(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 بهمن 1388- شماره 19573
 

از رنجي كه مي بريم...
روايتي از سردار ناصر شعباني فرمانده وقت سپاه آمل حماسه شهر هزار سنگر



از رنجي كه مي بريم...

عاطفه صادقي دره بيدي
دوشنبه 12دي ماه درجام ملت هاي 2010 آفريقا - آنگولا، تيم مالاوي 3بر صفر الجزاير را شكست داد.
اين خبر شايد شگفت انگيزترين اخبار فوتبالي دي ماه باشد. حتي اگر معتقد باشي بازي فوتبال برپـنجاه درصد شانس و بدشانسي سوار است. گل اول و دوم توجيه مي شود، با گل سوم چه مي كني؟
ازهمه بدتر اينكه الجزاير مدعي قهرماني نتوانست حتي يكبار دروازه تيم ضعيف و گمنامي مثل مالاوي را باز كند.
سرمربي تيم الجزاير، بعد از بازي، آسمان و ريسمان بافت تا باخت را بياندازد گردن آب و هواي بد و گرم محل بازي!
هميشه صعود چنين تيم هايي در بازي فوتبال هيجان انگيز و خوشحال كننده است حتي اگر درجام ملت هاي آفريقا باشد و حتي اگر تيم گمنامي مثل مالاوي، چنين صعودهايي نشان از يك عزم عمومي دارد كه چرت اهالي فوتبال را بدجوري پاره و دوباره اثبات مي كند همه چيز به اسم و رسم، امكانات نقدي و غير نقدي نيست!
بعد از بازي انتخابات دراين ملك و حاشيه هاي پررنگ، طولاني و عجيبش و باز شدن پياپي دروازه توسط چند بازيكن خودي، يك عده بدتر از سرمربي تيم بازنده الجزاير شروع كرده اند به آسمان و ريسمان بافتن تا شايد از بار باختنشان و حواشي شرم آورش بكاهند!
تلاش مي كنند تا پايان همه ليگ ها، همه اتفاقات «فردا» را به «گذشته» ارجاع دهند تا دراين حواشي و به اين بهانه وارهند!
حقيقتا چه نسبتي ميان قهر و عنادها و لشكركشي هاي خياباني بعد از انتخابات با انتخابات اخير است؟!
از اين «بحران سازي ها» چه كسي يا چه كساني سود مي برند و چرا اكنون «عاليجنابان آشوب» نسخه پيچ بحران شده اند؟!
ديگر قصه ، قصه مرد يخ فروشي شده كه از اوپرسيدند، فروختي؟ و گفت: نخريدند، تمام شد!
سرمايه حريف بازنده، از كف رفته و تلاش مي شود به نظام سنجاق شوند تا درپناه آن دوباره پناهگاهي يابند، پس از بهانه تقلب مدام در پي القاي اين باورند، بدون اين بازيكنان كه نان مردم را مي خورند و نمكدان انقلاب و مردم را پيش چشم دشمن مي شكنند، كار نظام زار مي شود و سرمايه اش تمام!
آقايان توبه هم شرايطي دارد!
بعد از اعلام انزجار عمومي مردم در راهپيمايي 9دي ماه از روندي كه سران فتنه درپيش گرفته اند، جناب آقاي دكتر مسعود شجاعي زند. از اساتيد گروه جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس-كه خود از همراهان و هم رأيان مهندس موسوي درانتخابات اخير بوده است- ادامه نحوه برخورد ايشان و هم فكرانشان را اين گونه ترسيم مي كنند:«ادامه اين روند نه قادر است مهندس را به سطح يك طرف جدي درمعادلات سياسي آينده و جلودار جناحي قدرتمند در جناح بندي دروني نظام بدل كند و نه به او امكان و تواني بيش از انواع معاندين خارجي و داخلي انقلاب و نظام عطا مي كند و نه مي تواند منشأ تحولات مهمي در ساحت داخلي كشور گردد... در بهترين حالت، سرنوشتي جز بازگشت مجدد به دوران انزوا و قهري طولاني تر در پي ندارد.»
همين كدها، دليل مي شود تا فاتح- رئيس كميته رسانه و تبليغات ستاد مهندس موسوي- بيانيه هفدهم وي را يك حسن نيت بزرگ و امتحان خطير براي مسئولان امر بداند و مدعي شود كه «موسوي به تأسي از امام خود ثابت كرد دوران مرداني كه با خدا معامله مي كنند به پايان نرسيده و اينك وي حجت را بر همگان تمام كرده است!!»
و سپس با لحني كه اصلا تهديدآميز نيست! گفته اند: «اگر مسئولان فرصت را از دست بدهند دشواري هاي سهمگين آينده بر عهده آنان خواهد بود!»
در كجاي دنيا، اين ادبيات فاتحانه، طلبكارانه و خط و نشان كشي، نشان از يك حسن نيت بزرگ دارد!!
البته اين آقايان انگليس نشين توضيح نمي دهند كه تفكر پدرخواندگي و نگاه قيم مآبانه ايشان و هم قطاران شان زمينه ساز توهين به اعتقادات و باورهاي ديني جامعه، آشوب هاي خياباني و زيرسؤال بردن انتخاب اكثريت مردم- بخوانيد جمهوريت نظام- شد و سپس با اميركبير و مصلح اجتماعي خواندن خود و دستاويز قرار دادن تاريخ، مانند سرمربي الجزاير، در پي تبرئه خويش اند!
ايشان در ادامه، ترورهاي ناجوانمردانه و حساب شده اخير را در تداوم ترور معنوي شخصيت هاي ريشه دار به همراه شكاف آفريني هدفمند و پروژه اي در سطحي تعيين كننده و تأثيرگذار مي دانند كه شرايط خطيري را يادآور مي شود:
