(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14



یکشنبه 27 دي 1388- شماره 19561
 

خصلتهاي كماليه
نفي رضاي مخلوق با سخط خالق
معنا و مصداق صراط مستقيم
ولخرجي و تبذير دام شيطاني
آثار مادي و معنوي قناعت
حكايت زاهد وحاكم



خصلتهاي كماليه

قال الصادق(ع): ثلاث خصال من رزقها كان كاملا: العقل، الجمال و الفصاحه (1) امام صادق (ع) فرمود: سه خصلت است كه به هركس روزي شود، كامل است، خرد زيبايي و شيوايي (درسخن گفتن)!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تحف العقول، ص 320

 



نفي رضاي مخلوق با سخط خالق

بعد از حادثه خونين كربلا در ايامي كه اهل بيت امام حسين (ع) درشام بودند روز جمعه اي مردم براي نماز جمعه گرد آمدند درآن روز امام سجاد(ع) نيز به مسجد آمده بود. يزيد براي اقامه نماز جماعت وارد مسجد شد، پس به دستور او خطيب به منبررفت، پس ازحمد و ثناي الهي، كلام خود را با بدگويي به حضرت علي (ع) و حضرت حسين (ع) آغاز كرد و درباره آن دو مرد الهي جسورانه سخن گفت، آنگاه زبان به مدح و تمجيد معاويه و يزيد گشود و آن دو را واجد صفات حميده و خصال پسنديده معرفي نمود.
فصاح به علي بن الحسين(ع) ويلك ايها الخاطب اشتريت مرضات المخلوق بسخط الخالق.
دراين موقع فرياد امام سجاد(ع) سكوت مجلس را شكست و به صداي بلند فرمود: واي بر تو اي سخنران كه رضاي مخلوق را با سخط خالق خريداري كردي و براي خشنودي يزيد خدا را به خشم آوردي.
1- نفس المهموم، ص 284

 



معنا و مصداق صراط مستقيم

پرسش:
صراط مستقيم كه همواره در نمازهاي يوميه از خداي متعال هدايت در آن مسير را خواهانيم به چه معنا و مفهومي است و مهم ترين مصاديق آن كدام است؟
پاسخ:
بحث راه شناسي درجهان بيني هر فردي و مكتبي از جايگاه ويژه و والايي برخوردار است. و هر نظام فكري،ايدلوژي و مكتبي به طور قطع آن را مورد توجه و اهتمام خود قرار داده است.
از ديدگاه اسلام راه رسيدن به سعادت دنيا و آخرت «صراط مستقيم»، ناميده شده كه در غالب دعاها و مناجات ها مورد توجه و عنايت و تاكيد پيامبر اعظم (ص) و اهل بيت (ع) قرارگرفته است.
در اينجا جهت تبيين اين بحث و پاسخ به پرسش فوق از مطالب حضرت آيت الله جوادي آملي در تفسير تسنيم جلد اول الهام گرفته و مطلب را ارائه مي دهيم:
مفهوم
«صراط مستقيم»
معناي «صراط مستقيم» همان «راه استقامت» و در برابر «راه اعوجاج» است. راه معوج آن است كه همراه با تخلف و اختلاف است و صراط مستقيم راهي است كه از اين دو آسيب مصون باشد. اما مصداق صراط مستقيم از نظر قرآن كريم همان «دين قيم» است: (قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم ديناً قيماً مله ابراهيم حنيفاً) (انعام - 161) و دين قيم ديني است كه خود ايستاده است و ديگران را نيز برپا مي دارد و سر اين كه از دين قيمي كه همان صراط مستقيم است به «ملت ابراهيم» ياد مي شود و دين به روش او نسبت داده مي شود اين است كه برجسته ترين روش را ابراهيم خليل(ع) ارائه كرده است و «حنيف» به معناي كسي است كه در متن راه حركت مي كند و در مقابل «جنيف» و «متجانف»، يعني كسي است كه به راست يا چپ گرايش دارد.
صراط مستقيم
و سبل انحرافي
صراط و سبيل گرچه از نظر معنا به هم نزديك است، اما در قرآن كريم كلمه صراط همه جا به صورت مفرد به كار رفته است، برخلاف سبيل كه هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع (سبل) آمده است: (وان هذا صراطي مستقيماً فأتبعوه ولا تتبعواالسبل) (انعام-153) سر تعدد ناپذيري صراط آن است كه به خدا استناد دارد و راه مستقيم الهي يكي بيش نيست و هر چه برخلاف آن باشد، «سبيل الغي» است؛ اما راههاي انحرافي (سبل) فراوان است. اين بزرگراه محفوظ كه يكي بيش نيست از يك سو به خداي سبحان مرتبط است و از سوي ديگر در فطرت يكايك انسانها قراردارد و هر كس آن را طي كند به لقاي مهر خدا مي رسد.
صراط مستقيم، بزرگراهي است كه ورود به آن، ورود به حوزه امنيت، سلامت و هدايت است و از اين رو در روايات بر قرآن و امام معصوم(ع) تطبيق شده است و همچنين در زبان عربي از بزرگراه به اين جهت كه رهرو در آن از گم شدن مصون است، به «امام» تعبير مي شود: (و انهما لبامام مبين) (حجر-97). حركت به دنبال قرآن و امام معصوم(ع) نيز گام نهادن در بزرگراهي است كه يقيناً به مقصد منتهي مي شود و صراط، همين بزرگراه است.
ادامه دارد

