همان اندازه كه انسان ها به اعتبار، به عنوان سرمايه اصلي زندگي وابسته و نيازمند هستند، جامعه نيز بدان وابسته است. از اين رو در آموزه هاي اخلاقي با مباني عقلايي و عقلاني و آموزه هاي ديني با مباني وحياني، نسبت به ناهنجاري ها و رفتارهايي كه تهديدكننده امنيت سرمايه هاي اجتماعي است به شدت مقابله شده است و هنجارشكنان در اين عرصه به اشكال گوناگون مورد نكوهش و سرزنش قرار گرفته و تنبيه شده اند.
در آموزه هاي ديني، تقواي ابتدايي كه بسترساز دين پذيري و ايمان است به اموري مرتبط شده كه ارتباط تنگاتنگي با عرصه هاي ارتباط اجتماعي دارد. در آموزه هاي قرآني، راستگويي، امانتداري، وفاداري، عمل به قول و پيمان و مانند آن به عنوان مصاديقي از تقواي ابتدايي و اساسي هر فرد و جامعه معرفي شده و كساني كه گرفتار ناهنجاري دروغ، دغل، خيانت، غش، فريب، تقلب و مانند آن هستند به عنوان انسان هاي پليد معرفي شده اند.
اصولا از نظر قرآن كساني به خداوند و آخرت ايمان مي آورند كه زمينه اخلاقي رفتارهاي درست و صحيح را داشته باشند و نسبت به قول و عقود و پيمان هاي خويش وفادار باشند. در كارهاي خويش صادق و در رفتار و كردار خود اهل راستي و رستگاري باشند. چنين انسان هاي باشخصيتي مي توانند بار مسئوليت بزرگ خلافت الهي را كه به شكل ايمان، تجلي يافته بر دوش كشند و در مسير ربوبيت الهي گام بردارند.
بي اعتمادي، خطر بزرگ جامعه
در مقابل، انسان هايي كه بي تقوايي را پيشه خويش مي سازند و با رفتارها و كردارهاي هنجارشكن خويش، امنيت اخلاقي و رواني جامعه را با خطر مواجه مي سازند، نمي توانند در مسير الهي ايمان، گام بردارند و مسير سازندگي را در پيش گيرند. اين گونه است كه اهل غش و دغل كاري را نمي توان انسان هاي باورمندي برشمرد كه در مسير تعالي گام برمي دارند. اين افراد نه تنها به خود و سرمايه هاي وجودي خويش ضربه مي زنند و از سرمايه فرصت و وجود، مايه مي گذارند و زيان و ضرر مي كنند و متصف به خسران مي گردند، بلكه موجب مي شوند تا جامعه نيز سرمايه هاي بزرگ اجتماعي خويش را از دست دهد و دچار بحران عدم اعتماد گردد.
بي اعتمادي در هر جامعه اي خطرناك ترين شكل بحران است كه آثار آن در جنبه ها و ابعاد مختلف بروز و ظهور مي كند چنين حالتي ارتباط ميان انسان ها را كاهش مي دهد و تبادل هاي اقتصادي سالم و آسان را با مشكل مواجه مي سازد. ريشه اين بي اعتمادي را بايد در همان رفتارهاي ناهنجاري چون دروغگويي، بي وفايي، خيانت، فريب كاري، غش و دغل كاري جست. از اين رو اسلام و قرآن به مبارزه شديد با اين رفتار ضدهنجاري برخاسته و اشكال گوناگون دغل كاري را محكوم و مردود دانسته است.
