(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 13 دي 1388- شماره 19549
 

لزوم پرسشگري
غني بودن پيروان اهل بيت(ع)
ملاك خوب يا بد بودن نفس
به مناسبت 13 دي سالروز ابلاغ پيام تاريخي امام خميني(ره) به گورباچف
درگفت وگو با آيت الله جوادي آملي مطرح شد: اهداف پيام توحيدي
رابطه بلوغ و تكليف
تپش قلم



لزوم پرسشگري

قال الباقر(ع) عن النبي(ص): العلم خزائن و مفتاحها السؤال، فاسئلوا يرحمكم الله فانه يوجر فيه اربعه: السائل و المعلم و المستمع والمجيب لهم.
امام باقر(ع) از پيامبر اعظم(ص) نقل فرمود: علم گنجينه هايي است، و كليد آن پرسش است. پس سؤال كنيد! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد، زيرا پرسش باعث مي شود، چهار كس اجر برد، پرسشگر، معلم، شنونده و كسي كه جواب مي دهد.(1)

1- اعلام الهدايه ، ج7، ص 155

 



غني بودن پيروان اهل بيت(ع)

مردي از شيعيان خدمت امام صادق(ع) آمد و شكايت از فقر و تنگدستي خود نمود. حضرت فرمود: «انت من شيعتنا و تدعي الفقر و شيعتنا كلهم اغنياء» تو از دوستان مايي و اظهار فقر و تنگدستي مي كني با اينكه تمام شيعيان ما بي نياز و غني هستند. آنگاه فرمود تو را تجارت پرفايده اي است كه بي نيازت كرده است. عرض كرد آن تجارت چيست؟ فرمود: اگر كسي از ثروتمندان بگويد روي زمين را براي تو پر از نقره مي كنم و از تو مي خواهم دوستي و ولايت اهل بيت پيغمبر(ص) را از قلب خود خارج كني و نسبت به دشمنان آنها دوستي و محبت پيدا نمايي. آيا حاضر مي شوي اين كار را بكني؟ عرض كرد نه يابن رسول الله(ص)، اگرچه دنيا را پر از طلا بنمايد!
آن حضرت فرمود: پس تو فقير نيستي: بينوا كسي است كه آنچه تو داري نداشته باشد، حضرت مقداري مال به او بخشيدند و آن مرد مرخص شد.(1)

1- انوار نعمانيه، ص 349

 



