(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 بهمن 1388- شماره 19573
 

گفت و گو با نادر اديبي مديركل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس غرب تهران
 ناگفته هاي والفجر هشت
بوي غريب
جنگ به روايت اسناد



گفت و گو با نادر اديبي مديركل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس غرب تهران
 ناگفته هاي والفجر هشت

مجيد مغازه اي
نادر اديبي سرهنگ پاسدار و جانباز 44 ساله اي خوشرو است كه نزديك به دوسال و نيم است مدير كل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مفدس غرب تهران شده است. او كه اولين مدير اين مجموعه است، عليرغم همه كارهايش پذيراي ما شد تا دقايقي از مسئوليت و خاطراتش گفت و گو كنيم. اتاقش اولين اتاق پس از ورورد به ساختمان اين اداره كل بود و برخلاف بسياري از مديريت ها كه اتاقشان را در بالاترين نقطه قرار مي دهند او همچون سالهاي دفاع مقدس خاكي و بي آلايش است بالاي سرش با يك شمشير رژه مزين شده است كه نشان از معرفي او به عنوان پاسدار نمونه دارد. پيش از ما ميزبان دانشجويان بود از بي توجهي به مسئله جنگ نرم در بسياري از مسئولين و عدم هزينه كرد آنان در مباحث مهمي همچون اردوهاي فرهنگي گلايه داشت. صميمي و بي الايش و با حوصله برايمان سخن گفت و يادآوري خاطرات شيرين آن دوران لبخندي از عمق وجود بر صورتش نقش مي بست و با خاطرات تلخ آن دوران بغض گلويش را مي فشرد.
در دو بخش با او به گفتگو نشستيم تا ببينيم سربازي كه زماني در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شيرانه جنگيده است، امروز در چه سنگري قرار دارد
¤انگيزه راه اندازي اداره كل حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس غرب تهران چه بود؟
- مجموعه عناصري كه در دفاع مقدس در غرب استان تهران فعاليت داشتند - هم در مناطق و هم يگانهايي كه مردم اين منطقه را پشتيباني كردند- نقش موثري در عمليات هاي مختلف داشتند لذا بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس، كرج را مانند يك استان قلمداد كرد و يك اداره كل در آن تشكيل داد.
همانطور كه مي دانيد كرج بزرگ كه در جنگ حضور داشت در حقيقت كرج و شهرستان هاي اطراف مانند رباط كريم، شهريار و ساوجبلاغ بود و نقشي كه اين شهرها ايفا كردند از فياضيه آبادان تا كردستان ادامه داشت.
در اوايل دفاع مقدس و قبل از تشكيل يگانهاي سپاه، در جنوبي ترين نقاط كشور گروهان ها و گردانهاي اين منطقه با حضور خود جلوي پيشرفت دشمن را گرفتند. در جنوب سوسنگرد در منطقه مگاسيس نقش موثري داشتند و پس از تشكيل يگانهاي سپاه هم ابتدا در لشكر 27 محمد رسول الله ساماندهي شدند و يك تيپ تشكيل دادند و پس از تشكيل تيپ سيد الشهدا در اين تيپ نقش موثري داشت تا اينكه در سال 64 كه پشتيباني اصلي لشكر سيد الشهدا به منطقه كرج رسيد و تمام نيرو و امكانات به لشكر سيدالشهدا گسيل شد. از تيپ هاي تاثيرگذار اين منطقه در دفاع مقدس تيپ حبيب ابن مظاهر بود كه در سال 62 همزمان با عمليات خيبر با حضور بچه هاي كرج تشكيل شد.
بعدها نيز با تشكيل لشكر سيدالشهدا كه با وجود سردار فضلي و فرماندهان مقتدرش در بسياري از عملياتها مثل عمليات كربلاي 5 و والفجر 8 نقش تعيين كننده داشت، رزمندگان كرجي حضوري موثر داشتند و با بيش از 6 هزار شهيد ، بيش از 12 هزار جانباز ، كرج با بسياري از استانهاي كشور از لحاظ آماري برابري مي كرد . لذا لازم بود براي ثبت وقايع و ماندگار كردن آثار مربوط به دفاع مفدس اين اداره كل تشكيل شود كه اينجا عقب ماندگي نداشته باشد و با تشكيل استان البرز هم اميدواريم اين اقدام مبناي خوبي براي فعاليت هاي بعدي باشد.