بيرون بودن دغلكار از دايره انسانيت و اسلام
از امام رضا(ع) به نقل از اميرمؤمنان علي(ع) روايت است كه فرمود: من غش المسلمين في مشوره فقد برئت منه، من از هر كسي كه در مشورت با مسلمانان دغلكاري كند، بيزارم. (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج57، ص99)
اميرمؤمنان علي(ع) با اعلام برائت نسبت به دغلكار، اين معنا را گوشزد مي كند كه چنين رفتاري شايسته هيچ انساني چه رسد مسلماني نيست. حضرت هم چنان كه از شرك و مشرك اعلان برائت مي جويد و مرزهاي اعتقادي خويش را از ديگران اين گونه ترسيم و مشخص مي سازد، نسبت به دغلكاري نيز اين گونه اعلان برائت و بيزاري مي كند و نشان مي دهد كه تفاوتي ميان اين دو دسته از انسان ها نيست، هرچند كه يكي در اعتقاد، به گمراهي رفته و آن ديگري در رفتار و كردار خويش، مسير سقوط و هبوط را مي پيمايد.
آن حضرت(ع) در تعبيري ديگر دغلكاري را از اخلاق فرومايگان برمي شمارد. (غرر الحكم، آمدي، ص64) تا نشان دهد كه دغلكار اصولاً انسان شريف و كريمي نيست كه قابل توجه و اهتمام باشد. به نظر آن حضرت(ع) شرافت و كرامت هر انساني به رفتار و اعتقادات او وابسته است و انساني كه دغلكار است همانند انساني كه ايمان به خداوند ندارد، از شرافت و كرامت انساني بهره اي نبرده است. بنابراين نمي توان وي را انسان مسلمان نيز برشمرد. به يك معنا دغلكار اصولاً از حوزه انسانيت، بهره اي نبرده چه رسد كه از اسلام بهره اي برده باشد.
از اين رو حضرت رضا(ع) از پيامبر(ص) روايت مي كند كه از ما نيست كسي كه با مسلماني دغلكاري كند و از ما نيست كسي كه به مسلماني خيانت نمايد. (بحارالانوار، ج57، ص284)
بنابراين تفاوتي ميان خيانت كار و دغلكار نيست، چنان كه تفاوتي ميان مشرك و دغلكار نيست، زيرا كسي كه از امت پيامبر(ص) نباشد در حقيقت نمي تواند مسلمان باشد و اسلام و مسلماني او تنها لقلقه زبان است كه وي را از مجازات و مشكلات دنيوي در جامعه اسلامي حفظ مي كند، ولي هرگز راه را به سوي بهشت براي او هموار نمي سازد و جايگاه او جز دوزخ و آتش جاويدان آن نيست.
بر اين اساس آن حضرت(ص) مي فرمايد: هر كسي در داد و ستدي با مسلماني دغلكاري (فريبكاري و تقلب) كند از ما نيست و روز قيامت با يهود محشور مي شود، زيرا يهود دغلكارترين مردم با مسلمانان هستند. (همان)
كسي كه دغلكاري مي كند، روشي را در پيش گرفته كه بيانگر دنيادوستي اوست و باور درستي به آخرت و معاد ندارد، چنين اخلاقي همان اخلاق دنياطلبانه يهودياني است كه به ظاهر، سخن از آخرت دارند ولي چنان به دنيا دلبسته هستند كه حاضرند هزاران سال عمر داشته باشند تا از دنيا بهره ببرند. بنابراين ميان دغلكاران و يهوديان مي توان اين وجه شباهت را يافت كه دين و آخرت تنها بر زبان آنان جاري است و هيچ ايماني به آخرت و معاد و حساب آن ندارند، وگرنه حاضر نمي شدند تا براي به دست آوردن مالي اندك، مردم را فريب دهند و نيرنگ به كار برند و اين گونه اعتماد عمومي را سلب و جامعه را با بحران فقدان سرمايه بزرگ اجتماعي به نام امنيت و اعتماد مواجه سازند.
رسول گرامي خداوند مي فرمايد: هر كه با مسلماني دغلكاري كند (او را فريب دهد) يا به او زيان رساند و يا با او نيرنگ نمايد از ما نيست. (همان، ج77، ص146) بنابراين براي حفظ اسلام و ايمان خويش بايد دست از غش و دغلكاري برداشت و امنيت ايماني خويش را همانند امنيت اجتماعي حفظ كنيم و اجازه ندهيم كه به بهايي اندك، سرمايه هاي بزرگ اجتماعي چون اعتماد متقابل از ميان برود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14