(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 بهمن 1388- شماره 19573
 

درنگي درباره متن و حواشي فيلم زمهرير منگليزم ماليخوليايي و هذيان هاي يك آدم بيچاره
به بهانه رونمايي از اولين فيلم ديجيتالي سينماي ايران در جشنواره فجر
ملك سليمان؛ نويدبخش سينماي درخشان آينده
سي و يك سالگي.../6 مديريت و هنرمندان
شاهكار يك تيم حرفه اي!
كوتاه از نشست هاي پرسش و پاسخ
نقد و بررسي فيلم «عصر روز دهم» آن لحظه هاي مستند خاطره انگيز
آل؛ يك فيلم بد



درنگي درباره متن و حواشي فيلم زمهرير منگليزم ماليخوليايي و هذيان هاي يك آدم بيچاره

محمد آرمان
اتفاقي كه به دنبال نمايش فيلم بي مايه و وقيح «زمهرير» در نشست پرسش و پاسخ در سالن رسانه ها افتاد، شايد به نوعي در طول تاريخ جشنواره فيلم فجر بي بديل و بي نظير باشد. مسئولين و برگزار كنندگان جشنواره فيلم فجر، با نمايش فيلم زشت و بي حياي «زمهرير»، نه تنها نتوانستند افه آزاد انديشي و ليبرال مسلكي خود را تدارك ببينند بلكه با اين خنثي مسلكي و بي هويتي نشان دادند كه يك عده مسئول كه به سياهي لشكر شبيه ترند، تا چه حد ممكن است اباحه گر و بي حميت باشند، كه راضي باشند براي تزئين ذهني خود و همپالكيشان از صفاتي همچون فضاي آزاد و نقد و نظر و... اين چنين بر ارزش ها و اصول آرماني يك ملت و يك آئين، چوب حراج بزنند. واقعاً آقايان برگزار كننده جشنواره، به اين درجه از كج فهمي نائل آمده اند كه گمان مي كنند سياست بازي ها و كژدار و مريز رفتار كردن هايي كه منجر به نمايش زمهرير مي شود، از آن ها چهره اي زيبا و متخلق به اخلاق آزاد و... موهومات و تزئيناتي از اين دست در ذهن منتقدان و اهالي رسانه، ترجيب مي دهد!
مردي موسوم به روئين تن با ساخت نافيلمي مثل «زمهرير» و مهم تر از او مسئولين جشنواره، با نمايش چنين اثر سخيفي بزرگترين توهين را به هنرمندان و منتقدان روا داشتند كه البته بايد پاسخگو باشند.
واقعاً ديگر جايي براي مماشات با اين
بهل بشوي معركه گيران ساخت و پرداخت و نمايش زمهرير و امثالش وجود ندارد. زمهرير شايد، يكي از توهين آميزترين و در عين حال سخيف ترين فيلم هايي باشد كه تا به حال در طول عمرم ديده ام؛ فيلمي كه در جنبه هاي جلي و خفي خود، اصول و ارزش هايي را كه به آن اعتقاد دارم و با گوشت و پوست و استخوانم عجين است به سخره گرفت و به لجن كشيد: شهيد، دفاع مقدس، عشق و معرفت، قرآن، و بالاخره رهبري. اين فيلم با رياكاري كم نظير زشت ترين حركات و سكنات را در قامت مزورانه نمايش جنگ و جبهه و شهيد به رخ تماشاگر كشيد. و بر چهره نحيف و معصوم شهدا و ملت «شهيدپرور» - اين عبارت هنوز پرخون و داغ است برايم- ايران، پنجه چركين خود را كشيد.
فيلمي بي قصه، بي شخصيت پردازي، بي هويت، جعلي، مضحك، فانتزي،
مسخره پيشه، نازل و مبتذل كه به جهت ساختار سينمايي، اصلاً قابليت اظهارنظر، حتي منفي را هم ندارد، و جز سخافت و پلشتي چيزي در آن نيست. نوعي منگليزم همراه با هذيان كه با اعوجاج ماليخوليايي، كارگردان و نويسنده در هم مي آميزد و به استفراغ مهوعي مي ماند كه تماشاگر را به خشم و عصبيت مي رساند. آنچنان كه ديديم، سالن رسانه ها و جلسه نشست فيلم، صحنه ظهور و بروز خشم و عصبيت طبيعي و مقدسي بود كه دقيقاً به دليل توهيني كه به شرافت و انسانيت مخاطب ارائه داشته بود، همچون شكستن بغضي، خود را نماياند و بر سركارگردان فيلم آوار شد. نكته آن كه، بايد ستايش كرد، هنوز يك پارچه و دردمندانه اما با شجاعت اكثريت منتقداني را كه نشست فيلم را به جهنمي براي عوامل اين اثر تبديل كردند. تا ديگر هر مزور بي خبري به خود اجازه ندهد كه با به لجن كشيدن اصول و ارزش هاي جانانه يك ملت و البته و به مدد بي خردي مديران و مسئولان جشنواره «بين المللي» فيلم فجر، هذيان هاي ماليخوليايي خود را به روي پرده بفرستد و آب هم از آب تكان نخورد. درود بر منتقداني كه با سلايق مختلف و بعضاً متضاد خود، اما اين بار يكپارچه ايستادند و فرياد زدند و خواب بي تعبير اهالي مصلحت و مزلف بازان را برآشفتند.
يك جمله هم خطاب به آن آقاياني كه به صرافت افتادند و خيلي سعي كردند، خود را اهل آرامش و منطق و به اصطلاح آزاد انديشي و اين اداهاي حال ديگر مهوع نشان دهند. آقاياني كه فكر مي كنند هنوز اين گونه مسائل را مي شود با كدخدامنشي و ريش سفيدي حل كرد و ترجيح مي دهند براي هميشه نقش بابا بزرگ را براي منتقدان بازي كنند. البته دوستان ما كمي دير رسيدند وگرنه اين قدر مضحك و خنثي برخورد نمي كردند. آقاي شمقدري! آقاي سجادپور! آقاي مسعود شاهي! و افراد ديگري كه منجر به نمايش آثاري چون زمهرير و امثال آن مي شويد! آيا تاريخ را كه مطالعه كرده ايد؟! و نه؟ اگر داستان ابوذر را در صدر اسلام مي خوانديد و در مي يافتيد كه در مقابل جريان زر و زور و تزوير چه بايد كرد- آنچنان كه ابوذر كرد. من به سهم خودم عوامل ساخت و نمايش فيلم «زمهرير» در جشنواره را نخواهم بخشيد. دعا كنيد،خداوند شما را ببخشد!