 



ولخرجي و تبذير دام شيطاني

علي سبحاني
آموزه هاي قرآني بر پايه عدل و عدالت بنيادگذاري شده است. از اين رو روح حاكم در تمامي آموزه هاي وحياني اسلام، عدل و اعتدال است و هرگونه رفتاري بيرون از دايره و اعتدال، به عنوان رفتاري ظالمانه معرفي شده است.
يكي از رفتارهايي كه از نظر قرآن به عنوان رفتار ظالمانه معرفي شده و مردم از آن پرهيز داده شده اند، تبذير به معناي مصرف بيهوده نعمت هاي الهي است. هر چند كه اين اصطلاح قرآني با اصطلاح اسراف به معناي زياده روي، شباهت هاي معنايي دارد ولي تفاوت هايي نيز ميان اين دو رفتار انساني وجود دارد كه نويسنده در اين مقاله بدان پرداخته است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم تبذير
بي گمان يكي از راه هاي شناخت اصطلاح و مفهوم قرآني، ريشه يابي اصل واژه و كاربردهاي آن در فرهنگ عربي است. لذا براي درك درست مفهوم قرآني تبذير كه از نظر خداوند امري ناهنجار معرفي شده و خداوند به صراحت مخالفت و دشمني خود را با اين گونه رفتار بيان داشته است، مي بايست به ريشه يابي واژه پرداخت.
«تبذير» از ماده «بذر» و به معناي پاشيدن دانه است. تبذير در كاربردهاي قرآني به نوعي رفتار اطلاق مي شود كه مي توان آن را در فارسي به معناي ريخت و پاش گرفت.
به نظر مي رسد كه تبذير بر خلاف اسراف از محدوده معناي بسيار اندكي برخوردار است؛ زيرا گستره معنايي واژه و اصطلاح قرآني اسراف از چنان وسعتي برخوردار است كه مي توان نسبت ميان اسراف و تبذير را عموم خصوص مطلق دانست.
با توجه به كاربردهاي قرآني واژه تبذير مي توان گفت كه تبذير برخلاف اسراف، تنها يك واژه اقتصادي است و در ديگر حوزه ها، كاربردي ندارد. اين در حالي است كه اسراف نه تنها در حوزه اقتصادي بلكه در حوزه هاي اخلاقي و اعتقادي و مانند ديگر نيز به كار مي رود.
براي دست يابي به تفاوت ها و شباهت هاي معنايي اين دو واژه و اصطلاح قرآني بايد ابتدا به كاربرد هاي آن دو توجه داشت.
چنان كه گفته شد تبذير از ريشه «بذر» يعني پخش كردن چيزي است كه كاربرد نخستين آن، پاشيدن بذر گياهان مانند گندم و جو است. سپس اين واژه به طور استعاره درباره كسي به كار رفته كه مال خود را بيهوده تلف و پخش مي كند.
«تبذير به معناي تباه ساختن نعمت و زياده روي در بهره گرفتن از منافع آن است.» خليل بن احمد فراهيدي در تعريف تبذير مي گويد: التبذير: افساد المال و انفاقه في السرف؛ «تبذير يعني مال را فاسد كردن و در بخشش آن زياده روي كردن». (العين، ج 7 ذيل واژه بذر)
راغب اصفهاني اديب برجسته، در فرهنگ قرآني خود، به نام «مفردات الفاظ قرآن» در معناي تبذير مي نويسد: «تبذير به معناي پراكنده كردن است و اصل آن پاشيدن بذر است و براي هر كسي كه مالش را ضايع كند به كار مي رود.» (مفردات الفاظ القرآن الكريم، ماده بذر).
مرحوم طبرسي «ره» در تعريف تبذير مي فرمايد: «تبذير، پراكندن مال از روي اسراف است و ريشه آن پاشيدن بذر است». (مجمع البيان، ج 6، ص 410 در تفسير آيه 72 سوره اسراء.)
طريحي نويسنده كتاب ارزشمند مجمع البحرين در بيان تعريف تبذير ضمن آوردن شاهد مثال از آيه 72 سوره اسري كه خداوند در آن مي فرمايد: ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين، مي نويسد: مبذرين كساني هستند كه در خرج كردن، تبذير و زياده روي مي كنند و مال را در غير آنچه خدا حلال و جايز دانسته مصرف مي كنند). (مجمع البحرين: ماده بذر.)
اما اسراف كه از ماده سرف گرفته شده به معناي هرگونه زياده روي و خروج از حد اعتدال و ميانه روي است.