ملاك خوب يا بد بودن نفس

پرسش:
نفس انسان با چه شاخص و ميزاني گاهي بد و نامطلوب و گاهي خوب و مطمئنه مي گردد، و ضابط كلي در پيروي از هواي نفس چيست؟
علت خوب يا بد بودن نفس
پرسشي كه در اين جا بايد پاسخ داد آن است كه اگر نفس يك معنا بيشتر ندارد و نفس هر كس يعني خود آن شخص، چرا اين نفس گاهي اماره بالسوء است كه به بدي ها فرمان مي دهد و گاهي لوامه است كه در برابر انجام كار بد آدمي را سرزنش مي كند و گاهي مطمئنه است كه گويا به مطلوب خود بار يافته و آرميده است.
پاسخ اين پرسش آن است كه: خداوند گرايش هاي گوناگوني در نفس انسان نهاده و جان او را با آنها عجين ساخته است: گرايش به امور معنوي و ارزش هاي متعالي و تمايل به امور مادي. نفس انسان براين اساس تنوع مي يابد. اماره بالسوء بودن نفس بدين معنا نيست كه نيروي ديگري در وجود ما هست كه ما را مثلاً به شهوت راني فرا مي خواند. بلكه خودمان دوست داريم در پي شهوت رويم و اگر چنين بوديم، خودمان اماره بالسوء هستيم. اين گرايش هاي غريزي است كه در وجود ما ريشه داشته ما را به ارضاي خود مي خواند و ارضاي آنها، هم از راه درست ممكن است و هم از راه نادرست. ميل غريزي، كور است و خوب و بد را باز نمي شناسد. بلكه تنها خواهان ارضاي خود است. اگر نفس براي ارضاي اميال خود راه نادرست و غير مشروع را اختيار كند، اماره بالسوء خواهد بود.
در كنار اين اميال، ميل به كمال و گرايش به سعادت نيز در انسان هست كه او را به سوي كمال مي راند. پس در وجود آدمي هم اميال مادي است و هم اميال معنوي. تفاوت در آن است كه ميل هاي مادي و غريزي معمولاً فعليت دارند و خود به خود شكوفا مي شوند؛ مانند ميل به خوردن، خوابيدن و غريزه جنسي. اما ميل هاي ديگر در انسان هاي عادي بالقوه اند و شكوفا كردن آنها نياز به تربيت و راهنمايي دارد.
اگر ميل هاي معنوي بيدار شوند و انسان را به حركت به سوي كمال وادارند، همان نفسي كه اماره بالسوء بود، لوامه مي گردد و آنگاه كه انسان به خواست هاي معنوي خود پاسخ گفته، راه حق را بپيمايد، همان نفس به كمال و آرامش مي رسد و مطمئنه مي گردد.
حاصل آن كه نفس در مراحل مختلف، يك حقيقت است نه چند حقيقت گوناگون، كه يكي اماره و ديگري لوامه و سومي مطمئنه باشد.
ضابطه كلي در پيروي از هواي نفس
به عنوان يك ضابطه كلي مي توان گفت: آدمي اگر از ميل هاي غريزي و كشش هاي كوري كه تنها ارضاي خود را مي خواهند- پيروي نموده به فرجام آنها نينديشد و هدفش تنها بهره مندي از لذت هاي زودگذر باشد، هواي نفس بر او حاكم شده او را تابع خواست هاي خود مي كند. اما اگر تأثير هر كار در روح و سرنوشت خود و رابطه با خدا را مورد توجه قرار دهد، آنگاه تصميم بگيرد و كاري انجام دهد، چنين انساني ديگر پيرو هواي نفس خويش نيست، هر چند عمل او همانند عمل فرد نخستين، مثلاً غذا خوردن يا آميزش جنسي باشد. در اين صورت كالبد يكسان، اما روح آن، يعني نيت و انگيزه كار بسيار متفاوت است و پيش از اين دانستيم كه روح ارزش اخلاقي نيت است.
در سخني كوتاه تر، ملاك هواي نفس آن است كه غريزه كور ارضا شود و نقطه مقابلش آن است كه هنگام ارضاي غريزه، عقل به كار گرفته شود. عقل يك نيروي حساب گر است كه ميزان تأثيرگذاري هر كاري را در سرنوشت نهايي انسان مي سنجد؛ برخلاف غريزه كه يك كشش كور است و هيچ محاسبه اي در آن نيست.2
حاصل آن كه دو گونه گرايش در وجود آدمي در حال ستيز با يكديگرند: عقل حكم مي كند كه عمل براساس گرايش هاي متعالي، به سود سعادت آدمي است؛ اما نهايتاً همان جوهر نفس است كه تصميم مي گيرد. زيرا اراده تجلي جوهر نفس است و از باطن نفس مي جوشد.

 



به مناسبت 13 دي سالروز ابلاغ پيام تاريخي امام خميني(ره) به گورباچف
درگفت وگو با آيت الله جوادي آملي مطرح شد: اهداف پيام توحيدي

