(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14



یکشنبه 27 دي 1388- شماره 19561
 

ارتش رسانه اي
ريشه حرمت شكني هاي اخير كجاست؟
باج خواهي حداقلي و حداكثري
پرونده هسته اي رژيم صهيونيستي حركت به سوي بمب و سياست ابهام



ارتش رسانه اي

محمد حسنلو
جنگ سرد به دوران تاريخي اطلاق مي شود كه از اواسط دهه 1940 ميلادي با پايان جنگ دوم جهاني، آغاز شد و تا سال 1991 و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، يعني حدود 45سال، دوام آورد.
شاخص اين دوران، رقابت و نبرد آشكار و پنهان سياسي، اقتصادي و تسليحاتي، اطلاعاتي و فرهنگي بلوك غرب، به رهبري ايالات متحده آمريكا و بلوك شرق، به رهبري اتحاد شوروي بود. اين نبرد در تمامي دوران طولاني فوق، سايه سنگين و سياه خود را بر فضاي بين المللي گسترد و سرنوشت بشريت را رقم زد. در اين دوران، روشنفكران نيز به دو جبهه اصلي كمونيست و ضدكمونيست تقسيم شدند و اگر مواضع روشنفكران مستقل و ميانه رو با نگرش يكي از اين دو جبهه اصلي روشنفكري تعارض مي يافت، به وابستگي به جبهه ديگر متهم مي شد. فضاي قطب بندي شده اي بود كه لمس آن براي نسل جديد دشوار است. طبعاً، سرويس هاي اطلاعاتي هر دو بلوك، شرق و غرب نيز، در اين حوزه روشنفكري فعال بودند.
جنگ سرد به طور رسمي در 5مارس 1946 در حقيقت زماني كه وينستون چرچيل نخست وزير وقت انگليس، سخنراني معروف خود را در دانشگاه وستمينيستر ايالت ميسوري آمريكا درباره صلح و امنيت جهان ايراد كرد، شروع شد. وي در اين سخنراني درباره واژه «پرده آهنين» اين چنين توضيح داد كه اين پرده بعد از جنگ جهاني دوم شامل مرزهاي ايدئولوژيك و فكري شرق و غرب است كه يك سو كشورهاي آمريكا، انگليس، فرانسه، ژاپن، آلمان غربي و كانادا قرار دارند و آن سو بلوك شرق شامل شوروي سابق و كشورهاي اروپاي شرقي و همچنين چين و كوبا قرار دارند كه آن ها در برابر تفكر سرمايه داري مبارزه مي كنند و اين طرف درباره تفكر كمونيست به انتقاد مي پردازند.
البته شايد بتوان گفت كه اولين بار واژه جنگ سرد را «والتر ليپمن» روزنامه نگار آمريكايي بر سر زبان ها انداخت ولي در حقيقت، آمريكا و كشورهاي غربي با تكيه بر رسانه هاي قدرتمند، روي اين دوران حساب ويژه اي باز كرده بودند. ليپمن در اولين مقاله خود در روزنامه نيويورك تايمز، جنگ سرد را جنگي توضيح مي دهد كه بدون استفاده از ادوات و تجهيزات نظامي بتوان بر جبهه هاي مقابل دسترسي پيدا كرد كه مدارك و شواهد سال هاي جنگ سرد نشان مي دهد در صورت ادامه جنگ نظامي بين آمريكا و شوروي احتمال پيروزي بلوك شرق وجود داشت و در حقيقت آمريكا با جلوگيري از يك جنگ هسته اي با بهره برداري از جنگ رسانه اي در طول جنگ سرد به حداكثر منافع خود در جهان دست يافت كه نقطه اوج آن را مي توان فروپاشي شوروي ذكر كرد.
راديوهاي قارچي
در سال هاي جنگ سرد، راديو يكي از وسايل اصلي مردم جهان براي دريافت اخبار و اطلاعات مربوط به كشورهاي ديگر بود و ايالات متحده و وشوروي نيز با استفاده از همين وسيله اهداف تبليغي خود را دنبال مي كردند. آمريكا در سال 1948 با بودجه اي معادل 10ميليون دلار راديو صداي آمريكا را به زبان هاي زنده رايج در كشورهاي اروپاي شرقي راه اندازي كرد كه به طور گسترده برنامه هاي خود را به زبان كشورهاي مخاطب ارائه مي كرد. يك سال بعد «راديو آزادي» از دفتر مركزي خود در واشنگتن تأسيس شد كه نسبت به نمونه قبلي، بيشتر اخبار كشورهاي اروپاي شرقي را منعكس مي كرد.
