(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 15 بهمن 1388- شماره 19577
 

وصيت نامه اي براي تاريخ
گفت و گو با دكتر محمد جواد لاريجاني دشمن، انقلاب كاريكاتوري طراحي كرده بود
پيام مادران شهدا به حضرت امام
شاه بي حقوق و هزينه چهار ميليون دلاري
اعدامم كنيد
چريك و چروك خاطرات عزت الله مطهري (معروف به عزت شاهي)



وصيت نامه اي براي تاريخ

ازآنجا كه ما در شرايط بحراني و غيرعادي به سر مي برديم و هر لحظه ممكن بود خطري براي ما پيش بيايد، فرداي آن روز نشستم و وصيت نامه خود را نوشتم. تا چند هفته پيش، از اين وصيت نامه خبري نداشتم، ليكن آقاسيدجعفر آن را برايم آوردند و گفتند كه پسرشان در لابلاي كاغذهاي قديمي پيدا كرده است. اين اصل وصيت نامه است كه در بالاي آن نوشته ام:
«وصيت نامه سيدعلي خامنه اي مرقومه ليله يكشنبه 27شوال 1382» ]4فروردين 1342 شمسي[ يعني فردا شب حادثه مدرسه فيضيه نوشته ام. متن وصيت نامه اين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
«عبدالله علي بن جوادالحسيني الخامنه اي غفرالله لهما يشهد ان لااله الاالله وحده لا شريك له و ان محمداً صلي الله عليه و آله عبده و رسوله و خاتم الانبياء و ان ابن عمه علي بن ابيطالب عليه السلام وصيه سيدالاوصياء و ان الاحد عشر من اولاده المعصومين صلوت الله عليهم الحسن و الحسين و علي و محمد و جعفر و موسي و علي و محمدو علي و الحسن و الحجه اوصيائه و خلفائه و امناءالله علي خلقه و ان الموت حق و المعاد حق و الصراط حق و الجنه و النار حق و ان كل ما جاء به النبي صلي الله عليه و آله حق. اللهم هذا ايماني و هو وديعتي عندك اسئلك ان تردها الي و تلقيها اياي يوم حاجتي اليها بفضلك و كرمك.
مهم ترين وصيت من آن است كه دوستان و عزيزان و سروران من، كساني كه بهترين ساعات زندگي من با آنان و ياد آنان سپري شده است، مرا ببخشند و بحل كنند و اين وظيفه را به عهده بگيرند كه مرا از زير بار حقوق الناس رها و آزاد نمايند. ممكن است خود من نتوانم از همه كساني كه ذكر سوءشان بر زبانم رفته و يا بدگوئيشان را از كسي شنيده ام، حليت بطلبم. اين كار مهم و ضروري را بايد دوستان و رفقاي من براي من انجام دهند.
دارايي مالي من در كم هيچ است، ولي كفاف قرض هاي مرا مي دهد. تفصيل قروض خود را در صفحه جداگانه يادداشت مي كنم كه از فروش كتب مختصر و ناچيز من ادا شود. هر كسي هم كه مدعي طلبي از من شود، هر چند اسمش در آن صفحه نباشد، قبول كنند و ادا نمايند،... پنج شش سال نماز هر چه زودتر ادا و مرا از رنج اين دين الهي راحت كنند (البته يقيناً آن قدر مقروض نبودم، ولي احتياط كردم. (مبلغي به عنوان رد مظالم بابت قروض جزئي از ياد رفته به فقرا بدهند.
از همه اعلام و مراجع و طلاب و دوست و آشناها و اقوام و منسوبين من استحلال شود. (چون آن روزها نق و نوق عليه آقايان در جلسات زياد بود كه چرا فلاني اقدام نكرده، فلاني چرا اين حرف را زده و اين مطلب را گفته است، لذا خواستم از آقايان اعلام و مراجع حليت طلب كنند.)
و گمان مي كنم بهترين راه اين كار آن است كه عين وصيت نامه مرا در مجلسي عمومي كه آشنايان من باشند، قرائت كنند. پدر و مادرم كه در مرگ من از همه بيشتر عزادار هستند، به مفاد حديث شريف اذا بكيت علي شيء فابك علي الحسين، به ياد مصائب اجدادمان از من فراموش نخواهند كرد ان شاءالله تعالي.
گويا ديگر كاري ندارم. اللهم اجعل الموت اول راحتي و آخر مصيبتي و اغفرلي و ارحمني بمحمد و آله الاطهار.
العبد علي الحسيني الخامنه اي
(حالا صورت قرض هايم را كه در صفحه جداگانه اي نوشته ام برايتان مي خوانم):
حدود 100تومان، مقدس زاده بزاز (مشهد)
كمتر از 30تومان، خياط گنگ (مشهد) 2يا 3تومان، عرب خياط(قم)
مطابق دفتر دين، آقا شيخ حسن بقال كوچه حجتيه (قم) چون مرتب با او سر و كار داشتيم و نمي دانستيم چقدر به او بدهكاريم (گويا چند توماني
آقاي شيخ حسن صانعي (قم) 32تومان تقريباً
حاج شيخ اكبر هاشمي رفسنجاني (قم) (بيشترين پولي را كه من آن زمان مقروض بودم، به آقاي هاشمي بود. چون وضعش نسبتاً خوب بود، از او قرض مي كرديم.)
مطابق دفتر دين، آقاي مرواريد كتاب فروش (قم)
مطابق دفتر دين، آقاي مصطفوي كتاب فروش (قم)
10 تومان آقاي علي حجتي كرماني
شايد 5تومان، محمد آقانانوا نزديك منزل (مشهد)
دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه اي

 



