(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 6 بهمن 1388- شماره 19569
 

ايران ؛ مركز فرماندهي مقابله با غرب 7
در رستوران «وايت كپ» ادامه خاطره سوم ؛ ديدار با لوچانا -5

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ايران ؛ مركز فرماندهي مقابله با غرب 7

آرايش بسيار پيچيده، متنوع و فني رسانه اي و فرهنگي
عليه جمهوري اسلامي 28/02/1383
امروز آرايش رسانه يي و فرهنگي كه در مقابل جمهوري اسلامي قرار دارد، بسيار آرايش پيچيده، متنوع، متكثر، كارآمد و فني و پيشرفته است. صدا و سيما يك تنه در شمقابل اين آرايش عظيم ايستاده و الحمدللّه از عهده هم تا حالا برآمده است و من هم
مي خواهم به شما بگويم كه تا حالا از عهده برآمده ايد.
تهاجم فرهنگي بزرگتر... 17/ 04 / 1383
نه فقط از لحاظ سياسي و امنيتي، بلكه از لحاظ فرهنگي نيز به ما هجوم آوردند. من كه مي گويم تهاجم فرهنگي، عده اي خيال ميكنند مراد من اين است كه مثلاً پسري موهايش را تا اين جا بلند كند. خيال ميكنند بنده با موي بلند تا اين جا مخالفم. مسأله تهاجم فرهنگي اين نيست. البته بي بندوباري و فساد هم يكي از شاخه هاي تهاجم فرهنگي است؛ اما تهاجم فرهنگي بزرگتر از اين است كه اينها در طول سالهاي متمادي به مغز ايراني و باور ايراني تزريق كردند كه تو نمي تواني؛ بايد دنباله رو غرب و اروپا باشي. نميگذارند خودمان را باور كنيم. الان شما اگر در علوم انساني، در علوم طبيعي، در فيزيك و در رياضي و غيره يك نظريه علمي داشته باشيد، چنانچه برخلاف نظريات رايج و نوشته شده دنيا باشد، عده ا ي مي ايستند و مي گويند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظريه فلاني است؛ حرف شما در روانشناسي، مخالف با نظريه فلاني است. يعني آن طوري كه مؤمنين نسبت به قرآن و كلام خدا و وحي الهي اعتقاد دارند، اينها به نظرات فلان دانشمند اروپايي همان اندازه يا بيشتر اعتقاد دارند! جالب اين جاست كه آن نظريات كهنه و منسوخ ميشود و جايش نظريات جديدي ميآيد؛ اما اينها همان نظريات پنجاه سال پيش را به عنوان يك متن مقدس و يك دين در دست ميگيرند! ده ها سال است كه نظريات پوپر در زمينه هاي سياسي و اجتماعي كهنه و منسوخ شده و ده ها كتاب عليه نظريات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سال هاي اخير آدم هايي پيدا شدند كه با ادعاي فهم فلسفي، شروع كردند به ترويج نظريات پوپر! سالهاي متمادي است كه نظريات حاكم بر مراكز اقتصادي دنيا منسوخ شده و حرف هاي جديدي به بازار آمده است؛ اما عده اي هنوز وقتي مي خواهند طراحي اقتصادي بكنند، به آن نظريات كهنه قديمي نگاه مي كنند! اينها دو عيب دارند: يكي اين كه مقلدند، دوم اين كه از تحولات جديد بيخبرند؛ همان متن خارجي را كه براي آنها تدريس كرده اند، مثل يك كتاب مقدس در سينه خود نگهداشته اند و امروز به جوانهاي ما مي دهند. كشور ما مهد فلسفه است، اما براي فهم فلسفه به ديگران مراجعه مي كنند!
امروز اوج تهاجم فرهنگي است 11/ 09/ 1383
يكي از كارهاي بسيار مهمي كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبري، تبليغي، فرهنگي و اخلاقي به كشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگي است. البته مخصوص كشور ما نيست؛ در همه جا اينها دارند كار فرهنگي مي كنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسياري از هدف هاي استكبار جهاني در زمينه هاي تبليغي و فرهنگي و رسانه يي متوجه به ماست.