«ترورهاي اخير و شكاف ها، محصولي است كه خود در پي اعتراضات فراقانوني، عدم شفاف سازي و جدا نكردن صف خودي از دشمنان نظام مسبب آن بوده ايد و اكنون از ارتباط دادن ترورها و مسائل پيش آورده به نظام و دولت در پي القاي چه هستيد!»
خاطرم هست در انتخابات سال 76 كه برخلاف انتظار و باور ما و البته حتي جناح رقيب، جناب آقاي خاتمي رئيس جمهور شدند، همين ما هميشه متهم هاي به تندروي و عوام زدگي، گردن كج كرديم كه سمعا و طاعتا. همه در برابر قانون، تسليم!
و اكنون آن همه ادعاي روشنفكري، احترام به آراي ديگران، كرامت انسان، دموكراسي سالاري و... كجا رفته كه رأي 24 ميليوني كانديداي پيروز انتخابات، بي كيفيت مي شود و آن ها كه او را برگزيدند يك مشت آدم آستين كهنه، آسمان جل و عوام كه چه مي فهمند نخبگي يعني چه؟! و اصلا رأي ما را پس بدهيد و رأيمان كو؟!و حتما تقلب شده!!
خدا را شكر كه در ساحت ربوبيش، ثمن كلاف پيرزني براي خريد يوسف به قدر ملك سليماني است!
مشكل در خط كش هاست!
از آنجا كه ايشان «نخبه» هستند و قانون براي «عوام» است، پس فرياد مي زنند، به خيابان مي ريزند، مغازه ها، تابلوها و اتوبوس ها را آتش مي زنند، مثل بربرها عربده كشي مي كنند و با سطل هاي زباله، زورآزمايي.
چرا كه آن ها نخبه هستند و نگهبان دموكراسي، كرامت انساني، حقوق بشر، منتقد شرايط كنوني و پيش مرگ براي جلوگيري از ديكتاتوري!
طنز ماجرا آن جاست كه تازه اين 24 ميليون، همين طور نظام جمهوري اسلامي، همه سياستمداران و مردم بايد از اين جماعت صاحب رأي با كيفيت بحران ساز، دلجويي كنند و برايشان امتياز كادو بگيرند تا اين عاليجنابان آشوب برسر نظام منت نهاده از خر شيطان پائين آمده مردم را از فيض وجود خويش محروم نساخته و سوداي بحران از سربيرون كنند!
قضيه چيست كه ناگهان همه ماله به دست مي شوند و آلزايمر سياسي - تاريخي مي گيرند. سردمداران حوادث اخير (بخوانيد سران فتنه) تبديل مي شوند به نخبگان به خطا رفته! معتقدين به نظام و انقلاب هر چند با ولي فقيه هم رأي نباشند (چه در قول و چه در فعل)! منتقدين به سياست هاي ديكتاتوري دولت بي كيفيت و دلسوزاني كه توجيه نشده اند و يك عده ديكتاتور به قدرت رسيده تلاش مي كنند اين بي گناهان اميركبير مانند و مصلحان اجتماعي را حذف كنند!
مدعي اند كه مناظره تلويزيوني يك كانديدا معادلات را به هم ريخت!يعني معادلات آنها اين قدر پوشالي است كه با يك مناظره تلويزيوني به هم بريزد؟!
مدعي اند فضاي توهين درجامعه ايجاد شده، به بيت امام (ره) و ذخاير انقلاب بي حرمتي شده است!!
مگر زمينه اين توهين ها و بي حرمتي ها با بسترسازي، نامه هاي سرگشاده و بيانيه هاي چه كساني ايجاد شد؟!
البته اين تغيير نگاه اصلا ناگهاني و يك شبه نبوده است. وقتي جناب آقاي جامعه شناس اصولگرا درتاريخ 24/3/88 درصفحه نخست روزنامه اعتماد ملي تشكيل شوراي حكميت را پيشنهاد مي كنند، اكنون تشكيل شوراي «لويي جرگه» مانند براي حل و فصل اختلافات و بحران هايي كه خودباني و مسبب آن بوده اند بعيد نيست!
اين شگرد تبليغاتي و رسانه اي، شگرد سوخته اي است. حرف از رفع بحران، حل و فصل، آشتي و وحدت مي زنيد تا ذهني ديگر درپي مسبب و عامل اين بحران نباشد و قانون و قانونگذاري به دنبال مجازات عاملينش!
اين ورشكسته هاي سياسي مي خواهند همچنان از موضع پدرخواندگي و قيم مآبانه و طلبكارانه خويش، قانون را دور بزنند و بعد هم ژست ژان وال ژان بگيرند كه بله ما بزرگوارانه گذشتيم و كريمانه سعي مي كنيم ديگر دلخور نباشيم!
نه! هيچ فرش قرمزي برايتان پهن نخواهد شد! همه در برابر قانون تسليم و يكسانيم. اين است معناي «وحدت و آشتي» كه مردم در 9 دي ماه فرياد زدند.
مردم ما مثل يك رود خروشانند كه به اقيانوس مي ريزند نه مرداب، و نيازي به سياستمداراني كه از انقلاب پروار شده و شيرشان را دشمن دوشيده است ندارند. خوشبختانه چرخ اين نظام به بركت خون شهدا و رهبري فاضل و حكيمانه مبتني بر ولايت فقيه بدون اين آقايان هم مي گردد و بعضي ها اين وسط فقط نقش چوب لاي چرخ را بازي مي كنند.
ديگر حتي صدايي براي فرياد زدن نمانده و شايد به همين خاطر است كه باور نمي شويم، ديده نمي شويم و تازه بايد دليل تازه بياوريم!
تقصير آفتاب چيست از تابيدن برشهر كوران!