گفت و گو با دكتر محمد جواد لاريجاني دشمن، انقلاب كاريكاتوري طراحي كرده بود

محمد صرفي
آرامش را مي توان مهم ترين و بارزترين خصوصيت دكتر لاريجاني دانست. آرامشي كه به نظر مي رسد ذاتي است. هر چند مي خواستيم پلي ميان انقلاب و تحولات اخير بزنيم اما خود بخود سمت و سوي گفت و گو به وادي اتفاقات اخير كشيده شد. از مجموع حرف هاي لاريجاني مي توان برداشت كرد سر اصلي فتنه اخير در دست خارجي ها بوده است كه برخي در اين ميان فقط نقش ابزار را داشتند.
¤ آقاي لاريجاني، آيا انقلاب در حال خوردن فرزندان خود است؟
- ما به انقلاب بايد به عنوان يك پروسه تاريخي نگاه كنيم كه محصولاتي داريم. اين محصولات واقعياتي اجتماعي هستند كه در تطورات مختلف رشد خودشان را دارند. اگر از من بپرسيد بزرگ ترين يادگارهاي انقلاب پس از 30 سال چيست، به نظرم مهم ترين آنها دو چيز است. اول نهال يك نظام مدني مبتني بر تفكر اسلامي كه هم ماهيت دموكراتيك دارد، هم ماهيت اتكا به عقلانيت اسلامي دارد. اين تجربه بسيار بزرگي است. توضيح خواهم داد كه چرا اين تجربه بسيار بزرگي است.
دستاورد دوم، نهضت بيداري اسلامي است كه نمود اصلي آن مسئله مقاومت اسلامي در برابر سيطره است. كشورهاي اسلامي همه گرفتار تسلط اجانب و غارتگري آنها هستند و اين مانع بزرگي براي پيشرفت ما امت اسلامي است. مقاومت اسلامي روشي است براي ريشه كن كردن اين سيطره.
اين دو ميوه هاي خاص خودشان را دارند. ما نقلاب را بايد بر اساس اين دو مورد مورد ارزيابي قرار دهيم. تجربه اول كه بناي نظامي بر اساس تفكرات اسلامي است از چند جهت مهم است. جهت اول آنكه در دوران مدرن بي سابقه است. در پنج قرن گذشته هميشه صحبت از نظام هاي مبتني بر فكر ليبرال، مسيحي، ماركسيستي -كه آنهم سكولار بود- بوده است. اصلاً نظام مدني در غرب به معناي خروج از سيستم الهي و پايه گذاري سيستمي بر اساس مادي گرايي بوده است. اما تجربه انقلاب مي گويد نه! مي توان نظام مدني با مشاركت مردم و بر اساس تفكرات الهي داشت.
دليل دوم در اهميت اين تجربه موضوع فروژاشي ماركسيسم در اردوگاه شرق و احساس يكه تازي ليبراليسم بود كه ناگهان ديدند رقيبي جدي دارند. آنها از مدل هايي مثل چين و هند ترس و نگراني ندارند. چين سكولار است و در نهايت مشكل جدي با ليبراليسم ندارد. هند هم كه ليبرال است. تنها جايي كه مكتب رقيب جدي و فعال دارد، جمهوري اسلامي است كه اتفاقاً در جهان مشتري هم دارد. اگر ما مشتري نداشتيم، اگر موفق نبوديم، اصلاً مهم نبوديم. اينكه عليه ما اينهمه توطئه مي كنند و ما را براي خودشان خطرناك مي دانند نشان تاثيرگذاري ماست.
حالا من مي خواهم سئوال شما را با توجه به اين مسائل جواب بدهم. كساني كه براي انقلاب كار كردند، بايد ببينيم نسبتشان با اين شاخص ها چيست و چگونه است. آيا به تطور و پيشرفت اين نظام مدني بر اساس تفكر اسلامي پايبند ماندند يا بريدند و رها كردند. در چه حالي هستند؟ آيا به مسئله مقاومت اسلامي اعتقاد دارند؟ چقدر اين مقاومت را جدي
مي دانند؟ هستند كساني كه ابتدا براي پيروزي انقلاب زحمت ها كشيدند، زندان هم رفتند كه قابل تمجيد است اما آرام آرام از اين تجربه فاصله گرفتند.
ممكن است تعبير شود كه انقلاب بچه هاي خود را مي خورد اما تعبير صحيح تر اين است كه بچه هاي خودش را جا مي گذارد. نه اينكه مي خورد. اين پروسه پيش مي رود و برخي ها جا مي مانند.
¤ پس بهتر است بگوييم برخي از بچه ها از انقلاب جا مي مانند!
- مقصودم اين است كه اين جريان پيش مي رود و اينها اگر نتوانند همگام شوند جا
مي مانند. مثل برخي از بچه هاي انقلاب كه گرايش پيدا كردند به نظام هاي سكولار و ليبرال. ما افرادي را داشتيم كه زندان رفتند، جبهه رفتند و فعاليت هاي خوبي داشتند اما به تدريج با نظام اسلامي زاويه دار شدند. مي گويند حكومت بايد سكولار باشد. دين يك قبه نوري است براي زندگي خصوصي. خوب! اينها جا ماندند. اين تجربه آنقدر اصيل و ريشه دار است كه حركت خودش را دارد و مشتري هاي خودش را نه فقط در ايران كه در جهان دارد.
¤ اگر ما از اين جا مانده ها به عنوان ريزش نام ببريم، حضرت آقا اخيراً به صراحت فرمودند كه رويش هاي انقلاب دو برابر ريزش هاي آن بوده است. اما خوب رويش ها بر خلاف ريزش ها خيلي سر و صدا ندارند.
- رويش و ريزش، دو تعبير خيلي زيبا و درست است. ملت ما يك تجربه مهمي را شروع كرده و اين تجربه تمدن ساز است. صرفاً يك نظام مدني در مملكت ما ايجاد نكرده است . مي رود كه در دنياي اسلام موثر باشد. در تجربه هاي بشري براي تنسيق زندگي مدني، براي خودش جاي بحث باز مي كند. ما رويش هاي با ارزشي داريم اما خوب بعضي از ريزش ها سر و صداي زيادي دارند. خودشان را زيادتر از آنچه هستند نمايش مي دهند. نمودهايشان زياد است. مثل لباسشان، حركاتشان، بي توجهي شان به ظواهر شرعي و غيره. گاهي به نظر مي آيد انقلاب ريزش هاي سنگين داشته است. مثلاً در برخي محلات خاص تهران بدحجابي بيشتر است. ولي تهران را با برخي محلات خاص نبايد سنجيد. وقتي به تمام تهران به عنوان يك جامعه بزرگ نگاه كنيد، مي بيند چقدر رويش وجود دارد. در دانشگاه هم همينطور است. در بين جوانان دانشجو مي بينيم جوانه هايي روئيده اند كه تعهدشان چيزي كم از جوانان ابتداي انقلاب ندارد.