ايران مركز فرماندهي مقابله با غرب 31/02/1386
قدر شهداي جبهه تان را بدانيد، قدر آن مقاومت هاي مظلومانه را بدانيد، قدر آن ايستادگي و صلابت از پولاد محكم تر امام راحل را بدانيد؛ اينهاست كه ملت فلسطين را يك طور، ملت لبنان را يك طور، ملت هاي امريكاي لاتين را يك طور، ملت آفريقاي جنوبي را يك طور، ملت هاي خاورميانه را يك طور، ملت هاي بسياري از كشورهاي عرب را - كه دولت هاشان وابسته به امريكا هستند - يك طور، تحت تأثير قرار داده. مهم اين است كه جوان ايراني بداند ايران در كجاي اين جبهه است. در دنيا يك جنگ عظيم و يك چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نيست، اما جنگ اراده ها و عزم ها و سياست ها و تدبيرهاست. ايران در كجاي اين جنگ است؟ ايران در جبهه اي از اين جنگ در مركز فرماندهي قرار دارد كه افراد آن جبهه را ملت ها تشكيل مي دهند. سرسري عبور نكنيم از اين كه وقتي رئيس جمهور ايران به اندونزي مي رود، در نماز جمعه برايش شعار مي دهند، در دانشگاه برايش شعار مي دهند، در مجموعه اساتيد برايش شعار مي دهند و اگر اجازه مي دادند در كوچه و بازار راه برود، مردم هم برايش شعار مي دادند. اينها چيزهاي مهمي است... اتاق فرماندهي اين طرف اين جبهه، ايران است: ايران حزب اللّهي پر از عزم و همت، اما با دست خالي؛ به خاطر اين كه صد سال قبل از او، سلاطين خائن پهلوي و قاجار، هرچه توانستند ضربه زدند، غارت كردند و لطمه زدند؛ حالا از صفر شروع كرده. طرف مقابل، دويست سال است كه مشغول خودسازي است - چه از درون خودش، چه با آنچه كه از دنيا غارت كرده - و دست او از لحاظ علمي و از لحاظ اقتصادي پر است. دست اين طرف - از لحاظ عده ي ظاهري و پشتيباني هاي ظاهري؛ يعني پول و سلاح و اينها - خالي است؛ اما در عين حال دنيا وقتي نگاه مي كند، اين دو كفه را برابر، و در يك جاهائي كفه همين نيروي حزب اللّهي را سنگين تر مي بيند.
تغيير هويت واقعي نظام به تدريج حاصل مي شود
تغيير سيرت، تغيير آن هويت واقعي، به تدريج و خيلي آرام حاصل مي شود. توجه بعضي ها به اين، غالباً جلب نمي شود، يا خيلي ها توجه شان جلب نمي شود. يك وقتي ممكن است همه متوجه شوند، كه كار از كار گذشته باشد. خيلي بايد دقت كرد. چشم بيناي طبقه روشن بين و روشنفكر جامعه - يعني طبقه دانشگاهي - و چشم بيناي دانشجويان بايد اين مسئوليت را هميشه براي خودش قائل باشد.
تلاشهاي زياد دشمن
براي استحاله جمهوري اسلامي 24/ 09/ 1388
نظام اسلامي، نظام اسلامي است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامي در ظاهر. صرف اينكه حالا يك شرائطي در قانون اساسي براي رئيس جمهور و براي رهبر و براي رئيس قوه قضائيه و براي شوراي نگهبان و براي كه و كه معين شده؛ و چه و چه، اينها كافي نيست؛ اگرچه اينها لازم است. انحراف در هدف ها، در آرمان ها، در جهت گيري ها را بايد مراقبت كرد كه پيش نيايد. و اين چيزي است كه ما در طول اين سال هاي طولاني - به خصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگيرش بوديم؛ جزو درگيري هاي اساسي در اين دو دهه گذشته، يكي همين بوده. تلاش هاي زيادي شده است براي اينكه جمهوري اسلامي را از روح و معناي خودش خارج كنند. تلاش هاي زيادي كرده اند؛ به شكل هاي مختلف؛ چه در زمينه هاي سياسي، چه در زمينه هاي اخلاقي، چه در زمينه هاي اجتماعي؛ از اظهاراتي كه شده و حرف هائي كه زده شده.
