(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 29 دي 1388- شماره 19563
 

تفاوت هاي مفهومي تهاجم فرهنگي و جنگ نرم 1

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تفاوت هاي مفهومي تهاجم فرهنگي و جنگ نرم 1

اشاره
«سازمان بسيج مستضعفين جمهوري اسلامي ايران» با انتشار كتاب «از تهاجم فرهنگي تا جنگ نرم» كار ارزنده اي را در تبيين نظريه سياسي حضرت آيت الله سيدعلي خامنه اي (از سال 1368 تا امروز ) ارائه كرده است.
مقام معظم رهبري در طول دو دهه گذشته در طول فلسفه سياسي امام خميني(ره) تئوري جامع و مانعي را در حوزه سياست داخلي و خارجي ارائه كرده اند كه هر كدام از زواياي اين تئوري، خود موضوع يك پژوهش آكادميك است. با اين حال، به اسباب گوناگون پژوهشكده ها و دانشگاههاي كشور پيرامون تبيين و تحليل نظريه سياسي مقام معظم رهبري غفلتي بزرگ ورزيده اند و اكنون كه جامعه ايرانيان شاهد تحقق پيش بيني ها و تحليل هاي رهبر فرزانه خويش است، تبيين آن بيش از گذشته ضروري به نظر مي رسد.
از اين رو، كتاب «از تهاجم فرهنگي تا جنگ نرم» كه به همت آقايان «مجتبي احمدي»، «ابوذر زارع» و «حسين همازاده» در معاونت فرهنگي و اجتماعي سازمان بسيج مستضعفين به چاپ رسيده، اهميتي دو چندان مي يابد؛ خصوصا اينكه اثر مذكور در مرز تاريخ و تئوري حركت مي كند و از اين حيث نيز يك تجربه نو محسوب مي گردد. بدين معنا كه مخاطب با خواندن اين كتاب، هم با سير تطور و تكوين نظريه جنگ نرم آشنا مي شود و هم تاريخچه تئوريك اين بحث را كه ريشه در پروژه تهاجم فرهنگي دارد از سال1368 بازخواني مي كند. حركت در مرز تئوري و تاريخ سبب مي گردد كه مخاطب تنها با يك موضوع انتزاعي رويارو نگردد، بلكه مصاديق و مستندات نظريه را نيز بيابد و ذهن تحليلگر او را به زواياي جديد ورود كند.
روش شناسي نگارش و گردآوري اين كتاب نيز در نوع خود بديع و جديد است. برخلاف آثاري كه معمولا و صرفا به جمع آوري نوشتارها و گفتارهاي مقام معظم رهبري اكتفا مي نمايند و آنان را ذيل يك موضوع خاص طبقه بندي و منتشر مي كنند، اين كتاب به چنين كاري اكتفاء نكرده است، بلكه ضمن پايبندي به طبقه بندي موضوعي، در ابتداي هر فصل تحليلي از رويكرد مقام معظم رهبري را نيز ارائه داده و هم لب لباب گفتار معظم له را به مخاطب ارائه نموده و هم در مقام تبيين سياسي آن كوشيده است. چنين شيوه اي، اثر را به وزن ارزنده اي ارتقاء داده و آن را از افتادن به دام كليشه هاي مرسوم و رايج رها ساخته است.
كتاب «از تهاجم فرهنگي تا جنگ نرم» كه با عنوان دوم «واكاوي مختصات منازعه نرم»، ماه گذشته و در 296 صفحه روانه بازار كتاب شده است، از امروز به صورت پاورقي در اين صفحه به چاپ مي رسد. «روزنامه كيهان» اميد دارد كه پژوهشگران دانشگاهي كشور با جد و جهد گسترده اي به تبيين و تحليل بنيان هاي نظري- سياسي مقام معظم رهبري همت گمارند، آفات تفكر ترجمه اي- خصوصا در حيطه فلسفه سياسي و نظريه اي دولت- را از خود بزدايند و در گسترش يك نظري بومي و اسلامي بكوشند. زحمات گردآورندگان اين مجموعه در «سازمان بسيج مستضعفين» كشور را ارج مي نهيم و مطالعه پيوسته اين پاورقي «كيهان» را براي افزايش «بصيرت سياسي و فرهنگي» خوانندگان ارجمند توصيه مي كنيم.
دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان
مقوله تهاجم فرهنگي و جنگ نرم در پارادايم جنگهاي كم شدت قابل فهم و تفسير است چراكه تاكيد و توجه در جنگهاي كم شدت بر دستيابي به اهداف مورد نظر از طريق كمترين ميزان هزينه است. در اين زمينه اگرچه تمركز تهاجم فرهنگي بر مورد هدف قراردادن عقبه فكري و فرهنگي جبهه خودي است اما نسبت تهاجم فرهنگي و جنگ نرم را - آن چنان كه در نمودار زير آمده است- مي توان نسبت عموم و خصوص مطلق دانست به اين معنا كه گستره مفهومي جنگ نرم فراگيرتر از تهاجم فرهنگي بوده و به تعبير ديگر جنگ نرم علاوه بر بعد فرهنگي داراي ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي و سازوكارهاي متنوعي در مقايسه با تهاجم فرهنگي است.
نسبت شناسي جنگ نرم و تهاجم فرهنگي
اين نكته با توجه به سير بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي از سال 1368 تاكنون در حوزه موضوعي اين پژوهش نيز به خوبي قابل مشاهده است. اما براي تبيين هر چه بهتر تفاوت هاي مفهومي تهاجم فرهنگي و جنگ نرم ناگزير از ارائه تعريف و احصاء مولفه هاي اصلي اين دو مفهوم هستيم.
در اين راستا براي دستيابي به تعريفي نظام مند از تهاجم فرهنگي ابتدا مي بايست به واكاوي و تبيين مفهوم فرهنگ پرداخت؛ مفهوم فرهنگ يكي از پيچيده ترين مفاهيم حوزه علوم اجتماعي به حساب مي آيد كه تا كنون صدها تعريف از آن ارائه گرديده است و تبيين موشكافانه تعاريف ارائه شده و بررسي وجوه تمايز اين تعاريف از يكديگر و نهايتا ارائه تعريف برگزيده، از موضوع و عهده اين پژوهش خارج است. لذا به منظور پرهيز از مطول گويي و بحثهاي صرفا نظري كوشيده ايم با تعيين خطوط كلي تعاريف ارائه شده و حوزه هاي موضوعي مشترك آنها، تعريف مرجح و برگزيده خود از فرهنگ را ارائه دهيم.
در تعاريف فرهنگ دو دسته موضوعي قابل احصا است. دسته اول شامل مفاهيمي چون عموميت، انتقالي بودن، انباشتي بودن، اكتسابي بودن، متغير بودن و تداوم فرهنگ است كه همگي بر فرايندي بودن و صورت اين مفهوم دلالت دارند و دسته ديگر شامل مفاهيمي چون دانش، نگرش، اعتقادات، گرايشها، اخلاق، ارزشها، هنر، ادبيات، كنشهاي انساني و... است كه اين مفاهيم نيز همگي بر درون مايه فرهنگ دلالت ميكنند. بنابراين با توجه به اين دو دسته مفاهيم مي توان فرهنگ را اينگونه تعريف كرد:
«فرهنگ فرايند معنايابي و تكامل زندگي انسان در ارتباط با خود و جهان پيراموني است و به تعبير ديگر مي توان فرهنگ را «بستر تعامل» در جوامع انساني يا «نرم افزار زندگي» دانست.»
براي درك بهتر تعريف ارائه شده، لازم است به مفهوم نرم افزار و كاركردهاي آن توجه ويژه شود؛ نرم فزار حلقه واسط سخت افزارها با يكديگر و همچنين كاربران با سخت افزارها در يك سيستم انفورماتيك است كه بدون آن هيچگونه تعاملي در سيستم به وجود نمي آيد. فرهنگ نيز به مثابه حلقه واسط برقراري ارتباط معنادار انسان با خويشتن و جهان پيراموني بوده و زبان مشترك جوامع انساني به حساب ميآيد كه بدون آن امكان شكل گيري جوامع انساني وجود ندارد.