 



روايتي از سردار ناصر شعباني فرمانده وقت سپاه آمل حماسه شهر هزار سنگر

هفته گذشته مردم خونگرم مازندران بخصوص شهر آمل ميهمان رهبر معظم انقلاب بودند. مناسبت اين مهماني، ششم بهمن ماه 1360 بود. در اين روز شهر آمل از سوي گروهكي مسلح و ضدانقلاب- موسوم به «اتحاديه كمونيست هاي ايران» يا «ا.ك.ا»- مورد حمله مسلحانه قرار گرفت.
مهاجمين در خيال خود مي خواستند اول آمل، سپس مازندران و بعد تهران را تسخير كنند و كار انقلاب را يكسره كنند! اما آمل يكپارچه سنگر شد و در كمتر از 24 ساعت طومار منافقين را درهم پيچيد. حماسه اي كه آمل را به شهر هزارسنگر مشهور كرد.آنچه مي خوانيد خلاصه اي از گفت وگوي سردار ناصر شعباني- فرمانده وقت سپاه آمل و جانشين فعلي مجتمع دانشگاهي امام حسين(ع)- درباره اين حماسه با پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي است. متن كامل اين گفت وگوي خواندني را مي توانيد در اين پايگاه (wwwkhameneiir) مطالعه كنيد
به راستي جوانان امروز كشور و حتي جوانان برومند آملي چقدر با حماسه هايي نظير «شهر هزارسنگر» آشنايند؟
-به تدريج، ما قدرت پيدا كرديم و نيروها نسبت به گذشته وضع بهتري را پيدا كردند. اما ورق از زماني به نفع ما برگشت كه به تدبير و پيشنهاد آيت الله جوادي آملي نيروهاي ما وارد جنگل شدند. رفتن ما آنها را تجزيه كرد. ماجرا از اين قرار بود كه ايشان به سپاه آمل آمدند. درباره آن ها از من سؤالاتي كردند. من هم به وسيله نقشه، به طوركامل حركات، اهداف و مواضع اتحاديه كمونيست هاي ايران را در گزنه سرا، منگل دره و... براي ايشان توضيح دادم و گفتم كه حزب اللهي ها به خاطر ترورها، وحشت دارند كه سركارشان بروند. خيلي وضع بدي است. ايشان گفتند كه تدبيرتان چيست؟ گفتم كه مي خواهيم در سطح وسيعي در شهر از نيروهاي مسلح استفاده كنيم؛ به طوري كه زير تير هر چراغ برق، يك بسيجي باشد ايشان در جواب من گفتند مگر نمي گوييد كه اين ها در جنگل هستند و از آن جا مي آيند و محيط را ناامن مي كنند. چرا شما مي خواهيد شهر را امن كنيد؟ شما هم برويد محيط آن ها را ناامن كنيد. شما هم برويد در جنگل من همين جمله را از ايشان شنيدم و بعدازظهر به چالوس و مركز فرماندهي آمدم. پيشنهاد آيت الله جوادي آملي را ارائه كردم و موردقبول واقع شد.ما نيروهاي مان را به جنگل برديم و در آن جا پايگاه زديم. در شيارها، تپه ها و به هرترتيب توانستيم آن ها را در جنگل تجزيه كنيم. به يكي از آن ها گفتم كه چرا شما به شهر حمله كرديد؟ گفت كه ما اگر مي خواستيم براي خريد به روستا برويم، سرودخوان وارد روستا مي شديم، اما حالا شما آمديد بالاي تپه پايگاه زديد، كنار رودخانه پايگاه زديد، خيلي جاها نيرو گذاشتيد. اصلاً ديگر امنيت نبود. بنابراين يا ما بايد به دليل سرما به شهرهاي مان برمي گشتيم كه ريسك بود يا بايد حمله به شهر مي كرديم شما ما را مجبور كرديد.