د رهمه كتب لغوي و تفسيري اين معنا در تعريف اسراف آمده است كه اسراف عبارت است از خارج شدن و تجاوز نمودن از حد اعتدال در هر كاري كه از انسان سر بزند. (رك: لغت نامه فرهنگ فارسي دكتر معين، المنجد الابجدي، تفسير نمونه، ج 21).
از روايات بسياري چنين استفاده مي شود كه اسراف به معناي خارج شدن از حد اعتدال و ميانه روي است. از جمله اين روايات مي توان به سخن اميرالمؤمنين علي (ع) توجه داد كه مي فرمايد: فدع الاسراف مقتصدا؛ «اسراف را به خاطر ميانه روي و حد اعتدال رها كن.» (نهج البلاغه، نامه 31.)
با اين توضيحات ملاحظه مي كنيم كه «اسراف» در برابر اعتدال و ميانه روي قرار دارد و به هر گونه تجاوز از حدود الهي، درغير اطاعت خداوند و به قصور و كوتاهي نسبت به حقوق الهي اطلاق مي شود. درقرآن كريم براي تشويق مردم به اجتناب از اسراف، واژگاني چون عدالت و قصد و مانند آن به كار رفته است. واژه قصد و مشتقات آن در معاني چندي چون راست، متوسط و معتدل به كار رفته است. از جمله در كلام لقمان حكيم به فرزند خويش مي فرمايد: «واقصد في مشيك»؛ در راه رفتن اعتدال را رعايت كن. (لقمان آيه 91)
در جايي ديگر آمده است: فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات؛ از ميان آنها عده اي بر خود ستم كردند و عده اي ميانه رو بودند و عده اي به اذن خدا در نيكي ها از همه «پيشي» گرفتند. (فاطر/23).
حضرت علي(ع) در مورد قصد مي فرمايند: «عليك بالقصد في الامور»، برتو باد ميانه روي دركارها. (غررالحكم، فصل94، ص384) درخطبه همام از نشانه هاي متقين و پرهيزگاران مي فرمايد: «و ملبسهم الاقتصاد»؛ پوشاكشان ميانه بود، بدين معني كه افراط و تفريط دركارها و زندگيشان وجود ندارد. (نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 481)
از مجموع اين نظريه ها چنين برمي آيد كه بين واژه اسراف به معني اقتصادي آن با واژه تبذير فرق زيادي وجود ندارد و تنها ممكن است درجهت تمايز بين اين دو واژه گفته شود كه با توجه به خصوصيات تعابير لغت شناسان درمعني تبذير، مقصود از اين واژه تلف كردن و ضايع نمودن مال است و زياده روي در انفاقات شخصي و امور خيريه را شامل نمي شود، درحالي كه اسراف، فراگيرتر از آن است. به عبارت ديگر هر تبذيري اسراف است ولي هر اسرافي تبذير نيست.
از امام صادق(ع) جمله كوتاهي نقل شده است كه ممكن است همين نكته را از آن استفاده كرد. آن حضرت فرمود: «ان التبذير من الاسراف» يعني، تبذير از اسراف است. در اين حديث شريف، براي اسراف انواع و اقسامي فرض شده كه تبذير، شاخه اي از آن معرفي شده است.
چنان كه گفته شد كاربرد اسراف در حوزه اقتصادي تنها در چهار آيه آمده و بقيه موارد در حوزه هاي ديگري چون اعتقادي و اخلاقي و مانند آن مي باشد. اين درحالي است كه در آيات قرآني، تبذير تنها در حوزه مسائل اقتصادي و رفتارهاي ناهنجار اقتصادي به كار رفته است.
تفاوت اسراف و تبذير
اسراف به معناي زياده روي و تجاوزنمودن از حد اعتدال و ميانه روي است؛ ولي تبذير عبارت است از بي جهت مصرف كردن چيزي كه به اتلاف آن منجر شود. از اين رو در ترجمه هاي فارسي، تبذير به معناي پخش كردن و ريخت و پاش و يا ولخرجي به كار رفته و ترجمه شده است. در بسياري از همايش ها و ميهماني هاي رسمي و غيررسمي، برخي از مردم شيوه ناهنجاري را برگزيده اند كه اهل ايمان و ديانت آن را ريخت و پاش مي دانند. از جمله زماني كه ميزباني براي ميهماني، غذاي چند نفر را تهيه كند كه بسياري از آن مانده و دور ريز مي شود، بي آن كه به مصرف برسد.