دعوت به حق و حقيقت و صلاي آزادگي و رادمردي از اوصاف ماندگار مردان خدا در طول تاريخ بشريت است. پيامبران خدا به عنوان فرستادگان و سفيران خداي رحمان، رهنمونگر خيل عظيم جامعه بشريت به مسير عدالت و تقوا و پايمردي در برابر طغيان هاي گوناگون بوده و همواره دوش تعهدشان حامل پرچم روشنگري و بيداري بوده است. عالمان راستين با تكيه بر كرسي وراثت انبياء، متعهد رسالت خطير آنان در دعوت به صلاح و سداد بوده اند. احياگر راستين اسلام ناب محمدي و مراد خبير و حكيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران «حضرت امام خميني(ره)» در واپسين ماههاي حيات پربركت خويش به نگارش مفتاحي بر دوران سركشي بلوك شرق و مهر باطلي بر تفكر پوسيده كمونيست پرداختند و با ارسال پيام ماندگار دعوت به توحيد براي گورباچف، فصل نويني برسيطره جهان بيني اسلامي در سراسر گيتي گشودند.
آن پيام عميق در انديشه بلند حكيم متأله و علامه فرزانه، آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته)، «فرستاده ويژه و سرپرست هيئت اعزامي امام(ره) به شوروي» درسالگرد اين حادثه تاريخ ساز، تحفه اي بس والاست كه در قالب گفت وگو با ايشان صورت گرفته و اينك تقديم خوانندگان عزيز مي شود.
دعوت نظام طغيانگر شوروي به جهان بيني توحيدي
& به عنوان اولين سؤال خواهش مي كنيم ضمن تحليل محتواي پيام امام، بفرماييد به نظر شما مهمترين محور پيام امام چه بود؟
¤ مهمترين محور پيام امام راحل(رض) دعوت به جهان بيني توحيدي بود. يعني نظام الحاد شوروي را به اين تمدن اصيل فراخوانده اند. درحقيقت اين طليعه گفتگوي تمدن ها بود كه امام راحل بنيانگذار همين فكر بود. و يكي از بهترين راههاي صدور انقلاب هم ارائه همين جهان بيني است. آنها را به توحيد دعوت كرده است؛ زيرا نظام شوروي سابق با يك سلسله علوم انساني و علوم تجربي و كارهاي ديگر، زندگي سياسي اش را اداره مي كرد و هيچ كدام از اينها بدون جهان بيني صحيح سودمند نيست. امام راحل اينها را به جهان بيني توحيدي دعوت كرد.
غيرممكن بودن درك علوم انساني بدون شناخت (انسان)
علوم انساني پيش فرض هاي فراواني دارد كه مهمترين آنها شناخت انسان است. انسان شناسي هم بدون شناختن روح و روانشناسي الهي ميسور نيست. روانشناسي و اثبات تجرد روح و فطرت و پايداري روح فطري بدون هستي شناسي ممكن نيست. و بهترين روش براي هستي شناسي، همان هستي شناسي الهي و توحيدي است كه نظام هستي را به واجب و ممكن تقسيم مي كند كه واجب، مبدأ آفريدگار است و همه موجودات مخلوق و مربوب اويند.
اگر كسي اين جهان بيني را نداشته باشد، بسياري از پيش فرض هاي علوم انساني او ناتمام است. در علوم تجربي هم به شرح ايضا. گرچه علوم تجربي مستقل است، به انسان شناسي وابسته نيست؛ ولي كاربردش در قلمرو انسان شناسي است. بدون شناخت انسان، كيفيت بهره برداري از آنها هم ممكن نيست. سياست ها و حقوق و مانند آن جزء علوم انساني است كه بدون شناخت جهان و حقيقت انسان و حقيقت آفريننده جهان ميسر نيست.
ابطال معرفت شناسي حسي و تجربي در پيام بلند امام راحل(ره)
امام راحل(رض) دراين محور كه اساس توحيد بود، پيامي را تدوين كردند و ارسال كردند و در آنجا به قانون عليت و معلوليت، تجرد روح و مانند آن اشاره كردند؛ كه اينها فرا حسي اند. يعني ما بايد در شناخت مان چيزهايي را داشته باشيم كه معيار شناختمان را حس و تجربه ندانيم! بلكه هم حس و تجربه بدانيم، هم عقل بدانيم، و هم قلب و شهود بدانيم، هم نقل صحيح از عقل، يا نقل صحيح از قلب و شهود تلقي كنيم.
يك نظام حسي و مادي، معيار شناختش حس است. يعني آنچه را كه مي بيند، مي پذيرد. آنچه را كه به تجربه حسي، اعم از باصره، سامعه يا حواس ديگر احساس مي شود، مي پذيرد؛ وگرنه نمي پذيرد. همين تفكر اسراييلي ها كه در زمان موساي كليم(ع) داشتند كه به موساي كليم عرض كردند: لن نومن لك حتي نري الله جهره (1) امام(رض) در آن پيام تاريخي اين آيه را مطرح كردند، كه عده اي مي گفتند: «ما تا نبينيم، باور نمي كنيم. لكن راه شناخت، تنها حس و تجربه نيست، بلكه عقل هم هست از يك سو، شهود هم هست از سوي ديگر، و نقل متكي به عقل، يا نقل متكي به شهود است از سوي سوم؛ اينها تقريبا محور كلي پيام امام راحل(رض) بود.
تجلي هدايت مردم و نجات از طغيان در پيام وارث حقيقي انبياء(ع)