 



به بهانه رونمايي از اولين فيلم ديجيتالي سينماي ايران در جشنواره فجر
ملك سليمان؛ نويدبخش سينماي درخشان آينده

تقي دژاكام
سينماي «شهريار بحراني» سينماي دلنشيني است. سينمايي است كه تماشاگر را تا حد زيادي راضي مي كند. نه به اين صورت كه خوب شد كه يك فيلم ديگر هم ديدم، بلكه به اين صورت كه اگر اين فيلم را نمي ديدم ضرر مي كردم. اين دل نشيني و اقناع شايد معلول عوامل زيادي باشد؛ از فيلمنامه اي كه چفت و بست محكمي دارد و روي آن كار شده است تا روحيه جمعي و مشورت پذيري كارگردان و از همه مهم تر، انتخاب كادري كه همخواني فراواني با هم دارند؛ از صدابردار و فيلمبردار، و طراح صحنه و ساير عوامل فني و البته بازيگران.
شهريار بحراني اين بار هم به سراغ يك سوژه سنگين تاريخي رفته است. او از «مريم مقدس» نشان داد كه در مديريت و به سامان رساندن چنين پروژه هايي تا چه حد تسلط و توانايي دارد. ما البته به خاطر موانعي كه بر سر راه ساخت سريال امام حسين(ع) او پيش آمد كه امكان تماشاي آن را از دست داديم. اما ساخت پروژه عظيم ملك سليمان بار ديگر بر توانايي، تسلط و مديريت او صحه گذاشت و نشان داد كه هر كار بزرگي از بحراني ساخته است.
ملك سليمان علاوه بر اين كه يكي از عظيم ترين طرح هاي سينمايي تاريخي كشورمان محسوب مي شود، يك ويژگي منحصر به فرد ديگر هم دارد. و آن اين كه براي نخستين بار فيلم به صورت ديجيتالي ساخته شده است. حميد قديريان كه مسئوليت اين نوآوري را در ملك سليمان دارد هنرمندي است كه پيش تر هم ابتكارات بسياري را در اين زمينه در سينما از او شاهد بوده ايم. از جمله طراحي بهشت بر روي شيشه در فيلم سينمايي «گذرگاه» و ساخت قالب هايي ويژه در فيلم سينمايي «عمليات كركوك» كه همگي براي اولين بار و با ذوق و سليقه او از صنعت سينماي ايران فراهم و اجرا شد. و حالا او يك تجربه جديد در ساخت و اجراي فيلم ديجيتال را براي سينماي ايران به ارمغان آورده است. كه مي توانيم با افتخار سرمان را بالا بياوريم و به اين دستاورد و استفاده صحيح از آن افتخار كنيم.
ملك سليمان البته يك ويژگي برجسته ديگر هم دارد كه نه در فيلم هاي امسالي كه (حداقل تا پايان روز پنجم) و نه در چند سال اخير سابقه نداشته است. كه همان موسيقي فاخر و تاثيرگذار آن باشد. البته سازنده موسيقي متن اين فيلم ايراني نيست، بلكه آقاي پانك چان است كه ظاهرا هنگ كنگي است. تلفيق موسيقي مذهبي و حماسي و كلاسيك و همخواني آن با فيلمنامه، از آن اثري به يادماندني ساخته است.