درقرآن كريم واژه «اسراف» و مشتقات آن در بيست و سه مورد استعمال شده كه در هر مورد، مفهومي ويژه دارد. در غالب موارد، مقصود از اسراف جنبه هاي اخلاقي، عقيدتي و تجاوز از حدود الهي است، و تنها در چهار مورد جنبه مالي را شامل مي شود كه با دو آيه «تبذير» كه كاربرد اختصاصي در حوزه مسائل اقتصادي و مالي دارد شش آيه مي شود.
چهار آيه اي كه در آن واژه اسراف به معناي اقتصادي آن به كار رفته آيات 141 سوره انعام، آيه 13 سوره اعراف، آيه 76 سوره فرقان و نيز 6 نساء مي باشد.
تمامي آيات مربوط به اسراف را مي توان به طور كلي به دو بخش اسراف در مال و نيز اسراف در مسائل غيرمالي چون امور اعتقادي و اخلاقي تقسيم كرد.
حتي اگر در عبادت، اسراف و زياده روي شود، مثلا در وضو يا غسل، آب بيش از حد طبيعي مصرف گردد، اسراف است. بر همين اساس، پيامبر(ص) فرمود: «في الوضوء اسراف، و في كل شيء اسراف» در وضو و در هرچيزي مي تواند اسراف راه يابد.
تنها دو آيه در قرآن است كه واژه تبذير در آن به كار رفته است كه آن نيز در حوزه مسائل اقتصادي است. آيات 62 و 72 سوره اسراء دو آيه اي هستند كه واژه تبذير درآن به كار رفته است. خداوند در آيات، رفتار اقتصادي را نقد كرده و هرگونه ريخت و پاشي را عامل دوري از خداوند و فقدان محبوبيت شخص در نزد خود مي شمارد.
به هرحال، كاربرد قرآني تبذير مخصوص مواردي است كه انسان اموال خود را به صورت غيرمنطقي و فاسدگونه، مصرف مي كند. معادل آن در فارسي امروز «ريخت وپاش» و «ولخرجي» است. به تعبير ديگر «تبذير» آن است كه مال در غير موردش مصرف شود، هر چند كم باشد و اگر در موردش صرف شود «تبذير» نيست هر چند زياد باشد.
ريخت و پاش، دام شيطان
شيطان به شيوه هاي گوناگوني مي كوشد تا آدمي را از راه حق و صراط مستقيم الهي بيرون برد. از اين رو مي كوشد تا با توجه به گرايش ها و تمايلات هر شخص، عمل كرده و مردم را به سوي خود و دوري از خدا جلب و جذب كند.
بر اين اساس ابليس، برخي از مردم را با ريسمان رنگ و روي زنان و برخي ديگر را با ريسمان ثروت اندوزي و كنز و گروهي ديگر را با دين و ايمان گمراه مي كند و از راه به در مي نمايد.
يكي از شيوه هايي كه ابليس براي به بند كشيدن مردم از آن بهره مي گيرد، احسان و نيكوكاري است. بسياري از كساني كه مي كوشند تا به قرب الهي دست يابند كارهاي نيك انجام مي دهند كه از جمله آن ها انفاق و دادن حقوق مالي ديگراني است كه بر گردن وي نهاده شده است. با اين همه ابليس آنان را تحريك مي كند تا بيش از اندازه انفاق كرده و خود و خانواده خويش را در رنج افكند. خداوند با اين كه مردم را به انفاق و احسان تشويق و ترغيب مي كند، با اين همه از هرگونه تبذير باز مي دارد و مي فرمايد: وات ذا القربي حقه والمسكين و ابن السبيل ولاتبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا؛ و حق نزديكان را بپرداز! و (همچنين) مستمند و در راه مانده را، و هرگز تبذير مكن چرا كه تبذيركنندگان برادران شيطانند و شيطان كفران (نعمتهاي) پروردگار كرد. (اسراء آيه 62 و آيه 72)
واژه «تبذير»، تنها يك واژه اقتصادي است و در قرآن كريم فقط در همين دو آيه از سوره اسراء به كار رفته است. شايد در قرآن كريم كمتر مواردي بتوان پيدا كرد كه با چنين لحني تند و شديد از عملي نهي شده است. اين بدان معناست كه هرگونه رفتار اقتصادي بايد در چارچوب اعتدال و ميانه روي باشد وگرنه با عنوان رفتاري شيطاني معرفي مي شود، حتي اگر اين رفتار اقتصادي به ظاهر به نفع مردم بينوا و فقير باشد، ولي از آن جايي كه شرايط را بر شخص و خانواده وي سخت مي كند، عملي زشت و ناهنجار و مغضوب خداوند معرفي شده است.