¤در اين دو سال و نيم چه فعاليت هايي را انجام داده ايد؟
- ما از دو سال و نيم پيش كه اين مسئوليت را برعهده گرفتيم و اين اداره كل تشكيل شد در چند محور فعاليت خود را شروع كرديم و با توجه به اينكه در اين منطقه، يگانهاي سپاه به عنوان تنها يگانهاي حاضر مي باشند علي رغم فعاليت خوبي كه انجام شده بود در فعاليت هاي مربوط به حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس چند عقب ماندگي جدي وجود داشت كه يكي بحث تدوين تاريخ شفاهي جنگ تحميلي بود خصوصا با توجه به اينكه تعدادي از خانواده شهدا از دنيا رفته بودند و تعدادي از رزمندگان با بازنشستگي پيش از موعد و ... از سازمان نيروهاي مسلح خارج مي شدند، ضرورت پيدا مي كرد كه اين كار را شروع بكنيم.
همچنين نقش غرب استان تهران در دفاع مقدس هم از كارهاي عقب افتاده اي بود كه الان در حال بررسي است.
جمع آوري و دسته بندي اسناد دفاع مقدس هم يكي ديگر از كارهايي است كه در حال انجام است و مربوط به تدوين تاريخ جنگ است؛ بسياري از اين اسناد در حال از بين رفتن بود و با حلقه هايي كه تشكيل شد و جلساتي كه در فرمانداري ها گذاشتيم كه مسئولين دستگاهها را توجيه و با پيگيري ها انجام شده اكنون به نقاط خوبي رسيده ايم.
¤آماري از اين اسناد جمع آوري شده در دست هست؟
- بله امروز در بحث اسناد مربوط به پشتيباني جنگ 50 هزار سند پشتيباني جمع آوري شده است كه در حال اسكن و نگهداري است و در بخش اسناد دفاع مقدس هم تعداد زيادي از اسناد دفاع مقدس مانند نقشه هاي عملياتي دفاع مقدس كه مربوط به نقش مردم اين منطقه در دفاع مقدس بوده است جمع آوري شده و اكنون درحال بهسازي و
نمايه سازي است تا قابل بهره برداري براي محققين و علاقه مندان باشد.
¤ديگر فعاليت هايي كه در طول خدمت شروع كرده ايد را مي فرماييد.
- براي ورود به فضاي آموزشي كشور هم با توجه به توافقاتي كه توسط بنياد حفظ آثار و دانشگاه آزاداسلامي شد و بعد هم ابلاغي كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي به دانشگاههاي دولتي داشت ما تدريس دو واحد اختياري درس دفاع مقدس را در دانشگاهها شروع كرديم و با اينكه سال گذشته اولين سال ورود ما به فضاي مديريتي دفاع مقدس بود، رتبه اول را در موضوع تدريس دو واحد اختياري در دانشگاه آزاد كرج را كسب كرديم و عليرغم آنكه فكرمي كرديم شايد استقبالي از اين موضوع نشود ولي مورد اقبال تعداد زيادي از دانشجويان قرار گرفت و اكنون هم در حال مذاكره با آموزش و پرورش هستيم تا اقداماتي را در مدارس انجام دهيم.
موضوع مربوط به مهندسي دفاع مقدس را هم با سه محور شروع كرديم: اول ساماندهي حرم شهداي گمنام بود كه با توجه به وجود 14 حرم شهداي گمنام در غرب استان تهران نياز به زمان مناسبي داشت تا ساماندهي شوند چرا كه تاكنون رسيدگي مناسبي نشده بود و با توجه به تدبير ستاد كل نيروهاي مسلح و عليرغم تاكيد مقام معظم رهبري يادمان مناسبي درست نشده بود بنابراين با پيگيري هاي انجام شده در همه شهرستانها و به خصوص شهرستان كرج 10 نقطه از 14 نقطه به سرانجام رسيده و نقطه اصلي اين يادمانها در كرج و كوه نورالشهدا كه با توجه به زيبايي اين يادمان مي تواند به عنوان نماد شهر كرج قرار بگيرد الان در كوه نورالشهدا در حال ساخت است تا در ارتفاعات عظيميه فضايي فرهنگي براي استفاده عموم و به خصوص جوانان درحال ساخت است .