حميد خضوعي ابيانه نيز در كار فيلمبرداري و استفاده از تكنيك هاي بصري خارق العاده عمل كرده است. به گونه اي كه برخي منتقدان با كمي اغراق ملك سليمان را در حقيقت اثري از حميد خضوعي دانسته اند تا شهريار بحراني. و اين تأييدي بر جمله ابتداي اين متن است كه «بحراني» در انتخاب و به كارگيري درست عوامل فني و انساني فيلم هايش استاد است. به طوري كه حذف يا تغيير هر كدام از اين عوامل ملك سليمان را از چشم تماشاگر مي انداخت. البته در انتخاب بازيگر كارگردان ترجيح داده است، از بازيگران شاخص استفاده نكند. اما تجربه مريم مقدس نشان داد كه اين تصميم تغييري در نتيجه و جذابيت فيلم و حتي فروش آن نمي گذارد. و در حقيقت اين افراد غيرشاخص به چهره هايي در سينماي ايران تبديل شده اند. از جمله خانم الهام حميدي.
فيلم از زمان مأموريت رسالت حضرت سليمان نبي(ع) شروع مي شود و در آغاز تشكيل و استقرار حكومت توسط وي به پايان مي رسد. چيزي كه گفته مي شود در «ملك سليمان2» به آن پرداخته خواهد شد كه قرار است آن را بخش خصوصي بسازد، نه بنياد فارابي.
بحراني تعمد داشته است تا به مفاهيم و مضامين مهم اعتقادي و حتي سياسي هم در فيلم بپردازد تا موضوع داستان فراگيرتر، بهره گيري و عبرت از آن كه يك دستور موكد قرآني است، ملموس تر شود. مفاهيمي چون عدالت، سرمايه داري و تلاش علماي يهود و ظلم آنان به بني اسرائيل، نقش رهبري و پررنگ كردن آن در كنار تقوا به عنوان دو عنصر اساسي در ايجاد وحشت بين حزب شيطان و اعتقاد به مهدويت مضاميني است كه با هوشمندي به آن ها پرداخته شده است.
بنا به گفته كارگردان و تهيه كننده فيلم، دقيقا 5 ميليارد تومان (يا 5 ميليون دلار) هزينه ساخت اين سريال در مدت 5 سال شده است. اگر به خاطر بياوريم، هزينه هاي ميلياردي در برخي سريال ها و فيلم هايي كه از لحاظ كمي تعداد تماشاگران نامشان در تاريخ سينماي ايران ثبت شده است، درمي يابيم كه سرمايه گذاري فرهنگي در اين مورد دقيق عمل شده است. به خصوص اگر بازتاب بين المللي فيلم و مخاطبان جهاني و پيام فراگير انساني را در نظر بگيريم، و به نظر مي رسد اگر مسئولان دولتي به جاي اختصاص بودجه براي فيلم هايي كه تصويري سياه و نااميدكننده از كشور ارائه مي دهند يا تمام هم و غم فيلم به شكم و شهوت اختصاص داشته باشد.(همان گونه كه متأسفانه در بسياري از فيلم هاي جشنواره امسال شاهد بوديم) بودجه هاي مزبور را به امثال چنين فيلم هايي كه به انتشار نور و فضيلت و معنويت و پيام هاي انساني پردازند، اختصاص دهند، مي توان اميدوار بود كه همان طور كه جوانان ما در عرصه هاي علوم تجربي پله هاي موفقيت هاي جهاني را طي كرده اند، در عرصه فرهنگسازي و جامعه سازي نيز، آينده درخشاني را نيز شاهد باشيم. چنين باد.

 