تبذير در روايات
يكي از مسلمانان مدينه كه داراي چند كودك بود، و شش غلام داشت، در بستر مرگ قرار گرفت. قبل از مرگ خود به خاطر جلب پاداش الهي، شش غلامش را آزاد نمود. پس از آن كه از دنيا رفت، مسلمانان پس از غسل و تكفين، او را به خاك سپردند. سپس ماجراي او را در مورد آزادسازي غلامان، و فقر فرزندانش به آن پيامبر(ص) خبر دادند. حضرت فرمود: «اگر من اطلاع مي يافتم نمي گذاشتم جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، زيرا او كودكان خود را از ثروتش بي نصيب نمود، و آنان را فقير و بي پناه گذاشت، تا دست گدايي به سوي مردم دراز كنند.»
براين اساس پيامبر(ص) از هرگونه تبذير و زياده روي در انفاق اموال بر حذر مي داشت و اجازه نمي داد تا شخصي به گونه اي رفتار كند كه مصداق تبذير باشد. در ماجراي ابولبابه (گفتن يك راز نظامي حكومت اسلامي به يهوديان) وي به گناه خود پي برد و توبه حقيقي كرد و پس از مدتي آيه 201 سوره توبه در پذيرش توبه او از جانب خداوند نازل شد، پيامبر(ص) با تلاوت آن آيه، به او بشارت داد. ابولبابه به پيامبر(ص) عرض كرد: اجازه بده به شكرانه قبول شدن توبه ام، نصف اموالم را انفاق كنم. پيامبر(ص) اجازه نداد. او عرض كرد: اجازه بده يك سوم آن را انفاق كنم، پيامبر(ص) اجازه داد.
امام صادق(ع) نيز در ذيل آيه «ولا تبذر تبذيرا» در پاسخ سئوال كننده اي فرمود: «من انفق شيئا في غيرطاعه الله فهو مبذر و من انفق في سبيل الله فهو مقتصد»؛ كسي كه در غير راه اطاعت فرمان خدا مالي انفاق كند، تبذيركننده است و كسي كه در راه خدا انفاق كند، ميانه رو است. (بنا بن نقل تفسير صافي در ذيل آيه 92 سوره اسراء).
امير مومنان علي(ع) مي فرمايد: «الا ان اعطاء المال في غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه في الدنيا و يضعه في الاخره و يكرمه في الناس و يهينه عندالله»؛ آگاه باشيد مال را در غير مورد استحقاق، صرف كردن، تبذير و اسراف است، ممكن است اين عمل انسان را در دنيا بلندمرتبه كند اما مسلما در آخرت پست و حقير خواهد كرد. در نظر توده مردم ممكن است سبب اكرام گردد اما در پيشگاه خداوند موجب سقوط مقام انسان خواهد شد. (نهج البلاغه، خطبه 621).
باز علي(ع) فرمود: «من اشرف الشرف الكف عن التبذير والسرف»؛ از بلندمرتبه ترين شرافت هاي دوري از اسراف و تبذير است. (غرر و در رآمدي، ج6، ص24).
و نيز آن حضرت فرمود: «عليك بترك التبذير و الاسراف و التخلق بالعدل و الانصاف»؛ تبذير و اسراف را ترك كن و به خصلت عدل و انصاف متخلق باش. (غرر و درر آمدي، ج4، ص392).
از نظر قرآن و روايات، هرگونه ريخت و پاشي كه به معناي صرف بيهوده مال و ثروت باشد و يا موجبات سختي و تنگدستي خود و خانواده را فراهم آورد به عنوان مصداقي از مصاديق تبذير شناخته شده و اجازه چنين رفتار ضداقتصادي به هيچ كس داده نمي شود.
در حوزه مسائل كلان اجتماعي و حكومتي مي توان با تاسف اعلام كرد كه رفتارهاي برخي از مديران و دولتمردان رنگ و بوي تبذير و اسراف دارد و در شرايطي كه كشور در تنگناهاي مالي و اقتصادي است، برگزاري مثلا همايش هاي متعدد و بي فايده و يا كم فايده چه لزومي دارد و متاسفانه بعضا در همين سمينارها و كنفرانسها كه ميليونها تومان صرف برپايي آنها مي شود شاهد ريخت و پاشها و تبذيرهاي اندوهبار هستيم كه اين رفتار با شعار امسال كه اصلاح الگوي مصرف است در تضاد مي باشد.