در تعريف فوق از فرهنگ به مفهوم تكاملي و انباشتي بودن فرهنگ نيز اشاره شده است كه توجه به آن در فهم هر چه بهتر سازوكار تهاجم فرهنگي مهم مينمايد؛ فرهنگ شامل دستاوردهاي بشري در طول تاريخ است و از آنجا كه خداوند انسانها را متفاوت خلق كرد «و قد خلقكم أطواراً»1 و آنها را به صورت قبايل، اقوام و نژادهاي مختلف قرار داد «يا أيّها النّاس نّا خلقناكم م ن ذكر و أنثي و جعلناكم شعوباً و قبائ ل ل تعارفوا ن أكرمكم ع ند اللّه أتقاكم نّ اللّه عليم خبير»2 فرهنگ ها و دستاوردهاي بشري در طول تاريخ به صورت متنوع ظهور و بروز پيدا كردند. اين تنوع فرهنگي همچنان كه اشاره شد در بستر خلقت به وجود آمده و بر اساس حكمت الهي صورت گرفته است و طبيعتا اين خلقت متنوع گونه، دلايلي داشته كه به زعم ما عبارتند از :
1. از آنجا كه يكي از راه هاي شناخت و توليد دانش در بستر تفاوت ها معنا مي يابد، يكسان و همگون بودن همه چيز امكان فهم جديد را از بين ميبرد. به عنوان مثال اگر همه اشياء سفيد بود آيا سياهي و يا ديگر رنگها قابل تصور بودند؟ پس تنوع و تفاوت فرهنگي ميتواند منتهي به معرفت هاي جديد گشته و به غناي معرفتي انسان ها بيانجامد. به تعبير ديگر تفاوتها و تنوع هاي فرهنگي، بستري براي تكامل معرفتي است (بر وزن تفاعل دقت شود.)
2. اگر يكي از دلايل اصلي فخرفروشي و سلطه جويي انسانها را عدم احساس نياز و وابستگي به يكديگر بدانيم، شايسته است انسانها نيازمند و محتاج به يكديگر باشند تا زمينه ي سلطه جويي و فخرفروشي ايشان از بين برود. لذا خداوند انسانها را محتاج به يكديگر آفريد تا همه چيز در يك قوم خلاصه نشده و زمينه تعامل انساني و فرهنگي فراهم گردد و نژادپرستي و قوم مداري از ميان برود. از طرف ديگر اگر خداوند اقوام و انسانها را نيازمند به يكديگر قرار نمي داد هيچگاه زمينه تعاون، ايثار، انفاق و همچنين پيوندهاي عاطفي نظير روابط خانوادگي نيز فراهم نميشد. البته اين بيان بدان معنا نيست كه همه دستاوردهاي بشري مطلوب و مورد تاييد است بلكه خداوند خود به معياري براي مطلوبيت و برتري فرهنگي اشاره كرده است كه آن معيار تقواست.
با توجه به روشن شدن مفهوم تكامل و تنوع فرهنگي اكنون ميبايست به مفهوم، رويكردها و سازوكارهاي ارتباطات ميان فرهنگي به عنوان بستري براي تكامل فرهنگي اشاره كرد.
ارتباطات ميان فرهنگي :
ارتباطات ميان فرهنگي را مي توان فرايندي مناسب براي تبادل دستاوردهاي فرهنگي از قبيل تبادل دانش ها، ارزش ها و الگوهاي رفتاري به حساب آورد. بدون شك اگر ارتباطات ميان فرهنگي از طريق به اشتراك گذاشتن دستاوردها، هم افزايي فرهنگ ها و در بستري طبيعي رقم بخورد، زمين هاي بسيار مناسب براي اشاعه ارزشها و الگوهاي فرهنگي مطلوب و شناخت متقابل فرهنگ ها از يكديگر و در نهايت رشد و تعالي جامعه بشري است. از اين رو جوامع انساني ناگزير از گسترش ارتباطات ميان فرهنگي هستند.
بديهي است هنگامي كه از طبيعي بودن بستر ارتباطات ميان فرهنگي سخن گفته ميشود، نفي هرگونه نگرش استكباري، سلطه جويانه و استثماري در آن نهفته است؛ چرا كه نگرشهاي استثماري و استكباري غلبه و تسلط كامل فرهنگ مورد نظر بر فرهنگهاي ديگر را موجب گرديده و منتهي به حذف و طرد ديگر فرهنگها ميشود. قوم مداري و خود برتربيني نژادي، نمونه بارز اين بي عدالتي فرهنگي است. پس عدالت فرهنگي مقدمه و بستر تحقق ارتباطات ميان فرهنگي مطلوب و در نهايت تكامل و تعالي فرهنگي جامعه بشري است. البته ملاحظه ديگري كه در اين ارتباط وجود دارد آن است كه بايد ارتباطات ميان فرهنگي با پلوراليسم فرهنگي اشتباه گرفته نشود. چرا كه نسبيت فرهنگي از درست بودن اجزاي فرهنگي همه فرهنگها سخن ميگويد در حالي كه ارتباطات ميان فرهنگي بر تعامل فرهنگ ها و اخذ مولفه هاي مثبت آنها تاكيد دارد.