پس از اين دو، شبكه هاي راديويي بسياري به صورت قارچي با حمايت مستقيم كنگره آمريكا و سازمان جاسوسي اين كشور، سيا، رشد مي كردند كه از نمونه آن ها مي توان به «راديو اروپاي آزاد» اشاره كرد كه به گفته مردم محلي، اخبار و اطلاعات شوروي زودتر از رسانه هاي اين كشور از طريق اين راديوهاي آمريكايي با زبان كشورهاي مخاطب اطلاع رساني مي شد كه البته تفسيرها و جانب داري هاي خاص آمريكايي نيز چاشني اخبار مي شد، مثلا در 25 فوريه 1956 طي يك سخنراني «نيكيتا خروشچف» اولين دبيركل حزب اتحاديه جماهير شوروي انتقاد شديدي از سياست هاي استالين در دفاع از آزادي هاي شخصي ايراد كرد كه از سوي روزنامه هاي شوروي سانسور شد، ولي بلافاصله به لطف حضور مخفيانه خبرنگار رويترز، جان ريتي، در جلسه سخنراني، اين خبر به سرعت در كشورهاي اروپاي شرقي منتشر شدكه مقدمه اي براي آغاز حركت ها و جنبش هاي آزادي خواه رسانه هاي غربي در كشورهاي اروپاي شرقي شد. گاردين از اين سخنراني به عنوان بزرگترين و شجاعانه ترين سخنراني قرن بيست ياد كرد و ديگر روزنامه هاي انگليسي تبليغات گسترده اي درباره آن به راه انداختند. به طوري كه حتي در بعضي موارد اقدام به ساخت برنامه هاي طنزي مي كردند كه ارتش سرخ در آن آمريكا را فتح مي كند.
در طول سال هاي جنگ سرد، آمريكا، كميته اطلاعات عمومي (CPI) را تأسيس كرد كه وظيفه اصلي آن انتشار و اشاعه افكار و اطلاعات از طريق راديو، پوستر و اطلاعيه هاي مختلفي بود كه بيشترين مخاطب آن ها نه مردم داخل شوروي بلكه بيشتر مردم كشورهاي اروپاي شرقي را هدف مي گرفت. اين كميته به همراه دفاتر تبليغاتي آمريكا كه در طول جنگ جهاني دوم براي ضعيف كردن روحيه نازي ها فعاليت مي كردند (OWI) در حقيقت جنگ ناديده اي را راه انداختند كه به گفته كريستوفر ام .سنتنر تحليل گر اداره اطلاعات دفاعي آمريكا هدف اصلي آن، رخنه به افكار انسان ها بود.
وي درباره نقش ابزارهاي الكترونيك در روابط بين الملل مي گويد: «عصر مدرن اطلاعات، ابزارهايي را فراهم آورده است كه با به كارگيري آن ها، تحت نفوذ قراردادن مستقيم افراد، بينندگان و شنوندگان، زمينه چيني و بسترسازي مي شود، بي آن كه به ابزارهاي سنتي ديپلماتيك و تبليغاتي نيازي باشد.» سنتنر نتيجه گيري مي كند كه در دوران ما در نتيجه انقلاب در فناوري اطلاعات، ديپلماسي كشور به كشور رنگ باخته و عصر آن به سر آمده است و در مقابل، ظهور عصر جديدي درحال تكوين است كه افراد و رسانه هاي خصوصي آن ها نقش اصلي را ايفا مي كنند.
ماشين فيلم سازي
در طول سال هاي جنگ سرد، يكي از ابزارهاي قوي آمريكايي ها ماشين فيلم سازي آنها يعني هاليوود بود كه با ساخت فيلم هاي ضدكمونيستي نقش مهمي در فروپاشي شوروي و استقلال جمهوري هاي مختلف آن ايفا كرد و از هر نقشه اي براي تخريب چهره كمونيست و خطر آن براي آزادي جهان استفاده مي كردند. در هاليوود، مأموران سازمان سيا كارگردانان را ترغيب مي كردند كه در فيلم هاي خود، سياه پوستان آراسته و خوش لباس به تصوير كشند و از اين طريق، ايالات متحده را جامعه اي آزاد و دموكرات نشان دهند.