امروز ملت ما در مقابل يك جبهه گسترده استكباري قرار دارد 28/ 11/ 1388
امروز ملت ما در مقابل خود يك جبهه گسترده اي را ملاحظه مي كند كه با همه توان خود درصدد اين است كه انقلاب اسلامي را از خاصيت و اثر ضد استكباري بيندازد. از اول پيروزي انقلاب، همان جبهه سعي اش اين بود كه نگذارد جمهوري اسلامي كه مولود انقلاب است، پا بگيرد؛ همه تلاش خودشان را كردند كه جمهوري اسلامي را از بنيان نگذارند رشد كند، و البته نتوانستند. اقدام سياسي كردند، محاصره اقتصادي كردند، جنگ تحميلي را هشت سال بر اين ملت تحميل كردند، دشمنان اين ملت را تجهيز كردند، وسوسه هاي دروني را به جان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي انداختند، نتوانستند. به اين نتيجه رسيدند كه نظام جمهوري اسلامي را نمي شود ساقط كرد؛ چون مدافع آن، حامي آن، سينه هاي سپركرده مردم مؤمن است؛ ميليون ها انسان مؤمن اين نظام را نگه داشته اند. بحث مسئولين و دولت و بحث اينها نيست. يك وقت يك نظام قائم به چند نفر است و يك عده مرتزقه يك نظامند؛ آن نظام براي استكبار خطري ندارد. يك وقت يك نظام متكي به ايمان هاي مردم است، متكي به دل هاي مردم، به پشتيباني عميق مردم است، اين نظام را نمي شود تكان داد. اين را استكبار فهميده است. همين راهپيمائي ها، همين 22 بهمن امسال شما مردم، اين يك نمايش بسيار باشكوه و پرعظمت بود. پيشرفت هاي علمي، حضور جوان ها در صحنه هاي مختلف، شعارهاي انقلاب كه خوشبختانه زنده تر از پيش شده است - كسي از مسئولين با شرمندگي نسبت به شعارهاي انقلاب مواجه نمي شود؛ افتخار مي كنند به استقلال، به آزادي، به اسلام، به اين قانون اساسي معتبر و پرمغز و پرمعنا - نشان مي دهد كه نظام را نمي شود تكان داد. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه بايد از محتواي نظام هرچه مي توانند كم كنند. اين تهاجم فرهنگي كه بنده چند سال قبل گفتم، اين شبيخون فرهنگي كه انسان در بخش هاي مختلف علائم آن را مشاهده مي كرد و امروز هم انسان آن را در بخش هاي مختلفي مي بيند، به اين نيت است؛ با اين قصد است؛ انقلاب را از محتواي خود، از مضمون اسلامي و ديني خود، از روح انقلابي خود تهي كنند و جدا كنند. اين، از همان نقاط حساسي است كه هوشياري مردم را مي طلبد... اهميت حوادث را بايد ملت ما درك كند؛ و خوشبختانه امروز درك مي كنند؛ ملت كاملاً هوشيارند. خود اين هم يكي از بركات انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بوده است. مردم بيدار شده اند، قدرت تحليل پيدا كردند.

 



در رستوران «وايت كپ» ادامه خاطره سوم ؛ ديدار با لوچانا -5

روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري
قرار شد اين پيشنهاد را با چندين تن ديگر از دوستان كه سوداي مبارزه با رژيم را داشتند، در ميان بگذاريم. به همين سبب با حسن نوروزي(1) و عبدالحسين براتي(2) هم ديدار كرديم و ماجرا را تعريف نموديم. براتي در اين ملاقات به مسأله تازه اي اشاره كرد و گفت آيا به اين موضوع فكر كرده ايد كه اين خانم ايتاليايي اصلاً يك دام باشد و اصولاً از جانب ساواك در سر راه ما كاشته شده است؟ اين موضوع تازه اي بود كه واقعاً تمام اذهان ما را به خود معطوف ساخت.