سي و يك سالگي.../6 مديريت و هنرمندان

ابراهيم محسني
عرض شد كه مديريت معيوب و جداكردن آثار هنري و به تبع آن هنرمندان از هم همراه با صف آرايي ايشان در برابر هم تنها و تنها يك قرباني دارد و آن در ابتدا «مردم» به عنوان مشتريان اصلي ويترين فرهنگي هنر هفتم كشور و در وهله دوم كه مهمتر از آسيب نخست است؛ شخصيت انقلاب و نظام است كه در اين درگيري بي فايده مهجور و تنها، راهي براي ورود به زبان بين المللي سينما پيدا نمي كند.
در واقع وقتي انقلابي بعد از 30 سال حيات؛ يا به تكرار مي افتد و يا به تخريب از درون، بدون ترديد مشكل به مديران و مديريت ها بازمي گردد چرا كه انتقاد وظيفه اصلي سينماگر است اما تخريب و گاه گل به خودي، نشانه يك انتقام جويي و يا فرار از پاسخگويي است.
و در پس همين مديريت هاي ناصواب است كه صف آرايي ها و انشقاق ها را مي بينيم. در اين داستان صف آرايي «سينماگر متعهد و سينماگر اصولگرا و سينماگر اصلاح طلب و سينماگر معاند و معترض و...» است كه هنرمند گاه احساس تنگي نفس مي كند و گاه به فراخور زمان و حاكميت، موج سواري مي كند و گاه خود را به بازنشستگي مي زند در حالي كه بزرگترين غفلت يك نظام مردم سالار و عدالت محور از دست دادن هنرمندان، نگاه ظريف و رو به جلو و پيشبيني آنها از اوضاع كشور است.
اگر بپذيريم كه هنرمند با نگاهي جامع و ظريف افق پيش روي يك ملت را ترسيم مي كند و زيان هنر صعف ها و قوت ها را بيان مي كند، بايد قبول كنيم كه اين هنرمند نيازمند بستري براي «عرضه و نقد» است و زماني كه شما سينماگر كشور را در گرو ه هاي نوظهور سياسي و اجتماعي جاي داديد؛ ديگر نمي توانيد آزادانه و آزادانديشانه او و اثرش را نقد كنيد و به جاي اين كار بازار «تحويل و تخريب» بي جهت رونق پيدا مي كند و سينماگري كه «هيچ» بلد نيست اما در جبهه(!) شماست به علت تعريف و تمجيدهاي بي دليل، در روياي هنرمندي سير مي كند و سينماگري كه با نقدي منصفانه
مي توانست براي سينماي انقلاب مفيد و موثر باشد اما به دليل خارج بودن از دايره ترسيمي شما؛ تخريب مي شود و به منطقه «لج بازي» و از آنجا به خاكريز شبه روشنفكري و سپس به خط مقدم دشمني با تفكر حاكم در جبهه مذكور عزيمت مي كند؛ اينگونه مي شود كه ناخواسته سينماگر كشور كه مي توانست و مي تواند با هنر خود نقشي در نمايش انقلاب و ظرفيت هايش داشته باشد به هنرمندي تبديل مي شود كه يا در برابر انقلاب قرار مي گيرد و يا در بازي رنگ و رو رفته «حكومتي نشدن» ايفاي نقش مي كند.
به عبارتي «رسانه ها» به جاي خدمت به انقلاب با تقسيم بندي بي جهت و سياسي خود؛ سينما را به ابزاري براي سياسي كاري تبديل
مي كنند و هنرمند را مجبور مي سازند در آفرينش هنري خود نيز خود را به اين صف آرايي مضحك و مضر متعلق بداند. نشانه چنين رويكرد رسانه اي هم دفاع سينماگران از آثارشان است كه گاه به ورطه فريادهايي سياسي تبديل مي شود كه تلاش دارد آثار خود را از اين جريان سازي سياسي خارج كند اما... اين فضاي غبارآلود تا آنجا پيش مي رود كه دهه فجر انقلاب كه
علي القاعده بايد فصل رويش نگاه هاي نو و بديع به حيات انقلاب اسلامي و تولد آثاري فاخر در تمام حوزه هاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي باشد؛ به ميتينگي سياسي تبديل
مي شود كه دو جناح سياسي به شكلي افراطي و تابلودار با هم منازعه مي كنند و هر يك در تلاشي سينمايي سعي مي كنند حريف را ضربه فني كنند و در اين مشت زني فرهنگي گاه خودزني مي كنند و فيلمي مي سازند كه
مطئن اند «توقيف» مي شود تا از معبر همين ترفند نيز بر مديريت حاكم ضربه اي وارد سازند و به طرق مختلف حريف را به تنگ نظري و حسادت و محدوديت متهم كنند. در اينجا باز هم رسانه ها وارد مي شوند و از رهگذر اين اتهامات يا به
سهم خواهي متوسل مي شوند و يا به جاي مديران تصميم گيري مي كنند.
در اين ميان تماشاگر مشتاق هنر هفتم است كه به مثابه يك قرباني سي ويك ساله، در حسرت تماشاي يك سينماي ناب و بدور از شعار و يا فاصله اي 31 ساله از سينماي قبل از انقلاب مي ماند. آنگاه يا خود را سرگرم سينماي خانگي مي كند و يا در صف طويل بازاري هاي كپي شده از نسخه اصلي مي بيند.
اينجاست كه دگر بار سهم مديريت و مديران خودنمايي مي كند؛ سهمي كه علت العلل چنين رويكردي است...تولد و حيات مديران غير سينمايي، جشنواره هاي رنگارنگ و بي خاصيت، بذل و بخشش هاي رفاقتي و حزبي در كنار
رسانه هاي افراطي و غيرمنصف همه و همه دست به دست هم مي دهند تا اين سينماي بيمار نه تنها تاريخ و سياست انقلاب را به فراموشي بسپارد بلكه حتي براي خلق ايده و طرح هم قدمي از قدم برندارد.

 



شاهكار يك تيم حرفه اي!