در فيلم هايي مثل «پرده آهني» (1948)، «ازدواج با يك كمونيست» (1949)، و «كمونيستي براي اف بي آي» (1951) و سري فيلم هايي مثل جيمز باند و راكي قهرمانان آمريكايي به مبارزه با چهره هاي ارتش سرخ مي رفتند كه معمولا انسان هايي خشن و غيرمعمول نشان داده مي شوند. در اين گونه فيلم ها شخصيت هاي كمونيست به صورتي نشان داده مي شدند كه تحت يك سيستم ديكتاتوري و كاملا نظام مند پرورش داده شده كه چيزي جز تخريب و نابودي انسان ها ندارند و دراين ميان، قهرمان آمريكايي كه در اين فيلم ها معمولا شخصيتي تنها نشان داده مي شود، به صورت خودجوش و معمولا توسط يك مربي پير و سال خورده تربيت مي شود تا بتواند از جهان در مقابل ارتش كاملا مجهز سرخ ها دفاع كند.

 



ريشه حرمت شكني هاي اخير كجاست؟

عزيز غضنفري
مجموعه اتفاقات پس از انتخابات دهم رياست جمهوري، اگرچه به نوبه خود منحصر به فرد بود اما چنين مسائلي دفعتاً در جامعه بروز نكرده و ريشه هاي خاص خود را دارند.
موسوي در ابتداي ورود به صحنه انتخابات، خود را كانديداي مستقل معرفي كرد كه حتي حاضر نبود با برخي جريانات سياسي آشكارا در يك قاب حاضر شود اما پيوند وي با گروه هايي از افراطي ترين عناصر دوم خردادي و ملي-مذهبي ها سير حوادث را به گونه اي ديگر رقم زد. چهره هاي پشت پرده اي كه فعاليت هاي موسوي را هدايت و حمايت مي كردند، همان كساني بودند كه هشت سال در دوره موسوم به «دوم خرداد» سكان اجرايي كشور را در دست داشتند.
بي شك حرمت شكني ها، تندروي ها، هتاكي ها و بسياري ديگر از مسائل پس از انتخابات، ريشه در افكار و خط مشي همين عناصر و جريانات دارد. كساني كه كارنامه هشت ساله آنان به خوبي روشنگر اين ادعاست. در اين نوشتار با اشاره به برخي حوادث اخير، سعي مي شود ريشه هاي اصلي چنين اعمال و افكاري مورد شناسايي قرار گيرد.
خاصيت فرهنگ و پديده هاي فرهنگي آن است كه ديرپاست و تاثيرات آن در دوره هاي متعدد آشكار خواهد شد. از اين رو خطاست اگر حوادث اخير كشور را به عنوان حوادثي مستقل و منفصل از مباني نظري آن كه در سالها قبل در فضاي فرهنگي كشور مطرح شده است، بپنداريم. سخن اين نوشتار آن است كه مباني نظري و چارچوب تئوريك رفتارها و شعارهاي سياسي مطرح شده در چند ماه گذشته در خيابان هاي تهران، براساس گفتمان ليبراليسم و اجزا و مولفه هاي آن قابل بررسي و تحليل است.
1) حوادث عاشوراي 88
درست است كه روز عاشوراي 88 در خيابان هاي تهران به امام حسين(ع) جسارت شد، اما آن هنگام كه در دوره اصلاحات و با حاكميت گفتمان ليبراليسم فرهنگي، عاشورا و امام حسين(ع) را در رسانه هاي منسوب به خود به بحث و نقد گذاشتند اهانت به ساحت سيدالشهداء صورت گرفت. به مورد زير توجه كنيد:
¤ امروز نزديكترين مفهوم به كلمه عاشورا در ذهن ما شهادت است و جامعه هنگامي كه در ميان خشونت و جنگ گرفتار آمد، بي شك نگاهي خشونت آميز به اين واقعه دارد، واقعه كربلا نتيجه خشونت طلبي پيامبراكرم(ص) در جنگ بدر بود... خشونت فرزند خشونت است و درخت خشونت ميوه اي جز خشونت به بار نمي آورد. (صبح امروز 23/2/78)
¤ امام محمد باقر بنيانگذار اصلاحات فرهنگي در اسلام فرموده قيام امام حسين و امثال آن مانع نهضت علمي و فرهنگي گرديده است. (بهار 19/2/79)
¤ معاويه وصيت كرده بود كه حسين را نكشيد، حتي يزيد فرمان كتبي براي كشتن حسين نداده بود و در تواريخ هم چنين فرماني ثبت نشده است. (پيام هاجر 23/1/78)
2) شعار جمهوري ايراني