در اين فاصله لوچانا به پاكستان رفت و برگشت. در يكي از بعدازظهرها كه طبق معمول به وايت كپ رفتم، او را ديدم. او ذوق زده از جاي برخاست. بعد از سفرش به پاكستان صحبت كرد و اينكه در مرز يك درگيري پيش آمده بود و يك توريست گويا فرانسوي هم كشته شده بود. او براي اقامت به هتل اميركبير مراجعه كرده بود و با چند دختر و پسر توريست فرانسوي- كه يكي از آن دخترها حامله بود- زندگي مي كرد.
لوچانا از من خواستار جواب شد و اينكه در ديدار با ژنرال چه بگويم. من به او گفتم كه من تنها در اين ميان نمي توانم نقشي داشته باشم و بايد موضوع را با چند تن از دوستان مورد اعتمادم مطرح سازم. او با تذكر اينكه در انتخاب اين دوستان بايد رعايت كامل موارد امنيتي را كرده باشم و به دوستاني كه اين راز را مي گويم به طور صددرصد اطمينان و اعتماد داشته باشم. براين اساس قرار گذاشتيم تا فردا چند تن افراد مورد نظر را به ديدار او بياورم. فردا حوالي ساعت 4 بعدازظهر به همراره منوچهر بهروزيان، حسن نوروزي و عبدالحسين براتي به ديدار لوچانا در محل وايت كپ رفتيم. طبق معمول و تشريفات رايج آنها را به لوچانا معرفي كردم و همگي گلويي تر كرديم و همزمان صحبت در مورد موضوع مورد نظر را آغاز كرديم.
دوستان من خصوصاً عبدالحسين براتي سأال هاي اصولي و مهمي را مطرح مي ساخت و لوچانا در حد اطلاعات و مقدوراتش پاسخ مي داد. پس از اين گپ و گفت وگو كه حدود دو ساعت طول كشيد ناگهان ناصر استاد محمد به همراه چند تن از نقاشان و هنرپيشه هاي تئاتر «شهر قصه» از راه رسيد و به جمع ما ملحق شد. چند دقيقه بعد نصير نصيبي مسئول سينماي آزاد هم به وايت كپ آمد و صندلي اش را به كنار ميز ما كشيد. علت رفت و آمد اين افراد به آن محل فكر مي كنم به خاطر وجود گالري نيازي در جنب رستوران وايت كپ بود و بازيگران نمايش شهر قصه- كه همگي از ميان دانش آموزان رشته نقاشي انتخاب شده بودند- هر روز ساعت هايي را در اين گالري مي گذراندند و گهگاه سري هم به وايت كپ مي زدند تا گلويي تر كنند.
قرار بود كه لوچانا فردا به سمت بغداد برود بنابراين از ما خواست تا حتماً نظراتمان را در اختيار او بگذاريم. بنابراين من و بهروزيان و براتي قرار گذاشتيم تا شب به خانه حسن نوروزي برويم و ضمن جمع بندي نظراتمان، جواب لوچانا را بدهيم.
در خانه نوروزي هم دو سه ساعتي در اين مورد و خطراتي كه از اين رهگذر جمع ما را تهديد مي كرد، بحث كرديم و سرانجام خواسته هاي خود راخيلي فشرده آماده كرديم و در اختيار لوچانا گذاشتيم. پاسخ ما از اين قرار بود:
1- هدف تيمسار از تماس با چند جوان ناشناس چيست و اصولاً چه كارهايي از اين جوانان برمي آيد؟
2- چه ضمانت هايي براي حفظ و احياناً خروج سريع بچه ها از ايران و فرار از زير ضرب رژيم دارد؟ طرح و برنامه و سرپل هاي لازم و مربوطه از ابتدا مشخص باشد.