برنامه آن ها براي حمله، تسخير سه نهاد بود، يك جا ساختمان بسيج بود كه از لحاظ استراتژيك در محل خوبي بود. ضمن اين كه ساختمان بسيج از لحاظ استقامت ساختمان محكمي بود. مكان دوم فرمانداري و مكان سوم، سپاه.
آن ها در عصر 5 بهمن حركت كردند و در دو محله «اسپي كلا» و «رضوانيه» در خانه هايي كه برايشان تدارك ديده بودند، مستقر شدند. در اعترافاتشان مي گفتند، فرض ما اين بود كه جايي را بگيريم كه از آن جا نگذاريم كمكي از آن طرف پل به نيروهاي انقلاب برسد بعد هم حمله مي كنيم و منطقه را ازدست آنها مي گيريم حدود يك ربع به يازده شب شش بهمن بود كه من در سپاه بودم. ناگهان صداي تيراندازي شنيديم آن ها حمله را شروع كردند درحالي كه بسياري از نيروهاي ما در جنگل بودند.
درگيري ها در همان شب آغاز شد ما تصميم گرفتيم كه درشب به دليل آسيب پذيري، دستور حمله را متوقف كنيم و منتظر شديم تا صبح شود. ضمن اين كه اين تصميم موجب شد كه براي طرح ريزي حمله، زمان بيشتري را دراختيار بگيريم. صبح كه شد، به كمك مردم، ما ابتكار عمل را دردست گرفتيم، مردم واقعاً به ما كمك كردند. تئوري هايي كه در بعضي از كشورها مثل كوبا يا انقلاب چين، جواب داده بود و كمونيست ها توانسته بودند در 42 ساعت، موفق شوند، در كشور ما و در آمل به وسيله مردم در 42 ساعت، طومارش بسته شد. اصلاً خود مردم اين ها را مي گرفتند و تحويل مي دادند. يادم هست كه دم در سپاه، سه نفر از حزب اللهي ها دونفر از آن ها را گرفته و براي تحويل آورده بودند. پرسيدم چگونه آن ها را دستگير كرديد؟ گفت اين قدر تير زدند و ما اين قدر سنگ زديم تا تيرهايشان تمام شد و گرفتيمشان. جالب است كه آن بنده خدا تا آن روز آر پي جي نديده بود مي گفت اين سلاحش هم كه شكسته را بگير!
حدود ساعت 4 بود كه بسياري از آن ها، كشته، مجروح و اسير شده بودند. آن ها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عقب نشيني مي كردند. احساس كردم كه ممكن است در حال عقب نشيني به سمت دادگاه بروند و آنجا را بزنند و زنداني ها را آزاد كنند.
در زندان 54، 64 نفر منافق هم داشتيم كه با صداي تيراندازي به وجد آمده بودند. سوار ماشين شدم و به سمت دادگاه رفتم. وقتي آن جا رسيدم، تيراندازي خيلي شديد بود. خلاصه دادگاه را حفظ كرديم. اما بعد متوجه شديم كه آن ها مي خواستند فرار كنند. سرانجام نيز از 59 نفري كه به شهر حمله كردند، تقريباً 68، 78 نفر جنازه و اسير و مجروح گرفتيم و 7نفر از آن ها توانستند فرار كنند كه البته حدود دوهفته بعد دستگير شدند.


 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14