نشانه هاي خود باختگي فرهنگي
|
|
سفر به جنوب خاطره اول؛ يك ملاقات پر رمز و راز-1
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
نشانه هاي خود باختگي فرهنگي
تعريف تهاجم فرهنگي 17 / 04 / 1383 نه فقط از لحاظ سياسي و امنيتي، بلكه از لحاظ فرهنگي نيز به ما هجوم آوردند. من كه مي گويم تهاجم فرهنگي، عده اي خيال ميكنند مراد من اين است كه مثلاً پسري موهايش را تا اين جا بلند كند. خيال ميكنند بنده با موي بلند تا اين جا مخالفم. مسأله تهاجم فرهنگي اين نيست. البته بي بندوباري و فساد هم يكي از شاخه هاي تهاجم فرهنگي است؛ اما تهاجم فرهنگي بزرگتر اين است كه اينها در طول سالهاي متمادي به مغز ايراني و باور ايراني تزريق كردند كه تو نمي تواني؛ بايد دنباله رو غرب و اروپا باشي. نمي گذارند خودمان را باور كنيم. الان شما اگر در علوم انساني، در علوم طبيعي، در فيزيك و در رياضي و غيره يك نظريه علمي داشته باشيد، چنانچه برخلاف نظريات رايج و نوشته شده دنيا باشد، عده اي مي ايستند و مي گويند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظريه فلاني است؛ حرف شما در روان شناسي، مخالف با نظريه فلاني است. يعني آنطوري كه مؤمنين نسبت به قرآن و كلام خدا و وحي الهي اعتقاد دارند، اينها به نظرات فلان دانشمند اروپايي همان اندازه يا بيشتر اعتقاد دارند! جالب اين جاست كه آن نظريات كهنه و منسوخ ميشود و جايش نظريات جديدي ميآيد؛ اما اينها همان نظريات پنجاه سال پيش را به عنوان يك متن مقدس و يك دين در دست مي گيرند! ده ها سال است كه نظريات پوپر در زمينه هاي سياسي و اجتماعي كهنه و منسوخ شده و ده ها كتاب عليه نظريات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سالهاي اخير آدم هايي پيدا شدند كه با ادعاي فهم فلسفي، شروع كردند به ترويج نظريات پوپر! سال هاي متمادي است كه نظريات حاكم بر مراكز اقتصادي دنيا منسوخ شده و حرف هاي جديدي به بازار آمده است؛ اما عده اي هنوز وقتي مي خواهند طراحي اقتصادي بكنند، به آن نظريات كهنه قديمي نگاه مي كنند! اينها دو عيب دارند: يكي اين كه مقلدند، دوم اين كه از تحولات جديد بي خبرند؛ همان متن خارجي را كه براي آنها تدريس كرده اند، مثل يك كتاب مقدس در سينه خود نگه داشته اند و امروز به جوانهاي ما مي دهند. كشور ما مهد فلسفه است، اما براي فهم فلسفه به ديگران مراجعه مي كنند! اهميت تهاجم نرم 22/02/1388 ملت ما، جوانان ما، زن و مرد ما نبايد احساس كنند كه دوران مجاهدت به پايان رسيد، خطري ما را تهديد نمي كند. ممكن است خطر نظامي ما را تهديد نكند، همين جور هم هست. امروز ملت ايران به آن رتبه اي از اقتدار رسيده كه خطرپذيري دشمنان خود را بسيار بالا برده، جرئت نمي كنند به اين ملت تهاجم نظامي كنند؛ مي دانند سركوب خواهند شد؛ مي دانند كه اين ملت مقاوم است. بنابراين خطر تهاجم نظامي بسيار پائين است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامي نيست. دشمن به آن نقاطي متوجه مي شود كه پشتوانه استقامت ملي ماست. دشمن وحدت ملي و ايمان عميق ديني را هدف قرار مي دهد. دشمن روحيهي صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار مي دهد؛ اين تهاجم از تهاجم نظامي خطرناك تر