رفتارهاي خياباني و هنجارشكن منسوب به جنبش سبز كه در تجمعات قبل و بعد از انتخابات رياست جمهوري شعار استقلال، آزادي، جمهوري ايراني سر دادند را بياد داريم. خاستگاه اين شعار پايه اي فكري ونظري دارد كه به سهولت در گفتمان ليبراليسم قابل رديابي است. ليبراليست ها در سالهاي اول انقلاب حضرت امام را متهم مي كردند كه ما اسلام را براي ايران مي خواهيم و امام ايران را براي اسلام مي خواهد. هرچند به دليل وابستگي سياسي اين جريان به استكبار جهاني، عملا از حكومت كنار گذاشته شدند، اما با وقوع دوم خرداد بار ديگر به مديريت اجرايي بازگشتند. با مراجعه به فضاي رسانه اي و فرهنگي آن سالها مبناي نظري شعار جمهوري ايراني را بهتر مي توانيم درك كنيم. به جملات زير توجه كنيد:
¤ تركيب جمهوري اسلامي التقاطي است، جمهوري افلاطوني با اسلام محمدي يك التقاط است، آدم همه جا ممكن است به دام التقاط بيفتد. (پيام هاجر 19/11/78)
¤ آيا مردم حق ندارند پذيرا شوند كه دموكراسي غربي نزديك ترين روش حكومتي به اميرالمؤمنين(ع) بوده است. (فتح 13/1/79)
¤ حكومت بايد از حيث ايدئولوژي خنثي باشد، انقلاب ما به دنبال تحقق جمهوريت بود، نه احكام شريعت. (صبح امروز فروردين 78)
¤ جمهوريت با اسلاميت در تعارض است و جمهوري اسلامي يك جنسيت شترمرغي است. (هفته نامه آبان شهريور 77)
¤ بين اسلاميت و جمهوريت پارادوكس وجود دارد. تلفيق كردن اسلاميت و جمهوريت جمع نقيضين است. و جمع نقيضين هم محال است. لذا بايد يكي را انتخاب كرد و انتخاب ما هم جمهوري است. (كنگره پنجم جبهه مشاركت)
3) رفتارهاي روز قدس
روز قدس از سوي امام راحل براي فراموش نشدن موضوع فلسطين بين مسلمانان نامگذاري شده بود؛ با وجود اين، در تظاهرات اخير روز قدس عده اي كه به هدايت سران فتنه به خيابان آمده بودند با طرح شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران عملا انحراف و وابسته بودن اين جريان را مشخص كردند. اين در حالي بود كه نامزد مورد علاقه اين جماعت قبلا در نطق تلويزيوني خود حمايت ايران از گروههاي فلسطيني و لبناني را زيرسؤال برده بود. به هر حال فضاي فرهنگي و سياسي سالهاي دوم خرداد نگاه ليبراليست ها را به مسئله فلسطين نشان مي دهد. به عبارت هاي زير توجه كنيد:
¤ صلح خاورميانه به نفع مردم منطقه است و مخالفت ايران غيرواقع بينانه است. آخر هم سرما و همه گروه هاي فلسطيني وحزب الله كلاه خواهد رفت. (هفته نامه مبين مرداد 78)
¤ مبارزه با اسرائيل مبناي فقهي و حقوقي ندارد، زيرا اولا، جهاد با كفار منوط به اجازه يا فرمان معصوم است و ثانيا: اسرائيل اهل بغي نيست و اگر هم باشد، مقابله با «باغي»منوط به اجازه معصوم است، و ثالثاً: اسرائيل كيان اسلام را به خطر نينداخته تا با اين مستند، با او مبارزه كنيم. (هفته نامه آبان 20/1/79)
4) موضوع 13آبان
13آبان در قاموس سياسي مردم ايران به نام مبارزه با استكبار جهاني نامگذاري شده است. و هر سال مردم ايران به پاسداشت تسخير لانه جاسوسي آمريكا اين روز را گرامي مي دارند. در 13آبان پس از انتخابات 88 يكي از سران فتنه بيانيه اي به اين مناسبت منتشر كرد كه اساساً نامي از آمريكا هم به ميان نيامده بود. در وابستگي سياسي اين جماعت به آمريكا قرائن و شواهد گوياي همه چيز است اما سؤال اين است كه سبزها با چه اهدافي مي خواهند شعار ضديت با آمريكا فراموش شود؟! در اين باره ليبراليست هاي سالهاي حاكميت دوم خرداد قبلاً مقدمات نظري شعارهاي موافقت با آمريكا را طرح كرده بودند. به عناوين مطرح شده در رسانه هاي طرفدار گفتمان ليبراليسم در دوره اصلاحات توجه كنيد:
¤ اشغال سفارت آمريكا عمل نسنجيده اي بود كه در طي بيست سال اخير، ملت ايران تاوان آن را مي پردازد. (ايران فردا 26/8/78)
¤ تسخير سفارت آمريكا در فضايي دور از تأمل و تعقل و مسئوليت و سرشار از غوغاگري و جهالت رخ داد، و كسي را ياراي دم زدن از مخالفت با آن نبود. (ايران فردا 26/8/87)
¤ حل مشكلات كشور در گرو ارتباط با آمريكاست. (هفته نامه راه نو خرداد77)
¤ امام در قبول قطعنامه يك جام زهر نوشيد و سعادت ملت را تضمين كرد؛ مذاكره با آمريكا نيز احتياج به نوشيدن جام زهر ديگري دارد.