اينجا ميلاد است
جشنواره خوب است
فيلم هست؛ نشست هست
نه نشست هست
اينترنت هست
جواد هم هست؛ زياد، هر روز
چاي هست
كيك هست
نسكافه هست
گشت ارشاد هم هست
ناهار توپ از خيابان دولت هست
شام هم از جيب دولت هست
تيزر جشنواره هم در راه هست
روابط عمومي هم
هست
بعد از سه روز
راستي يك خانم انگليسي بلد هم هست
بعد از 5 روز
حال همه ما خوب است
باور كن!
¤ ¤ ¤
نشست فيلم »آل» با حضور همه حرفه اي هاي سينماي ايران دقايقي بعد از پخش اين فيلم هيجان انگيز برگزار شد. كلا امسال جشنواره با خواب و رويا دنبال مي شود؛ در يك فيلم شخصيت اصلي بايد بخوابد تا فيلم را بفهميم و گره ها باز شود و در فيلم ديگر بايد خداخدا كنيم طرف نخوابد. در يك فيلم از شدت ترس، روده بر مي شويم و در فيلمي ديگر كه عنوان كمدي دارد خوابمان مي برد از بس نمي خنديم! در كل
مي توان اميدوار بود كه از شش سانس تماشاي فيلم در يك روز، هميشه چهار سانس هست كه مي شود با خيال تخت در تاريكي سالن سينما خوابيد و در خواب فيلم را هم تمام كرد؛ بهتر از كارگردان.
در ادامه به گزيده اي از نشست فيلم »آل» توجه بفرماييد. اين نشست با حضور استاد معلم، استاد نويسنده، استاد بازيگر، استاد منتقد و بازنويس فيلمنامه، استاد خانم بازيگر، استاد خانم خارجي بازيگر، استاد خانم بازيگر 2 و چند استاد ديگر برگزار شد.
در ابتداي اين نشست، استاد معلم گفت: هميشه دلم مي خواسته فيلمي را بسازم كه نديدم و از آنجايي كه بهرام عظيمي كارتون هاي خيلي توپي براي ناجا ساخته بود و يك طرحي توي ذهنش بود با خودم گفتم حتما اين هماني
مي شود كه هميشه دلم مي خواسته اما نبوده و نديدم. بعد كه امير پوريا هم آمد ديدم ديگر اين خود همان فيلمي مي شود كه هميشه دلم
مي خواسته و توليد نشده و نبوده و نديدم. در كل احساس مي كنم اين فيلم دقيقا همان فيلمي است كه هميشه دلم مي خواسته و نبوده و نديدم و حالا روي پرده ديدم.
مجري: خيلي ممنون استاد. چون وقت نداريم من سريع مي رم سراغ سوال ها و اميدوارم همه خوشحال باشن كه اينجا هستن.
خانم بازيگر: مي شه من چند جمله كوتاه بگم؟
مجري: نه! وقت نيست ولي من جاي شما
مي گم كه خيلي خوشحال هستيد كه در تيم استاد معلم بودين و از اعتماد ايشون به خودتون مي باليد و خوشحال مي شين كه باز هم با استاد كار كنين چون شما سينما رو با استاد پيدا كردين و كلا خوشحال هستين.
خانم بازيگر : مرسي ولي اون تيكه آخر رو خودتون اضافه كردين ها...
مجري: خب حالا! پرسيدن كه استاد چي شد كه اينطوري شد؟
استاد معلم: ببينيد قرارمون اين نبود! فيلم من سياسي نيست ، بي خودي هم سياسي اش نكنيد وگرنه پا مي شم مي رم. فيلم ساختيم دور هم باشيم ، نه اينكه با اين سوال ها حال همو بگيريم.
مجري: عصبي نشين لطفا. پرسيدن كه چطوري از طرح يك داستاني 20 دقيقه اي يك فيلم 100 دقيقه اي در آوردين؟
استاد معلم: آهان! اين همون چيزيه كه بارها گفتم و بازم مي گم. من هميشه آرزو داشتم
فيلم هايي رو كه دوست دارم ببينم و روي پرده نيستن و توليد نمي شن رو بسازم و ببينم. اين هم كه اين اتفاق افتاده به خاطر همينه كه من گروهم رو حرفه اي انتخاب كردم و اين باعث شد كه فيلم، هماني شود كه هميشه دلم مي خواسته اما نبوده و نديدم.
مجري: از مجله «سينما ابرو» 14 تا يادداشت اومده كه نوشته: چه خوشگل شدي امشب...گويا براي خانم بازيگره.
خانم بازيگر: مرسي! من متعلق به شما هستم و خوشحالم كه در اين فيلم بازي كردم. خيلي بازي سختي بود و من باهاش زندگي كردم و فكر مي كنم بهترين تيم دنيا رو...
مجري: ببخشيد البته ننوشتن كه كدوم خانم؟ من خواهش مي كنم لطف كنن يه يادداشت ديگه بدن كه معلوم بشه؛ خيلي ممنون مي شم. بله سوال پرسيدن كه چرا وسط فيلم ما اينقدر
مي خنديديم به جاي اينكه اونقدر بترسيم.
استاد معلم: من هي مي خوام فيلم رو سياسي نكنم ولي انگار نمي شه. خب يك تجربه نويي انجام شده در ژانر وحشت؛ چرا نمي ذارين راه خودشو پيدا كنه؟ مگه من به شما مي گم كه چرا تو مجله سينمايي تون همه چي هست جز يه نقد سينمايي؟ بگم؟ بگم؟ بعدشم ما اين فيلم رو با هزار بدبختي ساختيم؛ اينه هاش اين چك برگشتي هاي كاره...حالا كه فيلم رو با اين فلاكت آورديم سينما؛ اين وضع سينماست؛ صدا افتضاح...نور داغون...پرده پاره...من واقعا براي اين سينما متاسفم كه شاهكار يك تيم حرفه اي رو كه مي خواسته فيلمي بسازه كه من هميشه دلم مي خواسته اما نبوده و نديدم، اينطوري داغون مي كنه.
مجري: گويا وقت تموم شده و اعلام مي كنن كه ژتون ناهار دارن مي دن و اهالي رسانه اگر مي خوان گشنه نمونن زودتر برن. رضا واسه منم بگير!
آقاي بازيگر: من مي شه يه نكته بگم.
مجري:نه! وقت نيست. گرچه شما
مي خواهيد الان از همه تشكر كنين و بگين كه خشوحالين كه با استاد كار كردين و اينا.
آقاي بازيگر: نخير! من مي خواستم بگم كه اين نقش من خيلي سخت بود و من سه سال روش كار كردم تا به اين نقش رسيدم.