است. در تهاجم نظامي شما طرفتان را مي شناسيد، دشمنتان را مي بينيد؛ اما در تهاجم معنوي ، تهاجم فرهنگي ، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمي بينيد. هوشياري لازم است. استحاله يعني: ظاهر اسلامي باشد اما رفتار و عملكرد، غيراسلامي 2/06/1388 عين همان چيزي كه در مورد يك شخص ممكن است پيش بيايد - يعني فساد و انحراف - در يك نظام هم ممكن است پيش بيايد. در يك نظام حكومتي، يك نظام سالم، يك نظام اسلامي، همين بيماري اي كه اشخاص ممكن است دچارش بشوند، ممكن است به سراغ نظام اسلامي بيايد، به سراغ جمهوري اسلامي بيايد. اسم، جمهوري اسلامي باشد، ظاهر اسلامي باشد، صورت، صورت اسلامي باشد، اما سيرت و رفتار و عملكرد و برنامه ها، برنامه هاي غير اسلامي؛ همان مسئله صورت و سيرت انقلاب كه سال گذشته براي دانشجويان عزيز در يك جائي اين را مطرح كردم. آنچه تاكنون خوانده شد، سخنان رهبر معظم انقلاب در باب تعاريف مربوط به حوزه تهاجم فرهنگي و جنگ نرم بود. لكن در فصل اول در كنار تعاريف، بخشي نيز به جملات ايشان در باب تبيين چيستي و ماهيت هجمه فرهنگي و جنگ نرم عليه نظام اسلامي اختصاص دارد كه ذيلا به استحضار خوانندگان عزيز مي رسد. ب) تبيين تهاجم فرهنگي غرب عليه اسلام 7/9/1368 امروز تهاجم فرهنگي عظيمي عليه اسلام هست كه ارتباط مستقيمي با انقلاب ندارد. اين تهاجم، وسيع تر از انقلاب و عليه اسلام است . چيز عجيب و فوق العاده اي است كه با تمام ابعاد فرهنگي و اجتماعي و سياسي ، عليه اسلام ـ و حتي اسلامي كه در توده مردم الجزاير نفوذ دارد ـ وارد كارزار شده است . فقط يك استثنا دارد و آن اسلام وابسته به دستگاه هاي استعماري و فهدگونه است ؛ و الا حتي اسلام هاي به معناي اعتقاد عوامانه مردم هم مورد تهاجم است ؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابي ـ و به تعبير آنها اسلام ايران ـ كه ديگر وضعش روشن است . از بيست سال پيش نقشه مي ريزند تا در آينده از آن جواب بگيرند 7/9/1368 اينها، راجع به اسلام كارشناس و متفكر دارند كه مي نشينند بررسي مي كنند و درباره ملت ها و انديشه ها و روحيات و مذاهب گوناگون ، پرونده هايي درست مي كنند و در مراكز تحقيقاتي و فرهنگي و جاسوسي و سياسي خود، تمام آن پرونده هاي آرشيو شده را دو مرتبه مطرح مي كنند و كارهاي تحقيقاتي جديد انجام مي دهند. اين كه مي شنويم در اسرائيل ، سميناري تحت عنوان «شناخت اسلام و تشيع در ايران « برگزار مي شود، به همين معنا و در همين جهت است . در بسياري از جاهاي دنيا، سمينارها و جلسات تحقيقاتي اي توسط دنياي غرب و سرمايه داري و استكبار تشكيل مي شود و تزهاي گوناگوني براي بازنگري به اسلام مطرح مي گردد. استكبار، همه وجودش را انديشمندانه در جهت اداره ي مطلوب خودش به كار مي گيرد و كاملاً با فكر حركت مي كند و جريانات جهاني را هدايت مي نمايد تا محفوظ بماند؛ چون مي داند كه اگر فكر و پيش بيني و آينده نگري نكرد و اگر آمار نداشت ، ضربه خواهد خورد. عالي ترين و ممتازترين دستگاههاي فكري ، در اختيار استكبار است . اينها، از پانزده يا بيست سال پيش ، براي مسايل بلند مدت سرمايه داري ، فكر و طراحي مي كنند و نقشه مي ريزند تا در آينده از آن جواب بگيرند.