&حضرتعالي فكر مي كنيد امام با چه اهدافي در آن مقطع اين پيام را به گورباچف ارسال داشتند؟
¤ امام از آن جهت كه يكي از علماي راستين اماميه است، و علماي واقعي، وارثان انبياء و اوليايند، العلماء ورثه الانبياء(2)؛ همان سمتي را كه انبياء داشتند، مرحله رقيق و نازلش را علماي مجاهد و راستين دارند. انبياء كه قيام كردند، منظورشان اصلاح جوامع بشري بود.
اولين سخني كه موساي كليم(ع) با فرعون داشت، اين بود كه: ان ادوا الي عبادالله(3). يا فأرسل معي بني اسرائيل(4). شما ببينيد ذات أقدس اله در آيات مختلف، محور اصلي رهبري موساي كليم را هدايت مردم و نجات مردم از سلطه طاغي معرفي مي كند.موساي كليم نفرمود: رود نيل در اختيار ماست، يا معدن در اختيار ماست، يا كوه ها در اختيار ماست و مانند آن! فرمود: افكار مردم، دل هاي مردم امانت هاي خدايند، يك. امانت را بايد به امين سپرد، دو. انبياي آسماني امين الله اند، سه. من يكي از انبياي الهي ام، چهار. اين امانت ها را به من بده، پنج. اين، فكر همه انبياء بود.
و امام راحل(رض) از وارث ترين وارثان اين انبياء است. اگر برخي ها از باب للذكر مثل حظ الأنثيين(5) پيوندشان با انبيا كمتر است، نيمي از سهم آنها را ارث مي برند؛ بعضي يك پيوند عميق تر و ناگسستني تر هم دارند، دوچندان ارث مي برند. بعضي ها نظير همين سهام طبقات وارث، طبقه اول و دوم و سوم؛ بعضي محجوبند، بعضي محرومند، بعضي حظ كمتري مي برند، بعضي حظ بيشتري مي برند. آنكه فرزند راستين انبياست، سهم بيشتري از اين ارث دارد.
اهميت هدايت انسان ها با قوميت هاي گوناگون در انديشه امام خميني(ره)
امام فكر مي كردند كه مردم ايران با جوامع بشري اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق فرقي ندارند. آنها را هم بايد نجات داد و همانطوري كه ذات أقدس اله در قرآن كريم به رسولش فرمود: جاهدالذين يلونكم من الكفار(6). اول با همسايه هايتان هماهنگ باشيد، با آنها به جهاد فرهنگي و مانند آن بپردازيد.
وجود مبارك امام راحل(رض) هم به پيروي از اين آيه الهي، اولين پيام را به همسايه تنگاتنگ شمالي مان، يعني اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق دادند. براي امام، انسان، مهم بود. وقتي جامعه ايراني را به لطف الهي كماكان هدايت كرد، آنها به ثمر رسيدند؛ جنگ هشت ساله هم به سود اسلام پايان پذيرفت، همگان پذيرفتند كه حق با ايران اسلامي بود؛ حالا اينها فراايراني مي انديشند. چون انساني مي انديشند، اختصاصي به ايران ندارند. فكر كردند كه آنها هم برادران انساني مايند.
ذات أقدس اله ازانسان ها به عنوان برادر ياد مي كند؛ چون گاهي انسان ها برادر ديني اند، مثل انما المؤمنون اخوه(7). گاهي برادر نوعي اند. مي بينيد وقتي از هود(ع) سخن مي گويد، يا از صالح سخن مي گويد، مي فرمايد: و الي عاد اخاهم هودا(8). تعبير به برادر مي كند، درحالي كه آنها كافرند. معلوم مي شود در فرهنگ قرآن، پيغمبر كه موحد است، از جهت نوعي، برادر كافران است. كافر، برادر مسلمان است، از جهتي كه انسان است. گرچه برادر ايماني نيست. هم درباره صالح دارد، هم درباره هود دارد، هم درباره برخي از انبياي ديگر.
درصورتي كه انسان ذوب نشود، آب نشود، و احساس حقارت نكند، همان فرهنگ ناب خود را همچنان سرفراز بداند، كه هست، با اين شعاع مي تواند از كفار به عنوان برادر ياد بكند. بگويد: آنهابرادران وطني مايند، يا برادران خاكي مايند، يا برادران هم خون منند، يا برادران نوعي منند.
به هرتقدير وجود مبارك امام راحل همان راه انبيا را طي كردند، براي هدايت همه مردم تحت رنج تفكر لائيك شوروي سابق، اين پيام را دادند. رسالت انبياء همين طور بود. وارثان انبياء هم همين رامي انديشيدند.
بازتاب غيرمنتظره پيام امام(ره) در هيئت حاكمه شوروي
&بفرمائيد عكس العمل غيرسياسي گورباچف و مقامات شوروي در برابر دريافت پيام امام به چه صورت بود؟
& گورباچف و ساير مقامات اين كشور چه واكنش سياسي در قبال پيام داشتند؟
¤ واكنش اينها اول متحيرانه بود. چون اينها اين پيام را بعد از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ و طليعه دوران بازسازي كشور دريافت كردند. فكر كردند ايران هشت سال زير جنگ تحميلي آسيب هاي فراواني ديد. الان دوران بازسازي آن است؛ فشار اقتصادي دارد. نيازمند نيروهائي است كه در بازسازي و تامين ساختار ايران همكاري كنند، هماهنگي كنند و مقتدرترين كشور هم غيراز آمريكا، شوروي است. اينها مثلا دست نياز براي ساختن ايران تخريب شده دراز كرده اند!