(صبح امروز23/8/78)
5) اهانت به حضرت امام(ره)
همه تصور كرديم كه فقط در روز 16 آذر به امام توهين شد، اما بياد داشته باشيم ليبراليست هايي كه شعارشان مدرنيته و تقابل با سنت و مذهب بود، در سال هاي حاكميت دوم خرداد، با انديشه هاي امام از آن رو كه با دموكراسي سر سازگاري ندارد به مقابله برخاستند و هر آن چه در راستاي اهدافشان بود گفتند و نوشتند. آن هنگام آغاز تهاجم نظريه پردازان گفتمان ليبراليسم به تفكرات الهام بخش امام راحل تلقي مي شود. اهانت به تمثال امام راحل، نماد علني و برآيند آن فكري بود كه در دوره اصلاحات مي گفت امام را بايد به موزه تاريخ سپرد. اينك گوشه اي از تهاجم و اهانت به راه و انديشه امام خميني(ره) از سوي جرياني كه در سلك غرب گرايان و ليبرال هاي مدرن به شمار مي روند را باهم مرور مي كنيم هرچند اينك در ادعايي مضحك خود را خط امامي! هم معرفي مي كنند.:
¤ خميني ديگر وجود ندارد، آن چه وجود دارد فقط برداشت هاي ما از سخنان اوست، اما او به هرحال يك روزي به موزه خواهد رفت. هيچ كس نمي تواند جلوگيري كند، اين يك تكامل تاريخي است. در جامعه مدني جدايي دين از سياست يك امر بديهي است. (گنجي در مصاحبه با نشريه تاكس ساتيونگ)
¤ ايده هاي امام فقط براي ايجاد انقلاب مفيد بود و از آن ايده ها براي استمرار جمهوري اسلامي نمي شود استفاده كرد. (صبح امروز 8/2/78)
¤ اين امامي كه مي گويند جامع ترين شخصيت زمان معاصر بوده است، با حكم سلمان رشدي ايران را به تروريست بين المللي تبديل كرده است. (نشريه خانه شماره62)
6) تعرض به ولايت فقيه
شعارهاي هنجارشكن جنبش سبز در مخالفت با ولايت فقيه از ديگر موضوعاتي است كه رويكرد ضدديني فتنه گران را نشان مي دهد. امام راحل فرمودند ولايت فقيه همان ولايت رسول الله است و نيز فرمودند پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد. اما در دوره اصلاحات كساني كه دل در گرو وابستگي سياسي ايران به غرب بسته بودند همه تلاششان را صرف زايل كردن حكومت ديني و در راس آن ولايت فقيه كردند. هرچند حمله به نظريه ولايت فقيه بخشي از اجزا و مؤلفه هاي گفتمان ليبراليسم بود كه از سوي مدعيان مدرنيته پي گيري مي شد. جملات زير آن قدر واضح است كه بتواند خصومت اصلاح طلبان با تئوري ولايت فقيه را نشان دهد:
¤ جامعه مدني ولايت مطلقه فقيه را نمي خواهد، حتي ولايت فقيه را نمي خواهد چه رسد به مطلقه، ما احتياج به رهبر نداريم، مگر مردم يتيمند كه پدر بخواهند؟ فاشيست ها به دنبال پدر مي گردند. (هفته نامه شما 27/6/76)
¤ امروز به جاي استكبار جهاني بهتر است به استكبار ملي كه در داخل قدرت انحصاري دارد پرداخت، اگر با نظام تك قطبي آمريكا مخالفيم با سياست تك قطبي داخلي هم بايد در افتاد. (صبح امروز 12/8/78)
¤ حكومت جمهوري در ده مورد با حاكميت ولايت فقيه تعارض دارد. (راه نو مرداد 77)
سخن آخر
بنابراين روشن مي شود در آن سال هايي كه برخي مطبوعات به تعبير رهبر انقلاب پايگاه دشمن بودند، آن چنان فضاي شكاكيت و اباحه گري نسبت به ارزش هاي ديني را رواج دادند، كه اينك خروجي و برآيند آن نظريات را بايد به صورت شعار در كف خيابان ها تماشا كرد. نكته مهم آن است كه درباره حوادث و رويدادهاي خياباني تهران آنجا كه عمليات هاي خرابكاري است، يك «ذهن امنيتي» آن را مديريت مي كند، آن جا كه شعارها و رفتارهاي ساختارشكن سياسي و فرهنگي مشاهده مي شود يك «اتاق فكر و توليد شعار» قابل رديابي است. با توجه به مواضع اصلاح طلبان طرفدار ليبراليست كه در نوشته فوق به مناسبت هاي مختلف بيان شد به آساني مي توان بين آن نظريات با رفتارهاي ساختارشكن كنوني طراحان و سران فتنه پس از انتخابات خرداد 88 رابطه برقرار كرد.