يكي ديگر از مواردي را كه در بحث مهندسي جنگ در حال پيگيري هستيم موزه دفاع مقدس است و اخيرا هم توافق زمين موزه با شهرداري و شوراي شهر انجام شده است و اميدواريم فرمانداري و دستگاههاي دولتي در سفر آتي رييس جمهور به كرج اين مكان را به عنوان يكي از نقاط اصلي شهر كه به موزه و يا مجموعه فرهنگي دفاع مقدس تبديل مي شود قلمداد كنند و بودجه خوبي را براي آن در نظر بگيرند تا كار ساخت آن شروع شود.
يكي از موضوعات مورد توجه در بخش هنري نيز جمع آوري فيلم ها و تصاوير دفاع مقدس است كه تاكنون بيش از 60 هزار تصوير دفاع مقدس و بيش از 700 DVD فيلم از دفاع مقدس جمع آوري شده كه اكثر آنها تصاويري منتشر نشده است كه از نيروهاي مسلح و از مردم علاقه مند آرشيو شده است كه منبع خوبي براي ساخت مستندهاي دفاع مقدس است.
در حوزه ادبيات نيز كتابخانه تخصصي دفاع مقدس را با بيش از 2 هزار عنوان كه تاكنون در آن قرار دارد و دراختيار گرفتن كتب جديد براي استفاده علاقه مندان محققين و دانشجويان در محل اداره راه اندازي كرده ايم.
¤ارتباط شما با مردم، علاقه مندان و محققين به چه صورت است؟
- ارتباط ما با مردم به صورت هاي حضوري يا از طريق سايت wwwsajedalborzcom و پيامك 300020001187 است.
¤همانطور كه فرموديد نقش لشكر سيدالشهدا در عمليات والفجر 8 بسيار مهم بود كمي از چگونگي اين عمليات و حضور اين لشكر و نيروهاي غرب تهران در آن بفرماييد.
- لشكر سيدالشهدا در عمليات والفجر 8 در دو محور عمليات كرد همانطور كه مي دانيد منطقه اصلي عمليات والفجر 8 در فاو و در دهانه اروند در راس البيشه و درداخل خاك عراق قرار داشت.
طراحان اين عمليات براي بالابردن ضريب موفقيت اين عمليات تكهاي پشتيباني و يا اصطلاحاً تك فريب را در چند منطقه و از جمله منطقه عمومي خرمشهر در جزيره ام الرساس انجام دادند كه عراق تصور كند كه ما قرار است از خرمشهر و جزيره ام الرساس كه روبروي گمرك قرار داشت حمله كنيم.
سه يگان در آنجا قرار داشتند كه عبارتند از تيپ 18 الغدير، تيپ 21 امام رضا(ع) و لشكر 10 سيدالشهدا(ع) كه از چند ماه قبل شناسايي خود را شروع كرده بودند.
با توجه به اينكه اروند از مشكل ترين مناطق آبي براي عمليات است و كساني كه مي خواستند عمليات كنند در غواصي حرفه اي نبودند و با سختي هاي فراوان ولي دقت زيادي كار شناسايي اين عمليات انجام شد به طوري كه دانه به دانه سنگرهاي عراقي ها را
مي شناختيم و از موانع، عمق آن و حتي پشت خطوط منسجم عراق مطلع بوديم.
طرح ريزي اين عمليات از نوادر طرح ريزي در دفاع مقدس است و با سختي زيادي كه داشت در روز اول اين عمليات در 19 بهمن سال 64 ، توانست جزيره ام الرساس را تصرف بكند و ضربه اي به عراق بزند و تصور عراق بر اين بود كه با توجه اين منطقه به نزديكي به بصره از مناطق مهم عملياتي ما بشمار برود به همين دليل موانع زيادي را براي آن درنظرگرفته بود كه در نهايت لشكر سيدالشهدا با عبور از موانع سنگين خصوصا اروند و موانع فيزيكي و مصنوعي توانست اين جزيره را تصرف كند. بعد از اين تصرف لشكر سيد الشهدا به سرعت وارد منطقه عملياتي فاو شد. خطوط اوليه فاو فتح شده بود و سپاه توانسته بود با تك فريب و پشتيباني در ام الرساس فاو را آسان تر تصرف كند. لشكر سيدالشهدا پس از ورود به فاو در جاده فاو - ام القصر و در نزديكي كارخانه نمك خط داشت و چندين عمليات كرد و سپس به جاده فاو - ام البهار منتقل شد و تا پايان تثبيت اين عمليات در اين جزيره حضور داشت .
