(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 بهمن 1388- شماره 19568
 

عده اي با «استقلال» ايران مخالفند 6
برنامه اغتشاشات درون شهري ژنرال خاطره سوم ؛ ديدار با لوچانا -4
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




عده اي با «استقلال» ايران مخالفند 6

تهاجم فرهنگي، مخصوص برخي از پديده هاي
ظاهري و سطحي نيست 9/12/1379
اين مسأله تهاجم فرهنگي كه ما مطرح كرديم، بعضي ها بشدت از آن آزرده شدند و گفتند چرا مي گوييد تهاجم فرهنگي! در حالي كه تهاجم فرهنگي، وسط ميدان مشغول مبارز طلبيدن است، بعضي ها سعي كردند آن را در گوشه و كنار پيدا كنند! اين تهاجم فرهنگي، مخصوص برخي از پديده هاي ظاهري و سطحي نيست؛ مسأله اين است كه يك مجموعه فرهنگي در دنيا با تكيه به نفت، حق وتو، سلاح ميكربي و شيميايي، بمب اتمي و قدرت سياسي مي خواهد همه ي باورها و چارچوب هاي مورد پسند خودش براي ملت ها و كشورهاي ديگر را به آنها تحميل كند؛ اين است كه يك كشور گاهي به تفكر و ذائقه ي ترجمه يي دچار مي شود؛ فكر هم كه مي كند، ترجمه يي فكر مي كند و فرآورده هاي فكري ديگران را مي گيرد؛ البته نه فرآورده هاي دست اول؛ فرآورده هاي دست دوم، نسخ شده، دستمالي شده و از ميدان خارج شده يي را كه آنها براي يك كشور و يك ملت لازم مي دانند و از راه تبليغاتي به آن ملت تزريق مي كنند و به عنوان فكر نو با آن ملت در ميان مي گذارند. اين براي يك ملت از هر مصيبتي بزرگتر و سخت تر است.
دشمنان به جنگ فرهنگي متوسل شده اند 9/12/1379
اين انقلاب و اين نظام و اين حركت عظيم مردمي آمده و اين سلطه و اتوريته ي تحكم آميز غربي را در اين كشور شكسته است. امروز در كشور ما ارزش هاي غربي به صورت قانوني و رايج وجود ندارد. امروز دادن منافع كشور به بيگانگان، در كشور ما يك امر مذموم محسوب مي شود. امروز سفرهاي را كه با هزاران طمع در اين كشور پهن كرده بودند - به خصوص امريكاييها - جمع شده مي بينند؛ اين براي مراكز قدرت و تسلط جهاني خسارت كمي نيست. براي برگرداندن اوضاع به صورت قبلي چه كار كنند؟ اوايل انقلاب ناشيانه آمدند و جنگ روبه رو راه انداختند؛ ولي وقتي بيني شان به خاك ماليده شد، فهميدند راهش اين نيست؛ لذا به جنگ فرهنگي متوسل شدند. جنگ فرهنگي كار آساني نيست؛ كار زبدگان است؛ لذا زبدگان مي نشينند فكر مي كنند و نسخه مي نويسند و متأسفانه عده اي هم در داخل همان ها را رله مي كنند؛ آنها حرف هايي را مي زنند، عده اي هم فارسي آن را مي گويند و شكل بومي به آن حرفها مي دهند! بايد مراقب اينها بود.
نمي شود صورت مسأله وجود تهاجم فرهنگي را پاك كرد
9/12/1379
من در اين زمينه حرف هاي زيادي با محيط دانشگاه و جوان دانشگاهي و استاد دانشگاهي دارم؛ اين حرفها، حرفهاي جدي است؛ بايد با اينها مواجه شد. نمي شود صورت مسأله را پاك كرد و رفت خاطرجمع يك گوشه نشست. بعضي ها مي خواهند صورت مسأله را پاك كنند. وقتي مي گوييم دشمن، مي گويند دشمن چيست؛ وقتي مي گوييم توطئه، مي گويند شما بدبين هستيد! نمي شود با پاك كردن صورت مسأله، قضيه را تمام كرد؛ قضيه كه حل نمي شود؛ بايد فكر كرد. البته علت اين كه من اين را با قشر دانشگاهي در ميان مي گذارم، به خاطر اين است كه براي دانشگاهي احترام قائلم. من ارزش دانشگاه را براي كشور با همه وجود حس مي كنم. دانشگاه نقطه ي اوج خدماتي را كه مي تواند به يك كشور ارائه بشود، تأمين مي كند؛ دانشگاه براي كشور خيلي مهم است.