 



آثار مادي و معنوي قناعت

محمدمهدي رشادتي
چيستي قناعت
قال علي(ع):لاكنز اغني من القناعه
هيچ گنجي بي نيازكننده تر از قناعت نيست. (1)
قناعت چيست؟ در تعريف قناعت علماي اخلاق چنين گفته اند:
- بهره وري از مال به مقدار نياز و ضرورت
- قناعت صفتي است در مقابل حرص و طمع (2)
- قناعت مترادف با ميانه روي در خرج كردن و هزينه نمودن مال براي خود و خانواده است.
- قناعت حالتي است مابين افراط و تفريط. يعني حالتي است ميان اسراف و سخت گيري در خرج كردن مال. (3) برخلاف سخاوت كه حالتي است ميان اسراف و بخل. زيرا سخاوت در مورد بخشيدن مال به ديگران است نه خرج كردن آن براي خود و خانواده. (4)
پيامبراكرم(ص) از جبرئيل درباره معناي قناعت مي پرسند. جبرئيل مي فرمايد: آن است كه انسان به آنچه از دنيا (از راه حلال) نصيبش مي شود هرچند مقدارش كم باشد، آن را كافي دانسته و از خداي خويش سپاسگزاري نمايد. (5)
نتيجه اينكه: قناعت نه به داشتن است و نه به نداشتن، بلكه عنصر اصلي درمفهوم قناعت اكتفانمودن به ضروريات زندگي است، چنانچه اگر اين خصوصيت در روان آدمي رسوخ كرده و ملكه او گردد دست آوردهاي ارزشمندي از جمله آرامش رواني در دنيا و رستگاري و سعادتمندي در آخرت پيدا خواهدكرد.(6)
گفت پيغمبر: قناعت چيست؟ گنج
گنج را تو وانمي داني ز رنج
اين قناعت نيست جز گنج روان
تو مزن لاف اي غم و رنج روان (7)
آثار محسوس و مادي قناعت
شخصي كه توانسته صفت قناعت را در خود نهادينه و ثابت كند، بنا به فرموده بزرگان دين در چنين فردي قطعا دست آوردهاي ارزشمند ديگري همچون عزتمندي، توانمندي، عقلانيت، آسايش و راحتي بدن (8)، عفت و پارسايي، آزادگي، آسودگي خاطر از ناحيه مردم، نداشتن غم و اندوه، فراهم نمودن زندگي مطلوب و گوارا (9)، نمايان خواهدشد.
آثار معنوي قناعت
قناعت از نشانه هاي پرهيزكاري و پارسايي شمرده شده است. سرلوحه رضا و خشنودي خداوند متعال است. انسان را از ورطه خطرناك حرص و طمع دورمي سازد.سلامت دين را درپي دارد. از مهمترين اسباب اصلاح نفس شمرده مي شود. نشانه خيرخواهي خدا نسبت به آدمي است. قناعت عبادت و عبوديت را درپيشگاه حضرت حق زيبا و نيكو جلوه مي دهد و از علائم شرافت و بزرگي همت محسوب مي گردد. (01)
اگر مي خواهي از جمله شاكرترين مردم باشي قناعت پيشه كن، اگر خواهان خودسازي هستي، قناعت را همت خود ساز. از نشانه هاي خوشبختي در زندگي است و در روز قيامت، حساب شخص قانع يقيناً آسان خواهدبود.(11) از نشانه هاي برجسته شخص رستگار و مؤمن محسوب مي شود. (21)
خدا را ندانست و اطاعت نكرد
كه بر بخت و روزي قناعت نكرد
قناعت توانگر كند مرد را
خبر كن حريص جهانگرد را
قناعت كن اي نفس بر اندكي
كه سلطان و درويش بيني يكي(31)
روش دستيابي به قناعت
زياده طلبي وحرص در واقع يك نوع بيماري روحي بوده و از يك تحليل غلط ذهني ناشي مي شود.
براي درمان آن ابتدا بايد تصور خودمان را اصلاح نماييم.
مردي به امام صادق(ع) شكايت برد كه مرتب در پي روزي رفته و به خواسته هايم مي رسم اما قانع نمي شوم و هميشه بر حرص و طمع من افزوده مي شود. سپس از امام(ع) خواست او را راهنمايي كند. حضرت فرمود:اگر توانستي به حداقل مالي كه زندگيت را مي گذراند راضي شده و درخود احساس بي نيازي كني، واقعا از همه دنيا احساس بي نيازي خواهي كرد. در غيراين صورت، اگر همه دنيا را هم به تو بدهند بازهم احساس بي نيازي نخواهي كرد. (41)
آن شنيدستي كه وقتي تاجري
در بياباني بيفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنيا دوست را
يا قناعت پركند يا خاك گور (51)
روزي پيامبر گرامي(ص) به شترچراني گذر كرد. شخصي را براي گرفتن مقداري شير نزد او روانه كرد. شتربان گفت: آنچه در پستان شتران است صبحانه قبيله است و آنچه در ظرفهاست شام ايشان مي باشد. رسولخدا(ص) فرمود: خدايا مال و فرزندانش را زياد كن.
سپس به گوسفندچراني گذر كرد. حضرت يك نفر را براي گرفتن مقداري شير نزد او فرستاد. چوپان گوسفندها را دوشيد و هرچه داشت در ظرف پيامبر(ص) ريخت و گوسفندي هم براي حضرت فرستاد و عرض كرد همين اندازه نزد ما بود، اگر بيشتر هم بخواهيد به شما مي دهيم. رسول خدا(ص) فرمود: خدايا او را به قدر كفاف روزي ده.
يكي از اصحاب عرض كرد: يا رسول الله(ص) براي شترچران كه شما را پاسخ مثبت نداد دعايي فرمودي كه همه ما آن را آرزو مي كنيم و براي گوسفندچران كه حاجت شما را روا كرد دعايي فرموديد كه هيچ يكي از ما آن را نمي خواهيم. حضرت فرمودند: آنچه كم باشد و كفايت كند بهتر است از آنچه كه زياد باشد اما دل را مشغول دارد. آنگاه فرمودند: بار خدايا به محمد و آل محمد(ص) به اندازه كفاف روزي فرما. (61)