¤شما كجا بوديد و چه خاطراتي داريد؟
- من در اطلاعات عمليات لشكر سيد الشهدا بودم، در جزيره
ام الرساس بعد از اينكه شناسايي ها شروع شد؛ موضوع حفاظت از عمليات بسيار جدي پيگيري مي شد، يادم هست اولين يگانهايي كه از اروند عبور كردند و شناسايي داشتند، ما بوديم كه چند ماه قبل از عمليات والفجر 8 اين كار را انجام داديم.
¤چطور شد كه شما به عنوان پيشگامان عمليات فريب انتخاب شديد؟
- ما اصلا غواص حرفه اي نبوديم و روز اولي كه شهيد حاج غلام كيانپور كه جانشين اطلاعات لشكر بود بنده را در جزيره مجنون در حال شناسايي ديد در حالي بود كه فقط تعداد كمي از نيروها را برده بودند جزيره ام الرساس و ما چزء آنها نبوديم، ما به سرپرستي ابوعمار و جانشيني بنده به جزيره مجنون براي شناسايي اعزام شده بوديم.
بعد از دو هفته كه آن شهيد بزرگوار آمد به ما سر بزند در جزيره مجنون به حاج غلام گفتم كه اينجا عمليات نيست!
گفت: نه و از من اصرار و از او انكار!
بالاخره بعد از اين مدتي كه در جنگ بوديم اينكه تصور مي كرديم سپاه به دنبال چه هدفي در جنگ است مي فهميديم كه عمليات را قاعدتا در كدام منطقه دنبال مي كند ولي او هرچه ما گفتيم نپديرفت و خيلي جدي توضيح داد كه همين جا عمليات است و اين هم از تلاشهاي سپاه بود كه براي حفاظت از منطقه مي كرد تا كسي در گامهاي اول متوجه نشود كه عمليات در كجا انجام مي شود
اما خب با نزديك شدن به زمان عمليات و با بيشتر شدن حضور نيروها اين امر يك بروز بيروني داشت ولي در ماههاي اول نه.
دست آخر از من پرسيد كه فكر مي كني عمليات كجا باشد كه گفتم عمليات سمت خرمشهر و آبادان است و اينجا نمي تواند عمليات باشد
بعد از ظهر كه مي خواست از منطقه برود به من گفت مرخصي نمي خواهي بروي؟ كه گفتم؛ نه من كاري ندارم كه بروم! ولي خيلي اصرار كرد كه من تنها هستم و تو هم با من بيا برويم بالاخره اصرار زياد او كمي جنبه دستوري گرفت و سوار تويوتا شديم و آمديم پادگان دوكوهه و از آنجا كه سوار ماشين شديم رفت به سمت اهواز، من متعجبانه از او پرسيدم كجا مي روي؟
گفت: از مرخصي خبري نيست مي رويم سمت خرمشهر همانطور كه خودت گفتي عمليات قرار است كه آنجا انجام شود و به اين صورت ما به ام الرساس رفتيم.
¤وضعيت در ام الرساس چطور بود ؟
- روز اولي كه رسيديم به خرمشهر در اردگاه آموزشي واحد اطلاعات كه در نزديكي كارون در كارخانه صابون سازي درست شده بود - البته اين كارحانه تخريب شده بود لنجي هم در كنار آن وجود داشت - در آنجا لباس غواصي تن ما كردند و ما را انداختند به آب. عرض كارون را هم طناب بسته بودند و ما آن جا فين مي زديم(فين همان كفشهاي غواصي بود كه شبيه پاي اردك است)
ما شب اول غواصي كرديم به اين صورت كه با توجه به وزنمان كمربندهاي سربي مي بستيم كه تا گردن درون آب باشيم و غواصي در سطح را تمرين مي كرديم.