جنگ فرهنگي و سياسي عظيمي را عليه جمهوري ااسلامي شروع كرده اند 19/11/1379
اكثر رسانه هاي دنيا در دست همان غارتگران است؛ راديوها و تلويزيونها و مطبوعات و سازمانهاي خبررساني متعلق به آنهاست؛ غالباً در بيشتر نقاط عالم جنگ فرهنگي و سياسي عظيمي را عليه جمهوري اسلامي شروع كرده اند؛ كه دنبال اين جنگ فرهنگي، جنگ سياسي همراه با موذيگري هاي اقتصادي و فشارهاي گوناگون است. اگر كسي اين دشمن با اين وضوح را نبيند، آيا چنانچه بدخواه نباشد، غافل نيست؟!
غرب زدگي براي كشور، بزرگترين سم مهلك است12/2/1380
رضاخان قلدر وقتي خواست از غرب براي ما سوغات بياورد، اولين چيزي كه آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نيزه و همان قلدري قزاقي خودش. لباسها بايد بلند نباشد، بايد كوتاه باشد؛ كلاه بايد اين طوري باشد؛ بعد همان را هم عوض كردند: اصلاً بايد كلاه شاپو باشد! اگر كسي جرأت مي كرد غير از كلاه پهلوي - كلاهي كه آن موقع با اين عنوان شناخته مي شد - كلاه ديگري سرش بگذارد، يا غير از لباس كوتاه چيزي بپوشد، بايد كتك مي خورد و طرد مي شد؛ اين چيزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ كنند؛ نه فقط چادر - چادر كه برداشته شده بود - اگر روسري هم سرشان مي كردند و مقداري جلوي چانه شان را مي گرفتند، كتك مي خوردند! چرا؟ براي اين كه در غرب، زنها سربرهنه مي آيند! اينها را از غرب آوردند. آن چيزي را كه براي اين ملت لازم بود، نياوردند؛ علم كه نيامد، تجربه كه نيامد، ج دّ و جهد و كوشش كه نيامد، خطرپذيري كه نيامد - هر ملتي بالاخره خصوصيات خوبي دارد - اينها را كه نياوردند؛ آنچه را هم كه آوردند، بي دريغ قبول كردند؛ فكر و انديشه را آوردند، اما بدون تحليل قبول كردند؛ گفتند چون غربي است، بايد قبول كرد؛ فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربي است، بايستي پذيرفت؛ جاي بروبرگرد ندارد! براي يك كشور، اين حالت بزرگترين سم مهلك است؛ اين درست نيست.
دستگاه هاي تبليغاتي غرب دارند طرح عملياتي تهيه مي كنند 12/2/1380
امروز دستگاه هاي تبليغاتي فوق مدرن غربي - بخصوص امريكايي و صهيونيستي - دارند براي ذهنها و فعاليتها و احساسات و اراده ي شما طرح عملياتي تهيه مي كنند؛ خيال نكنيد آنها غافل نشسته اند و اين سي ميليون جوان را در كشور ما نمي بينند؛ آنها اين سي ميليون جوان را مي بينند؛ آنها براي كار و هدف خودشان مشغول برنامه ريزي هستند؛ آنها براي اخلاق و فكر و عقيده و ايمان جوان ما دارند برنامه ريزي مي كنند. خيلي از حرف هايي كه گاهي در فضاي مطبوعاتي يا فرهنگي كشورمان زده مي شود، تفسيرش اين است و با اين ديد قابل تحليل است. آنها مي خواهند نسلي كه الگوي جوانان فداكار برجسته دنيا شد، به يك نسل بي خاصيت تبديل شود.