|
|
|
سفر به جنوب خاطره اول؛ يك ملاقات پر رمز و راز-1
اشاره: «احمد اللهياري» را مي توان از كم نظيرترين روشنفكران و با استعدادترين نويسندگان عصر پهلوي دوم ناميد؛ «كم نظيرترين روشنفكر» از آن حيث كه از معدود كساني بود كه وقتي درگذشت با انبوهي از نوشته ها و خاطرات مكتوب از جريان روشنفكري دهه هاي چهل و پنجاه ايران از ميان ما رفت و به هر روي از خود براي نسل جوان كوله باري از تجربيات - هرچند تلخ و جانسوز - را به جا گذاشت و الگويي ديگر «با استعدادترين نويسندگان» چرا كه قلمي روان، حافظه اي قدرتمند و ذهني خلاق داشت. هم انواع نحله هاي سياسي عصر پهلوي دوم را ديده بود و در خاطراتش راوي منش و روش آنان - از بهائيان تاماركسيست ها گرفته تا جبهه ملي و درباريان - بود و هم اقسام محافل هنري را مي شناخت و از تفرعن و بلاهت هنرمندان مدرن سخن مي گفت. روزگاري را در ميان گروههاي چپ گراي نوكر راست كه كل فعاليت هاي چريكي يشان كافه نشيني و خيابان گردي بود، گذراند و روزگاري را هم در زندان شاه و بعد دوره اي را در جمع سلطنت طلبان سپري كرد. همه اين فراز و فرودها به او شخصيت ويژه اي را بخشيد و البته دردهايي جانكاه را بر پيكرش نهاد. با اين حال، در سال هاي پاياني عمرش «راوي درد» بود؛ درد بيماري روشنفكري و غرب زدگي و رنج سياست بازي و حقه بازي كه همه تجسم تاريخ عصر پهلوي دوم بود؛ سياه و نكبت بار. دوراني را كه در «دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان» گذراند، به نوشتن خاطراتش پرداخت. گاه خاطره اي را مي نوشت و پژوهشگران دفتر براي يافتن مستندات تاريخي آن به آرشيوهاي اسناد در كيهان و ديگر مراكز مي رفتند. در بسياري از موارد، مستندات خاطرات او را مي يافتند (اين نشان از صدق روايت هاي اللهياري داشت) و در موارد اندكي كه مستندات يا شواهد مكمل آن خاطره يافت نشد، بايد به انتظار ماند تا روزي نهادهاي امنيتي ما (مانند وزارت اطلاعات و ...) انبوه اسناد حاضر در بايگاني هاي خود را منتشر سازند. درباره نوشتارهاي تاريخي اش نيز چنين روش پژوهشي اي طي مي شد كه نمونه آن را در كتاب «بهائيان در عصر پهلوي ها» جلد 31 از مجموعه كتابهاي «نيمه پنهان» مي توان ديد، با اتكاء به انبوه اطلاعات تاريخي و درك تحليلي اش از وقايع، متني حجيم را مي نوشت و محققان دفتر، به سراغ تكميل منابع و اسناد آن مي رفتند. اين روش تاريخ نگاري شفاهي كه در برجسته ترين دانشگاههاي دنيا مانند «هاروارد» و «استنفورد» اجرا مي شود، تلفيقي از تاريخ نويسي كلاسيك و خاطره نويسي مدرن است و «احمد اللهياري» با كمك پژوهشگران دفتر پژوهشهاي كيهان در 2 كتاب ماندگارش به نام هاي «بهائيان در عصر پهلوي ها» و «روايت سانسور و مميزي در عصر پهلوي دوم» جلد 24 از «نيمه پنهان» چنين راه دشواري را پيمود و البته نتيجه آن، استقبال گسترده مخاطبان از اين آثار بود. با اين همه، سن او بالا بود و روز به روز ناتواني هاي جسمي بر ضعف او مي افزود. شايد در اين بين پاره اي خطاها (مثل اشتباهات سهوي در ذكر تاريخ يا احيانا نام معدودي مكان ها) رخ داده باشد. «دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان» با بازبيني متن خاطرات و دست نوشته هاي «احمد اللهياري» كوشيده است تا متن نوشتارهاي او را - با اجازه اي كه از آن مرحوم دارد - از چنين مواردي پيراسته