سخن پاياني اينكه گفتمان ليبراليسم به دليل ناسازگاري با بافت سياسي و فرهنگي جامعه ايران و نيز تكيه بر مختصات و مولفه هاي جوامع غيراسلامي به پايان راه خود رسيده است و دست و پا زدن هاي اين جريان پس از انتخابات و گزينش شيوه هاي خرابكارانه و استمداد از شركاي غربي، نمايانگر آخرين نفس ها و رمق هاي درجان مانده اين گفتمان بود و نيز سخن با اسلام گرايان آن است كه نياز ضروري و فوري گفتمان اسلام گرايي تاكيد برمسئله كارآمدي نظام جمهوري اسلامي در ابعاد سياسي، فرهنگي و اقتصادي است. توجه عملي و معطوف ساختن اراده ها به سمت ضرورت هاي جامعه و مطالبات مردم رمز موفقيت و ماندگاري گفتمان اسلام گرايي به شمار مي رود.

 



باج خواهي حداقلي و حداكثري

مهدي سعيدي
صدور آخرين بيانيه موسوي كه بعد از حضور ميليوني ملت در راهپيمايي «برائت از منافقين» برگزار شد هرچند با تكرار ادعاها و حمايت از اغتشاشگران همراه بود ولي در فرازهاي پاياني آن عبارات دوپهلويي آمده بود كه امكان برداشتهايي متفاوت را براي مخاطب باز مي گذاشت. موسوي كه در بيانيه هاي پيشين خود همواره از پذيرش انتخاب 24 ميليوني ملت سر باز مي زد اينبار در عباراتي تلويحا دولت دهم را به رسميت شناخت. همين فراز بود كه برخي را ذوق زده كرد تا بلافاصله از حركت همگرايانه موسوي براي آشتي با نظام سخن بگويند.
از سويي ديگر ضدانقلاب كه اين روزها تمام قد در پس شخصيت موسوي مخفي شده است دستپاچه به ميان آمد تا نگذارد اين تفسير از عبارات موسوي در ذهن هواداران سبزپوس خود جا باز كند لذا بلافاصله با صدور بيانيه ها و تدوين مقالات و يادداشتها به نفي اين تفسير پرداخت. به عنوان نمونه سازگارا و مخملباف زوج جديد VOA كه به استخدام سيا در آمده اند با صدور اطلاعيه اي اعلام داشتند: «مهندس موسوي بر پس گرفتن راي مردم مصراست ودولت احمدي نژاد را كماكان غير مشروع مي داند.» و «آن چه دراين اطلاعيه مطرح شده به عنوان كف مطالبات مردم است.»
اما در سطحي كلان تر بيانيه مشتركي توسط عناصر فراري و معلوم الحالي چون بازرگان، سروش، گنجي، كديور و مهاجراني انتشار يافت كه به خوبي اهداف پشت پرده و پنهان سران داخلي و خارجي فتنه سبز را بر ملا مي ساخت. نويسندگان بيانيه ضمن اشاره به بيانيه موسوي مي نويسند: «بخشي از اين خواسته ها را آقاي مير حسين موسوي در بيانيه هفدهم خود آورده است كه با توجه به تنگناهاي سياسي داخل كشور جنبه ي حداقلي دارد.»
بيانيه نويسان در ادامه موارد ده گانه اي را به عنوان مطالبات فتنه سبز از نظام اسلامي مطرح مي كنند كه در صدر آن نامشروع اعلام كردن دولت منتخب ملت است. در اين بند آمده: «استعفاي آقاي محمود احمدي نژاد و برگزاري مجدد انتخابات رياست جمهوري تحت نظارت نهادهاي بي طرف»
مخالفت با اصول برجسته و اساسي قانون اساسي، بخش ديگري از خواسته هاي اين ساختارشكنان است كه حيات سياسي و تامين منافع خود را در تغيير قانون اساسي كشور مي بينند.