عده ا ي تهاجم فرهنگي را نفهميدند 19/10/1380
سالها پيش، من يك روز راجع به تهاجم فرهنگي صحبت كردم و گفتم دشمن دارد از روزنه هاي فرهنگي به ما حمله مي كند؛ اما متأسفانه عده يي اين را نفهميدند؛ بعضي صريح و بعضي هم در پرده گفتند فلاني به چه چيزي حمله مي كند؛ كدام تهاجم، چه تهاجمي؟! امروز بعد از گذشت چند سال، آدمهاي ديرفهم دارند يواش يواش مي فهمند كه تهاجم فرهنگي يعني چه! موج حملات فرهنگي دشمن كه ايمان جوان ها را هدف قرار گرفته، حالا دارد به چشمشان مي آيد و ابراز نگراني مي كنند! مي بينند در همه محيط هايي كه جوان ها حضور دارند، دشمن مي خواهد جاپايي از خود به جا بگذارد و عقيده آنها را به انقلاب و دين و امام برگرداند؛ حتّي يك عده اي در اين كه اين ملت استقلال مي خواهد، خدشه مي كنند! يعني درست همان خواست دشمن؛ يعني تهاجم فرهنگي.
مقابله با تهاجم فرهنگي نسخه ي واحد ندارد 22/2/1382
س: راه حلّ عملي و كارگشا در مورد مقوله تهاجم فرهنگي را بيان بفرماييد.
ج: تهاجم فرهنگي يك مسأله بسيط نيست، بلكه طراحي ها و برنامه ريزي هايي كه دشمن براي هدف قرار دادن اعتقاد، اخلاق و فضيلت در قشرهاي مختلف مي كند، هركدام به نحوي و با وسايل و ابزارهاي فرهنگي است و طبعاً مقابله با آنها نيز متنوّع است. نمي شود يك نسخه ي واحد براي همه جا نوشت. آن طور كه من در ذهنم است، در بعضي از دانشگاه ها كارهاي بسيار خوب فرهنگي از طرف خود جوان ها انجام مي گيرد. اين را هم عرض بكنم كه در خيلي از اين زمينه ها اصلاً شما نبايد از بنده بپرسيد كه چه كار كنيم. شما خودتان جوانيد، با فكر و دانشجو هستيد، بگرديد ببينيد چه كار بايد بكنيد. خيلي تلاش و مجاهدت در زمينه هاي فرهنگي خوب مي شود كرد؛ البته مواظب باشيد عميق و پر عمق باشد؛ كار سطحي فرهنگي مفيد نيست، گاهي هم مض ر است.
در همه مسائل، دشمن شبهه افكني مي كند مگر نااميد شود
22/2/1382
از دشمن نمي شود توقّع داشت راهي را كه براي مقابله با جبهه مقابل خود در پيش گرفته است رها كند؛ مگر آن وقت كه مأيوس شود؛ مگر آن وقت كه تيرش به سنگ بخورد و مگر آن وقت كه بفهمد فايده اي ندارد. در همه مسائل؛ چه مسائل سياسي، چه مسائل اعتقادي، چه مسأله فلسطين، چه مسأله حزب اللّه و چه مسائل علمي، دشمن شبهه افكني مي كند.
شكل، عرصه و ابعاد مبارزه تفاوت كرده 26/9/1382
بنده بارها به دوستانم مي گويم من امروز احساسم در مقابل جبهه عظيم جهاني فساد و ضلالت و گمراهي، با احساس دوران اختناق رژيم ستمشاهي هيچ تفاوتي نكرده است. آن روز هم فكر مي كرديم بايد مبارزه كنيم، امروز هم فكر مي كنم بايد مبارزه كنيم. ما براي مبارزه ايم؛ منتها شكل، عرصه و ابعاد اين مبارزه تفاوت كرده و مبارزه پيچيده تر و سخت تر شده است؛ خون دل اين مبارزه از خون دل مبارزه ي دوران ستمشاهي بيشتر است. الان طرف ما دستگاه استكبار و ظلم و پنهان شدن زشت ترين خوي هاي موجود در انسان گمراه در زير پوششي از چهره ي متبسم و ادكلن زده و قيافه كروات بسته، پنهان شده است؛ ما امروز با اين موجود داريم مبارزه مي كنيم.