روز دومي كه مارسيده بوديم به منطقه؛ حاج غلام به من گفت برو نسبت به خط توجيه شو! به همين دليل به لب نهر عرايض رفتيم و در كاخي قديمي كه به نام شيخ خزعل بود اين كاخ متعلق به شخصي است كه در تاريخ ما وي را از شيوخ خوزستان معرفي كرده اند. اين كاخ شده بود ديدگاه ما كه دقيقا رويروي عراقي ها بود. ما در طبقه دوم آن سوراخي را ايجاد كرده بوديم و با دوربين منطقه را ديده باني مي كرديم .
پس از ديدن منطقه، همان شب هم حاج غلام بنده و يك نفر ديگر را براي شناسايي راهي كرد.
¤يعني با همان يك روز تمرين غواصي كردن وارد عمليات شناسايي شديد؟
- در حقيقت ما در كارون يك شب كار غواصي را تمرين مي كرديم و شب بعدش مي رفتيم كار عملي يعني كار عملي و آموزش ما توأمان شده بود البته ما تجربه شناسايي را داشتيم ولي اروند فرق داشت يعني ما اگر در كارون 2 ماه هم كار آموزشي مي كرديم نمي توانستيم اروند را بشناسيم چون آب اروند و كارون با هم از زمين تا آسمان فرق دارد و جزر و مد دارد و جزر و مد اروند بسيار فوق العاده است و اينكه مي گويند سرعت آب آن 70 كيلومتر است واقعا همينطور است ما در اروند در روز هاي اول فقط در مد كامل براي شناسايي مي رفتيم . تيمي از بچه هاي اطلاعات با محاسبات علمي جزر و مد را مي گرفتند و به ما مي دادند كه فواصل زماني و مقدار آن را مشخص مي كردند منتها چون ما تجربه اي نداشتيم وقتي آب بالا مي آمد مي رفتيم .
¤شناسايي ها به چه صورتي بود؟
- ما در خط مقدم در يك روستاي خالي از سكنه كه به دليل آتش دشمن و در گيري ها ساكنانش كوچ كرده بودند يكي از ساختمانها را با تيرآهن و پليت و گوني هاي شن دو سقفه كرده بوديم و با چند نفر از بچه هاي ديگر اطلاعات داخل آن بوديم.
آب اروند به شدت سرد بود زيرا اوج شناسايي ما در زمستان بود از حدود اوايل آذر با سرماي وحشتناك جنوب شناسايي را شروع كرده بوديم و پس از گذشتن از اروند با آن مشكلاتي كه داشت تازه به ساحل عراقي ها مي رسيديم كه تا سنگر عراقي ها فقط 15 متر فاصله بود كه اين فاصله هم با موانع پوشيده شده بود مثل سيم خاردارهاي حلقوي توپي سه رديفه روي هم و هشت پر و يا خورشيدي ها كه با ميلگرد درست مي شود و ارتفاع تا آن حدود 6 متر هم مي رسيد .
ما براي اينكه بچه هاي تخريب ما بدانند كه قطر اين ميلگردها و ارتفاع آن چقدر است يكي از شبهاي شناسايي با شهيد علي خليلي يكي از اين ميلگردها كه بر روي زمين افتاده بود را با خودمان آورديم و واقعا مصيبت كشيديم چون سنگين بود و ما را به عمق مي برد و بايد تلاش مي كرديم تا دوباره به سطح برسيم.
¤فقط همين موانع وجود داشت؟
- ما از موانع عراقي ها كه عبور مي كرديم تازه به سنگرهاي
عراقي ها مي رسيديم و حالا با يك مشكل ديگر روبرو بوديم كه آن فاصله بين سنگر عراقي ها بود اين فاصله ها حداكثر 5 متر بود و اگر بخواهم دقيق تر بگويم ما در بين سنگرهايي حركت مي كرديم كه به راحتي صداي صحبت كردن عراقي ها را مي شنيديم و سيگار روشنشان سبب مي شد كه چهره هاي آنان را هم بتوانيم ببينيم اما بايد از اين موانع عبور مي كرديم تا ببينيم پشت خط عراقيها چه خبر است.
¤چند بار اينطوري به شناسايي رفتيد؟
- عدد آن يادم نيست ولي در طول اين دوماه تقريبا يك شب در ميان به شناسايي مي رفتيم و در شبهاي نزديك عمليات هم كه مسئول دسته ها و گروهان هاي غواص را مي خواستيم ببريم هرشب مي رفتيم چون فرمانده گروهان و فرمانده دسته بايد مي رفتند و توجيه مي شدند تا براي آوردن نيروها مشكلي نداشته باشند.