اين بيانيه توسط كساني نوشته شده كه اغلب آنها ياران و همراهان كليدي جريان دوم خرداد در سالهاي پيش بودند و در مجموعه ضدانقلاب نزديكترين گروه شناخته مي شوند. توجه به نكته ضروري است كه وقتي نزديكترين گروه ضدانقلاب به موسوي چنين خواسته هاي ساختارشكنانه و مخالف قانون اساسي را دنبال مي كنند وضع ديگر حاميان امروز موسوي در ميان سلطنت طلبان و منافقين و ... معلوم است!
در مورد نوشتن چنين بيانيه دو پهلويي از سوي موسوي بايد گفت كه بنظر مي رسد موسوي بر سر راه دو راهي قرار گرفته است. از سويي امروز هواداراني در گرد وي باقي مانده اند كه اغلب اعتقادي به نظام اسلامي و قانون اساسي نداشته و خواستار تداوم رفتار ساختارشكنانه موسوي و اعلام نظر صريح در اين زميه مي باشند. حركت در اين مسير، پايان سياه رويارويي در برابر نظام اسلامي را به همراه دارد كه تجربيات تاريخي سه دهه اخير تاريخ انقلاب، چراغ اميدي را براي موسوي روشن نمي كند.
و از ديگر سويي حركت به سمت همگرايي و نزديك شدن به نظام اسلامي موجب جدايي حاميان ضدانقلاب موسوي از وي خواهد بود و در چنين شرايطي است كه پروژه عبور از موسوي به سرعت كليد خواهد خورد.
شعارهاي فرياد زده شده در راهپيمايي برائت از منافقين اين پيام را براي سران فتنه به همراه داشت كه ديگر زمان انتخاب سر رسيده و كاسه صبر ملت لبريز گشته و زمان تداوم حركت منافقانه و دوپهلو سرآمده است و آنها بايد انتخاب كند؛ يا جدايي از اردوگاه منافقين و بازگشت به مجموعه انقلاب و يا فرار به سوي اردوگاه ضدانقلاب و ايستادن در برابر ملت و گذشته خويش. انتخابي كه از سعادت تا شقاوت ميان آن فاصله است.

 



پرونده هسته اي رژيم صهيونيستي حركت به سوي بمب و سياست ابهام

قسمت دوم - مصطفي نظري
در قسمت نخست اين مطلب به چگونگي و چرايي اقدام رژيم اسرائيل در راه اندازي تاسيسات هسته اي نظامي پرداخته شد و اين نكته ذكر شد كه تل آويو اين حركت غيرقانوني را با كمك هاي آشكار و پنهان غرب آغاز كرد. در اين قسمت به فعاليت هاي اتمي اين رژيم در دهه 60 ميلادي مي پردازيم.
رژيم صهيونيستي با همكاري جهان غرب خصوصا فرانسه توانست در اوايل سال 1958 ميلادي مركز اتمي ديمونا را راه اندازي كند.
تا دسامبر 1960، يعني سه سال بعد از اينكه پروژه تاسيسات اتمي «ديمونا» به مرحله اجرا درآمده بود، محافل سياسي و حتي ايالات متحده به غير از عكس هاي هوايي هواپيماي u-2 از ديمونا، از جزئيات دقيق فعاليت هاي نيروگاه هسته اي «ديمونا» اطلاعات چنداني در دست نداشتند. مقامات رژيم صهيونيستي در پاسخ به سؤالات واشنگتن، اين نيروگاه را تاسيسات ذوب آهن گزارش كرده بودند.
در اين راستا «آيزنهاور»، رئيس جمهور وقت ايالات متحده از مقامات اسرائيلي درخواست كرد تا توضيحات بيشتري در مورد اين پروژه و برنامه هاي كاري آن در آينده ارائه دهند.
تا اينكه در 23 دسامبر 1960، «بن گورين» رئيس رژيم جعلي صهيونيستي اعلام كرد مجتمع ديمونا يك مركز 24 مگاواتي تحقيقات هسته اي است كه براي مقاصد صلح آميز احداث شده و كاربردي علمي، صنعتي و پزشكي دارد. پس از آشكار شدن مسئله كه به نظر مي رسد كه از ابتدا مقامات كاخ سفيد در جريان فعاليت هاي اتمي رژيم صهيونيستي قرار داشته اند، دانشمندان و تكنسين هاي آمريكايي جهت بررسي و احتمالا كمك به تكميل زرادخانه هسته اي رژيم صهيونيستي در منطقه خاورميانه روانه سرزمين هاي اشغالي شدند، به طوري كه در طول دهه 1960، كارشناسان اتمي آمريكا در قالب هيئت بازرسان آمريكايي 7 بار از نيروگاه اتمي ديمونا بازديد نمودند.