غالب دست اندركاران سياسي شوروي سابق، پيش بيني شان اين بود؛ حتي خود جناب گورباچف هم فكر نمي كرد كه محتواي پيام، دعوت به توحيد باشد! لذا اينها آنچه را كه انديشيدند كه چگونه با اين نامه برخورد كنند، برعكس درآمد! چون نامه دعوت الهي بود؛ كه دعوت فرهنگي بود و يك باب گفتگوي تمدن بود در حقيقت.
چون فرمود: انديشورانتان به مراكز علمي ايران بيايند، با مكاتب الهي ايران آشنا بشوند؛ با كلام اسلامي، با فلسفه اسلامي، با عرفان اسلامي، با سائر بخش هاي علوم اسلامي آشنا بشوند؛ محاوره كنند، مفاهمه كنند و مانند آن. اين دعوت به حوار و گفتگو، همان گفتگوهاي تمدن هاست. معناي گفتگوي تمدن ها اين نيست كه ما بيائيم تمدن و گفتگو را معنا كنيم! همين كه اينها مطالبي ارائه مي كنند، ديگري نقد مي كند، اينها بيايند، همين كه الان هست، نقص ها و كاستي هاي اين را برطرف كنند، مي شود: «گفتگوي سالم تمدن ها».
يعني غفلت نكنند از آراء ديگران، يك. آراء ديگران را به حساب بياورند، دو. مطلق گرا نباشند، سه. برخورد، برخورد منصفانه باشد، چهار. هرگز در برخوردها نخواهند حرف خودشان را بزنند، بلكه بخواهند حرف ديگري را هم بشنوند، بعد ارزيابي كنند، بعد از ارزيابي حرف خود را ارائه كنند. پنج. اينها مي شود گفتگوي تمدن ها.
اول هم از جهان بيني شروع مي شود، بعد انسان شناسي مي شود؛ مسئله حقوق است، مسئله سياست هست، مسئله حقوق زن هست، عظمت و كرامت زن هست، حقوق كودكان هست و شناخت مرزهاي بين الملل و مانند آن. اينها دهها رشته هائي است كه تمدنها در زير پوشش خود دارند.كه امام از آغاز جريان، مسئله توحيد و علوم انساني و فلسفه و عرفان و كلام را كه بالاخره يك تمدن مشتركي است باب كردند.
آنها چون فكر مي كردند پيام درباره بازسازي ايران تخريب شده است، لذا مطلبي براي ارائه كردن نداشتند. وقتي اين پيام امام(رض) براي جناب گورباچف خوانده شد و تقريبا اين پيام تعليم شد و نه تسليم؛ ايشان ماندند كه در برابر اين پيام چه كار بكنند!!
البته ادب بين المللي شان محفوظ بود، يك. خود شخص جناب ميخائيل گورباچف را من يك انسان مؤدبي يافتم، دو. لذا در كمال ادب با اين پيام برخورد كرد. لكن چون نمي دانست كه محتواي اين پيام چيست، جواب نقدي نداشت. مرتب فكر مي كرد كه جمله به جمله پاسخ بدهد.
البته در يك گزارش طولاني، به عرض ملت بزرگوار ايران اسلامي رسيد؛ همان دي 67 كه اين پيام ارسال شد، گزارش هم داده شد به مردم بزرگوار ايران اسلامي(9). جناب گورباچف لحظه به لحظه فكر مي كرد تا اين مطلب را پاسخ دهد. اما ادب را حفظ كرد و احترام متقابل را حفظ كرد و واكنشي ارائه نكرد.
واكنش غلط گورباچف به پيام امام(رض) و ارائه پاسخ مبتني بر معرفت شناسي توحيدي
تنها يك واكنش سياسي در پايان سخنانش بود؛ چون ديد غافلگير شد و جوابي هم ندارد براي گفتن اين پيام، گفت: اين يك نحوه دخالت در امور داخلي كشور ماست. به ايشان گفته شد: جناب گورباچف! اين هرگز دخالت نيست. از اعماق خاك شوروي تا اوج آسمان هاي اين فلات در اختيار شماست و كسي هم دخالت به اين كارها ندارد. نه در زيرزمين خاكتان، نه در روي زمين، نه در آسمانتان! اين پيام با جان شما كار دارد.
آيا شما مثل يك درختي هستيد كه بعداز شصت يا هفتاد سال مي پوسيد و پژمرده مي شويد و ديگر هيچ؟! مرگ مثل اين است كه يك درخت مي خشكد؟ يا مثل مرغ باغ ملكوتي هستيد كه چند روزي قفسي ساخته اند از تنتان؟ وقتي مي ميريد، اين قفس تن مي شكند و آن مرغ ملكوت پرواز مي كند؛
شما هستيد و انديشه هايتان، شما هستيد و اوصافتان، شما هستيد و عقايدتان، شما هستيد و يافته هايتان. اينها هرگز معدوم نخواهد شد. جناب گورباچف! با اينها چه مي كنيد؟ اين پيام راجع به جان شماست، راجع به كشور شما نيست كه آن را هم دركمال تأدب گوش داد. البته در آن مراحل نهائي صورتش سرخ شده بود!! يعني هيچ راهي نداشت براي نفي، چه اين كه راهي هم نداشت براي اثبات! ما هم اميدواريم خدا قلب او و قلب سائر افرادي را كه موحد نيستند، به توحيد ناب روشن بكند ان شاء الله؛ ...
مصاحبه با آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) پيرامون چگونگي ابلاغ و تحليل پيام حضرت امام خميني(ره) به گورباچف؛ قم- مؤسسه تحقيقاتي اسراء- .1376