¤چه مشكلات ديگري وجود داشت؟
- خيلي سخت بود نيروهايي كه در خط پدافند بودند بچه هاي ارتش بودند كه نمي خواستيم به آنها بگوييم كه ما براي شناسايي مي رويم لذا دزدكي مي رفتيم به طوري كه به عنوان مثال اگر ما مي خواستيم امشب براي شناسايي برويم ، تيم ديگري كه نوبتش نبود مي آمد كنار نگهبانان ارتش مي نشست و سر اينها را گرم مي كرد و در برخي موارد كه نيروهاي ما زورشان به نگهبانان ارتش نمي رسيد و نمي توانستند قانعش كند كه تيراندازي نكند ناگهان در خط عراقي ها مي ديديم يك آرپي جي آمد سمت عراقي ها. يعني احتمال اينكه ما از سمت خودي هم مورد هدف قرار بگيريم زياد بود.
¤گفتيد كه در زمستان بود ، با مشكل سرماي جنوب چطور كنار مي آمديد ؟
- ما بعد از شناسايي مي آمديم مي نشستيم در آب تا دوباره آب مد شود اين سرمايي كه وجود داشت بدن را به لرزه در مي آورد و با سرد شدن هوا كم كم ديگر بدن و پاي ما نمي لرزيد و به شدت حركت مي كرد و به تشنج مي رسيد
اما شيرين است كه بگويم در يكي از اين شبها در سرماي شديدي كه وجود داشت با يكي از دوستان به نام يوسفي كه الان هم هست نشسته بوديم كه ديدم صداي خر و پف مي آيد وقتي نگاه كردم ديدم اين بغل دستي ما خواب است اين درحالي بود كه عراقي ها 15 متري ما نشسته اند و سرما هم بيداد مي كرد او را بيدار كردم و با هم شروع كرديم به خنديدن.
¤ شب عمليات چطور بود؟
- در شب عمليات من بايد يك دسته را با خودم مي بردم كه اين دسته شامل تخريب چي ها غواصان و چند نفر ديگر بود كه بارندگي شد و باد شديدي مي وزيد ما كلاهي درست كرده بوديم از گوني بعد به اندازه سر و گردن آن را بريده بوديم كه سر هايمان در آب سياهي نزند چون ما تجربه كرده بوديم كه سياهي خودش را در حركت نشان مي دهد و همه بچه ها گوني سرشان بود و گوني روي سر من يك نخش درآمده بود و با رفتن به داخل چشم و دهان اذيت مي كرد ما هم كه يك دستمان به بچه ها بود و دست ديگرمان هم اسلحه مان را داشتيم و نمي توانستيم آن را بچينيم.
از موارد جالبي كه از آن لحظات يادم هست اين بود كه قبل از ورود به آب يك نفر آمد و گفت من تخريب چي اين دسته هستم و پشت سر شما مي آيم و اگر اتفاقي برايم افتاد و شهيد يا زخمي شدم داداش من انتهاي ستون هست او هم تخريب چي است از او استفاده كنيد و نگفت مواظب داداش من باشيد گفت اگر براي من اتفاقي افتاد او هست و اين يك جوان 17 يا 18 ساله بود.
وقتي ساعت 9 شب ما وارد آب شديم تا 12 به عراق حمله كنيم، آب جزر شده بود و شدت داشت و عليرغم اينكه ما بارها به شناسايي رفته بوديم دستهايمان را به هم داده بوديم كه از هم جدا نشويم و علامتمان هم فشار دادن شست بر روي دست بغلي بود، آب به قدري شدت داشت كه من براي فهماندن اينكه دست هم ديگر را ول نكنيم به قدري اين انگشت را فشار داده بودم كه در نرمي گوشت بغل انگشت شست نفر پشت سرم فرو رفت. اين تيمي كه ما بوديم به سلامت رسيدند ولي تيم هاي ديگري بودند كه موجهاي شديد اروند كه به وسط آن تيم مي زد، با جداشدن دستها آنها را آب مي برد.
به ساحل عراقي ها كه رسيديم فين ها را درآورديم و پرت كرديم، غواص بدون فين نمي تواند در آب پا بزند اين كار يعني ديگر برگشت نداريم و ما چهار دست و پا آمديم سر راهكاري كه به دليل شدت آب از آن دور شده بوديم.