شيخ صدوق از ابوهاشم جعفري روايت كرده كه گفت: وقتي فقر و نداري برمن شدت يافت، خدمت امام علي النقي(ع) مشرف شدم. چون در محضر ايشان نشستم فرمود: ابوهاشم، كدام يك از نعمت هاي خدا را كه به تو عطا كرده مي تواني سپاسگزار باشي؟
ابوهاشم گفت: جواب درستي نداشتم كه بدهم. سپس خود حضرت هادي(ع) فرمودند: خداوند ايمان را روزي تو كرد كه به واسطه آن بدن ترا بر آتش جهنم حرام كرد، ترا عافيت بخشيد تا بتواني اطاعت كني و قناعت را روزي تو كرد تا آبرويت حفظ شود. اي ابوهاشم من اين كلمات را بتو گفتم زيرا گمان كردم كه تو قصد شكايت داري از خدايي كه اين همه نعمت به تو ارزاني داشته است. سپس امام دستور دادند كه به او صد دينار زرسرخ پرداخت نمايند. مرحوم شيخ عباس قمي در تفسير اين حديث چنين مي گويد: از اين حديث شريف استفاده مي شود كه ايمان از عظيم ترين نعمت هاي الهي است زيرا كه قبول شدن تمام اعمال منوط به آن است و بعداز آن نعمت عافيت است و پس از عافيت نعمت قناعت است. روايت شده در ذيل آيه «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مومن فلنحينيه حياه طيبه » (سوره نحل آيه 79)
يعني هر كس عمل صالحي انجام دهد اعم از اينكه مرد باشد يا زن او را به حيات طيب (زندگي خوش) زنده نماييم. از امام معصوم سؤال شد كه منظور از حيات طيب چيست؟ فرمودند: حيات طيب همان قناعت است.(71)
گويند: «ديو جانسن كلبي» كه يكي از حكماي يونان بود وبراي خود چيزي اندوخته نداشت وپيوسته زهد پيشه كرده و در نداري زندگي مي كرد، وقتي اسكندر او را به مجلس خود دعوت كرد.آن حكيم به فرستاده اسكندر گفت: بگو به اسكندر آن چيزي كه ترا از آمدن پيش من باز داشته، همان چيز مرا از آمدن نزد تو مانع شده است. آنچه ترا بازداشته است سلطنت تو است و آنچه مرا بازداشته قناعت من است.(81)
بند بگسل، باش آزاد اي پسر
چند باشي بند سيم و بندزر
گر بريزي بحر را در كوزه اي
چند گنجد؟ قسمت يك روزه يي
كوزه چشم حريصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پردر نشد(91)
از قناعت هيچكس بي جان نشد
از حريصي هيچكس سلطان نشد(02)
نصيحتي كنمت بشنو و فراغت كن
چو فقر روي كند روي قناعت كن(12)
نتيجه: از جمله مهمترين و مؤثرترين مباني اصلاح الگوي مصرف، در فرهنگ ديني ما، «قناعت» است. آموزه قناعت، در بستر زندگي فردي و حتي اجتماعي در عين برخورداري و دارايي، مهار مستحكمي بر افسار هزينه ومصرف مي زند. قناعت بيش از هرچيز و پيش از اينكه يك الگوي رفتاري باشد، از بار معرفتي عميق برخوردار است.
علي(ع) مي فرمايند: قناعت ناشي از معرفت نفس است.(22)
فردي كه خود را به سلاح قناعت مجهز ساخته است چنانچه از دنيا بهره منديش زياد باشد در عرصه مصرف و هزينه به مقدار لازم و ضرورت اكتفا مي نمايد و از هرگونه اسراف و افراط دوري مي جويد. و چنانچه از دنيا بهره منديش كم باشد، با چراغ پرنور قناعت باشهد شيرين حيات طيب، مسيرزندگي خويش را روشن و نوراني مي نمايد.
مومن خود را از ديگران بي نياز مي داند چون الگوي رفتاري خود را «قناعت» قرار داده است. و به همين علت بسيار عزيز و عزتمند است. مومن دامن پاك خويش را به سياهي هاي حرص و طمع آلوده نمي سازد.
بنظر مي رسد تا وقتي آحاد جامعه اسلامي از حيث معرفتي و باور، ارزش قناعت را درك و فهم نكند و آن را در حيطه عمل فردي و اجتماعي خويش به مثابه الگوي صحيح زندگي عزتمندانه وارد ننمايد، از اصلاح الگوي مصرف نشاني مطمئن بدست نخواهد داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشتها
1- نهج البلاغه، محمد دشتي حكمت 137
2- معراج السعاده، ملااحمد نراقي ص 033
3-4- درس هايي از اخلاق، آيه الله مشكيني، ص 153
5- طرائف الحكم، آيه الله احمد آشتياني، جلد2، ص 298
6- ميناگر عشق، كريم زماني، ص 837
7- مثنوي معنوي دفتر اول، 2322-2321
8- منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج2ص 958
9 و 01- غررالحكم، 2 جلدي، ج2، ص 324-323
11- ميزان الحكمه، پيشين، ص 859
21- نهج الفصاحه ، مرتضي فريد تنكابني، ص 135
31- كليات سعدي، بوستان سعدي، ص 254- 552
41- اصول كافي، كليني، ترجمه سيدجواد مصطفوي ج3 ص 902
51- كليات سعدي، گلستان، پيشين، ص 57
61- اصول كافي، پيشين ص 012
71 و 81- مجموعه آثار شيخ عباس قمي، ولي فاطمي ص 514 و 605 همچنين الميزان ج 12 ص 415 و نهج البلاغه، دشتي ص 384
91- مثنوي معنوي، پيشين، دفتر اول، 21-91
02- همان، دفتر پنجم، 2398
12- نشان از بي نشان ها، علي مقدادي اصفهاني ج1 ص 344
22- غررالحكم، پيشين، ص 333