(1) بقره/ 55
(2) كافي /1/ 32
(3) دخان/ 18
(4) اعراف / 105
(5) نساء / 11 و 176
(6) توبه/ 123- با تلخيص
(7) حجرات/ 10
(8) اعراف /65 و هود / 50
(9) اشاره به: كتاب آواي توحيد / شرح پيام امام(ره) به گورباچف به قلم حضرت آيت الله جوادي آملي / طبع مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).

 



رابطه بلوغ و تكليف

محمد مهدي كمالي
بلوغ از نگاه روان شناختي
فرآيند رشد درانسان پيچيده است. انسان تنها موجود پيچيده است كه دريك دوره بس طولاني به كمال نسبي دست مي يابد. هرچند به طور مطلق نمي توان زمان مشخصي را به عنوان زمان فرآيندي آن بيان كرد؛ زيرا عده اي اين فرآيند را درلحظه اي مي پيمايند وبرخي ديگر تا پايان عمر ناتوان از پيمايش اين راه هستند. دراين ميان مي توان به يك زمان مشخص و محدودي اشاره كرد و آن را به عنوان ملاك و معيار طبيعي برشمرد.
البته ناگفته نماند كه مي توان در دو رويكرد متفاوت به اين مساله نگريست. به اين معنا كه گاه برپايه رويكرد زيست شناختي به اين مساله پرداخته مي شود و گاه براساس رويكرد روان شناختي مي توان به تحليل آن اقدام كرد. دراين نوشتار بيشتر از رويكرد دوم و كم تر برپايه رويكرد زيست شناختي رشد به اين مساله پرداخته مي شود زيرا زيست شناختي رشد چنان كه درعلوم مختلف تجربي بدان پرداخته شده، مبتني بر داده هاي محيطي، نژادي، جنسيتي، تغذيه و مانند آن مي باشد و تفاوت هاي آن هرچند با توجه به اين متغيرات محسوس است ولي آن چنان نيست كه بتوان به عنوان تفاوت هاي مهم تلقي كرد. به اين معنا كه جنس دختران زودتر از پسر به بلوغ جنسي مي رسد و يا عوامل پيش گفته مي تواند موجب زود و يا دير شدن آن گردد.
اما از نظر روان شناختي و كمال روحي و رواني، انسان در زماني بس طولاني تر به بلوغ دست مي يابد اصطلاح بلوغ هرچند به معناي بلوغ جنسي بيش ترين كار برد را در ميان ما دارد ولي براي بلوغ مي توان قيود ديگري نيز در نظر گرفت. بلوغ چنان كه مي تواند جنسي باشد مي تواند عقلي و يا رواني هم باشد؛ زيرا انسان نيروهاي نهفته و بالقوه بسياري دارد كه هر يك مي بايست دريك فرآيند زماني و تحت شرايط خاصي به بلوغ وكمال خود دست يابد.
بلوغ به معناي كمال است و هرچيزي به نسبت خود نوعي بلوغ دارد كه در شرايطي به آن مي رسد. اگر به كودكي توجه شود، هنگامي كه دندان هايش آشكار مي شود نوعي كمال در او پديدار مي شود كه درحقيقت بلوغ دندان است. به سخن آمدن كودك نيز دريك فرآيند، صورت مي گيرد و كمال آن زماني كه كودك به آساني سخن مي گويد و همانند بزرگ سالان از واژگان و جملات بهره مي برد. بنابر اين براي هرچيز، كمالي است كه بلوغ آن چيز مي باشد. از آن جايي كه ما با بلوغ جنسي زودتر از ديگر بلوغ ها آشنا مي شويم، آن را مبنا قرار مي دهيم و از حساسيت و ويژگي هاي خاصي درنظر ما برخوردار مي گردد. درحالي كه بلوغ جنسي يك نوع از انواع كمالاتي است كه انسان دريك فرآيند به دست مي آورد.
البته از جهاتي اين بلوغ براي نسل بشر و تداوم او مهم است؛ با اين همه اين بلوغ نسبت به بلوغها و كمالات ديگر قوا و نيروهاي بشري، آن اندازه نيست كه به آن اصالت داده شود و بلوغ ديگر نيروها و قوا ناديده گرفته شود.
فراتر از بلوغ جنسي
برخي ها، بلوغ جنسي را حد فاصل ميان زمان تكليف و عدم تكليف مي دانند و براين باورند كه شخص پيش از بلوغ جنسي تكليفي ندارد و پس از آن به تكليف مي رسد؛ از اين رو زمان بلوغ جنسي را زمان رسيدن به تكليف دانسته و جشن تكليف برگزار مي كنند. به اين معنا كه شخص تا پيش از اين درحوزه خطاب قانوني نبوده است و رفتار و كردار او مورد مواخذه و بازخواست قانوني قرارنمي گرفت و لي پس از بلوغ و كمال جنسي، اين شخص از فرد بي تكليف به فردي مكلف تبديل مي شود و به عنوان شخص مستقل مورد خطابات قانوني و شرعي قرارمي گيرد.