 



كوتاه از نشست هاي پرسش و پاسخ

ملك سليمان : موفقيت بزرگ سينماي ايران
كارگردان فيلم سينمايي «ملك سليمان» ساخت اين فيلم را موفقيتي بزرگ براي سينماي ايران دانست.
شهريار بحراني در نشست پرسش و پاسخ فيلم ملك سليمان گفت: اين فيلم موفقيت بزرگي در سينماي ايران محسوب مي شود، اما اين كه چقدر به ايده آل ها رسيده ايم را بايد منتقدان قضاوت كنند.
وي افزود : براي ساخت اين فيلم يك سال و نيم تحقيق كرديم و تحقيقات زيادي را در ارتباط با شياطين جادوگري و طلسم انجام داديم تا به عوامل ماوراالطبيعه مسلط شويم.
وي درباره حضور شياطين درفيلم عنوان كرد: درپي درخواست حضرت سليمان كه ازخداوند يك ملك بي بديل مي خواهد شياطين در سه مرحله در فيلم ديده مي شوند، در مرحله اول در شهر اريحا تنها اثر آنها بر روي مردم قابل مشاهده است و در شهر دوم به صورتي كه خودشان مي خواهند ديده مي شوند و نيمه مرئي هستند و درشهر سوم حضرت سليمان ازخدا مي خواهد دشمنانش ظاهر شوند كه اين اتفاق مي افتد و ما شيطان را به صورت موجودات داراي جسم مي بينيم.
مجتبي فرآورده تهيه كننده فيلم درارتباط با جلوه هاي ويژه فيلم افزود: بخش قابل توجهي از جلوه هاي ويژه فيلم كار دوستان ما در داخل است كه زير نظر لئو لو انجام شد. امكان اينكه تمام جلوه هاي ويژه فيلم در ايران انجام شود وجود نداشت زيرا ما كار ساخت فيلم را سال 84 شروع كرديم و در آن زمان امكانات فني به اين شكل نداشتيم.
اين تهيه كننده ادامه داد: ملك سليمان يك فيلم ديجيتال با فن آوري هاي روز دنيا است كه براي اولين بار در كشور تجربه شده است. امروز سينماي دنيا كاملا ديجيتالي شده و سينماي ما نيز راهي جز اين ندارد كه به اين سمت حركت كند.
نفوذي : بخشي از ناگفته هاي جنگ
جمال شورجه تهيه كننده و مشاور كارگردان هاي فيلم »نفوذي» در نشست پرسش و پاسخ اين فيلم گفت: هنوز جا دارد كه درباره دفاع مقدس و اردوگاه ها فيلم بسازيم و نسل جوان ما بايد بفهمند با چه هزينه هايي اين انقلاب به اينجا رسيده است.
در ادامه نشست احمد كاوري يكي از كارگردانان فيلم «نفوذي » گفت: اين فيلم متاثر از خيلي آثار است. نمي توانم بگويم كه اين كار شبيه فيلم «محرمانه لس آنجلس » است ولي ممكن است به فيلمهاي ديگري هم نزديك باشد.
وي در ادامه در خصوص كار با آقاي فيوضي گفت: سال هاي گذشته با آقاي فيوضي كار كرده بوديم. روزي كه قرار شد اين فيلم ساخته شود به ما پيشنهاد داده شد كه با هم فيلم بسازيم و من هم پذيرفتم. آقاي فيوضي نگاه دقيق و موشكافانه اي به فيلم داشتند و در تمام مراحل كار همراه بودند.