با درست شدن حلقه هاي انفجاري توسط بچه هاي تخريب و برداشتن موانع به خط زديم و با ياري خدا و همت بچه ها تلفات خيلي زيادي از عراقي ها گرفتيم
¤چطور با اين تعداد نيرو تلفات زيادي را گرفتيد؟
- يادم هست با آقاي زعيم زاده كه از جانبازان و فرماندهان دفاع مقدس است و چند نفر از دوستان ديگر تصميم گرفتيم نقشه اي را پياده كنيم. يك ديواره گلي در ساحل بود و ديديم به طور عادي زورمان به عراقي ها نمي رسد چون تعدادشان خيلي بيشتر از ما بودبه همين دليل به همرزم عرب زبانمان كه عماد نام داشت و الان در عراق است گفتيم كه ما مي رويم روي اين ديوار گلي و چند تا هم در داخل كانال پنهان مي شوند تو هم گولشان بزن آنها را از سنگرها بيرون بكش و او موافقت كرد و به عربي فرياد مي زد كه بياييد بيرون، ايراني ها را زديم و خلاصه كلي شلوغ كرد و آنها را تحريك كرد و عراقي ريختند از سنگر ها بيرون كه ديديم خيلي هستند و ما با آتش سنگيني كه ريختيم سرشان تلفات زيادي گرفتيم.
¤بعد از آن چه كار كرديد؟
- در حقيقت 300 متر راهي كه تا خط بعدي بود را اصطلاحا جاي پا گرفتيم سرپل از ساحل را گرفتيم و سنگرها را اشغال كرديم و به سرعت عراقي ها را بمب ناپالمي كه عراقي كارگذاشته بودند را خنثي كرديم كه فقط يكي از آنها منفجر شد و آتش بسيار زيادي از از سطح آب به هوا مي زد و سپس با بيسيم و چراغ قوه علامت داديم به بچه ها در آن طرف نهر عرايض كه گردانهاي پياده ما با قايق وارد جزيره شوند و گردانهايي مانند حضرت علي اكبر، المهدي، علي اصغر، قمر بني هاشم به اضافه تيپ امام رضا و الغدير كه جزيره را گرفتند و اين عمليات، عمليات موفقي بود.
¤ تلخ ترين و شيرين ترين خاطره تان از دفاع مقدس؟
- شيرين ترين خاطره مربوط به دوستي هاي ما با بچه ها بود. امام به ما ياد داده بود كه تكليف شما را سيدالشهدا مشخص كرده و ما براي تكليف مي جنگيديم و پيروزي شرط نيست اين در جبهه جا افتاده بود اما تلخ ترين لحظات قبل از رفتن به آب شب عمليات والفجر 8 بود كه فكر اينكه فردا چه كساني در بين ما نخواهند بود خيلي آزارم مي داد.

 



بوي غريب

پيمان سليماني
آورده است پيكرت را باد
و نامه هاي آخرت را باد
و پخش كرده در دل خانه
بوي غريب سنگرت را باد
تو نيستي و هديه خواهد داد
رزهاي بين دفترت را باد
تو نيستي و پاك خواهد كرد
چشمان خيس دخترت را باد
تو نيستي، و باز مي پيچد
چادر نماز مادرت را باد
نه! نه! تونيستي، نمي داني
پر كرده است سنگرت را باد
اوست مهربان چراغ اين زمان
اوست مهر روشني در آسمان
صد فرشته عاشقانه داد زد
اوست شمع پاك و نور جاودان

 



جنگ به روايت اسناد

سري و فوري
از: تي 26 زرهي
به: واحدهاي تابعه
تاريخ: 12/10/1980
برابر با: 20/7/1359
شماره/خ/ 358
نامه لشگر 3 زرهي سري و فوري 122 مورخه 19/7/59
هر شخصي كه به اسارت نيروهاي خودي درآيد و تبعه هركدام از كشورهاي عربي باشد، بلافاصله و به طور فوري سوزانده شود. ضمنا در مورد پيشروي به سوي سه راهي «شيخ بدير» تاكيد مي شود، ماموريت هاي محوله بايد پيش از آخرين روشنايي روز جاري انجام گيرد.
نتيجه را اعلام نماييد.
سرهنگ دوم ستاد

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14