(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 6 بهمن 1388- شماره 19569
 

پند گرفتن از پديده ها
جاسوسي درلباس دين
تفاوت بخل ورزي و صرفه جويي
حكمت هاي قرآني



پند گرفتن از پديده ها

قال الامام الكاظم (ع): ما من شيي تراه عيناك الاوفيه موعظه.
امام كاظم (ع) فرمود: درهر چيزي كه چشمانت مي بيند، موعظه و پندي نهفته است.(1)
1-بحارالانوار، ج 78، ص 319

 



جاسوسي درلباس دين

درايامي كه مسلم بن عقيل به نمايندگي امام حسين (ع) دركوفه بود و به نام آن حضرت از مردم بيعت مي گرفت عبيدالله بن زياد، به سمت استاندار، از طرف يزيد وارد آن شهر شد و فعاليت خود را براي درهم كوبيدن نهضت شيعيان آغاز نمود. مسلم بن عقيل روي مصلحت انديشي خانه مختار را كه مركز علني فعاليتش بود ترك گفت و پنهاني درمنزل هاني بن عروه مستقر گرديد و به خواص شيعيان خاطرنشان ساخت كه اين محل را مكتوم نگاهدارند و آمد و رفتنشان در آنجا دور از چشم مردم باشد. عبيدالله براي آنكه از محل اختفاي مسلم آگاه گردد مرد حيله گرومكاري به نام «معقل» را احضار نمود، سه هزار درهم به وي داد و او را موظف نمود جستجو كند و بعضي از اصحاب مسلم بن عقيل را بشناسد، با آنان تماس بگيرد و خود را از شيعيان اهل بيت قلمداد نمايد، و اين مبلغ را به عنوان خريد اسلحه دراختيارشان بگذارد. پس از آنكه اطمينانشان را جلب نمود خواستار ملاقات مسلم گردد و برنامه كار آنان را گزارش نمايد.
معقل دستور عبيدالله را به موقع اجرا و مسلم بن عوسجه را كه يكي از دوستداران اهل بيت(ع) بود شناسايي كرد. اولين بار او را درمسجد درحال نماز ملاقات نمود كنارش نشست و پس از آنكه نماز را تمام كرد پيش آمد وگفت من از اهل شام و محب خاندان پيغمبرم و سه هزار درهم با خود دارم. شنيده ام مردي از طرف حضرت حسين (ع) به اين شهر آمده و براي آن حضرت از مردم بيعت مي گيرد، محل او را نمي دانم و كسي را هم نمي شناسم كه مرا به وي راهنمايي كند. هم اكنون كه درمسجد بودم بعضي به شما اشاره كردند و گفتند اين شخص از وضع شيعيان اهل بيت (ع) آگاه است، نزد شما آمده ام اين مبلغ را براي خريد اسلحه بگيري و مرا نزد فرستاده حضرت حسين (ع) ببري. سپس گفت من از برادران صميمي شما هستم و براي آنكه مطمئن شوي و بداني كه راست مي گويم مي تواني قبل از ملاقات آن حضرت از من بيعت بگيري.
معقل، آنچنان گرم و ناقد سخن گفت كه مسلم بن عوسجه اظهاراتش را باور كرد، از ديدنش ابراز مسرت نمود. و خداي را شكر گفت. آنگاه از وي بيعت گرفت و او را متعهد و ملتزم نمود كه اين راز را پنهان نگاه دارد، و توصيه كرد چند روزي درمنزلم رفت و آمد كن تا در فرصت مناسب براي تو استجازه كنم. او به وعده خود وفا كرد، اجازه ملاقات گرفت، و معقل درموعد مقرر حضور يافت. مسلم از وي براي حضرت حسين (ع) بيعت گرفت و به ابوثمامه صائدي كه متصدي امور مالي مسلم بود دستور داد سه هزار درهم را دريافت نمايد.
اين عنصر خائن و اين جاسوس كثيف هر روز پيش از همه به حضور مسلم مي رفت و بعد از همه مجلس را ترك مي كرد و با رفت و آمدهاي متوالي و حضور ممتد درمجلس آن حضرت، دوستان حسين (ع) را دركوفه شناخت، به اسرارشان پي برد، از برنامه كارشان آگاه گرديد، و هر روز اطلاعات را كه كسب مي كرد به عبيدالله گزارش مي داد.(1)