به نظر مي رسد كه در اين مسئله كمي غلو شده است. اين گونه نيست كه فرد در يك لحظه از انسان بي قيد و بند كه هيچ گونه خطاب قانوني به او تعلق نمي گيرد به يك شخص مكلف تغيير ماهيت دهد و نقش بلوغ جنسي در آن حد و اندازه باشد كه ماهيت و هويت شخص را تغيير داده و يك شبه اورا از شخصي غيرمكلف به مكلف تبديل سازد؛ زيرا ماهيت خطاب قانوني و شرعي مختلف است. بلوغ جنسي يكي از نشانه هاي تكليف است و انسان با بلوغ جنسي هرچند متحول مي شود ولي اين تحول در آن حد و اندازه نيست كه ماهيت او را تغيير داده و نقش او را دگرگونه سازد.
اما به هرحال مسئله بلوغ جنسي در نگرش اسلام هرچند از اهميت بالايي برخوردار مي باشد ولي اين گونه نيست كه موجب شود تا ماهيت فرد را دگرگونه سازد و از فردي بي تكليف به انسان كامل و باتكليف و مسئوليت تبديل كند.
از سوي ديگر در كتب اصولي و ديگر منابع اسلامي بر اين نكته تأكيد شده است كه عوامل مهم و اصلي در وجوب تكليف، افزون بر بلوغ جنسي (اگر آن را عامل اصلي بدانيم)، عقل و قدرت است. بدين معني كه اگر فردي مجنون باشد و يا توان انجام مثل روزه اي را نداشته باشد بر او تكليف روزه واجب نيست و برآن بازخواست نمي شود. از اين رواگر فرض را در دختر نه سال قرار دهيم و بر اين باور باشيم كه دختر در نه سالگي به بلوغ جنسي مي رسد، ولي عاقل نباشد ويا قدرت بدني نداشته باشد، بر او تكليفي نيست، چه اين تكليف روزه باشد و يا هر عمل ديگر و تنها آن چيزي كه در حد توان و قدرت اوست بر او واجب مي شود.
هدف ما تا اين جا بيان پيوند وهمبستگي ميان رشد زيستي و رشد رواني و عقلي بود. دانسته شد نوعي همبستگي و پيوند ژرف ميان آن مي توان يافت كه مورد تأييد عقل و اسلام است. همچنين دانسته شد كه براي هر نيرو و قوه اي از قواي جسمي و نفساني انسان، بلوغ و كمالي است. از اين رو اختصاص به بلوغ جنسي ندارد. هرچند كه متبادر از واژه بلوغ تنها بلوغ و كمال جنسي است كه در سن نوجواني تحقق مي يابد.
كمال عقل بشر
رشد در اصطلاح قرآني فرآيند تكاملي است كه انسان در زماني به نوعي كمال عقلي و جسمي و روحي مي رسد. در اين فرآيند است كه همه قوا و نيروهاي بشري شكوفا شده و به بلوغ و كمال دست مي يابد. نيروها و قواي نفساني برپايه آموزه هاي عقلاني و آموزه وحياني مهار وتعديل و هدايت مي شود ودر راستاي كمالي و خليفه اللهي قرار مي گيرد. هرچند كه نمي توان از نظر زيستي، زمان مشخصي را براي اين دوره بيان كرد ولي مي توان دوره سي سالگي تا چهل سالگي را به عنوان زمان رشد مشخص كرد. در اين زمان است كه انسان به نهايت تكامل خود مي رسد و از آن زمان شخصيت و شاكله وجودي او شكل گرفته و هويت مشخص مي يابد. اين هويت شخصي كه در چهل سالگي به نهايت مي رسد، موجب مي شود تا ديگر نتوان به سادگي آن را تغيير داد و به تربيت و پرورش آن پرداخت. از اين زمان است كه شخص نگرش ثابت و پايداري مي يابد و منش و كنش هاي او برپايه آن تعيين مي گردد. از اين رو قابليت تغيير و تعديل در وي كاهش مي يابد و به سخني اميد هرگونه تغيير در وي به نوميدي مي گرايد.
قرآن در آيه 15 سوره احقاف براي اين دوره به ويژه در سن چهل سالگي، ويژگي هايي برمي شمارد كه مي توان به استحكام خلق و خوي انساني اشاره كرد. (مجمع البيان و روح المعاني ذيل آيه).
در اين زمان است كه انسان، نيازمندي شديدي به عمل صالح، دعا، شكرگزاري، توبه و عبادت احساس مي كند. (همان) زيرا عقل و رأي شخص به كمال رسيده است و احساس مي كند كه مي بايست به اين نيازهايش پاسخ جدي داده شود. ديگر قواي او پيش از اين به رشد وكمال و بلوغ خود رسيده و همه نيازهاي خود را برآورده كرده اند و تنها عقل ورأي اوست كه اكنون به بلوغ و كمال نهايي دست يافته است. از اين رو احساس به اموري كه عقل بدان، نيازهايش را برآورده سازد در او شدت مي گيرد كه امور پيش گفته چون عبادت يكي از راه هاي ارضاي آن است