امير جعفري بازيگر اين فيلم هم در خصوص الگوي خود در بازي در فيلم «نفوذي » گفت: در اين فيلم الگويي براي نقش خود نداشتم و بيشتر از آقايان كاوري و فيوضي كمك مي گرفتم تا اين نقش را ايفا كنم.
كاوري در ادامه افزود: در كل ساخت اين فيلم يك ريسك بود. ريسك اول در انتخاب ما و ريسك در انتخاب امير جعفري. شايد همه ما مي دانستيم كه اين كار يك كار غيرقابل پيش بيني است ولي سعي كرديم نگذاريم اعتمادي كه به ما شده سلب شود.
وي در ادامه بيان داشت: اين فيلم نتيجه آزادي است و هيچ وقت از سوي تهيه كنندگان اعمال سليقه اي نشد. اگر اين نگاه در تهيه كنندگان ما شكل گيرد اتفاقات خوبي در سينما مي افتد.
كيميا و خاك : بازسازي فضاي 57
نشست پرسش و پاسخ فيلم كيميا و خاك به كارگرداني عباس رافعي با حضور عوامل اين فيلم در سالن كنفرانس مركز همايش هاي برج ميلاد برگزار شد.
عباس رافعي كارگردان اين فيلم در ارتباط با جلسه گفت: ساخت فيلمي درباره وقايع سال 50، سخت تر از ساخت فيلم درباره دوران قاجار يا صدر اسلام است. چرا كه ما تصوير عيني از گذشته هاي دور نداريم اما نسبت به فضاي
30 سال پيش حتي حس نوستالژيك هم وجود دارد كه به سختي مي توان فضاي موجود را با آن دوره تطابق داد و باورپذير كرد.
معماري آن دوران نيز كاملا متفاوت است و توليد اين فيلم كه بسيار هم سخت بود را تنها با حضور عوامل حرفه اي سينما آسان كرديم.
وي درباره ساخت صحنه هاي مربوط به سال 57 در فرودگاه گفت: آقاي آلادپوش فيلمبردار فيلم، سال 57 در فرودگاه عكاسي كرده اند و ما تمامي صندلي ها و لباس هاي بازيگران و هنروران و دكورها را بر اساس اين تصاوير تغيير داديم تا فضاي آن زمان تطابق پيدا كند. اما من نمي خواستم يك گزارش صرف تاريخي از سال 57 بسازم. اين فيلم يك عبرت تاريخي بود.
آزيتا حاجيان بازيگر فيلم در پاسخ به ميزان مستند بودن صحنه هاي كيميا و خاك گفت: من به عنوان يك زن متفكر انقلابي در فيلم بايد روسري به سر مي كردم اما محدوديت هايي درباره پوشش ديگر زنان فيلم وجود داشت كه ما مي توانستيم آن را تغيير دهيم و به مستند نزديك كنيم.
نازنين مفخم تدوينگر فيلم هم درباره مستندسازي فضا توضيح داد: بيشتر ايجاد فضاي رواني و حسي 30 سال پيش براي ما اهميت داشت. در آن دوره آنقدر ماشين و سر و صدا در تهران نداشتيم و اين نوع فضاسازي واقعيت را ملموس مي كرد. براي مستند كردن فضا حس كرديم بيشتر اين موارد را در نظر بگيريم.

 