¤ ما دراين فتنه اخير ديديم عده اي به دنبال مشابهت سازي ميان حركت هاي غيرقانوني خود با انقلاب سال 57 بودند. مثلاً در شعارها، نمادها و از اين قبيل. حركتي كه آقا از آن به عنوان كاريكاتور ياد كردند. به نظرتان آيا اين انقلاب كاريكاتوري طراحي شده بود؟ اين افراد در اين باره چه چيزي را دنبال مي كردند؟
- اينجا دو بحث هست. دنبال چه بودند و چرا از اين روش استفاده كردند. ما فعلاً نقش خارجي ها را كنار مي گذاريم. چون اين بحث خودش خيلي مفصل است. آن چيزي كه به نظرم قابل توجه است اينكه در كشور ما از اواخر دوره دوم رياست جمهوري جناب آقاي هاشمي، حزب كارگزاران شروع به كار كرد و بعد هم حزب مشاركت در دوره موسوم به اصلاحات. ادبيات كارگزاران محدودتر اما مشاركت آشكارتر عليه تجربه نظام مدني اسلامي بود. مقاله نوشتند كه اگر كسي مدعي باشد با نظام اسلامي مي توان به پيشرفت رسيد، مثل اين است كه بگوييم با دوچرخه به كره ماه برويم.
عده اي گفتند در جامعه شناسي اين نظامات مبتني بر فكر ديني، غيرعقلايي است. البته اينها عقلانيت را درست نفهميده اند. مي گفتند ما بخشي از جريان بين المللي هستيم و بايد در آن مندرج باشيم. تا بتوانيم رشد كنيم. يعني بايد بين دو چيز اتخاب كنيم؛ يا كشوري با چارچوب اسلامي كه ظواهر ديني دارد اما بويي از پيشرفت نخواهد برد يا يك كشور مدرن كه مندرج در نظام جهاني است و خيلي هم پيشرفت مي كند و البته اسلام را هم دوست دارد. اما نبايد اسلامي باشد. اين پيام بزرگ دوم خرداد بود. حالا هر وقتي يك تعبيري بكار مي بردند. مثل جامعه مدني، توسعه سياسي و ... ممكن است همه كساني كه در جريان دوم خرداد بودند به اين اعتقاد نداشتند اما وقتي ما به روزنامه ها و اظهارات و ادبيات اينها نگاه مي كنيم مي بينيم روي اين مسئله تمركز دارند.
¤ يعني گفتمان غالبشان اين بود.
- بله. گفتمان غالب و تاثيرگذارشان اين بود. به نظرم همين پديده بود كه ادامه يافت و به تخلفات بزرگ در حوادث پس از انتخابات اخير منجر شد.
خوب! حالا چطور به اين هدف برسند. بنظرم استراتژي كساني كه طرفدار سكولار كردن حكومت بودند و اسمش را مي گذاشتند گذار از سنت به مدرنيته، اين بود كه ابتدا بايد در ساز و كار قانوني كشور فعاليت كنيم و به تدريج ماهيت اسلامي نظام را شل كنيم و زمان بقيه مسائل را حل مي كند. منتها ديدند اينطور نيست. شما ببينيد در كشور ما آقاي خاتمي دو دوره رئيس جمهور شد. همزمان در تركيه اربكان سركار آمد. دو سال بيشتر در قدرت نبود و ارتش او را پايين كشيد. اما در ايران ايشان دو دوره را به پايان برد. هر چند آن حركت مد نظرشان به سوي نظام سكولار اتفاق نيفتاد و دوره بعد مردم فرد ديگري را انتخاب كردند. از اينجا به بعد تئوري ايستادن مقابل نظام و رسيدن به هدف با هر قيمتي رقم خورد كه اشتباه بزرگي بود. آثار بدي هم براي جامعه و نظام داشت. البته ناموفق است. بهمين علت كشورهاي خارجي روي آن سرمايه گذاري كردند. اين كشورها نه بشخص آقاي خاتمي و نه آقاي هاشمي و نه آقاي موسوي اعتقادي ندارند. منتها از آنها به عنوان وسيله اي براي از بين بردن تجربه نهاد مدني اسلامي مي خواهند نهايت استفاده را كنند. شما در دوره آقاي خاتمي ديديد كه بوش شديدترين مواضع را نسبت به ايران داشت.
بنظرم روي پروژه انقلاب كاريكاتوري خيلي كار شده است. شايد هم كار عمده اش بيرون از مرزها و توسط دشمن بوده است. آنها فهميدند كه مردم از اسلام فاصله بگير نيستند. تئوري اينها اين بود كه از همين راه وارد شوند و نظام را به بن بست بكشانند. استفاده از ادعاهايي با ظاهر اسلامي و شعارهاي با ظاهر اسلامي كاملاً حساب شده بود. عكس العمل هاي عده اي از مردم هم اينها را اميدوار كرد. مردم به نداي الله اكبر و يا حسين عشق مي ورزند. اما بعد مكشوف شد كه اينها تنها بازي با الفاظ بوده و پشت اينها چيز ديگري است. بنابراين استفاده از اين نمادها و به تعبير زيباي مقام معظم رهبري، كاريكاتوري از انقلاب كاملاً حساب شده بود. اما خوب در عين حال ابلهانه هم بود. فكر نكردند كه علماي ما، فقهاي ما و مردم مسلمان و تجربه امام يك اتصال محتوايي عميق دارند. ظاهري نيست. لذا كارشان نگرفت و موفق نبودند.
¤ وقتي اسناد و مدارك راجع به انقلاب را مي خوانيم، مي بينيم آمريكايي ها با آنهمه نفوذ در ايران، آخرين كساني هستند كه مي فهمند ايران در آستانه انقلاب است. اما در حوادث اخير با اينكه آمريكايي ها كانالي هم ندارند مدعي وضعيت انقلابي هستند. به نظرتان علت اين ارزيابي ها يا بهتر است بگويم وانمود كردن ها چيست؟
- همانطور كه آمريكايي ها پيروزي انقلاب 57 را نفهميدند، عدم توفيق انقلاب هاي كاريكاتوري را هم نفهميدند. البته از ظاهرش و ادبياتش استفاده مي كنند. نظام ما ريشه دار و محكم است و اين چالش ها را پشت سر مي گذارد. البته هر چالشي هزينه هاي خاص خودش را هم دارد. نفهميدند كه بعد از 30 سال نظام قدرتمندتر از اين حرفهاست كه آنها فكر مي كنند.
موضع اوباما درباره انتخابات ايران غافلگيرانه بود. يعني من فكر نمي كردم اينطور وارد شود. از كانديدايي حمايت كند و بعد هم از تجمعات و آشوب ها و اينطور مسائل. فكر نمي شد در اين مقطع دست به اين كارها بزنند.
¤ يعني فكر مي كرديد هوشمندي بيشتري به خرج بدهند؟
- بله. آنها نياز به تشنج زدايي با ما دارند. ما به آنها نيازي نداريم. ديك چني-وزير دفاع سابق آمريكا- به بوش گفته بود طوري شده كه اگر با ايراني پشت يك ميز بنشينيم ما بايد از آنهادرخواست كنيم. آنها هيچ درخواستي مي توانند نداشته باشند. بخاطر گرفتاري ها و ناكامي هايشان در منطقه. لذا مي گفت نمي شود و نبايد با اينها مذاكره كرد. درست هم هست.