گرداند و البته همه ويرايش ها كه موارد اندكي را شامل مي شوند، با نمادهايي مثل كروشه مشخص شده اند. چنانكه خوانندگان ارجمند مواردي را مستحق يادآوري جهت ويرايش و رفع خطاهاي احتمالي ديدند، از تذكراتشان استقبال مي كنيم. در چنين پروژه گسترده و پر اطلاعاتي، خطاهاي اندك محتمل و البته سهوي است. 29 دي ماه 1386 «احمد اللهياري» از دنيا رفت و هنوز جا داشت تا بماند و بنويسد. وصيتنامه او كه پس از درگذشتش در روزنامه كيهان منتشر شد، غوغايي در ميان برخي از خوانندگان به پا كرد. آن نثر شيوا، آن غم خواري براي سرنوشت جوانان و دغدغه ها از اينكه مبادا در دام غرب و غرب زدگي و روشنفكر و روشنفكرزدگي بيفتند، امروز و در اين شرايط حال و هوايي ديگر دارند. در آستانه 29 دي ماه و سالگرد درگذشت آن نويسنده توانا و پژوهشگر دغدغه مند، روزنامه كيهان از ميان انبوه خاطرات و مجموع دست نوشته هاي «احمد اللهياري» بخشي از آن خاطرات را به چاپ مي رساند و و عده مي دهد كه انشاالله مجلدي از «خاطرات اللهياري» را پس از طي مراحل ويراستاري در قالب كتابي جذاب و خواندني به بازار نشر عرضه كند. از درگاه حضرت حق - جل و علي - براي آن مرحوم طلب مغفرت و براي بازماندگانش طلب حسن عاقبت داريم. دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان
ايران، سرزمين ما آسيب فراواني از مستشرقين و ايران شناسان ديده است و در طول تاريخ اين عاملان چراغ به دست استعمار، در لباس خودي و درحالي كه با زبان مادري ما به راحتي صحبت مي كردند، به انواع حيل به اين خاك پا گذاشتند و زير پوشش فعاليت هاي فرهنگي ثروت هاي مادي خدادادي ما را به يغما بردند و نيروهاي انساني ما را در دام كشيدند و از آنان نيروهايي جاسوس، خائن به آرمان هاي ملي و در يك كلام «دشمن خلق» ساختند و اين وضع درباره اكثر آنها صدق مي كند، از پروفسور ادوارد براون كه فرقه ضاله بهائيت را ديني خدايي معرفي كرد و با چاپ كتاب «نقطه الكاف» نوشته ميرزا آقاجان كاشاني، كه در آن كتاب سيدعلي محمد باب را در رديف پيامبران الهي معرفي كرد تا پروفسور گيرشمن كه به بهانه كاوش در خرابه هاي شوش و كشف معبد «چغازنبيل» موزه «لوور» پاريس را از كشفيات گرانبهاي اسلامي پر كرد. خدا رحمت كند مرحوم جلال آل احمد را كه هيچ گاه رابطه خوبي با اين عناصر نداشت و آنان را عامل استعمار معرفي مي كرد و به تمام آنان با نگاه سوءظن و بدگماني مي نگريست. در سال 1348 فريدون رهنما(1)- كه در آن هنگام رياست سازمان پژوهش و تحقيقات ايران شناسي را برعهده داشت. من و محمدرضا فشاهي(2) را مأمور كرد تا براي جمع آوري آداب و رسوم و فولكلور منطقه جنوب ايران، در حوزه جزاير و بنادر دورافتاده خليج فارس سفري چند هفته اي به اين منطقه برويم. نخستين محل توقف ما شهر يزد بود كه مأمور بوديم درباره مسجد جامع كبير يزد و بازار بزرگ ولي خالي از كسبه اين شهر- كه حكايت از روزگار شكوفايي اقتصادي اين شهر مي كرد. تحقيقاتي انجام دهيم. پس از اتمام كارمان در يزد يكسره عازم بندرعباس شديم. از تهران هماهنگي هاي لازم شده بود تا شركت نفت نهايت همكاري را با ما داشته باشد. شب هنگام به بندرعباس رسيديم و فردا صبح اول وقت با معرفي نامه هاي لازم به دفتر مسئول شركت نفت ناحيه هرمزگان رفتيم و از او خواستيم تا براي رفتن به جزاير خليج فارس به ما كمك كند و