1-ارشاد مفيد، ص 189

 



تفاوت بخل ورزي و صرفه جويي

عبدالله رضايي
بسياري از مردم بخل و خساست را با صرفه جويي اشتباه مي كنند. بسيار ديده شده است كه برخي به جاي صرفه جويي و استفاده درست و صحيح از چيزي گرفتار بخل مي شوند و از نعمت هاي خداوند بهره نمي گيرند. همان اندازه كه اسراف و تبذير دراسلام مورد نكوهش و سرزنش است به همان اندازه رفتار بخل آميز و خساست گونه مورد سرزنش و نكوهش مي باشد.
انسان بايد از نعمت هاي الهي به درستي بهره گيرد، هرچند كه گاه از ديد ديگران اسراف و زياده روي شمرده شود. كسي كه نيازمند دو ليوان آب است، اگر به يك ليوان اكتفا كند، درحقيقت به خود ظلم كرده و حق بدن را ادا نكرده و مي بايست در روز قيامت پاسخ گوي بدن خويش باشد. اين كه اين گونه رفتار موجب مي شود تا شخص در مسير كمالي از توان كافي برخورد نشود و در تقرب جويي به خدا و دست يابي به مقام خلافت الهي باز ماند.
مصرف به اندازه و كافي همان اعتدال و ميانه رويي است كه به عنوان اقتصاد در اسلام معرفي شده است. انسان مي داند هرچيزي را به اندازه نياز دارد و چه مقدار آن براي او درحكم تفريط و چه اندازه آن درحكم افراط مي باشد؛ زيرا «الانسان علي نفسه بصيره ولوالقي معاذيره؛ انسان به نفس خويش بسيار آگاه است و نيازهاي آن را مي داند، هرچند كه براي توجيه رفتارهاي خويش عذرتراشي كند.
از نظر اسلام، بخل ورزي نيز گناهي بزرگ است؛ زيرا اين رفتار به شكلي كفران نعمت شمرده مي شود. كفران نعمت گاه به تبذير و اسراف انجام مي شود و گاه با عدم بهره گيري درست از نعمتي براي پاسخ گويي به نيازي و يا دست يابي به كمالي صورت مي پذيرد.
برخي با تركيب هاي نادرست از نعمت هاي الهي، كفران نعمت مي كنند. به عنوان نمونه كسي كه از مصالح ساختماني خوب بهره مي گيرد،ولي از معمار استاد و ماهري سود نمي برد، در حقيقت با اين كار خويش كفران نعمت كرده است. از امام خميني نقل شده است كه روزي از خوردن غذايي كه باب ميل ايشان نبود خودداري كرده و مشغول غذايي ديگر شدند. يكي از بستگان به شوخي گفت: چرا كفران نعمت مي كنيد و از اين خورشت و غذا نمي خوريد، امام خميني(ره) به وي گفت: كفران نعمت آن است كه شما نعمت هاي خدا را اين گونه تركيب كرديد كه آدمي دوست ندارد آن را بخورد.
بنابر اين عدم بهره گيري درست از همه منابع و استفاده از تمام علوم و دانش هاي مربوط به كاري مي تواند كفران نعمت باشد. به اين معنا كه اگر بهترين مصالح را دراختيار بدترين معمار قرار دهيد او ساختماني بسازد. كه صدها هزينه دايمي و جنبي و مخارج اضافي داشته باشد، نمي توان گفت كه اين كار صرفه جويي است بلكه عين اسراف است؛ زيرا ساختماني ناقص را ساخته ايد كه كفران نعمت هاي بسياري است كه نسبت به مصالح خوب و عالي انجام گرفته است.
در ضرب المثل انگليسي است كه من پول زيادي ندارم تا جنس نامرغوب و بي كيفيت بخرم.
از اينرو خريد چيزهاي بي كيفيت و نامرغوب نه تنها مصداق بخل است و ربطي به صرفه جويي ندارد بلكه عين اسراف و تبذير است؛ زيرا اين گونه، مال و ثروت بيش تري هزينه مي شود.
مفهوم قناعت و اصلاح الگو مصرف
درمعناي قناعت نيز مي توان گفت كه قناعت واقعي آن است كه شخص آن چه ازثروت و نعمت دارد به درستي بهره گيرد و دست نياز به كسي دراز نكند كه او را زير بار خرج اضافي ببرد. دولت با ثروت ملي كه دراختيار دارد مي بايست اين گونه عمل كند و به خود اجازه ندهد تا با وام گيري از ديگران، به ظاهر قدرت خريد خود و مردم را بالا برد درحالي كه خود را براي مدت طولاني دربدهكاري فروبرده است.
ازسلمان محمدي نقل شده است كه روزي ابوذر را مهمان خود كرد. ابوذر گفت اي كاش همراه اين غذا، نمكي بود. از آن جايي كه سلمان، نمكي درخانه نداشت، آفتابه را به گرو گذاشت و نمكي خريد. وقتي غذا تمام شد، ابوذر گفت: خدا را شكر كه ما را از اهل قناعت قرارداد و به آن چه داشتيم خرسند و راضي كرد. سلمان گفت: اين قناعت نبود كه آفتابه من درگرو نمكي باشد.