اوباما هم گرفتاري هاي وسيعي دارد.داخلي و خارجي. شعار «گفتگو و معامله» درباره ايران بنظر مي رسيد مي تواند محتوايي داشته باشد. لذا مي بينيم نامه نگاري مي كنند و كارهاي ديگر. اما شب انتخابات اتفاق ديگري افتاد. اينجا دو تئوري داريم. يكي اينكه ما را غافلگير كردند و ضربه زدند. البته زخمي كه زده اند كاري نيست و قابل جبران است. اين تئوري يك مشكل دارد. اگر اينطور بود بايد كمي صبر مي كردند و با شيب ملايمي جلو مي رفتند. ظاهراً بزرگنمايي هاي رسانه هاي غربي نه تنها مي خواست مردم ما را تحت تاثير قرار دهد بلكه اوباما را هم هدف گرفته بودند.
تيم سياست خارجي آنها دو گروه شد. يك گروه نئوكانها و لابي اسرائيل كه مي گفت اين انتخابات ايران را بهم مي ريزد. براي يك ماه خيابانهايش پر از جمعيت خواهد بود. دولت نمي تواند كار كند. وزارتخانه ها تعطيل مي شود. كارمندان مي پيوندند. كشور فلج مي شود. همه استعفا مي دهند. اپوزوسيون قبول نمي كند. قانون اساسي تغيير مي كند و رفراندوم مي شود. اين گزارش را به اوباما دادند.
¤ قبل از انتخابات؟
- بله. گفتند نمي خواهد با اينها مذاكره كنيم. چند ماه ديگر با حكومتي سر و كار داريم كه خودشان دنبال ما مي آيند. گروه ديگر كه الان در روزنامه هاي معروف مقاله مي نويسند، معتقدند اين تئوري خيلي بچگانه بوده و هيچگونه شواهدي از اينكه مردم بخواهند حكومت را عوض كنند، وجود نداشته است. مثال مي زدند كه به اوباما گفته بودند در روز عاشورا جمعيت آشوبگر 500 هزار نفر بوده اند. يا مثلاً تظاهرات 9 دي كه بعد از مراسم رحلت امام(ره) بي نظير بود را براي او كوچك كردند. خوب اين نشان مي دهد سيستم آمريكايي در برابر اين اغراض چقدر ضعيف است و اينكه اوباما چقدر آدم ضعيفي است كه مي تواند اينطور آلت دست شود. علايق آنها به اين سرمايه گذاري تحليل هاي پيچيده اي دارد كه نشان قوت آمريكا هم نيست بلكه نشان ضعف اوست.
¤ علت اين ضعف ارزيابي آنها چيست؟ آيا اصلاً نمي فهمند يا مي فهمند و جريان هايي هستند كه به سيستم اطلاعات غلط مي دهند؟
- با توجه به اينكه حركات و تحليل هاي اينها را من مدت زيادي است رصد مي كنم، دو تا دليل عمده مي توان ذكر كرد. يكي اينكه در سيستم حكومتي آمريكا، لابي صهيونيستي واقعيتي انكار ناپذير است. امنيت ملي اينها بازيچه اين لابي است. طبيعي است كه گزارش اينها اينطوري است كه ايران يك نظام پوشالي است كه دير يا زود سقوط مي كند و ما فقط بايد كاري كنيم زودتر سقوط كند.
دليل دوم زير بنايي تر است. از آنجا كه تفكرات آنها پايه سكولار دارد، مي گويند انسان در زندگي دنبال پول، شهوت يا قدرت است. هر كدام از اينها باشد، نظام ايران نمي تواند اينقدر قوي باشد. يعني كساني كه اينها را مي پسندند با نظام ايران خوب نيستند. در حالي كه پايه هاي اين نظام اينها نيست. پايه اي است كه با اين چشم قابل ديدن نيست. ماهيت اسلامي و معنوي را كه نمي توان با اين پارامترهاي سكولار سنجيد.
نمي توانندتشخيص بدهند كسي مريد امام حسين(ع) باشد. ديواري جلوي آنهاست كه نمي توانند واقعيات را ببينند.
بعد از انقلاب يك نويسنده آمريكايي كتابي نوشت و گفت در آينده با كشورهاي مواجهيم كه ابرقدرتند اما اين قدرت از نوع نظامي و اقتصادي نيست بلكه از نوع تاثيرگذاري است.
اتفاقاً اين قدرت بالاتر است. چون تاثير مي گذارد. با زور كه نمي توان تاثير گذاشت. تاثير هم داشته باشد عميق نيست.
¤ در روايت آمده خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ها آفريد! كاش ميزان اين حماقت را هم روشن مي كردند. اگر در پيش بيني انقلاب اشتباه كردند، قابل فهم است. اما بعد از 30 سال و اين همه تجربه، باز هم حماقت كردن شك برانگيز نيست؟
- توفيقات آنها در جاهاي ديگر آنها را حريص كرده است. توفيقاتي كه در چين و آسياي ميانه و برخي جاهاي ديگر داشتند.
درباره ما، در طول جنگ پيوسته شگفت زده شدند. پس از آن گفتند مردم دنبال وضعيت مطلوب اقتصادي هستند. بايد روي اين كاركرد. طوري عنوان كردند كه مشكلات شما ناشي از ماهيت نظامتان است. البته اين موضوع را برخي مديران ارشد هم مطرح كردند. كه براي توسعه سرمايه لازم است و سرمايه هم دردست غرب است. آنها هم سرمايه نمي دهند مگر اينكه در نظام جهاني مندرج شويم. اين خطي بود كه از اواخر دوران آقاي هاشمي رواج پيدا كرد و الگوهاي مختلفي مثل ژاپن هم مطرح
مي شد. به مدل اسلامي و تجربه خودمان توجهي نمي شد.
نكته بعدي اينكه روي مسائل فرهنگي كار كردند. جمعيت شناسي كردند. نسل جوان را هدف گرفتند. وقتي مقام معظم رهبري از تهاجم فرهنگي مي گفتند در دبير خانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي جلسات زيادي برگزار شد. مسئولين مي گفتند تهاجم با «ه» هوز است و فرهنگي با «ه» فلان است و ته كار نتيجه مي گرفتند كه خيلي مسئله جدي نيست. كسي اين تهاجم واقعي را جدي نگرفت. دشمن اقتصاد و فرهنگ را نشانه رفت. بر اساس بازخوردي كه داشتند تلقي شان اين بود كه نظام بايد لق باشد. روي ريزش ها حساب مي كردند و رويش ها را نمي ديدند. ديدند يك عده اي نسبت به دين ضعيف شدند. بدحجابي ديدند. البته بدحجاب ها را هم نشناختند. چه بسا كساني كه در حجاب كاهل هستند اما به اسلام و انقلاب اعتقاد دارند. يعني يك سري كاهلي را به حساب دشمني گذاشتند. اينها تئوري شان را بر اساس اين دو پايه غلط گذاشتند.