 



حكايت زاهد وحاكم

عباسعلي كامرانيان
زاهدي از كويي مي گذشت.
حاكمي با خدم و حشم و قراولان بسيار از مسير مخالف مي آمد و مردم نيز كنار ايستاده و به او تعظيم مي كردند و
زاهد كنار ايستاد و تعظيم نكرد.
حاكم، زاهد را ديد كه به او اعتنايي نكرد؛ خشمگين شد و فرياد زد: اي ژنده پوش! آداب احترام نمي داني؟
زاهد گفت: سلام عليكم!
حاكم بدون اينكه پاسخ سلام او را بدهد با ناراحتي گفت: نمي داني در برابر چه كسي ايستاده اي؟ من حاكم اين شهرم، فرمانده لشكريان تحت نظر من است، هيچ كس نمي تواند در برابر قدرت و انديشه من مقاومت كند و
زاهد گفت: آري، اما سخن خدا را نشنيده اي كه فرموده است: خودستايي نكنيد و انتظار تملق گويي نداشته باشيد.
حاكم گفت: چنين آياتي به گوشم آشنا نيست، بگو تا بدانم!
زاهد گفت: خداوند سبحان درباره دوري از خودستايي فرموده اند: الم تر الي الذين يزكون انفسهم
آيا نديدي كساني را كه خودستايي مي كنند؟! (اين خودستايي ها بي ارزش است.) (نساء 94) فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقي. خودستايي نكنيد زيرا او (خداوند) پرهيزگاران را بهتر مي شناسد. (نجم/23)
همچنين درباره سرنوشت وحشتناك تملق دوستان فرموده اند: لاتحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازه من العذاب و لهم عذاب اليم.
گمان نبر كساني كه از اعمال (زشت) خود خوشحالند و دوست دارند در برابر كار (نيكي) كه نكرده اند (از سوي مردم) مورد ستايش قرار گيرند از عذاب الهي بركنارند. (برعكس) براي آنها عذاب دردناكي مهيا است! (آل عمران/818)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14