اصلاح الگوي مصرف به معناي آن است كه شخص به آن چه دارد بسنده كند و دولت از ثروت ملي براي كارهايي كه مي توان انجام دهد بهره گيرد و خود را وارد به استقراض نكند.
اگر هركسي درهر مقامي كه است بكوشد تا راه هاي استفاده بهينه و درست هر چيزي را به دست آورد و دركاهش هزينه ها و افزايش بهره وري ها و بهره مندي ها بكوشد، مي توان اميد داشت كه الگوهاي درست شناسايي و معرفي شود و مردم نيز درپي اين الگوهاي درست حركت كنند و رفتار خويش را بازسازي نمايند.
به عنوان نمونه معرفي لامپ هاي كم مصرف و توزيع گسترده آنان با هزينه پايين، مي تواند زمينه ساز بهره وري بيش تر در بخش انرژي شود؛ زيرا لامپ هاي ديگر تنها پنج درصد از انرژي را به نور تبديل مي كنند و 95درصد مابقي را به شكل گرما از دست مي دهند.
اصلاح الگوهاي مصرف در بخش انرژي حتي اگر همراه با يارانه باشد مي تواند در بلند مدت كشور را نسبت به حذف بخش اعظمي از اسراف و تبذير كمك كند و زمينه بهره گيري درست و بهتر از حامل هاي انرژي را فراهم نمايد.
با اين همه تفكيك مفاهيمي چون بخل و خساست از صرفه جويي ضروري است؛ زيرا مرز ميان آن دو همانند حق و باطل بسيار لطيف و ظريف است و هر كسي به سادگي مي تواند در دام بخل و خساست به اسم صرفه جويي بيفتد كه آسيب هاي آن كم تر از اسراف و تبذير نيست.
يك نمونه از كژ فهمي در اصلاح الگوي مصرف
يكي از دوستان كه در پژوهشكده اي مشغول تحقيق و پژوهش است مي گفت مسئولان اين پژوهشكده براي رعايت و اصلاح الگوي مصرف و صرفه جويي در بيت المال تصميم گرفته اند بودجه روزنامه ها و مجلات پژوهشكده را قطع كنند.
به نظر مي رسد كه در اين رفتار، نوعي كژ فهمي عمدي و يا سادگي و ساده لوحي در مساله اصلاح الگوي مصرف اتفاق افتاده و برخي به عمد و يا سادگي در دام بخل و ديگر ناهنجارها افتاده اند.
اين درحالي است كه در همين پژوهشكده دريك اتاق بيست متري بيش از چهل لامپ مهتابي از بامداد تا شامگاه و بلكه نيمه شب مي سوزد و شگفت انگيز آن كه برق كشي ساختمان به گونه اي است كه براي روشن كردن يك اتاق مي بايست چند اتاق ديگر روشن شود و شگفت انگيزتر از همه اين ها آن كه ساختمان را به شكلي ساخته اند كه از كوچك ترين روزنه براي استفاده از روشنايي طبيعي بي بهره است و هرگاه برق شهري قطع شود پژوهشگران شاغل در آن مي بايست ساعت ها در اتاق هاي تاريك صبر پيشه كنند و منتظر آمدن برق باشند.
اين همه نشان مي دهد كه در مفهوم اصلاح الگوي مصرف كژ فهمي هايي صورت گرفته و مي گيردو برخي از مديران براي تغيير الگوها و شناسايي الگوهاي درست مصرف و معرفي و به كارگيري آن، به رفتارهاي شعارگونه بسنده كرده اند.
به گفته آن دوستمان درهمين ساختمان پژوهشكده اگر بخواهيم الگوهاي ضدمصرف را شناسايي كنيم، مي توانيم به موارد بسياري اشاره داشته باشيم كه بي گمان مصداق آشكار اسراف و تبذير و مصرف بي رويه و بي جاي امكانات و اموال و نيرو و منابع انساني است كه به هدر مي رود.
ساختمان به گونه اي ساخته شده است كه از نور طبيعي هيچ بهره اي ندارد و همه طبقات آن كه شامل ده ها اتاق و سالن مطالعه و تحقيق است همواره نيازمند ده ها و صدها لامپ است تا نوركافي را فراهم كند.
از نظر گرمايشي و سرمايشي نيز با مشكل مواجه است و عبور و مرور آزاد هوا انجام نمي گيرد و محققان و پژوهشگران پيوسته آه و ناله از گرماي شديد و يا سرماي سخت و جانكاه دارند.
اگر بخواهيم اصلاحي در الگوي مصرف پديد آوريم بايد در معماري ساختمان و اصول برق كشي و سيستم تأسيساتي آن توجه و دقت كاملي كنيم تا ساختمان به گونه اي ساخته شود كه كم ترين هزينه ها را در آينده به دنبال داشته باشد. بهره گيري از نور طبيعي حتي در ساختمان هايي كه از نور كافي برخوردار مي باشند، براي برخي از مديران سخت است و راضي مي شوند.
با پرده هاي ضخيم، نور طبيعي گرفته شودو در عوض صدها لامپ و چراغ روشن شود تا نور محيط را براي ايشان به مقدار بيش از نياز فراهم نمايد.