 



برنامه اغتشاشات درون شهري ژنرال خاطره سوم ؛ ديدار با لوچانا -4
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

در يكي از روزهاي گرم و طاقت سوز تابستان 1346 در حالي كه من به همراه منوچهر بهروزيان (نويسنده و مترجم)، هوشنگ اعلم (روزنامه نگار)، منوچهر غفوريان (شاعر) م استاد محمد، معروف به «آرش» هنرپيشه تئاتر در حاشيه خيابان نادري و در چند قدمي هتل نادري مشغول گپ و گفتگو بوديم، ناگهان و به صورت غير مترقبه يك خانم كه ظاهر و نوع لباس پوشيدنش حكايت از غربي بودن او مي كرد، از داخل رستوران اين هتل خارج شد و يكسره به طرف جمع ما آمد و سراغ مرا گرفت و پس از اينكه من خودم را به او معرفي كردم مرا به كناري كشيد و به صورت كاملاً غير مترقبه و با زبان انگليسي از من پرسيد: آيا شما سوسياليست هستيد؟ من كه از اين رفتار و سأال ناگهاني اين خانم دچار تعجب و شگفتي شده بودم. از او دلايل اين سأالش را پرسيدم. وي در پاسخ من گفت كه از اهالي ايتالياست و اضافه نمود كه اگر بتوانيم دقايقي را با هم تنها باشيم، جواب سأال شما را خواهم داد. حرف او را پذيرفتم و از وي دعوت كردم تا با هم به رستوران هتل نادري برويم. اما وي هتل نادري را به دليل شلوغ بودن بيش از حد و اينكه دوستان و رفقاي من در آنجا زياد بودند، نپسنديد و از من خواست تا به جاي ديگري برويم.
پس از اين گفتگوي مقدماتي من به همراه آن خانم كه خود را «لوچانا» معرفي مي كرد به جمع بچه ها ملحق شديم و من با عنوان كردن اين موضوع كه اين خانم از آشنايان يكي از دوستان من است و بنا به سفارش او به ديدار من آمده و من ناچار هستم كه براي رعايت ادب و اتيكت او را به ناهار دعوت كنم از جمع بچه ها جدا شدم و به صورت پياده چند قدمي را تا ابتداي چهار راه استانبول رفتيم. در اين فاصله حرف و سخن ما بيشتر حرفهاي تشريفاتي و احوالپرسي و اينكه از كجا آمده است بود.
در چهار راه استانبول با يك تاكسي به ميدان فردوسي و در آنجا كه به كافه وايت كپ كه در ضلع جنوبي اين ميدان قرار داشت رفتيم. رستوران وايت كپ را به اين سبب انتخاب كرده بودم تا اگر حساب غذا و مشروبات پذيرايي از اين خانم زياد شد من بتوانم آنها را به حساب نسيه ام اضافه كنم؛ زيرا اين رستوران آنقدر پاتوق و محل رفت و آمد ما شده بود كه اكثر اوقات وقتي پول كم مي آورديم آن را به صورت نسيه مي گذارديم. بعداً پولش را مي داديم. در وايت كپ به يك گوشه پرت و تقريباً كم نور انتهاي سالن رفتم تا اگر آشنايي از راه رسيد، سرميز ما نيايد.
گارسون وايت كپ آمد، «لوچانا» خواستار يك ليوان بزرگ آبجو شد، و براي غذا هم، غذايي بسيار ارزان و ساده يعني سوسيس كباب شده را انتخاب كرد. با آوردن غذا صحبت هاي ما شروع شد و من دليل اينكه ايشان سراغ مرا گرفته است را پرسيدم؟ لوچانا در جواب گفت كه از جانب «ژنرال» آمده است. با شنيدن نام «ژنرال» تعجب كردم. زيرا من دوست نظامي آنهم كسي كه داراي درجه «ژنرالي» باشد نداشتم و اين تعجب را به «لوچانا» منتقل كردم. او خنده اي بلند و قهقهه آميز زد و گفت كه منظور او از «ژنرال» سپهبد تيمور بختيار است كه در آن موقع درعراق بود و تلاشهايي را براي براندازي رژيم محمدرضا پهلوي آغاز كرده و در انديشه پيدا كردن و سازماندهي عده اي كه به عنوان هوادار او بتوانند در مواقع لزوم و دلخواه او برنامه هاي وي را اجرايي نمايند، بود و او از من دعوت به همكاري با گروه تيمور بختيار(1)مي كرد.
من از «لوچانا» دليل و چگونگي انتخاب مرا براي اين كار پرسيدم. وي نام يكي از دوستان من در اروپا را برد و گفت كه مرا «شيوخي» معرفي كرده است.