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
در بيداري، خوابيم و در خواب بيداريم و اگر در بين اين خواب و بيداري هشيار شويم رستگاريم وگرنه وارث افسوس ابدي مي شويم!

انسان به «شادي ابدي» زنده است و شيطان مي كوشد او را با «شادي هاي مصنوعي» مشغول كرده تا الي الابد در «اندوه بزرگ» بنشاند!

اگر باور كنيم كه در محضر خدا، دم مي زنيم، آدم مي شويم!

وقتي «شيطان بيرون» با «نفس اماره درون» مماس شود، عجب متولد مي شود و ناگهان شعله هاي اختلاف خوب و بد را در هم مي پيچاند و مي سوزاند!

«خود نقدي منصفانه» مقدمه اي است تا ما با تطبيق «اعمال صالح» بر «ايمانمان» درك درستي از خويش يافته و از توهم «من بهتري» آزاد شده و آزاده گرديم!

«ولايت فقيه» حكومت فقه اسلامي بر مردم است و كساني كه نمي توانند يا نمي دانند، خودآگاه و ناخودآگاه، زمينه تسلط كفر بر مردم را فراهم مي سازند!

بزرگترين مكر شيطان اين است كه كفر و نفاق و شرك را چنان كادو و تزيين كرده و موجه و وجيه جلوه مي دهد كه از ايمان بهتر به نظر عوام برسد و بدبختي اولاد آدم از همين جا شروع مي شود!

افراطيون امروز به نفع هر گروهي برخيزند، فردا از همان گروه، انتقام مي كشند!

به اعتدال رسيده، مزه ايمان را چشيده و در افراط و تفريط مانده، از كاروان حق، جامانده!

در نهايت عاشقي «منيت» ها مرده اند و «ما» هميشه زنده ايم!

يكي راه را عوضي مي رود و ديگري، عوضي راه مي رود؛ اگر اين دو را يكسان ببينيم، بد مي بينيم!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14