¤ به نظرتان امروز مهم ترين تهديد و آفت انقلاب چيست؟ البته همان اول جواب من درباره دستاوردها را داديد.
- من مي خواهم برگردم به همان بحث اول. يعني تجربه نظام مدني اسلامي. بزرگ ترين آفت اين است كه قدر اين تجربه عظيم را ندانيم. گرفتار غفلت بشويم. ما خودمان توي سر هم بزنيم. اين خطر خيلي بزرگي است.
درباره دستاوردها هم مهم ترينش همين سيستم حكومتي است. يك مقايسه اي بين كشورهاي همسايه با ايران بكنيد. در ايران امام رحلت مي كند اما فرزندش جاي او را نمي گيرد. آقاي هاشمي از همان نردباني (انتخابات) كه بالا رفته، پايين مي آيد. بسياري از سياسيون انتظار داشتند آقاي ناطق انتخاب شود اما آقاي خاتمي انتخاب مي شود. بعد هم كه آقاي احمدي نژاد مي ايد كه خيلي ها اول او را نمي شناختند. مورد ديگر نهاد ولايت فقيه كه يك شخص در راس آن است و تجربه خيلي خاصي است. باعث شده بحث ولايت را خوب بفهميم. فهميديم ولايت يعني تبعيت نكردن از حاكم جائر و تبعيت از حاكم عادل. يعني به ما شاخص داد. در بحث مشروعيت باب جديدي باز شد. علي رقم نظريات قبلي، تعريف جديدي از مشروعيت ارائه كرد. الان هرمسلماني در كشورش از خود
مي پرسد آيا اين حكومت مشروع است؟ اگر مشروع است بايد كمكش كرد و اگر نه بايد جلويش ايستاد. اين آغاز بيداري سياسي است.
ما نشان داديم بر اساس فكر اسلامي مي توان جامعه اي ساخت كه از نظر ساز و كارهاي زندگي جمعي كاملاً پيشرفته و دموكراتيك است، عقلايي است. از نظر علم و دانش در مرزهاي تكنولوژي است. از نظر تاثير گذاري مي خواهم مثالي بزنم. شما به ماجراي هسته اي ما نگاه كنيد. كاري كه ما در اين زمينه مي كنيم بين المللي است. بر اساس محاسبات تا 25 سال ديگر نمي شود روي نفت حساب كرد و بايد دنبال انرژي جايگزين بود. قرار گذاشتند كه كلوبي اختصاصي تشكيل دهند و هر كس انرژي خواست از آنها گدايي كند. اما ايران نگذاشت آنها در را ببندند. پايمان را لاي در گذاشتيم. علت اين همه فشار آنها همين است كه ما مي گوييم همه داشته باشند. اگر فقط ما بوديم تحملمان مي كردند.
دستاوردهاي ما خيره كننده است و صد افسوس كه ما خودمان نمي شناسيم و قدر نمي دانيم.
¤ آقاي لاريجاني! نظام ما چطور مي شود هم قدرتمند باشد و هم مظلوم؟
- سندش همين انتخابات. انتخاباتي كه آنقدر صدا و سيما به كانديداها وقت داده بود كه وقت اضافه مي آوردند. مردم در خيابان ها آزادانه بحث مي كردند. بعد از انتخابات هم كه حتي وقت اضافه دادند براي رسيدگي به شكايات. مي گويند برخي از اعضاي شوراي نگهبان به فلاني گرايش داشته اند. يعني اين آقايان آخرت خودشان را مي فروشند كه يك نفر ديگر رئيس جمهور شود؟
¤ من فكر مي كنم بر فرض محال اگر اين آقايان قصد تقلب هم داشتند، سيستم انتخابات چنين فرصتي نمي دهد.
- در انتخاباتي با اين قاطعيت كه نفر اول و دوم اينقدر فاصله دارند چنين تهمت هايي مي زنند. استدلالشان اين است كه شوراي نگهبان صلاحيت نظارت نداشته چون دو نفرشان گرايش داشته اند. من مثالي مي زنم. انتخابات آمريكا را نگاه كنيد. در دوره رقابت بوش و الگور. رسماً تقلب كردند. مرجعي كه نتيجه انتخابات را مشخص كرد منصوب خود بوش بود اما هيچكس حرفي نزد. همين آقايان داخلي هم صدايشان درنيامد.
پس مظلوميم و در عين حال توانمند و بر حق هم هستيم.
¤ آخرين سئوال من درباره بحث خواص است. با خواصي كه مواضع دوپهلو مي گيرند، انقلابيون فرسوده و اين تيپ افراد چه بايد كرد؟
- درباره بحث خواص چند نكته بايد گفت. خواص ما اشرافي و خانزاده نيستند. پس ارزشمندند.
نكته دوم اينكه برخي خواص لغزيدند. مربوط به اين جناح و آن جناح هم نيست. اصلاح طلب ها به سمت سيستم و نظام سكولار رفتند.
برخي خواص جريان اصولگرا هم اغلب بدليل برخي دلخوري ها از آقاي
احمدي نژاد اصل ماجرا را نديدند. حالا كاري ندارم كه اين دلخوري ها درست است يا غلط. اما يادمان باشد مسئله اصلي احمدي نژاد نبود. اين فتنه اصل انقلاب و نظام را نشانه رفته بود. شاهكار ايشان اين بود كه به موقع باطل السحر زدند. پرده ها را كنار زدند. خواص بدانند به كجا مي روند.
بحث ديگر اينكه نظام هم بايد خواصش را حفظ كند. ببينيم دنيا چه مي كند. مثلاً سيا در آمريكا هر چند ماه يكبار به خواصش گزارش مي دهد. خواص احساس مي كنند زير چتر نظام هستند. مورد توجه هستند. ما اين كار را نداريم و ضربه مي خوريم. مثلاً شخصيتي مثل آقاي هاشمي با آن سوابق درخشان كه جزء نوادر است. خود ايشان هم نگهداري مي خواهد. من اگر جاي آقاي احمدي نژاد بودم بعد از پيروزي حتي اگر آقاي هاشمي بداخلاقي هم مي كرد هر چند وقت يكبار به او سر مي زدم. نظام حكومتي را موظف مي كردم به ايشان گزارش دهد. اينها من به عنوان نمونه مي گويم. بايد عبرت بگيريم. اگر نگهداري كنيم اين لغزش ها كاهش مي يابد. البته بايد عادت كنيم افراد را محترم بشماريم اما مخالفشان هم باشيم. لازم نيست حتماً به حرفشان گوش كنيم و بر آن اساس عمل كنيم.
نمي خواهم بگويم همه مسائل را دفع مي كند اما خيلي موثر است. من با برخي خواص كه حرف مي زنم و مي گويم چرا موضع نمي گيريد، مي بينم دلخوري دارند. البته اين استدلال نمي شود و بهانه است اما بايد اين بهانه را هم از ميان برداشت.
¤ فكر نمي كنم كه منظورتان دادن رانت هاي خاص باشد. مثل اقتصادي و غيره. درست است؟
- نه منظورم اين نيست. البته بايد انسان براي خدا كار كند و اجرش را از خدا بخواهد. يك نوع قدرداني و نگهداري كه هزينه اش هم اندك است.