3- درصورتي كه گروه ما همكاري خود را به صورت كاملاً مشروط پذيرفت، چه امكاناتي در اختيار ما قرار خواهد گرفت. اين امكانات چه ميزان از امكانات مالي و لجستيكي را در برمي گيرد؟
4- اهداف و برنامه حداقل تيمسار چيست؟ تبيين اين برنامه در همكاري ما مهمترين اثر را دارد.
فردا صبح اين سأالات به لوچانا داده شد و او به خارج از كشور رفت. او كه ساكن يكي از شهرهاي ايتاليا به نام «آسي سي» بود آدرسش را به طور خصوصي در اختيار من گذاشت و رفت.
حدود يك ماه بعد بار ديگر لوچانا به تهران برگشت و ضمن صحبت با ما گفت كه تيمسار كليه نظرات شما را پذيرفته و سرپل هاي لازم براي خروج را تعيين كرده اند، كه به زودي در اختيار شما قرار خواهد گرفت. از لحاظ مالي هم هيچ گونه مشكلي نخواهيم داشت، امكانات لازم براي تهيه خانه هاي امن در اختيار شما گذاشته خواهد شد و در پايان كوشيده بود تا مسئله همكاري ما را خيلي ساده عنوان سازد. لوچانا از جانب آنها گفت كه فقط انتظار ما از شما ايجاد برخي اغتشاشات خياباني و شكستن چند تا شيشه اتوبوس شركت واحد و شيشه هاي چند كيوسك تلفن و دخالت در مجامع دانش آموزي و دانشجويي و كشاندن آنها به سمت اغتشاش خواهد بود.
همان شب بدون حضور لوچانا و در خانه حسن نوروزي موضوع مورد بحث قرار گرفت و قضيه كاملاً مشكوك و فريبكارانه به نظر رسيد. از سوي ديگر در طول اين مدت صحبت اصلي گروه با تيمور بختيار، يعني با جلاد ساواك بود و اينكه آيا ما به عنوان يك گروه كه سوداي مبارزه داريم، مي توانيم اين حق را به خود بدهيم كه با جلاد ملت ايران همكاري كنيم. اصولاً به اين نتيجه رسيديم كه كمك ما و در نهايت پيروزي تيمور بختيار بدون شك به ايجاد يك ديكتاتوري تازه و بسيار شديدتر از ديكتاتوري محمدرضا شاه منجر خواهد شد و ملت ما از چاله به چاه خواهد افتاد. بنابراين تصميم گرفته شد تا ارتباط با لوچانا سريعاً قطع گردد و اين موضوع به طرقي نرم و غير خشن به اطلاع او رسانده شود و بر اين نكته تأكيد گردد كه ما از شركت در اين برنامه دچار ترس و هراس هستيم و همين كار هم شد. او چند بار نامه هايي به تهران فرستاد كه متأسفانه من آنها را در سالهاي اول انقلاب سوزاندم و از بين بردم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - حسن نوروزي كارگرزاده فقيري بود كه پدرش از آذربايجان شوروي سابق به ايران مهاجرت كرد. به طوري كه خودش مي گفت مادرش تبار گرجي داشت و خودش نيز صاحب قيافه اي تقريباً روسي بود. نوروزي شديداً تظاهر به گرايشات ماركسيستي مي كرد. اهالي محل و جوانان راه آهن او را به سبب شباهتها و سبيل بورش «حسن روس» مي ناميدند. وي در ماجراي ترور سپهبد فرسيو فعال بود و از آن زمان به طور كامل مخفي شد. نوروزي در مسير حركت به سوي تهران در چمن سلطان اليگودرز شناسايي و دستگير شد و در بازداشتگاه ژاندارمري با خوردن سيانور خودكشي كرد و ساواك خبر كشته شدن وي را در اختيار جرايد گذاشت.
2- عبدالحسين براتي پدرش از اهالي آذربايجان بود. براتي تحصيلكرده رشته اقتصاد از دانشگاه تهران بود. وي پس از ترور فرسيو در حوالي خيابان سلسبيل در دام مأموران ساواك گرفتار شد. زماني كه احساس كرد نمي تواند مقاومت كند خود را به خرابه اي رساند و در آنجا خودكشي كرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14