اما امروزه ارتباطات ميانفرهنگي تحت تاثير گسترش رسانه هاي ارتباط جمعي به شكل ارتباطات جهاني در آمده و رسانه هاي عمومي به طور عام (رسانه هاي پخشي، چاپي، ديجيتال و سايبر) نقش واسطه گري را در گسترش ارتباطات ميانفرهنگي به عهده دارند. اين واسطه بودن رسانه ها باعث گرديده تا جهان امروز به جامعه اي اطلاعاتي و شبكه اي مبدل گرديده و فواصل زماني- مكاني يا همان مرزهاي جغرافيايي تا حد زيادي جايگاه خود را از دست بدهند.
بي ترديد در اين فضاي فرهنگي و رسانه اي، جهان شبكه اي ميتواند شرايط هم افزايي و شناخت متقابل فرهنگ ها را فراهم آورد اما در عين حال جهان شبكه اي و جامعه اطلاعاتي همچنان كه فرصتي براي تبادل انديشه هاست تهديدي بزرگ نيز به حساب مي آيد. چراكه اگر مديريت رسانه هاي جهاني در دست مافياهاي سرمايه داري و جريان هاي سياسي خاص قرار گيرد تنها آنها هستند كه فرصت بيان سخنان خود را دارند و اين عملا به معناي انحصاري و اختصاصي شدن جوامع اطلاعاتي و جهان شبكه اي است. به تعبير ديگر جهان شبكه اي زمينه ساز ايجاد سلطه ناملموس فكري- فرهنگي است. در ادبيات علوم ارتباطات از اين اتفاق با عنوان هژموني ياد ميشود. هژموني دقيقا به معناي سلطه نرم و ناملموس است.
البته فهم اين هژموني در جهان پيچيده امروز به آساني امكان پذير نيست چرا كه جريان سلطه از روندها و فرايندهاي پيچيده اي براي حفظ و تداوم سلطه ي خود استفاده ميكند. به عنوان مثال يكي از تاكتيك هاي نظام سلطه در مديريت جامعه ي اطلاعاتي و شبكه اي، تاكتيك مارپيچ سكوت است كه طبق اين تاكتيك همه ميتوانند سخن بگويند اما آنقدر صداي جريان اصلي قوي و رساست كه صداي بازيگران ضعيف در اين «اقيانوس اطلاعات» گم ميشود. اين يعني اينكه شما حق سخن گفتن داريد اما صداي شما شنيده نمي شود! و اين ممانعت ابتدائاً از طريق حذف و كنترل جريان مخالف و مهمتر از آن از راه تقويت صداهاي مورد نظر جريان سلطه صورت ميگيرد. تعبير فرياد زدن در بازار مسگرها دقيقا بيانگر وضعيت جامعه اطلاعاتي و شبكه اي امروز است. اميرالمومنين (عليه السلام) نيز در تعبيري زيبا و رسا ميفرمايند:
اذا كثرت الجواب، خفي الصواب
ممكن است در اينجا اين ابهام به وجود آيد كه «پس هر كس قويتر باشد ميتواند صداي خود را به گوش ديگران برساند و راه براي قويتر شدن ما نيز بسته نيست» در پاسخ بايد گفت هرچند ظاهر امر اينگونه نشان ميدهد اما هنگامي كه عميق تر مينگريم متوجه برنامهاي پيچيدهتر از سوي نظام سلطه براي جلوگيري از ايجاد و تقويت جريانهاي منتقد ميشويم كه ميتوان از آن تحت عنوان « از خود بيگانگي فرهنگي ملتهاي ديگر» ياد كرد.
در اين راستا جريان سلطه سالها براي اينكه نظام سياسي، اقتصادي، اجتماعي و «سبك زندگي» مطلوب خود را به جريان غالب يا همان الگوي برتر حيات تبديل كند برنامه هاي فراواني را تدارك ديده و اجرا نموده است. اين اقدامات همگي ذيل مفهوم يكسان سازي فرهنگي معنا مي يابد. يكسان سازي فرهنگي به معناي فرهنگ زدايي از جهان و حاكم كردن فرهنگ مطلوب جريان سلطه است.
به تعبير ديگر برنامه نظام هژمونيك جهاني و جريانهاي مخوف و پنهان قدرت- ثروت در جهان آن است كه با به كارگيري شيوه هاي گوناگون به هدف خود مبني بر اينكه هر انسان در هر نقطه اي از جهان همانگونه كه نظام سلطه مي خواهد بينديشد و همانگونه كه نظام سلطه مي پسندد عمل كند، جامه عمل بپوشانند. البته بايد توجه داشت كه اين يكسان سازي و ازخودبيگانگي، از جنس فرهنگي بوده و ناملموس است چرا كه اگر اين يكسان سازي از سر اجبار و با زور انجام ميگرفت مقاومت بسياري در مقابل آن صورت مي پذيرفت.