نقد و بررسي فيلم «عصر روز دهم» آن لحظه هاي مستند خاطره انگيز

محمدرضا محقق
«عصر روز دهم» جز همان جلوه هاي مستند از عراق و صحنه هاي مربوط به كوچه بازار نجف و كربلا، نكته مهم و ارجمند ديگري در بر ندارد.
داستان به صورت كاملا «هندي» و از نوع تصادفي اش شكل مي گيرد و پيش مي رود و مابقي اجزاي درام هم در همين منظومه به ظهور و بروز مي رسد و تعريف دستان و كاراكترها، اساساً دم دستي و كم مايه است و نوعي الگوبرداري از يك داستان گويي دم دستي تر از سينماي هندي است، كه در آن مي توان منتظر وقوع هر جور اتفاقي بود. در عصر روز دهم، هم به لحاظ داستاني، اين حادثه رخ داده است. مثلا اين كه آدم ها فورا و بي دردسر و سر موقع همديگر را پيدا مي كنند، يا اين ها باعث شده كه فيلم سمبل شده و جعلي به نظر برسد. كه در اين مقياس و آن مختصات رسيده است.
فيلم گرچه داراي ايده خوبي است، كه در اتمسفر كنوني اوضاع سياسي و اجتماعي عراق، قابليت ها و استعدادهاي مناسب و سترگي براي تبديل شدن به يك ملودرام جذاب مذهبي را داراست. اما در عصر روز دهم اين اتفاق رخ نداده است و عامل تعجيل و شايد هم بي تدبيري و سمبل كاري كار را تبديل به يك فيلم هندي داستاني كرده است. كه البته در اين موقعيت، جلوه هاي مذهبي و آئيني فيلم، به صورت خودمختار و جزيره اي جداگانه راه خود را مي رود و كاركرد خاص خود را دارد، در اين حالت، متن از حواشي جدا مي شود و اساساً متن و حاشيه شكل مي گيرد. كه در اينجا همان درام و مستندهاي جذاب عاشورايي است و اين اتفاقات به هيچ وجه نبايد از يك فيلم سينمايي رخ دهد و منظومه كلي و سيستم يكپارچه اش را اين چنين از هم جدا كند و از تاثير و جذابيت هر يك بكاهد.
بازي نه چندان خوب برخي بازيگران در كنار برخي لحظات تاثيرگذار فيلم، در پيوند با مستندهاي آئيني و مذهبي دو شهر عزيز نجف و كربلا، خاصه در لحظات اوج عاشورا، فيلم را مجموعا در موقعيت خطيري قرار داده است.
اي كاش عصر روز دهم با حوصله و تدبير بهتر و سينمايي تري تدارك ديده مي شد تا تبديل به خاطره اي ماندگار براي تماشاگران شود. كه البته حيف!

 



آل؛ يك فيلم بد

پژمان كريمي
1- بن مايه سينماي داستاني، «قصه» است. قصه اي خوب مي تواند مبناي يك فيلم خوب قرار بگيرد. اما بر پايه قصه اي بد، مطمئناً فيلمي متوسط هم سربرنمي آورد.
فيلم آل فيلم بدي است. آن قدر بد كه مي توان درباره به كلمه «بد» بسنده كرد و گذشت اما گاه فيلم هاي بد، مي توانند بهانه اي براي پيش كشيدن حرفهايي از جنس سينما باشند.
2- آل قصه جذابي ندارد. ايده «آل» (موجودي افسانه اي كه «جنين» مادري را از آن خود مي سازد) في حد ذات جذاب است اما اين ايده جذاب در قالب قصه اي كه فيلم آل بر پايه آن شكل گرفته، حرام شده است و به شكل يك ايده عوامانه پديدار گشته است.
چارچوب قصه يعني ترس يك مرد از آل و سرانجام كشته شدن فرزندش در رحم مادر در اثر يك تصادف، چه نكته و زاويه ديد بكري را در برگرفته است؟! بايد گفت:«هيچ»! از اين گذشته، بي اغراق بايد گفت كه تا نزديك به ميانه فيلم، قصه به پيش نمي رود. مخاطب كلافه مي شود كه بالاخره قرار است چه اتفاقي بيافتد؟ اين شخصيت اصلي قصه از چه چيزي مي ترسد و به كجا مي گريزد؟ قرار بوده است همين پرسشها، معماي قصه باشند اما معما شكل نگرفته زيرا تار و پود و بستر قصه، حاوي اتفاق هايي نيست كه ابهام توام با «پيچيدگي» و «معما» را رقم بزند! در نهايت نيز بيننده درنمي يابد سر و كله «آل» در ذهن شخصيت اصلي چرا به شكلي جدي پيدا شد و چرا او مرتب در خواب و بيداري، موجودي را مي بيند كه تنها يك افسانه عوامانه است؟
در نهايت هم معلوم نمي شود كه اين موجود افسانه اي بالاخره از دنياي مغشوش و نه چندان دلچسب ذهن شخصيت اصلي بيرون مي رود يا خير؟
2- كارگرداني «آل» بي تعارف- خوب است. گمان دارم اين فيلم ساز به شرط داشتن يك فيلمنامه خوب مي تواند، در اندازه هنرمندي توانمند آشكار شود. اينكه مي گويم «گمان دارم» و ترديد در بستر كلامم گنجانده شده به اين دليل است كه كارگردان خوب، كارگردان هوشمندي است و اين هوشمندي در وهله نخست خود را در «انتخاب» قصه و فيلمنامه اي خوب نشان مي دهد. و متأسفانه كارگردان آل، هوشمندي لازم را در انتخاب فيلم نامه آل، نشان نداده و به اثبات نرسانيده است.
3- هر چه فكر كردم كه آل با چه مختصاتي در ژانر وحشت گنجانده شده است، چيزي درنيافتم.
آيا واقعاً هر فيلمي كه چند چهره وحشتناك و چشماني وحشت زده را نمايش داد، وحشت انگيز است و در ژانر وحشت مي گنجد؟
من كه گمان ندارم!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14