هدفمان را از اين سفر براي وي توضيح داديم. رئيس منطقه نفتي هرمزگان خواسته ما را پذيرفت و در پاسخ گفت كه ما براي رفتن به جزاير خليج فارس هم هلي كوپتر دراختيار داريم و هم تعدادي تانكر كه به وسيله آنها آب به جزاير مختلف مي رسانيم و شما با هر كدام كه مايل باشيد، مي توانيد به جزاير برويد. پس از گفت وگو با رئيس نفت ناحيه هرمزگان به اين نتيجه رسيديم كه چون همه مسافران بندرعباس براي خريد به جزيره قشم مي روند، ساكنان اين جزيره تحت تأثير اين شهرنشينان قرار دارند و ما اگر مي خواهيم به آداب و رسوم اصيل تري دست يابيم بايد به جزاير دورتر برويم. پس از توافق بر سر اين موضوع، يكي از خلبانان بالگردهاي ناحيه نفت هرمزگان را احضار كرد و از او خواست تا ما را به يكي از جزاير برساند. كمك خلبان پس از اينكه جليقه نجات را برتن ما كرد و شيوه «شارژ» آن را يادمان داد، يك عدد چاقو و دشنه را هم به هر كدام ما داد و گفت اينجا در زير پاي ما آب خليج فارس پر از كوسه هايي است كه به آنان سگ كوسه مي گويند و اگر گرسنه باشند به هر موجود جنبنده اي حمله مي كنند. شما اين دشنه ها را محض احتياط، آماده استفاده نگهداريد. من به كمك خلبان گفتم اي آقا ما شناي معمولي، را هم بلد نيستيم و به محض سقوط در آب سكته مي كنيم و مي ميريم و به هيچ وجه توان استفاده از اين دشنه ها را نخواهيم داشت. او در جواب من گفت: احتياط شرط عقل است. ضرري ندارد كه اين دشنه ها با شما باشد زيرا جليقه هاي نجات از غرق شدن شما جلوگيري مي كند. ادامه دارد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- فريدون رهنما كوچكترين پسر زين العابدين رهنما روزنامه نگار هوادار رضاخان و مدير و سردبير روزنامه رسمي ايران در دوران سلطنت رضاخان بود. پس از آن كه رضاخان بر زين العابدين رهنما خشم گرفت و او را به بيروت تبعيد كرد. در اين زمان پدر اميرعباس هويدا كنسول ايران در بيروت بود و سفر خانواده رهنما به اين شهر موجب آشنايي و دوستي عميق آنان با خانواده هويدا شد. از اين روي وقتي هويدا به نخست وزيري رسيد، زين العابدين رهنما و پسرانش را در دايره توجه قرار داد. او زين العابدين رهنما را به رياست انجمن قلم ايران منصوب كرد و دو تن از پسران او به نام هاي حميد رهنما و مجيد رهنما را به عنوان وزير به كابينه خود برد و فريدون رهنما را به سرپرستي سازمان پژوهش ايران گماشت. سازمان پژوهش بودجه و امكانات وسيعي در اختيار داشت و يكي از سازمان هايي بود كه با هدف ايجاد انحراف در روشنفكران و سرگرم ساختن آنان در تحقيقات به اصطلاح ايران شناسي تأسيس گرديده بود فريدون رهنما با استفاده از بودجه و امكاناتي كه در اختيار داشت و از رهگذر پرداخت حقوق و حق التحريرهاي گزاف عده اي از روشنفكران را جذب كرد و از اين رهگذر و با آلوده كردن آنان به رفاه موجباتي فراهم آورد تا اين دسته به سراغ مسائل مبارزاتي نروند و از فكر مقاومت در برابر رژيم پرهيز نمايند. من هم متأسفانه در شمار افرادي بودم كه از سوي فريدون رهنما براي كار در اين تشكيلات دعوت شده بودم و همه ساله مبالغي بابت تحقيق و پژوهش پيرامون مباحث مختلف ايران شناسي دريافت مي كردم. 2- محمدرضا فشاهي از شاعران نوپرداز و از دنباله روان نيما يوشيج بود كه از اواسطه دهه 1340 از طريق مجله فردوسي و عباس پهلوان به شهرت رسانده شد.
|
|