 



پيام مادران شهدا به حضرت امام

¤ حضرت امام خميني طي يك سخنراني جوانان را به ادامه تظاهرات و اعتصابات فرا خواندند.
¤ به دنبال جلسه روز گذشته شوراي انقلاب- كه نخست وزيري دولت موقت به مهندس بازرگان پشنهاد شده بود- اين شورا براي گرفتن جواب از وي تشكيل جلسه داد. بازرگان درباره اين جلسه مي گويد: ابتدا پس از تشكر از حسن ظن آقايان، گفتم «اگر بنده را نامزد نخست وزيري نماييد با علم و اطلاع از افكار و اخلاق و سوابقم خواهد بود... همه مي دانيد كه من معتقد به دموكراسي و مشورت و اعتقاد به ديگران هستم و از تندي و تعجيل احتراز دارم و علاقمند به مطالعه و علم تدريجي هستم. حال اگر با اين سوابق و شرايط قبولم داريد، پيشنهاد فرماييد.» عكس العمل مثبت يا منفي در مجلس نديدم. سكوت و قبولي و اصرار مجدد آقايان روحاني عضو شورا و امام در برابر شرايط و اتمام حجت من باعث تعجبم شد و انتظار آن را نداشتم.
¤ شاپور بختيار گفت: درهاي مذاكره با آيت الله خميني همچنان باز است... جمهوري اسلامي براي من مجهول است. وي افزود كه من نه با شاه و نه با (امام) خميني سازش نمي كنم و اجازه تشكيل دولت موقت را به او (امام خميني) نمي دهم.
¤ راديو عدن: عده زيادي از افسران پايگاه هوايي همدان، در پايگاه بازداشت و زنداني شدند.
¤ وزراي خارجه آمريكا و انگليس طي ديدار ديويد اوئن از آمريكا، درمورد اوضاع ايران به گفتگو نشستند. بغداد نيز با اعزام هيئتي به عربستان، به بررسي اوضاع ايران و منطقه پرداخت.
¤ ژنرال هايزر، فرستاده ويژه آمريكا به ايران، با اتمام مأموريت حساس خود و مذاكرات مكرر با مقامات ايراني، عازم آمريكا شد. سخنگوي وزارت خارجه آمريكا گفت: هايزر سعي كرد تا نظاميان ايران از بختيار حمايت كنند. وي به اين علت ايران را ترك كرد كه اقامت وي به احساسات ضدآمريكايي در ايران دامن مي زد.
¤ بنا به گزارش دولت آمريكا، ايران به علت كمبود مالي در اثر از دست دادن فروش نفت، قرارداد ده ميليارد دلاري خريد اسلحه از آمريكا را لغو كرد. گفتني است چون آمريكا نظام سلطنتي ايران را در خطر مي ديد، فروش اين سلاح ها، از جمله چندين فروند آواكس را به مصلحت خويش نمي ديد. لذا يكي از مأموريت هاي هايزر، برهم زدن اين قرارداد به نحوي بود كه آمريكا متضرر نشود.
¤ خانواده هاي همافران و درجه داران بازداشتي و نيروي هوايي، با تجمع در دادگستري به عنوان اعتراض به دستگيري آنها، خواهان آزادي اين همافران شدند.
¤ همافران نيروي هوايي در بهبهان به عنوان طرفداري از امام خميني، دست به راهپيمايي زدند.
¤ از سوي آيت الله گلپايگاني، اعلاميه اي خطاب به نمايندگان مجلس، هيات دولت و امراء ارتش، منتشر شد.
¤ آيت الله سيدمحمد باقر صدر با ارسال نامه اي از عراق براي حضرت امام، از مبارزات ملت ايران حمايت كرد.
¤ به مناسبت ورود حضرت امام به ايران، از سوي آيت الله مرعشي نجفي تلگرامي براي ايشان ارسال شد.
¤ خبرگزاري فرانسه: آيت الله شريعتمداري اظهار داشت: اختلاف جزئي بين آيات عظام با مذاكره مرتفع خواهد شد.
¤ دولت بختيار برداشت از پس انداز و سپرده هاي بانكي مردم را محدود كرد.
¤ يك خبرگزاري ژاپني گزارش داد: يك نماينده از سوي امام خميني، با برژنف در بلغارستان، ملاقات و گفتگو كرده است. (برژنف از سيزدهم تا هفدهم ژانويه 1979، مطابق با بيست و سوم دي ماه 1357، در بلغارستان بسر مي برده است.)
¤ شهردار تهران در حضور حضرت امام استعفا كرد. امام سپس وي را مجددا به عنوان شهردار منصوب كردند. جواد شهرستاني از سوي دولت بختيار ممنوع الخروج شد.
¤ گروهي از نمايندگان مستعفي مجلس شورا با حضرت امام ديدار كردند.
¤ راديو لندن: از تظاهرات ديشب تهران هيچ گزارشي كه حاكي از برخورد مردم با نظاميان باشد، نرسيده است.
¤ دو تن از وزراي سابق به نام هاي عبدالمجيد مجيدي و هوشنگ نهاوندي، توسط فرمانداري نظامي بازداشت شدند.
¤ مادران شهداي انقلاب پيامي خطاب به امام صادر كردند؛ فرزندان در گور خفته ما مي خواستند حقيقت اصيل اسلام و مكتب توحيد را با نثار خون به جهان بشناسانند. متن كامل اين پيام در صفحه نخست كيهان امروز چاپ شد.
¤ تيتر يك امروز كيهان امروز از قول بختيار بود. در صفحات متعدد نيز تصاوير و مطالبي از شهداي انقلاب منتشر شده بود.
¤ وزير دادگستري اسرائيل: ما عمده ترين تامين كننده نفت خود را از دست داديم.