براي فهم بهتر اين پديده از تعبير رساي رهبر انقلاب در باب فرهنگ بهره مي بريم كه فرهنگ را به مثابه هوا قلمداد كرده اند. بدون شك وقتي هواي موجود در فضاي ارتباطات جهاني و به ويژه جامعه اطلاعاتي و شبكه اي، هوايي آلوده باشد همه آناني كه در اين جامعه زندگي مي كنند خواسته يا ناخواسته تحت تاثيرات سوء استنشاق اين هواي آلوده قرار خواهند گرفت. از اين رو حتي اگر فرصتي هم براي قويتر شدن در جامعه اطلاعاتي و شبكه اي فراهم باشد بدون آگاهي از پديده از خود بيگانگي فرهنگي نمي توان مطلب جديدي را منتشر نمود بلكه اتفاقا به صورت غيرمستقيم و ناآگاهانه اكثريت انسانها بازيگران نظام سلطه در فضاي ارتباطات جهاني بوده و هرچه بيشتر به رونق جريان مسلط كمك خواهند كرد و به بيان رساتر همگان در زميني بازي مي كنند كه نظام سلطه طراحي كرده است.
همچنين فارغ از بحث هاي مهم پيشين كه در جاي خود اهميت بسياري دارند، نظام سلطه پديده اي نيست كه يك شبه و دفعتا به وجود آمده باشد بلكه استعمار كهنه و نو صدها سال جهتگيري مستضعف سازي، عقب مانده نگه داشتن و ناتوان كردن جهان سوم از طريق غارت سرمايه هاي مادي و معنوي آنها را در دستور كار خود داشته ولذا بي عدالتي موجود در جهان پديده تثبيت شده اي با قدمت چندصدساله است. در نتيجه جهان مستضعفين مي بايست دادخواهي صدها سال ناتوان سازي و استضعاف را در صدر فهرست مطالبات خود از جريان مسلط جهان قرار دهد. هرچند كه براي تغيير معادلات ناعادلانه جهاني نبايد از نقش موثر فشار افكار عمومي جهان غافل شد.
از اين رو جامعه شبكه اي و دهكده اي شدن جهان بيشتر از آن كه فرصتي براي ارتباطات ميان فرهنگي عدالت محور باشد تهديدي فرهنگي به حساب ميآيد كه هرچه بيشتر به تداوم جريان سلطه مي انجامد. در ادبيات علمي از اين رويداد جهاني با عنوان امپرياليسم فرهنگي- رسانه اي ياد مي شود و افرادي چون والر اشتاين و شيلر به مفاهيمي چون مركز-پيرامون در جريان بين المللي خبر و امپرياليسم رسانهاي اشاره كردهاند اما اين مفاهيم هيچگاه نتوانسته به جرياني معتنابه در حوزه علوم اجتماعي و ارتباطي تبديل گردد. بر اين اساس و با عنايت به توضيحات ارائه شده ميتوان نقطه مقابل عدالت فرهنگي را ظلم فرهنگي قلمداد كرد.
همچنين استراتژي مقابله با اين هژموني و امپرياليسم فرهنگي را ميتوان به طور تيتروار، ترويج سواد رسانه اي، تقويت تفكر انتقادي جهت خروج از غفلت و آگاهي هاي كاذب و پديدار شدن بيداري و خودآگاهي فرهنگي در كشورهاي مستضعف جهان دانست كه در صورت فراگيري اين خودآگاهي فرهنگي، ميتوان انتظار داشت فرهنگ گزينشگري و انتخاب در مقابل فرهنگ تسليم و تقليد به عنوان راهبرد رهايي از سلطه رواج يابد. حال با توجه به تبيين موضوعي تهاجم فرهنگي به ارائهي تعريفي از تهاجم فرهنگي مي پردازيم.
«تهاجم فرهنگي فرايند نظام مند و هدفدار تزريق ويروس هاي فكري، اخلاقي و رفتاري از سوي جريان سلطه گر است كه به منظور آلوده سازي، ايجاد مسموميت و منفعل سازي جامعه مورد نظر و در نهايت ايجاد، تداوم و گسترش سلطه فرهنگي در گروه و يا جامعه هدف صورت ميگيرد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14