كه من هر قدر به مغزم فشار آوردم اين نام را به خاطر نياوردم و عدم شناختن وي را حمل بر چگونگي تلفظ او كردم. او شخص ديگري به نام «تراب زاده را هم معرفي كرد و گفت كه او را از ايتاليا مي شناسد و در اين كشور به كار تحصيل در رشته سينما مشغول است.
من از لوچانا پرسيدم كه من چه همكاري خاصي مي توانم با ژنرال داشته باشم و او موضوع را خيلي ساده گرفت و گفت ژنرال قصد دارد تا از شما و عده اي از دوستانتان در برنامه هاي اغتشاشات درون شهري استفاده كند و گفت كه من قول مي دهم كارهايي كه به شما رجوع خواهد شد از اين فراتر نخواهد رفت. من براي او اوضاع خاص ايران را توضيح دادم و گفتم كه آيا مي داني كه شركت در هرگونه فعاليت و اصولاً داشتن ارتباط با فردي همچون تيمور بختيار كه علناً رو در روي رژيم محمدرضا شاهي ايستاده كاري فوق العاده خطرناك است و اگر براي من و دوستانم به اتهام اقدام عليه امنيت كشور تقاضاي اعدام نكنند حتماً حبس هاي طويل المدت در انتظار ما خواهد بود.
او سعي كرد تا به من القا كند كه كليه موارد امنيتي به صورتي كه هويت شما لو نرود رعايت خواهد شد و اضافه كرد كه خودتان مي دانيد ژنرال خودش سازمان دهنده ساواك بوده و دوستان فوق العاده زيادي در ساواك و ادارات مربوطه نظامي و انتظامي دارد.
ناهار آن روز من و لوچانا در «وايت كپ» بيش از دو ساعت به طول انجاميد او خواستار جواب من بود اما من به وي گفتم كه بايد در اين مورد فكر كنم و حتي با چند تن از دوستان بسيار مورد اعتمادم صحبت و مشورت نمايم و آنگاه جواب شما را خواهم داد.
لوچانا پيشنهاد مرا پذيرفت و گفت كه من براي انجام يك سفر عازم پاكستان هستم و حدود 51 روز ديگر به تهران خواهم آمد و شما فرصت داريد تا نظرتان را دراين مورد به من بگوييد. حوالي ساعت 4 بعدازظهر او از من جدا شد. لوچانا حدود چهار يا پنج شبانه روز در تهران ماند و همين فرصت چهار پنج روزه كافي بود تا رابطه ما رنگ عاطفي به خود بگيرد.
فردا صبح اول وقت به ديدار منوچهر بهروزيان رفتم و ماجراي ديروز و حرف و سخن ها و پيشنهادات لوچانا را براي او تعريف كردم و با وي چند ساعتي در مورد اين ماجرا و تبعات حاصله از آن حرف زديم و اينكه كوچكترين اشتباه ما در اين زمينه موجب آسيب هاي جبران ناپذير خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سپهبد تيمور بختيار از طوايف بختياري و ساكن تهران بود. در حوادث آذربايجان داوطلب سركوب فرقه دموكرات شد. وي در زمان مصدق سرهنگ و فرمانده تيپ زرهي مستقر در كرمانشاه بود. تيپ مذكور در كودتاي 82 مرداد 2313 اولين تيپي بود كه شبانه به تهران رسيد. تيمور بختيار به دستور آمريكائي ها فرماندار نظامي تهران را ايجاد كرد و در اين ايام به سركوب مخالفان رژيم پهلوي اقدام كرد. اعدام فدائيان اسلام يكي از اقدامات وي بود. بختيار در سال 5313 به عنوان اولين رئيس ساواك انتخاب شد. وي بعدها به خارج كشور رفت و در ژنو به زد و بندهاي پنهاني با آمريكا و انگليس پرداخت. آنگاه به فرانسه، لبنان و عراق سفر كرد. وي با حمايت رژيم بعث و همكاري تعدادي از افسران فراري براي بدست گرفتن قدرت اقدام كرد. سرانجام بختيار توسط يكي از اطرافيانش كه رئيس شبكه مخفي حزب توده و مأمور ساواك بود كشته شد.]ر.ك: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد يك، ص 124[

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14