 



شاه بي حقوق و هزينه چهار ميليون دلاري

اين سند برگي از آرشيو محرمانه «ساواك» پيرامون مخارج شخصي پهلوي دوم در سال 1349 مي باشد. از ظواهر سند برمي آيد كه از يك بولتن خاص خارجي ترجمه شده اما در متن سند هيچ اشاره اي به منبع ترجمه نشده است. بايد توجه داشت كه اين مبالغ مربوط به قبل از افزايش 4 برابري درآمدهاي ايران از محل فروش نفت است.
¤ آرشيو اقتصادي رؤساي كشورها
¤ توضيحات:]ترجمه شده در تاريخ[ 12/1/49-ايران
¤ شغل: رضا پهلوي شاه ايران
¤ مقر اصلي: سه كاخ سلطنتي در تهران
¤ بودجه ساليانه: 5/2 ميليون دلار
¤ حقوق شخصي: حقوق ندارد
¤ مشمول ماليات: مشمول ماليات نيست
¤ هزينه تلفن و پست: اداره پست مي پردازد
¤ اتومبيل مورد استفاده: 12 دستگاه از بودجه شخصي
¤ ناوچه بخصوص يك فروند شخصي است
واگن مخصوص:ــــ
¤ هواپيما: يك جت- يك هلي كوپتر- يك هواپيماي كوچك به هزينه نيروي هوائي
¤ اقامتگاه هاي ديگر: 3 كاخ در حومه تهران و يك ويلا در سوئيس
¤ محل تامين هزينه ها: از درآمد املاك شاه
¤ بودجه اضافي: ــــ
¤ درآمدهاي متفرقه: از درآمد نفت (رقم به كلي سري است)
¤ تعداد كارمندان: معلوم نيست
¤ املاك مخصوص: مقدار زيادي جواهرات- براي وامهاي دولتي مورد استفاده قرار مي گيرد.
هزينه هاي كلي در سال: در حدود 4 ميليون دلار

 



اعدامم كنيد

محمدحسن عبد يزداني حكايت روزهاي سخت تبريز در انقلاب مشروطه را از پدر شنيده و در نه سالگي حضور نيروهاي شوروي در تبريز و تشكيل و سقوط حكومت پيشه وري را ديده است. از هفت سالگي در محضر آيت الله حاج ميرزا فتاح شهيدي بوده و در 22 سالگي با مرحوم كهنمويي آشنا گشته، يك سال بعد به جلسات بهائيان در تبريز نفوذ كرده و كتاب «اقدس» را- البته به بهانه شيفتگي خودساخته اش به بهائيت- به دست آورده است تا به همراه دوستانش آن را استنساخ كنند و به مصاف اعتقادي با بهائيان بروند. در 26 سالگي و همزمان با رفراندوم لوايح ششگانه پايش به ساواك باز شده و در پي آن با آيت الله قاضي طباطبايي آشنا گشته است و در 27 سالگي براي نخستين بار به عنوان پيك امين آيت الله قاضي با امام خميني ديدار نموده است.
از اين روزها به بعد عبد يزداني مبارزه را اصل جدايي ناپذير زندگي خود برمي گزيند و اين مبارزه است كه مسير زندگي او را تعيين مي كند. ديدارهاي پياپي با امام، دستگيري در آذرشهر، زندان مراغه، قرائت اشعار مرحوم كهنمويي و مرحوم تائب تبريزي در ايام محرم، ممانعت از ورود هيئت هاي حسيني به باشگاه افسران، ديدارهاي پياپي با آيت الله ميلاني، عزيمت به عراق و ديدار با مراجع اربعه عراق، سفر به فلسطين اشغالي در پي سفر حج، حضور در كنار محمد حنيف نژاد براي بنيانگذاري سازمان مجاهدين خلق ايران، دستگيري و زنداني شدن در قزل قلعه و اوين، نگارش جزوه هاي سازمان بر روي برگه هاي سيگار با ابتكار شخص او، رؤيت پرونده رجوي در بازجويي توسط ساواك و كشف اعتراف رجوي، گرفتن امضا از مسعود رجوي بر روي اسكناس پنج توماني در قزل قلعه، چهار سال متواري بودن در شهرهاي مختلف كشور، حضور در بوكان به عنوان امام جماعت مسجد شيعيان در خلال زندگي مخفي، حضور در سازماندهي قيام 29 بهمن تبريز، حضور در سازماندهي جنگ هاي خياباني در شب پيروزي انقلاب اسلامي در تهران، تصرف اوين و انتقال پرونده هاي متهمين به دفتر امام، حضور در دادگاه انقلاب و ماجراهاي پي درپي در روزهاي بحراني تبريز پس از پيروزي انقلاب، حضور در كنار مقدم مراغه اي در استانداري، نقش موثر در آزادسازي راديو و تلويزيون تبريز پس از تصرف آن توسط هواداران خلق مسلمان، نقش موثر در ختم غايله خلق مسلمان و حوادثي از اين دست، زندگي محمدحسن عبد يزداني را شكل داده است و مبارزه نه تنها جزئي جدانشدني از زندگاني او گشته است كه او در طول نزديك به پنجاه سال تنها و تنها براي مبارزه زيسته است.
كتاب «اعدامم كنيد» به تازگي توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي در حجم بيش از 500 صفحه منتشر شده است.