 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
حكايت حاكم حكيم و ثروتمند مغرور
حاكمي حكيم در بين عده اي از فقراي مومن نشسته بود و به انتقاد هايشان گوش مي داد.
يكي از ثروتمندان به نزد حاكم آمد و در كنار او نشست.
در كنار اين فرد فقير ژنده پوشي نشسته بود. مرد ثروتمند خود را كنار كشيد و به حاكم گفت:
با شما كار مهمي دارم. اگر اجازه بفرماييد از اينجا (و نگاهي حقيرانه به آن عده كرد) برويم و در جاي مناسب با هم صحبت كنيم.
حاكم حكيم گفت: جاي مناسب همين جاست!
ثروتمند گفت: شما كجا، ما كجا، اينها كجا، گداها را بران!
حاكم حكيم نگاه عاقل اندر سفيهي به او كرد و گفت:
مگر سخن حضرت حق را نشيده اي كه فرموده است:
ولاتطرد الذين يدعون ربهم بالغدوه والعشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شئي و مامن حسابك عليهم من شئي فتطردهم فتكون من الظالمين.
كساني را كه صبح و شب خدا را مي خوانند و مراد و مقصودشان فقط خداست مبادا از خود براني زيرا نه چيزي از حساب آنها بر تو و نه چيزي از حساب تو بر آنهاست، بنابراين اگر اين خداپرستان را از خود براني، از ستمكاران خواهي بود.(1)
1-انعام 25

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14