در اين راستا سازمان سيا در اواسط دهه 1960 در يك اقدام پوششي طي گزارشي اعلام كرد: برنامه هسته اي اسرائيل تكميل شده و غيرقابل برگشت مي باشد.
مقامات رسمي ايالات متحده جهت ايجاد ابهام و انحراف در فعاليت هاي هسته اي رژيم صهيونيستي اظهار داشتند كه راكتوري با اين حجم براي تحقيقات و استفاده صلح آميز توجيه پذير نيست اما با اين حال مداركي دال بر انحراف اسرائيل به سوي تسليحات اتمي نيافته اند!
به هر حال سران صهيونيستي به همراه شركاي غربي خود براي پيشبرد پروژه زرادخانه اتمي خود مجبور بودند تا در طول دهه 1960 سياست ابهام هسته اي را دنبال نمايند.
همچنين در تاريخ روند هسته اي رژيم صهيونيستي، دهه 1960 ميلادي اوج فعاليت هاي اتمي رژيم اسرائيل است، به طوري كه سران صهيونيستي كه تعداد قابل ملاحظه اي از آنان را نظاميان تشكيل مي دادند، به علت عدم توازن ژئوپليتيكي و امنيتي ميان اين رژيم و دول عربي، فعاليت هاي تسليحات اتمي خود را تشديد نمودند، به گونه اي كه در طي جنگ شش روزه 1967 كه نقطه عطفي در تاريخ هسته اي رژيم صهيونيستي است، كارشناسان نظامي و اتمي رژيم اسرائيل پروژه ساخت كلاهك هاي اتمي را آغاز كردند.
در همين راستا «آونر كوهن» در كتاب «اسرائيل و بمب» فاش ساخت كه در آستانه جنگ شش روزه، مهندسين و كارشناسان صهيونيستي مراحل مقدماتي توليد كلاهك هاي اتمي را آغاز كرده اند.
به دنبال جنگ شش روزه 1967، رژيم صهيونيستي طرح توليد و مونتاژ كلاهك هاي اتمي موشك هاي دوربرد را عملياتي كرد.
در جريان جنگ 1973 (يوم كيپور) رژيم جعلي صهيونيستي براي بازدارندگي دول عربي از حمله اساسي به اين رژيم، تجهيز ارتش خود به موشك هاي قابل حمل كلاهك هاي اتمي را افشا ساخت و به همين منظور در جولاي 1970 نيويورك تايمز اعلام كرده بود كه مقامات اسرائيلي به وسيله سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا سيستم پرتاب موشك هاي دوربرد با قابليت حمل كلاهك هاي هسته اي را در سرزمين هاي اشغالي مستقر كرده است. البته اين را هم بايد در نظر داشت كه با توجه به شرايط آن دوره و وضع جنگي احتمال عمليات رواني و انتشار اخبار جعلي براي بزرگنمايي قدرت تل آويو نيز غيرقابل تصور نيست.
از آنجايي كه طي فواصل زماني 1973-1967 بازده توليدات نظامي رژيم صهيونيستي به چهار برابر رسيده بود، صنايع نظامي صهيونيستي توانست با استفاده از تكنولوژي موشك هاي ام.دي 660 فرانسوي، سري موشك هاي لوز (LUZ) و سپس جريكو (Jerico) را با قابليت حمل كلاهك هاي اتمي، طراحي و توليد كند.به اعتقاد كارشناسان و منابع نظامي، رژيم صهيونيستي از نيمه سال 1970 ميلادي در راستاي توسعه و مدرنيزه كردن تأسيسات اتمي ديمونا جهت توليد تسليحات پيشرفته اتمي گام برداشته است، به طوري كه زرادخانه هسته اي رژيم صهيونيستي در اين دوره با توسعه موشك جريكو(2) به موشك دوربرد جريكو با قابليت حمل كلاهك اتمي و برد بيش از 1500 كيلومتر، اولين نسل بمب اتمي را توليد و تبديل به يك قدرت هسته اي در منطقه گرديد.
همچنين رژيم جعلي صهيونيستي در كنار موشك هاي قابل حمل كلاهك هسته اي جريكو1 و جريكو2، هواپيماي قابل حمل بمب هاي اتمي از نوع فالكن، اف16 و اف15 به همراه مقادير قابل توجهي از انواع سلاح هاي تاكتيكي اتمي را وارد بدنه نظامي خود كرد.با تحليل سياست هسته اي رژيم صهيونيستي در اين دوره مي توان گفت در طي سال هاي 1970-1960 ميلادي رژيم صهيونيستي با در پيش گرفتن سياست ابهام هسته اي، در جهت توسعه كيفي و كمي تأسيسات اتمي زرادخانه اتمي خود گام برمي داشت.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14