 



چريك و چروك خاطرات عزت الله مطهري (معروف به عزت شاهي)

در شرايطي مرا از بيمارستان به زندان كميته مشترك، در زيرزمين ساختمان شهرباني، بردند كه بدنم سراسر جراحت و پاي چپم تا كمر در گچ بود و چون هنوز گچش خيس بود حسابي اذيتم مي كرد. آنجا خيلي تاريك و نمور بود و هواي بسيار كثيفي داشت. طوري كه نگهبان طاقت تحمل آنجا را نداشت و به اجبار و زور در آنجا نگهباني مي داد. ابتدا مرا كشان كشان به سلولي بردند كه نزديك به زيرزمين بود. شرايط سخت و بدي را پشت سر گذارده به لحاظ روحي و جسمي وضع بسيار بدي داشتم. دائماً در حالت دلهره، اضطراب، ترس و وحشت به سر مي بردم. با شنيدن كوچك ترين صدايي تكان مي خوردم، فكر مي كردم كه به سراغ من مي آيند تا از من بازجويي كنند. مثلاً وقتي صداي تلفن مي آمد و افسر نگهبان مي گفت: «گوشي» فكر مي كردم كه مي گويد «شاهي» اين قدر متوهم و متوحش بودم.
به لحاظ جسمي هم به هيچ وجه قادر به ايستادن نبودم و گچ خيس كه از پايم تا بالاي كمرم كشيده شده بود طاقت از كف داده بودم. بازجويي ها و شكنجه ها در اينجا هم ادامه يافت. هروقت مرا براي بازجويي مي بردند مثل يك جنازه روي زمين مي كشيدند.
هنگام بالابردن از پله ها سرم از پله اي به پله ديگر مي خورد و درآن مدت كه بازجويي ها ادامه داشت سرم هميشه ورم كرده بود.بازجويي در يك سالن انجام مي شد. چند نفر بالاي سرم جمع مي شدند و اذيت و آزارم مي كردند. يكي آب دهان به صورتم مي انداخت، ديگري آتش سيگار مي ريخت و آن ديگري آب دماغش را به روي من تخليه مي كرد. بعد از دستگيري، وقتي مرا به بيمارستان بردند لباسهايم در اثر جراحات و زخم ها، خوني و كثيف بود كه همه را تكه تكه كرده و از تنم درآورده بودند و قبل از اينكه مرا به كميته بياورند پيراهن و شلواري از بيمارساتن به من دادند كه جلو پيراهن هيچ دكمه نداشت و شلوار هم با آن وضع پا و گچ پا در تنم نمي ايستاد و خيلي زود در سلول پاره شد و من هم آنها را درآورده دور انداختم. گاهي كه مرا براي بازجويي مي بردند چون هيچ لباسي به تن نداشتم مرا لخت و عور به روي زمين سرد مي نشاندند و هرچه التماس مي كردم كه يك تكه كاغذ يا مقوايي بدهند تا بر روي آن بنشينم فايده اي نداشت. گاهي از صبح تا ظهر روي زمين سرد مي نشستم و به راستي خيلي اذيت مي شدم و سرما تا عمق وجودم نفوذ مي كرد. به اين هم بسنده نمي كردند. گاهي يكي از آنها مي آمد و پايم را باز مي كرد تا همه جايم پيدا شود. بعد مسخره ام مي كردند و مي خنديدند يكي مي گفت: چريك چطوري؟ ديگري مي گفت: چروك چطوري؟حسابي هتك حرمتم مي كردند و از هيچ اذيت و آزار و توهيني فروگذار نبودند. بدتر از يك حيوان رفتار مي كردند. خيلي غيرانساني! مي خواستند به لحاظ شخصيتي خردم كنند. چون هنوز زمستان تمام نشده بود و هوا خيلي سرد بود هواي زيرزمين و تاريكي هم بر شدت سرما مي افزود و من مجبور بودم با يك پتو در سلول سركنم. سعي داشتم كه غذا نخورم و فقط با خوردن آب برخي خورش ها و يا آب آشاميدني سد جوع كنم تا براي دفع نياز به دستشويي پيدا نكنم. چراكه من با همان وضع وحال نماز مي خواندم و دفع هم به حالت ايستاده ممكن نبود و نمي توانستم طهارت كنم. ترجيح مي دادم كه فقط به خوردن آب اكتفا كنم.
در سلول به غير از يك پتو، يك كاسه سه كاره داشت. آن كاسه هم ظرف غذا بود و هم ظرف آب گاهي هم كه نمي گذاشتند به دستشويي بروم، از آن براي تخليه ادرار استفاده مي كردم. يعني از يك طرف با آن كاسه آب و غذا مي خوردم و از طرفي هم در مواقع اضطراري درآن ادرار مي كردم. چراكه نگهبان ها در مورد من سخت گيري هاي بي حدي مي كردند و تقريباً از من مي ترسيدند. به آنها گفته بودند كه اين آدم دو تا پاسبان را كشته است، لذا آنها به چشم يك قاتل به من نگاه مي كردند. گاهي خود به قصد كشت و انتقام جويي مرا مي زدند و توجهي به خواسته ها و نيازهايم نداشتند. روزي دوبار هم بيشتر اجازه نمي دادند كه به دستشويي بروم. در اين فرصت كاسه ادرار را به دستشويي برده خالي مي كردم. يك بار در همين دفعات كه كاسه را با خود به روي زمين مي كشيدم، ادرار لب پر شد و مقداري از آن روي زمين راهرو ريخت كه نگهبان آمد و بقيه آن را روي سرم خالي كرد. يك دفعه جا خوردم. آن قدر كارش زننده وغيرقابل تحمل بود كه نمي دانستم گريه كنم يا فرياد بزنم. بغض بدجور گلويم را مي فشرد. يك بار ديگر هم كه اين اتفاق افتاد، نگهبان ها آمدند بقيه ادرار را هم در راهرو ريختند. آن گاه مرا مثل بوم غلتان روي آن مي غلتاندند تا زمين را خشك كنند. بعد از اين جريان كه حسابي روحم را آزردند احساس مي كردم كه شخصيتم را به لجن كشيده اند و ديگر اين كار را نكردم. درعوض ادرار درون كاسه را در گوشه هاي سلول مي ريختم و يا به ديوار آجري آنجا مي پاشيدم تا جذب و خشك شود لذا بعد از مدتي اين سلول آن قدر بوي تعفن و گند گرفته بود كه حد نداشت. هر روز صبح كه افسر نگهبان مي آمد تا آمار بگيرد و حضور وغياب كند، وقتي دريچه روي در سلول را باز مي كرد بوي گند به مشامش مي خورد چند فحش آبدار خواهر و مادر مي داد و مي رفت. درحالي كه وارد سلول هاي ديگر مي شد و با زنداني سلام و احوال پرسي مي كرد.
طبيعي بود كه بايد با همين وضع نماز مي خواندم. چاره اي نداشتم. واقعاً امكاني برايم نبود تا بتوانم طهارت را رعايت كنم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14